عکس پروفایل دوگولهد

دوگوله

۲۹عضو
undefinedروزنامۀ خاطرات(۱)
از آن زمان که تقی حسب امر همایونی شاه ماضی پست گرفت و بعد از آن فی شهر ذیحجه سنة ۱۲۶۲ شمشیر مرصع کادو گرفت؛ این هم ولایتی های عام گرجی‌اش افتاده‌اند پی کندن. خاصتا از وقتی که ناصر برای تقی حکم صدارت زد. از آن زمان تا حالیه عینهو چی پیله کرده اند که باید روز حکم صدرات را بکنیم روز ملی سلطان آباد! خب بکنید چه کار دارید به تقی که هی پایش را میکشید وسط؟ تقی کارهای بسیار دارد و اصلا وقتی الکی ندارد تقی یک آدم بین المللی است و باید اررزنة الروم را حل کند نه مسئلهٔ زمین شهری در قریهٔ قنات و گاوخانه المسمی فی زماننا هذا بمهردشت و قبل ذلک تسمی احتشامیه و الاصح انها نفس جاوفخوانهخود تقی هم، چندان دل خوشی از ناصر ندارد که بخواهد روز حکم صدارت ناصری را جشن بگیرد. چه بگویم که کارهایشان در معاینه ابناء متفطن مملکت هست!؟ یک خیابان را گرفته‌اند کرده‌اند پیاده راه تقی! تا اینجایش خیلی خوب! خود تقی هم بسیار اهل قدم زدن است. در خیلی از این پیاده‌روی ها هم ناصر را می‌برد و نصیحت می‌کند که مملکت داری کار خاله و عمه و شورای شهر نیست و الخ. اما دم به دقیقه آنجا برنامه کردن هم خوب نیست بَلّید این کاسبها هم به کارشان برسند. برنامه برای باغ است. یا یک شتر بینوا را مشاطه‌چی افرنجی آورده‌اند حسابی قنج کرده مهره آویز و جهاز نشان که این شتر هنر است قِرش می‌دهند در شهر که فلان و بیسار. یک فرد دارای تفطن رای در این مملکت پیدا نمی‌شود که بگوید آقایان محترمان شتر ارسال داشتن به در و دهات و قرا و قصبات برای پنجاه سال پیش و عهد فتحعلی شاهی است نه برای امروز روز و عهد نوین میرزا تقی خانی. تعدادی از کپچرکنندگان امر در بلدیهٔ سلطان‌آباد نیز از روی عشقی که به تقی دارند و انتساب حضرت مولد مبارک جناب صدراعظم به هزاوه (والعهده علی الراوی چرا که برخی مورخ‌نمایان مدعی شده‌اند که مسقط‌الراس جناب امیر مزرعهٔ پیغمبری در حد فی‌مابین مهراباد و هزاوه است و ایضا عهدة علی الراوی ) در همۀ برنامه‌ها هی فتیر هزاوه می‌دهند.خسته شدم. باقی برای بعد.شاگل نوکر تقی 23 ربیع الثانی سنه 1265 سنه لویی ئیل
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۵:۳۶

thumnail
undefined️نبرد سلاطین ایران و اشقیای تاریخ
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۵:۵۹

undefinedروزنامۀ خاطرات نوکر امیرکبیر- یاداشت‌های سریِ لو رفته از آرشیو کاخ باکینگهام- آنچه امپریالیسم نمی‌خواهد شما بدانید(۲)خبری که این روزها سرتاسر شهر اراک و قرا وقصبات پیرامون آن را به ویژه، لندن و تهران و شیجیاژوانگ را درنوردیده پیداشدن یک دفترچهٔ خاطرات روزانه از دوران قاجار است.پیش از این تنها خبرِ ثبت جهانیِ دوگوله‌دودار در یونسکو این چنین بورس‌های حهانی را دچار آشوب کرده بود.به گزارش خبرگزاری گرگ و میش مرکزی؛ روز پنجشنبه دم غروب بخشهایی از یک دفتر خاطرات مربوط به دورهٔ قاجار به وسیلهٔ ایمیلی ناشناس به آدرس در اختیار این خبرگزاری قرار گرفته است.یادداشتِ ضمن ایمیل مدعی شده این اسناد از آرشیو کاخ باکینگهام محل اقامت خانوادهٔ سلطنتی بریطانیا لو رفته و متضمن خاطرات فردی موسوم به شاگل است که از قضای روزگار نوکر امیرکبیر صدراعظم معروف دورهٔ ناصری است.این ایمیل با عنوان «آنچه امپریالیسم نمی‌خواهد شما بدانید» مدعی شده که این خاطرات حاوی نقاط تاریک و ناشنیده از تاریخ ایران و جهان است و بسیاری از مسائل لاینحل را روشن خواهد کرد.
اما آن طور که خبرنگار هفته‌نامهٔ وقایع داودآباد طی مصاحبهٔ با آقای جهانِ کل صاحب دوگوله‌خانهٔ چهارسوق بازار مدعی شده، این خاطرات مربوط به جد آقای جهان کل است که نوکر میرزا تقی خان فراهانی مشهور به امیرکبیر بوده. این خاطرات به تازگی در حین مرمت دیوار شرقی دوگوله‌خانه از لای جرز دیوار پیدا شده است.اقای جهانِ کل افزود متاسفانه این اسناد توسط یک گوسفند و بی اطلاع قبلی منتشر شده است. به گزارش خبرنگار گرگ و میش مرکزی؛ آن طور که از کاغذهای چسبانده شده روی شیشهٔ امامزاده کار در میدان باغ ملی برمی‌آید جمعی از اساتید بخش شرقشناسی دانشگاه پرینستون شعبهٔ مدرسه عالی علوم مرجانِ اراک طی نامه‌ای از آقای جهان کل خواهش و عز و التماس کرده‌اند تا این اسناد مهم و جهانی را در اختیار رسانه‌ها و پژوهشگران قرار دهد.پایان‌ خبر
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۴:۴۰

thumnail
#خاطره_بازی
کوکب خانمیکی از خاطره‌انگیزترین صفحات کتاب‌های کودکی‌مان undefinedundefinedundefined
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۴:۱۷

ناخونک۳.mp3

۰۳:۳۲-۳.۲۴ مگابایت
وام مسکن جوانان افزایش یافت
undefinedundefined«•••ما را گوش کنید•••»undefinedundefinedبا طنز دوگوله همیشه شاد باشیدundefined
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۸:۰۹

undefinedراز قتل قائم مقام فراهانی-لوگوی سازمانی حاجی میرزا آقاسی ـ روزنامهٔ خاطرات نوکر امیرکبیر(۳)
(پاره‌ای دیگر از دفتر تازه‌یاب خاطرات شاگل، نوکرِ میرزا تقی خان فراهانی، امیرکبیر، تقدیم می‌شود)[توضیحات درون قلاب از مصحح محترم، مهندس تورج پشمریسکی است]
یوم الاربعا[یعنی روز چهارشنبه] ۲۸ ذی الحجه سنهٔ ۱۲۶۵امروز جناب صدراعظم حضرت امیرکبیر یعنی همان تقی خودمان برای این نوکرِ آسمان جُل، مسمی به شاگل، خاطره‌ای از عهد استاد خود قائم‌مقام منقول داشت. از این قرار که در سنهٔ ۱۲۳۷ یعنی بیست و هشت سال پیش از این و ده سال قبل از تولد ناصرالدین میرزای خودمان، محمد شاه ماضی صاحب اولاد ذکوری شده بود، در تبریز و مرحوم عباس میرزای نایب السلطنه زنده بود و این در همان سالی بود که میرزا عیسی قائم‌مقام بزرگ، پدر میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام دوم، وفات کرده بود و میرزا ابوالقاسم وزیر آذربایجان و پیشکار نایب السلطنه عباس میرزا بود. هرکسی به تبع طبعش تحفه‌ها و هدایا عرضه می‌داشت. حاجی میرزا آقاسی، علیه ما علیه که سابقهٔ کدورتی با حضرت اقدس قائم‌مقام ثانی داشت یک دست کامل لوازم قنداقهٔ حریر دوغی‌رنگ[صورتی] زربافت از جمله بند و سارق و پارچهٔ دنبه‌تاب[ اجزای قنداق، نوعی از پوشک در آن روزگار که بِرَند معروف آن در آن دوران My Bozghaleh بوده] آوریده بود برای قنداق کردن نتجیهٔ فتحعلی شاه قاجار.برداشته بود روی وسط پارچه، طغرای[ نوعی لوگوی سازمانی، آرم ، نشان] خود را با زربافت و طمغای[ نوع دیگری از لوگوی سازمانی] خویش را بزرگ سیم بافت زده بود و دورش مُهرش[ نوع مهمی از لوگوی سازمانی که بی آن نمی‌شود] را دورچین کرده بود و چهارصد بار داده بود اسمش[ لوگویی که موجب اعتلای اسم نشود به چه کار آید؟] را دور پارچه دوردوزی کنند و از طغرا و طمغا و مهر و نامِ [انواع لوگوی سازمانی،گاه بخشهای مختلف یک سازمان لوگوهای متعدد دارند] اهل و عیال و فرزند و نوکر و حتی نام سر قنسول انگلیس و مِلانیا، اسم اسبِ دختر قنسول هم فروگذار نکرده بود.بساط را در یک مجمعِ مسین بزرگ جلوی عباس میرزا و محمد شاهِ آتی و مهدعلیا گذاشته، بعد از آب و تاب فراوان عرضه داشت که «امید دارد این بندهٔ عاصی، حاجی میرزا آقاسی، نامش[لوگوی او] شود بلند و ماندگار، اگر کم و بیش کند نوهٔ نایب‌السلطنه بر آن ادرار»
فردای آن روز شهربانوباجی له‌لهٔ نوزاد نوقدم، وقتی خواسته بوده کودک را قنداق کند، داد و قالش بلند شده بوده که این قشمری[مسخره‌بازی در کُردی، شاید از غشمره عربی] چیست و این همه گل دوزی و گل نخود فرنگی دوزی چرا؟ این پارچهٔ قنداقه موجب آزار تن[کفل] همایونی خواهد شد. ایضا از بس‌کم در ان طمغا و طغرا [لوگوهای سازمانی] گل دوزی شده پارچه روی هم نمی‌خوابد که بشود قنداقه کرد. فمضی ما مضی[گذشت آنچه گذشت]، خبر به حاجی میرزا آقاسی و مهدعلیا رسید حاجی میرزا آغاسی غیظ کرد که رعیت را چه به این حرفها؟ رعیت را چه به نظر دادن؟ که طغرای مارا [لوگوی ما را] از مسیر قضای حاجت قبلهٔ عالم [ به فرض آیندهٔ آتی] منحرف سازد. مهدعلیا قشقرقی[[قِ قِ رِ] (ترکي، اِ) قشقره. هياهو و جاروجنجال سخت. داد و فرياد خاصه ميان زنان. هياهوي بسيار از جماعتي، نقل از مرحوم دخو علیه الرحمه] به پاکرد که این رعیتها را امثال قائم‌مقام پر رو کرده‌اند در باب طغرا و طمغا و مهر و نشان ارباب[لوگوی سازمانی ارباب] نظر بدهند، خوب کردیم. اینها چیزهایی است که رعیت نادان از آن سر در نمی‌آورد، برای خودش یاسا و تورهٔ [بخشنامه و آیین‌نامه] خودش را دارد. آقاسی به پشتوانه‌ای که برای خودش از محمد میرزای سابق و محمد شاه لاحق حس می‌کرد، داد شهربانوباجیِ بدبخت را فلک کردند و ان قدر کف پایش زدند که کف پایش شد آلطمغا. [طمغای سرخ، از اصطلاحات دیوان،نوعی لوگوی سازمانی خفن، حضرت محرر تشبیه ساخته از اثر ضربه و خون]
قائم‌مقام فهمید، خشمگین و غضب‌آلود که طغرا[لوگو] دوختن یعنی چه؟ این همه گنده‌دوزی؟[استفاده پر تعداد و بزرگ لوگوی سازمانی؟] خودشیرینی تا کجا؟ استحمار تا کجا؟ زدن نوکر بدخت چرا؟ از هیبت و هیمنهٔ آن مرحومِ مبرور، حاجی آقاسی به خوی گریخت. قائم‌مقام قنداقه و طغرا[لوگو] را دو نیم پاره کرده بیانداخت جلوی سگ. کودک سه هفته بعد مرد. شاید سم داده بوده‌اند عفریته‌های حرمسرا. اگر زنده مانده بود برادر بزرگ ناصر و شاید شاه بود.این ماجرا عظیم مایه‌ای شد برای کینهٔ آقاسی از جناب قائم‌مقام که چرا نگذاشته نامش[لوگویش] را مستغرق سازد و دسیسه چید تا در صفر سنه ۱۲۵۱ وقع ما وقع[شد آنچه شد] و سفیر بریطانیا خوشحال.[مصحح می‌گوید: این است عاقبت درافتادن با طغرا[لوگو] و آن هم شد عاقبت امیرکبیر در در افتادن با القاب]
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۵:۱۴

شعرخوانی.mp3

۰۲:۵۶-۴.۰۴ مگابایت
undefined #آفرینش‌های_ادبی
undefined شعرخوانی با گویش محلی اراک
undefined شاعر: امیر سنجری
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۸:۴۷

thumnail
undefined#خاطره_بازی
بچگیا وقتی بارون می‌اومده و کُتمون کلاه نداشتundefinedundefined
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۷:۰۱

undefined#شاد_شو
یه پیرمرد خسیس ميره دندون پزشكی به دكتره ميگه دندونم رو بكش بدون بی‌حسیدكتره ميگه بايد بهت آمپول بی‌حسی‌ بزنم نميتونی‌ تحمل كنی‌پیرمرده ميگه آمپول نزن اگه نتونستم تحمل كنم پول ميدم بهت اگه تونستم تحمل كنم هيچی‌ نميدم دكتر قبول می‌كنه و دندون رو می‌كشه و طرف آخ نميگه و شرط رو مي‌بره شب دكتر تو گروه دكترا می‌نويسه امروز دندون يه پیرمرده رو بدون بی‌حسی كشيدم و درد نداشت يه دكتر ديگه بهش ميگه اين اومد پيش من براش بی‌حسی زدم گفتم بشين بيرون تا صدات كنم اومدم ديدم نيستش...undefined
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۱۵:۵۲

undefined#شوخی_با_شعر
بیا بنشین کنار من، بگویم وضع و حالم رابرایت می‌شمارم این همه مال و منالم را
چنان مستغرق پولم شدیدا شاد و شنگولمفقط پاسخ بده لطفا به دقت این سوالم را
دقیقا از کجای خود درآوردی چنین حرفی؟چرا الماس می‌بینی حقوق آشغالم را؟؟
ولیکن راست می‌گویی سه ملیون می‌شود آریاگر یکجا نگه دارم درآمدهای سالم را
ولیکن راست می‌گویی سه ملیون می‌شود آریاگر واریز فرمایی حقوق پایمالم را
تو که یارانه را هم می‌دهی هر ماه با منتبگیر از من همین را تا کنی راحت خیالم را
شدیدا سوختم آقا، عجب آمار و ارقامیگمانم خوب فهمیدی دلیل اشتعالم را
تو اصلا بهترین هستی غلط کردم شکر خوردمرها کن جان من دیگر منو اهل و عیالم را
حقوقم چونکه بسیار است توی گور می‌خوابمبده لطفا به گورستان جواز ارتحالم را
undefinedشاعر: مهدی پیرهادی
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۵:۲۰

4_648981279391351192.mp3

۰۴:۰۰-۳.۶۶ مگابایت
undefined#رادیو_دوگوله‌خونه
undefined️کاهش وزنundefined️اولویت کاهش آلودگی هوا
undefined«ما را گوش کنید»
undefinedبا طنز دوگوله‌خونه همیشه شاد باشید.
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۵:۰۹

undefined#شوخی_با_شعر
undefined️تبدیل ریال به تومان
نمی‌دانم که این تومان چقدر اصل و نسب داردولیکن این ریال اکنون ژنی خوب از عرب دارد
بگو:«حَوِّل لنا پولاً به مقدار کمی اَحْسَن»ْکه این تحویل پول ما دعایی مستحب دارد
نپرس اصلا برای ما چه آشی می‌پزد آقافقط می‌دانم از آشش که روغن یک وجب دارد
همه عمر و جوانی را من از پولم طلب کارمفقط یک صفر بی‌ارزش ریال از من طلب دارد
تو هی صفر از تهش کم کن، بگو «سودش چه می‌باشد»زمانی‌که پدر در خانه‌اش شش تا عزب دارد
شدم سرویس؟ میفهمی؟و ما ادراک ما السرویس؟؟در این حد از نفهمیدن، خداوندا عجب دارد
خیالت اینکه تومان می‌کند شهزاده مردم را؟ندارد سود تا این بانک دزدانی جلب دارد
undefinedشاعر: مهدی پیرهادی
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۷:۰۵

4_648981279391351193(2).mp3

۰۵:۰۳-۴.۶۳ مگابایت
undefined#رادیو_دوگوله‌خونه
undefinedطرح کاهش وزن مرغ undefinedundefinedمعرفی دستگاه‌های آلاینده شهرundefinedتکمیل ظرفیت دکتری undefined
undefined«ما را گوش کنید»
undefinedبا طنز دوگوله‌خونه همیشه شاد باشید.
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۶:۲۷

بازارسال شده از حوزه هنری استان مرکزی
thumnail
undefined #پوستر
undefined یلداتون‌ مبارک
undefined طراح گرافیک: حامد رضایی
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با حوزه هنری در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @Artmarkaziundefined https://zil.ink/artmarkazi

۷:۰۲

thumnail
وقتی می‌ری بانک تا وام بگیری...کیا وام گرفتن؟ مسخره‌ترین شرط بانک‌ براتون چی بوده؟
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۷:۴۳

undefined#شوخی_با_شعر
در شعرسازی پشت ِ هم حرف رَوی داریمما شاعران بیماری بیرون‌روی داریم
روزی اگر دیدی کسی شعری نزاییدهکاوش نکن؛ ناراحتی کلیوی داریم
هرچند در ظاهر نحیف و لاغراندامیمدر چنته اما قافیه‌هایی قوی داریم
ما حرف سنگین را فقط با شعر می‌گوییمهفتاد من پرت و پلای مثنوی داریم
حرف دهان خویش را گاهی نمی‌فهمیموحشیّ و ایرج میرزا و مولوی داریم
"ایرج" اگر که قهوه‌ی قاجار می‌نوشیددر کافه‌هامان قهوه‌ی فاقانسوی داریم
گاهی به یک جرعه دلستر مست و گاهی همبا یک پوکِ سیگار حالی معنوی داریم
هر مشکلی هم داخل این شعر وارد شدقطع یقین از خاندان پهلوی داریم
ترجیح ما یک خلوت دنج است در منزلبا اینکه ما بیماری بیرون‌روی داریم
undefinedشاعر: سید مسعود طباطبایی
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۱۲:۰۶

thumnail
undefined نیم نگاهی به افکار یهودیان با مجالس مضحک و فکاهی تعزیه و شبیه‌خوانی

۷:۲۵

دوگوله
undefined undefined نیم نگاهی به افکار یهودیان با مجالس مضحک و فکاهی تعزیه و شبیه‌خوانی
undefined#مجلس_طنز_شبیه‌خوانی
مجلس تعزیه شک کردن مرد یهودی به معراج پیامبر(ص) از مجالس غریب محسوب می‌شود و تاکنون کمتر کسی شاید تعزیه را دیده باشد و حتی خیلی از شبیه‌خوانان نیز این مجلس را نه اجرا کرده‌اند و نه اصلا دیده‌اند؛ شرح ماجرا از این قرار است.
پیامبر در مسجد به شرح معراج خود و از اینکه از زمین و زمان فاصله گرفته بودند ماجرای معراج را در حد یک چشم به هم زدن در دنیای امروزی تبیین می‌کنند و مسلمین به استماع سخنان ایشان پرداخته‌اند.
در این میان مرد یهودی که در میان جمعیت نشسته بود شروع به تمسخر ایشان می‌کند و اینگونه وقایع را خارج از حد و مرز عقل انسانی تلقی می‌کند و به خانه باز می‌گردد و همسرش از او می‌خواهد که به سر چشمه برود و آبی بیاورد.
درحالی که همچنان مشغول به تمسخر سخنان پیامبر بود به چشمه می‌رسد و تصمیم می‌گیرد که تنی به آب بزند، لباس‌های خود را بیرون می آورد و داخل آب می‌رود ناگاه متوجه می‌شود که تبدیل به یک زن شده است و لباس‌های مردانه او در کنار چشمه قرار گرفته، شخصی از کنار او عبور می‌کند و فورا از او خواستگاری نموده و با خود می‌برد.
سال‌ها می‌گذرد و این مرد که اکنون به زن تبدیل شده و صاحب فرزند هم شده به ناگاه یاد دوران مردانگی خود افتاده و در حالی که ازهمان چشمه عبور می‌کند تصمیم می‌گیرد مجددا وارد رودخانه شده و شنا کند به محض ورود به آب مجددا تبدیل به مرد شده و لباس‌های مردانگی خود را در کنار چشمه می‌بیند فورا لباس را پوشیده و کوزه آب را در دست می‌گیرد و به طرف منزل راه می افتد.
پس از رسیدن به منزل با اعتراض همسر خود مواجه می‌شود که چرا به این سرعت بازگشتی چون پیشتر زمان بیشتری صرف آوردن آب می‌کردی. مرد که از این ماجرا مبهوت مانده بود فورا به خدمت رسول اکرم(ص) می‌رود و اظهار می‌دارد من هنوز به حرف شما ایمان نیاورده‌ام اگر حرفتان صدق است به من بگویید من امروز ناهار چه چیزی خواهم خورد؟ ایشان می‌فرمایند شما امروز شیربرنج خواهید خورد در حالی که از یک بیابانی مورد ضرب و شتم قرار خواهید گرفت.
مرد یهودی به این امید که پیشگویی پیامبر را تایید نکرده باشد وارد خانه می‌شود و می‌بیند همسر او شیربرنج درست کرده معترض می‌شود و در نهایت از طرف همسر مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد سر به بیابان می‌گذارد و در آنجا ساربانی را می‌بیند که در حال غذا خوردن است او هم گرسنه به طرف ساربان رفته و مرد ساربان او را دعوت به غذا خوردن می‌کند در حالی که شیربرنج می‌خورد او از خوردن غذا امتناع می‌کند که در نهایت با ضرب و شتم ساربان مجبور به خوردن شیر برنج می‌شود و پیشگویی پیامبر برای درست از آب در می آید او هم در نهایت مسلمان می‌شود.
از نویسنده این متن رد و نشانی وجود ندارد اما متن تعزیه مربوط به دوره قاجاریان است و بیانگر حضور یهودیان و زاویه‌هایی که آن‌ها با دین مبین اسلام داشتند اما درنهایت مسلمان می‌شدند و لقبی با عنوان جدید الاسلام را دریافت می‌کردند.
undefinedمنبع کتاب شبیه‌نامه، تالیف اسماعیل مجللی
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۷:۲۵

undefined#شاد_شو
خانمه میره بانک سهام عدالتش رو بگیره،بانکیه میگه: بریزمش به حساب جاریتون؟خانمه میگه: نه بریز به حساب خودم،جاریم بمیره ایشالا،چقدرم شانس داره تو بانکم هواشو دارن!
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۱۳:۴۱

thumnail
undefined#طنزنوش
undefined معرفی داستان طنز آب‌نبات هل‌دار
undefined️داستان را محسن که ته تغاری یک خانواده ی پنج نفره است روایت می‌کند و فضای داستان در یکی از محله‌های قدیمی بجنورد، در سایه سار محبت مادربزرگی پیر و فرتوت اتفاق می‌افتد؛ محسن است و بازیگوشی و ماجراجویی که این نوستالژی دهه شصتی را با کارهای شیطنت آمیزش پر از خنده و شادی می‌کند.
undefined️نویسنده به خوبی نشان می دهد که حتی در دل جنگ و اضطراب آن سال‌ها، عده‌ی زیادی از مردم با صبوری، سرگرمی های خودشان را ایجاد می‌کردند و زندگی مفرح و پر ماجرایی داشتند.
┄┅═✧❁ undefinedundefinedundefined ❁✧═┅┄undefined با دوگوله در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید: undefined @dougoulehundefinedhttps://zil.ink/dougouleh

۷:۰۴