معمای سیاستِ سبز، ما چه نسبتی با سبزها داریم؟
سبزها معمولا در جناح چپ به حساب میآیند چون مصلحت جمعی را بر آزادی فردی و منافع طبقاتی ترجیح میدهند اما از آنجا که حفظِ طبیعت را همانطور که هست در صدر خواستهها گذاشتهاند نظراتشان شباهتهایی به محافظهکاری دارد. مثلا به فناوریهای مدرن و توسعه صنعتی با بدبینی نگاه میکنند و به جایش سنتهای همزیستی با طبیعت را ارج مینهند.
گرایش چپ همواره «اجتماع انسانی» را در اولویت میگذارد و تلاش میکند عده بیشتری از مردم از مواهب طبیعت بهره ببرند. از همین رو بعضی دولتهای سوسیالیستی که روی مهندسی و تولید تمرکز داشتند با دخالتهای افراطی کارنامه تأسفباری در محیط زیست رقم زدند. سبزها اما قید زمان را هم در نظر میآورند با این دغدغه که طبیعت برای نسلهای آینده از بین نرود.
با شعار «توسعه پایدار» و «عدالت بیننسلی» چپهای معتدل مثل دولتهای سوسیال دمکرات، پیشگام حفاظت از محیط زیست شدند. در برابر فناوریهایی مثل هستهای و مهندسی ژنتیک که پیامدهای بلندمدت و احتمالا ناشناخته دارند ائتلاف سبزها و چپها «اصل احتیاط» را پیش میکشند و با رویکرد انتقادی جبهه میگیرند.
دولتهای راستگرا با تمایلات ناسیونالیستی چون به اصالت و پایداری سرزمین اهمیت میدهند گاهی سیاستهایی مشابه ایده سبزها را به کار میبندند. مثلا نازیها برنامههای حفاظتی و جنگلکاری ترتیب میدادند یا ترکیه که بیشتر گرایش ملی بر دولتمردانش غلبه داشته موفق شده وسعت جنگلهایش را افزایش بدهد، بر خلاف ایران که به نصف سقوط کرده.
اشتراک دیگر سبزها با محافظهکارهای ضدمدرن، تأکید بر جوامع محلی، اقتصادهای کوچکمقیاس و احیای سنتهای بومی است که در تقابل با هویتزدایی ناشی از جهانیسازی سرمایهداری قرار میگیرد. به طور کلی سبزها «بوممحوری» را جای انسانمداریِ مدرن مینشانند و از اولویتِ رفاه فاصله میگیرند. تندی انتقاد سبزها به نئولیبرالیسم در همین بومگرایی فهمیده میشود.
با این حساب سبزها گرایش ترکیبی یا به عبارتی چپهای متفاوت هستند: نمیشود به طور کامل ذیل یکی از جناحهای جا افتاده دستهبندیشان کرد. بلاتشبیه اسلامگراها هم وضعیتِ بینابینی دارند چون مثلا در اقتصاد بسیاریشان حرفهای چپ و عدالتخواهانه میزنند اما در مسائل اجتماعی و فرهنگی به غایت سنتی و محافظهکارند، یعنی با ترکیبی از چپ و راست کار میکنند.
برخی سبزها در غرب چون با فمینیسم گره خوردند و نوعی آزادی بدوی و طبیعی (حیوانی) را پذیرفتند با هر نوع دینگرایی و ارزشمداری ضدیت نشان میدهند. مواجهه اینها با اسلام گاهی آنقدر ستیزهجویانه است که گوی رقابت را از دشمن اصلیشان (سرمایهداران نفتی و نظامی) ربودهاند. این رویکرد خاص اما باعث نمیشود که «ایده سبز» به طور کلی زیر سوال برود.
هر نوع گرایش سیاسیِ واقعا اسلامی، نمیتواند از جهتگیری اصلی سبزها (انتقاد به تخریب طبیعت با دستاندازی بیقید یا مصرفگرایی افراطی) خالی باشد. به همان دلیل که برای مسلمانها پیگیری مصلحت جمعی واجب است حفاظت از طبیعت هم اهمیت پیدا میکند: پشت هر دو امر خداوند است. اهل اسلام با هیچ بهانهای نمیتوانند بیاعتنا و رها باشند، نه درباره طبیعت نه درباره جامعه.
در اسلام انسان با عنوان «خلیفة الله» شناخته میشود، جانشین خدا بر روی زمین نمیتواند کمر به نابودی طبیعت ببندد یا در برابر نیروهای ویرانگر سکوت و انفعال پیشه کند. فقه، مخالف هر نوع آلودهسازی یا دستاندازی غیرلازم (مثل شکار) است و به شدت علیه اسراف موضع دارد. رویکردهای اخلاقی و عرفانی هم طبیعت را بسیار ارج مینهند و خود به خود در برابر سرمایهداری میایستند.
تتمه: جمهوری اسلامی نخستین نظامی است که حفاظت از محیط زیست را در قانون اساسی خودش گنجاند اما در عمل بسیار بد و تأسفبار عمل کرد. همه بازیگران قدرت در این وادی مقصرند اما عمده مسئولیت بر عهده راستهای سنتی است که به تکنوکراتها زیادی میدان دادند. یادداشت بعدی با عنوان «[راست سنتی چقدر اسلامی است؟](https://ble.ir/daneshtalab/3961291819811672134/1763306933506)» إن شاء الله در همین باره منتشر خواهد شد.
@daneshtalab
سبزها معمولا در جناح چپ به حساب میآیند چون مصلحت جمعی را بر آزادی فردی و منافع طبقاتی ترجیح میدهند اما از آنجا که حفظِ طبیعت را همانطور که هست در صدر خواستهها گذاشتهاند نظراتشان شباهتهایی به محافظهکاری دارد. مثلا به فناوریهای مدرن و توسعه صنعتی با بدبینی نگاه میکنند و به جایش سنتهای همزیستی با طبیعت را ارج مینهند.
گرایش چپ همواره «اجتماع انسانی» را در اولویت میگذارد و تلاش میکند عده بیشتری از مردم از مواهب طبیعت بهره ببرند. از همین رو بعضی دولتهای سوسیالیستی که روی مهندسی و تولید تمرکز داشتند با دخالتهای افراطی کارنامه تأسفباری در محیط زیست رقم زدند. سبزها اما قید زمان را هم در نظر میآورند با این دغدغه که طبیعت برای نسلهای آینده از بین نرود.
با شعار «توسعه پایدار» و «عدالت بیننسلی» چپهای معتدل مثل دولتهای سوسیال دمکرات، پیشگام حفاظت از محیط زیست شدند. در برابر فناوریهایی مثل هستهای و مهندسی ژنتیک که پیامدهای بلندمدت و احتمالا ناشناخته دارند ائتلاف سبزها و چپها «اصل احتیاط» را پیش میکشند و با رویکرد انتقادی جبهه میگیرند.
دولتهای راستگرا با تمایلات ناسیونالیستی چون به اصالت و پایداری سرزمین اهمیت میدهند گاهی سیاستهایی مشابه ایده سبزها را به کار میبندند. مثلا نازیها برنامههای حفاظتی و جنگلکاری ترتیب میدادند یا ترکیه که بیشتر گرایش ملی بر دولتمردانش غلبه داشته موفق شده وسعت جنگلهایش را افزایش بدهد، بر خلاف ایران که به نصف سقوط کرده.
اشتراک دیگر سبزها با محافظهکارهای ضدمدرن، تأکید بر جوامع محلی، اقتصادهای کوچکمقیاس و احیای سنتهای بومی است که در تقابل با هویتزدایی ناشی از جهانیسازی سرمایهداری قرار میگیرد. به طور کلی سبزها «بوممحوری» را جای انسانمداریِ مدرن مینشانند و از اولویتِ رفاه فاصله میگیرند. تندی انتقاد سبزها به نئولیبرالیسم در همین بومگرایی فهمیده میشود.
با این حساب سبزها گرایش ترکیبی یا به عبارتی چپهای متفاوت هستند: نمیشود به طور کامل ذیل یکی از جناحهای جا افتاده دستهبندیشان کرد. بلاتشبیه اسلامگراها هم وضعیتِ بینابینی دارند چون مثلا در اقتصاد بسیاریشان حرفهای چپ و عدالتخواهانه میزنند اما در مسائل اجتماعی و فرهنگی به غایت سنتی و محافظهکارند، یعنی با ترکیبی از چپ و راست کار میکنند.
برخی سبزها در غرب چون با فمینیسم گره خوردند و نوعی آزادی بدوی و طبیعی (حیوانی) را پذیرفتند با هر نوع دینگرایی و ارزشمداری ضدیت نشان میدهند. مواجهه اینها با اسلام گاهی آنقدر ستیزهجویانه است که گوی رقابت را از دشمن اصلیشان (سرمایهداران نفتی و نظامی) ربودهاند. این رویکرد خاص اما باعث نمیشود که «ایده سبز» به طور کلی زیر سوال برود.
هر نوع گرایش سیاسیِ واقعا اسلامی، نمیتواند از جهتگیری اصلی سبزها (انتقاد به تخریب طبیعت با دستاندازی بیقید یا مصرفگرایی افراطی) خالی باشد. به همان دلیل که برای مسلمانها پیگیری مصلحت جمعی واجب است حفاظت از طبیعت هم اهمیت پیدا میکند: پشت هر دو امر خداوند است. اهل اسلام با هیچ بهانهای نمیتوانند بیاعتنا و رها باشند، نه درباره طبیعت نه درباره جامعه.
در اسلام انسان با عنوان «خلیفة الله» شناخته میشود، جانشین خدا بر روی زمین نمیتواند کمر به نابودی طبیعت ببندد یا در برابر نیروهای ویرانگر سکوت و انفعال پیشه کند. فقه، مخالف هر نوع آلودهسازی یا دستاندازی غیرلازم (مثل شکار) است و به شدت علیه اسراف موضع دارد. رویکردهای اخلاقی و عرفانی هم طبیعت را بسیار ارج مینهند و خود به خود در برابر سرمایهداری میایستند.
تتمه: جمهوری اسلامی نخستین نظامی است که حفاظت از محیط زیست را در قانون اساسی خودش گنجاند اما در عمل بسیار بد و تأسفبار عمل کرد. همه بازیگران قدرت در این وادی مقصرند اما عمده مسئولیت بر عهده راستهای سنتی است که به تکنوکراتها زیادی میدان دادند. یادداشت بعدی با عنوان «[راست سنتی چقدر اسلامی است؟](https://ble.ir/daneshtalab/3961291819811672134/1763306933506)» إن شاء الله در همین باره منتشر خواهد شد.
@daneshtalab
۷:۴۵