بله | کانال کانون مکتب سردار سلیمانی پردیس فاطمه الزهرا (س) تبریز
عکس پروفایل کانون مکتب سردار سلیمانی پردیس فاطمه الزهرا (س) تبریزک

کانون مکتب سردار سلیمانی پردیس فاطمه الزهرا (س) تبریز

۳۴۱عضو
thumbnail
undefined فراخوان مسابقه روز دانشجوundefined «یک دقیقه برای سردار از زبان دانشجو معلم »ویژه دانشجومعلمان
به مناسبت ۱۶ آذر، روز دانشجو، مسابقه‌ای متفاوت و الهام‌بخش با عنوان «یک دقیقه برای سردار» برگزار می‌شود.
از شما دانشجومعلمان عزیز دعوت می‌شود:undefined یا متنی یک‌دقیقه‌ای بنویسیدundefined یا وُیسی یک‌دقیقه‌ای ضبط کنیدو از زبان یک دانشجو، احساس، نگاه، دل‌گفتگی یا پیام خود به سردار دل‌ها را روایت کنید.
undefined آثار برتر پس از انتشار در کانال، با رأی(undefined) مخاطبان انتخاب خواهند شد.
undefined جوایز مسابقه:undefined نفر اول: گواهی شرکت + جایزه ویژهundefined نفرات دوم و سوم: گواهی شرکت
undefined مهلت ارسال آثار:از تاریخ از ۱۶ آذر تا ساعت ۱۲ شبundefined ارسال آثار به: @ms_rezaeim
undefined منتظر نگاه‌ها و روایت‌های زیبای شما هستیم.«یک دقیقه، اما از جنس عشق، ایمان و یادآوری مردی که به ما درس شجاعت و ایستادگی داد.»

undefinedکانال کانون مکتب سردار سلیمانی واحد فرهنگی پردیس فاطمه الزهرا (س) تبریز
@maktabe_hajghasem

undefinedکانال اطلاع رسانی واحد فرهنگی و تربیتی پردیس حضرت فاطمه الزهرا (س) تبریز
@vahede_farhangi_tbz

۷:۳۱

#شماره_یک
روزهایی بود که نامش در کوچه‌ها نمی‌پیچید؛سایه‌ای آرام بود میان گرد و غبار میدان،مردی که گام‌هایش لرزه بر استخوان دشمن می‌انداخت،و همان گام‌ها بر دلِ دخترکِ شهیدنوری از آرامش می‌نشاند.
کسی نمی‌دانست چه قامتِ بلندِ ایمانیپشت آن لباس ساده‌ی نظامی پنهان است؛کسی نمی‌دانست فرمانده‌ای استکه حقوق یک افسرِ جزء را می‌گیرد،و چون پدری مهربان،نه تنها برای زینبِ خودش،که برای زینبِ همرزمانِ شهیدش نیز تکیه‌گاه بود.
سال‌ها گذشت…تا روزی که رفت؛به همان آرزویی که همیشه در نگاهش برق می‌زد.و تازه انگار از خواب بیدار شدیم؛دانستیم او تنها یک نظامی نبود،او روایت مردی بود که دنیایشبه میز کار ختم نمی‌شد؛او مردِ میدان بود،بلندیِ غیرت در قامتِ نامی بی‌ادعا.
رفت…اما نامش ماند،چنان خورشیدی که غروب نمی‌شناسد.
مردی که سال‌ها کسی او را نمی‌شناخت،اکنون شده بود «سردار دل‌ها»؛همانی که پیر و جوان، زن و مرد،موافق و مخالف،همه معترف بودندکه او هوای این سرزمین بود؛هوایی که تا هست، کسی حسش نمی‌کند،اما همین که برود،نَفَس‌ها به تنگ می‌آیدو نبودنش سنگینی می‌گیرد.
و با این همهحاج قاسم سردار دل‌ها،آن محبوب یک ایران،به مدد ریشه‌های محبتیکه در دل هر ایرانی تنیده است،هنوز زنده است.
سربازانش،راهش را همچنانبا همان ایمان،با همان روشنای یقین،ادامه می‌دهند…

۹:۲۶

#شماره_دو
شانزدهم آذر ماه 1404موضوع دلنوشته یک دقیقه برای سردار
در آستانه روز دانشجو در سکوت کتابخانه های خاک گرفته ذهنم به دنبال واژه هایی می گشتم که قامت تو را توصیف کنند اما تو فراتر از هر واژه ای بودی تو جمله ای تمام ناشدنی بودی در میان پاراگراف های کوتاه زندگی مان
سرداردانشجو می خواند تا جهان را تغییر دهدو تو جهانی را تغییر دادی بی آنکه پشت میز دانشگاه بنشینیدانشگاه تو خاکریزهای سوریه بود درس هایت را در کویرهای عراق دادگاهی و پایان نامه ات را با خون بر زمین نوشتی پایان نامه ای با موضوع ایثار
ما امروز با فرمول ها و معادلات سر و کار داریماما زندگی تو خود یک معادله ساده و عمیق بودعشق به مردم به اضافه ایستادگی مساوی است با جاودانگیحاج قاسمتو جغرافیا را نه با مرزها که با مهرت آموختیاز کرانه کارون تا فرات دلت دریایی بود بی کینهو ما دانشجویانی که گاه در گیرودار نمره و آینده گم می شویمامروز از تو درس بزرگ تری می آموزیماینکه می شود بدون هیاهو قله شدمی شود در خاک میهن ریشه دواند و سر به ابر برکشیدمی شود پروانه وار سوخت و چراغ راه دیگران شد
روز دانشجو روز پرسشگری استو من امروز از تو می پرسمچگونه می شود این همه عاشق بودو صدای تو را از لابلای بادهای نجف می شنومعشق فقط یک جواب دارد جان سپردن
حاجیتو حالا خود دانشگاهی شدی در قلب هاهر شهید راه تو یک کلاسهر یادت یک ترم عشقو ما دانشجومعلمانوارد این دانشگاه بی دیوار شدیمتا از تو بیاموزیمکه بزرگ ترین مدرک وفاستو زیباترین تدریس زندگی ای است که چون شمع بسوزی و روشنایی بخشی
ایمان بیاوریمروزی در میهن مانهمه دانشجوها سردار دل ها خواهند شدنه با سلاحبلکه با قلمی که از مهر تو الهام گرفتهو قلبی که برای این خاک می تپد
روحت شاد و راهت پررهروسپهبد عشق

۹:۳۵

#شماره_سه
سردار دل‌ها…سلام بر تو که هنوز، نامت مثل نغمه‌ای آرام در دلِ کلاس‌های کوچک من می‌پیچد.من، دانشجو معلمی‌ام که هر روز در درس‌های تربیت و ارزش، یاد تو را مرور می‌کنم؛نه در کتاب، بلکه در نگاه کودکی که می‌خواهد مثل تو شجاع، مؤمن و مهربان باشد.تو به من آموختی که معلم بودن، فقط گفتنِ درس نیست —بلکه باید جان را نیز تعلیم داد.آموختی که باید در تربیتِ نسل‌ها، عشق به وطن و کرامت انسان را زنده نگه داشت.وقتی از ایثار و دلیری سخن می‌گویم، تصویر تو در ذهن‌ها روشن می‌شود؛سردارِ آرامِ میدان‌ها، مرد بی‌ادعا، معلم بزرگِ عمل و ایمان.اگرچه رفتی، اما نسیم حضور تو در هوای این سرزمین جاری است.در لحظه‌هایی که خسته می‌شوم، یاد تو پناهم می‌دهد؛تو که جان دادی تا ما با خیال آسوده “زندگیِ پاک” بیاموزیم.ای شهید بزرگ،به یاد تو، هر بار که گچ روی تخته خاک می‌پاشد،به خودم می‌گویم: این ذرات سفید، یادآور خاکی‌ست که خون پاک تو را در خود دارد.و عهد می‌کنم، در تربیت دانش‌آموزانم، بذر معرفت و وفاداری را همان‌گونه بکِارم،که تو بذر عزت و استقلال را در دل تاریخ کاشتی.آرام بخواب سردار…که راهت را نسل‌های درس‌خوان، با قلم و باور ادامه خواهند داد.

۹:۵۰

#شماره_چهار
سردار، من دانشجویم؛ با قلم و اندیشه می‌جنگم. شما در میدان، مرزها را نگه داشتید و ما در کلاس، آینده را می‌سازیم. نام شما برای ما یعنی شجاعت، یعنی ایستادن وقتی همه می‌ترسند شما نشان دادید که عزت ایران معامله‌پذیر نیست. من می‌خواهم راهتان را ادامه دهم؛ با علم، با تربیت نسل‌ها، با صدایی که فریاد می‌زند: ایران همیشه سرافراز خواهد ماند. پیام شما برای ما روشن است: دانش و ایثار، دو بال پرواز یک ملت اند

۹:۵۲

#شماره_پنج
سردار سلیمانی، تو افسانه‌ای بودی که با دستان پر از عشق و عزت، تاریخ این سرزمین را رقم زدی. در هر گام، در هر نبرد، نه تنها برای خاک ایران، بلکه برای کرامت و حرمت انسان‌ها جنگیدی. دلیرانه، با چشمانی پر از ایمان به وعده‌های خداوند، در میدان‌های نبرد ایستادی، هرگز از اصولت کوتاه نیامدی و همیشه به دشمن نشان دادی که محبت و وطن‌پرستی، برتر از هر قدرتی است. امروز که دیگر میان ما نیستی، یاد تو نه تنها در گوشه‌گوشه‌ی ایران، بلکه در دل‌های تک‌تک ما زنده است. سردار، شاید جسم تو از میان ما رفته باشد، اما روح بزرگت در قلب هر ایرانی همچنان شعله‌ور است. تو برای همیشه نماد ایثار، وفاداری و شجاعت خواهی بود.

۱۲:۵۸

#شماره_شش
«من، یک دانشجو معلم؛کسی که قرار است فردا سر کلاس بایستد و امید را در چشم‌های کوچک بچه‌ها روشن کند… امروز دلم می‌خواهد از مردی بگویم که خودش معلم بود؛معلم شجاعت، غیرت و آرامش.
سردار…شما فقط یک فرمانده نبودید؛پناه دل کسانی بودید که نمی‌توانستند صدایشان را به جهان برسانند.شما به ما یاد دادید امنیت چیزی نیست که از آسمان بیفتد؛امنیت یعنی مردی شب‌ها بیدار بماند تا کودکی در سرزمینش بی‌صدا بخوابد.
منِ دانشجو معلم، هر بار که نام شما را می‌شنوم، یادم می‌افتد که بزرگ‌ترین درس، درس انسانیت است.شما معلم ما بودید…معلم قدم‌هایی که برای آرامش دیگران برداشته می‌شود، حتی اگر هیچ‌کس نامت را صدا نزند.
سردار…اگر امروز می‌خواهم معلم خوبی باشم، برای این است که امثال شما به من یاد دادند “برای مردم بودن” بالاترین افتخار است.شما رفتید، اما راهتان—مثل نوری که از پشت ابر هم خودش را می‌رساند—در دل ما ماندگار شد.
این یک دقیقه،دل‌نوشتِ یک دانشجو معلم است برای معلمی که هرگز از کلاس زندگی اخراج نشد…و هنوز هم درس ایستادگی را در قلب‌ها تدریس می‌کند.»

۱۳:۰۴

بازارسال شده از hannaneh

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

#شماره_هفت
بسم رب الشهداء
سلام بر تو که حبیب قلب هایمان هستیسلام بر تو که چشمانِ بی خوابت کابوس دشمنانو لبخند نورانی ات مایه دل گرمیِ هم وطنانت بودسلام بر تو که بیدار می ماندی تا ما آسوده بخوابیمسال ها گذشته است و من همچنان در آن جمعه سال ۹۸ گیر افتاده ام...امان از شب هایی که عزیزانمان را از ما گرفت...امان از سیزدهم دی...شبی که تو به آرزوی ای که سال ها در قلب داشتی رسیدی و ما را با غم نبودت تنها گذاشتی...میدانم حاج قاسمدلتنگ رفیقان شهیدت بودی...دوری از آنها سخت و دلگیر کننده بوداما اکنون در کنار همه آنها آسوده و خشنود هستی...حاج قاسم نام تو فراموش شدنی نیست مکتبی است که با خون پاکت ریشه گرفته و ادامه خواهد داشت قسم به خون قاسم بن الحسن در راه تو خواهیم ماند و فرزندانی تربیت خواهیم کرد که پیرو راه ارزشمند تو باشنداز تو و دیگر همرزمان شهیدت شفاعت آخرت را خواستاریم
از طرف یک دانشجومعلم به سرباز وطن حاج قاسم سلیمانی

۱۳:۰۶

#شماره_هشت
سردار دل‌ها…من، دانشجو‌معلمی در آغاز راه، هر بار که نام شما را می‌شنوم، در عمق دلم حرارتی شعله می‌گیرد؛ نه از اندوه، از احساسی شبیه بیداری.شما برای ما فقط یک سردار نیستید؛ آیینه‌ای هستید که در آن عظمتِ انسانِ مؤمن، فروتنیِ پهلوان و وقارِ خدمت به وطن دیده می‌شود.
در مسیر معلمی، هر بار که می‌اندیشم چگونه باید نسل فردا را تربیت کرد، یاد شما چون چراغی در ذهنم روشن می‌شود؛ چراغی که می‌گوید:«استوار باش، بی‌هیاهو خدمت کن، و برای حقیقت بایست.»
حاج قاسم…آرامش امروز کلاس‌های ما، از صلابت قدم‌های دیروز شماست.نامتان بر پیشانی تاریخ مانده؛و ما، با قلم و نگاه و تربیت، ادامه‌دهنده راه مردی هستیم که قامتش از مرزها فراتر رفت و در دل‌ها جاودانه شد.

۱۳:۰۸

#شماره_نه
سلام سردار! یادتان می آید وقتی کلاس راهنمایی بودم شعری برایتان سرودم و باصدای بلند اما لرزان خواندم؛ صدایم می لرزید و وای از دلم که ضربانش را می شنیدم.حضار همه دست می زدند و به به و چه چه می کردند اما من نگران بودم. نگران اینکه آیا این اشعار و کلمات که با وزن و قافیه در آهم آمیخته‌اند توانستند شجاعت و ایمانتان را به قاب تصویر بکشند. می‌دانستم که هرگز این چنین نخواهد بود! پس از آن دست از نوشتن شعر در مدح مردان خدا سر باز زدم!امروز من دانشجو معلم هستم و یک بار دیگر به خود جرأت داده‌ام که در مدح بزرگ مردی چون شما از جوهر دل با قلم عشق، رقعه‌ای بنویسم.و بگویم همان طور که خودتان گفتید برای دفاع از دین دویدید، جهیدید، خزیدید، گریستید، خندیدید و خنداندید و گریستید و گریاندید؛ افتادید و بلند شدید و در آخر جام شهادت را سر کشیدید و خوش به سعادتتان!سه سال دیگر که معلم خواهم شد، دیگر قلم به دست نخواهم گرفت تا بنویسم بلکه قلم عشق خواهم برداشت و نسلی را تربیت خواهم کرد که انسانیت بزرگترین و مهم ترین ویژگی آنها باشد و راه درست را نشانشان خواهم داد.سردار منم!دانش آموز دیروزدانشجوی امروزو معلم فردایادتان باشد.

۱۳:۰۹

#شماره_ده
نامت که می‌آید،در دل آدم، طوفانی آرام بلند می‌شود؛از همان‌ها که ریشه را می‌لرزاند اما شاخه را محکم‌تر می‌کند.سردار…تو قصه نبودی،اما مثل افسانه‌ها ماندگار شدی؛مردی که در زمانه‌ی تردید،با قدم‌هایش یقین را دوباره نوشت.تو رفتی،اما ردّ قدم‌هایت هنوز روی خاکِ خاورمیانه مانده؛روی دلِ مردمی که امنیت‌شان رابا عزیمت تو تاخت زدی؛با شجاعتی که نه آموزش می‌خواست، نه ادعا…

تو از آن مردهایی هستی که نمیمیرند، فقط پهنای آسمان را عوض می‌کنند.و ما هنوزدر سایه‌ی همان آسمان قدم می‌زنیم.

۱۶:۴۲

#شماره_یازده
سردار…تو رفتی اما طنین گام‌هایت هنوز بر زمین می‌ماند؛بر دل‌ها، بر کوچه‌ها، بر شهری که به نام تو بیدار می‌شود.
شجاعتت، ستونی است که حتی در تاریک‌ترین شب‌ها، ستاره‌ها را تابان نگه می‌دارد.ایثار تو، شعله‌ای است که هیچ طوفانی نمی‌تواند خاموشش کند.
تو نه تنها مرزها را پاس داشتی، که معنی انسانیت را در آغوش خاک نشان دادی؛و امروز، هر نگاه مشتاق، هر دستی که برای فردا ساخته می‌شود، پژواک قدم‌های توست.
سردار…تو رفتی اما حماسه‌ات جاودانه شد؛و یاد تو، نه در کتاب‌ها، که در نفس هر ایرانی، همچون پرچمی سرخ، برافراشته است.

۱۶:۴۳

#شماره_دوازده
بنام خدا《دلنوشته من برای سردار دلها》سردار…من، دانشجومعلمی ساده‌ام؛ با دفتری که هنوز بوی کاغذ نو می‌دهد و دلی که میان همه‌ی دغدغه‌های درس و زندگی، گاهی آرام می‌ایستد و به نام تو فکر می‌کند.نمی‌دانم چرا… اما هر بار تصویرت را می‌بینم، حس می‌کنم کسی از عمق تاریخ شانه‌ام را آرام تکان می‌دهد و می‌گوید: «محکم باش… تو قرار است آینده را بسازی.»
سردارِ مهربان…تو فقط فرمانده میدان نبودی؛ تو معلم امید بودی.و من هر وقت از شلوغی روزها خسته می‌شوم، نگاه آرامت را به یاد می‌آورم؛ همان نگاهی که انگار می‌گفت:«اگر دل برای خدا بتپد، هیچ سختی‌ای تو را نمی‌شکند.»
گاهی با خودم فکر می‌کنم…ای کاش یک لحظه کنارت می‌نشستم و از تو می‌پرسیدم:چطور دل را این‌همه بزرگ کردی؟چطور در میان آتش، این‌همه آرام بودی؟و تو حتماً با همان لبخند همیشگی‌ات می‌گفتی:«دل را که به مردم و خدا گره بزنی، ترس غریبه می‌شود.»
حاج قاسممن شاید در میدان‌های تو نباشم، اما در سنگر کلاس، نامت کنارم قدم می‌زند.وقتی قرار است کودکی را امیدوار کنم، وقتی باید نوجوانی را از سردرگمی بیرون بکشم، انگار دستی از آسمان می‌گوید:«او را درست تربیت کن… آینده وطن به همین لحظه‌ها بند است.»و من، یک دانشجومعلم کوچک، با تمام کم‌تجربگی‌ام، قول می‌دهم این مسیر را در کلاس‌ها، با مهر و آگاهی ادامه بدهم.

۱۶:۴۴

#شماره_سیزده
بسم رب قاسم الجبارین
خوب بہ‌یاد دارم ؛ ۱۳دے ماہ‌ سال ۱۳۹۸وقتے براے رفتن بہ جلسہ‌ آزمون بیدار شده بودم . . .مادرم مبهوت و گریان بہ‌ صفحہ‌ تلویزیون خیره شده بوداشک چشمانش جارے و من متعجب جلو رفتم ؛خبر از شهادت یک سردار ایرانے بود سعے کردم بدون لحظہ‌اے تامل بگذرم !اما نشد . . .او مرا در یک نگاه مجذوب خود کرده بود ؛اگر بگویم او را اصلا در آن زمان نمی‌شناختم جز حقیقت نگفتمهرچہ‌ بیشتر بہ‌ چهره اش خیره میشدمآشناتر به نظرم مےآمدبہ‌خود کہ‌ آمدم ، اشک تمام صورتم را در خود غرق کرده بود چرا گریه میکردم ؟ !برای کِہ‌ ؟ !
مردم او را علمدار میخوانندبہ‌نظرم علمدار بودن شجاعتے بی انتها میخواست ؛کہ‌ او آن را در خود دیده بود و بہ‌ آن رسیده بود !بعد از علمدارے او ، میلیونها علمدار از ذره ذرهٔ این خاک قد علم کردند ؛همہ‌ی آنها میخواهند علمدار سپاه یار شوند با خود گفتم :مرد براے علمدارے سپاه ، من چہ‌ ؟!بہ‌ هدفم نگریستم ، بہ‌ روزهایی که در آینده مےآیند و من با قلمم درس معرفت را بہ‌ علمداران سپاهش مےآموزم ؛کسے چہ‌ مےداند شاید یک نفر از ۳۱۳نفر در کلاس‌های من رشد کند . . .آن روز بود کہ‌ با خود عهد کردم ، قلـمدارِ او باشم . . .

۱۶:۴۸

بازارسال شده از 𝓕.𝓔𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶𝓲

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

#شماره_چهارده

سردار سلیمانی عزیز
من( به‌عنوان یک دانشجو–معلم)، خود را مسئول می‌دانم که در برابر سختی‌ها بایستم و همچون شمعی که می‌سوزد تا راه دیگران را روشن کند، برای تربیت نسل آینده تلاش کنم. می‌خواهم جان تازه‌ای به دل‌های خاموش ببخشم و تشنگان حقیقت را سیراب سازم.
با خدای بزرگ پیمان بسته‌ام که این مسئولیت را با صداقت و اخلاص بر دوش بگیرم؛ اوست که ناظر اعمال من است و تنها به او پناه می‌برم.
در مسیر آموزش می‌کوشم از کاستی دور بمانم و الگویی شایسته برای دانش‌آموزان باشم. باور دارم که برتری حقیقی در تواضع، تلاش و انسانیت است، نه در فخر فروشی.
آرزوی من این است که شاگردانی پرورش دهم که در مسیر انسانیت، خدمت، وظیفه‌شناسی و اخلاق استوار باشند؛ انسان‌هایی که از الگوهای ایثار و فداکاری مثل شما سردار عزیز درس بگیرند و چراغ آینده شوند.
از خدا می‌خواهم کارم ثمربخش باشد، از لغزش‌ها دور بمانم و با پشتکار بیشتر رسالتم را درست به انجام رسانم. عزت و ذلت در دست اوست و بی‌یار او هیچ نیستم.
از خدا یاری می‌طلبم تا نسلی مسئول، استوار و خدمت‌گزار پرورش دهم.

۱۶:۵۲

#شماره_پانزده

سردار عزیز، سلام!می‌گویند بعضی آدم‌ها وقتی می‌روند تازه شروع می‌کنند؛و تو یکی از همان‌هایی هستی که رفتنت، ما را بیدارتر، مصمم‌تر و عاشق‌تر کرد.من هنوز دانشجو‌معلمم؛ هنوز در آغاز راهی ایستاده‌ام که سختی‌هایش از دور هم پیداست؛اما هر بار نام تو می‌آید، انگار دستی ناپیدا گردوغبار تردید را از شیشه‌ی دلم پاک می‌کند و به من می‌گوید: «محکم باش؛ این مسیر با دل‌های معمولی ساخته نمی‌شود.فرمانده ما نسل کلاس و تخته و گچیم؛اما دل‌هایمان برای آرمان‌ها همان‌قدر می‌تپد که سینه‌ی مردان میدان.رهبرمان چراغ راه ماست و ما می‌خواهیم شاگردانی تربیت کنیم که قامتشان هم‌قدِ نور باشد؛دانش‌آموزانی که انقلاب برایشان فقط یک واژه‌ی تاریخی نباشد،بلکه معیار زندگی، سلیقه‌ی انتخاب، و ریشه‌ی ایستادگی باشد.گاهی میان شلوغی کلاس، وقتی چشم‌ها به من دوخته می‌شود،با خودم می‌گویم: «سردار… این نسل را باید طوری تربیت کنم که اگر روزی نام کشورشان، نام باورشان، یا نام رهبرشان به خطر افتاد، قلبشان بلرزد اما قدمشان نه.»که بفهمند آزادی، امنیت، عزت و آرامش، میراث مردانی است که جانشان را بی‌هیچ ادعایی در طبق اخلاص گذاشتند.حاج قاسم عزیزم اگر صدای آرام من به جایی برسد،تنها یک خواهش دارم:برایم دعا کن که در این مسیر، دل و قدمم بلرزد اما نشکند؛دعا کن که لایق راهی شوم که مردان بزرگی آن را با خون دلشان معنا کردند؛دعا کن حتی اگر کوچک، حتی اگر گمنام، اما در خط خدمت و صداقت بمانم.پایان.

۱۷:۱۴

#شماره_شانزده
سردار…من فقط یک دانشجو هستم؛ ساده، معمولی، گاهی خسته و گاهی پر از سؤال.اما این روزها دل من بیشتر از همیشه می‌گیرد.گاهی فکر می‌کنم اگر کنارم بودی، شاید فقط با یک جمله می‌توانستی آرامم کنی… همانی که همیشه می‌گفتند دل‌ها را قرص می‌کردی.
می‌دانم زندگی میدان جنگ نیست، اما برای من—برای ما—همین روزهای سخت دانشگاه و آینده‌ی نامعلوم، خودش یک جور جنگ است.گاهی بین این همه درس و دغدغه، دلم می‌خواهد یکی باشد که بگوید:«محکم باش… تو از پسش برمیای.»
دلگیری‌ام همین است سردار؛اینکه راه سخت است و من هنوز اول مسیرم.اما با همه‌ی این دل‌تنگی، یک چیزی ته دل من روشن است…اینکه باید ادامه بدهم، حتی اگر آرام و آهسته.
کاش یک لحظه بودی و می‌دیدی که چطور میان این همه شلوغی، فکر تو مثل یک تکیه‌گاهِ بی‌صدا می‌نشیند گوشه‌ی دلم.پایان

۲۰:۲۰

#شماره_هفده
آقا معلمِ ما، سردار...
منِ دانشجو-معلم، توی این کلاس‌های نظری، مدام «اصول تربیتی» می‌خوانم؛ اما تو، زنده‌ترین اصل تربیتی بودی که تاریخ دید.
تو یادم دادی که بزرگ‌ترین درس‌ها، با «زندگی» داده می‌شود، نه با «گفتار».تو نشان دادی که معلم واقعی،کسی است که جانش را مشقِ دانش‌آموزانش می‌کند.
حالا من پیرو راه تو قول می‌دهم:هر کودکی که به من سپرده می‌شود،همان‌قدر برایم عزیز باشد که یک مدافع حرم برای تو عزیز بود.هر کلاسی که می‌روم،میدان مقدّسی باشد؛ مثل میدانی که تو در آن ایستادگی کردی.
تو رفتی... اما من و هزاران دانشجو-معلم دیگر، حاملان نور تو در تاریک‌ترین کلاس‌های این سرزمینیم.
روحت شاد، آموزگار بی‌بدیل.ما،وارثان تو، دینمان را با «ایثار در آموزش» ادا خواهیم کرد.

۲۰:۲۰