۳ اردیبهشت
بیا، مرو ز کنارم، بیا که میمیرم نکن مرا به غریبی رها که میمیرم
توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که میمیرم
نه قول همسفری تا همیشهام دادی؟ قرار خویش منه زیر پا که میمیرم
به خاک پای تو سر مینهم، دریغ مکن ز چشمهای من این توتیا که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من به سوی برکهی آخر شنا که میمیرم
اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تو جان متصلی مرا ز خود مکن ای جان جدا که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بکنم به مهربانی آن چشمها که میمیرم
#حسین_منزوی @chaameghazal 🪽
توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که میمیرم
نه قول همسفری تا همیشهام دادی؟ قرار خویش منه زیر پا که میمیرم
به خاک پای تو سر مینهم، دریغ مکن ز چشمهای من این توتیا که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من به سوی برکهی آخر شنا که میمیرم
اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تو جان متصلی مرا ز خود مکن ای جان جدا که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بکنم به مهربانی آن چشمها که میمیرم
#حسین_منزوی @chaameghazal 🪽
۱۰:۴۴
- banan & j.shahnaz (shoor).mp3
۰۷:۵۶-۷.۲۸ مگابایت
۱۶:۵۱
حسن تو دایم بدین قرار نماندمست تو جاوید در خمار نماند
ای گل خندان نوشکفته نگه دارخاطر بلبل که نوبهار نماند
حسن دلاویز پنجهایست نگارینتا به قیامت بر او نگار نماند
عاقبت از ما غبار ماند زنهارتا ز تو بر خاطری غبار نماند
پار گذشت آن چه دیدی از غم و شادیبگذرد امسال و همچو پار نماند
هم بدهد دور روزگار مرادتور ندهد دور روزگار نماند
سعدی شوریده بیقرار چراییدر پی چیزی که برقرار نماند
شیوه عشق اختیار اهل ادب نیستبل چو قضا آید اختیار نماند
#سعدی @chaameghazal ️
ای گل خندان نوشکفته نگه دارخاطر بلبل که نوبهار نماند
حسن دلاویز پنجهایست نگارینتا به قیامت بر او نگار نماند
عاقبت از ما غبار ماند زنهارتا ز تو بر خاطری غبار نماند
پار گذشت آن چه دیدی از غم و شادیبگذرد امسال و همچو پار نماند
هم بدهد دور روزگار مرادتور ندهد دور روزگار نماند
سعدی شوریده بیقرار چراییدر پی چیزی که برقرار نماند
شیوه عشق اختیار اهل ادب نیستبل چو قضا آید اختیار نماند
#سعدی @chaameghazal ️
۱۶:۵۱
۴ اردیبهشت
چه مایه میدهد اردیبهشت بستان راکه میزند به صفا طعنه باغ رضوان را
کدام جلوه به گلشن کند چنین دلکشنوای زیر و بم بلبل خوش الحان را
اگر ز داغ دل عاشقان نشان جوییبرو به باغ و ببین لالههای نعمان را
زهی مقدر بیمثل و صانع بیچونکه از جماد بر آرد ثبات الوان را
ترانهٔ و من الماء کل شیئی حیاز آبشار به رقص آورد سخندان را
چو نرگس آنکه قدح کش بود در این ایامبه عالمی ندهد گوشهٔ گلستان را
صغیر معرفت واجبت بود واجبنتیجهگر طلبی کارگاه امکان را
#صغیر_اصفهانی @chaameghazal 🪽
کدام جلوه به گلشن کند چنین دلکشنوای زیر و بم بلبل خوش الحان را
اگر ز داغ دل عاشقان نشان جوییبرو به باغ و ببین لالههای نعمان را
زهی مقدر بیمثل و صانع بیچونکه از جماد بر آرد ثبات الوان را
ترانهٔ و من الماء کل شیئی حیاز آبشار به رقص آورد سخندان را
چو نرگس آنکه قدح کش بود در این ایامبه عالمی ندهد گوشهٔ گلستان را
صغیر معرفت واجبت بود واجبنتیجهگر طلبی کارگاه امکان را
#صغیر_اصفهانی @chaameghazal 🪽
۶:۴۰
غنچهی نوشکفته را مانَدنرگسِ نیمخفته را مانَد
دامن افشان گذشت و بازنگشتعمرِ از دست رفته را ماند
قد موزون او به جامهی سرخسرو آتش گرفته را ماند
نیمه جان شد دل از تغافل یارصید از یاد رفته را ماند
سوز عشقِ تو خیزد از نفسمبوی در گل نهفته را ماند
رفته از نالهی رهی تاثیرحرف بسیار گفته را ماند
#رهی_معیری @chaameghazal
دامن افشان گذشت و بازنگشتعمرِ از دست رفته را ماند
قد موزون او به جامهی سرخسرو آتش گرفته را ماند
نیمه جان شد دل از تغافل یارصید از یاد رفته را ماند
سوز عشقِ تو خیزد از نفسمبوی در گل نهفته را ماند
رفته از نالهی رهی تاثیرحرف بسیار گفته را ماند
#رهی_معیری @chaameghazal
۱۰:۴۴
Alireza-Eftekhari-Sazo-Avaze-2-Beyti-128.mp3
۰۶:۵۲-۶.۸۲ مگابایت
۱۶:۴۹
عجب آن دلبر زیبا کجا شدعجب آن سرو خوش بالا کجا شد
میان ما چو شمعی نور میدادکجا شد ای عجب بیما کجا شد
دلم چون برگ میلرزد همه روزکه دلبر نیم شب تنها کجا شد
برو بر ره بپرس از رهگذریانکه آن همراه جان افزا کجا شد
برو در باغ پرس از باغبانانکه آن شاخ گل رعنا کجا شد
برو بر بام پرس از پاسبانانکه آن سلطان بیهمتا کجا شد
چو دیوانه همیگردم به صحراکه آن آهو در این صحرا کجا شد
دو چشم من چو جیحون شد ز گریهکه آن گوهر در این دریا کجا شد
ز ماه و زهره میپرسم همه شبکه آن مه رو بر این بالا کجا شد
چو آن ماست چون با دیگرانستچو این جا نیست او آن جا کجا شد
دل و جانش چو با الله پیوستاگر زین آب و گل شد لاکجا شد
بگو روشن که شمس الدین تبریزچو گفت الشمس لا یخفی کجا شد
#مولوی@chaameghazal ️
میان ما چو شمعی نور میدادکجا شد ای عجب بیما کجا شد
دلم چون برگ میلرزد همه روزکه دلبر نیم شب تنها کجا شد
برو بر ره بپرس از رهگذریانکه آن همراه جان افزا کجا شد
برو در باغ پرس از باغبانانکه آن شاخ گل رعنا کجا شد
برو بر بام پرس از پاسبانانکه آن سلطان بیهمتا کجا شد
چو دیوانه همیگردم به صحراکه آن آهو در این صحرا کجا شد
دو چشم من چو جیحون شد ز گریهکه آن گوهر در این دریا کجا شد
ز ماه و زهره میپرسم همه شبکه آن مه رو بر این بالا کجا شد
چو آن ماست چون با دیگرانستچو این جا نیست او آن جا کجا شد
دل و جانش چو با الله پیوستاگر زین آب و گل شد لاکجا شد
بگو روشن که شمس الدین تبریزچو گفت الشمس لا یخفی کجا شد
#مولوی@chaameghazal ️
۱۶:۵۰
۵ اردیبهشت
ما رخت خود به گوشه عزلت کشیدهایمدست از پیاله، پای ز صحبت کشیدهایم
مشکل به تازیانه محشر روان شودپایی که ما به دامن عزلت کشیدهایم
خون در دل نعیم بهشت برین کندمیلی که ما به دیده رغبت کشیدهایم
در دانه خوشهای شده هر خوشه خرمنیتا خویش را به ملک قناعت کشیدهایم
گام نهنگ ساحل مقصود ما شده استاز بس که چار موجه کثرت کشیدهایم
گشته است توتیای قلم استخوان ماتا سرمهای به چشم بصیرت کشیدهایم
گردیده است سیلی صرصر به شمع مادامان هر که را به شفاعت کشیدهایم
تا صبح رستخیز به دندان گزیدنی استدستی که ما ز دامن فرصت کشیدهایم
صبح وطن به شیر برون آورد مگرزهری که ما ز تلخی غربت کشیدهایم
گردیده است آب دل ما ز تشنگیتا قطره ای ز ابر مروت کشیدهایم
آسان نگشته است به آهنگ، ساز مایک عمر گوشمال نصیحت کشیدهایم
بوده است گوشه دل خود در جهان خاکجایی که ما نفس به فراغت کشیدهایم
صائب چو سرو و بید ز بی حاصلی مدامدر باغ روزگار خجالت کشیدهایم #صائب_تبریزی@chaameghazal ️
مشکل به تازیانه محشر روان شودپایی که ما به دامن عزلت کشیدهایم
خون در دل نعیم بهشت برین کندمیلی که ما به دیده رغبت کشیدهایم
در دانه خوشهای شده هر خوشه خرمنیتا خویش را به ملک قناعت کشیدهایم
گام نهنگ ساحل مقصود ما شده استاز بس که چار موجه کثرت کشیدهایم
گشته است توتیای قلم استخوان ماتا سرمهای به چشم بصیرت کشیدهایم
گردیده است سیلی صرصر به شمع مادامان هر که را به شفاعت کشیدهایم
تا صبح رستخیز به دندان گزیدنی استدستی که ما ز دامن فرصت کشیدهایم
صبح وطن به شیر برون آورد مگرزهری که ما ز تلخی غربت کشیدهایم
گردیده است آب دل ما ز تشنگیتا قطره ای ز ابر مروت کشیدهایم
آسان نگشته است به آهنگ، ساز مایک عمر گوشمال نصیحت کشیدهایم
بوده است گوشه دل خود در جهان خاکجایی که ما نفس به فراغت کشیدهایم
صائب چو سرو و بید ز بی حاصلی مدامدر باغ روزگار خجالت کشیدهایم #صائب_تبریزی@chaameghazal ️
۶:۴۰
چرخ دلم دوباره چرا لنگ میزندآنجا که عشق نغمه و آهنگ میزند
هرجا که مثل شیشه نمایان شوم، چرایک اتفاق ساده به من زنگ میزند
مرغ غم تو با دل من اُخت و آشناستمرغی که نُک به این قفس تنگ میزند
تصویر درد، بس که ظریف و مؤدب استپیش از سفر به آینهها زنگ میزند!
#سیدحسن_حسینی @chaameghazal 🪽
هرجا که مثل شیشه نمایان شوم، چرایک اتفاق ساده به من زنگ میزند
مرغ غم تو با دل من اُخت و آشناستمرغی که نُک به این قفس تنگ میزند
تصویر درد، بس که ظریف و مؤدب استپیش از سفر به آینهها زنگ میزند!
#سیدحسن_حسینی @chaameghazal 🪽
۱۰:۴۴
04 Hekayat Ba Saba .mp3
۰۳:۴۱-۸.۵۴ مگابایت
۱۶:۴۹
سحر بلبل حکایت با صبا کردکه عشقِ رویِ گل با ما چهها کرد
از آن رنگِ رُخَم، خون در دل افتادوز آن گلشن، به خارم مبتلا کرد
غلامِ همتِ آن نازنینمکه کار خیر بی روی و ریا کرد
من از بیگانگان دیگر ننالمکه با من هر چه کرد آن آشنا کرد
گر از سلطان طمع کردم، خطا بودور از دلبر وفا جُستَم، جفا کرد
خوشش باد آن نسیمِ صبحگاهیکه دردِ شب نشینان را دوا کرد
نقابِ گل کَشید و زلفِ سُنبلگره بندِ قبای غنچه وا کرد
به هر سو بلبلِ عاشق در افغانتَنَعُّم از میان، بادِ صبا کرد
بشارت بَر به کویِ می فروشانکه حافظ توبه از زهدِ ریا کرد
وفا از خواجگانِ شهر با منکمالِ دولت و دین بوالوفا کرد #حافظ @chaameghazal ️
از آن رنگِ رُخَم، خون در دل افتادوز آن گلشن، به خارم مبتلا کرد
غلامِ همتِ آن نازنینمکه کار خیر بی روی و ریا کرد
من از بیگانگان دیگر ننالمکه با من هر چه کرد آن آشنا کرد
گر از سلطان طمع کردم، خطا بودور از دلبر وفا جُستَم، جفا کرد
خوشش باد آن نسیمِ صبحگاهیکه دردِ شب نشینان را دوا کرد
نقابِ گل کَشید و زلفِ سُنبلگره بندِ قبای غنچه وا کرد
به هر سو بلبلِ عاشق در افغانتَنَعُّم از میان، بادِ صبا کرد
بشارت بَر به کویِ می فروشانکه حافظ توبه از زهدِ ریا کرد
وفا از خواجگانِ شهر با منکمالِ دولت و دین بوالوفا کرد #حافظ @chaameghazal ️
۱۶:۵۰
۶ اردیبهشت
هر که افتادهٔ آن جنبش قامت باشدبرنخیزد اگر آشوب قیامت باشد
یار اگر قاتل صاحب نظران خواهد بودحیف از آن کشته که چشمش به غرامت باشد
کار هر کس که بر آن ترک کماندار افتادباید از جان هدف تیر ملامت باشد
تا ز خون چهره منقش نکنی لاف مزنعاشق آن است که دارای علامت باشد
ما که بستیم به دل نقش قد موزونشگو مؤذن ز پی بستن قامت باشد
در همه عمر به جز عشق نکردم کاریآه اگر حاصل این کار ندامت باشد
عهد کردم که به سر چشمهٔ کوثر نرومگر به پای خم می جای اقامت باشد
کی توان باده ننوشید در ایام بهارگر قدح ریخت سر شیشه سلامت باشد
نشود صدرنشین در میخانهٔ عشقآن که شایستهٔ محراب امامت باشد
هر چه گشتیم فروغی به جز از سایهٔ حقکس ندیدیم که خورشید کرامت باشد
دادگر داور بخشنده ملک ناصردینکه فلک پیرو او تا به قیامت باشد
#فروغی_بسطامی@chaameghazal
یار اگر قاتل صاحب نظران خواهد بودحیف از آن کشته که چشمش به غرامت باشد
کار هر کس که بر آن ترک کماندار افتادباید از جان هدف تیر ملامت باشد
تا ز خون چهره منقش نکنی لاف مزنعاشق آن است که دارای علامت باشد
ما که بستیم به دل نقش قد موزونشگو مؤذن ز پی بستن قامت باشد
در همه عمر به جز عشق نکردم کاریآه اگر حاصل این کار ندامت باشد
عهد کردم که به سر چشمهٔ کوثر نرومگر به پای خم می جای اقامت باشد
کی توان باده ننوشید در ایام بهارگر قدح ریخت سر شیشه سلامت باشد
نشود صدرنشین در میخانهٔ عشقآن که شایستهٔ محراب امامت باشد
هر چه گشتیم فروغی به جز از سایهٔ حقکس ندیدیم که خورشید کرامت باشد
دادگر داور بخشنده ملک ناصردینکه فلک پیرو او تا به قیامت باشد
#فروغی_بسطامی@chaameghazal
۶:۴۰
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمیماندچه باید گفت با آن کس که میدانی نمیماند؟
بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ماتو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمیماند
برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیستبرای اهل دریا شوق بارانی نمیماند
همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیریبرای غصهخوردن نیز دندانی نمیماند
اگر دستم بهناحق رفته در زلف تو معذورمبرای دستهای تنگ ایمانی نمیماند
اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانتبه ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمیماند
بخوان از چشمهای لالِ من امروز شعرم راکه فردا از منِ دیوانه دیوانی نمیماند!
#حسین_زحمتکش@chaameghazal 🪽
بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ماتو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمیماند
برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیستبرای اهل دریا شوق بارانی نمیماند
همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیریبرای غصهخوردن نیز دندانی نمیماند
اگر دستم بهناحق رفته در زلف تو معذورمبرای دستهای تنگ ایمانی نمیماند
اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانتبه ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمیماند
بخوان از چشمهای لالِ من امروز شعرم راکه فردا از منِ دیوانه دیوانی نمیماند!
#حسین_زحمتکش@chaameghazal 🪽
۱۰:۴۴
AUD-20210524-WA0001.mp3
۰۷:۱۳-۶.۷۴ مگابایت
۱۶:۵۰
حق را بطلب مسجد و میخانه کدام است؟از باده بگو، شیشه و پیمانه کدام است؟
محراب دل آن جلوهٔ آغوش فریب استنشناختهام کعبه و بتخانه کدام است؟
بند از مژه برداشت خیال رخ ساقیای ابر ببین، گریهٔ مستانه کدام است؟
از صحبت صوفی منشان سوخت دماغمای باده پرستان، ره میخانه کدام است؟
سرتا سر این دشت، پر از جلوهٔ لیلی ستامّا نتوان گفت که جانانه کدام است؟
با هر سر خاری کششی هست، ندانمکآشوب فزای دل دیوانه کدام است؟
در بزم، حریفان همگی واقف رازنداز یار ندانیم که بیگانه کدام است؟
آن جلوه برد ره به سوای دل مابا برق مگویید سیه خانه کدام است؟
چون شمع حزین، از مژهات دود برآیدبنمایم اگر گرمی افسانه کدام است؟ #حزین_لاهیجی@chaameghazal ️
محراب دل آن جلوهٔ آغوش فریب استنشناختهام کعبه و بتخانه کدام است؟
بند از مژه برداشت خیال رخ ساقیای ابر ببین، گریهٔ مستانه کدام است؟
از صحبت صوفی منشان سوخت دماغمای باده پرستان، ره میخانه کدام است؟
سرتا سر این دشت، پر از جلوهٔ لیلی ستامّا نتوان گفت که جانانه کدام است؟
با هر سر خاری کششی هست، ندانمکآشوب فزای دل دیوانه کدام است؟
در بزم، حریفان همگی واقف رازنداز یار ندانیم که بیگانه کدام است؟
آن جلوه برد ره به سوای دل مابا برق مگویید سیه خانه کدام است؟
چون شمع حزین، از مژهات دود برآیدبنمایم اگر گرمی افسانه کدام است؟ #حزین_لاهیجی@chaameghazal ️
۱۶:۵۰
۷ اردیبهشت
دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاستاز خانه برون آمد و بازار بیاراست
در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیریندر وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست
صبر و دل و دین میرود و طاقت و آراماز زخم پدید است که بازوش تواناست
از بهر خدا روی مپوش از زن و از مردتا صنع خدا مینگرند از چپ و از راست
چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چونمدهوش نماند نتوان گفت که بیناست
دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشداز بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست
فریاد من از دست غمت عیب نباشدکاین درد نپندارم از آن من تنهاست
با جور و جفای تو نسازیم چه سازیمچون زهره و یارا نبود چاره مداراست
از روی شما صبر نه صبر است که زهر استوز دست شما زهر نه زهر است که حلواست
آن کام و دهان و لب و دندان که تو داریعیش است ولی تا ز برای که مهیاست
گر خون من و جمله عالم تو بریزیاقرار بیاریم که جرم از طرف ماست
تسلیم تو سعدی نتواند که نباشدگر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست
#سعدی@chaameghazal 🪽
در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیریندر وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست
صبر و دل و دین میرود و طاقت و آراماز زخم پدید است که بازوش تواناست
از بهر خدا روی مپوش از زن و از مردتا صنع خدا مینگرند از چپ و از راست
چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چونمدهوش نماند نتوان گفت که بیناست
دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشداز بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست
فریاد من از دست غمت عیب نباشدکاین درد نپندارم از آن من تنهاست
با جور و جفای تو نسازیم چه سازیمچون زهره و یارا نبود چاره مداراست
از روی شما صبر نه صبر است که زهر استوز دست شما زهر نه زهر است که حلواست
آن کام و دهان و لب و دندان که تو داریعیش است ولی تا ز برای که مهیاست
گر خون من و جمله عالم تو بریزیاقرار بیاریم که جرم از طرف ماست
تسلیم تو سعدی نتواند که نباشدگر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست
#سعدی@chaameghazal 🪽
۶:۴۰
کتم اگرچه گشاد است، کفش من تنگ استتمام زندگیام این چنین هماهنگ است
منی که زیرهٔ کفشم به رنگ هم هستند چرا دو جیب کتم هر کدام یک رنگ است؟
میان خانهٔ من تا محل کار حقیرقریب فاصلهای تا هزار فرسنگ است
دلم خوش است - خدا را هزار مرتبه شکر -به خانهای که مجهز به سیستم زنگ است
ولی همیشه به جز من کسی در آنجا نیستو من همیشه برای کسی دلم تنگ است
#ناصر_فیض@chaameghazal
منی که زیرهٔ کفشم به رنگ هم هستند چرا دو جیب کتم هر کدام یک رنگ است؟
میان خانهٔ من تا محل کار حقیرقریب فاصلهای تا هزار فرسنگ است
دلم خوش است - خدا را هزار مرتبه شکر -به خانهای که مجهز به سیستم زنگ است
ولی همیشه به جز من کسی در آنجا نیستو من همیشه برای کسی دلم تنگ است
#ناصر_فیض@chaameghazal
۱۰:۴۴
Arman-Garshasbi-Begoo-Be-Baran-128.mp3
۰۳:۱۳-۳.۰۸ مگابایت
۱۶:۵۴
Mohsen-Namjoo-Begoo-Be-Baran-320.mp3
۰۴:۳۵-۱۰.۸۵ مگابایت
۱۶:۵۸
بگو به بارانببارد امشببشوید از رخغبارِ این کوچه باغها راکه در زلالشسَحَر بجویدز بیکرانهاحضورِ ما را.
به جستوجوی کرانههاییکه راهِ برگشت از آن ندانیممن و تو بیدار ومحوِ دیدارسبکتر از ماهتاب واز خوابروانه در شطِّ نور و نرماترانهای بر لبان بادیمبه تن همه شرموشوخِ ماندنبه جانِ جویان،روانِ پویانِ بامدادیم.
ندانم از دور و دوردستاننسیمِ لرزانِ بالِ مرغیستو یا پیام از ستارهای دورکه میکشاندبدان دیارانتمام بود و نبودِ ما را.
درین خموشی و پردهپوشیبه گوشِ آفاق میرساند،طنینِ شوق و سرودِ ما را.
چه شعرهاییکه واژههای برهنه امشبنوشته بر خاک و خار و خاراچه زادِ راهی بِه از رهاییشبی چنان سرخوش و گوارا!
درین شب پای مانده در قیرستاره سنگین و پابهزنجیرکرانه لرزان در ابرِ خونینتو دانی آری،تو دانی آریدلم ازین تنگنا گرفته.
بگو به بارانببارد امشببشوید از رخغبارِ این کوچه باغها راکه در زلالش سَحَر بجویدز بیکرانهاحضورِ ما را.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی @chaameghazal ️
به جستوجوی کرانههاییکه راهِ برگشت از آن ندانیممن و تو بیدار ومحوِ دیدارسبکتر از ماهتاب واز خوابروانه در شطِّ نور و نرماترانهای بر لبان بادیمبه تن همه شرموشوخِ ماندنبه جانِ جویان،روانِ پویانِ بامدادیم.
ندانم از دور و دوردستاننسیمِ لرزانِ بالِ مرغیستو یا پیام از ستارهای دورکه میکشاندبدان دیارانتمام بود و نبودِ ما را.
درین خموشی و پردهپوشیبه گوشِ آفاق میرساند،طنینِ شوق و سرودِ ما را.
چه شعرهاییکه واژههای برهنه امشبنوشته بر خاک و خار و خاراچه زادِ راهی بِه از رهاییشبی چنان سرخوش و گوارا!
درین شب پای مانده در قیرستاره سنگین و پابهزنجیرکرانه لرزان در ابرِ خونینتو دانی آری،تو دانی آریدلم ازین تنگنا گرفته.
بگو به بارانببارد امشببشوید از رخغبارِ این کوچه باغها راکه در زلالش سَحَر بجویدز بیکرانهاحضورِ ما را.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی @chaameghazal ️
۱۶:۵۸