۱۸ آبان
۶:۰۹
۱۹ آبان
۱۲:۲۹
۲۲ آبان
استغنای مطرح در قرآن کریم از ریشۀ «غنی» و به معنای توانگر و بینیازشدن است. «استغنی الله» یعنی از خدا خواست که او را توانگر کند و «استغنی عنهُ به»؛ یعنی از او بینیاز شد (مهیار، 1375: ذیل واژه). مفهوم اصلی استغنا توانگری و ثروتمندی است که درواقع فقط صفت خداوند است و تصور چنین صفتی برای انسان مبیّن فقدان حس مخلوقیت و عبودیت است که میتواند به استکبار و حتی انکار خداوند بینجامد (ایزوتسو، 1378، ج 1: 302 و 303). استغنا در لغت به معنای «خویشتن را دیدن» (همان) و خود را ذاتاً غنیدانستن است که اقتضای طغیان و عدوان و استکبار میکند (مصطفوی، 1360، ج 7: 277) و موجب اعتماد نامحدود به قدرت و توانایی خویش است؛ فعل «استغنی» که برای بیان زیادهروی در اعتماد آدمی به خویشتن به کار میرود، ازنظر روابط معنایی با فعل «طغی» ارتباط نزدیک دارد و به معنای نهری است که از کنارۀ خود تجاوز میکند و به بیرون جاری میشود (نسفی، 1418: 198)؛ ازاینرو در قرآن فعلهای استغنی و طغی در کنار هم و تقریباً هممعنای هم به کار رفتهاند: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» (علق: 6 و 7). در آیۀ «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنی فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّی» (عبس: 5 تا 7) گنهکاری و دوری از تزکیه، نتیجۀ استغنای بشری معرفی میشود؛ ازآنجاکه طبق نظر راغب کلمات «غنی»، «استغنا»، «تغنّی» و «تغانی» به یک معنا هستند (راغب اصفهانی، 1412: ذیل واژه)؛ پس «مَنِ اسْتَغْنی» به معنای کسی است که خود را توانگر نشان دهد و ثروت خود را به رخ مردم بکشد (طباطبایی، 1374، ج 20: 326)؛ چنانکه در آیات «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» (لیل: 5‑10): اما کسی را که بخشایش و پرهیزگاری کرد و آن بهترین را تصدیق کرد، پس برای بهشت آمادهاش میکنیم؛ اما آن کس که بخل و بینیازی ورزید و آن بهترین را تکذیب کرد، او را برای دوزخ آماده میکنیم، آمده است. نویسندۀ المیزان در تفسیر این آیه نوشته منظور از «اعطاء» در این آیه، انفاق مال در راه رضاى خداست؛ زیرا در مقابل آن واژۀ «بخل» آمده که به معنای امساک از انفاق مال است و جملۀ «و اتقی» بهمنزلة تفسیرى براى واژۀ اعطاء است تا مشخص شود منظور از اعطاء، اعطاى برسبیل تقواى دینى است. کلمة «استغناء» نیز در این آیه به معناى طلب غنا و ثروت از راه ندادن و جمعکردن مال است (طباطبایی، 1374: ج 20: 17)؛ پس واژۀ «استغنی» در این آیه در تقابل و تضاد با واژۀ «اتّقی» به کار رفته است؛ و برپایة این آیه، استغنای بشری با معنای ثروتاندوزی و ثروتِ خود را به رخ دیگران کشیدن مانند بخل و امساک، نکوهیده و ناپسند است و با تقوا و پرهیزگاری سازگار نیست؛ حتی با آن منافات هم دارد؛ بنابراین رابطۀ تقابل و تضاد بین «اتقی» (پرهیزکاری) و صفت همراه آن یعنی بخشندگی و گشادهدستی (اعطا) با «استغنی» و صفت همراه آن یعنی «بخل» آشکار و واضح است و آیات «کَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» که در ادامۀ آن آمده نیز مؤیّد این موضوع است که ثروت جمعشده با بخل و اندوختن مال نتیجهای جز سختی و دشواری برای جمعکنندۀ خود ندارد؛ پس برپایة این آیه میتوان گفت پرهیز از ثروتاندوزى نیز مثل تزکیهخواهى، سخاوتمندى و اخلاص، امری ارزشمند است و از نشانههاى تقواست.
با توجه به کاربردهای قرآنی، بهطورکلی میتوان گفت استغنای بشری گاه صفتی پسندیده به معنای بینیازی از خلق و قناعت و متضاد با طمع و بینیازی از خلق و اتکالنداشتن به ایشان و گاهی با مفهوم صفت ناپسند در معنای بینیازی از خدا و سرکشی و نافرمانی در مقابل دستورهای الهی به کار میرود (رک: ایزوتسو، 1378: 305 و 306) و سه معنای توأمِ غنا و بینیازی، اکتفاکردن و قناعت و احساس ثبات، از آن درک میشود.
جنبۀ دیگر واژۀ استغنا در قرآن کریم با استغنا بهعنوان صفت ذاتی خداوند مرتبط است که در صفت غنای الهی تحقق مییابد؛ بهدلیل غنای ذاتی خداوند، یقیناً کمال استغنا و بینیازی نیز فقط در ذات الهی متجلی شده است. ذات اقدس الهی، صمد مطلق است که در کمال قدرت و بینیازی از تمام موجودات و انسانها بینیاز است. استغنای الهی حتی بینیازی وی از عبادات بندگان و کفر و ایمان انسانها را نیز در بر میگیرد (رک: تغابن: 6).
صفت استغنای الهی در کنار غنای مطلق حضرت حق موجب شده است خداوند روزی همة بندگان اعم از کافر و مؤمن را تکفل فرماید (رک: هود: 6)؛ هرچند خداوند هرگاه احتمال بدهد ترس از فقر ممکن است ایمان مؤمنان را تهدید کند، آشکارا به مؤمنان وعدۀ بینیازی میدهد (رک: توبه: 28).@moushaf
با توجه به کاربردهای قرآنی، بهطورکلی میتوان گفت استغنای بشری گاه صفتی پسندیده به معنای بینیازی از خلق و قناعت و متضاد با طمع و بینیازی از خلق و اتکالنداشتن به ایشان و گاهی با مفهوم صفت ناپسند در معنای بینیازی از خدا و سرکشی و نافرمانی در مقابل دستورهای الهی به کار میرود (رک: ایزوتسو، 1378: 305 و 306) و سه معنای توأمِ غنا و بینیازی، اکتفاکردن و قناعت و احساس ثبات، از آن درک میشود.
جنبۀ دیگر واژۀ استغنا در قرآن کریم با استغنا بهعنوان صفت ذاتی خداوند مرتبط است که در صفت غنای الهی تحقق مییابد؛ بهدلیل غنای ذاتی خداوند، یقیناً کمال استغنا و بینیازی نیز فقط در ذات الهی متجلی شده است. ذات اقدس الهی، صمد مطلق است که در کمال قدرت و بینیازی از تمام موجودات و انسانها بینیاز است. استغنای الهی حتی بینیازی وی از عبادات بندگان و کفر و ایمان انسانها را نیز در بر میگیرد (رک: تغابن: 6).
صفت استغنای الهی در کنار غنای مطلق حضرت حق موجب شده است خداوند روزی همة بندگان اعم از کافر و مؤمن را تکفل فرماید (رک: هود: 6)؛ هرچند خداوند هرگاه احتمال بدهد ترس از فقر ممکن است ایمان مؤمنان را تهدید کند، آشکارا به مؤمنان وعدۀ بینیازی میدهد (رک: توبه: 28).@moushaf
۲:۰۷
۲:۲۳
۲:۳۹
۲:۵۵
۳:۱۱
۳:۲۷
۳:۴۲
۳:۵۸
۴:۱۳
۴:۲۹
۴:۴۴
۱۷:۰۱
۱۷:۰۸
۲۴ آبان
14030820.mp3
۵۴:۳۳-۲۸.۰۷ مگابایت
۷:۲۴
۲۷ آبان
#پندهای_قصار
وای به حال بیماری که فکر کند دیگر کاملاً بهبود یافته است چون پرهیز را رها خواهد کرد. پس برای حفظ تقوی و پرهیز نفس در معرفت الهی راهی به جز بیمار پنداشتن خود تا لحظه مرگ را نداریم....
فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ (۳۲_نجم)
صوفیان از آن گاه نماز را رها می کنند که گمان می کنند به خدا وصل می شوند.
@moushaf
۱۲:۳۶
#یک_لغت_قرآنی
زَلَف:به معنای نزدیک شدن یک شئ، به یک شئ در حال حرکت را گویند.
مثال، وقتی شما در جاده به سمت جلو حرکت می کنید ماشین مخالف شما هم به سمت شما در حال نزدیک شدن به شماست. شما در حال تَقرُّب به او، و او در حال تَزَلُّف به شماست.
به موی پیشانی زُلف گویند چون به پیشانی خود را نزدیک می کند. به موی پشت سر در فارسی گیسو و در عربی طُرّه می گویند که متضاد زُلف است. اگر موی سر به سمت پیشانی پایین بیاید زُلف، و اگر به سمت پشت سر پایین برود طُرّه گفته می شود.
"وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى" یعنی سلیمان را ما نعمت بخشیدیم و او با استفاده از نعمت در راه رضایت ما به سمت ما حرکت می کرد و ما به سمت او حرکت و به او نزدیک می شدیم. پس هر حرکت انسان به سوی خدا دارای دو حرکت است که حرکت دیگر أزْلَفت و نزدیک شدن خدا به اوست.أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَی (۳_زمر)یعنی ما دین خود را خالص برای خدا کرده ایم و چون دیگران بر او شریک قائل نشده ایم، پس ما به خدا تقرب می جوییم و او هم به ما از رحمت اش طبق سنت اش تَزَلُّف می کند.
وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (۶۹_عنکبوت)مومن با کار نیک و احسان به خدا تقرّب می کند و خدا با نور هدایت اش به او تَزَلُّف کرده نزدیک تر می شود.
وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا (۳۷_سبأ)یعنی مال و فرزندان شما سبب نمی شود به ما نزدیک شوید چنانچه در دنیا سبب نزدیکی اهل دنیا به شما می شود، که ما به شما نزدیک شویم و به خاطر مال و فرزندان زیادی که در دنیا جمع کرده اید به شما نگاه رحمتی بیفکنیم....
"فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى" یعنی ما به داود نزدیک می شدیم. وقتی انسان در دنیا به خدا با تقوی و عمل صالح تقرّب جست در روز قیامت دیگر انسان را محلی برای تقرّب به خدا اختیاری نیست. پس حق تعالی مطلق به او با نزدیک کردن بهشت که وجود قدسی اش در آن حاضر است او را پاداش نهایی می دهد. (وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ)
@moushaf
۱۲:۵۲
۳۰ آبان
۱:۵۳
۸:۴۳