عکس پروفایل کتابخانه عمومی شهیدفرقانی سقزک

کتابخانه عمومی شهیدفرقانی سقز

۲۷۹عضو
بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

کلیدر جلد پنجم ک.pdf

۳.۵۷ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

کلیدر جلد ششم ک.pdf

۴.۴۵ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

کلیدر جلد هفتم ک.pdf

۲.۹۵ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

کلیدر جلد هشتم ک.pdf

۲.۶۹ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

کلیدر جلد نهم ک.pdf

۴.۶۶ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

کلیدر جلد دهم ک.pdf

۴.۸۴ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

شادکامان_دره_قره_سو_از_علی_محمد_افغانی.pdf

۴۵.۵۱ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

اوسنه ی بابا سبحان از محمود دولت آبادی.pdf

۳.۵۵ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

دیدار بلوچ از محمود دولت آبادی.pdf

۲.۲۴ مگابایت

۸:۱۹

بازارسال شده از شبکه کتابخوانان استان کردستان

جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی.pdf

۴.۷ مگابایت

۸:۱۹

thumnail
از کوچه رندان عبدالحسین زرین کوب، انتشارات امیرکبیر
کتابی است بسیار خواندنی به قلمی شگرف و وزین در شرح روزگار و احوال حافظ. ویژگی مثبت کتاب دکتر زرین کوب، مستندبودن مباحث است و این که نویسنده سعی کرده بی طرفی را در ارزیابی های خود حفظ کند. «از کوچه رندان» در 12 فصل، ما را با جنبه های جالبی از زندگی حافظ و اندیشه اش آشنا می کند به ویژه این که دکتر زرین کوب در فصل های مختلف کتاب از زوایای گوناگونی به شناخت حافظ پرداخته است. یک بار حافظِ شاعر، یک بار حافظِ عارف، یک بار اهل مدرسه، بار دگر اهل خرابات، حافظ قرآن، دوست پادشاه و... گاهی هم به بحث درباره فرهنگ و اوضاع شیراز در آن زمان گریزی زده است.زنده یاد زرین کوب در مقدمه کتاب می نویسد: این جا در کوچه رندان چه می جویم؟ راه تازه ای به شناخت حافظ. جایی که در مسجد و خانقاه ردپایی از وی باقی نمانده باشد، نشانش را شاید بتوان یافت اما کسی که می گوید «حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی»، آن اندازه زرنگی دارد که در کوچه رندان هم خود را از چشم های کنجکاو بوالفضولان پنهان دارد. با این همه تحقیق که در احوال وی کرده اند، با این همه تفسیر که بر اشعارش نوشته اند، هنوز که می داند وقتی وی از عشق و شراب صحبت می کند منظورش شوق و مستی اهل راز است یا شراب و شاهد شیراز؟ در شعر او همه چیز رنگ ابهام دارد و رنگ اسرار...
#شیوا_رحیم_زاده#کتابخانه_شهید_ملا_عبدالحمید_فرقانی#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_سقز#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور#بزرگداشت_حافظhttps://ble.ir/forghanisaghez

۶:۰۶

thumnail
معرفی کتاب سه روز برای دیدن
اگر فقط سه روز برای دیدن فرصت داشته باشید، چطور از بینایی خود استفاده خواهید کرد و دوست دارید چه چیزهایی را ببینید؟ این سؤالی است که هلن کلر، نویسنده‌ی نابینا و ناشنوا، در کتاب سه روز برای دیدن می‌پرسد و به آن پاسخ می‌دهد. این کتاب که زندگینامه‌ی خودنوشت نویسنده است، شما را با ابعاد دیگری از زندگی آشنا خواهد کرد.
هلن کلر، نویسنده و فعال سوسیالیست آمریکایی نامی شناخته شده برای بسیاری از ماست. او در سن دو سالگی در اثر ابتلا به مننژیت نابینا و ناشنوا شد و تمام عمر در دنیایی از سکوت و تاریکی زندگی کرد؛ اما هرگز مقهور سکوت و تاریکی نشد و تمام عمر خود را صرف شکستن موانع پیش‌رو و ارتباط گرفتن با دنیای پیرامونش کرد. کتاب سه روز برای دیدن (Three Days To See) زندگینامه‌ی خودنوشت هلن کلر (Helen Keller) است. این بیوگرافی الهام‌بخش نشان می‌دهد که چگونه وی با امید و تلاش آوازه‌ای جهانی کسب کرد.
یکی از شخصیت‌های مشهور و برجسته که نقش مهمی در زندگی هلن کلر ایفا کرد، الکساندر گراهام بل، مخترع تلفن، است. هنگامی که هلن 6 ساله بود، او را برای معاینه پیش گراهام بل بردند. گراهام بل وی را معاینه کرد و معلمی به نام آنی سالیوان را برای کمک به او فرستاد. هلن در کتاب سه روز برای دیدن درباره‌ی این معلم می‌نویسد و از تاثیر معجزه‌آسای او در زندگی‌اش می‌گوید. آنی از طریق رسم علامت‌هایی بر کف دست هلن با او ارتباط گرفت و به این روش، نوشتن و بسیاری از کارهای شگفت‌انگیز دیگر را به او آموخت. آنی سالیوان کمک کرد تا هلن وارد کالج شود و پس از چهار سال فارغ‌التحصیل گردد. این در شرایطی بود که در آن زمان کمتر زنی به کالج می‌رفت و معمولاً مردم افراد معلول و با شرایط خاص را به حاشیه می‌راندند و با احتیاط درباره‌ی آن‌ها حرف می‌زدند. دوستی آنی و هلن جاودانه بود و آنی تا پایان عمر خود همراه هلن ماند.
#شیوا_رحیم_زاده#کتابخانه_شهید_ملا_عبدالحمید_فرقانی#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_سقز#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور#گرامیداشت_روز_عصای_سفید
https://ble.ir/forghanisaghez

۶:۰۶

171_62824858286184.pdf

۳.۹۳ مگابایت

undefinedرمان خار ومیخک
undefined<img style=" />undefinedاثر شادروان شهید یحیی سنوار «رحمةالله علیه»

#بهاءالدین_قرآنی#کتابخانه_شهید_ملا_عبدالحمید_فرقانی#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_سقز#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور

https://ble.ir/forghanisaghez‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

۱۰:۴۹

از آتش درونم دود از کفن برآید
گذری بر کتاب «خار و میخک» یحیی سینوار
نویسنده موضعی میانه دارد و هم کارگر ناگزیری را درک می کند که هشت فرزند گرسنه دارد و هم مردم مقاومی که کار برای اشغالگر را خطا و گناه می دانند و این کلمات حکایت از نگاه جامعه شناسانه و انسانی شهید سنوار دارد.

عصر ایران؛ احسان اقبال سعید -
انسان شیفته کاستن از ارتفاع دیوارهای بلند کم دانی و محدود نمودن دریا به جامی نیم شکسته است تا رنج و دشواری اندیشه و جستن را بر تن فربه و در غلبه بدیهی انگاری را بر جان خویش هموار نسازد. برای همین آدمها را با تمام روایت های گوناگون و ظرف های بزرگی که گاه بحری در کوزه اند فرومی نهد و آخرین روایت یا پرتکرارترین و نیز سهل ترین را گزین می نماید تا بگوید دانستم و با برچسب تمام، پرونده را در بایگانی ذهن فراموشکار و ناخاکسار بایگانی کند.
نام شهید یحیی سینوار مرادف مرد جنگ و رزم و نیز عملیات مهیب طوفان الاقصی درهفتم اکتبر است که معادلات و باورهای ذهنی را درهم کوفت و نشان داد انسان حتی بی‌مدد ابزار برتر گاه چنان میانه میدان می خرامد و می درخشد که باز ایمان می آورند به آنکه تنها انسان انسان است و ابزار گاه هست و گاه نیست.

با این اختراع پزشک ایرانی، دیگر نیازی به عمل کاشت مو نیست!
به باورم سینوار تداوم مردان یگانه و قهرمان قرن بیستم در این روزگار نسبیت و عصبیت است. از روزگاری می گویم که انسان در دلش امیدها جوانه زده بود و باور داشت برای رسالتی به دنیا امده است. زمانه ای که ماندن در دست تقدیر و صاحب سریر بسر شده و انسان برای برابری و عدالت بپا خواست تا تن هر دانه ی گندم زآن همگان باشد و نیز سقف و پناه برای امیر و عامی،برای همین برپاخواست و جهان را میان دو سوی خیر و شر تعبیر نمود و برای هر کدام مصداق و تمامیتی یافت و بود خویش را در ماندن یک سوی دیوار وجانبازی و پیروزی یا جان دادن و جاودانگی در یک سوی داستان روایت می کرد.
یحیی سینوار در جوانییحیی سنوار
..اندیشمندی گفته بود می اندیشم پس هستم و شاعری انسان را تجسم و تجسد وظیفه خواند و اهل کلمه ای هم برای انسان نوشت "بمیران یا بمیر" و در تمام این روایت‌ها صرف بودن و صرف شام و چاشت معنای زندگی نبود، حقیقت امری سیال و شامل این هم می تواند باشد تفسیر نمی شد.
در این احوال کسانی برپاخواستند تا زخم درختان بی ثمر و پرخطر را با تبر وظیفه برکنند و رسیدن به نان و آزادی و نیز آزادگی را پیشه خود ساختند.
اسطوره ها حاصل نیاز و نیز هراس‌های انسان اند. رویای پرواز و بی مرگی و نیز دادگستری و بی هراسی در برابر دشنه و دشنام و نیز مرگ در آنان راهی ندارد و تا ناکجای برخورداری و امن می تازند تا دگر آدمیان به آنان بنازند و درتن بی سرشان هم رویای خود را بجویند و بشوند لالایی شب مادران برای طفلان بی پناه، اسطوره نمی هراسد و مرگش نه چون همگان با ترس و زوال پیری که سیاووش گون و پاکدامن در آتش است و همراه با هیبت و مقداری رازآلودی.
چگوارا پس از انقلاب کوبا در هاوانا نماند تا پیر و درگیر روزمره و اداره شود و رفت تا بستیزد و تمثال جاودان جان بیقراری شود که یک عمر سرود خواند و رزمید و با مرگ غریبش تصویر بر تن پوش جوانان به تنگ آمده از نظم مستقر و نیز ملول از عادت و ابتلائات تن و روزگار شد و سیاووش از پی پاکدانی در آتش شد و جلال الدین خوارزمشاه با امواج سند جاودانگی و آسوگی یافت.
یحیی سینوار انگار بازگشت روح جاودانه همان مردان محصور در قرن پیشتر است که در خیالات رویای پایان تاریخ و پیروزی لیرال دموکراسی و نیز ترجیح بودن و زیستن و کام جستن با و به هر بهایی راهی، روح بیقرار انسان با تمام انکار و تردیدها باز امر بالاو والا را می جوید که "ما ز بالاییم و بالا می رویم".
سینوار سیمای تمام عیار مرد ایستاده بر آرمان با مرگی یگانه و لبریز لحظات ناب، نامعمول و درامی از پایانی یگانه بود که تا دم آخر و به گاه سرخ شدن گونه از خون رزمید و انسان را تجسم وظیفه یافت. و نیز نوای اناالحق را با دستان بریده خواند...
اما زیست و زمانه او تنها در رزم و الزاماتش خلاصه نشد و در سالهای اسارت در زندان های رژیم اشغالگر عبری آموخت و "خار و میخک" را نگاشت. با خواندن کتاب از حجم احساس و نیز نگرش دقیق و عمیق سینوار غرق تامل و حیرت می شوید. چگونه می توان در تعقیب و کمین و نیز درفتادن با خصمی چون رژیم صهیونیستی بود در عین آن به سان قلم به دستی ژرف و احساسی کلمه بر تن کاغذ رقم زد.
"خار و میخک"کتاب در سی فصل تنظیم گشته و حکایت روزگار یک کودک فلسطینی متولد در اردوگاه آوارگان است که از لحظه دریافتن خویش درگیر رنج آوارگی و اجحاف و نیز انتخابی میان تمام تردیدهای حاکم بر دل انسان است.
کتاب به مبارزه با تصویر انسانیت زدایی شده از مردمان فلسطین برمی خیزد و با روایت رنج کودکی آغاز می شود که در اردوگاه در می یابد با بارش نخستین

۱۱:۰۷

باران همه دارایی فقیرانه خانواده اش زیر آب می رود و مادری که روزی در الخلیل خانه و خانمان داشت با رنج و بی سرزمینی از هستی ناچیزش صیانت می کند.
کودکِ داستان روایت از روزهایی می کند که اشغالگران تمام مردان تا شصت سال اردوگاه را در مدرسه جمع می کنند و پس از تحقیر، توهین و شتم روانه‌شان می کنند و می پرسد "یک روز زیستن و بنده خدا بودن بهتر از یک عمر آسفالت زیر گلیم سربازان اشغالگر بودن نیست؟"و این پرسش نخستین کودک انگار از یک جهان بینی است که زندگی و زیبایی را در می یابد و با تمام جان دوست دارد اما برای زندگی و عشق ناگزیر از ستیز و میان آتش رفتن است. کتاب در قالب داستان از اجتماع فلسطینی ها هم روایتی به غایت متنوع و باورپذیر می دهد.
از اهالی الخلیل که مادی ترند و عموما در کار چرتکه و تجارت و مبارزه را کم ثمر می شمارند تا جوانانی که عاشقانه چریک و فدایی شدن اند و گاه تا سالها کسی از انجام و سرنوشتشان اطلاعی ندارد و پدر و عموی قهرمان داستان از همین دسته اند.
از روزگار و زمانه اردوگاه نشینان در کتاب خار و میخک می خوانیم . این که هر کدام انتخاب می کنند و به راه و سرنوشتی می روند،کسانی با اشتیاق و مرارات برای تحصیل راهی مصر می شوند و شوق و انتظار مادران برای رد شدن از ایست و بازرسی اشغالگران قلب را در تمام سطور کتاب خار و میخک به تپش تندتر و همدلی با اهالی داستان می کشاند.
حکایت برخی فلسطینیان که برای کار و تامین مایحتاج راهی سرزمین های اشغالی می شوند هم جالب توجه است.نویسنده از بیداد اشغالگران می گوید و در عیت حال ناگزیری معاش برای کارگران فلسطینی و اینکه این رفتن ها گاه با تغییر ذائقه و درآمیختن با شیوه دگر زیستن و نیز ارتقا کیفیت زندگی خانواده افراد مواجه است و جریان چریکی با شماتت و سرزنش اینان را عامل دشمن اشغالگر می داند.
در این بزنگاه نویسنده موضعی میانه دارد و هم کارگر ناگزیری را درک می کند که هشت فرزند گرسنه دارد و هم مردم مقاومی که کار برای اشغالگر را خطا و گناه می دانند و این کلمات حکایت از نگاه جامعه شناسانه و انسانی شهید سینوار دارد ....
فصل دانشگاه رفتن قهرمان داستان ما جذاب تر است. آنجا که از مهرآوردن و تماشای یکی از همکلاسی هایش می گوید و به این اشاره می کند که هرگز بیش از آن که او را در دل دوست داشته باشد نخواسته و قائل به حدود دیانت و سنت است و می خواهد در پایان دانشگاه به خواستگاری دختر برود.
دریافتم از کتاب آن بود که نویسنده با قلم روان و روایت انسانی و واقعی اش خواسته تا نشان بدهد چرا یک ملت عاشق زندگی بر اثر اشغال و اجحاف سلاح برمی دارد و می جنگد و از انجام کار پروا و ابایی ندارد.
کتاب نگاه ژرف نگر،انسانی، اینجایی و این جهانی نویسنده اش را هویدا می کند و به مخاطب می فهماند که به روایت شاعر "مردگان این سال، عاشق ترین زندگان بودند". زندگی برای اهالی سرزمین زیتون انگار حکایت و روایت خار و میخک است.

#بهاءالدین_قرآنی#کتابخانه_شهید_ملا_عبدالحمید_فرقانی#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_سقز#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور

https://ble.ir/forghanisaghez

۱۱:۰۷

thumnail
undefined کتاب بی بال پریدنقیصر امین پور

کتاب بی‌بال پریدن، یازده قطعه نثر ادبی است که با استفاده از طنز، نگاه شاعرانه و سخنان تمثیل‌گونه، مسائل اجتماعی را بررسی می‌کند. در این کتاب نثر و شعر تلفیق شده است، بنابر‌این اثری متفاوت به‌شمار می‌آید. در کتاب بی بال‌پریدن، شاعر اختلافات طبقاتی را تحلیل کرده و اثرات آن را شرح داده است. امین‌پور، شاعری است که همیشه با لبخندی بر لب، غم محرومین و فقرا را به دوش می‌کشید. او با نوشتن این مجموعه، دغدغه‌هایی را مطرح کرده است که همیشه در ذهنش بوده و نظرش را جلب می‌کرده است. امین پور با نوشتن این اثر، نارضایتی خود را نسبت به نا‌امنی‌های اجتماعی و اقتصادی بروز داده است.

در این کتاب حرف‌های خودمانی او را از وضعیت اجتماعی زمانه‌اش می‌خوانیم. کتاب بی‌بال پریدن یازده قطعه دارد که عبارتند از: «بی‌بال پریدن»، «کتاب‌ها مثل آدم‌ها هستند»، «آدم‌ها مثل کتاب‌ها هستند»، «زندگی در حاشیه»، «تقسیم عادلانه»، «خدا در همسایگی ما»، «مثل کوچه‌های روستا»، «مثل جاده‌های شهر»، «سرودی برای پاکی»، «پیش از آفتاب»، «چراغ سبز است»

شاعر این مجموعه را به پدر و مادرش که هر دو در زمان حیات نویسنده از دنیا رفته بودند، تقدیم کرده است.
#شیوا_رحیم_زاده#کتابخانه_شهید_ملا_عبدالحمید_فرقانی#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_سقز#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور#درگذشت_قیصر_امین_پور
https://ble.ir/forghanisaghez

۵:۵۵

بازارسال شده از نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور
thumnail
undefined راهنمای شرکت در سیزدهمین جشنواره کتابخوانی رضوی از طریق «شاد»

undefined https://www.aparat.com/v/urb5wb1 undefined ایتا | روبیکا | سروشundefined @iranpl

۷:۴۲

بازارسال شده از علی
thumnail
undefined راهنمای شرکت در سیزدهمین جشنواره کتابخوانی رضوی از طریق «بله»

۷:۴۲

thumnail
undefined «خواندن برای همدلی»
undefined پوستر هفته کتاب سال ۱۴۰۳ نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور
undefined iranpl.ir/xvRT

#بهاءالدین_قرآنی#کتابخانه_شهید_ملا_عبدالحمید_فرقانی#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_سقز#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور
کانال کتابخانه عمومی شهید فرقانی شهرستان سقزundefined
undefinedundefinedundefinedhttps://ble.ir/forghanisaghez
undefined https://119016.samanpl.irundefinedhttp://www.instagram.com/saghezlib99

۱۳:۳۲

thumnail
کتاب مادر یکی از بهترین رمان‌های پرل باک، روایت‌گر زندگی مادری روستایی در قرن 20 است که در چرخه‌های تکرار شونده‌ جهل و خرافه آن زمان گیر کرده است. این اثر برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال 1938 و یکی از زیباترین داستان‌هایی است که با تیزبینی خاصی زندگی روستایی را به تصویر می‌کشد.
کتاب مادر (The Mother‬)، داستان زندگی زنی رعیت و بی‌نام و نشان چینی است که همسر بی‌وفا و مضطرب‌اش او را بدون هیچ اخطار و اطلاع قبلی، ترک کرده است. زن که از تجربه‌ی این اتفاق، احساس حقارت می‌کند، مجبور است تا به تنهایی روی زمین کار کند، سه فرزندش را که یکی از آن‌ها نابیناست را خودش بزرگ و تربیت کند و از مادرشوهر سالخورده‌اش مراقبت و پرستاری کند. زن برای گذران زندگی مجبور می‌شود همه‌ی کارهای کشاورزی و دیگر امور مربوط به خانه‌داری را با سختی و مشقت زیاد انجام دهد و به غیر از آن باید جوابگوی روستاییانی باشد که با نگاه‌های بد و متعجب از نبودن شوهرش به او می‌نگریستند نیز باشد، در نتیجه به فکر می‌افتد برای جلوگیری از این وضع کاری کند.
او بسیار ناامید است، پس از همه شکست‌ها، هنوز سوی امیدی برای او باقی مانده است. او برای حفظ آبرو در نظر همسایگان، تظاهر می‌کند که همسرش به مسافرت رفته و نامه‌هایی را از طرف او برای خودش می‌فرستد. فرزندان زن که با فقر، ناامیدی و گستره‌ای رو به رشد از دروغ به منظور حفظ آبرو احاطه شده بودند، تنها با حمایت‌ها و اراده‌ی شکست ناپذیر مادرشان از آب و گل درآمده و وارد اجتماع می‌شوند. رمان مادر، داستانی فراموش نشدنی، درباره‌ی توانایی‌های یک زن و نقش مهم مادرها در زندگی فرزندان است.
رمان مادر، موفقیتی بزرگ برای یکی از چیره‌دست‌ترین نویسندگان قرن بیستم به حساب می‌آید و از نظر ارزشمندی با آثار چارلز دیکنز مقایسه شده است. خانم پرل باک (Pearl S. Buck)، با قلم منحصر به فردش به نظام آن کشور حمله می‌کند و آن را مقصر اصلی و مسئول همه‌ی آن بیچارگی‌ها می‌داند و با شناختی که از جامعه‌ی روستایی چین دارد قادر شده است در انتخاب صحنه‌ها، حادثه‌ها و در دیالوگ‌های قهرمانان داستان در جهت رسالت انسانی خویش گام‌هایی بردارد که به صورت نسبی موفق بوده است.
#شیوا_رحیم_زاده#کتابخانه_شهید_ملا_عبدالحمید_فرقانی#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_سقز#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور#روز_مادرhttps://ble.ir/forghanisaghez

۵:۵۵