داستانبافیِ وارونه!
محمدمهدی تهرانی
میگویند اسد آنگونه که بایست پای مقاومت نایستاد یا به غرب اعتماد کرد یا با ایران فاصله گرفت و بنابراین مردمش در کنارش نبودند و سقوط کرد. در نگاه دقیقتر اما این ماجرا کاملا وارونه است؛ چون مردمش در کنارش نبودند و چون توان نداشت، آنگونه که بایست نایستاد. اصلا خود حزبالله لبنان مگر واقعا از همان نخست جنگید؟ نجنگید. جنگ ملاحظات دارد، ملاحظات داخلی، خارجی. کسانی که یکطرفه توقعاتشان از اسد را فهرست میکنند بدون آنکه ساخت درونی، توان و وضع سوریه را لحاظ کنند، شاید تصورشان از یک حکومت و از امکانهای کنش بیشتر تصوری پادگانی است. یعنی آنجایی که میتوان بر مسند نشست و فقط پادشاهانه دستور داد. خود ایران اینگونه پای محور مقاومت ایستاد؟ نمیگویم اسد را کاملا توجیه کنیم یا بگوییم او سوپرانقلابی بود؛ میگویم وارونه نبینیم.
اگر چنین است و اگر ضعف و ناتوانی درون چنین به عدم ایستادگی در محور مقاومت و اکنون در مواجهه با تحریرالشام منجر شده، پرسش دقیقا این میشود که منشا این ضعف و ناتوانی در کجاست و مشخصا ایران به عنوان متحد نزدیک، چه نسخهای برای درمان در طول تمامی این سالها پیشکش کرده هست؟
بگذارید صریحتر سخن بگوییم؛ همین که در نسبت با سوریه فقط نگران محور مقاومتیم و جامعه سوریه، فرهنگ و اقتصاد سوریه را نمیبینیم، خود، تفکری پادگانی است؛ ولو از سوی ما حزباللهیها مطرح شود. ما، خود ما حزباللهیها، نگران محور مقاومت هستیم اما نگران مردم سوریه نیستیم و اصلا نمیپرسیم که این موجودات ذی شعور و دارای حق حیاتاند کیستند و چگونه میاندیشند و نسبت ما با آنان چیست و چقدر دلبسته مقاومتند. این چنین مقاومت به مثابه یک فرهنگ حتی در تفکر ما حزباللهیها به تفنگ و موشک تقلیل مییابد. مردمت که مهم نیستند؛ خودت چرا نجنگیدی؟@mahdytehrani@mesle_Beheshti
محمدمهدی تهرانی
میگویند اسد آنگونه که بایست پای مقاومت نایستاد یا به غرب اعتماد کرد یا با ایران فاصله گرفت و بنابراین مردمش در کنارش نبودند و سقوط کرد. در نگاه دقیقتر اما این ماجرا کاملا وارونه است؛ چون مردمش در کنارش نبودند و چون توان نداشت، آنگونه که بایست نایستاد. اصلا خود حزبالله لبنان مگر واقعا از همان نخست جنگید؟ نجنگید. جنگ ملاحظات دارد، ملاحظات داخلی، خارجی. کسانی که یکطرفه توقعاتشان از اسد را فهرست میکنند بدون آنکه ساخت درونی، توان و وضع سوریه را لحاظ کنند، شاید تصورشان از یک حکومت و از امکانهای کنش بیشتر تصوری پادگانی است. یعنی آنجایی که میتوان بر مسند نشست و فقط پادشاهانه دستور داد. خود ایران اینگونه پای محور مقاومت ایستاد؟ نمیگویم اسد را کاملا توجیه کنیم یا بگوییم او سوپرانقلابی بود؛ میگویم وارونه نبینیم.
اگر چنین است و اگر ضعف و ناتوانی درون چنین به عدم ایستادگی در محور مقاومت و اکنون در مواجهه با تحریرالشام منجر شده، پرسش دقیقا این میشود که منشا این ضعف و ناتوانی در کجاست و مشخصا ایران به عنوان متحد نزدیک، چه نسخهای برای درمان در طول تمامی این سالها پیشکش کرده هست؟
بگذارید صریحتر سخن بگوییم؛ همین که در نسبت با سوریه فقط نگران محور مقاومتیم و جامعه سوریه، فرهنگ و اقتصاد سوریه را نمیبینیم، خود، تفکری پادگانی است؛ ولو از سوی ما حزباللهیها مطرح شود. ما، خود ما حزباللهیها، نگران محور مقاومت هستیم اما نگران مردم سوریه نیستیم و اصلا نمیپرسیم که این موجودات ذی شعور و دارای حق حیاتاند کیستند و چگونه میاندیشند و نسبت ما با آنان چیست و چقدر دلبسته مقاومتند. این چنین مقاومت به مثابه یک فرهنگ حتی در تفکر ما حزباللهیها به تفنگ و موشک تقلیل مییابد. مردمت که مهم نیستند؛ خودت چرا نجنگیدی؟@mahdytehrani@mesle_Beheshti
۱۵:۳۶