بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
۱۰:۳۲
بازارسال شده از بنیاد فرهنگی رضوی
بخش دوم:
صفی از فرشتههای زمیننوای ملکوتی اذان فضای مدرسه را آسمانیتر میکند. سجادههای سفید با ستونی از فرشتگان کوچک نمازگزار، پشت حجت الاسلام عسکرزاده، آماده اقامه نماز هستند. حرفی که پیش از شروع نماز، حاج آقا، رو به دخترها گفت: «تا حالا این همه فرشته رو یکجا ندیده بودم. ورودتون به سن تکلیف رو تبریک میگم.»
میخواهم مسلمان خوبی باشمبعد از وقت نماز، جشن آغاز میشود و از آنجایی که همیشه یک گوشه مراسم مدارس امام رضا(ع) را دانش آموزان فعال و پرتوانش میگیرند، امروز هم روی سن، چندتایی از دخترها، مجری مراسم شدند. و چقدر هم شیرین و خوش زبانند و دل همه مهمانان را با تعابیر زیبا و آن طنینِ شنیدنی صدایشان میبرند.
حلما حسین زاده از کلاس سوم4، یکی از همین مجریان خوشزبان مراسم است. چند دقیقه در اثنای برنامه، کنارش مینشینم تا از حس و حال مکلف شدنش برایم بگوید: خیلی خوشحالم که به این سن رسیدم. چون حالا میتوانم با نماز و روزه گرفتن و کارهای خوب دیگر، به خدا نزدیکتر شوم. تا خدا از من بیشتر خوشش بیاید و بروم به بهشت.
او به برخی مصایق ورود به سن تکلیف را از نگاه خود شرح داد: با دوستان کوچکترم مهربانتر رفتار کنم، زودتر سلام کنم، به بقیه حرف بد نزنم، ناراحت شوند، توی خانه، کمتر سربهسر برادر بزرگترم بگذارم که بتواند درس بخواند، در جمع کردن سفره و گردگیری خانه به مادرم کمک کنم و... تا مسلمان خوبی باشم.
نشانی از تربیت دینیدر میان صندلیهای سالن، کنار چند تایی از نومکلفان جا میگیرم تا سرِ صحبت با یکی از آنها که ابراز آمادگی کند، باز کنم. حلما شریفی که دانش آموز کلاس سوم3 امام رضا(ع) است، با روی باز میپذیرد و با پاسخهای پختهای که به ما میدهد، غافلگیرمان میکند. جوابهایی که حکایت از فرایند تدریجی و صحیح تربیت دینی او از کانون خانواده تا دل مدرسه میکرد. او پیش از هر چیز، سن تکلیف را برایم ترجمه کرد: سن تکلیف یعنی همه کارهای خوبی که خدا برعهده ما گذاشته و دوست دارد، ما هم به خوبی انجامشان دهیم. مثلا، اگر نمازهایم را اول وقت بخوانم، خدا خوشحال میشود.
پرسیدم «حالا اگر دیرتر بخوانی چه میشود؟» حلما جواب داد: خدا نمازم را قبول میکند، ولی مامانم گفته؛ «ما با نماز خواندن سروقت، ثواب میبریم که آنها آجرهایی میشوند که فرشتهها در بهشت برایمان قصر بسازند. اگر نماز را دیرتر بخوانم، ثوابها کم میشود و به جای یک قصر بزرگ و طلایی، فقط یک کلبه ساخته میشود. خیلی حیف میشود! سپس از او سوال کردم، «اگر بعد از سن تکلیف کارهای بد بکنیم، چطور میشود؟» باز جواب جالب توجه دیگری داد: مثلا اگر به مامانم حرف بدی بزنم، به همان اندازه کار بدم، تنبیه میشوم. ممکنه دستم کمی زخم شود.
یک روحانی توی مراسمی که مدرسه ما رو به حرم برده بود، میگفت: «خدا خیلی مهربونه و ما رو خیلی دوست داره، به همین خاطر اگر کار بدی بکنیم، ناراحت میشه.» من میدونم که خدا به ما بچهها که کوچکیم، کمتر سخت میگیره، ولی ما هم باید این مهربونیشو جواب بدیم و کمتر از بقیه، کار بد کنیم. مثلا اگر به پدرومادرم خوبی کنم، مرتب دعام میکنند و خدا ثواب زیادی برام مینویسه، اون وقت وضع خودم و خانواده با هم خوب میشه. ممکنه منم زودتر به آرزوهایی که دارم برسم.
هیچ دوست نداشتم این گپوگفت شیرین، بین من و حلما خانم تمام شود ولی ورودِ پدرهای گل بهدست به سالن و گرفتن عکسهای یادگاری خانوادگی، حکایت از آن داشت که جشن به پایانش نزدیک میشود. جشنی که تازه آغاز راه بندگی، شناخت خود و خدا بود.
کانال رسمی بنیاد فرهنگی رضوی https://ble.ir/imamreza_sch
صفی از فرشتههای زمیننوای ملکوتی اذان فضای مدرسه را آسمانیتر میکند. سجادههای سفید با ستونی از فرشتگان کوچک نمازگزار، پشت حجت الاسلام عسکرزاده، آماده اقامه نماز هستند. حرفی که پیش از شروع نماز، حاج آقا، رو به دخترها گفت: «تا حالا این همه فرشته رو یکجا ندیده بودم. ورودتون به سن تکلیف رو تبریک میگم.»
میخواهم مسلمان خوبی باشمبعد از وقت نماز، جشن آغاز میشود و از آنجایی که همیشه یک گوشه مراسم مدارس امام رضا(ع) را دانش آموزان فعال و پرتوانش میگیرند، امروز هم روی سن، چندتایی از دخترها، مجری مراسم شدند. و چقدر هم شیرین و خوش زبانند و دل همه مهمانان را با تعابیر زیبا و آن طنینِ شنیدنی صدایشان میبرند.
حلما حسین زاده از کلاس سوم4، یکی از همین مجریان خوشزبان مراسم است. چند دقیقه در اثنای برنامه، کنارش مینشینم تا از حس و حال مکلف شدنش برایم بگوید: خیلی خوشحالم که به این سن رسیدم. چون حالا میتوانم با نماز و روزه گرفتن و کارهای خوب دیگر، به خدا نزدیکتر شوم. تا خدا از من بیشتر خوشش بیاید و بروم به بهشت.
او به برخی مصایق ورود به سن تکلیف را از نگاه خود شرح داد: با دوستان کوچکترم مهربانتر رفتار کنم، زودتر سلام کنم، به بقیه حرف بد نزنم، ناراحت شوند، توی خانه، کمتر سربهسر برادر بزرگترم بگذارم که بتواند درس بخواند، در جمع کردن سفره و گردگیری خانه به مادرم کمک کنم و... تا مسلمان خوبی باشم.
نشانی از تربیت دینیدر میان صندلیهای سالن، کنار چند تایی از نومکلفان جا میگیرم تا سرِ صحبت با یکی از آنها که ابراز آمادگی کند، باز کنم. حلما شریفی که دانش آموز کلاس سوم3 امام رضا(ع) است، با روی باز میپذیرد و با پاسخهای پختهای که به ما میدهد، غافلگیرمان میکند. جوابهایی که حکایت از فرایند تدریجی و صحیح تربیت دینی او از کانون خانواده تا دل مدرسه میکرد. او پیش از هر چیز، سن تکلیف را برایم ترجمه کرد: سن تکلیف یعنی همه کارهای خوبی که خدا برعهده ما گذاشته و دوست دارد، ما هم به خوبی انجامشان دهیم. مثلا، اگر نمازهایم را اول وقت بخوانم، خدا خوشحال میشود.
پرسیدم «حالا اگر دیرتر بخوانی چه میشود؟» حلما جواب داد: خدا نمازم را قبول میکند، ولی مامانم گفته؛ «ما با نماز خواندن سروقت، ثواب میبریم که آنها آجرهایی میشوند که فرشتهها در بهشت برایمان قصر بسازند. اگر نماز را دیرتر بخوانم، ثوابها کم میشود و به جای یک قصر بزرگ و طلایی، فقط یک کلبه ساخته میشود. خیلی حیف میشود! سپس از او سوال کردم، «اگر بعد از سن تکلیف کارهای بد بکنیم، چطور میشود؟» باز جواب جالب توجه دیگری داد: مثلا اگر به مامانم حرف بدی بزنم، به همان اندازه کار بدم، تنبیه میشوم. ممکنه دستم کمی زخم شود.
یک روحانی توی مراسمی که مدرسه ما رو به حرم برده بود، میگفت: «خدا خیلی مهربونه و ما رو خیلی دوست داره، به همین خاطر اگر کار بدی بکنیم، ناراحت میشه.» من میدونم که خدا به ما بچهها که کوچکیم، کمتر سخت میگیره، ولی ما هم باید این مهربونیشو جواب بدیم و کمتر از بقیه، کار بد کنیم. مثلا اگر به پدرومادرم خوبی کنم، مرتب دعام میکنند و خدا ثواب زیادی برام مینویسه، اون وقت وضع خودم و خانواده با هم خوب میشه. ممکنه منم زودتر به آرزوهایی که دارم برسم.
هیچ دوست نداشتم این گپوگفت شیرین، بین من و حلما خانم تمام شود ولی ورودِ پدرهای گل بهدست به سالن و گرفتن عکسهای یادگاری خانوادگی، حکایت از آن داشت که جشن به پایانش نزدیک میشود. جشنی که تازه آغاز راه بندگی، شناخت خود و خدا بود.
کانال رسمی بنیاد فرهنگی رضوی https://ble.ir/imamreza_sch
۱۰:۳۳
۱۲:۴۹
۱۷:۳۱
بازارسال شده از آستان قدس رضوی و حرم مطهر
۱۸:۲۲
۱۹:۱۴