عکس پروفایل دیوار اربعین و حج-ماجده محمدید

دیوار اربعین و حج-ماجده محمدی

۱,۱۶۱عضو
عکس پروفایل دیوار اربعین و حج-ماجده محمدید
۱.۲هزار عضو

دیوار اربعین و حج-ماجده محمدی

۱ شهریور

thumnail
عشق ایران
ابوفاطمه از #کاظمین تا خانه‌شان با ما گفت‌وگو کرد. فارسی را واضح صحبت می‌کرد و کلی سوال داشت در مورد کلمات مشابه. مثلا می‌گفت چطور گوجه و کوچه، پُل و پول و نُه و نو را با هم قاطی نکنم؟!ما کلی خندیدیم و بهش تلفظ صحیح کلمه‌ها را گفتیم. چون این کلمه‌ها را دقیقا عین هم تلفظ می‌کرد، اشتباه می شد...عاشق ایران بود!برای تشییع شهید رئیسی به #قم آمده بود. فاطمه ۸ ساله‌اش با مترجم موبایل کلی فارسی یاد گرفته بود. عکس سردار سلیمانی و ابومهدی را در اتاق پذیرایی گذاشته بود و یک اسکناس را از سمت عکس امام گذاشته بود در قاب گوشی‌اش که می گفت چند سالی هست آنجاست! تبرکی امام رضا...
صبح همین که آمد توی اتاق گفت: کرده چیه؟! یعنی چی حمام کرده؟ درست کرده؟!توضیح دادیم که این یک فعل کمکی در فارسی است. احساس اضافه بودن می‌کرد. چون این فعل در عربی معادل ندارد و با یک کلمه معنا را می‌رسانند. اما عاقبت فهمید. خانمش که نیمرو را آورد با ذوق بهش گفت: میگن یه فعله!!! رجا خانم هم قشنگ باهاش ذوق کرد...خانه‌ی آقا نجیب یک تکه نور و صمیمیت بود! همه لحظه‌هایش شیرین بود. دلمان آنجا ماند!
پ.ن: جزئیات ساده‌ای از این خانه‌ی عراقی را برایتان ثبت کردم.
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi| در روبیکا هم این سفرنامه را دنبال کنید |

۱۵:۲۰

۲ شهریور

thumnail
از غصه‌ی فراق اگر جان دهم رواست
#سامرا #اربعین_۱۴۰۳دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۱۳:۱۰

thumnail
خانه‌ی بابا
سامرا یک فرق بزرگ با بقیه‌ی حرم‌ها دارد. همه اتفاقات در #سامرا "توی" خود حرم می‌افتد. زائر در شهر رها نمی‌شود. از پارکینگ مستقیم هدایت می‌شود به محدوده #حرم. آنجا خانه‌ اوست. قرار نیست هیچ یک از نیازهایش جای دیگری برطرف شود و برای هیچ کاری مجبور باشد این حرم را ترک کند.به فاصله چند متر از ضریح، آب و غذا هست، جای خواب هست، چایی هست...یک جایی اتراق میکنی در سامرا، همین که یکمی استراحت کردی، می‌روی کنار ضریح، تا خسته شدی میایی کمی اینطرف تر می‌خوابی، چیزی میخوری دوباره می‌روی زیارت!مثل اینکه خانه‌ی پدرت باشد، تو در یکی از اتاق‌ها و نور چشمت در اتاقی دیگر... بین زندگی کردن، هی بروی بهش سلام بدهی و بوسش کنی و برگردی!
پ.ن: از سامرا فیلم و عکس خیلی کم دارم... آنجا واقعا فقط مشغول #تماشا بودم.
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۱۴:۰۸

thumnail
پشت لباسش به عربی نوشته:هر جای دنیا برم
پیش تو بر‌ میگردم
و هرجای دنیا که باشم
مهمان خانه‌‌ی تو هستم!

#لباس_خادمی#حرف_حق#سامرا
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۱۴:۱۷

thumnail
کم کم از این منظره‌ها بیشتر می‌بینیمسفر‌ به روزهای آخر می‌رسد و زوار کم کم مقاومت بدنشان را در برابر ویروس‌ها و آلودگی‌ها از دست می‌دهند!
سلامتی زوار ابوسجاد صلوات!
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۱۹:۴۷

thumnail
ماجده شسته شده
با ورود به کربلا، ماشین بین جمعیت گیر کرد و راننده شروع کرد غر زدن و همونجا پیاده‌مون کرد. ما هم هیچی نگفتیم. راننده حق داشت. نمی‌شد با ماشین جلوتر رفت. از ماشین کولردار پیاده شدیم و دویدیم توی سایه. دقیقا سر ظهر بود و یک دقیقه تاخیر در آفتاب مساوی تبخیر!!تُک تُک گرفتیم و از روی نقشه گوگل، موکب مورد نظر رو با سختی پیدا کردیم. وقتی رسیدیم از خستگی هیچ رمقی نداشتیم...اول از همه برای حمام ثبت‌نام کردیم و بعد هم لباس‌هامون رو از ازمون گرفتند و شستند و تحویل دادند.واسه حمام که اسم می‌دادم نوشتم "ماجده خیلی کثیف!"که دلشون بسوزه...وقتی لباس‌هام رو گرفتم روش یه یادداشت بود:ماجده شسته شده!این پیام رو دوست داشتم...♡
لباس‌ها رو پوشیدیم و رفتیم زیارت!
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi| در روبیکا هم این سفرنامه را دنبال کنید |

۱۹:۴۸

۳ شهریور

thumnail
وقتی میگن قرار بی قرار‌ا...کربلایعنی این!یعنی یه روز سحریهو همه‌مون با هم زیر سقف این حرم جمع می‌شیم. کاش بقیه بی‌قرارهایی که امروز دیدم هم تو عکس بودند!
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۸:۱۵

thumnail
فرادَماوقتی ما مکه بودیم، بویژه در ایام تشریق، دما از ۴۸ درجه زده بود بالا و حسابی خورشید تلاش خودش رو می‌کرد. همین که برگشتیم تهران #گنبد_گرما افتاد رو تهران و تهران هم رکورد ۴۸ درجه رو زد و اداره ها پشت هم تعطیل شد. همون ایام دمای مکه و مدینه رو چک کردیم روی ۳۸ بود!همین که اومدیم کربلا اینجا هم رکورد ۴۸ رو زد حالا تهران روی ۳۸ درجه است!یه چند روزی از این هوا استفاده کنید. ما پس فردا بر می‌گردیم خونه دوستان!گنبدم با خودمون میاریم!شرمنده...
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۹:۵۸

۴ شهریور

دیشب عجیب‌ترین شب زیارت ما بود...بر میگردم و می‌نویسم ان شاءالله

۱:۳۴

#اربعین_حسینی اعظم الله اجورکم فی مصیبه الحسین و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره

۱:۵۰

thumnail
موکب ضاحیه
تجربه اربعین امسال، منحصر به فرد بود‌.شبِ عزا در حال رفتن به سمت حرم بودیم که مداحی حماسی کاروانی از #لبنان و تکرار اسم #قاسم سلیمانی توجهم را جلب کرد. ایستادم به تماشا دیدم کاروان، اهل ضاحیه و پر از عکس شهداست. همه سربندهایی بسته بودند که جملات عربی داشت. اما روی یکی از سر بندها به فارسی نوشته بود: "ما ملت شهادتیم" چشمم را گرفت‌. داشتم به حسین نشانش می‌دادم که آقای بادیگارد سربندش را در آورد داد به حسین که بدهد به من!منظورم از بادیگارد، آقایی است که طناب را گرفته بود و فشار را تحمل می‌کرد و عرق می‌ریخت. دسته‌های عزا چون بدون تفتیش وارد حرم می‌شوند دورشان طناب می‌کشند و چندین مرد طناب را سفت می‌گیرند و حمایت می‌کنند تا کسی جا نماند و هیچ بیگانه‌ای وارد نشود.من نفهمیدم سر بند از کجا آمده. اما گرفتنش خیلی خوشحالم کرد. رویش نوشته بود بحفظ سيدة الحنونة(ع)سر بند را حسین برایم بست. یک لحظه به ذهنم رسید و به بادیگارد گفتم: مُمکن اَطُبّ؟!نوار را داد بالا... و به طرز باور نکردنی وارد کاروان شدم. حسین را اما راه ندادند. :(بیش تر از یک ساعت همراه موکب بچه‌های ضاحیه در حرم امام حسین و بعد بین الحرمین و حرم حضرت عباس گشتم...این اولین اربعینی بود که وارد حرم حضرت ابوفاضل می‌شدم و به این راحتی در بین الحرمین راه می‌رفتم...چه شعرهایی خواندندچقدر حماسهچقدر امید داشتندچقدر برای سیدحسن نصرالله و رهبر ما دعا کردند. و آنهمه شهید را که عکسشان تمام دسته را پر کرده بود قسم دادند برای شفاعت!این زیارت بی‌نظیر را مدیون سردار شهید قاسم سلیمانی هستم. که اسمش بین ما و هزاران نفر دیگر در جهان پیوند برقرار کرده است. همینطور رسمش!
#کربلا_طریق_الاقصی
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi| در روبیکا هم این سفرنامه را دنبال کنید |

۸:۳۷

thumnail
اولکم کم مهمان‌‌ها می‌روندپارچه‌های طرحدار عربی از اسکلت‌های آهنی جدا می‌شودموکب،با آن وان بزرگ برای خنک کردن آب‌های مکعبیآن میز بزرگ برای چیدن لیوان‌های چاییآن اجاق‌ها و دیگ‌ها و کپسول‌های گاز و منبع‌های آبپشت تریلی‌ای که دنده عقب آمده، جا می‌شود.خادم‌ها گرد می‌ایستند. یک فایل مداحی پرشور می‌گذارند، یک ساعتی سینه‌ می‌زنند.انگار آن همه عرق که توی آن آفتاب پای دیگ‌های داغ غذا ریختند کمشان است.جوان‌ترها وقت سینه‌زدن محکم بالا و پایین می‌پرند. پایشان را پر زور می‌کوبند زمین.گریه می‌کنند. و موکب را بار می‌زنند پشت ماشین‌ها...
دومما... خودمان را به مرزهای زمینی و هوایی می‌رسانیمو جبر جغرافیایی، "زوار اباعبدالله" را هزار تکه می‌کند به ایرانی و لبنانی و استرالیایی و دانمارکی...مهمانی تمام می‌شودخاطره‌ها رسوب می‌کنند تصویر‌ها قاب می‌شوندتلفن‌ها بعد از چند ماه شاید زنگ بخورد:"اشلونکم؟!"سیصد و پنجاه و چند روز می‌گذرد و ما فکر می‌کنیم از همه چیز دور شده‌ایم و اربعین ۱۴۰۳ خاطره شده است...اما
سومبعدها می‌فهمیمآنجا که گفته‌ایم "فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ عَدُوِّكُمْ"یک نفر،حرف ما را جدی گرفته.پنجره‌ی دل ما را باز کرده و یک بذر کوچک توی گلدان لب طاقچه‌اش کاشته.
آن بذر آنجا ‌کم کم جوانه می‌زند و ریشه می‌دهد. هرچه ریشه‌ها عمیق‌تر می‌شوند، ما بیقرارتر می‌شویم.بعد‌ها می‌فهمیمحسین (علیه السلام) نه فقط گلدان لب طاقچه دلمان که همه سرزمین وجود ما را در یکی از این زیارت‌ها خریده‌ است. همانطور که دشت کربلا را...و زمانش که برسد برای شهر دل ما هم مهمان می‌آورد و تا جایی که لازم است آن را وسیع می‌کند تا همه مهمان‌ها جا بشوند...بعدها می‌فهمیم که آن موکب‌ها هرگز جمع نشده‌اند و ما به سرزمین‌مان برنگشته‌ایمبلکههمه با هم در جهان حسین (علیه السلام) ماندگار شده‌ایم...
بعدها می‌فهمیم آن مرد، در انقلابِ روز چهلمش، با جان و جهان مردم دنیا چه کرد!به میلیون‌ها پرچم فلسطین که امسال روی دست‌ها بالا رفت قسم!
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود undefined @vaghtikhanemabeheshtmishavadundefined beheshterowze.ir

۱۸:۲۰

thumnail
جانستانِ پاکستانبرادرم امسال عازم #کربلا نشد. با اینکه می‌دانم چقدر برایش مهم بود و هر سال هر طور شده خودش را رسانده بود.همسر و چهارتا بچه‌اش را برداشت رفت مرز #میرجاوه برای خدمت به زوار پاکستانی که دلش را برده بودند.یکی از روزهایی که زنگ زده بود، از اوضاع مرز گفت و امکانات کم و مسیر طولانی‌ای که باید زوار پاکستانی طی کنند‌ تا عرض ایران را رد کنند و به #عراق برسند.به خاطر همین هزینه‌های بالا هم می‌گفت امسال زوار پاکستان خیلی کمتر شده‌اند.این خبرها را #سانحه_اتوبوس زوار پاکستانی کامل کرد و حسابی دل ما را به تپش انداخت برایشان.چشم می‌چرخاندیم در مسیر و حرم‌ها دنبالشان. حسین غصه می‌خورد. پس کجا هستند؟ نشده بیایند؟ چرا نرسیده‌اند؟آن سالی که با پدرم عازم طریق مشایه شدیم، اولین گروه پاکستانی را که دید ما را رها کرد و رفت سراغشان. هرچه آجیل آورده بود داد بهشان و کلی گپ زد و برگشت‌. پدرم زبان #اردو را خیلی خوب بلد است و آنقدر از این مردم برای ما خوب گفته که توی قلب‌مان جای بلندی داشته باشند.
امشب تا وارد حرم #امیرالمومنین شدم، دسته دسته پاکستانی‌ها را دیدم و گل از گلم شکفت... برای حسین فیلم گرفتم که خوشحال بشود. هم او و هم هرکس که عاشق زوار تهیدستِ امامِ آزادگان است!
#بیلو #خوش_آمدید#حب_الحسین_یجمعنا
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi| در روبیکا هم این سفرنامه را دنبال کنید |

۲۲:۴۸

۵ شهریور

thumnail
اقلیت!
- شیعیان در هند در اقلیت‌اند. شیعیان در پاکستان شیعیان در عربستانشیعیان در خیلی جاها اقلیت هستند!
- با خودم فکر می‌کنم چطور ما همه جا در اقلیتیم ولی بزرگترین تجمع دنیا را هر سال رقم می‌زنیم؟!
این را تطهیر زهرا سادات گفت. دوست هندی من. دختری از دهلی که ذهن خیلی روشنی دارد و خوب حواسش به مسائل خاورمیانه و جهان اسلام هست! ما را برای شام به هتلشان دعوت کرده بود. تندی غذاهای هندی را شیرینی این گفتگو می‌شست و می‌برد. برایمان از اوضاع شیعیان در #هند گفت و از علاقه‌‌ خانواده‌اش به ایران. از آن شب عجیب که پس از پرتاب موشک به اسرائیل چقدر خوشحال و البته نگران بوده‌اند و مادرش مدام می‌گفته: نگران نباشید! ایران در پناه امام رضاست!دوستیِ ما در آخرین دقایق سفر #اربعین سال قبل رقم خورد و حالا زیر پرچم اربعین داشت ادامه پیدا می‌کرد.
در این سفر چند بار قرار گذاشتیم برای ملاقات هم‌. وقت خداحافظی گفت:ممنون از امام حسین!
چطور از او تشکر کنم که ما را از سراسر جهان اینطور مهمان خودش می‌کند. سر راه هم قرار می‌دهد و اینطوری بین ما محبت ایجاد می‌کند...

حالا قلب من برای گوشه‌ای از #دهلی هم خواهد تپید. برای تطهیر زهرا و مادر و پدر و هم مسجدی‌هایش. برای آنها که در شرایط سخت، اعتقادشان را حفظ کرده‌اند و یکی از دلگرمی‌هایشان همیشه این بوده که:ایران، هست!
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi| در روبیکا هم این سفرنامه را دنبال کنید |

۷:۴۵

۸ شهریور

thumnail
ما آن بالا بودیم
دستمان را اگر از پنجره دراز می‌کردیم به خرما‌های آویخته بر نخل‌های بلند می‌رسید.وَ فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ (زخرف/۷۱)آنچه دلمان می‌خواست، آنجا بودو آنچه آنجا بود، باب میل چشم‌‌های ما!
"ما" آن بالا بودیم و منظورم از ما، من و آنهایی که توی آن #موکب، نزدیک اسواق البرتقالة در #کربلا بیتوته کرده بودیم نیست. منظورم از ما دقیقا همه #ما هستیم!حتی آنهایی که پایشان امسال به کربلا نرسید!
آخر، این نمای بهشتی را آن موکب، یا مکان برای ما نساخته بود. #زیارت_اربعین آن را به ما هدیه داده بود! #امام، نور انداخته بود روی چند روز از هفته‌ی گذشته‌ی ما و مثل #ماه بر آن تابیده بود...کشش امام، ما را بالا کشیده بود!ما بالا بودیم چون مقاومت نکردیم!خشکی نشان ندادیم. چون آب شده بودیم از خجالت جلوی امام!این همان رازی است که دوبار در شبانه‌روز جان دریاها را به لبشان می‌آورد ولی خشکی‌ها را تکان نمی‌دهد.
#ما روضه شنیدیم. خجالت کشیدیم. آب شدیم و وقتی او بر ما تابید، توده‌های آب در زیر پای ماه انباشته شدند. «مدّ» ایجاد شد و ما بالا رفتیم...آنقدر بالا که دستمان به سرِ نخل‌ها می‌رسید!
#حسرت، رزقِ کربلا نرفته‌ها نیست!سهمِ دل‌های خشکِ بیابانی است که نور ماه تکانشان نمی‌دهد. هرکس باید به خودش رجوع کندو ببیند چقدر ذوب شده در اوچقدر آب شده در برابر محبتش؟امام، حالِ تک تکِ ما را می‌داند!وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (انعام/۵۹)
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۹:۱۲

۱۲ شهریور

undefined

۸:۱۳

بازارسال شده از مجمع خادمین روضه امام جواد (علیه السلام)
thumnail

۸:۱۳

۲۷ شهریور

دماسنج را سفت نگه داشته‌ام
بعد از ۴۲ روز سفر، بی اغراق باید بگویم که مهم‌ترین توشه #حج را در فرودگاه امام خمینی کنار نوار نقاله‌هایی که قرار بود چمدان‌ها را به ما تحویل بدهند، دریافت کردم. در حالیکه استقبال کننده‌ها پشت شیشه منتظر بودند و خستگی و استرسِ خداحافظی، در صدر احساساتم بود، با حسين رفتیم که از حاج آقا جوانشیر -روحانی کاروان- خداحافظی کنیم. نگهمان داشت. گفت میخواهم یک چیزی به شما دو تا بگویم!حقیقتا من نه تنها همان وقت، که تا هفته‌ها بعد از سفر هم نفهمیدم که چه چیز مهمی آنجا به ما گفته شد. اولش به گمانم یک توصیه ساده برای خالی نبودن عریضه بود یا یک دعای پایانی برای حسن ختام... اما وقتی ۴۰ روز از حج گذشت. وقتی گرد و خاک ها خوابید. همه چیز به روال عادی برگشت. روی خاطره ها، حریر فراموشی افتاد، وقتی از جزئیات دور شدم، دیدم آن صحنه و جزئیاتش به طرز عجیبی توی ذهن من ثبت شده است.دیدم هر چه از حج دورتر می‌شوم به آن لحظه انگار بیشتر گره می‌خورم. هر قدر همه چیز رنگ می‌بازد آن چند جمله پررنگ تر می‌شود.حاج آقا سرش را به ما نزدیک کرد و انگار چیز خصوصی ای بخواهد بگوید، گفت حواستان باشد حفظ کردن نور حج خیلی سخت است. پیرمردها و پیرزن‌ها که حاجی می‌شوند، معمولا عمرشان کفاف نمی‌دهد که نور حجشان را از دست بدهند. اما هرچه جوان‌تر باشید کارتان سخت‌تر می‌شود!تا اینجایش را قبلا هم شنیده بودم. خودم هم بهش فکر کرده بودم. اما بعد از آن، یک جمله اضافه کرد که ویژه بود.گفت: روی مستحبات، روی نمازها و نافله‌ها خیلی حساس باشید و مراقبت کنید. اگر برگشتید گفتید نافله ظهر و عصر طولانی است، بی‌خیال! نافله‌ی شب را می‌خوانیم؛ یکهو به خودتان می‌آیید می‌بینید آن را هم نمی‌خوانید.حج ذره ذره از جیب آدم می‌رود. حواستان را جمع کنیدجلوی درزها را بگیرید!
ما آمدیم خانه و ولیمه‌ها را دادیم و زیارت قبول ها را شنیدیم و وقتی تقریبا زندگی دوباره روی روال شلوغش افتاد، دیدم که من مانده‌ام و همان توصیه‌ی حاج آقا!همه‌ی بازمانده‌های حج پدیده‌های انتزاعی بودند. چیزهایی که توی قلب و روح ما اثرش را گذاشته بود. اما این یکی واقعا عینی بود. می‌شد بود و نبودش را دید و ارزیابی کرد. اینطور شد که حاج آقا تیرش را دقیقا به وسط هدف نشاند و بعد از ۴۲ روز تلاش ناموفق در جلب توجه بنده، یکهو در بهترین و بالاترین قاب ذهنم ماندگار شد!حالامن مانده ام و این یک دانه متر و معیارِ پسا حج!انگار ایستاده باشم بالای یک دیگ در حال جوشیدن و موظف باشم که نگذارم از جوش بیفتد و سرد بشود. دماسنجی که حاجی داده را سفت چسبیده ام و مدام چک میکنم، چیزی این وسط یخ نکند و از دهن نیفتد.
الهی خدا به حق کعبه‌اش، نگذارد قندیل ببندیم!
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۱۹:۴۸

۳۱ شهریور

دهانم قرآن
داشتیم می‌رسیدیم مدینه و کم کم استرس، من را می‌گرفت.پیشرفت تکنولوژی بد چیزی است.دیشب توی تهران نشسته بودمو امشب در مدينه، نماز مغرب را در مسجد‌النبی می‌خواندم...آماده نبودمو بعید می‌دانم اصلا کسی بتواند بگوید آماده هستم! اصلا ما کی باشیم که برای چنین ملاقاتی "آماده" باشیم!؟
از طرفی یاد حرف‌هایمان در #روضه درباره #باباتراپی می‌افتادم. آدم درد و مرضش را پیش پدرجانش نبرَد، پس کجا ببرد؟!یاد برادرهای جناب یوسف می افتادم که از پدرشان خواستند خودش برایشان طلب بخشش کند... يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَاز طرفی از خودم می‌پرسیدم آخر با این همه زمختی و زشتی چطور می‌شود در محضر لطیف او وارد شد که بی آبرویی نباشد؟!
قبل از اینکه وارد شهر بشویم، قرآن جیبی کوچکم را باز کردم. از اولین سوره‌ای که آمد شروع کردم به خواندن. به نظرم این تنها راه نجات بود!اگر دهانم بوی قرآن می‌گرفترویم می‌شد بایستم آنجاو آنقدر از نزدیکبگویم #سلام!
امروز هم به همان فرمان...گنبد سبز و باب السلام را تصور می‌کنم، سپس می‌چرخم سمت جنة البقیع و دست به سینه میلاد مسعودشان را "سلام" می‌گویم!به لطف قرآن!
#عید_شما_مبارک
دیوار اربعین و حج ماجده محمدی undefined@divararbaeen1401majedemohammadi

۱۳:۲۹

۱۱ مهر

بازارسال شده از مجمع خادمین روضه امام جواد (علیه السلام)

PTT-20241002-WA0000.opus

۰۰:۲۳-۵۲.۱۲ کیلوبایت
خدایا این شادی ها رو از ما نگیردل جهانی رو به دست جمهوری اسلامی ایران شاد کن#تقدیم‌التهانی‌من‌عراق#عاشت‌ایدی‌السیدخامنئی

۱:۱۹