عکس پروفایل مسافر...م

مسافر...

۷۴۲عضو
thumnail

۲۱:۲۸

thumnail
غروب گلزار شهدای کرمان...@mocafer

۲۱:۳۰

thumnail
من تحلیلگر نیستم اما تا جایی که این مدت با صاحبان اندیشه و تحلیل نشستم با کم رنگ نشان دادن شهادت ایشان تغییرات در سوریه شدت گرفت....#اولین_سالگرد@mocafer

۱۰:۱۰

thumnail

۱۰:۱۰

thumnail
فقدان هایی که با هیچ چیز پر نمیشود....هنوز هم در بزنگاه ها منتظر شنیدن سخنرانی های کوبنده شماییم...@mocafer

۱۳:۱۸

thumnail
محبت بس که در کرداز وفا جان و تن ماراکند یوسف صدا گر بو کنی پیراهن ما را#قرار@mocafer

۲۱:۳۰

thumnail
در این روزها به معنی واقعی در به در دنبال خودی هستم که نیست...@mocafer

۱۹:۲۱

بازارسال شده از رسانا | باشگاه رسانه‌های مجازی
thumnail
undefined رویداد صدای مقاومت | رویداد تجربه‌نگاری فعالین رسانه و روایتگران مقاومتundefined
undefined فرصت ویژه برای یادگیری و الهام گرفتن
undefined ارائه‌ها به سبک TED: مختصر، الهام‌بخش و تأثیرگذار!undefined با محوریت تجربه‌های:
undefinedروح‌الله رضوی | ارائه تجربیاتی از روایت ایران به زبان بین‌الملل با تجربه میکرورسانه «ایران اسکرین شات»undefinedحریر عادلــــی | ارائه تجربیاتی از روایت مقاومت در کشور لبنان در تجربه میکرورسانه «حریر عادلی»undefinedحسین جنتـی | ارائه تجربیاتی از تولید محتوای طنز در نسبت مخالفان در تجربه میکرورسانه «آقا حسین»undefinedمحمد صمصامی | ارائه تجربیاتی از تولیدمحتوای بین‌الملل در تجربه میکرورسانه «اسکرین شات»undefinedحکمیه فریزاده | ارائه تجربیاتی از روایت مقاومت در کشور لبنان در تجربه میکرورسانه «مسافر»undefinedعلی عبـــــدی | ارائه تجربیاتی از تولیدمحتوای خبری در میکروسانه «دیده‌بان کریات»undefined علیرضا کمیلی | نقدی بر کنشگری مجازی و رسانه‌ای محور مقاومت در جریان سوریهundefinedعلی سجادی | ارائه تجربیاتی نویسندگی از تولید محتوای طنز اینستاگرامی در تجربه میکرورسانه «دین بین» و «امیدغفاری»undefinedمحمد حسن‌پور | ارائه تجربیاتی از انعکاس و رصد محتوای مقاومت در میکرورسانه «پارسین تی وی»undefinedحسین جریان‌پور | ارائه تجربیاتی از شبکه‌سازی هنرمندان و فعالان مجازی در تجربه میکرورسانه «برای ایران»undefinedامیرحسین خلیلی | ارائه تجربیاتی از تولیدمحتوای رسانه‌ای ویژه نوجوان در تجربه رسانه‌ای «بیست چهل»undefinedفاطمه صفدری | پژوهشگر رسانه‌ای، با ارائه «پیوست رسانه‌ای موفق برای پویش اهدای طلا»undefinedنرگس حمیدی‌پور | پژوهشگر رسانه‌ای، با ارائه «راویان میدان از لبنان چه برایمان آورده‌اند؟»undefinedعلی اصلی تبریزی | پژوهشگر رسانه‌ای، با ارائه «چگونه پیام مقاومت را به دل مخاطب بنشانیم؟»

undefined زمان: پنجشنبه ۱۳ دیماه از ساعت ۸ تا ۱۷undefined مکان: تهران-خیابان انقلاب اسلامی بین خیابان ولیعصر(عج) و برادران مظفر- پلاک ۹۰۷-خانه اندیشه ورزان
undefined ثبت‌نام کنیدundefined منتظر دیدار شما هستیم!

undefinedارتباط با ادمین:@resana_adminundefinedرسانا | باشگاه رسانه های مجازی
undefined@resanaclub

۱۱:۱۶

دوستانی که علاقه‌مند هستند میتونن با کد اختصاصی زیر ثبت نام کنند:resana_mocafer

۱۱:۱۶

thumnail
ظاهر زندگی بقیه را با باطن زندگی خودتان مقایسه نکنیداین جمله ای است که فکر کنم همه مان بارها بارها شنیده ایم اما خب انگار قیاس جز لاینفک حیات بشر شده است حال آنکه توسعه ابزارهای ارتباطی هم به این اتفاق دامن زده و خب من هم برای نسلی هستم که پدر و مادرانی ایده آل گرا سعی داشتند هرآنچه نیکوست در بچه هایشان متصور شوند پس تربیت شده آن والدین امثال منی میشوند که هیچ وقت از خودشان و جایگاهشان راضی نیستند و آن وقت قیاس کشنده تر از همیشه سراغمان می آید...حالا اما من همیشه در دوگانه داشتن یا نداشتن فعالیت مجازی به همین دلیل بودمچون طبیعتا در فضای مجازی سکانسی از زندگی یک فرد به نمایش گذاشته می‌شود و پس و پیشش قابل بیان نیست یا لزومی برای بیانش نیست.مثل سفر اخیر من که پس و پیشش خود حداقل صد صفحه نوشته است که هنوز هم ادامه دارد...اما خب با گفتگو با دوستانم به این نتیجه رسیدم خود بستری شده ام که آتش قیاس را در ذهن افراد روشن کرده برای همین به این نتیجه رسیدم زین پس این را تاکید بیشتر کنم که این تنها یک درصد کلی است که احتمالا ۹۹درصد دیگر غبطه برانگیز نیست...مثلا این روزهای من دائم در جستجوی جواب سوالاتی هستم که روح و جسمم را به تمام درگیر کرده و البته که خدای مهربان فضا و زمان هایی برای آدمی تعبیه میکند که بیاید و نفس بگیرد از زیر این آوارهای نابودگر، مثل جلسه دیروز...می‌دانستم مجلس روضه است و میدانستم که نام حضرت خدیجه بر روی جمع میدرخشد و نام مادر شهیدی که قبل از این با ایشان آشنایی نداشتم، مادر شهیدان خالقی پورمادری که در سی و پنج سالگی مادر سه شهید شده بود اما کلام و بیانش اکنون و بعد از سی و پنج سال در سن قریب به هفتاد سالگی گیرایی داشت که گویا هزاران دوره فن بیان گذرانده...نشست و گفت که در روزهای گذشته لبنان بوده و گفت از همسرش که همراه سید عباس موسوی در بعلبک مجروح شده بود. از پسرها گفت و از رسول که روز تولدش بود. بعد رسید به لبنان و روایتش و کاری که وظیفه ماست که این روزها انجامش دهیم و در نهایت با حرف هایش به من جرات داد آخر مجلس کوتاه برایشان داستان این روزهایم را بگویم و درخواست دعا کنم...یک جمله گفتند که آب بود روی آتش این روزهایم: امشب در نماز شب مخصوص دعایت میکنم...آخ که چقدر به این جمله نیاز داشتم...وقتی برگشتم با اینکه راننده جوانمردی با ماشینم تصادف کرده و رفته بود بدون هیچ نشانی اما آرام بودم انگار مطمئن بودم که راه باز میشود. درست است که الان همه جا دیوار است اما حتما این نور دعا خودش را نشان خواهد داد.و جمع #قرآن_محورِ_حج_بنیاد مان دوباره نوری دیگر در قلبم روشن میکند و آن لزوم انس با دعاهای صحیفه فاطمیه است که قبل از این تقریبا هیچ از آن نمی‌دانستم...شب با اینکه افکار و اتفاقات روی مغز و قلبم سنگینی میکند اما حداقل مطمئنم که نورهایی در عالم هستند که انشالله مسیر را می‌گشاید...
پ.ن:دعا کنید انشالله خدا کار درست را در زمان درست با ابزار درست برایمان مقدر کند...
@mocafer

۱۱:۵۳

thumnail

۱۱:۵۳

undefinedرهبر انقلاب: برخی کشورها اگر دچار اشتباه بزرگ شوند و عوامل ثبات و اقتدار خود را که همان جوان‌های مومن هستند، از صحنه خارج کنند؛ همانند سوریه خواهند شد.۱۴۰۳.۱۰.۱۲
#عراق@mocafer

۱۰:۴۳

thumnail
سال گذشته این روزها تلخ ترین روزهای زندگی ام بود و الان در آستانه یک‌سالگی اش دوباره هجوم اتفاقات دارد همه چیز را یادآور می‌شود...انگار زمان هم روی سختش را علی الحساب به ما دارد نشان میدهد تا بیازماید چند مرده حلاجیم...

۱۱:۵۰

thumnail
سالی که گذشت....این را همسر شهید راغب برایم فرستاد و بارها و بارها نگاه کردم ...

@mocafer

۱۷:۲۸

thumnail
دنیا برای ما از نیمه شب دی ماه ۹۸ دیگر رنگ و رویش رفت...قشنگ به خاطر دارم باردار بودم، یک دفعه انگار کسی با ضربه سنگینی بیدارم کرد، سر تخت نشستم. به رسم همیشه خانه مان همسرم زودتر از من بیدار شده بود و صدای اخبار توی گوشم می‌پیچید...اشک مثل سیل از چشمانم که هنوز درست باز نشده می‌بارید و من بهت زده میخ شده بودم به تخت...از اتاق فریاد زدم:محمدممممممم چی شده؟ دارن شایعه رو میگن، درسته؟گفت: نه واقعیت داره، ایندفعه واقعیت داره....یک لحظه فکر کردم که بچه در شکمم تکان نمی‌خورد و جهان سیاه شد و واقعا از آن روز جهان سیاه شد....رنگ ها رفت و وقایع یکی بعد از دیگری می آمد و ما مثل شتری که یک تن بار حمل میکند فرصت نداشتیم پشت صاف کنیم و هنوز هم دولا دولا راه میرویم...و امروز دوباره یادآور همان اتفاق است و من باز بعد از پنج سال دوباره میبینم که محور مقاومت چقدر جای خالی مرد میدان را بیشتر حس میکند...پ.ن:برایم جالب بود که دوستان لبنانی ام که مطمئن هستم حاج قاسم سوای از دیگران است برایشان هیچ واکنشی به این سالگرد نداشتند، اگر کسی علتش را میداند خوشحال میشوم بگوید.
@mocafer

۱۰:۲۰

thumnail
مسافر از کجا شروع شد؟؟؟؟همه چیز برای من از یک سوال شروع شده، سوالی که اسفند سال گذشته مثل خوره در وجود من نفوذ کرد و اون این بود که خب فرض که کار کردی، فرض که بهت گفتن کارآفرین و فرض محال تر که همه چیز خوب پیش رفت تهش چی؟ این تهش چی من رو کشوند به جایی که خرداد ماه خودم رو سوار بر هواپیما در مسیر مدینه النبی دیدم و همان جا تصمیم گرفتم که بنویسم. خب طبیعتا نویسنده نبودم پس نباید خوب هم مینوشتم و توقعی هم نداشتم از خودم. فقط میدونستم که تا همین چند سال پیش روزانه نویسی داشتم و در مدرسه خیلی وقت ها از روی برگه سفید انشا میخوندم که خب در سه چهار سال اخیر مشغولیت هام همین رو هم ازم گرفته بود. ایندفعه هم بیشتر میخواستم حال و هوای خودم در روزهایی که پیش روم بود، با خود آینده ام به اشتراک بگذارم. یعنی در واقع نمینوشتم که کسی بخونه بلکه مینوشتم که برام اون حال و هوا بمونه اخه احساس میکردم خاصیت قلم ماندگار کردنه وقتی هم که خواستم براش اسم انتخاب کنم تصمیم گرفتم دقیقا همان حال آنروزهایم را روش بذارم، مسافر و در توضیح کانال نوشتم: آنچه معلوم است مسافربودن ماست...در همون حال و هوای معنوی که من در مکه بودم دست برقضا مجموعه ما پلمپ شد و خواهش من برای صبر کردن تا لحظه بازگشتم هم جواب نداد و بعد از برگشت این مسافر راه جدیدی جلوی راهش قرار گرفته بود و انگار خدا هم دعاهای من در ایام حج را مستجاب کرده بود. داشتم کم کم در مسیری پا میگذاشتم که تا قبل از این تجربه چندانی ازش نداشتم، مسیر روایت، روایت نه برای بقیه که فلان جور و بهمان جورند بلکه روایت برای خودم و مثل خودم. این شد ایده مرکزی کانال مسافر و سفرهای من در این روزگار شد مسیر روایت...همه چیز انگار داشت خیلی خوب اما عادی پیش می رفت، من بعد از برگشت از مکه باز هم سفر رفتم و به طرز عجیبی سفر شد قسمت ثابت زندگی ام. اما یک شب جمعه به تاریخ۵مهر۱۴۰۳در جاده تهران-قم در مسیر یکی از این سفرها همه چیز تغییر کرد. دلشوره عجیب مثل خوره به جانم افتاده بود و نمیدانستم ریشه در چه چیزی دارد. حتی روز جمعه در حرم خانم حضرت معصومه اینقدر گیج بودم که کفش هایم را گم کردم. اصلا حالم دست خودم نبود هرچه هم دنبال علتش میگشتم چیزی پیدا نمیکردم تا اینکه غروب جمعه در همان جاده خبر آمد که سید را زده اند.........همه دنیا برای من در آن نقطه متوقف شد، همه چیز تغییر رنگ داد دیگه هیچ چیزی مثل قبل نبود، منکه از ۹سالگی انس عجیبی با سید داشتم با این خبر انگار زندگی ام موقف شد، خب توی اون روزها من کار جدیدم رو شروع کرده بودم در مسیر رشد مالی خیلی خوبی قرار گرفته بودم اما راستش اصلا دیگه آرام نگرفتم. حالم دقیقا مثل تخمه در ماهیتابه بود. اولش خیلی تلاش کردم به جریان طبیعی برگردم حتی مسافر را به جریان طبیعی اش برگردانم حتی در سفرم به دوبی که هفته بعدش بود دوباره با همان انرژی و شور شروع به نوشتن کردم اما درونم آتشی شعله ور شده بود که قصد آرام گرفتن نداشت. همین شد که تصمیم گرفتم جای خودم را در این روزگار دوباره بازیابی کنم....من حکیمه فریرزاده زن، مادر دو فرزند و همسر مردی که در طول یازده سال زندگیمان اخبار محور مقاومت از اخبار روزمره‌ی داخلی برایش تعیین کننده تر است باید خودم را جایابی میکردم. حال آنکه حضرت آقا هم ایستادن کنار ملت لبنان را یک فریضه دانسته بودند. در یک حرکت انتحاری دکمه ایجکت از همه آنچه در نقش اجتماعی ام بودم را فشردم و رفتم دنبال آنچه باید باشم. ده سالی بود به صورت تخصصی در حوزه های مرتبط با حضور اجتماعی- اقتصادی زنان فعالیت میکردم، اما خب الان باید نسبت این زن را با مقاومت پیدا میکردم. سه هفته از سحر تا آخر شب دنبال نقش اختصاصی خودم متناسب با ویژگی ها و مختصات شخصی ام بودم. اخه توی همه این سالها فکر میکردم کارکرد اجتماعی یک زن که در دوگانه‌ی همیشگی نقش در خانواده یا اجتماع باید ویژه و متناسب با خودش باشد. خلاصه از این جلسه به آن جلسه، از این گفتگو به آن گفتگو تا جایی که در برخی جلسات دوستان میخندیدند و میگفتند انگار اطلاعات شما منسجم تر از ما شده است. سرتان را درد نیاورم در نهایت ۲۲آبان سوار بر هواپیما رفتم که در میدان مشاهده کنم برای ایجاد برش زنانه مقاومت چه باید کرد. خب کم و بیش دست پر رفته بودم، از قبل کمک های مالی جمع آوری کرده بودم و ارتباطات اولیه ام را شکل داده بودم و تا حد خوبی میدانستم که در این سفر چه میخواهم. از همان روز اول ورود به سوریه کارم را شروع کردم و برای اینکه خط سفرم از دست نرود هر شب ویس اتفاقات روز را برای یکی از دوستانم میفرستادم و خیلی مختصر هم در مسافر اتفاقات را بازنشر میدادم و سعی میکردم بتوانم پاسخ سوالاتم را پیدا کنم. راستش من تا قبل از سفر فکر نمیکردم که اینقدر کم میدانم.

۱۷:۱۹

تاریخ نمیدانم و حتی اخبار را از کانال هایی دنبال کردم که همه چیز را نه آنطور که هست که آنطور که میخواهند بازگو میکنند البته باید اعتراف کنم که در این سال ها همسرم بارها میخواست مرا با مسیر خط خبری درست مقاومت و ابعادش عمیق تر آشنا کند اما من اساسا لزومش رو درک نمیکردم و به همان دانسته های دست و پا شکسته ام قانع بودم. تازه اعتماد به نفس هم داشتم که مثلا در سفر حجم راجع به فلسطین با بقیه حجاج صحبت میکردم. شب چهارم سفر وقتی دقیقا زیر پهباد اسراییلی در جلسه نشسته بودم تا مسیر اتفاقات فردا را نهایی کنیم پیامی در خصوصی دریافت کردم: خود مردم لبنان الان درگیر جشن دختر شایسته اند اونوقت تو رفتی که بهشون کمک کنی؟ پیغام بعدی از قبلی هم عجیب تر بود: عزیزم مگه لبنان با اسرائیل مرز مشترک دارد؟ دیدم انگار ادم ها دقیقا سوالشان از چرایی و چیستی مسائلی است که من میتونم برایشان از طریق چیزهایی که میبینم و میشنوم پاسخ داشته باشم. این شد که تصمیم گرفتم دوباره روایت های روزانه ام را دقیق تر بازنشر دهم. من البته با همان صورت مساله خودم خط روایت را پیش میبردم: مواجهه یک زن ایرانی فعال اجتماعی که به دنبال برشی متفاوت از آنچه تا کنون در کشورمان بوده از مقاومت است. چون من نه تحلیل گر بودم، نه پژوهشگر منطقه بلکه فقط داشتم در این مسیر می آموختم و سعی میکردم همین ها را بازگو کنم. البته باید اعتراف کنم در این سه ماه دوره فشرده تاریخ و جفرافیا گذراندم و اینقدر که در طول این مدت راجع به محور مقاومت خواندم در طول کل عمر ۳۲ سال ام نخوانده بودم. خب وقتی هم حضرت آقا در دیدار اخیرشان وظیفه تبیین را با الگو برداری از حضرت زهرا تاکید کردند دوباره عمیق تر دریافتم که شاید آن چیزی که از منِ فضای مجازی گریز سال گذشته امسال انتظار است تببین برش زنانه مقاومت در حد وسعم و شفاف سازی مسائلی است که شاید با رویکرد سخت مردانه مغفول بماند. در این روایت ها اگرچه تحلیل های دقیق اساتید نیست اما عینکی متفاوت است که فکر میکنم در طی این سالها به خصوص در جایی که فراتر از مرزها و زیر توپ و آتش است کمتر از دید یک زن به آن نگاه شده و خب همین شد که مسافر در مسیر مقاومت قرار گرفت تا شاید بتونه به خوانندگانش کمک کنه که نسبت خودشون با مقاومت رو راحت تر پیدا کنند و در حالت ایده آل شاید بتونه مدل و الگویی باشه که چطور یک فرد عادی که مشغولیت اصلیش در رابطه با مقاومت نیس به روزمره اش این موضوع را اضافه کنه و بعد از برگشت در این یک ماه هم مسافر سعی کرده کم کم راهش رو پیدا کند تا بتواند مسیری که ایجاد شده رو تثبیت کنه و توسعه بده ....
واما جواب سوالم: اگر درون مایه زندگی ما فراتر از بازی های این دنیا معنایی نداشته باشه آخر همه چیز پوچه و الان فکر میکنم اندیشه مقاومت این پتانسیل رو داره که رنگ زندگی های همه ما رو تغییر بده و نه تنها نقطه افتراق مردمانمون نشه بلکه مرکز ثقلی شود برای اتحاد ملیمون....
@mocafer

۱۷:۲۱

thumnail
آموس هوکشتاین وارد بیروت شد...درحالی که داریم به پایان آتش بس شصت روزه نزدیک میشویم این میانجی گر معروف اسرائیلی وارد بیروت شد و باید دید در ادامه چه رخ خواهد داد...
@mocafer

۱۰:۴۴

اعلام رسمی آتش بس
undefinedبیانیه حماس پیرامون اعلام آتش‌بس و توقف جنگ علیه غزه

undefinedتوافق آتش‌بس نتیجه مقاومت افسانه‌ای مردم فلسطین و مقاومت قهرمان ما در نوار غزه طی بیش از ۱۵ ماه گذشته است.
توافق آتش‌بس و توقف جنگ در غزه دستاوردی برای مردم ما، مقاومت، امت اسلامی و آزادی‌خواهان جهان و نقطه‌ی عطفی در مسیر مبارزه با دشمن برای تحقق اهداف ملت در مسیر رسیدن به آزادی و بازگشت به وطن است.
undefinedاین توافق از مسئولیت ما در قبال مردم صبور و مقاوم غزه برای توقف تهاجم و جنگ دشمن صهیونیستی علیه این ملت و پایان دادن به سیل خونریزی‌ها، کشتارها و جنگ نسل‌کشی که علیه آن‌ها اعمال می‌شود، نشأت می‌گیرد.
undefinedما از همه مواضع شرافتمندانه رسمی و مردمی در عرصه عربی، اسلامی و بین‌المللی که با غزه ابراز همبستگی کردند، از مردم ما حمایت کردند و در برملا کردن دشمن اشغالگر و جنایات ان و توقف جنگ نقش داشتند، قدردانی و تشکر می‌کنیم. تشکر ویژه از برادران میانجی به ویژه قطر و مصر که تلاش‌های زیادی برای دستیابی به این توافق انجام دادند.
@mocafer

۲۱:۴۵

thumnail
و شما جانتان را در راه آرمان فلسطین تقدیم کردی درحالی که سران کشورهای عربی مالشان را با اسرائیل تقسیم می‌کردند....و امشب چه جشن جانسوزی است....@mocafer

۲۱:۵۷