عکس پروفایل میم حاء قافم

میم حاء قاف

۴۶۳عضو
عکس پروفایل میم حاء قافم
۴۶۳ عضو

میم حاء قاف

☫حَسْبیَ اللّٰهُ رَبّی☫وَ كَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِيلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ | معلمخداوندا از تو ثبات قدم در راه حق را خواستارم محمد حسین قانع«م‌ح‌ق»
undefinedGhane1998.ir
undefinedEitaa.com/ghane1998
undefinedT.me/ghane1998

۱ آبان ۱۴۰۱

thumnail
هوالحقundefinedمقدمهابتدای این وقایع حال عجیبی داشتم. دست و دلم به نوشتن، گفتن و حتی اندیشیدن نمی‌رفت. کلافه‌کننده بود. خبر فوت خانم امینی و انتساب آن به گشت ارشاد و مسئله‌ی حجاب، سرم را به درد می‌آورد. برای آرام کردن این ذهن مشوش و پرسوال، که در تنی مریض و خسته از سفر آرام نداشت، قلمی به دست گرفتم و آنچه می‌اندیشیدم را نوشتم. نوشته‌ها اصلا نظم نداشتند. نه سر و نه ته!از موضع گرفتن و مخالفتِ مخالف نمی‌ترسم، ولی در این موضوع نمی‌توانستم موضع بگیرم!یکم اینکه درد خیلی شدید بود.دوم، ابعاد ماجرا اصلا مشخص نیست. روایت‌ها یک‌سویه و عموما از سمت کسانی بود که به دنبال دست‌آویزی بودند برای اثبات نظرشان پیرامون حجاب و گشت.سوم، عموما بازی در جبر مجازی را نمی‌پسندم. وایرال‌نگاری را دوست ندارم. می‌خواهم قدری تب و تاب ماجرا بخوابد تا بتوان در شرایطی آرام، منطقی‌تر به موضوع نگاه کرد.چهارم اینکه سوالات اساسی و عمده‌ای ذهنم را برآشفته بود. «اگر مشروعی غیرمعروف شود، وظیفه‌ی حکومت اسلامی تا دوباره معروف کردن آن چیست؟ باید تعطیلش کند؟ یا اجبار کند؟» «اصلا معروف یعنی نیکو؟! یا نیکویی که جامعه آن را نیکو بداند؟! یا هرآن‌چه جامعه نیکو می‌داند؟!» «حجاب حکمی شرعی است و رعایت آن بر مسلمین واجب است، حال اگر کسی معتقد نبود یا از اهل کتاب بود که دیگر حکم شرعی برایش معنا ندارد. لذا پوشش قاعده‌ای اجتماعی می‌شود، پس حد پوشش را هم می‌شود مطابق خواست اجتماع تغییر داد یا نه؟!» «اگر حجاب آزاد شود، چه تضمینی وجود دارد که به آزادی پوشش سر اکتفا شود و تا منتهی الیه ولنگاری‌های جنسی و اباهه‌گری پیش نرویم؟!» «فایده‌ی گشت ارشاد در تمام این سال‌ها چه بوده است؟ حجاب را ترویج کرده یا تنفر؟! اصلا کارش ترویج بوده یا چیز دیگری؟!»این‌ها مشتی از خروارها سوالی بود که سلول‌های عصبی مغزم را گره زده بودند! گذشت و ذهن قدری آرام گرفت. نتایج برخی‌اش را در قالب تعدادی پست در همین صفحه منتشر می‌کنم. امید است که مورد رضای حق تعالی قرار گیرد. ان‌شاءالله
undefinedحجابسال‌ها کارکرد حجاب را جلوگیری از تحریک مردان معرفی کرده‌اند. البته یکی از کارکردهایش حفظ سلامت روانی و اخلاقی جامعه است، اما فقط این نیست. ما کمتر به جنبه‌ی زنانه‌ی حجاب پرداخته‌ایم. بنابرنظر برخی، حجاب صرفا بر زنان مسلمان آزاده واجب است. یعنی فقط زن مسلمان است که شایسته‌ی موهبتی به نام حجاب است. عجیب است! متاسفانه کمتر زنی است که چنین نگاهی به فریضه‌ی حجاب داشته باشد و بنده دلیل آن را رویکرد تربیتیِ وارداتی، چه در نهاد آموزش و پرورش و چه در نهاد خانواده، می‌دانم. رویکردی که هدفش ایجاد رفتار مطلوب است، نه رفتارکننده‌ی مطلوب! برایش چادری شدن اهمیت دارد نه حب خدا را در دل پروراندن، که اگر دومی مدنظر بود، رفتار مطلوب برآمده از شناخت و اعتقاد هم نمایان می‌شد. اما متاسفانه حتی روابط ما با خداوند متعال هم متأثر از مدرنیته غربی، داد و ستدی شده! حجابی داشته باشیم و نمازی بدهیم و بهشتی بگیریم! شوق محبوب و جهاد از سر وظیفه و این‌ها کیلویی چند؟! فکر نان کن که خربزه آب است!
در این‌که حجاب کلید حضور زن در جامعه به دور از ایجاد مزاحمت و تعرض است که شکی نیست و بنده هم قصد تکرار مکررات و نگارش واضحات را ندارم. اما حجاب علاوه بر ممانعت از مزاحمت‌هایی که در وهله‌ی اول در ذهن ما نقش بست، از سایر مزاحمت‌ها نیز جلوگیری می‌کند. این‌که دیگران، انسان را صرفا بر اساس زیبایی ظاهری و هر آن‌چه که در به‌دست‌آوردن آن نقشی نداشته قضاوت کنند، هم نوعی مزاحمت است. انسان به داشته‌هایش معتبر نیست، کرده‌هایش برایش خلق اعتبار می‌کنند. حجاب مانعی است برای قضاوت‌کنندگانی که معیارشان جبر زمانه است و نه دستاوردهای شخص. اگر دختری دارید که در سنین کودکی است کتاب «لینالونا» اثر سرکار خانم کلر ژوبرت را به او هدیه دهید. حجاب را از همین منظر بررسی کرده است.
پیمایش عمومی موسسه بینا در سال 1399 نکته‌ی قابل توجهی دارد. سوال این است:«میزان اعتقاد به لزوم حضور در اجتماع بدون حجاب شرعی» 55 درصد «بسیار مخالف»، 10 درصد «بسیار موافق»، 15 درصد «تاحدی موافق»، 18 درصد «تاحدی مخالف» و 2 درصد «سایر/نمی‌دانم» را انتخاب کرده‌اند. جالب است که برخلاف تصوری که رسانه قالب کرده است، اکثریت مردم با حجاب اجباری موافق هستند. اما نکته‌ی جالب‌تر آن‌که در میان مردان مجرد 41 درصد، زنان مجرد 31 درصد، مردان متاهل 27 درصد و زنان متاهل 18 درصد مخالف حجاب اجباری هستند که آمار معناداری است! بدیهی است که تفاوت آمار میان متاهلین و مجردان قدری به نیازهای ارضانشده بازمی‌گردد، اما بخش اعظمی از آن خطری است که متاهلان آن را درک می‌کنند و مجردان از آن کم‌خبرترند.
بی‌حجابی یعنی رقابت. رقابت بر سر ماده‌ی آلفا بودن! یعنی از میدان به در کردن رقیبان هم‌جنس برای افزایش احتمال تحقق و کیفیت جفت‌یابی! ممکن است برخی از این تعابیر آزرده‌خاطر شوند. درست هم هست. انسان از این حرف‌ها و نسبت‌ها ناراحت می‌شود، اما حرجی بر گردن من نیست. حقیقت نگاه به انسان در تمدن مادی و مدرن، چنین دردناک است. همان تمدنی که این‌هایی که امروز کف خیابان داد می‌کشند، طالب آن هستند، فارغ از اینکه حقیقتش را درک کرده باشند! این ماده‌های آلفا تهدیدی برای زندگی متاهلین هستند. یعنی زن دائما باید نگران باشد که هم‌جنسش دل شوهرش را ندزدد و زندگی‌اش را بر سرش آوار نسازد. که البته همان ماده‌ی آلفا هم روزی میان‌سال می‌شود و در دسته‌ی امگا قرار می‌گیرد. آن وقت است که خود نیز مزه‌ی تلخ ناکامی در این رقابت را خواهد چشید. مجردها شاید خیلی این خطر را فهم نکنند، اما عاقبت آتش این مسابقه، دامن ایشان را نیز می‌گیرد. بحثش مفصل است. فقط سربسته و خلاصه عرض کنم که این رقابت، فرصت نمایش زیبایی‌های اکتسابی و باطنی را منوط به برخورداری از زیبایی ظاهری و جذابیت جنسی می‌کند، لذا فرصت زندگی از آن‌هایی که نیکو سیرت‌اند اما زیبایی صورت کمتری(تازه آن هم با ملاک‌های وارداتی غربی!) دارند، گرفته می‌شود.
مشکل ما با غرب و تمدن مدرنش بر سر بی‌حجابی نیست، که فقط با بی‌حجابی مخالف باشیم. مسئله‌ی ما سر نوع نگاه به انسان، هستی و روابط بین این دو است. طرز نگاه به این‌هاست که نتیجه‌ش می‌شود بی‌حجابی. این فسادها حاصل جهان‌بینی غربی است. متاسفانه این عینکی است که خیلی‌هایمان داریم. طرف سه من ریش دارد، رگ گردنش هم برای بی‌حجابی و... باد می‌کند، ولی قائل به اقتصاد آزاد است، مال‌سازی می‌کند، با اصحاب زر و زور سر در یک کاسه می‌کند، اهل خدا و پیغمبر هم هست ها، اما فهمش از مسائل همان‌گونه است که فهم غربی‌ها! فکر می‌کند دارد کار دست را انجام می‌دهد، ولی در حقیقت جور دیگری است. همه‌جا نمی‌شود «نومن ببعض» و «نکفر ببعض» بود! لیبرالیسم فرهنگی اشانتیون اجباری لیبرالیسم اقتصادی است! نمی‌توان جامعه را سمت مدرنیته هل داد و مانع بروز نمودهای آن در جامعه شد. بحثش مفصل است و در این مجال نمی‌گنجد، اما علی الحساب مناظره سرکار خانم پریچهر جنتی و حاج آقا سرلک را با اجرای محمدرضا حیاتی در برنامه‌ی رینگ آپارات ببینید.
undefinedگشت ارشاددر این که پوشش امری اجتماعی است، شکی نیست. برخی حجاب را از پوشش تفکیک کرده و حجاب را شرعی و پوشش را در گرو قانون می‌دانند. ایشان معتقدند که قاعده اجتماعی را باید قانون تعیین کند و کار مجلس است، پس می‌توان حد پوشش را بر اساس خواست عرف و فارغ از شرع تعیین کرد. در نظام حکمرانی سکولار چنین قاعده‌‌ای صادق است. اما زمانی که حکومتی ادعای اسلامیت دارد، نمی‌شود قانون مدنی را جدا از قاعده‌ی شرعیِ اجتماعی دید! این دو در جامعه‌ی اسلامی یکی است. فقط سوال اینجاست که اگر زمانی جمهوریت نظام، در تقابل با اسلامیت آن قرار گرفت، تکلیف چیست؟! یعنی اگر زمانی عده‌ی زیادی گفتند حجاب را نمی‌خواهند، تا دوباره معروف و محبوب شدنِ حجاب، باید آن را تعطیل کرد؟ اجبار کارساز خواهد بود؟ یا راه دیگری؟
از آن‌جایی که جمهوریت نظام برخاسته از اسلامیت آن است، جواب این سوالات و حد و حدود میان این دو مفهوم، در جدال میان فقها روشن خواهد شد. لذا بنده صلاحیت اظهار نظر در این مورد را ندارم. اما این را می‌دانم که چه حکومت با قانون شرعی اداره شود، چه با قانون مدنیِ انسان‌محور، در هر دو صورت میزان آزادی در پوشش حدِ یقفی دارد که هنجار آن جامعه محسوب می‌شود! در همین روزهای اخیر، خانمی در اروپا و در اعتراض به حجاب اجباری، بالاتنه‌اش را عریان کرد.(که از خبر بیست و سی هم با سانسور خیلی ناشیانه پخش شده و این از عجایب و تناقضات زیاد این روزهای صدا و سیما است.) اما کمتر کسی پرسید که چرا فقط بالاتنه! چرا برخی از نقاط همان بالاتنه را هم پوشانده بود؟ علتش آن است که همان کشور اروپایی هم در آزادی پوشش(یا بهتر بگوییم ولنگاری) هنجار و حدودی دارد که اگر نقض شود، با عاملش برخورد می‌شود.
آن غرب‌پرستانی که به گشت ارشاد ایراد می‌گیرند، چه جوابی در مقابل چنین برخوردهایی در غرب دارند؟ حالا شاخه‌ی خاصی از پلیس برای این کار تعریف نشده ولی پلیس‌شان این کار را انجام می‌دهد. چطور می‌شود آن‌ها نایس باشند و ما جهان سومی؟! اگر قرار باشد کسی به بهانه‌ی آزادی و حقش به آزادی و حق دیگران تجاوز کند، باید کسی باشد تا با او برخورد کند و متجاوز را سر جایش بنشاند. البته باید اصولش را بلد باشد. بر سر کیفیتش می‌شود صحبت کرد ولی لزوم وجودش از اوضحِ واضحات است.
مهم دیگری که نباید از آن غافل شد، اصلاح ساختارهای سوق‌دهنده به سمت رذالت است. صرفا نباید به دنبال کندن علف‌های هرز بود، باید پی تحول آن خاکی بود که هرز پرور است! اشکال اینجاست که در نظر برخی فقط گناهان منافی عفت نافرمانی از فرمان خداوند است! برای همین هم رگ گردن‌مان برای بی‌حجابی، روابط نامشروع و... باد می‌کند، اما در قبال بسیاری از منکرات و جنایات اقتصادی(از قبیل تبعیض، اصالت سود و رقابت، ربا و...) تربیتی(چرخ‌دنده‌سازی به‌جای انسان‌سازی و...) سیاسی(دروغ،ریا و...) بی‌حسیم. غافل از اینکه همین‌هاست که در قالب آن بی‌حجابی نتیجه‌اش را نشان می‌دهد! برای همین است که این‌ها هم گشت ارشاد می‌خواهد. این ساختارهای معیوب است که مانعِ تحققِ حقوقِ بشرِ راستینِ اسلامی می‌گردد. ساختارهای دیگری که نیاز به اصلاح دارند، ساختارهای موظف ولی منفعل در امر هدایت‌اند! موازی‌کاری، تعدد و تکثر متولیان فرهنگ، کار را برای بررسی بازدهی عملکرد و مطالبه‌ی درست دشوار کرده است. نمی‌شود این‌ها لنگ بزنند، ساختارهای تولید شرارت هم در ضلالت مردم بدوند و تو به گشت ارشاد بگویی بگیر! نیاموخته را آزمودن خطاست!
«محق»_undefined ghane1998.irundefined @ghane1998

۲۱:۱۹

thumnail
هوالحقundefinedدیگ زودپزبدون توضیح اضافه‌ای گفتگوی زیر را بخوانید. جلسه‌ی جبهه‌ی فرهنگی با عنوان «نشست بررسی و تحلیل آخرین وضعیت اغتشاشات اخیر» در روز سه‌شنبه مورخ دوازدهم مهرماه یک‌هزار و چهارصد و یک.من:«چندسالی است که صحبت از این است که یک مکان را در یزد ویژه اعتراض و تجمع اختصاص دهند. آیا این اتفاق در دولت آقای رییسی خواهد افتاد؟ به اضافه‌ی اینکه ما عموما در فتنه‌ها این جمله را می‌شنویم که صف اعتراض از اغتشاش جداست. معترضین صف‌شان را جدا کنند. خب حالا اگر یک شهروندی از جمهوری اسلامی بگوید که اسلام را قبول ندارد یا مثلا زرتشتی است و طبعا حجاب برای او الزام شرعی ندارد، آیا امکان اعتراض مسالمت‌آمیز برایش فراهم است؟»
عزیزی:«چندساله که صحبت اختصاص فضا هست، قبلا چند نقطه شناسایی شده بود و به تهران هم اعلام شده بود. [مجددا] چندماه پیش بحثش مطرح شد [تا] یک فضایی آماده بشه برای اونایی که اعتراض دارند. اعتراض منطقی. اعتراض صنفی دارد، کارگری، [راجع به] تعدیل و حقوق و... . برای اینکه مسوولین صدایشان را بشنوند و به‌جای اینکه بیایند جلوی استانداری، یک جایی باشد که بتوانند اعتراض کنند.»
من:«اعتراض منطقی را تعریف کنید.»
عزیزی:«ببینید اعتراض باید منطقی باشد. الان نگاه کنید در همین ایام و اوضاع در کارخانه‌ای به علت اختلاف یک هیئت امنا با مدیرعامل، کارگرها رو تحریک کردند که تحصن کنند، درحالیکه هیچ مشکلی ندارند. خب در این شرایط فضا بدهیم به این‌ها که چی؟! منطقی بودن یعنی کسی که حرف حقی دارد. [مثل] آن معلمی که حقوق نگرفته یا می‌خواهد رسمی شود. ولی در همین معلمین یک مجمع صنفی غیرقانونی داریم [که] کاملا سوار بر تفکرات چپ مارکسیستی است، مثل منافقین، که اخیرا هم با نیروهایشان برخورد شد. این‌ها هم هی معلم‌ها را تحریک می‌کنند در تجمعات مختلف که سر کلاس نروید و معلم‌ها اصلا حواس‌شان نیست که چه کسی در حال تحریک آن‌هاست. از پشت صحنه خبر ندارند. این‌ها غیرمنطقی است. خیلی هم کار سختی است جدا کردن این‌ها. اینکه هرروز درخواست وجود دارد که ما می‌خواهیم تجمع کنیم، کنترلش کار سختی است. و اما یک نکته راجع به حجاب زرتشتی‌ها که گفتید، زرتشتی‌ها بی‌حجاب نیستند. آن‌ها هم قائل به حجابند. ضمن اینکه حکومت تعیین می‌کند قوانین را. زمان پیغمبر هم یهودیان در ازای حتی زندگی‌شان جزیه می‌دادند. نمی‌توانند که چون مسلمان نیستند، کشف حجاب کنند. قانون اجازه نمی‌دهد. در خانه هرکاری می‌خواهی بکن، [اما] بیرون اجتماع است. قانون خودش را دارد.»
من:«این‌که اعتراض به حجاب مخل به مبانی اسلام باشد یا نباشد که بحثش جدا و مفصل است، من واردش نمی‌شوم، اما این بحث را زیاد می‌شنویم که عده‌ای یا حزبی اختلاف نظری با رهبری دارند و درخواست تجمع. مثلا سر ماجرای منع واردات واکسن فایزر، عده‌ای مخالف نظر رهبری بودند. اگر حزبی به شما مراجعه کند و درخواست تجمع در مخالفت با نظر رهبری داشته باشد، شما به آن مجوز می‌دهید؟»
عزیزی:«من؟ نه.»
من:«چرا؟!»
عزیزی:«مخالفم. کسی را هم سرکار نمی‌گذارم. بنده چون اعتقاداتم اینه. اعتقاد شخصیم این رو میگه که کسی که مخالف نظر رهبری بخواهد [جمله ناتمام می‌ماند] اگر نگاه کنید [دوباره جمله ناتمام می‌ماند] ما یک چارچوب و حدی و خط قرمزی و یک جایی را آدم باید برای خودش نگه دارد. این رو اعتقادات من میگه ها.»
من:«مگر قرار است شما از اعتقادات شخصی خودتان در قانون استفاده کنید؟!»
عزیزی:«نه، قانون را دارم می‌گویم. اگر غیرقانونی گفتم شما باید بگی این قانون نیست. من میگم حدود و چارچوب. مثلا یه حد و حدودی باید نظام داشته باشه یا نه؟! یه اصولی یه فاصله‌ای یه مانعی. اگر نباشه که همین هرج و مرجه. البته [بعضی] بارها بلند میشن جلوی خود آقا. بعضا توهین‌آمیز هم صحبت می‌کنند. آقا هم می‌نشینند، گوش می‌دهند. جواب هم می‌دهند. ولی اینکه مثلا باب بشه هرکسی گوشه‌ای بلند بشه بگه من نسبت به نظر رهبری مخالفم چون واکسن [جمله ناتمام می‌ماند] ببخشید واکسن که من خودم دیدم جان مردم را نجات داد،حالا یه عده هم مخالفن. باشن برای خودشون. خب اونا نزنند. حق اعتراض و تجمع ندارند. چون اصل نظام در قوانینی که مربوط به ستاد ملیه [جمله ناتمام می‌ماند] آقا فرمودند چی؟! فرمودند هرچه ستاد ملی بگه من رعایت می‌کنم، لذا هنوز ما الان داریم [جمله ناتمام می‌ماند] آقای مهدوی شما دارید روضه‌هاتون را برگزار می‌کنید یا نمی‌کنید؟! هنوز آقا تنهایی روضه می‌خواند. این مثل همونه که دکتر امام به امام توصیه‌ای کردند و امام به دکتر گفت هرچه تو تشخیص دادی، الان من مقلد تو هستم. حد رو نگاه کنید. لذا آقا میاد خودشو در چارچوب کرونا قرار میده، [اما] یه عده میان میگن چون واکسن رو قبول نداریم، ما مخالفیم. یا چون واکسن خوب نیست یا بده، ما بیایم اعتراض کنیم. نه، اینجا حق اعتراض جمعی با اونا نیست.»
من:«این فرموده‌ی شما خلاف قانون اساسی است. اصل 27 می‌گوید هرگونه[جمله‌ام توسط یکی از حضار قطع می‌شود]»
آن حاضر:«این دیگه مباحثه‌ی شخصیه.»
من:«نه نه. این مباحثه‌ی شخصی نیست. ببینید وقتی یک دیگ زودپز می‌ترکد، هم اشکال از شعله‌ی زیاد زیرش است و هم شخصی که دستش را روی سوپاپ اطمینان گذاشته. یعنی ما این طرف یک تحلیلی [گزارش خود آقای عزیزی که ابتدای جلسه از اوضاع جامعه دادند] را شنیده‌ایم و می‌گوییم شعله‌ی زیر دیگ خیلی زیاد است، اما از آن طرف نمی‌گوییم چه کسی رو سوپاپ اطمینان دست گذاشته!»
یکی از حضار دیگر:«حالا دیگ زودپزی هم نترکیده.»
من:«همین که هر 10 سال یک‌بار می‌ترکیده و الان شده چهارسال یک‌بار و مدتش داره کوتاه‌تر میشه!»
عزیزی:«من بهت گفتم که اینا کف روی آبه.»
من:«ببینید آقای عزیزی قانون اساسی واضح و مشخص است. هرگونه اعتراض و تجمع چنانچه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است. حالا این قانون را آمده‌اند مقید کرده‌اند به قانون احزاب، قبول! سوال من این‌جاست که [صدای آقای عزیزی با بلندگو غالب می‌شود] اگر بگذارید کلام بنده منعقد بشه، ممنون میشم. چون صدای شما هم غلبه داره، اگر اجازه بدید سوالم رو کامل بپرسم ممنون میشم.»
عزیزی:«بابا تو ول نمی‌کنی.»
من:«نه بحث من اینه که آخه مهمه دیگه، کسی که داره کف دانشگاه به بچه بسیجی‌ها فحش میده معلومه یه خشمی داره. این خشم ذره ذره تو این سال‌ها جمع شده و الان در قالب فحش نمود پیدا کرده. اینا رو من دارم زیره می‌برم به کرمون. قطعا خودتون می‌دونید. اما بحث من اینه که کجا تبعیت در نظر از ولایت واجب است؟ آنچه واجب است [تازه آنان که قائل به نظریه ارزشمند حضرت امام باشند] تبعیت در عمل است. خود حضرت آقا در ماجرای نخست وزیری آقای میرحسین موسوی، نظرشان با امام متفاوته. میگن حکم بدید من در عمل تابع، ولی در نظر مخالفم. اتفاقا مخالفت‌شان را هم ابراز می‌کنند با حضرت امام. بحث اینجاست که من متوجه نمی‌شم چرا آقای عزیزی باید همچنین حرفی بزنه! برای مثال بنده به شخصه در مورد مدارس سمپاد با نظر رهبری مخالفم. مدرسه‌ی سمپادی را آتش نمی‌زنم. اگر جایی هم کمکی از دستم بربیاد و جزو وظیفه‌ی سازمانی‌ام باشد، چاکر مدرسه‌ی سمپاد هستم. ولی این حق را دارم که در نشریه‌ای علیه مدرسه‌ی سمپاد بنویسم دیگه! این حق را دارم یا ندارم؟!»
عزیزی:«علیه مدارس سمپاد بنویس، ولی علیه رهبری ننویس. چه کار داری که رهبری چی چی گفته؟»
من:«خب علیه نظر رهبریه دیگه!»
عزیزی:«اگر اینجوری باشه که بعدش یه عده هم سوء استفاده می‌کنند. هرکسی می‌خواهد هر نظری رو برداره علیه [جمله ناتمام می‌ماند] دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه. حد و خط قرمزی رعایت نمیشه. همین میشه که دانشجو وسط دانشگاه شعار میده مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر»
من:«نه. این رویکردِ صفر و صدیِ شما که یا سفتِ سفتِ امنیتی برخورد کنیم تا دانشجو بشینه سر جاش یا اگر ولش کنیم قرار است فحش نظام و آقا بدهد، نتیجه‌اش شده همین! با این تصور شما، یه مقداری از اتفاقات امروز و این ایام را ناشی از این تفکر می‌دانم، باکمال احترام خدمتتون. که برخوردهای سلیقه‌ای می‌شود در قانون. یعنی ما قانون مشخص و واضح داریم. طرف به علت اینکه فهمش اینه، سلیقه‌اش اینه یا به هر دلیلی دوست نداره و قدرت اعمال نفوذ داره، سوء استفاده می‌کنه!»
عزیزی:«نظر شماست.»_undefined ghane1998.irundefined @ghane1998

۲۱:۱۹

۵ خرداد

thumnail
هوالحقundefined«حلقه انتساب»undefinedمقدمهاز ابتدای این دولت، مواردی از انتصابات، حواشی زیادی را ایجاد کرده و متاسفانه استان یزد نیز از آفت این فضا ایمن نبوده است. در این چند هفته، روند انتصابات حاشیه‌دار با شیب تندتری دنبال شد. سوالی این است که آقایان برای پست‌ها دنبال آدم می‌گردند یا برای آدم‌ها دنبال پست؟! انتصاب منتسبینِ کانفورمیستِ(پیرو حزب باد) کیف‌کشِ جلسه‌بازِ فاقدِ تخصص متعلقِ به یک حلقه‌ی سیاسی، پیام مشخصی دارد. یعنی که آن حلقه، سکوت ملت و نجابت امت حزب‌الله را رضایت یا بی‌تفاوتی تعبیر کرده و با وقاحت بیشتری سعی در مهره‌چینی دارد. غافل از این‌که جمهوری اسلامی امانتی است در دست ما برای کمال انسان. ملک طلق پدری نیست که حاتم‌بخشی‌اش کنند! سکوت در این‌چنین موقعیتی آسیب‌های زیر را در پی دارد.
undefinedآسیب‌ها۱-کفر امروز امید اهل حق را نشانه گرفته است. با هر چه دارد می‌کوبد. سنگین هم می‌کوبد! این سنت الهی است که مستضعفینِ متوکلِ مقاوم پیروزان تاریخ‌اند، اما شرطش ترک یأس، از اعظم کبائر، است. دشمن، چشم اسفندیار را خوب می‌شناسد! متاسفانه شوری انتصابات کشوری و استانی، متمم فشاری است که ضدانقلاب بر شریان امید ملت تحمیل می‌کند.۲-چنین روندی، دانشجویان و جوانان را به جای مطالعه و اقدام برای حل مسائل جامعه، به سمت جلسه‌نشینی، کیف‌کشی، مجیزگویی، نمایش‌محوری و... سوق می‌دهد! یعنی افساد انگیزه‌ی نسلی که باید این نهضت را ادامه دهد! برخی از تشکل‌ها که از دست رفته‌اند! بقیه را دریابید!۳-بذرپاشیِ جوانانِ حرافِ قدرت‌طلبِ مدعی‌تکنوکراسیِ مایع(متغیر به شکل ظرف) شاید امروز کم‌اهمیت جلوه کند، اما آینده را دگرگون خواهد ساخت! جریانی توسعه‌طلب مزین به ریش و چفیه که از اصلی‌ترین چالش‌های جریان اصیل نهضتی و انقلابی طی بیست سال آینده خواهد بود. ورود این خیل عظیم(متاسفانه غالب مهره‌چینی‌ها به چشم نمی‌آیند!) به ساختارهای حکومتی، اتفاقی است که دیگر دکمه‌ی بازگشتی نخواهد داشت.خب راهکار چیست؟! البته باید عرض کنم که بنده اندیشکده و مدرسه حکم‌رانی ندارم که راهکار ارائه دهم، اما مواردی را مجمل عرض می‌کنم:
undefinedراهکار۱-دوستی می‌گفت: «ما اگر امروز برای مردم کاری نکردیم، فردا هم نخواهیم کرد!» آنان که منتظر مقامند برای خدمت به خلق، دروغ می‌گویند! اگر صادقند، باید قبل از اخذ مسئولیت نیز خدمت در زندگی‌شان متجلی بوده باشد. بهترین جلوه‌گاه خلوص خدمت، آن‌جاست که جز زحمت مادی و رحمت معنوی، آورده‌ای ندارد! حلقه‌های میانی! جوانانِ پایِ کارِ ارزش‌های انقلاب که مخلصانه، محضِ رضایِ حضرتِ حق، بار از روی دوش امت برمی‌دارند. افرادی که آزمون و خطایشان را کرده‌اند و هضم سیستم نشده‌اند، لذا در تحقق تحول، توانمندترند.۲-واگذاری پیشنهاد گزینه به گروه‌های متخصص و مطالبه‌ی یک فرایند علمی در معرفی نامزد. مشابه این امر(دعوت و انجام مصاحبه حضوری با نامزدهای تصدی مدیرکلی یکی از سازمان‌ها مبتنی بر شاخص‌های احصاشده از فرایند علمی و استشاره از متخصصین برای انتخاب مدیر لایق تحول‌خواه) در یکی از کارگروه‌های تخصصی انجام شده بود که متاسفانه گزینه‌ی دیگری انتخاب شد!۳-اعطای ماموریت به کرسی‌های علمی و اندیشکده‌های توحیدی به جهت کشف شیوه‌های مطلوب انتخاب اصلح و جوان‌گرایی در تصدی کرسی‌های خدمت.
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۲۰:۴۱

۲۴ تیر

thumnail
هوالحقundefined اشک شیرینروی زیلوی زبر گوشه‌ی اتاق، که به سختی زیر نور مهتاب آبی می‌نمود، نشسته بود و غرولند می‌کرد: «فشارم می‌دهند. کم و زیاد دارد ولی تمامی نه. وقت و بی‌وقت. فرقی نمی‌کند لب‌ریز از غم باشند یا لب‌گشاد از شادی! با کله‌های خیس از عرق، محکم، داخل دلم می‌روند. بختم شور و دلم شبی است با ستاره‌هایی از جنس بلور! از بس کتک خورده سیاه شده! شب بیشتر می‌آیند. بیشتر بهشان می‌چسبد انگار. بعید می‌دانم چشمانشان را دوست داشته باشند. چه بینایی‌اش را، چه اشک‌هایش را. مدام هدرش می‌دهند. گریه‌هایشان شور می‌اندازد به دلم. دل خوشی از ایشان ندارم ولی هرچه باشد، از یک جنسیم. آخر آدم حسابی! چرا هی اشک می‌ریزی؟ جامت بشکسته لیلی یا که داغ عزیز دیده‌ای؟! نمی‌شود که هر شب لیلی بی‌میلی کند و عزیزی عزادارت! چه‌ات می‌شود؟! می‌آیی اینجا قدری در دل من می‌کوبی و بعد صورت بر صورتم می‌گذاری و تا صبح آب غوره در چشمم می‌ریزی. من تحمل ندارم. مرا بزن ولی غمگینم نکن. دنیا دو روز است. تمام می‌شود. تمام می‌شوی. چرا به غم بگذرد؟ شاد باش. ما در دهاتمان، کمون‌کده، می‌گوییم:«تا خاک تو را نبلعیده، آن را ببلع...» یعنی تا فرصت داری از آن استفاده کن.»ذکر «الله اکبر»ی آهسته شنیده می‌شد. هُوْایچِن[در زبان چینی به معنی خاک] رو به ذاکر کرد و گفت:«دروغ می‌گویم شیخ؟! تو خسته نمی‌شوی از دست به دست شدن؟ از بازی خوردن؟ سرت گیج نمی‌رود از چرخش؟ شوردل نمی‌شوی از اشک و غم؟»شیخ تسبیح‌گوی، دستی آرام بر موهای مشکی بلند و بافته‌اش کشید و دانه‌هایش را مرتب کرد. تربت از دامن خویش تکاند و قدری دور هُوْایچِن چرخید و با لبی خشک و ترک خورده از ذکر، گفت:«کمون‌کده‌ای‌ها خاک می‌شناسند نه نور! تا نور مهرش در دل نداشته باشی، سر به مهر نمی‌شوی! مهر می‌خواهی قریب شو. قربت می‌خواهی، تربت شو! تربت خواهی شوی، داغ غربت حسین(ع) را زنده دار...»«محق»_undefined ghane1998.irundefined @ghane1998

۱۸:۲۸

۴ مرداد

thumnail
هوالحقundefined فستیوال عاشوراچند سالی است که دم محرم، موعد فروش «کالکشن محرم» در صفحات مجازی است. مانتوهای توریِ بی‌دکمۀِ جلوبازِ کوتاه، گوشواره‌های سیاهِ براق، مینی اسکارف‌های مشکی، لباس‌های چین‌دار عروسکی، روسری‌های نگین‌دار، لباس‌های مردانه چاپ‌شده، پک اشک و... که در قالب ست‌های خانوادگی، مادر-دختری، عاشقانه و... عرضه می‌شوند.
تقاضا هم که به لطف پدیدۀ «حجاب‌استایل» فراهم شده است. دخترانی به ظاهر محجبه با اطوار و آرایش‌های غلیظ که از حجب و حیا صرفا پوشش مویش را دارند. رسما مخاطب را دعوت به عزاداری لاکچری می‌کنند. لاکچری بودن که جای خلوص را بگیرد، نتیجه‌اش می‌شود اتصال به اینترنت به جای توسل به اهل بیت. مجبور است لاکچری بودنش را نشان دهد، چرا که تجمل و تبرج میلی برای مخفی ماندن ندارند و اصلا برای نمایش به عرصه آمده‌اند! برای ارضای حس برتری‌طلبی!
ترک ارزش سادگی، هم عامل بیرونی دارد و هم درونی. در درون همان برتری‌طلبی که عرض شد، یکی از عوامل پررنگ است. اما عامل بیرونی، تمدنِ مادیِ غرب است. تجاوز و تمامیت‌خواهی مدرنیته دست از سر دین هم برنمی‌دارد. صحیح است که غربی‌ها دم از ضدیت با دین می‌زنند، اما دین تحت شرایطی به کارشان می‌آید.
دینی که بشود با فستیوال‌سازی از شعائرش، پول درآورد. اصلا هم مهم نیست که با اعتقاد عده‌ای بازی می‌شود و مفاهیم عمیق انسانی، از درون تهی شده و جز پوسته‌ای خوش زرق و برق از آنها باقی نمی‌ماند. از شهادت احرار عالم هم پول درمی‌آورند. چهارده قرن پیش عده‌ای برای کاسبی به قتال حسین(ع) رفتند و دین‌فروشی کردند، اینان اما به بهانۀ عاشورای حسین(ع) با اصطلاح «چرخش چرخ اقتصاد» دین و دنیای مردم را به تاراج می‌برند.
مدرنیته هیات را کنسرت، محرم را فستیوال و اربعین را رالی می‌کند. روحش را می‌گیرد و پوسته‌ای از آن بر جای می‌گذارد که نمی‌تواند پلنگ‌ها را آدم کند، فقط جگوارشان(پلنگ سیاه) می‌کند.اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک.«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۱۵:۴۹

thumnail

۱۵:۵۰

thumnail

۱۵:۵۰

thumnail

۱۵:۵۰

thumnail

۱۵:۵۱

thumnail

۱۵:۵۱

۸ شهریور

سلام علیکم و رحمةاللهاگر قابل باشم، در مسیر پیاده‌روی اربعین و حرم‌های شریف ائمه، نایب‌الزیاره و دعاگویتان هستم.یاعلی

۱۷:۳۰

۲۶ آذر

thumnail
هوالحقundefinedهر کس شهید را دوست دارد، سرکارش بازگردد!ساعت ۱۲ الی ۱۳ روز بیست و سه آذرماه، مراسمی با حضور پیکر مطهر شهید گمنام، در اداره کل آموزش و پرورش استان یزد، برای تجدید میثاق با شهدا برگزار شد. ظاهرا، اتفاق بسیار پسندیده‌ای است. کیست که منکر نقش عظیم الگویی شهدا در ترویج بذل ایثار و گره‌گشایی از خلق خدا باشد؟!اما سوال اینجاست که مراجعین اداره کل آموزش و پرورش، که تعدادشان بخاطر تعطیلی پنجشنبه‌های مدارس از روزهای عادی هم بیشتر است، در این یک ساعت چه باید بکنند؟! وقتی می‌پرسند آقایان کجایند؛ پاسخ می‌شنوند که کار امت روی زمین است و ایشان در حال بیعت با شهدایند؟!کاش زین پس، برای تجدید عهد به همراه خانواده در مراسمات عمومی شهر، دوشادوش سایر اقشار مردم و خارج از زمان اداری حضور یابیم. باور کنیم اثرش بیشتر است. چه خوش گفت آن شهید عزیز: هر کس شهید را دوست دارد، سرکارش بازگردد!
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۱۱:۳۱

۲۹ دی

thumnail
هوالحقبه‌واسطه عدالت‌خواهی با او آشنا شدم. در اتحادیه جنبش عدالت‌خواه همین‌که می‌فهمیدند یزدی هستم، نشانی او را در یزد به من می‌دادند. گشتم و گشتم؛ فهمیدم دفتری دارد و تاریخ می‌نویسد!تعجب کردم که چرا یک فعال دانشجویی سابق، با آن همه سابقه، دارد تاریخ می‌نویسد! یعنی هیچ کار دیگری نیست؟! چقدر کسل کننده! دهان که به صحبت گشود، دانستم که از سر تکلیف آن‌جا ایستاده! برای آن‌که روایت‌های ناب را قبل از آن‌که در دل خاک دفن شوند، چون کتیبه‌های نقش رستم بر قلب تاریخ چنان حک کند که قابل کتمان نباشد؛ تا فردا و پس فردا نگویند که تاریخ را انگلیسی‌ها می‌نویسند و ما در جنگ روایت‌ها همیشه بازنده‌ایم!«او می‌داند کجا بایستد.»
«وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن
#آقای_برادر #جوان_حکیم #او_میداند_کجا_بایستد #حدث_نعمت
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۱۸:۱۳

۳۰ دی

thumnail
هوالحقبرای کارورزی رفته بودم. مدرسه نزدیک خانه‌مان بود. تعریفش را زیاد شنیده بودم. یک مدرسه دولتی با فعالیت‌های فوق برنامه! برای یک دانشجوی کارورز، چه بهتر از این؟! مدیرش مردی رشید و خوش‌پوش با موهای جوگندمی بود. سفیدهایش را از فصلِ فقدانِ پدر کاشته بودند. هم اسم من بود. می‌دانستم که محمد حسین‌ها کلا به دل می‌نشینند، ولی در مخیله‌ام هم نمی‌گنجید تا این حد!
از همان ابتدا رابطه کادر مدرسه برایم عجیب بود. ارتباطات فراتر از یک محیط اداری بود. اخوت موج می‌زد؛ حتی در نگاه! مگر می‌شد ایده‌ای داشته باشیم و او نه بیاورد؟! می‌گفت تکمیلش کنید، اجرایش می‌کنیم. از نبود امکانات می‌گفتیم؛ نه نمی‌آورد. جور می‌کرد.
برای بعضی از برنامه‌ها حرصِ نبودِ امکانات و پول می‌خوردیم؛ یک طرف دفتر می‌نشستیم و به دیوار خیره می‌شدیم و از اینکه امکانات در دست کسانی است که ایده و عزمی ندارند، گلایه می‌کردیم. به آرامی با آن چشمان مطمئنش می‌گفت نگران نباشید، خدا بزرگ است. توکل عجیبی داشت. کار هم حل می‌شد.
یادم هست کلی در گوشش می‌خواندم که این همه کار در مدرسه می‌شود؛ باید رسانه را راه بیندازیم؛ دیگران یک لیوان شربت به دانش‌آموز می‌دهند، استوری می‌کنند؛ آن‌وقت ما با این همه اتفاق ناب در مدرسه، کاری نمی‌کنیم! می‌گفت آن‌که باید ببیند، می‌بیند. هیچ‌وقت این‌همه به دنبال گزارش دادن نبود. واقعا هم خدا می‌دید و هم خلق خدا! شاهدش هم حال کادر و خانواده‌ها در روزی بود که علی‌رغم میل باطنی، مجبور به ترک مدرسه شد.
حتی الان هم که دارد کلی کار می‌کند، صدایی از او بلند نمی‌شود. هر از چندگاهی از گوشه و کنار می‌شنوم که مراجعینش بسیار از این تحولی که او بنا کرده، راضی‌اند و قلبا سرور سر تا پایم را می‌گیرد. دوسال کنار او و دیگر دوستان در دبستان قرآنی بهادری، از فرط لذت، به دو روز گذشت ولی به اندازه ده‌هاسال حرف دارد.

«وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن
#حدث_نعمت
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۱۹:۱۷

۳ اسفند

thumnail
هوالحقundefined اصلا این ستاد، جنسش فرق می‌کند!تازه از تهران رسیده بودم. نیم ساعت مانده به شروع تبلیغات! مستقیم رفتم ستاد. غلغله بود. جمعیت، زیارت عاشورا می‌خواندند.
بعد از زیارت، سین برنامه جمعه را بستیم! راستی حتما تشریف بیاورید! وسط این بحث‌ها متوجه شدم فردا قرار است آقای مرتضایی‌راد و گروهی از همراهان به دیدار سایر نامزدها بروند. ابتدا گمان کردم شاید هدف از این دیدارها، توصیه به کنار کشیدن‌شان است! آخر مرسوم است که دیگر نامزدها می‌آیند و با وعده‌های معنوی و دنیوی (متاسفانه!) سایرین را مجاب به کناره‌گیری می‌کنند! اما متوجه شدم خبر دیگری است؛ می‌روند برای ابراز اخوت و برائت از نقض کرامت!
سین برنامه که بسته شد، تعدادی اسپری رنگ برداشتم تا به دست کلیشه‌به‌دستانِ کلیشه‌شکن برسانم. جوانان عاشقی که مخلصانه در پی احیای ارزش‌های انقلابی و گفتمان اسلام ناب، بیدار مانده و بیدار می‌کنند. تعدادی اسپری رنگ با خود برده بودند، اما حجم رنگ یارای مقابله با اراده ایشان را نداشت!
این ها چیز هایی است که تنها در یک ستاد گفتمانی دیده می‌شود نه یک ستاد شخص‌محور!به وقت ۳:۱۵ بامداد سوم اسفندماه یک‌هزار و چهارصد و دودر آینده بیشتر از ماجرا می‌نویسم ان‌شاءالله...«محق»
#جوان_حکیم #علی_اصغر_مرتضایی_راد #انتخابات۱۴۰۲ #انتخابات_مجلس_شورای_اسلامی #آقای_برادر #نفس_تازه_کنیم #حدث_نعمت
_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۰:۰۶

۱۳ اسفند

thumnail
هوالحقundefined یزد تازه نفسانتخابات تمام شد. ثانیه‌ها هلم می‌دهند سمت دوشنبه؛ ایستگاه قطار! هر حرکتی نیازمند خوف و رجاست. البته رجایی که بخت نصیب ما می‌کند، شش‌تخته است! تازه اگر گیر بیاید!
خوفش؟! دوشنبه که سر می‌رسد، در دلم شور می‌افتد. دلم برای مبدا می‌تپد و مقصد آنجاست که از آن گریزانم! تهران!
دود، فقر، ابر، غربت، سرما، ازدحام، فساد، تجدد، تبعیض و... . اصلا انگار این شهر آن‌قدر بی‌رمق است که برگه اسم و فامیلش پر از چیزهای پلاستیکی است.
شهری پر از ایرپاد به گوش‌های پر باد! مملو از روزمره‌های کم‌یاد! آکنده از کاخ‌های شه‌یاد! زخمی از شاخ‌های شمشاد! حاوی کت‌شلواری‌های شیاد! عاری از داد و فریاد! خالی از آرمان‌های مانده بر یاد! مملو از مستضعفین ذی‌بنیاد! پر از مستکبران بی‌بنیاد!
ترک وطن و تنفس در این فضا برایم دشوار بود، دشوارتر نیز شده! آخر تازه در یزد، «نفس تازه کردیم»!
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۲۰:۵۳

۱۴ اسفند

thumnail
هوالحقundefined آن‌چه اینجا می‌خورند، نیش است!عقربه ساعت‌شمار، هشت را نیش می‌زد. فقط دوازده ساعت مانده بود تا پایان مهلت تبلیغات. بهش گفتم: «آدم برای توزیع این‌همه تراکت داریم حاجی؟! خیلیه‌ها!»گفت: «آره بچه‌ها نصفش رو بردن و بقیه‌اش هم عن‌قریبه که تموم شه!»
راست می‌گفت؛ داشت تمام می‌شد، ولی نسیه بود! معلوم نبود که چقدرش در خانه‌ها نقد شود! شرایط آب و هوایی، از بچه‌های ستاد، بابانوئل ساخته بود. پیک‌هایی ریش‌سفید، بدون گوزن و سورتمه و با پای پیاده، که در خانه‌های مردم هدیه می‌اندازند! هدیه‌ای که بوی نمِ خشت می‌دهد و دل می‌برد. از اینکه خواجه‌وار پشت سیستم نشسته بودم، خجالت می‌کشیدم! چاره‌ای نبود! باید متنی مهم را ویراستاری کرده و تا شب می‌رساندم!
نیش‌زنِ ساعت‌شمار، دوازده را هم زد! فقط هشت ساعت دیگر! چشمانم را به تراکت‌های نقد نشده مرجوعی و آب رفتن جماعت، دوخته بودم که شیخ آمد و گفت: «شَخ شِد! اشکذر تراکت پخش نشده! رُوْ کُنِد بِرِم!»
شال را دور صورت پیچیده، پالتو را برداشتم و همراهشان شدم. چهار نفر بودیم. انگار ابرها سر بارش برف، شرط بزرگی بسته بودند؛ از جان مایه می‌گذاشتند! تعدادی بنر کوچک و تراکت داشتیم! بر روی نقشه هوایی، محله‌ای پرتراکم را شناسایی کرده و دو به دو میان کوچه‌هایش تقسیم شدیم. باید اعتراف کنم، الحق و الانصاف کار آهنگران اشکذری حرف ندارد! درهایشان به اندازه یک کاغذ، مجرا و منفذ نداشت! برعکسِ خودمان! جایی‌مان نبود که از نیش باد در امان باشد! برف، کوتاه آمده بود ولی باد ول نمی‌کرد! اصلا انگار حزبش با ما و نامزدمان پدرکشتگی داشت!
سرما و خستگی را می‌شد تحمل کرد؛ آن‌چه کار را سخت می‌کرد، حفظ حیثیت و آبرو بود! هر سه قدم، باید شلوارم را بالا می‌کشیدم! بعدها فهمیدم سایر بچه‌های ستاد نیز درگیر این مشکل بوده‌اند! معلوم است ستاد گفتمانی، لاغر می‌کند! سفره‌خانه که نیست! آن‌چه اینجا می‌خورند نیش است؛ از بادِ وزان، از صاحبان زبان، از عقربان زمان!
نیم‌ساعت مانده به اذان صبح، دست کشیدیم و راهی یزد شدیم.
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۱۸:۳۴

۱۵ اسفند

thumnail
هوالحقundefined کله با طعم قرمه‌سبزیاز آن کله‌هایی بود که بوی قرمه‌سبزی می‌دهند! مغزش حسابی تریت شده بود. چشمانش را هم در دو کاسه مجزا ریخته بودند. کاسه‌هایی پر از خون! التماسش می‌کردم که برود بخوابد! مگر قبول می‌کرد؟! نگاهش که می‌کردم، انگار قبل از خواب، گوسفند می‌شمارم! خوابم می‌گرفت! نیشش را تا بناگوشش باز کرده بود، پاچه‌ها را ورمالیده بود و تا کمر وسط جریان ایستاده بود. انگار نه انگار که پوستش داشت کنده می‌شد!
گفتم؛ کله‌اش بوی قرمه‌سبزی می‌داد! غالب بچه‌های ستاد همین‌طور بودند! چینش میز را به نفع مردم می‌خواستند! نمی‌شود گوشتش برای عده‌ای و آبش برای عمده‌ای باشد! زیر میز زدن، جگر می‌خواهد. بحمدالله رفقا، چیزی از جگر، کم نداشتند! البته زیاد به چشم نمی‌آمد، چون پاره‌پاره بود. پاره‌پاره بود، چون زیاد دندان بر جگر می‌گذاشتند! بالاخره اصلاح رویه‌های غلط، صبر، اخلاق و تعامل می‌خواهد. بگذریم که همین پاره‌پاره‌ها هم از زهر نیش‌ها و زخم زبان‌ها و سیخ‌ها در امان نبود!
عزیز دل برادر، قیام علیه دندان‌گردهایی که مغز می‌کوبند و زبان می‌بُرند و نان می‌بلعند، جگر پاره‌پاره می‌خواهد و پاچه ورمالیده و سیرابی چشم و دل سیر! بسم‌الله...
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۱۸:۳۸

۲۲ اسفند

thumnail
هوالحقundefined سیاست با شناسنامهاندر حکایت دلاورمردی به نام لاور
در اعتکاف دانش‌آموزی مربی بودم. اولین بار آن‌جا دیدمش. حرف‌های دلچسبی از امام(ره) می‌زد. از آن حرف‌ها که ساطور به دستانِ ریشو، جلویش گلدان می‌گذارند! زانوی تلمذ زدم و تا می‌شد از صحیفه نورش آفتاب گرفتم.
سال‌ها بعد، راهیان نور، چشمم را مجددا به جمالش روشن کرد! راوی بود. از جهادهای پیش رو، سخن می‌گفت. جهادی از جنس سازش! سازش با خانواده! آخر، اتوبوس تا خرخره پر بود از ازواج تازه‌مزدوج. کاروان متاهلین هیئت دانشجویی مکتب حاج قاسم!
بعد از آن دیگر ندیدمش، ولی مهرش، تیری بود که تیرهای اساتید قبلی را در سیبل قلبم شکافت. گذشت و گذشت؛ تا همین بهمن! کار انتخابات که جدی‌تر شده بود. یکی از دوستان، ایشان را برای مشورت در امور تبلیغات و رسانه پیشنهاد کرد. رد نکرد. آمد. بی‌توجه به الاکلنگ‌بازی ماه و خورشید، وقت می‌گذاشت؛ شب و روز نداشت! آخر سر، پیشنهاد مسوولیت ستاد را تقدیمش کردیم. در هول و ولا بودیم که قبلتُ می‌گوید یا قصد ادامه تدریس و برگشت به تهران را دارد! گفت:«بگردید بهتر پیدا کنید؛ نشد، گردن من!» نیاز به گشتن نبود؛ بهترین گزینه جلوی رویمان بود.
عجب نجار درجه یکی است خداوند متعال! در و تخته را عجیب روی هم جور می‌کند! به ذهن ما هم خطور نمی‌کرد، بزرگ‌تری نصیب‌مان شود که این‌قدر ما را بفهمد. یک انسانِ متقیِ گفتمانیِ سیاست‌فهمِ اخلاق‌مدارِ رسانه‌ای! این‌ها لطف الهی است. خداوند به دل‌ها نظر می‌کند. وقتی جوانی، علی‌رغم توصیه‌های اهل چرتکه، تمام اعتبار سیاسی‌اش را کف دست گرفته و وظیفه‌مدارانه به میدان می‌آید و در راه حق تعالی با تمام اندوخته‌اش قمار می‌کند، خداوند او را تنها نمی‌گذارد!
اتفاقات درجه یکی در ستاد افتاد. این ستاد حالاحالاها حرف دارد. منشور هشت ماده‌ای، ماتریس انتخاب، دید و بازدیدهای سیاسی و... مشتی از این خروارند. مشتی محکم بر دهان ماکیاولیستان! این ستاد برای سیاست شناسنامه گرفت، تا دیگر احدی به آن نگوید بی‌پدر و مادر!
کاش؛درد دل دوست نبود رازکاش؛مرغ همسایه نبود غازکاش؛بودیم اندکی تشکیلات‌سازکاش؛استاد به یزد می‌گشت‌باز
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۱۹:۲۷

۲۸ اسفند

thumnail
هوالحقundefined هیس! رسانه‌ها فریاد نمی‌زنند!با اجازه از آقای سانسورچی، چند کلمه‌ای می‌نویسم:تیتر زده بودند «نشست مدارس تحول‌خواه به ریاست استاندار»!فردایش، معاون مدیرکل آموزش و پرورش، در مصاحبه‌ای با یزدرسا، گفت: «اگر قرار باشد بر اساس سند تحول حرکت کنیم همه مدارس استان، تحول‌خواه محسوب می‌شوند و در این زمینه تفکیکی بین‌دولتی و غیردولتی وجود ندارد. در حال حاضر مدرسه‌ای خاص در استان تحت عنوان «مدرسه تحول‌خواه» نداریم.» ایشان در ادامه ضمن ابراز بی‌اطلاعی از جزییات این جلسه، دلیل دعوت از این سه مدرسه را، برگزیده شدن در رویداد «الف‌تا» دانست.پس از گذشت چند ساعت از انتشار خبر، مصاحبه آقای معاون، پاک شد!
و اما سوالات ذهن یک ناظر بیرونی:اگر مدرسه تحول‌خواه نداریم، چرا استانداری چنین تیتری زده است؟!اگر داریم، چرا مرجع معرفی آن، منکر چنین چیزی است؟!چرا سایر مدارس تحول‌خواه (دولتی و غیردولتی) در جلسه نیستند؟!اگر جلسه با برگزیدگان رویداد «الف‌تا» بوده است، حضور جناب شهردار و مدیر کل راه و شهرسازی چه ضرورتی دارد؟!اگر جلسه برای اختصاص زمین یا چیز دیگری بوده است، چرا باید به نام تحول فاکتور شود؟!علت حذف این خبر از سایت و کانال یزدرسا چه بوده است؟!آیا تحت فشار حذف شده است؟!اگر چنین بوده، منطقی است که آقایان با این حجم از مشغله، درگیر حذف یک خبر ساده مبنی بر تحولی بودن یا نبودن چند مدرسه شوند؟!
«محق»_undefined ghane1998.ir undefined @ghane1998

۱۱:۰۱