۳۰ تیر
کسی که میخواد نویسنده خوبی بشه باید قبلش خوانندهی خوبی باشه!هرچی بیشتر مطالعه کنی،به بهتر نوشتن، نزدیکتر شدی..
حالا چطور بیشتر مطالعه کنیم؟استفاده از زمانهای مُردهی روزانه!
- وقتی منتظریم غذا آماده بشه- تو مترو و اتوبوس در مسیر- گوش دادن به کتابهای صوتی- وقتی سر قرار منتظر طرف مقابلیم- شبها قبل از خواب- و...
#نویسندگی
( دوره نویسندگی آفلاین )
@ir_tavabin
حالا چطور بیشتر مطالعه کنیم؟استفاده از زمانهای مُردهی روزانه!
- وقتی منتظریم غذا آماده بشه- تو مترو و اتوبوس در مسیر- گوش دادن به کتابهای صوتی- وقتی سر قرار منتظر طرف مقابلیم- شبها قبل از خواب- و...
#نویسندگی
( دوره نویسندگی آفلاین )
@ir_tavabin
۲۰:۵۳
۳۱ تیر
میفرمودبه پرودگار بگو: ای پرودگار عزیز! به من خیر عنایت کن؛ امّا مصداق خیر را معین نکنتو عقلت چه می رسد؟! مصداق خیر را به خودش واگذار کنما عقلمان نمی رسدما چه می دانیم بابا جان من!
@ir_tavabin
@ir_tavabin
۶:۵۱
اوایل - سال ۸۸ - وقتی تو مجازی مطلبی میذاشتم و نظر منفی و توهین یا تمسخر یا حتی قضاوت میشدم خیلی بهم برمیخورد و مدتها درگیر و ناراحتم میکرد. تا یه روز یکی بهم گفت تو انتخاب کردی بخشی از زندگی شخصی خودت رو به بقیه نشون بدی! تو انتخاب کردی در جایی قرار بگیری که قضاوت بشی..نمیخوام بگم حرف مردم نباید مهم باشه، اتفاقا هست! وقتی یه کاری میکنم که بازخورد منفی میگیره به چندتا از عزیزان و اطرافیانی که میدونم اهل تعریفِ الکی نیستن و حسادت و رقابتی هم با هم نداریم نشون میدم تا بهم واقعیت رو بگن..
@ir_tavabin
@ir_tavabin
۱۲:۵۷
۱ مرداد
بعضی آدمها سبکشان این است که مثل شمع، هم روشن میکنند هم بقیه را دور خودشان جمع میکنند. مادربزرگ ما، حاج خانم صدیقه آقارحیمی هم همینطور بود. کسی که در کودکی مادرجون صدایش میکردیم و در بزرگسالی حاچخانم. پیرزن شب عاشورا همه نوهها و پدرمادرهایشان را در آن خانهی چهل متریِ محلهی آذریِ تهران دور هم جمع میکرد، و نسلِ پر و پیمانش، شب را با شوخی و خنده و خاطره دور هم میگذارندند. و آخر شب هم خیاری کنار هم - به تفکیک زن و مرد - با آن بالشتهای قرمزِ سنگی و روبالشتهای گلدارِ سفیدش تا صبح سر میکردند.سر صبح مادربزرگ بیدارمان میکرد صدتومنیها را کف یک دست و پارچهی سفیدی که کارکردش آن بود تا کسی در محل نگاهش به بربریهای دو رو خاشخاش نیفتد و زبانم لال چشمش نماند و دلش نخواهد، کف دست دیگرمان میگذاشت و راهی صف نانوایی میشدیم. صبحانه را دور هم سر سفرهی سادهای که سالیانِ سال، کوچک و بزرگ نانخورش بودند، میخوردیم و عجیب آن که هنوز عطر آن چای و گرمای آن نان هنوز از خاطرمان نرفته است!اما ظهر عاشورا، به عزاداری توی مسجد بزرگ المهدی میگذشت. شعرخوانی و سینهزنیهایی که از پیرغلامها و جوانهایش هرسال تکرار میشد! آخر مراسم هم، نذریِ قیمه را داخل آن مجمعها میگذاشتند و ما دوباره دور هم غریب و آشنا جمع میشدیم تا توی یک سینی غذا بخوریم! انگار محرم و عاشورا هرسال بنا شده بود که ما دور هم جمع بمانیم، با هم برای یک نفر گریه کنیم و یاد بگیریم در زیر خیمهاش همه یک خانوادهایم..مادربزرگ رفت و امسال غم یقهام کرده بود و دلم نیامد مراسم مسجد را بروم! کاش بعضیها همیشه بمانند و آدمها را دور خودشان جمع کنند! جایی میان #دلسوز نوشته بودم کاش آنها که میروند خاطراتشان را هم با خودشان ببرند..
@ir_tavabin
@ir_tavabin
۲۱:۰۸
۲ مرداد
برای کسی که میخواد شروع کنه همیشه وقت هست و برای کسی که دنبال بهانهی کار نکردن هست هم همیشه بهانهای پیدا میشه..
@ir_tavabin
@ir_tavabin
۹:۵۵
میشه حداقل تو کانالتون خطاب به پسرا بگید که انقدر دختر و خانوادش رو تو بلاتکلیفی نزارن و اگر نمیان یا میان باز ، بگن !بهشون بگید یه دختر فقط بخاطر احترامی که قائله منتظر میمونه وگرنه میتونه به یه نفر دیگه اجازه بده و بیان خواستگاری ولی بخاطر شما صبر کرده واقعا زشته خیلی زشته که بی خبر میزارید حتی اگر نمیخواید و جوابتون منفیه به خانواده دختر اطلاع بدید
۱۲:۵۲
بهترين برادرانِ شما،كسى است كه عيبهايتان رابه شما هديه دهد..
رسول خدا فرمودتنبيه الخواطر : ج۲ ص۱۲۳
@ir_tavabin
رسول خدا فرمودتنبيه الخواطر : ج۲ ص۱۲۳
@ir_tavabin
۱۵:۰۲
توابین / سید مصطفی موسوی
-------.jpg
دنبال کنید ![undefined](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
۲۰:۳۴
وقتی همه پشت سرش یه چیز رو میگید، و همه منتظرید که واقعا اونطوری باشه تا بگید " دیدی گفتم؟ " یعنی این جامعه هنوز اسلامی نیست! یعنی این جامعه شمر میسازه! یعنی دلش نمیخواد اگه کسی رو شب با گناه دید با خودش فکر نکنه که شاید سحر توبه کرده! ولی فردا با همون چشم آدم گناهکار میبینش!حتی از کسی چیزی دیدیفکر کن شاید میخواد برگرده..نگو. تو ادامه نده..شاید تو باعث بشی اون با خودش بگه پس همه راجع به من اینطور فکر میکنن؟ ولی من که اینطور نیستم! آش نخورده و دهن سوخته؟! پس بذار منم خودم رو بسوزونم.. لااقل کمتر دلم میسوزه!نکنیم..
۲۲:۰۸
۳ مرداد
دلش میخواد بیحجاب بیاد هیات چیکارش داری؟ پسفردا هم با شیشه مشروب تو دستش میاد یه گوشه وایمیسته اشک میریزه، به تو چه؟ اگه یه نفر هم با یه چاقوی خونی و یه جنازه تو صندوق عقب ماشینش اومد پشت دسته عزاداری کرد بهش هیچی نگو. بذار هرکی هرجور دوست داره پای دستگاه امام حسین باشه تا یه چندسال دیگه هیچی از شعائر حسینی برامون نمونه..
@ir_tavabin
@ir_tavabin
۱۳:۵۴
بعد از مدتها دیدمش، موقع بغل کردن دیدم هنوز همون عطر همیشگیش رو میزنه. چقدر این ثبات برام قشنگ بود! چقدر حس امنیت میده..انگار میگفت یه چیز خوب دیدی بچسب ولش نکن..
@ir_tavabin
@ir_tavabin
۱۹:۰۴
۴ مرداد
یه جوری بجنگین، تلاش کنید و بی وقفه کار کنید و حالتون رو خوب نگه دارید که وقتی شب خواستید بخوابید، با خودتون بگین بیشتر و بهتر از این در توانم نبود..دیگه نتیجه اهمیتی نداره!
@ir_tavabin
@ir_tavabin
۲۲:۱۳
۵ مرداد
جمعه به جمعه هیچ تغییری نکردهایم! نه در خودمان نه در حلقهی دوستان و جامعهمان! با چه رویی دعای فرج بخوانیم؟
@ir_tavabin
@ir_tavabin
۵:۳۱
میگن آغا محمدخان قاجار حتی وقتی به جنگ هم میرفت با خودش کتاب میبرد و دست از مطالعه برنمیداشت!
#نویسندگی
(دوره نویسندگی آفلاین)
@ir_tavabin
#نویسندگی
(دوره نویسندگی آفلاین)
@ir_tavabin
۱۰:۴۶
۱۲:۵۸
۲۱:۴۱