|مردم نداشتیم؛ پس شکست خوردیم|(۱)[درباره سقوط نظام بشار اسد]
حمیدرضا میررکنی بنادکی
۱. عجیب است؛ در وضعیتی که مقاومت در اوج آمادهباش جنگی است، سوریه از دست برود. در واقع پشت جبهه از دست برود. سقوط سوریه نه حاصل تمرکز جبههها بر اسرائیل بود و نه حاصل ضعف محور مقاومت از حیث لجستیک و ... . ماجرای سوریه اصلا یک شکست نظامی نیست؛ بلکه یک شکست سیاسی است. ما در سوریه سرزمین داشتیم، جاده و محورهای امن مواصلاتی داشتیم ، لجستیک داشتیم، هماهنگی با سطوح عالی آن کشور را داشتیم، ... ؛ چه نداشتیم؟ «مردم».
کسانی که ماجرای سوریه را به «مقبولیت نداشتن بشار» تقلیل میدهند، ذات و اساس مقاومت را فهم نکردهاند. مقاومت پیش از آنکه چیزی از جنس اسلحه دستگرفتن و تیر انداختن باشد، تعهد به «خلق مردم» و «مدخلیت مردم» است و واجد طرحی از «شأن انسان». داعیه مقاومت نشاندن مردم بر نقطه «حکومت» است؛ «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین». ما مردم را واجد شان و قدری بزرگ میدانیم، شأن فطرت چقدر است؟ «کل مولود یولد علی الفطره»؛ فطرت حنیف همان توحید جبلی آدمی است. توحید شأنش چقدر است؟ مردم شانشان همان قدر است. اگر موفق بشویم مردمی «متولد» بکنیم!
مردم لبنان از پس مجاهدتهای کسی نظیر امام موسی صدر(و دیگر علمای مقاومت لبنانی)، موفق به خلق مردم و بهطور طبیعی موفق به تشکیل «حزبالله» شد. نیز عراق از پس خلق مردمی که با مجاهدتهای حوزه عظیم القدر نجف و شخص آیتالله سیستانی رخ داده بود، موفق به تشکیل دولت شد؛ که بهطور طبیعی گفتمان مقاومت در آن سهمی عظیم و قابل اعتنا دارد. اما جایی که مقاومت در آن موفق به «تولید و تولد مردم»ی نشده است، چطور میتواند در محور مقاومت بماند؟ سوریه پل مقاومت بود، سوریه به اعتباری قلب مقاومت بود، سوریه سد بزرگی در راه دشمنان مقاومت بود؛ اما آیا به این اعتبار واقعا جزوی از بلوک مردمی مقاومت اسلامی بود؟ مقاومت از ناحیه سوریه ضربه خورد و دچار شکست شد، زیرا مقاومت در آنجا موفق به خلق و تولد مردمی نشد. ما در سوریه بنا به اقتضا و شرایط با بازماندگان همان تفکر و سیاستی همپیمان بودیم که یکبار در برابر رژیم در ۱۹۶۷ میلادی شکست خورده بود؛ البته با نسخهای ضعیفتر از آن. همان تفکری که دولت را بدل به یک تشکیلات بزرگ از فرمانبرداران میکند و مردم را در بهترین حالتش به افرادی «خدمات بگیر» تقلیل میدهد. خلاصه؛ آنچه سیاست میسازد؛ مردم است. ما در سوریه مردم نداشتیم. سوریه پادگان بزرگی بود که طبق رویههای معمول نظامی صرفا «اداره» میشد. این غیر از «مقاومت اسلامی» است. مردم نداشتیم، پس شکست خوردیم.
این البته به این معنا نیست که ایستادگی جمهوری اسلامی در کنار نظام بشار اسد خطا بود. این ایستادگی علل و عوامل و دلائل خودش داشت که قابل توضیح و قابل دفاع است. اما باید علت اصلی شکست را شناخت و فریب تحلیلهای معمول ظاهری را نخورد. سنت الهی و مجرای جریان حق این است که قرآن میفرماید؛ «ان الله یدافع عن الذین آمنوا» و پیدا است که تحقق فعل «یدافع» بدون تحقق «الذین آمنوا» میسّر نیست.
۲. خلق مردم غیر از کارهایی از سنخ «روابط عمومی» است. خلق مردم چیزی غیر از راهاندازی دفتر و دستک رسانهای در آن کشور است. خلق مردم چیز دیگری است. خلق مردم حتی چیزی غیر از تاکتیکهای معمول خلق «سرمایهاجتماعی» است. اصلا مسئله مقبولیت این آقا و آن آقا نیست. خلق مردم یعنی عودت دادن جماعت به آن فطرت متعالی و توحیدی؛ که درکی از حق دارد و درکی از باطل؛ با این درک هم عهد با کسانی میشود و سیاست میسازد. میجنگد، میکشد و کشته میشود. خلق مردم چنین چیزی است. تنها این اتصال به حق است که مردمِ مقاومت خلق میکند و استقامت در صحنه میسازد. حاج قاسم سلیمانی در سخنرانی خود به تاریخ 26 بهمن ماه 1396 در توصیف مردم مقاوم لبنان اینطور میفرماید: «اینها چرا در کنار حزبالله ایستادهاند؟ چرا بسیاری از شخصیتهای روحانی و ارزشمند سنّی از حزبالله جدا نمیشوند؟ این چیست؟ مال چه است؟ چه ارزشی دارد؟ سعودی میلیاردها میدهد... . این تشخیص حق است.» به قدر یک اطراح کفایت است.(ادامه در فرسته بعدی)@konashmirrokni@mesle_Beheshti
حمیدرضا میررکنی بنادکی
۱. عجیب است؛ در وضعیتی که مقاومت در اوج آمادهباش جنگی است، سوریه از دست برود. در واقع پشت جبهه از دست برود. سقوط سوریه نه حاصل تمرکز جبههها بر اسرائیل بود و نه حاصل ضعف محور مقاومت از حیث لجستیک و ... . ماجرای سوریه اصلا یک شکست نظامی نیست؛ بلکه یک شکست سیاسی است. ما در سوریه سرزمین داشتیم، جاده و محورهای امن مواصلاتی داشتیم ، لجستیک داشتیم، هماهنگی با سطوح عالی آن کشور را داشتیم، ... ؛ چه نداشتیم؟ «مردم».
کسانی که ماجرای سوریه را به «مقبولیت نداشتن بشار» تقلیل میدهند، ذات و اساس مقاومت را فهم نکردهاند. مقاومت پیش از آنکه چیزی از جنس اسلحه دستگرفتن و تیر انداختن باشد، تعهد به «خلق مردم» و «مدخلیت مردم» است و واجد طرحی از «شأن انسان». داعیه مقاومت نشاندن مردم بر نقطه «حکومت» است؛ «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین». ما مردم را واجد شان و قدری بزرگ میدانیم، شأن فطرت چقدر است؟ «کل مولود یولد علی الفطره»؛ فطرت حنیف همان توحید جبلی آدمی است. توحید شأنش چقدر است؟ مردم شانشان همان قدر است. اگر موفق بشویم مردمی «متولد» بکنیم!
مردم لبنان از پس مجاهدتهای کسی نظیر امام موسی صدر(و دیگر علمای مقاومت لبنانی)، موفق به خلق مردم و بهطور طبیعی موفق به تشکیل «حزبالله» شد. نیز عراق از پس خلق مردمی که با مجاهدتهای حوزه عظیم القدر نجف و شخص آیتالله سیستانی رخ داده بود، موفق به تشکیل دولت شد؛ که بهطور طبیعی گفتمان مقاومت در آن سهمی عظیم و قابل اعتنا دارد. اما جایی که مقاومت در آن موفق به «تولید و تولد مردم»ی نشده است، چطور میتواند در محور مقاومت بماند؟ سوریه پل مقاومت بود، سوریه به اعتباری قلب مقاومت بود، سوریه سد بزرگی در راه دشمنان مقاومت بود؛ اما آیا به این اعتبار واقعا جزوی از بلوک مردمی مقاومت اسلامی بود؟ مقاومت از ناحیه سوریه ضربه خورد و دچار شکست شد، زیرا مقاومت در آنجا موفق به خلق و تولد مردمی نشد. ما در سوریه بنا به اقتضا و شرایط با بازماندگان همان تفکر و سیاستی همپیمان بودیم که یکبار در برابر رژیم در ۱۹۶۷ میلادی شکست خورده بود؛ البته با نسخهای ضعیفتر از آن. همان تفکری که دولت را بدل به یک تشکیلات بزرگ از فرمانبرداران میکند و مردم را در بهترین حالتش به افرادی «خدمات بگیر» تقلیل میدهد. خلاصه؛ آنچه سیاست میسازد؛ مردم است. ما در سوریه مردم نداشتیم. سوریه پادگان بزرگی بود که طبق رویههای معمول نظامی صرفا «اداره» میشد. این غیر از «مقاومت اسلامی» است. مردم نداشتیم، پس شکست خوردیم.
این البته به این معنا نیست که ایستادگی جمهوری اسلامی در کنار نظام بشار اسد خطا بود. این ایستادگی علل و عوامل و دلائل خودش داشت که قابل توضیح و قابل دفاع است. اما باید علت اصلی شکست را شناخت و فریب تحلیلهای معمول ظاهری را نخورد. سنت الهی و مجرای جریان حق این است که قرآن میفرماید؛ «ان الله یدافع عن الذین آمنوا» و پیدا است که تحقق فعل «یدافع» بدون تحقق «الذین آمنوا» میسّر نیست.
۲. خلق مردم غیر از کارهایی از سنخ «روابط عمومی» است. خلق مردم چیزی غیر از راهاندازی دفتر و دستک رسانهای در آن کشور است. خلق مردم چیز دیگری است. خلق مردم حتی چیزی غیر از تاکتیکهای معمول خلق «سرمایهاجتماعی» است. اصلا مسئله مقبولیت این آقا و آن آقا نیست. خلق مردم یعنی عودت دادن جماعت به آن فطرت متعالی و توحیدی؛ که درکی از حق دارد و درکی از باطل؛ با این درک هم عهد با کسانی میشود و سیاست میسازد. میجنگد، میکشد و کشته میشود. خلق مردم چنین چیزی است. تنها این اتصال به حق است که مردمِ مقاومت خلق میکند و استقامت در صحنه میسازد. حاج قاسم سلیمانی در سخنرانی خود به تاریخ 26 بهمن ماه 1396 در توصیف مردم مقاوم لبنان اینطور میفرماید: «اینها چرا در کنار حزبالله ایستادهاند؟ چرا بسیاری از شخصیتهای روحانی و ارزشمند سنّی از حزبالله جدا نمیشوند؟ این چیست؟ مال چه است؟ چه ارزشی دارد؟ سعودی میلیاردها میدهد... . این تشخیص حق است.» به قدر یک اطراح کفایت است.(ادامه در فرسته بعدی)@konashmirrokni@mesle_Beheshti
۱۵:۴۹