امام (ره) به ما آموخت كه "انتظار در مبارزه است" و اين بزرگترين پيام او بود، و پس از او، اگر باز هم اميدى ما را زنده مىدارد همين است كه براى ظهور آخرين حجت حق مبارزه كنيم.#شهید_آوینی"مقالهى داغ بى تسلى/ ماهنامهی سوره تیر 1368
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۹:۵۵
امام زمان(ع)اگر غایب میشود، ابتدا در دلها غایب میشود و بعد از آن در جامعه و اگر ظاهر میشود، ابتدا بر دلها ظاهر میشود و بعد از آن بر جامعه...
آیت الله حائری شیرازی
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
آیت الله حائری شیرازی
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۹:۵۵
04. Doostet Daram.mp3
۳.۵ مگابایت
۱۹:۵۵
دِلبه صٰاحِب دِل سِپُردنکارِ مَردان خداست...
پ.ن : صاحب الزمان اگر صاحبِ دل مان نباشدراه را اشتباه رفته ایم !#صاحب_دل
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
پ.ن : صاحب الزمان اگر صاحبِ دل مان نباشدراه را اشتباه رفته ایم !#صاحب_دل
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۹:۵۵
۱۹:۵۵
ما مسلمونیم...؟
۱۹:۵۶
موسسه حقوقی حضرت رقیه سلام الله علیها داره توسط حجت الاسلام بی آزار تهرانی به کودکان یمن کمک می کنه ... پولی که به حساب واریز می کنید به نام شخص نیست و حساب حقوقی هست ... بسم الله
۱۹:۵۶
پدرش گفت:عباس سر به تن دارد؟گفتیم نهپرسید:دو دست دارد؟ گفتیم نهبا اطمینان خاطرگفت:خیالم راحت شد دلیل انتخاب نام عباس این بود
شهید #عباس_کریم_آبادی
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
شهید #عباس_کریم_آبادی
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۹:۵۶
ﺍَﻥْ ﻳَﺠﻌَﻠﻨِﻲ ﻣَﻌَﻜُﻢْ ﻓﻲ ﺍﻟﺪُّﻧﻴﺎ ﻭَ ﺍﻻﺧﺮﺓِﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ "ﺑﺎ " ﺗﻮ باشمﯾﻌﻨﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ " ﺷﺒﯿﻪ " ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
#برادرانه_شاید
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
#برادرانه_شاید
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۹:۵۶
میکنی خنده و دلها همه سرمست لبت ...
#شهید_علی_چیت_سازیان#فرمانده_اطلاعات_عملیات#لشکر۳۲_انصارالحسین
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
#شهید_علی_چیت_سازیان#فرمانده_اطلاعات_عملیات#لشکر۳۲_انصارالحسین
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۹:۵۶
یک متن خیلی قشنگ 
سحرتون حضرت زهرایی

دشت، محل پرکشیدن بچه ها شده بودشهدا ومجروحین به سینه خاکریز تکیه داده بودند- بجنب حسین!سریع باش!احمد بریده بریده فریادش را روی حسین میکشد- دارن میرسنفاصله احمد و حسین کمتر از یک متر بود- آخه مادرم چی میشه؟گناه داره...قطره های اشک و خونِ صورتش باهم ترکیب میشود- تو که میترسی واسه چی اومدی اینجا؟! واسه چی دانشگاه رو ول کردی اومدی جبهه؟!ذهن حسین میرود به دانشگاه ، ترم سوم هنر بود که درس را رها کرد،چیزی درونِ دلش بی تابی کرده بود، دانشجو بسیجی طاقت درس را نداشت. همان روز که جای خالی اش روی صندلی بچه ها را نگران کرده بود و رییس دانشگاه بعد چند روز به خانه شان زنگ زده بود و علت نیامدن رتبه تک رقمیِ دانشگاه را پرسید و نه آن روز که هیچ وقت بعدِ آن،نیامدن حسین را نفهمید ودرک نکرد. تک پسرِ خانواده،همان روز به مسجد محل رفته و اسمش را نوشته بود برای آموزش و اعزام.دستِ خونیِ احمد که روی صورت حسین کشیده میشود او را به خودش می آورد- تو سیدی آخه حسین!ببین بچه ها رو،چه آروم خوابیدن...- نمیشه به خدا،به روح امام نمیشه احمد!بی توجه به صدای شنیِ تانکهای عراقی که نزدیک و نزدیک تر میشوند- چرا نمیشه؟محمد رو ببین!اون که پاهاش قطع شده ، سلمان رو ببین اوناهاش قربونش برم خنده رو لباشه هنوز،اصن کمیل ، کمیل رو ببین،فرمانده دسته مونِ ناسلامتی!هادی رو نگاه کن،لبای خشکش رو ببین..اینا چطوری تونستن؟- اینا..اینا خب...میخواست بگوید من هم اگر مثل اینها بودم که تا به حال شهید میشدم!میخواست فریاد بزند بُریده!که شجاعتش را ندارد...اما حرفش را خورد. با آخرین خمپاره ای که میخورد دیگر صدای شلیک از خاکریزِ ایرانیها نمی آیدگرد و غبار که میخوابد صدای فریاد بلند میشود-حسین؟حسین؟جواب بده-زنده ام!هیچی نیست بچه ها رو صدا بزن ببین چیزیشون نشده؟ احمد شروع میکند یک به یک بچه ها را صدا میزند-علی اکبر؟جوابی نمیشنود-علی اکبر محمدی؟- حمید عزیزی؟باز هم صدایی نمیآیدبغض میکند- بچه ها هرکی سالمِ یه یاعلی بگهجزصدای تیربارِ عراقی ها صدایی درون دشت نمیپیچد- جانِ امام جواب بدین!اشک امانش را میبردعراقیها به پشت خاکریز میرسند صدای انفجارِ نارنجک می آید و پشت سرش حمله سربازها،به رگبار میبندند وبعد شروع میکنند به شناساییدو سرباز عراقی تیر خلاص میزنند و آرام آرام به دونفر باقی مانده نزدیک میشوند- حسین!نتونستی هنوز؟حسین،پلاک را از گردنش در میآورد،میبوسدو به پشت خاکریز پرت میکند- حالا زهرایی شدی...احمد دستان حسین را میگیرداشک،لبخند و بعدردِ گلوله روی پیشانی هردو نقش میبندد...
م.م
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
سحرتون حضرت زهرایی
دشت، محل پرکشیدن بچه ها شده بودشهدا ومجروحین به سینه خاکریز تکیه داده بودند- بجنب حسین!سریع باش!احمد بریده بریده فریادش را روی حسین میکشد- دارن میرسنفاصله احمد و حسین کمتر از یک متر بود- آخه مادرم چی میشه؟گناه داره...قطره های اشک و خونِ صورتش باهم ترکیب میشود- تو که میترسی واسه چی اومدی اینجا؟! واسه چی دانشگاه رو ول کردی اومدی جبهه؟!ذهن حسین میرود به دانشگاه ، ترم سوم هنر بود که درس را رها کرد،چیزی درونِ دلش بی تابی کرده بود، دانشجو بسیجی طاقت درس را نداشت. همان روز که جای خالی اش روی صندلی بچه ها را نگران کرده بود و رییس دانشگاه بعد چند روز به خانه شان زنگ زده بود و علت نیامدن رتبه تک رقمیِ دانشگاه را پرسید و نه آن روز که هیچ وقت بعدِ آن،نیامدن حسین را نفهمید ودرک نکرد. تک پسرِ خانواده،همان روز به مسجد محل رفته و اسمش را نوشته بود برای آموزش و اعزام.دستِ خونیِ احمد که روی صورت حسین کشیده میشود او را به خودش می آورد- تو سیدی آخه حسین!ببین بچه ها رو،چه آروم خوابیدن...- نمیشه به خدا،به روح امام نمیشه احمد!بی توجه به صدای شنیِ تانکهای عراقی که نزدیک و نزدیک تر میشوند- چرا نمیشه؟محمد رو ببین!اون که پاهاش قطع شده ، سلمان رو ببین اوناهاش قربونش برم خنده رو لباشه هنوز،اصن کمیل ، کمیل رو ببین،فرمانده دسته مونِ ناسلامتی!هادی رو نگاه کن،لبای خشکش رو ببین..اینا چطوری تونستن؟- اینا..اینا خب...میخواست بگوید من هم اگر مثل اینها بودم که تا به حال شهید میشدم!میخواست فریاد بزند بُریده!که شجاعتش را ندارد...اما حرفش را خورد. با آخرین خمپاره ای که میخورد دیگر صدای شلیک از خاکریزِ ایرانیها نمی آیدگرد و غبار که میخوابد صدای فریاد بلند میشود-حسین؟حسین؟جواب بده-زنده ام!هیچی نیست بچه ها رو صدا بزن ببین چیزیشون نشده؟ احمد شروع میکند یک به یک بچه ها را صدا میزند-علی اکبر؟جوابی نمیشنود-علی اکبر محمدی؟- حمید عزیزی؟باز هم صدایی نمیآیدبغض میکند- بچه ها هرکی سالمِ یه یاعلی بگهجزصدای تیربارِ عراقی ها صدایی درون دشت نمیپیچد- جانِ امام جواب بدین!اشک امانش را میبردعراقیها به پشت خاکریز میرسند صدای انفجارِ نارنجک می آید و پشت سرش حمله سربازها،به رگبار میبندند وبعد شروع میکنند به شناساییدو سرباز عراقی تیر خلاص میزنند و آرام آرام به دونفر باقی مانده نزدیک میشوند- حسین!نتونستی هنوز؟حسین،پلاک را از گردنش در میآورد،میبوسدو به پشت خاکریز پرت میکند- حالا زهرایی شدی...احمد دستان حسین را میگیرداشک،لبخند و بعدردِ گلوله روی پیشانی هردو نقش میبندد...
م.م
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۹:۵۶
۱۹:۵۶
گر مرا بیتو در بهشت برنددیده از دیدنش بخواهم دوخت
کاین چنینم خدای وعده نکردکه مرا در بهشت باید سوخت...
#تمام_من_تویی
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
کاین چنینم خدای وعده نکردکه مرا در بهشت باید سوخت...
#تمام_من_تویی
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۹:۵۶
گر قرار است شبی در حرمت گریه کنمبهتر آن است که آن شب، شب #یلدا باشد.
#یا_امام_رضا_علیه_السلام
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
#یا_امام_رضا_علیه_السلام
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۲۲:۴۸
هر وقت گناه کردیدو سپستوبه کردید ؛اگر دیدید هنوزمحبت حضرت زهرا (س)در قلبتان هست ،امیدوار باشید !
#آیت_الله_شاه_آبادی#منبر
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
#آیت_الله_شاه_آبادی#منبر
@eshghalgarane | عِشقالگَرانه
۱۱:۱۰
خروش مردم فهیم و انقلابی تهران برای محکومیت اغتشاشات آمریکایی و صهیونیستی و حمایت از اقتدار امنیت ملیوعده ما: دوشنبه 4 آذر ماه ساعت 14:30میعاد: میدان انقلاب
۱۷:۲۷