۲۷ آذر ۱۴۰۲
۲۱:۵۹
۲۱:۵۹
۲۷ دی ۱۴۰۲
۱۱:۴۴
مادیگرایان و آرمانگرایان سخنان یکدیگر را نقض و مهمل میپندارند و و در ردیفهای پایینتر، اغلب تمسخر میکنند؛ اما، هیچگاه فضای گفتمان برای شناخت جایگاه حقیقی مادی و معرفتی انسان شکل نگرفته است.
️ آیا قرار نیست رشد کنیم؟!
️ آیا قرار نیست رشد کنیم؟!
۱۱:۴۵
ما هیچگاه دنبال نقطه اتصال مباحث زیر نبودیم:
پرسش مادیگرایان از آرمانگرایان:
آیا در نظام خلقت، نظم، ترتیب و تکوین جایگاهی ندارند؟!با وجود صفت اساسی نظم، چگونه سازمان تکامل و علوم تجربی انکار میشود؟!
پرسش آرمانگرایان از مادیگرایان:
چگونه شخصیت انسان نادیده گرفته میشود؟!با وجود همترازی انسان با سایر جانداران، چگونه میتوان از انسان انتظار رشد داشت و استعدادهایش نادیده گرفته شود؟! حال آن که علوم تجربی نیز بخشی از رشد انسانیست که دانشمندان آن، بر صفات زیستی و غریزی خود غلبه کردند!!!
پرسش مادیگرایان از آرمانگرایان:
آیا در نظام خلقت، نظم، ترتیب و تکوین جایگاهی ندارند؟!با وجود صفت اساسی نظم، چگونه سازمان تکامل و علوم تجربی انکار میشود؟!
پرسش آرمانگرایان از مادیگرایان:
چگونه شخصیت انسان نادیده گرفته میشود؟!با وجود همترازی انسان با سایر جانداران، چگونه میتوان از انسان انتظار رشد داشت و استعدادهایش نادیده گرفته شود؟! حال آن که علوم تجربی نیز بخشی از رشد انسانیست که دانشمندان آن، بر صفات زیستی و غریزی خود غلبه کردند!!!
۱۱:۴۵
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
۲۲:۵۴
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
بازارسال شده از وحید یامین پور
۲۰:۱۳
بازارسال شده از وحید یامین پور
عالَم فلسفه عالم انتزاع است و عالم عرفان عالم اتحاد؛ و تصوف نظری همان دین است در صورت تفکر فلسفی.غرب مظهر اسم ظاهر است و شرق مظهر اسم باطن و تعهد تاریخی ما جمع بین ظاهر و باطن است.
سید مرتضی آوینی
#یادگاری#فلسفه #عرفان️ @yaminpour
سید مرتضی آوینی
#یادگاری#فلسفه #عرفان️ @yaminpour
۲۰:۱۵
الفاظ مبهم؛نیروی محرکه زندگی و خصیصه دوران مدرنیسم است.
مصطفی ملکیان
مطلبی را اخیرا برخی از متفکران به آن تفطن پیدا کرده اند و واقعا بنده هم خیلی خوب آنرا قبول دارم ولی تفهیمش برایم مشکل است.یک زبانشناس آلمانی اخیرا کتابی تحت عنوان واژه های انعطاف پذیر به انگلیسی نوشت.ایشان در این کتاب-البته قبلا هم دیگران این سخن را گفته اند-خیلی دقیق نشان داده که با پیدایش مدرنیسم دین سنتی در اذهان عمومی آهسته آهسته و گام به گام تضعیف شد.جمع کثیری از متفکران گفتند گزاره های دینی قابل دفاع عقلانی نیستند.کسانی گفتند نه فقط قابل دفاع عقلانی نیستند بلکه خلاف آن قابل اثبات عقلانی است.یعنی نه فقط نمیشود اثبات کرد که خدا وجود دارد بلکه میشود اثبات کرد که خدا وجود ندارد.کسان دیگری از جنبه دیگری حمله کردند و گفتند پیشرفت در زمینه اخلاقی است مثل استکمال نفس،تقرب الی الله و این چیزها،گاهی پیشرفت در زمینه ظرفیت های وجودی انسان است مثل هوش،حافظه،قدرت انتقال و قس علیهذا.
حالا اگر من روی یکی از اینها انگشت گذاشتم و چیز خاصی گفتم و بعد از مداقه ممکن است نشان بدهند که اصلا چنین چیزی وجود ندارد،جریان متوقف میشود.برای اینکه این موتور محرکه همواره وجود داشته باشد،باید الفاظ مبهم باشند.این است که تمام الفاظی که در دوران مدرنیسم ظهور کرده مبهم اند.زیرا میخواستند جای خدا بنشینند و همان کاری را که خدا میکرد بکنند.در صورتی میتوانند این کار را بکنند که مبهم باشند.خصیصه دوران مدرنیسم،خصیصه الفاظ پلاستیک است؛الفاظ انعطاف پذیر.
مثلا من میخواهم بدانم قومیت ایرانی چه چیزی است.مراد شما از ایران چیست؟می گویید خب همین ایران دیگر.می گویم آن قسمت هایی که مثلا در اواخر قاجاریه از ایران جدا شد،مثل قفقاز را هم جزو ایران به حساب می آورید و برایشان دل میسوزانید یا نه؟اگر بخواهید بگویید نه،میگویم خوب آنها هم ایرانی بودند،بر اثر بی لیاقتی قاجاریه جزو شوروی قرار گرفتند و...میبینید هر ثانیه ای از تاریخ ملت ایران را که به عقب بروید ایران یک وضعی داشته،حالا کدام ایران است؟ایران زمان صفویه،یا ایران زمان قاجاریه یا...
یا اگر فردا خدای نکرده خوزستان از ایران جدا شد؟اگر در جنگ ایران و عراق مثلا عراق موفق شده بود خوزستان را جدا کرده بود،از فردا که میگفتید من در راه ایران خدمت میکنم، مرادت خوزستان هم بود که رفته زیر سیطره عراق یا نه؟کدام لحظه از ایران مدنظر شماست؟برای اینکه ناسیونالیست ایرانی باشید؛ایران باید مبهم بماند.فقط به قیمت مبهم بودن میتواند موتور محرکه زندگی باشد.
از این لحاظ در دوران مدرنیسم آرمانهایی که میخواهند رُل خدای سنتی ها را بازی کنند باید مبهم باشند.این است که می بینید تمام الفاظی که در دوران مدرنیته به کار می رود مبهم است.روشنفکری فرزند دوران مدرنیسم است و بنابراین با آرمانهای مدرنیسم حرف میزند و به تبع این آرمانها باید مبهم باشند.اگر بخواهید دست از ابهامشان بردارید،نمی شود.از این نظر به شما میگویم«رشد» واقعا یک مفهوم بی معناست.توسعه مفهوم مبهمی است.من حاضرم با هر اقتصاددان،با هر جامعه شناس یا هر فیلسوف سیاسی بحث کنم و نشان بدهم نه آزادی روشن است،نه رشد،نه توسعه،نه ملیت،نه صنف،طبقه،نه منفعت و نه هویت.
دین در حوزه مدرنیسم از چندین جهت در اذهان مردم تضعیف شد.خدا در اذهان و نفوس دوران مدرنیستم تضعیف شد.از سوی دیگر انسان بدون یک پشتوانه نمیتواند زندگی کند.خدا در دوران ما قبل مدرن به زندگی انسان سنتی معنا میداد.شادی ها و اندوه ها را با توجه به خدا تفسیر میکرد.بیماری اش را هم به خدا ارتباط میداد.اگر شفا پیدا میکرد آنرا هم به خدا ارتباط میداد.وقتی مریض میشد میگفت لابد خدا مرا آزمایش میکند.خوب این مریضی قابل تحمل میشد.یا میگفت شاید گناهی کرده ام؛خدا به جای اینکه مرا در آخرت عذاب کند،می خواهد در همین جا با من تسویه حساب کند و...اما بعد خدا از اندیشه ها رفت یا تضعیف شد و یا به تعبیر صریح نیچه بگویم که اصلا خدا مرد.
بعد از مرگ خدا انسان بی پشتوانه ماند.انسان بدون یک موتور محرکه نمیتواند زندگی کند.باید یک چیزی پشت او باشد.وقتی خدا نیست میرویم چیزهای دیگری درست می کنیم؛مثلا یک شخص را.حالا که خدا نیست چه جوری به زندگی انسان معنا داد؟یکی میگوید حقیقت طلبی،کسی میگوید عدالت خواهی،آزادی طلبی،برابری و برادری،جامعه بی طبقه،ناسیونالیسم،حقوق جنسیت خودم(مثل طرفداران نهضت های فمینیستی)،هویت قومی،رشد،توسعه،پیشرفت و...اما وقتی میتوانند موتور محرکه زندگی انسان باشند که ابهام داشته باشند.اگر معلوم بشود «توسعه» یک لفظ بیمعنا وساختگی است،آن وقت کسی خود را فدای آن نمیکند.اگر معلوم بشود «جامعه بی طبقه» یک چیز پوچ است،آن وقت این موتور محرکه زندگی را از دست میدهد.این الفاظ باید مبهم باشند تا بتوانند مرا تا آخر عمر جلو ببرند.
موانع نو اندیشی در ایران
T.me/mostafamalekian
مصطفی ملکیان
مطلبی را اخیرا برخی از متفکران به آن تفطن پیدا کرده اند و واقعا بنده هم خیلی خوب آنرا قبول دارم ولی تفهیمش برایم مشکل است.یک زبانشناس آلمانی اخیرا کتابی تحت عنوان واژه های انعطاف پذیر به انگلیسی نوشت.ایشان در این کتاب-البته قبلا هم دیگران این سخن را گفته اند-خیلی دقیق نشان داده که با پیدایش مدرنیسم دین سنتی در اذهان عمومی آهسته آهسته و گام به گام تضعیف شد.جمع کثیری از متفکران گفتند گزاره های دینی قابل دفاع عقلانی نیستند.کسانی گفتند نه فقط قابل دفاع عقلانی نیستند بلکه خلاف آن قابل اثبات عقلانی است.یعنی نه فقط نمیشود اثبات کرد که خدا وجود دارد بلکه میشود اثبات کرد که خدا وجود ندارد.کسان دیگری از جنبه دیگری حمله کردند و گفتند پیشرفت در زمینه اخلاقی است مثل استکمال نفس،تقرب الی الله و این چیزها،گاهی پیشرفت در زمینه ظرفیت های وجودی انسان است مثل هوش،حافظه،قدرت انتقال و قس علیهذا.
حالا اگر من روی یکی از اینها انگشت گذاشتم و چیز خاصی گفتم و بعد از مداقه ممکن است نشان بدهند که اصلا چنین چیزی وجود ندارد،جریان متوقف میشود.برای اینکه این موتور محرکه همواره وجود داشته باشد،باید الفاظ مبهم باشند.این است که تمام الفاظی که در دوران مدرنیسم ظهور کرده مبهم اند.زیرا میخواستند جای خدا بنشینند و همان کاری را که خدا میکرد بکنند.در صورتی میتوانند این کار را بکنند که مبهم باشند.خصیصه دوران مدرنیسم،خصیصه الفاظ پلاستیک است؛الفاظ انعطاف پذیر.
مثلا من میخواهم بدانم قومیت ایرانی چه چیزی است.مراد شما از ایران چیست؟می گویید خب همین ایران دیگر.می گویم آن قسمت هایی که مثلا در اواخر قاجاریه از ایران جدا شد،مثل قفقاز را هم جزو ایران به حساب می آورید و برایشان دل میسوزانید یا نه؟اگر بخواهید بگویید نه،میگویم خوب آنها هم ایرانی بودند،بر اثر بی لیاقتی قاجاریه جزو شوروی قرار گرفتند و...میبینید هر ثانیه ای از تاریخ ملت ایران را که به عقب بروید ایران یک وضعی داشته،حالا کدام ایران است؟ایران زمان صفویه،یا ایران زمان قاجاریه یا...
یا اگر فردا خدای نکرده خوزستان از ایران جدا شد؟اگر در جنگ ایران و عراق مثلا عراق موفق شده بود خوزستان را جدا کرده بود،از فردا که میگفتید من در راه ایران خدمت میکنم، مرادت خوزستان هم بود که رفته زیر سیطره عراق یا نه؟کدام لحظه از ایران مدنظر شماست؟برای اینکه ناسیونالیست ایرانی باشید؛ایران باید مبهم بماند.فقط به قیمت مبهم بودن میتواند موتور محرکه زندگی باشد.
از این لحاظ در دوران مدرنیسم آرمانهایی که میخواهند رُل خدای سنتی ها را بازی کنند باید مبهم باشند.این است که می بینید تمام الفاظی که در دوران مدرنیته به کار می رود مبهم است.روشنفکری فرزند دوران مدرنیسم است و بنابراین با آرمانهای مدرنیسم حرف میزند و به تبع این آرمانها باید مبهم باشند.اگر بخواهید دست از ابهامشان بردارید،نمی شود.از این نظر به شما میگویم«رشد» واقعا یک مفهوم بی معناست.توسعه مفهوم مبهمی است.من حاضرم با هر اقتصاددان،با هر جامعه شناس یا هر فیلسوف سیاسی بحث کنم و نشان بدهم نه آزادی روشن است،نه رشد،نه توسعه،نه ملیت،نه صنف،طبقه،نه منفعت و نه هویت.
دین در حوزه مدرنیسم از چندین جهت در اذهان مردم تضعیف شد.خدا در اذهان و نفوس دوران مدرنیستم تضعیف شد.از سوی دیگر انسان بدون یک پشتوانه نمیتواند زندگی کند.خدا در دوران ما قبل مدرن به زندگی انسان سنتی معنا میداد.شادی ها و اندوه ها را با توجه به خدا تفسیر میکرد.بیماری اش را هم به خدا ارتباط میداد.اگر شفا پیدا میکرد آنرا هم به خدا ارتباط میداد.وقتی مریض میشد میگفت لابد خدا مرا آزمایش میکند.خوب این مریضی قابل تحمل میشد.یا میگفت شاید گناهی کرده ام؛خدا به جای اینکه مرا در آخرت عذاب کند،می خواهد در همین جا با من تسویه حساب کند و...اما بعد خدا از اندیشه ها رفت یا تضعیف شد و یا به تعبیر صریح نیچه بگویم که اصلا خدا مرد.
بعد از مرگ خدا انسان بی پشتوانه ماند.انسان بدون یک موتور محرکه نمیتواند زندگی کند.باید یک چیزی پشت او باشد.وقتی خدا نیست میرویم چیزهای دیگری درست می کنیم؛مثلا یک شخص را.حالا که خدا نیست چه جوری به زندگی انسان معنا داد؟یکی میگوید حقیقت طلبی،کسی میگوید عدالت خواهی،آزادی طلبی،برابری و برادری،جامعه بی طبقه،ناسیونالیسم،حقوق جنسیت خودم(مثل طرفداران نهضت های فمینیستی)،هویت قومی،رشد،توسعه،پیشرفت و...اما وقتی میتوانند موتور محرکه زندگی انسان باشند که ابهام داشته باشند.اگر معلوم بشود «توسعه» یک لفظ بیمعنا وساختگی است،آن وقت کسی خود را فدای آن نمیکند.اگر معلوم بشود «جامعه بی طبقه» یک چیز پوچ است،آن وقت این موتور محرکه زندگی را از دست میدهد.این الفاظ باید مبهم باشند تا بتوانند مرا تا آخر عمر جلو ببرند.
موانع نو اندیشی در ایران
T.me/mostafamalekian
۲۰:۱۵
۲۰:۱۸
۲۰:۴۷
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
Mohammadreza-Shajarian-Rabbana-320.mp3
۰۴:۲۶-۱۰.۶۹ مگابایت
۱۹:۳۴
۳ فروردین
بازارسال شده از وحید یامین پور
" نوروز رستاخيز خاك است و عيد صيام، رستاخيز جان و انسان روح كبريايی است كه در خاك فقر دميدهاند. با نوروز جسم جهان تازه میشود و با صوم، جهان جان، كه انسان است... خاك محتاج زمستان است تا پذيرای بهار شود، و جان محتاج صوم است تا روح به اعتدال ربيع واصل شود. تا خورشيد عشق از افق جان طلوع كند و نسيم لطف بورزد و درخت دل به شكوفه بنشيند، و اين بهار درون است."
#شهید_آوینی
️ @ Yaminpour
۷:۵۲
۲۲ فروردین
۶:۰۸
Dariush-Saleh-2000-320.mp3
۰۵:۲۷-۱۲.۹۵ مگابایت
۶:۱۶
The link to download Shikarchi Shanbeh (Saturday hunter) movie with English subtitles.
https://www.aparat.com/v/Ss60H
️ برای اعضای غیرفارسی زبان غیر ایرانی
https://www.aparat.com/v/Ss60H
️ برای اعضای غیرفارسی زبان غیر ایرانی
۶:۱۸
از نظر شما، چرا جامعه ایران، نسبت به ازدواج موقت نگاه خوبی ندارد؛ ولی، روابط پنهانی بیحد و مرز را با شکل چشم بسته و نامحسوس پذیرفته است؟
چرا نگاه حاکمیت به مقوله ازدواج موقت که مقبولیت فقهی نیز دارد، نگاه مطرود است؟
از نظر شما؛ آیا در حاکمیت و جامعه ایرانی، دین پررنگتر است یا عرف و سنت گذشتگان؟
از نظر شما، چه عواملی باعث هرزگی بیحدومرز و ولنگاری جنسی داخل ایران شده است؟ طوری که در طول تاریخ ایران سابقه نداشته است.
ضمن بازبینی مجدد فیلم ماندگار آمارکورد اثر فدریکو فلینی، شما را به تماشای فیلم ایرانی که پس از این معرفی خواهد شد جلب میکنیم.
چرا نگاه حاکمیت به مقوله ازدواج موقت که مقبولیت فقهی نیز دارد، نگاه مطرود است؟
از نظر شما؛ آیا در حاکمیت و جامعه ایرانی، دین پررنگتر است یا عرف و سنت گذشتگان؟
از نظر شما، چه عواملی باعث هرزگی بیحدومرز و ولنگاری جنسی داخل ایران شده است؟ طوری که در طول تاریخ ایران سابقه نداشته است.
ضمن بازبینی مجدد فیلم ماندگار آمارکورد اثر فدریکو فلینی، شما را به تماشای فیلم ایرانی که پس از این معرفی خواهد شد جلب میکنیم.
۶:۱۸
۶:۲۴
۶:۳۲
۲۹ اردیبهشت
چند روز پیش، شخصی درباره ثروت کشورهای عربی حاشیه دریای فارس و دریای مکران با من سخن گفت؛ ناگاه، یاد حکایت زیر افتادم:
️ شبلی؛ عارف معروف، به مسجدی رفت تا دو رکعت نماز بخواند. در آن مسجد، کودکان درس میخواندند و وقت نان خوردن کودکان بود. دو کودک نزديک شبلی نشسته بودند. يکی پسر ثروتمندی بود و ديگری پسر فقيری. در زنبيل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبيل پسر فقير نان خشک. پسر فقير از او حلوا میخواست. آن کودک میگفت: اگر خواهی که پارهای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ کن. آن بيچاره بانگ سگ کرد و پسر ثروتمند پارهای حلوا بدو میداد. باز ديگر باره بانگ میکرد و پارهای ديگر میگرفت؛ همچنين، بانگ میکرد و حلوا میگرفت. شبلی در آنان مینگريست و میگريست. کسی از او پرسيد: اي شيخ تو را چه رسيده است که گريان شدهای؟ شبلی گفت: نگاه کنيد که طمع کاري به مردم چه رسانَد؟ اگر آن کودک بدان نان تهی قناعت میکرد و طمع از حلواي او برمیداشت، سگِ همچون خويشتنی نمیشد.
#قناعت#عزت_نفس
@danesh_jooyan
در ادامه، فیلمی با همین منظور معرفی میشود:
️ شبلی؛ عارف معروف، به مسجدی رفت تا دو رکعت نماز بخواند. در آن مسجد، کودکان درس میخواندند و وقت نان خوردن کودکان بود. دو کودک نزديک شبلی نشسته بودند. يکی پسر ثروتمندی بود و ديگری پسر فقيری. در زنبيل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبيل پسر فقير نان خشک. پسر فقير از او حلوا میخواست. آن کودک میگفت: اگر خواهی که پارهای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ کن. آن بيچاره بانگ سگ کرد و پسر ثروتمند پارهای حلوا بدو میداد. باز ديگر باره بانگ میکرد و پارهای ديگر میگرفت؛ همچنين، بانگ میکرد و حلوا میگرفت. شبلی در آنان مینگريست و میگريست. کسی از او پرسيد: اي شيخ تو را چه رسيده است که گريان شدهای؟ شبلی گفت: نگاه کنيد که طمع کاري به مردم چه رسانَد؟ اگر آن کودک بدان نان تهی قناعت میکرد و طمع از حلواي او برمیداشت، سگِ همچون خويشتنی نمیشد.
#قناعت#عزت_نفس
@danesh_jooyan
در ادامه، فیلمی با همین منظور معرفی میشود:
۶:۴۸