thumbnail
پهباد...
@mocafer

۱۷:۰۵

thumbnail
روز موعود...در تاریکی ماشین را پارک میکنیم و خودمان را می‌رسانیم به روضه الشهیدین که بسته است و از پشت پنجره که میزبان از کسی میخواهد باز کند زیارت میکنیم و بعد میرویم سمت روضه الحورا...همه چیز با ظهر فرق دارد. جمعیت فوج فوج می آید و میزبان اینجا شهدا هستند...زیارت میکنیم و بعد همسر شهید عابد را پیاده میکنیم و از بین موکب ها رد می‌شویم و خودمان را می‌رسانیم به خانه...امشب حال و هوای میزبان عجیب است. روی پا بند نیست. نه غذا میخورد و نه استراحت می‌کند. امشب میهمان های دیگری هم از جنوب هستند و من و میزبان در بالکن مرسوم در لبنان که شیشه زده شده میخوابیم. هوا خیلییییییی سرد است و ساعت نزدیک دوازده به خواب میروم گرچه تا خود اذان صبح صدای میزبان می آید. خوابش نبرده، اضطراب تشییع را دارد. بلافاصله بعد از اذان نماز میخوانیم و در همان تاریکی راهی میشویم به سمت محل برگزاری مراسم، ورزشگاه کمیل شمعون...در تاریکی سحر روز یکشنبه از هر کوچه نفراتی با نماد حزب الله بیرون می آیند و مثل قطراتی به سیل منتهی می‌شوند. راستش برایم عجیب نیست که مردم اینجا که عموما حتی روز کاری را دیروقت شروع می‌کنند در این ساعت صبح پای پیاده به سمت وعده گاه حرکت میکنند اما خب برایم جالب است. ساعت ۶:۰۵میرسیم به ورودی ورزشگاه که قرار بوده از ۶باز باشد و ساعت۶:۱۴دقیقه عمده سکوها پر است. مگر مکان های ویژه و وسط ورزشگاه که برای گروههای خاصی تدارک دیده شده است. ما اما بعد از پنجاه دقیقه که دنبال همدیگر میگردیم سکوی جایگاه خبرنگان و در ضلع سمت چپ جایگاه مستقر میشویم. آفتاب طلوع کرده اما هوا خیلییییییی سرد است و زور خورشید به باد نمیرسد. مردم انگار در غم همراه با بهت هستند. حتی گاهی شعارهایی میدهند و از خدا میخواهند سید حسن را برگرداند. راستش خود من هم منتظرم سید از پشت پرده ارغوانی رنگ بیرون بیاید و دوباره با همان صلابت و گیرایی چشم و گوش جهانیان را متوجه خود کند. مراسم رسمی پنج ساعت دیگر یعنی ساعت۱۲:۳۰شروع میشود اما خب الان بعد از یک جز قرآن به صورت مداوم کلیپ های سید پخش میشود از همان روزهای اول ۲۰۰۵تا روزهای آخر...جمعیت ریز ریز می‌بارد اما هنوز امید هست، امید به دروغ بودن، امید به ظهور سید....لا به لاس کلیپ ها جمعیت یکصدا شعار میدهد:لبيك يا نصرالله
لبيك يا حسين
هيهات من الذله
الموت لإسرائيل
الموت لأمريكا
لا به لای صداها صدای آشنا به گوش می‌رسد. پهباد این بار آشکار و پایین با آن صدای نکره اش....جمعیت اولین بار سرشان بالا میکنند ولی تا آخر مراسم او دور میزند ورزشگاه را اما دیگر جمعیت حتی به خودش زحمت نمی‌دهد سرش را بچرخاند. در همین لحظات تلویزیون های ورزشگاه زنده نشستن پرواز دیپلماتیک ایران را نشان می‌دهد و جمعیت در ورزشگاه یکپارچه دست می‌زنند. خوشحالند که پرواز ایران به زمین نشسته. میزبان چشمش به دنبال قالیباف و نماینده آقاست. میگوید قالیباف قلب شیر دارد و نترس است. دوباره مراسم ادامه پیدا می‌کند تا به گفتگوی خبری قالیباف می‌رسد و بعد از آن سرودها و شعارها ادامه پیدا می‌کند با زیر صدای پهباد بی ریخت اسرائیلی....سمت چپم میزبان با چادر معروف حزب الله است و سمت راستم دختری با موهای طلایی و جلویم دختری که نیپس بیش از دخترها به پسر مینماید و فکر کنم تا این لحظه یک پاکت سیگار کشیده و پشت سرم زنی که پوشش رایج در لبنان را دارد. هر چهار نفر از شدت گریه چشم هایشان ورم کرده و هر چهار نفر هر بار با تمام توان فریاد میزنند لبیک یا نصراللهمن هم که جانم به لبم رسیده نمیدانم باید چه کنمundefinedundefinedundefinedلرز تمام بدنم را گرفته و سعی میکنم فقط نفس بکشم در جایی که مطمئن هستم امام زمان نفس می‌کشند...مراسم رسما با اجرای تیم محفل و اذان شروع میشود. مردم لا به لای ردیف های صندلی ورزشگاه نماز میخوانند و بعد از صلوات شعبانیه مراسم با شعرخوانی شعرا ادامه پیدا می‌کند و وای وای از یمنی ها که حتی شاعرشان هم یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود و کل ورزشگاه به وجد آمدند...حالا دیگر وقت خواندن پیام حضرت آقا ست و بعد لحظه تاریخی ورود.............کل ورزشگاه زار میزند و ماشین حامل پیکرها وارد مبشود...من شکستن کمرها را میبینم و ایستادگی همزمانشان را....

۱۷:۰۶

thumbnail

۱۷:۰۶

thumbnail

۱۷:۰۶

thumbnail

۱۷:۰۶

thumbnail

۱۷:۰۶

thumbnail

۱۷:۰۶

thumbnail

۱۷:۰۶

پیکرها جلو می آید و در همین ثانیه چهارجنگنده اسرائیلی خیلییییی نزدیک به زمین پرواز میکنند. یک لحظه فریاد یا ابالفضل را می‌شنوم که سریعا با لبیک یا نصرالله جایگزین میشود و با الموت لاسرائیل ادامه پیدا می‌کند. در طول زمان جنگ هم تنها یک یا دوبار جنگنده به این صورت به مرز لبنان وارد شده و گفتم که این اسقاطیل حتی از طوفان روح سید هم می‌هراسد و هرچه در چنگ دارد انجام میدهد. دید پهباد حتی نگاه را هم تغییر نمی‌دهد حالا با چهار جنگنده وارد شد اما کور خوانده. این مردمِ عزادار دیگر بعد سید چیزی برای از دست دادن ندارند مگر سیدالقائد که در حد از دست دادن سید برای تنهایی ایشان غمگین هستند. پیکر کل ورزشگاه را دور میزند و همه ایستاده با دو عزیرشان وداع میکنند. در وسط مسیر دوباره جنگنده ها می آیند و این بار حتی همان واکنش ناخودآگاه اولیه هم نیست و فریاد الموت لاسرائیل است که به آسمان میرود و هیهات من الذله...من همان دختر ترسویی که بچگی از تاریکی واهمه داشتم و ماه ها خواب به چشمم نمی آمد چون یک بار صدا در تاریکی آمده بود در کنار این مردم غیور شجاع شده ام و حتی ضربان قلبم هم دیگر تند نمیشود...انسان چه موجود غریبی است و فضا چقدر در تربیت روح موثر است...پایان مراسم با سخنرانی از راه دور شیخ نعیم قاسم است و تقریبا جایگاه ها درحال خالی شدن که اعلام میکنند نماز میت خوانده میشود و حقیقتا این برایم عجیب است که چرا حالا. فکر کنم ما در ایران در این یک مورد دقیق تر عمل میکنیم. البته که دقت حضرت آقا در نماز میت ها باعث این دقت شده است بنظرم.سرما تا عمق جانم نفوذ کرده و دست هایم دیگر حس ندارند. از ورزشگاه که بیرون می آییم چند قدمی به سمت جاده مطار برای بدرقه پیکر پیش میرویم اما میزبان واقعا کمر درد امانش را بریده. البته من هم جای او بودم دیگر توان نداشتم با آن همه داستانش با سید حسن و شهید صفی الدین...برمیگردیم منزل...لشکر شکست خورده...دونفرمان دنبال پیکر رفتند و ما حالا از شبکه المنار ادامه مراسم را دنبال می‌کنیم درحالی که هر کداممان یک گوشه کز کردیم و مثل بچه یتیم ها ریز ریز اشک میریزیمundefinedundefinedundefinedمیزبان نسکافه می آورد و من هم مسکنی ظاهری به او می‌دهد بلکه کمر دردش کمی آرام شود اما میدانم که این داروها اثری ندارد. از دیشب چیزی نخوردیم جز کمی هله هوله برای همین این نسکافه جای درستش را در وجودم پیدا میکند. همه مان مثلا خودمان را می‌زنیم به خواب اما منکه زیر پتو ریز ریز گریه میکنم و میزبان هم که با کسی پشت تلفن درد و دل. دیگر طاقت ندارم. میروم و درآغوشش میکشم. بغض هردویمان می‌ترکد. دنیا بعد سید برایش بی معنی است آن هم الان که سید القائد اینقدر تنهاست، حاج قاسم رفته،شهید رئیسی رفته و حالا سید حسن....خدایا امشب حتما سید میهمان ویژه درگاه توست و حتما خودش از تو میخواهد که نظر ویژه داشته باشی بر ملت مقاوم و وفادار لبنان که امشب گویا اولین شب یتیم شدنشان است چرا که قبل از این هیچ کس باور نکرده بود که سید رفته...#انا_علی_العهد
@mocafer

۱۷:۰۷

thumbnail
محدودیت ها نگذاشت بقیه نوشته شود...باشد که خیر باشد...

۱۹:۴۴

thumbnail
امشب خیلی بهم ریخته بودم و به یاد شب‌هایی که با زیارت می‌گذشت اشک می ریختم. یکبار به خودم آمدم دیدم چه بود که این جاذبه را در سید ایجاد کرد؟راستش سید نور بود. تماماً چشمه نور بود که نه تنها خودش را روشن بود بلکه محیط اطرافش را هم پرنور میکرد. حتی شاید بعد از رفتنش بیش از حیاتش نورانیت ساطع میکرد. این را وقتی فهمیدم که دامنه اثرش بر روی لبنانی ها را بعد از شهادتشان می‌دیدم. مثلا در گفتگو با همان دختری که به عشق نگهداشت یاد و آرمان سید دوباره حجاب میکرد اما این بار می‌گفت میداند که چرا چنین میکند و با شناخت آرمان و مسیر انجام میدهد.راستش چون منی همه زندگی می دود به امید اثر گذاری اما نمی‌داند اگر خودش یک شمع باشد کافی است برای ایجاد نور و اثر...
@mocafer

۲۱:۵۸

thumbnail
نمیدانم تا کنون نام ناقوره را شنیدید یا نه، روستایی در نقطه صفر مرزی که اکنون چیزی از آن نمانده اما باز مردانی در آن تلاش میکنند که خانه ها مسجد روستا را احیا کنند تا دوباره صدای اذان از مناره های ناقوره شنیده شود و به گوش سرباز اسرائیلی روی دکل برسد و لرزده بر تن او بیافکند.....
@mocafer

۲۲:۰۷

thumbnail
وقتی این جاده را مستقیم تا پای دیوار مرزی میرفتم احساس میکردم دارم به آرمان هایم نزدیک میشوم....
@mocafer

۲۲:۱۲

thumbnail
#سید
@mocafer

۲:۰۶

thumbnail
#رزق
@mocafer

۱۳:۳۸

thumbnail
امشب شب آخر از شب‌های قدر و به احتمال زیاد شب اصلی قدر است
همدیگه رو دعا کنیم و حلال کنیمما همه شیعیان ابوتراب هستیم حلال کنیم تا مشمول کرم و توجه آقا امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام شویم انشاالله
از درگاه حضرت احدیت بخوایم به برکت خون‌های پاک‌ترین بندگانش و ماهرترین نفوس در روزگار ما که شهدای علی طریق القدس بودند و در رأس همه آنهاحضرت سید حسن نصرالله، سیدالشهدای مقاومت اسلامی ما رو هم مشمول بخشش و توجهات و برکات این شب قرار دهد.
انشاءالله
امشب همدیگه رو از دعای خیر هم محروم نکنیم
از همه دوستان عاجزانه می خوام این کوچکتون رو هم از دعای خیرتون محروم نکنید.

۰:۴۴

thumbnail
جزو کارهای امسالم نوشتم بچه هایم را امسال از نزدیک با جنایات اسرائیل آشنا کنم....
@mocafer

۱۱:۲۴

thumbnail
امروز که داشتم با خیال راحت در خیابان امام رضا مشهد قدم میزدم و دست در دست فرزندانم فریضه روز قدس را به جا می آوردم یک لحظه با خودم فکر کردم اگر الان هواپیمای اسرائیلی از بالای سر این جمعیت رد میشد و جمعیت چه اتفاقی می افتاد...جمعیت پراکنده میشد و صدای جیغ و فریاد به گوش میرسید؟چند درصد جمعیت مثل آن مرد یمنی آسوده خاطر مسیر را ادامه میدادند؟چند نفر مشت هایشان را محکم تر گره میکردند و با صلابت تر شعار میدادند؟بچه هایم چه اتفاقی برایشان می افتاد؟در همین خیالات در گروه های لبنانی این چند ضلعی قرمز دوباره خود نمایی کرد.توئیتی حامل پیام تهدید برای تخلیه دوباره در ضاحیه لبنان و سه حمله هوایی که یکی سنگین تر از بقیه بوده است و من دیدم آنچه ما خیال میکنیم را عده ای زندگی میکنند و اگر برای زندگی آن لحظات آماده نباشیم دنیا ما را در خود هضم خواهد کرد....
@mocafer

۱۶:۱۸

thumbnail

۱۶:۱۸

thumbnail
محلی که همان طور که تصویر قرمز بالا معلوم بود محل سه مدرسه است و به عنوان محل شناسایی شده موشک های حزب الله امروز توسط اسرائیل زده شد.این اولین حمله اسرائیل بعد از آتش بس به بیروت است.@mocafer

۱۶:۴۴