میزبان نور باشیم
در کارهای فرهنگی و تربیتی، اهمیت و جایگاه محتوا روشن است ولی باید دانست که اهمیت فرم هم کمتر از آن نیست. میبایست محتوای ارزشمند نظام داده شود و صورتبندی مناسبی از آن انجام گیرد؛ آنگاه میتوان دید که در قالب یک فرم زیبا، محتوای ارزشمند نیز دلنشین شده و در عمق جان مخاطب مینشیند.
الغرض، بچههای دفتر امور شهدای بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیهالسلام، در برنامهای متفاوت با عنوان "میزبان نور"، به جای آنکه به دیدار خانواده شهدا بروند، خانواده این عزیزان را به منازل دعوت میکنند و در واقع میزبان خانواده محترم شهدا میشوند.
هر چند همواره ما میهمان سفره و عنایات شهداییم ولی حضور مادران و پدران و همسران و فرزندان شهدا در منازل ما، رفتن به استقبال نور و معنویت است، تجربهای متفاوت و شیرین!
میزبان نور، غیر از آنکه مجالی است برای دیدار و تلاقی و ترابط مومنان که خود بزرگترین جلوه یک جمع ایمانی است؛ مجلس ذکر و قرآن و جهاد تبیین هم هست. میزبان نور، نوعی ادای دین به خانواده محترم شهداست البته که حق ایشان بر ما تمامی ندارد و ما مدیون آنانیم. میزبان نور، هم از جهت محتوا و هم از جهت فرم یک برنامه متفاوت است.
اولین برنامه در ایام هفته دفاع مقدس و با میزبانی از خانواده شهید عزیز، مصطفی احمدی روشن برگزار شد. شهیدی که رهبر معظم انقلاب مدظله در وصف شهادتش فرمودند، شهیدی که شهادتش دل ما را سوزاند!
حضرت آقا در جمع خانواده این شهید فرمودند: ارزش وجودی این شهدا از دو بعد قابل توجه است: جنبه اول، فعالیتهای علمی و تحقیقی و تسلط آنان به كارهای مهم و حساس است كه نشان از استعداد برتر و نخبگی آنان دارد و جنبه دوم، ابعاد الهی و معنوی این جوانان است كه همین عامل زمینه را برای شهادت آنان آماده میكند.
راستی؛ میزبان نور بعدی کی و کجاست؟
#بسیج_دانشجوئی#دفتر_امور_شهدا#دانشگاه#شهید#میزبان_نور
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
#بسیج_دانشجوئی#دفتر_امور_شهدا#دانشگاه#شهید#میزبان_نور
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۷:۰۶
منتقدِ مصلح
انتقاد مصلحانه یکی از کمالات انسانی است ولی وقتی حالات خودم را میبینم، چقدر منتقد بدی بودهام.در این راستا، تاملی کردم و نکاتی تقدیم میدارم، باشد که عامل باشم انشاءالله:
*نقطه بحرانی و آستانه تحمل فرد/افراد مورد انتقاد را بدانم:*
سالها پیش تعدادی از بچههای مرکز رشد نشریهای راه انداخته بودند. چیز جالبی بود ولی از جهاتی با سلیقه من همخوانی نداشت. یکی دو بار موضع انتقادی سنگین گرفتم. چندی بعد، از یکی از اعضای تحریریه، از وضعیت نشریه پرسیدم. پاسخ داد: تعطیلش کردیم و کنار گذاشتیم. تعجب کردم و پرسیدم: چرا؟ پاسخ داد: انتقادها زیاد بود از جمله انتقادهای شما! جا خورده بودم، اصلا قصدم این نبود که کار تعطیل شود. انتقادی که به جای بهتر کردن کار، آب یخی باشد بر روی مجریان آن، خستگی را بر تنشان بگذارد و نهایتاً کار خوب را تعطیل کند، گیر دارد!
*جایگاه و احترام فرد/افراد مورد انتقاد را حفظ کنم:*
یکی از استادان، تکلیف هفتگی مردافکنی برای کلاس تعیین کرده بود. چند هفته انجامش دادیم ولی بالاخره یک روز سر کلاس، پا شدم و به صورت تهاجمی نسبت به نوع این تکالیف و میزان فشار آن، انتقاد کردم. چند روز بعد، وقتی به آن استاد سر زدم، گفت: فلانی، آن روز که آن حرفها را زدی، از سطح فشاری که به من وارد شد به شدت اذیت شدم! حرف استاد، تنبهآمیز بود و شرمندگیاش ماند برای من! میتوانستم بسیار زیباتر، مطالبم را به استاد منتقل کنم. نه نیازی بود آن قدر تهاجمی صحبت کنم و نه لازم بود در کنار بچهها باشد.
*شرایط اجرایی موضوع مورد انتقاد را بدانم.*
قبل از انتقاد، اول از خودم بپرسم، آیا راه معقول دیگری بود؟ آیا شرایط فرد مورد انتقاد به گونهای بوده است که میتوانست تدبیر خیلی بهتری بکند یا واقعاً راه چارهای نبود؟ یا اگر چاره دیگری بود هزینه پیادهسازیاش قابل قبول بود یا خیر؟
*آیا موضوع مورد انتقاد، تکرارپذیر است و انتقاد، مشکلی را حل خواهد کرد؟*
گاهی یک اتفاق، فقط یک بار رخ میدهد و اصلاً موقعیت تکرار هم نخواهد داشت. در ایام اربعین یکی از سالها، تعدادی از بچهها پیشقراول شدند و کاروانی خانوادگی راه انداختند. سفر نامنظمی شد، اصلا راه انداختن کاروان در آن ایام، کار درستی نبود. بنا بود وقتی برگشتیم به مرز، اتوبوس آماده حرکت به سمت تهران باشد وقتی رسیدیم ادامه همان بینظمی طول سفر! البته اتوبوس هم نبود. سیل انتقادات ما روانه آن بندگان خدایی شد که کاروان را راه انداخته بودند. سفر تلخی شد! شاید بگوییم خب، او نباید مسئولیت قبول میکرد ولی انتقاد در آن لحظات هیچ فایدهای نداشت!
*نقطه انتقاد را بشناسم و از تعمیم بیمورد بپرهیزم!*
نباید یک اتفاق ساده را آن قدر بزرگ کنم که انگار همه چیز به هم ریخته و وضعیت بسیار اسفناک است. بارها پیش آمده که دانشجو، برای یک مشکل در انتخاب واحد، یک اختلاف با یک استاد خاص، قبول نشدن در یک درس، تمام فلسفه دانشگاه، استاد، علم آموزی و ... را به باد انتقاد میگیرد.
*اول خودم را کنار بگذارم بعد انتقاد کنم!*
گاهی چون من عضو یک شورا یا گروه یا ... نیستم، شروع میکنم به انتقاد کردن! خداوند متعال ما را از شر نفسمان نجات دهد. گاهی تعارض منافع داریم و با اینکه میدانیم، آن کار آن قدرها هم بد نیست آسمان و ریسمان به هم میبافیم که اثبات کنیم که این کار فساد فیالارض است و عاملش مفسد و مهدورالدم و مباحالغیبه! مثلاً در انجام پایاننامه کاهلی کردهام و دیر شده است! درسم را خوب نخواندهام و نمره خوبی نگرفتهام گیر میدهم به این و آن. تنبلی کردهام و کار را تا لحظه آخر نگه داشتهام و از قضا در یک ساعت پایانی سامانه قطع بوده است شروع میکنم به ربط دادن این قطعی به بیکفایتی افراد و ...! یاد بگیرم که در موقع انتقاد، اول خودم را کنار بگذارم!
*دین را قربانی نکنم!*
شیطان کار خودش را خوب بلد است. یک بار از عملکرد یک دانشجو ناراضی بودم، میخواستم نسبت به عملکردش انتقاد کنم آن قدر آیه، روایت و مستند دینی و اخلاقی ردیف کردم که بنده خدا کلاً رفت در موضع ضعف. خدا جای حق نشسته است؛ خیلی زود گیر افتادم. اصلاً وقتی انتقاد کردی و دلت خنک شد، احتمالا به خطا رفتهای! در انتقاد، هم باید اخلاقی عمل کرد و هم صادقانه.
پ.ن۱:شاید گفته شود با این شرایط اصلاً نباید انتقاد کرد! قطعاً حرف حقیر این نیست ولی اگر بخواهم راه میانبُرش را عرض کنم میگویم در زمان انتقاد، خدا را در نظر داشته باشیم، فقط همین!
پ.ن۲: دعا کنید خودم هم عامل باشم انشاءالله.
#زیست_دانشجویی#دانشگاه#انتقاد
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
انتقاد مصلحانه یکی از کمالات انسانی است ولی وقتی حالات خودم را میبینم، چقدر منتقد بدی بودهام.در این راستا، تاملی کردم و نکاتی تقدیم میدارم، باشد که عامل باشم انشاءالله:
سالها پیش تعدادی از بچههای مرکز رشد نشریهای راه انداخته بودند. چیز جالبی بود ولی از جهاتی با سلیقه من همخوانی نداشت. یکی دو بار موضع انتقادی سنگین گرفتم. چندی بعد، از یکی از اعضای تحریریه، از وضعیت نشریه پرسیدم. پاسخ داد: تعطیلش کردیم و کنار گذاشتیم. تعجب کردم و پرسیدم: چرا؟ پاسخ داد: انتقادها زیاد بود از جمله انتقادهای شما! جا خورده بودم، اصلا قصدم این نبود که کار تعطیل شود. انتقادی که به جای بهتر کردن کار، آب یخی باشد بر روی مجریان آن، خستگی را بر تنشان بگذارد و نهایتاً کار خوب را تعطیل کند، گیر دارد!
یکی از استادان، تکلیف هفتگی مردافکنی برای کلاس تعیین کرده بود. چند هفته انجامش دادیم ولی بالاخره یک روز سر کلاس، پا شدم و به صورت تهاجمی نسبت به نوع این تکالیف و میزان فشار آن، انتقاد کردم. چند روز بعد، وقتی به آن استاد سر زدم، گفت: فلانی، آن روز که آن حرفها را زدی، از سطح فشاری که به من وارد شد به شدت اذیت شدم! حرف استاد، تنبهآمیز بود و شرمندگیاش ماند برای من! میتوانستم بسیار زیباتر، مطالبم را به استاد منتقل کنم. نه نیازی بود آن قدر تهاجمی صحبت کنم و نه لازم بود در کنار بچهها باشد.
قبل از انتقاد، اول از خودم بپرسم، آیا راه معقول دیگری بود؟ آیا شرایط فرد مورد انتقاد به گونهای بوده است که میتوانست تدبیر خیلی بهتری بکند یا واقعاً راه چارهای نبود؟ یا اگر چاره دیگری بود هزینه پیادهسازیاش قابل قبول بود یا خیر؟
گاهی یک اتفاق، فقط یک بار رخ میدهد و اصلاً موقعیت تکرار هم نخواهد داشت. در ایام اربعین یکی از سالها، تعدادی از بچهها پیشقراول شدند و کاروانی خانوادگی راه انداختند. سفر نامنظمی شد، اصلا راه انداختن کاروان در آن ایام، کار درستی نبود. بنا بود وقتی برگشتیم به مرز، اتوبوس آماده حرکت به سمت تهران باشد وقتی رسیدیم ادامه همان بینظمی طول سفر! البته اتوبوس هم نبود. سیل انتقادات ما روانه آن بندگان خدایی شد که کاروان را راه انداخته بودند. سفر تلخی شد! شاید بگوییم خب، او نباید مسئولیت قبول میکرد ولی انتقاد در آن لحظات هیچ فایدهای نداشت!
نباید یک اتفاق ساده را آن قدر بزرگ کنم که انگار همه چیز به هم ریخته و وضعیت بسیار اسفناک است. بارها پیش آمده که دانشجو، برای یک مشکل در انتخاب واحد، یک اختلاف با یک استاد خاص، قبول نشدن در یک درس، تمام فلسفه دانشگاه، استاد، علم آموزی و ... را به باد انتقاد میگیرد.
گاهی چون من عضو یک شورا یا گروه یا ... نیستم، شروع میکنم به انتقاد کردن! خداوند متعال ما را از شر نفسمان نجات دهد. گاهی تعارض منافع داریم و با اینکه میدانیم، آن کار آن قدرها هم بد نیست آسمان و ریسمان به هم میبافیم که اثبات کنیم که این کار فساد فیالارض است و عاملش مفسد و مهدورالدم و مباحالغیبه! مثلاً در انجام پایاننامه کاهلی کردهام و دیر شده است! درسم را خوب نخواندهام و نمره خوبی نگرفتهام گیر میدهم به این و آن. تنبلی کردهام و کار را تا لحظه آخر نگه داشتهام و از قضا در یک ساعت پایانی سامانه قطع بوده است شروع میکنم به ربط دادن این قطعی به بیکفایتی افراد و ...! یاد بگیرم که در موقع انتقاد، اول خودم را کنار بگذارم!
شیطان کار خودش را خوب بلد است. یک بار از عملکرد یک دانشجو ناراضی بودم، میخواستم نسبت به عملکردش انتقاد کنم آن قدر آیه، روایت و مستند دینی و اخلاقی ردیف کردم که بنده خدا کلاً رفت در موضع ضعف. خدا جای حق نشسته است؛ خیلی زود گیر افتادم. اصلاً وقتی انتقاد کردی و دلت خنک شد، احتمالا به خطا رفتهای! در انتقاد، هم باید اخلاقی عمل کرد و هم صادقانه.
#زیست_دانشجویی#دانشگاه#انتقاد
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۶:۴۱
ما و منارهها
خوب میگفت؛ منارهها خیلی مهماند، منارهها از دوردستها دیده میشوند و علائم آبادانی شهرند، شهرها را با منارهها میشناسند و البته استادان منارههای دانشگاهند! باز هم خوب میگفت؛ هیچ جامعهای فراتر از اندیشه معلمانش رشد نخواهد کرد و باز هم حرف عمیقی میزد که اگر فکر میکنی، کار تربیتی در دانشگاه، بدون حضور و همکاری و مشارکت استادان امکانپذیر است راه به بیراهه میبری!
این استاد است که دانشگاه را میسازد؛ این استاد است که دانشگاه را دانشگاه میکند؛ استاد، از دانشگاه آبرو میگیرد و به دانشگاه آبرو میدهد و البته خودش آبروی دانشگاه است، اصلاً استاد، خودِ دانشگاه است!
استاد در دانشگاه، فقط مدرّس نیست بلکه یک الگوست! استاد، چه سخن بگوید، چه سکوت کند، الگوست. استاد، چه واکنش داشته باشد و چه بدون کنش باشد (که البته بیکنشی، خودش نوعی کنش است) باز هم الگوست. استاد چه بخواهد، چه نخواهد الگوست! و اساساً الگوها هستند که انسان میسازند (و یا نمیسازند!)
بدون استاد، بدون راهنما، بدون پیرطریق، طی مسیر اگر نگوییم شدنی نیست بسیار دشوار است؛ استاد خودِ راه است! تمام آنانی که در مسیر علم و تربیت به جایی مناسب و موثر (و نه لزوماً به درآمد و مال و منال مناسب) رسیدهاند حتماً استاد داشتهاند و یا با مربّی مشخصی در تعامل، تلاقی و ترابط بودهاند.
راستی، استاد چه میکند؟
استاد الهامبخش است، وقتی دانشجو چشمان سرخ و خستگی استادش را میبیند، پیگیریاش را که مشاهده میکند، روز تعطیل و غیرتعطیل نشناختنش را که نظاره میکند، میبیند که استادش، تمام وجودش را برای دانشجویش گذاشته است، خودش هم به حرکت در میآید، پیش میرود، یاد میگیرد، تکرار میکند!
دانشجو خسته میشود، گیج میزند، ضعف میکند، خالی میشود، فراموش میکند و این استاد است که میایستد و دانشجو را میکِشد، درمان میکند، راه میاندازد و پیش میبرد، این استاد است که دانشجو را استاد میکند!
استادی که ایده ندارد استاد نیست! استادی که افقگشایی نمیکند، استاد نیست! استادی که هر روز زندهتر از دیروز نیست، استاد نیست! استادی که خودش دانشجو نیست، استاد نیست! ...
پ.ن۱: و چقدر دلم برای استاد/هایم تنگ شده است. اصلاً اگر دلتان برای استادتان تنگ نمیشود، بدانید استادتان نیست! یک چیز عجیبتر، دلِ استادهایتان برایتان بیشتر از خودتان برای او تنگ میشود، میدانم که میگویم!
پ.ن۲: استاد داشته باشید، قدر استادهایتان را بدانید و استاد شوید!
#دانشگاه#استاد
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
#دانشگاه#استاد
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۷:۳۶
به شکرانه امانت
اشاره:به فرمایش همکاران برگزارکننده همایش بصیرت ۱۴۰۴، نامهای برای والدین داوطلبان آماده کردم که با اندکی تغییر، به این عزیزان تقدیم گردید، متن آن را به اشتراک میگذارم:
بسم الله الرحمن الرحیم
والدین عزیز
سلام علیکم
بعد از ماهها و گاهی سالها انتظار، کودکی که امانت الهی است، پای به عرصه وجود مینهد و میشود نور چشم و میوه دل پدر و مادر.
کودک، آهسته آهسته راه میافتد، قد میکشد، بزرگ میشود. موفقیتهایش، قند در دل والدین آب میکند و با شکستها و زمین خوردنهایش، غم و دلهره میافتد به جانشان.
تا کودک بزرگ شود، پدر و مادر، هزار بار، نه ببخشید، روزی هزار بار میمیرند و زنده میشوند ولی میکوشند آب در دل فرزند تکان نخورد. به راستی که فرزندان بزرگ میشوند در حالی که گَردِ پیری و شکستگی بر چهره مادران و پدران مینشیند.
پدران و مادران؛ به پاس تمام سالهایی که صبورانه و مجاهدانه بارِ تربیت فرزند دلبندتان را به دوش کشیدهاید، با افتخار، تمام قد در محضرتان میایستیم و خاک پایتان را توتیای چشمانمان میکنیم؛
پدران و مادران، به دانشگاه امام صادق علیهالسلام خوش آمدید؛ حضورتان گرم، وجودتان سبز، نگاهتان پُرمِهر، عمرتان مستدام و سایهتان پایدار.
ما به عنوان شاگردان استاد عزیزمان، حضرت آیت الله مهدوی کنی ره، در دانشگاه امام صادق علیهالسلام یاد گرفتیم، یاد میگیریم و یاد میدهیم که همه یک خانوادهایم!
ما در دانشگاه امام صادق علیهالسلام یاد گرفتیم، یاد میگیریم و یاد میدهیم که تحصیل و علمآموزی بدون تهذیب نفس و تربیت معنوی، همچون تیغی آخته در دست زنگی مست است!
ما در دانشگاه امام صادق علیهالسلام یاد گرفتیم، یاد میگیریم و یاد میدهیم که برای اثرگذاری، علمآموزی به تنهایی کفایت نمیکند و حضور و فعالیتی چندجانبه، چند بُعدی و تشکیلاتی را طلب میکند و بیشک نقشِ محیط، زیستبوم و بستر در تکمیل قابلیتها، بروز استعدادها و پرورش توانمندیها انکار ناپذیر است.
ما در دانشگاه امام صادق علیهالسلام یاد گرفتیم، یاد میگیریم و یاد میدهیم علم، امانت است و بر این باوریم که خداوند متعال از دانایان پیمان گرفته است که در مسیر تحقق حیات طیبه و جامعه ایمانی بکوشند و این امر حضور و وجودِ مردانی را میطلبد که چشم بر منافع زودگذر دنیایی بسته و درگیر نام و نان نشوند.
پدران و مادران؛نیک میدانید که هر چند دانشگاه، اولین و اصلیترین عامل امر تربیت دانشجو نیست ولی بیشک در پرورش و تثبیت آن آموزهها، جایگاهی غیرقابل انکار دارد. محیط و زیستبوم تربیتی در دانشگاه امام صادق علیهالسلام کمنظیر و چه بسا بیبدیل است و از اینکه خداوند متعال چنین توفیقی را ارزانی فرزندتان داشته است، دست سپاس به آسمان بلند کرده و پیشانی شُکر بر خاک میساییم و بسیار خرسندیم.
ایران امروز ما، درگیر جنگ بزرگ تمدنی است و نقشآفرینی اثربخش در این جدال تمام عیار، مستلزم شناخت عرصه و میدانِ عمل است. پیروزی در این معرکه، به همان نسبت و بلکه بیش از آنکه نیازمند توسعه فناوریهای سخت، تجهیزات و تسلیحات و تربیت نیروهای متمایز نظامی است، در گروی جهاد علمی، جنبش نرمافزاری و پیشرفت علم و مهارت نظریهپردازی، سیاستگذاری و اجرا است، امر مهمی که به عنوان یک رسالت و ماموریت در دانشگاه امام صادق علیهالسلام پیگیری میشود و امید آن داریم که فرزند دلبندتان از شاگردان شایسته این مکتب باشد، ان شاء الله.
پدر و مادر عزیز؛ در پایان، ضمن تشکر خاضعانه از حضرتعالی که سالهای شیرین عمرتان را صرف تربیت فرزندی برومند و توانمند کردهاید، از محضر شریفتان خواهشمندیم که همچنان ما را از همدلیها، حمایتها و همراهیهای موثر خود بهرهمند ساخته و یاریگر ما در ادامه این مسیر باشید.
به نمایندگیمحمد نوروزی معاون دانشجویی و فرهنگی دانشگاه
#دانشگاه#زیست_دانشجویی#همایش_بصیرت
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
بسم الله الرحمن الرحیم
والدین عزیز
سلام علیکم
به نمایندگیمحمد نوروزی معاون دانشجویی و فرهنگی دانشگاه
#دانشگاه#زیست_دانشجویی#همایش_بصیرت
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۶:۲۷
فرصتی برای ایجاد جرم موثر
اشاره: دوستان بسیج دانشجویی لطف داشتند و دعوتم کردند سری به اردوی فرصت ۳ بزنم. دورهای که به همت دفتر تدبیر واحد جهاد علمی و با موضوع مباحث مدیریت اسلامی برگزار شده بود. بنا شد پنج دقیقهای صحبت کنم، در همان چند دقیقه، نکتهای تقدیم داشتم که در ادامه به صورت کوتاه آوردهام.


یکی از مسائل ما در پیشبرد مباحث مدیریت اسلامی (و یا موارد مشابه) این است که با وجود سعی و کوششهای متعدد، هنوز به جرم موثر تغییر نرسیدهایم!
منظور از جرم (یا نیروی) موثر چیست؟
تصور کنید که میخواهید، وسیلهای را هل بدهید یا مثلا واژگون کنید یا کاری مشابه. اگر نیرویی که به آن جسم یا وسیله وارد میکنید ناکافی باشد، ممکن است از جایش تکان بخورد ولی مجدد به حالت پیشین بر میگردد، مگر اینکه نیروی وارده از یک حد (یا میزانی) بیشتر باشد تا بتواند بر مقاومت و اینرسی موجود غلبه نماید.
حال برگردیم به بحث خودمان، طی سالیان اخیر و دهههای گذشته درباره مواردی نظیر مطالعات مدیریت اسلامی و ...، با اینکه کارهای زیادی انجام گرفته ولی هنوز هم کافی نیست! هنوز آن جرم موثری که بتواند بر جریان متعارف غلبه کند به وجود نیامده است، هنوز به اندازهای که بتوان مباحث مدیریت اسلامی را از ایده تا ابزار، از مفهوم تا کاربرد، از نظریه تا مصداق، از هستیشناسی و معرفتشناسی تا چارچوب اجرایی پیاده کرد، کار نکردهایم.
پس چند نکته:
یک. در واقع برای هر تغییری میبایست جرم موثری شکل بگیرد لذا ناامید نشویم، عجله نکنیم و بدانیم بخشی از طول کشیدن فرآیند و بروز تاخیر طبیعی است.
دو. در کنار تلاشهای مطالعاتی و دانشی میبایست به فکر تکثیر تعداد هم بود.میبایست افراد و ایدههای متعدد دیگری، به این ساختار، به این نگاه، به این جمع اضافه شوند.
سه. در این سیستم، برای هرکسی نقشی و کاری قابل تصور است، برخی از جهت نظریهپردازی توانمندند، عدهای در ابزارسازی قوت دارند، گروهی استعداد قابل توجهی در پیادهسازی دارند و ... . برای هرکسی باید نقشی تعریف کرد.
پ.ن۱: حرکت در این مسیر، همهاش سعادت است؛ یا در دوره عمر خودت، مدیریت اسلامی (یا سایر نظامهای مبتنی بر اندیشه ناب دینی و اسلامی) پیاده میشود که اشاعه نور است یا زمینهساز تحقق این امر میشوی که باز هم ماجوری!
پ.ن۲: همه چیز هم قواعد فیزیک نیست و با دو دو تا چهار تا پیش نمیرود، یکی از سنتهای الهی این است که اگر جمع قلیل موثر و با ایمانی باشند بر جمع کثیر غیرایمانی هم غلبه میکنند!
#جرم_موثر#تغییر#مساله_محوری#فرصت#بسیج_دانشجوئی#تدبیر
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
اشاره: دوستان بسیج دانشجویی لطف داشتند و دعوتم کردند سری به اردوی فرصت ۳ بزنم. دورهای که به همت دفتر تدبیر واحد جهاد علمی و با موضوع مباحث مدیریت اسلامی برگزار شده بود. بنا شد پنج دقیقهای صحبت کنم، در همان چند دقیقه، نکتهای تقدیم داشتم که در ادامه به صورت کوتاه آوردهام.
#جرم_موثر#تغییر#مساله_محوری#فرصت#بسیج_دانشجوئی#تدبیر
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۵:۳۳
بازارسال شده از احیاء _ محمد نوروزی
خانه پدری!
یک شال سفید میانداخت و آرامآرام قدم بر میداشت. عصازنان خودش را به مقبره میرساند و شهدا را میهمان فاتحهای میکرد و وارد مسجد میشد. در محراب که میایستاد، دو بار به میکروفون ضربه میزد و تکبیر نماز را میگفت. این ماجرای هر هفته ما بود.
پیرمرد، شوخ طبعیهای خاص خودش را داشت وقتی از به بهشت رفتنش بعد از صد و بیست سالگی میگفت، خودش هم خندهاش میگرفت شاید نمیدانست هر وقت درباره رفتن حرف میزند غمی بر دل ما مینشیند ولی به روی خودمان نمیآوریم.
یکی از شیرینترین روزهایمان وقتی بود که پیرمرد شروع میکرد به گفتن از خاطرات معمم شدنش در همان روزهای آغازین طلبگی و از استادش مرحوم برهان و از مقاومتش در زندانهای ساواک و از دهها خاطره ناب دیگر! مینشستیم و چشم میدوختیم به دهانش و دلمان غنج میرفت از خندههای ریز و شوخیهای پدرانهاش.
تمام زندگی پیرمرد یا به قول خودش عشقش، ما بودیم آری ما! همواره میگفت اگر روزی کم بیاوریم عبایی دارم که میفروشمش و کار را پیش میبریم! ما هم میخندیدیم و البته قند در دلمان آب میشد که پدر، هست! و چقدر خوب که هست! آری پیرمرد، تمام قد ایستاده بود پشت آرمانش.
و پدر زیباتر میشد وقتی در شبهای قدر، قرآن به سر میگرفت و با خضوع و خشوعی آشکار می.خواند: یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه و اوف لناالکیل و تصدق علینا...و چقدر در این لحظات خواستنیتر میشد ...
در یکی از سحرگاهان، پزشکان گفتند قلب پیرمرد از حرکت ایستاده است و نبضش نمیزند ولی هیچ یک نمیدانستند که پیرمرد، قلب بزرگش را در میان صدها فرزندش تقسیم کرده است، قلبی که به لطف خداوند متعال هیچگاه از حرکت نخواهد ایستاد و البته انسان های بزرگ بر قلوب حکومت کنند نه بر خاک!
ای عزیزان اینک ماییم و خانه پدری ...ماییم و آرمانی بزرگ ...ماییم و کاری ناتمام ... پس میایستیم به نام پدر، به احترام پدر و برای پدر برای آرمانش!والسلام
پ.ن: این مطلب در ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ در گروههای مجازی منتشر شده بود.
#آیت_الله_مهدوی_کنی#روز_معلم#دانشگاه_امام_صادق#استاد------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
پ.ن: این مطلب در ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ در گروههای مجازی منتشر شده بود.
#آیت_الله_مهدوی_کنی#روز_معلم#دانشگاه_امام_صادق#استاد------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۴:۰۱
به بهانه کوهستان
دعوت شدم ولی نتوانستم شرکت کنم. جلسه قدردانی از فعالان کوهنوردی سال گذشته را میگویم. حتی به این فکر کردم که اگر شرکت کنم و اگر قرار باشد چند دقیقهای حرف بزنم درباره چه چیزی صحبت کنم. چهارشنبه بعد از جلسه دفاعیه یکی از دانشجویان عزیز، مسئول کوهنوردی سال گذشته (آقا ابراهیم شجاعت) مراجعه کرد و اولاً قدری گلایه کرد که چرا دیشب در مراسم شرکت نکردم و ثانیاً لطف داشت و کتابی به دستم داد به نام «در آیینه کوهستان»، کتاب مربوط به تجارب و خاطرات و آمار و تصاویر گروه کوهنوردی دانشگاه در سال تحصیلی ۱۴۰۴_۱۴۰۳ بود. خود ابراهیم که خوش سلیقه است و کار در بیار! از وصفش میگذرم که مجالی دیگر میطلبد (همین قدر بگویم که هر جا با ابراهیم کار کردهام برایم آموزنده بوده و از او یاد گرفتهام، الحمدلله کار به خوبی پیش رفته، فرم و محتوا با دقت پیاده شده و البته خودم هم دوستش دارم)، مقدمهای هم استاد عزیز، دکتر خندان که از فعالان کوهنوردی دانشگاه در سال تحصیلی گذشته بود برای کتاب آماده کرده بودند.
حالا از همه اینها بگذریم، چند نکته از ماجرای گروه کوهنوردی در دانشگاه:
یک. متاسفانه (یا خوشبختانه)، آدمها میتوانند کارها را مهم کنند یا از اهمیت بیندازند! ممکن است در وهله اول، موضوع کوهنوردی (و حتی ورزش)، اولویتی برای خیلی از افراد نداشته باشد لااقل در دانشگاه ما مورد توجه قرار نگیرد، ولی میبینید که یک یا دو نفر وسط میایستند، کار را دست میگیرند، پیش میبرند و جمعی حول آنها شکل میگیرد و همان یکی دو نفر میشوند واسطه خیر و فیض. همین اتفاق را درباره بهشتگردی (در برنامههای واحد امور شهدای بسیج)، درباره راوی (یکی دیگر از برنامههای جذاب بسیج)، در فعالیتهای کارآموزی دانشکده مدیریت، در برنامه دعوت (از برنامههای انجمن فرهنگ و ارتباطات)، در طرح شهید رئیسی (از فعالیتهای دارالقرآن دانشگاه) و ... می توان مشاهده کرد! باور کنیم که آدمها میتوانند بر سیستمها غلبه کنند (و یا لااقل تاثیر ویژه بگذارند!)
دو. در هر کاری، هم محتوا مهم است و هم فرم. نمیشود فرم را نادیده گرفت و نمیشود محتوا را کنار گذاشت. گروه کوهنوردی دانشگاه در هر دو مورد موفق بوده است. یعنی ایجاد نظامها، فراهمسازی بستر آموزشی برای کوهنوردان، ایجاد زمینه اطلاعرسانی قبل و بعد هر اردو، تهیه همین کتابی که دربارهاش صحبت شد، دعوت از اساتید، طبقهبندی اردوها به سبک و متوسط و سنگین، اختصاصیسازی برخی اردوهای کوهنوردی به ورودیهای جدید و کارکنان و ... و همه و همه، میتوانند جدی بودن کار را نشان بدهند. یکی از اساتید، اساساً از این درجه از نظاممندی و پیگیری این گروه به صورت فعالانه سخن میگفت و جالب اینکه خودش در اردوها حضور نمییافت ولی اصل کار را به خوبی میپسندید.
سه. خود کوهنوردی (و کوهپیمایی) واقعاً مهم است (متاسفانه به جهاتی فرصت حضور بسیار اندکی دارم هر چند رفقا میدانند که با ورزش بیگانه نیستم) ولی به تعبیر یکی از اساتید قرآن و اخلاق، کوهنوردی از ورزشهایی است که استقامت را در افراد تقویت میکند ضمن اینکه چه بخواهیم و چه نخواهیم در آیات متعددی از قرآن به کوه، عبرتگیری از آن و نشانههای آن اشارات دقیق و سنگینی شده است!
الغرض، هدف از این نوشته، هم تشکر بود و هم توجه. تشکر از همه عزیزان دست اندرکار در چنین فعالیتهای ارزشمندی و توجه به اینکه آدمها میتوانند محور بسیاری از تغییرات باشند به شرط قیام و استقامت!
#کوهنوردی#ورزش#زیست_دانشجویی#استقامت
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
#کوهنوردی#ورزش#زیست_دانشجویی#استقامت
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۶:۳۲
ظرفیت مجامع استانی یا همان ای ایران بخوان!
با یک سوال شروع کنیم؟
"اسفندیار" در شاهنامه فردوسی، آدم خوبی بود یا آدم بدی بود؟قول میدهم بسیاری از ما (تاکید میکنم بسیاری از ما) یا پاسخش را نمیدانیم یا میگوییم آدم خوبی نبود چون با رستم درگیر شد! درست است؟حال نظر مقام معظم رهبری مدظله را در این زمینه ببینیم:《من یک وقت گفتم که «اسفندیار» مثل این بچه حزباللّهیهای امروز خودِ ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزباللّهی غیورِ دینخواهِ مبارز وجود دارد. (دیدار با جمعی از اعضای انجمن قلم در ۸ بهمن ماه سال ۱۳۸۱)》
مثلا بوشهریها چقدر درباره رهبران مبارز شهرشان در طول تاریخ میدانند؟
《رهبری علما هم [در بوشهر] قطعی است؛ مرحوم آقا سیّدعبدالله بلادی جزو عناصر بسیار مؤثّر بوده؛ بعد هم مرحوم رئیسعلی دلواری که خب دیگر مقامش واضح و آشکار است. ... [در مورد] همین شهید نادر مهدوی که [شما] آقایان چند بار اسمش را اینجا آوردید، کسی از دوستان ما که وارد در این موضوعات است میگفت اگر ایشان متعلّق به کمونیستها بود، یک چگوارا از او درست میکردند؛ یعنی [یک] چهره بینالمللی مبارز. بیانات در ۲۳ دی ۹۸》
یا زنجانیها چقدر با مفاخر شهرشان آشنا هستند؟
《افتخارات برجسته شهر زنجان در طول تاریخ، برای جوان زنجانی بسیار حائز اهمیت است كه بداند شهر و منطقه او از دیرباز منطقهای فرهنگی و دارای رشد علمی و اخلاقی بوده است. شما در تاریخ، برجستگان علمی و فرهنگی در فلسفه، فقه و ریاضی دارید كه از این سرزمین برخاستهاند و یكی از معروفترین آنها «شیخ شهابالدین سهروردی» - شیخ اشراق - است كه به عنوان یك فیلسوف و متفكّر برجسته اسلامی، نام درخشانش در همهی دایرةالمعارفهای دنیا ثبت شده است.۱۳۸۲/۰۷/۲۱ بیانات در دیدار مردم زنجان》
ما درباره ستارخان چه میدانیم؟
《مرحوم ستّارخان در قضایای مشروطیّت و آن حوادثی که داشت و اقداماتی که کرد، کاغذ علمای نجف در جیبش بود؛ یعنی از علمای نجف استفتاء کرده بود، سؤال کرده بود، آنها هم به او جواب داده بودند، او با این نیّت حرکت میکرد؛ این خیلی مهم است. بیانات در ۱۴۰۲/۰۹/۱۵》
آیا ما درباره پیشینه مازندران در تشکیل حکومت علوی چیزی میدانیم؟
《اسلام در مازندران با جنگ و شمشیر وارد نشد؛ زمان خلفایی که آمدند ایران را فتح کردند و نعمت اسلام را برای ایران آوردند، خب با لشکر[کشی] بود دیگر؛ این لشکرها از این ارتفاعات نمیتوانستند عبور کنند؛ مازندران آن پشت ماند و نتوانستند، دستشان به مازندران نرسید. تا اینکه فرزندان ائمّه در حال تقیّه، با شکم گرسنه، با بدن برهنه، فراری، از این کوهها پیاده عبور کردند و خودشان را رساندند به مازندران، و اینها توانستند مردم مازندران را مسلمان کنند؛ لذا مازندرانِ مسلمان، از اوّل شیعه متولّد شد. چون آن کسانی که رفتند آنجا را مسلمان کردند، فرزندان ائمّه بودند؛ آن هم با چه زحمتی! [اگر] در تاریخ نگاه کنید، [میبینید که] با چه زحمتی از این کوهها رفتهاند. (بیانات در ۱۲ مهر ۱۴۰۳)》
خب، درباره سایر شخصیتهای ملی یا مذهبی یا وقایع تاریخی در ایران چه؟ آیا اطلاعات حداقلی داریم؟
هر چقدر مرور میکنم به نظرم بهترین جا برای پرداختن به چنین امری، مجامع استانی است. کاش خراسانیها، اندکی به فردوسی میپرداختند، زنجانیها، سهروردی را معرفی میکردند و اصفهانیها علمای برجسته این شهر را و همینطور الی آخر.تصور کنید که اگر هر مجمع استانی، در سال، فقط یک برنامه برای معرفی یکی از چنین شخصیتها یا حوادثی داشت در طول سالهای تحصیل، لااقل بخشی از این اسامی و نکات به گوشمان میخورد؟
مجامع استانی، ظرفیت بسیار خوبی در بررسی، شناسایی و معرفی شخصیتها، مفاخر، آثار ارزشمند، دستاوردها و ... شهرها و استانهای خودشان دارند، ظرفیتی که به جهات و دلایل گوناگونی از جمله برداشت فانتزی بودن چنین اقداماتی و ... به کلی از آنها محروم شده و اتفاقا چنین ظرفیت ارزشمندی را معطل کردهایم.
ضمن اینکه مجامع استانی میتوانند در تسهیلگری امر ازدواج دانشجویان هر استان، شکلدهی چارچوبی برای استفاده از ظرفیت دانشآموختگان هر استان، شغلیابی، شناسایی دانشآموزان مستعد استان خودشان برای تحصیل در دانشگاه، ایجاد فرصت معرفی ظرفیت دانشگاه برای نهادهای استان خودشان و ... نیز بسیار موثر باشند.از سوی دیگر، حقیقتاً مجامع استانی میتوانند در مسالهمند کردن دانشجویان هر استان نسبت به حل مسائل، رفع چالشها و حتی تربیت نیروهای توانمند برای اداره شهرها و استانها نیز به کار گرفته شوند.
پ.ن: به لطف خداوند متعال، یکشنبه شب (۴ آبان ۱۴۰۴) توفیق شد در جلسه قدردانی از مجامع استانی برتر سال گذشته شرکت کنم و این نکات را در آنجا تقدیم داشتم.
#مجامع_استانی#ایران#دانشگاه------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
پ.ن: به لطف خداوند متعال، یکشنبه شب (۴ آبان ۱۴۰۴) توفیق شد در جلسه قدردانی از مجامع استانی برتر سال گذشته شرکت کنم و این نکات را در آنجا تقدیم داشتم.
#مجامع_استانی#ایران#دانشگاه------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۸:۴۲
اشاره: چند سال پیش، طی فرآیند(و البته ماجرایی) مساله متفکرمحوری یکی از اولویتهای مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیهالسلام قرار گرفت. در یکی از شمارههای نشریه تاملات مرکز هم به این موضوع پرداخته شد و حقیر هم یادداشتی در این زمینه در آن شماره تقدیم داشتم. بخش ابتدایی یادداشت در ادامه آمده است و میتوانید کل آن را از طریق پیوند زیر، مطالعه فرمایید.
ادامه در نشریه ...
#هسته_مکتب_امام_خمینی_ره#متفکرمحوری#مرکز_رشد_دانشگاه_امام_صادق_علیهالسلام#مرکز_رشد
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۲:۲۴
مسجد؛ از نمازخانه تا قلب دانشگاه
در شهر خودمان از بچه مسجدیهایی بودم که در بسیاری از نمازهای جماعت مکبّر میشوند و رقابت سنگینی با همسالان درباره مکبّری دارند. شیطنتهای خودمان را هم داشتیم با اینکه از خانه به مسجد میرفتیم ولی وقتهایی که امام جماعت نمیآمد خوشحال میشدیم و نماز را به فرادا میخواندیم و کیف میکردیم! بگذریم ...
مسجد محلهمان، برنامههای خودش را داشت یا راحتتر بگویم برنامه خاصی نداشت البته نماز جماعت ظهر و شب همیشه با نفرات زیاد اعم از پیر و جوان به راه بود و گاهی هم بعد نماز، منبر و روضه برگزار میشد که امثال ما شرکت نمیکردیم. برنامه دهه محرم و ماه رمضان هم با کیفیت متوسطی پیش میرفت. ما کفتر جَلد بودیم، یکی از علتهایش هم وجود کانون فرهنگی و پایگاه بسیج بود که فعالیت قابل قبولی داشتند. باز هم بگذریم ...
سال ۸۴ شد و من وارد دانشگاه شدم. مسجد دانشگاه شلوغ میشد. اردوی بصیرت ما همزمان شد با نیمه شعبان؛ پس حضورمان در دانشگاه مصادف شد با اواخر ماه شعبان و بعدش ماه مبارک رمضان! (اصلاً ماه رمضان دانشگاه، خودش مجال دیگری برای بحث میطلبد) داشتم میگفتم مسجد دانشگاه شلوغ و متفاوت بود. اصلاً فرق داشت با انگاره ابتدایی امثال ما از مسجد!
برای یک بچه شهرستانی مثل من، مسجد دانشگاه خیلی مسجد متفاوتی بود و هر روز اتفاقات عجیب و غریبی در آن میدیدم که معنای مسجد را برای من کاملتر میکرد! گاهی یکی از دانشجوها پا میشد، میکروفون دست میگرفت و یک نکته تذکری، تنبّهی، امر به معروفی، نهی از منکری و ... بیان میکرد! در بسیاری از هفتهها، حداقل یکی از دانشآموختگان، یکی از سفرا، یکی از مبلغان، یکی از اساتید قدیمی یا ... در مسجد حضور مییافت و نکاتی بیان میداشت.
گاهگاهی آقای مباشری به پا خاسته و نکاتی بیان میکردند و البته از جذابیتهای روزانه مسجد، خواندن سوره مبارکه واقعه بود. انتهای مسجد، همین جایی که الان اسمش میقات شهید آوینی است معروف بود به کتابخانه بسیج و کارکردهای دیگری داشت. راستی نمازهای ظهر روزهای شنبه هم با امامت خود آیتالله مهدوی کنی ره اقامه میشد.
برگزاری تریبون آزاد دانشجویی، مباحثات تحلیل سیاسی، اخذ مشورت از اساتید و کدبالاییها، مباحثههای دروس مختلف، پیگیری مطالبات دانشجویی، راهاندازی پویشهای مختلف و ...، همه و همه در مسجد دانشگاه انجام میگرفت. حتی گاهی قسمت کفشداری و محوطه بین مقبرهالشهداء تا خود مسجد برای خودش، بازارچهای بود!
حقیقتاً مسجد دانشگاه ما، یکی از متفاوتترین، یکدستترین، خودمانیترین، نخبگانیترین و البته جذابترین مساجد است. مسجدی که خاستگاه رشد و پیشرفت بسیاری از جریانهای دانشگاهی در کل کشور بوده و هست.
ما باید یاد بگیریم، مسجد را محور قرار دهیم و باقی را در نسبت با آن تعریف (و شاید بازتعریف) کنیم، ما باید یاد بگیریم که مسجد را محل مباحثه کنیم، ما باید تمرین کنیم که مسجد را محل مطالبه و طرح نکات و رفع ابهاماتمان کنیم بدون آنکه کارکردهای ابتدایی و اولیه مسجد را مختل کنیم، باید بکوشیم هیات را در مسجد بازتعریف کنیم بدون آنکه مسجد، تبدیل به حسینیه بشود (بدیهی است که من با حسینیه هیچ مشکلی ندارم و خودم هم خاک پاک تمام کسانی هستم که اندک محبّتی به اهل بیت علیهمالسلام دارند) ولی غرضم این است که بگویم باید یاد بگیریم، اصلِ مسجد را محور قرار دهیم. کار سختی است، من هم میدانم ولی باید رفت دنبال کارهای سخت تا بشود!
مسجد دانشگاه برای ما جایی بوده و هست برای عبادت، برای مطالعه، برای مباحثه، برای مطالبه، برای تذکر، برای تنبّه و در یک کلام برای رشد!
مسجد دانشگاه برای ما فقط یک نمازخانه نبوده و نیست بلکه قلب دانشگاهمان بوده و هست! مبادا قلبمان را قدر ندانیم...
پ.ن:یکی از علائم امام صادقی شدن (و امام صادقی بودن و ماندن) این است که دلتان برای مسجد دانشگاه تنگ بشود.
#زیست_دانشجویی#دانشگاه#مسجد------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
پ.ن:یکی از علائم امام صادقی شدن (و امام صادقی بودن و ماندن) این است که دلتان برای مسجد دانشگاه تنگ بشود.
#زیست_دانشجویی#دانشگاه#مسجد------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۶:۰۳
از زبان بلال
من غلام سیاهی بودم حبشی. از آنهایی که ارزشی ندارند. تا جایی که توانی در جسممان بود، از ما کار میکشیدند و بعدش هم رها و رانده میشدیم. پیامبر خدا به امثال من عزت و آبرو بخشید و من را هم کرد موذّن خودش! گاهی برخی میگفتند که فلانی سین و شین را غلط تلفظ میکند ولی پیامبر فرموده بود که نزد خدا، اذانش صحیح و پذیرفته است!
حالا من؛ همان سیاه حبشی، شده بودم موذّن خودش!جسمِ پیامبر که از میانمان رفت، گفتم دیگر برای هیچ کسی اذان نمیگویم! از وقایع بعد پیامبر هم دلگیر بودم ...
یک روز خبر آوردند که کجایی، دردانه و پاره تن پیامبر فرموده است که دلم برای اذان بلال تنگ شده است ...دستپاچه شده بودم، دل توی دلم نبود. گفتم خب، دخترِ پیامبر که خود پیامبر است من هم گفته بودم برای هیچکسی جز پیامبر اذان نمیگویم او هم که خود پیامبر است، پاره تن او که روح و جان و پدر و مادرم به فدایش باد.
خودم را رساندم به نزد دختر پیامبر.الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر ...
من که نمیدیدم، گویا با صدای اذان، دختر پیامبر حالش دگرگون میشده
اشهد ان لا اله الا اللهاشهد ان لا اله الا الله
تا رسیدم به نام مبارک پیامبر و ندا دادم ...اشهد ان محمّدا رسول الله اشهد ان محمّدا ...
... بس کن بلال، اذان را ادامه نده، دختر پیامبر از دنیا رفت ...
نمیدانم آن لحظات چه کشیدیم، فکر کردیم دختر پیامبر از میانمان پر کشیده و روح از جسم فارغ شده است...... زمان به سنگینی میگذشت، به سختی نفس میکشیدم حتی سختتر از زمانی که در روزهای آغازین ظهور اسلام، مشرکین مرا روی زمین میخواباندند و تخته سنگهای بزرگ روی سینهام میگذاشتند و آزارم میدادند ولی ...
... چندی گذشت، دختر پبامبر به هوش آمد و دوباره فرمود که بلال، اذان را به اتمام برسان ... افتادم به التماس که ای سرور بانوان عالَم، فدایتان بشوم، معافام بدارید، حالتان بد میشود ما هزار بار میمیریم و زنده میشویم ...و فاطمه که دختر پیامبر رحمت بود، عذرم را پذیرفت ...
و امّا نگذشت مگر چند روزی که ...
#فاطمیه#بلال_حبشی------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
من که نمیدیدم، گویا با صدای اذان، دختر پیامبر حالش دگرگون میشده
اشهد ان لا اله الا اللهاشهد ان لا اله الا الله
تا رسیدم به نام مبارک پیامبر و ندا دادم ...اشهد ان محمّدا رسول الله اشهد ان محمّدا ...
... بس کن بلال، اذان را ادامه نده، دختر پیامبر از دنیا رفت ...
#فاطمیه#بلال_حبشی------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۶:۵۲
منادی تمحیص
فکر میکنم اولین بار نامشان را از علی آقای جعفری هرستانی شنیدم و بعدها بیشتر و بیشتر با ایشان آشنا شدم، یک استاد اخلاق متواضع و متفاوت با عمق دانشی و معرفتی خیرهکننده.
پیش از این هم گفته بودم که در انتخاب سخنران، قدری (شما بخوانید زیادی) وسواس دارم، اصلاً به این راحتیها به سخنرانها دل نمیدهم، بهتر است بگویم مقاومت هم دارم ولی ایشان متفاوت بودند؛ استاد محمدرضا عابدینی حفظه الله.
به انداره فهم سطحی خودم، نکاتی درباره ایشان تقدیم میکنم:
حاج آقا عابدینی، با مباحث فلسفی به صورتی عمیق آشناست، مباحث کلامی را در سطحی قابل توجه درک کرده است، در مباحث تفسیری به صورت آشکاری متخصص است، با مباحث عرفانی و سلوکی بیگانه نیست و چه بسا در زمینه سلوک جمعی بیبدیل است.
مطالب آقای عابدینی، لایهلایه و عمیق است و هرکسی از مخاطبان به نسبت عمق دانشی و معرفتی پیشین خود از منبر بهرهمند میگردد. از سوی دیگر، نظم ذهنی و نظام فکری متمایز و منسجمی دارد که سررشته مباحث از دستش در نمیرود و با بیانی متفاوت و نظاممند، به انتقال مطلب میپردازد.
حاج آقای عابدینی، انقلابی است، مواضع دقیق و روشنی دارد و نکته جالبتر اینکه با توسعه مفاهیم ابتلای جمعی و اجتماعی موجب ارتقای دانش تشکیلاتی شده است. از حرکت کاروانی گرفته تا چلههای جمعی و تشکیلاتی که ریشه در یک عرفان، فلسفه و اخلاق اجتماعی شده دارد و از این رهگذر به تفسیر موقعیتها پرداخته و نوعی جهاد تبیین متمایز را به منصه ظهور رسانده و در نتیجه تولید محتوای برجستهای را برای نسلها و گروههای گوناگون جامعه اعم از طلبه، دانشجو و مردم عادی فراهم ساخته است.
آقای عابدینی، از قامت یک روحانی حوزوی نیز خارج نمیشود (و موضع یک روشنفکر به معنی امروزیاش را نمیگیرد) با اینکه مطالبش به شدت نوآورانه است ولی نه ذوقی سخن میگوید و نه حرفهای شاذّ غیرقابل هضم میزند! ایشان به عنوان یک عالِمِ دینی عمل میکند و ریشه و بدنه سخنانش را از دل آیات و روایات برداشت کرده و اتفاقاً اصرار دارد که متن آیه و روایت را در منبر بخواند و به آن استناد کند.
حاج آقای عابدینی اصرار دارد که منبر، منبر است و نه چیز دیگر! در ابتدای سخنرانیاش بر ذکر صلوات تاکید میکند و هیات را زیارت میداند و میکوشد که در ابتدای سخنرانی، مخاطب را نسبت به جایی که در آن قرار دارد مطلع ساخته و او را به خودآگاهی معناداری رسانده و حتی صلوات سرداری (امام زمان عج) از مخاطبان طلب میکند.
پ.ن: حتی اگر فرصت نداشتید تمام مطالب ایشان را دنبال کنید پیشنهاد میکنم سخنرانیهای ایشان در هیات میثاق با شهدای دانشگاه امام صادق علیهالسلام را ببینید.
#عابدینی#تمحیص#هیات_میثاق_با_شهدا#هیئت_میثاق_با_شهدا#تشکیلات
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
به انداره فهم سطحی خودم، نکاتی درباره ایشان تقدیم میکنم:
پ.ن: حتی اگر فرصت نداشتید تمام مطالب ایشان را دنبال کنید پیشنهاد میکنم سخنرانیهای ایشان در هیات میثاق با شهدای دانشگاه امام صادق علیهالسلام را ببینید.
#عابدینی#تمحیص#هیات_میثاق_با_شهدا#هیئت_میثاق_با_شهدا#تشکیلات
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۵:۵۹
اذا وقعت الواقعه
هنوز هم گاهی صوت زیبا و محزون ترتیل سوره مبارکه واقعه ایشان در گروهها و کانالهای مجازی دست به دست میشود، آقای دکتر محسن داوری را میگویم. از آنهایی که کار فرهنگی را زندگی میکنند و نه بازی! اگر اشتباه نکنم در یک دورهای هم معاون فرهنگی و دانشجویی دانشگاه ارومیه بودند از دانشآموختگان متخلق رشته معارف اسلامی و حقوق خودمان.
بگذریم، نمیدانم چه شد به یادشان افتادم، البته حتما طرح واقعه خوانی دارالقرآن کریم دانشگاه در این یادآوری موثر بوده است. واقعهخوانی یکی از سنتهای دیرین دانشگاه بوده و هست. اصلاً در زمان دانشجویی ما، سمت چپ مسجد، همین جایی که الان دکور ثابت هیات میثاق در آن قرار دارد، محلی بود که هر شب سوره واقعه خوانده میشد، البته گستره و تنوع برنامههای دارالقرآن دانشگاه به اندازه امروز نبود ولی بالاخره واقعهخوانی جزء برنامههای ثابت بود.
طی این سالها به لطف خداوند متعال، برنامههای قرآنی دانشگاه توسعه و برکات بسیار داشته است از طرح طوبی گرفته تا سیاق خوانیهای بعد از نماز عصر، از تلاوت قرآن محفل کارکنان گرفته تا طرح شهید رئیسی که یک الگوی مترقی از ترویج قرائت قرآن در کلاسهاست، از جلسات شرح نهجالبلاغه تا نکات صحیفه سجادیه. حتی در دورههایی، طرح لطایف قرآنی هیات میثاق با شهدا، برای خودش یک منبر تحقیقی و تدبری متمایز بود.
آشکار است که درباره قرآن هر چقدر هم که کار بشود باز هم کم است. قرآن نور است، قرآن همان امام مجسم است، نسبت ما با قرآن، نسبت ما با امام را نیز بازنمایی میکند، پس وای به حال امثال من.
در این زمینه، تجربه زیسته دارم که عمده عزیزانی که با قرآن مانوسند در سلامت نفس بیشتری سیر میکنند چه اینکه قرآن، نسخه نیست بلکه شفاست!
پ.ن۱: حقیقتا از اینکه، این قدر نسبت به قرآن، در غفلتم و با علم به اینکه تمام حقایق و معارف عالِم در قرآن نهفته است آن را در جای دیگری میجویم، شرمسارم.
پ.ن۲: یکی از حسرتهای دیرینم این بوده (و هست) که توفیق حفظ و به خاطرسپاری قرآن کریم برای حقیر فراهم شود ولی کاش ... .
#درالقرآن_کریم#واقعه_خوانی#دانشگاه------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
#درالقرآن_کریم#واقعه_خوانی#دانشگاه------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۸:۴۷
... مات شهیدا
یادم نمیآید که یک بار هم با ایشان هم کلام شده باشم و حتی به خاطر نمیآورم که یک بار هم در فرآیند ورود و خروجشان به دانشگاه و مراسم هیات کمکی کرده باشم ولی گاهی چشمم به ایشان میافتاد، برایم قدری سوال بود که چرا باید یک نفر با این همه سختی خودش را به هیات برساند، آن زمان نمیدانستم آن خانومی که ویلچر را هل میداد چه کسی بود تازه فهمیدم خواهرشان بوده، چه زندگی صبورانه و متفاوتی!
من که ایمان دارم، "الاسماء تنزل من السماء" آری اسم او هم "رضا" بود، البته اسمش را هم به تازگی فهمیدهام. آری او هم رضا بود هم نامش هم مرامش! میگویند بسیار شکرگزار بوده است حتی با این حال و با این ...
حالا، جسم آقارضا، از این دنیای خاکی رفته است، همان جسمی که از ابتدا هم اینجایی نبود، از آنهایی که کمترین تعلق را به این دنیا دارند و چه بسا خداوند، زندگی را جوری برایشان رقم زده است که حتی پاهایشان کمترین تماس را با این زمین خاکی داشته باشند. او هم بسیار خوش سلیقه بوده، از کلِّ این دنیا به چیزهای خاصش دلبسته شده است به هیاتش، به عبادتش، به دم حسین گرفتنش و به تربت سیدالشهدایش! ترکها به امثال آقارضا میگویند حسینچی!
به راستی که هر چقدر جسمت، دلت، روحت با این دنیا کمتر گره خورده باشد، آسانتر پرواز میکنی، راحتتر اوج میگیری، بیشتر بالا میروی و حتی بیشتر بالا میبری!
آقارضا، ما حتی جایت را در هیات میثاق با شهداء، سبز نخواهیم کرد چون، تو همیشه بودی، هستی و خواهی بود! ولی تو جای ما را نزد اربابمان سبز نگهدار، سبزِ سبزِ سبز!
پ.ن:حسینچی باشی و شب جمعه باشد ...یک مصرع روضه: بیسبب نیست شبِ جمعه، شبِ رحمت شد ...
#هیات_میثاق_با_شهدا#هیئت_میثاق_با_شهدا#رضا_مهرداد
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
پ.ن:حسینچی باشی و شب جمعه باشد ...یک مصرع روضه: بیسبب نیست شبِ جمعه، شبِ رحمت شد ...
#هیات_میثاق_با_شهدا#هیئت_میثاق_با_شهدا#رضا_مهرداد
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۴:۴۰
کتاب ۹۷۶ روز در پسکوچههای اروپا
کتاب، خاطرات سه ساله محمد دلاوری از حضور و مسئولیتش در دفتر صدا و سیما در بلژیک است هر چند در بخشی از خاطرات، به حضور آقای دلاوری در کشورهایی نظیر ایتالیا و ... هم پرداخته ولی سرجمع سعی کرده است سیری در فضای کلِّ اروپا هم داشته باشد .
به نظرم کتاب چیزی بین سفرنامه و مجموعه خاطرات و حتی گاهی نقدهای درونگفتمانی است از این جهت ممکن است برای عموم ذائقهها، جذابیت نسبی داشته باشد ولی اگر کسی بخواهد یک کتاب ناب در هر کدام از این موارد یعنی سفرنامه، نقد درونگفتمانی یا ... بخواند این کتاب قابل توصیه نیست.
برخی از برشها و زاویه نگاههای نویسنده، جذّاب است مثلا در مقایسه بین کشورها و فرهنگها، نکات قابل توجهی دارد، شیطنتهای نویسنده در جایجای متن آشکار است که نویسنده را از یک گردشگر عادی که فقط برای تفریح به اروپا رفته، تمایز میبخشد. بخشی از مطالبی که نویسنده آورده است قدری متهورانه است و چه بسا اگر فرد در فصای محافظهکاری قرار بگیرد بخشی از آنها را سانسور کند. نویسنده در جاهایی به نقدهای درونگفتمانی قابل تاملی میپردازد که ارزشمند هستند.
در مجموع، کتاب متوسطی است، لااقل انتظار من از شیوایی و بلاغت قلم یک خبرنگار و نویسنده، قدری بیشتر بود، با این همه، به نظرم این کتاب، ارزش خواندن دارد.
پ.ن: ترویج کتابخوانی را یک وظیفه عمومی میدانم لذا انشاءالله از این پس تلاش میکنم لااقل به تعدادی از کتابهایی که توفیق مطالعهشان حاصل میشود، اشاره کنم.
#کتاب#معرفی_کتاب#محمد_دلاوری#کتاب_۹۷۶_روز_در_پسکوچههای_اروپا
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
#کتاب#معرفی_کتاب#محمد_دلاوری#کتاب_۹۷۶_روز_در_پسکوچههای_اروپا
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۵:۳۳
از زبان ابوذر
گوش تا گوش، کوچه پر بود از مردم قدرناشناس مدینه که آمده بودند برای تدفین دختر رسول خدا. همانهایی که اگر همین چند روز پیش، میآمدند جلوی خانه مولا، نه آن فاجعه رخ میداد و نه فاطمه به شهادت میرسید.
وصیت دختر رسول خدا چیز دیگری بود، غسل و کفن و دفن را به شب سپرده بود و درخواستی عجیب از مولا داشت. از مولا دستور گرفتم که مردم را پراکنده کنم. بیرون آمدم و با صدای بلند فریاد زدم که: آی مردم، مراسم تشییع پیکر دختر رسول خدا در زمان دیگری خواهد بود به خانههایتان بازگردید ...همه بازگشتند؛ همه!
... سیاهی شب همه جا را فرا گرفته بود، دقالباب شد، خودم را به جلوی در رساندم، فرزند رسول خدا بود؛ حسن بن علی.گفتم: یابن رسولالله، به فدای شما، این لحظه، اینجا؟! پاسخ داد: یا اباذر، پدرم فرمود، اگر میخواهی به مراسم تشییع مادرم برسی، شتاب کن ... فرزند رسول خدا، به سرعت در سیاهی شب گم شد ...
... وقتی به خانه مولا رسیدم، غسل تمام شده بود، تابوتی در مقابل بود که پیکر مبارک حبیبه خدا در آن قرار داشت. مولا به نماز ایستاد، ما هم. اینکه در نماز چه گذشت، بماند! و اینکه بر مولا بعد از آن نماز چه گذشت را نیز یارای وصف نیست ...
#فاطمیه#ابوذر------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
#فاطمیه#ابوذر------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۲۰:۲۹
من هم یک بسیجیام
یکی از مشغلههای ذهنی سالهای حضورم در دانشگاه این بود که بالاخره، بسیج یک تفکر است یا یک سازمان به معنای متعارفش! شاید دانشجوی سال دوم بودم، بسیج، فراخوانی زده بود برای یادداشتنویسی درباره بسیج و ماموریت آن. یادداشتی نوشتم با این مضمون که بسیج یک تفکر است و شاید خلاصه حرفم این بود که بسیجی بودن یک جور سبک زندگی است! چند وقت بعدش، در جایزه آن یادداشت، تعدادی بُن کتاب هدیه دادند، برای من که خوره کتاب بوده (و هستم) جزء شیرینترین هدایا بود.
در کانون و پایگاه بسیج، قد کشیدم. پایگاهی به نام ۳۹ بلال حبشی در منطقه بیسیم زنجان. وقتی به دانشگاه آمدم، در برنامههای بسیج حاضر میشدم. اولین کارهایم، فعالیت در واحد امور شهدا بود، بعد از مدتی، کارهای دیگری هم در بسیج انجام دادیم تا اینکه سال ۸۸ توفیق خدمت در شورای بسیج را هم داشتم به عنوان مسئول واحد طرح و برنامه.
در تمام این سالها، بسیج، سیر تطور قابل توجهی داشته است که مرورش را نه حالی هست و نه مجالی. برای من که در بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیهالسلام نفس کشیدهام، تراز بسیج دانشجویی، متفاوتتر تعریف میشود. من قبول دارم که بالاخره، به واسطه حضور افراد و روحیات گوناگون در حلقه اول مسئولین وقت بسیج، ممکن است برخی امور و فعالیتها، پررنگ یا کمرنگ شوند، ولی رویکرد اصیل بسیج که تربیت نیروی آماده به کار برای خدمت به اهداف انقلاب و نظام است، تغییری نمیکند.
به نظر میآید در برخی از موارد، میبایست بسیج دانشجویی از گذشته خود (و حتی از زمان ما) فاصله بگیرد. بسیج، فرزند زمانه خویش است! هنوز هم گاهی که در مجمع ادوار بسیجیان روح الله شرکت میکنم، غصه میخورم که میهمان برنامه که معمولا از ادوار بسیار پیشین بسیج است، همچنان با ذهنیت خودش درباره نسبت بسیج، جامعه و دانشگاه امروز سخن میگوید! ذهنیتی که گاه از بنیان اشتباه است و یا لاقل از بسیاری از جهات مخدوش و قابل مباحثه! گاه میهمان برنامه همچنان از این سخن میگوید که ما هر چیزی یاد گرفتیم از چیزی غیر از دانشگاه و کلاس و ... بود و در سخنانش نوعی تشویقِ پنهان به کنار گذاشتن دروس و شُل کردن فرآیندهای درسی دانشگاه نهفته است! به جای اینکه افراد را تشویق کند که به بازسازی و اصلاح درونی دانشگاهشان فکر کنند این تلقی را ایجاد میکند که از این درسها و ... چیزی در نمیآید! مگر نه اینکه، فرمانده بسیجیان، مقام معظم رهبری مدظله میفرمایند: "تشکّلها باید در درجه اوّل، نگاهشان به داخل دانشگاه باشد؛ ... شما به داخل دانشگاه نگاه داشته باشید؛ روی دانشگاه کار بکنید. تشکّلهای ما در دانشگاهها کم کار میکنند؛ انصافاً این کمکاری وجود دارد. در دانشگاه چه میگذرد؟ در کلاسها چه میگذرد؟ در پایاننامهها چه میگذرد؟" (۱۹ فروردین ۱۴۰۳)
بسیج دانشجویی میبایست در کنار محتوا، روی فرم هم کار کند. بدیهی است که نه بسیج میتواند و نه باید، از هر فرمی استفاده کند ولی باید دانست که فرم میتواند محتوا را تقویت و یا تضعیف نماید. فرمزدگیِ بیش از حد، آفت است و عدم توجه به فرم، ظلم در حق محتوا! بسیحی باید خوشسلیقه باشد، چه بسیار ایدههای ناب که با فرم و سلیقه نامناسب به فنا رفتهاند.
بسیج دانشجویی باید بداند که هم بسیجی است و هم دانشجو. اگر هر یک از این دو، دچار آسیب شود، یک رکن از کار افتاده است. بسیج دانشجویی نه بسیج محلات است و نه بسیج اصناف! بسیج دانشجویی یک پدیده متفاوت است.
پ.ن۱: برای تکمیل زیستِ دانشجویی در دانشگاه ما، حضور و فعالیت در تشکلها ضروری است، حیف است که دوران دانشجوییتان تمام شود و تجربه فعالیت در تشکل را نداشته باشید.
پ.ن۲: به لطف خداوند متعال، طی چند سال اخیر، عموم تشکلها از جمله انجمنهای علمی دانشجویی، رشد قابل توجهی در داخل دانشگاه (و حتی در سطح ملی) داشتهاند ولی بسیج دانشجویی را میتوان مهمترین تشکل در دانشگاه خودمان دانست که هم از حیث سابقه و هم از حیث گستره، ظرفیت قابل توجهی دارد هر چند ممکن است در مواردی نیازمند تغییر رویکرد و یا اصلاح برخی از رویهها باشد.
#بسیج#بسیج_دانشجویی#دانشگاه#هفته_بسیج
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
#بسیج#بسیج_دانشجویی#دانشگاه#هفته_بسیج
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۵:۴۹
درباره کتاب داستان فاطمه علیهاالسلام
اشاره: علیرضا نظریخُرَّم را نمیشناسم، اولین کتابی هم که از او خواندم همین "داستان فاطمه علیهاالسلام" بود. کتابی که در حاشیه مراسم هیات میثاق با شهدا در فاطمیه اول خریده بودم.
نوع ورود و نثر نویسنده، قدری متفاوت از کتابهای مرسوم سیرهنگاری و تاریخنویسی است. اگر راستش را بخواهید، این کتاب را به عموم توصیه نمیکنم؛ در جاهایی از متن به واسطه نوع قلم و بیان نویسنده، شائبه حفظ نشدن جایگاه و مقام معصومین علیهمالسلام وجود دارد.
در معرفی کتاب در سایتها به شرح صمیمی و مستند این کتاب اشاره شده بود که من با این درجه از صمیمیت مشکل داشتم ولی مستند بودن کتاب را تائید میکنم مواردی را خودم هم بررسی کردم. حقیقتاً از این جهت، زحمت خوبی کشیده شده است ولی نهایتاً، کتاب برای هرکسی قابل توصیه نیست مگر اینکه فرد نسبت به جایگاه ائمه و بزرگان، فهم مناسبی داشته باشد و گرنه امر بر او مشتبه میشود! البته شاید برای سخنرانان، کتاب قابل استفادهای باشد که بتوانند با بیان داستانی و بنا به ظرفیت مخاطب، بخشهایی از آن را بیان نمایند.
در جاهایی از کتاب، متن از فرط صمیمیت به طنز شبیه شده است؛ مصادیقی را در ادامه میآورم:
در داستان درخواست ازدواج امیرالمؤمنین علیهالسلام و صدیقه طاهره سلامالله علیها؛ ص ۶۹:توی یکی از روزهای نامزدی، عقیل برادر علیبن ابیطالب به دیدن علی اومد ... علی نگاهی از روی محبت به عقیل انداخت و گفت: داداش! من که از خُدامه! منتها خجالت میکشم این موضوع را به پیغمبر بگم.صفحه ۷۱:... پبامبر که متوجه منظور خانومها شده بود در جواب ام سلمه گفت: چرا علی خودش از من درخواست نمیکنه؟!امسلمه خندید و گفت: واااا خب معلومه دیگه! برداشتی دختر رو دادی به یه جوون نجیب و باحیا که نجابت مانعش میشه با شما صحبت کنه. پیامبر به امایمن فرمود: شما برو علی رو خبر کن تا بیاد اینجا.
پیرامون ماجرای سقیفه و حوادث بعد از آن؛ ص۲۶۴...اونها در پاسخ به خانوم میگفتند: کار از کار گذشته و ما دیگه با ابوبکر بیعت کردیم. اگر همسرت یه خُرده زرنگی به خرج میداد و قبل از ابوبکر پا پیش میگذاشت، حتماً با ایشون بیعت میکردیم! امام در جواب به این توجیهِ سست و ناراحتکننده میفرمود: آیا پیکر دفن نشده پیامبر خدا رو همینجور داخل منزل رها میکردم و میومدم سر خلیفه شدن با مردم دست به یقه میشدم؟!!
پ.ن ۱: نباید فراموش کرد که بالاخره پسند نثر و قلم و بیان، قدری هم بنا به ذائقه و سلیقه متفاوت است، لذا ممکن است برخی افراد این نثر و قلم را بیشتر یا کمتر بپسندند.
پ.ن ۲: یادآوری میکنم که ترویج کتابخوانی را یک وظیفه عمومی میدانم لذا انشاءالله، به تعدادی از کتابهایی که توفیق مطالعهشان حاصل میشود، میپردازم.
#معرفی_کتاب#کتاب#داستان_فاطمه#علیرضا_نظری_خرم
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
اشاره: علیرضا نظریخُرَّم را نمیشناسم، اولین کتابی هم که از او خواندم همین "داستان فاطمه علیهاالسلام" بود. کتابی که در حاشیه مراسم هیات میثاق با شهدا در فاطمیه اول خریده بودم.
#معرفی_کتاب#کتاب#داستان_فاطمه#علیرضا_نظری_خرم
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۹:۳۵
به رسم همعهدی
اشاره:امشب، به لطف خداوند متعال، اولین آیین دانشآموختگی دانشگاه برگزار شد. متنی در آنجا قرائت کردم که در ادامه تقدیم میشود:

باسمه تعالیسلامی به رسم هم عهدی
همین عهد را هم پیر طریق یادمان داده بود، با خندههای دلنشین، شوخیهای نمکین و لطف پدرانه.
با همان هل انتم علی العهد گفتنهایش! با همان جمله که میگفت شماها عشق من هستید و با همان...و با همان نفسهای حقاش ... همان نفسهایی که بود، هست و خواهد بود ...
برادران عزیزم؛امروز پایان یک آغاز کوتاه و آغاز یک راه بیپایان است!
بگذارید راحتتر بگویم، فارغالتحصیلی، افسانهای بیش نیست ولی دانشآموختگی واژه قابل تاملی است! لااقل در دانشگاه امام صادق علیهالسلام میشود روی دو واژه دانش و آموختن ایستاد، فکر کرد و تصمیم گرفت!
بسیاری از ما و شاید همه ما، بهترین سالهای عمرمان را در دانشگاهی گذراندیم که انسانیت را، برادری را و حیات را به ما آموخت.
دانشگاه امام صادق علیهالسلام، یک دانشگاه به معنای متعارفش نبوده و نیست، اینجا همه زندگی ماست. از کلاس و دانشکدهاش گرفته تا مسجد و تشکل و اقامتگاه و همه و همه و همهاش.
من محمد نوروزی، یکی هستم همچون شما. در دوران راهنمایی و دبیرستان، قرار بود مهندسی صنایع بخوانم، در یکی از شرکتهای شیمیایی یا صنایع غذایی و یا هر چیز دیگر که کنسرو و غذا و شامپو و صابون میدهند دست مردم، خدمت کنم و جه بسا نگاههای تحسینبرانگیز خانواده و اطرافیان را برانگیزم و هم من عالم را سیر کنم و هم پدرم و هم مادرم و شاید کل خانوادهام ... ولی حالا همان جوان ۱۸_ ۱۹ ساله شهرستانی، در دانشگاهی قرار گرفته و بیست سالی هست که قلب و جان و دلش را برای آرمان آن باخته است.
داشتم میگفتم، دانشگاه امام صادق علیهالسلام و آموختن را پیوندی است ناگسستنی. من در دانشگاه امام صادق علیهالسلام آموختم که دنیا بد نیست ولی خیلی کم است!
من از زی طلبگی استادانم خاصه آیت الله مهدوی کنی و آیتالله باقری کنی یاد گرفتم که قدر آدمی بسیار بالاتر از آن است که خودش را ارزان بفروشد.
من در دانشگاه امام صادق علیهالسلام آموختم که انسانها باید به اندازه تحملشان بر خویش تحمیل کنند تا بزرگ شوند، جان بگیرند، سرریز شوند و حیات ببخشند ...
من در دانشگاه امام صادق علیهالسلام یاد گرفتم که انسانها به اندازه دردهایشان میارزند، به اندازه دغدغههایشان، به همان انداره که مولایمان فرمود قدر الرجل علی قدر همته! به اندازه همّ و غمّام! به بزرگی دردها! و به راستی هر که سر بزرگ، درد بزرگ و هر که را درد بزرگ، روح بزرگ!
به راستی که در این دنیا، هیچ چیز برای ما نیست، فقط چند روزی نوبت ماست و هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته به جاست ...
روزگار غریبی است، آدمی را آفتی است که یا در لحظه زندگی نمیکند و یا در لحظه گیر میکند! حال آنکه، حرکت اصل اساسی زندگی است، آدمی محکوم است به حرکت، هر بار تنها یک قدم ولی یک قدم محکم!
فصلی از زندگیتان، برگی از دفتر عمرتان، آنی از لحظات حیاتتان گذشت ...بالاخره تمام شد! شاید این دردناکترین لذت زندگی باشد ... لحظهای که آدمی نمیداند بخندد، گریه کند، شاد باشد، زانوی غم بغل بگیرد یا چه و چه و چه ...لحظهای توأم با بیم و امید، با دلهره و دلتنگی، با شیرینی و تلخی، با گریه با لبخند ...
برادرانم، من، امروز در جایی ایستادهام که چند سال بعد شماست و شما در جایی ایستادهاید که چند سال بعد خیلیهاست! شاید بیثمرترین سوال این باشد که اگر به گذشته برگردی چه میکنی! سوالی که آن را نتیجهای نیست!ولی سوال دقیق تر آن است که بگویی برای آینده خود چه خواهید کرد؟! برای آرمانتان، برای دردتان ...
به یاد استاد عزیزمان بار دیگر از خود میپرسیم:هل انتم علیالعهد ...
به رسم همعهدی با افتخار دوستتان دارم


پ.ن:ان شاءالله الرحمن، آیین دانشآموختگی از باقیاتالصالحات دانشگاه باشد و از عزیزانی که زحمت این مراسم را کشیدند، قبول باشد.
#آیین_دانش_آموختگی#دانشگاه#به_رسم_همعهدی
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
اشاره:امشب، به لطف خداوند متعال، اولین آیین دانشآموختگی دانشگاه برگزار شد. متنی در آنجا قرائت کردم که در ادامه تقدیم میشود:
به رسم همعهدی با افتخار دوستتان دارم
#آیین_دانش_آموختگی#دانشگاه#به_رسم_همعهدی
------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۱۹:۵۱
او، حامد کاشانی است!
کمتر کسی است که با حقیر مدتی همکلام شده باشد و از میزان ارادتم به حاج آقای کاشانی مطلع نباشد، دقیق نمیدانم شاید بیش از ۵۰۰ صوت جلسه از سخنرانیهای آقای کاشانی را گوش کرده باشم! جالب این است که تمام فرصت صحبت مستقیم با ایشان برای من کمتر از ۵ دقیقه بوده و به احتمال خیلی زیاد، ایشان اندک شناختی هم از حقیر ندارند. (چه اینکه کلاس درس رسمی هم با ایشان نداشتم و توفیق همکلامی هم حاصل نشده است)غیر از مواردی که صرفاً به عرض سلام و ادب گذشته است؛ فقط یک بار، پس از یکی از هیئات مرکز رشد دانشگاه، خدمتشان رسیدم و پرسیدم: بالاخره سرجمع و مختصر، مختار ثقفی آدم خوبی بود یا نه؟! پاسخ داد: به صورت مختصر، آیتالله خویی ره که بسیار سختگیر است مختار را ثقه میداند.
من نمیگویم آقای کاشانی در سخنان و مواضعش، اشتباه نمیکند، چه اینکه آدمهای بزرگ، خطاهایشان هم بزرگ است. اتفاقاً در این زمینه هزینه زیادی هم متحمل شده (و میشود) و البته انّ الله یدافع عنالذین ءامنوا ...
این روزها، به خاطر آن مناظره، نامش بر سر زبانها افتاد بنده هم به رسم ادب (و به پاس سالها شاگردی غیرمستقیم ایشان) چند نکتهای تقدیم میکنم:
یکم. آقای کاشانی یک عالم دینی است کسی که طی این سالها هر چقدر که توانسته، برای فهم، نظامدهی و ترویج مفاهیم دینی و اسلامی، وقت گذاشته و کارهایی متفاوت را پیش برده است. اینکه کسی خودش را به گونهای تعریف کند که بناست حرفِ دین (و نه حرفهای ذوقی خودش) را بزند در جای خود بسیار ارزشمند است.
شیخ حامد کاشانی، خلاف برخی هیاتیها، با مناسکسازی مخالفت میکند که البته حرفش هم حق است. تاکید دارد که نباید برای چیزهایی که از نظر تاریخی، دقیق نیست مناسک ساخت. شاید برگزاری و اختصاص برخی مناسبتها، ساختن برخی دههها و ... برای شرایط امروز، جذابیت داشته باشد و خوشایند تلقی شود ولی در بلندمدت، جریان دینی را دچار ضعف میکند و اتفاقاً بعدها، ممکن است آیندگان (و روشنفکران اهل تحقیق) با خدشه در مناسک جدیدالتاسیس، مناسبتهای اصیل را هم زیر سوال ببرند!
همت شیخ حامد کاشانی و تیمش در جمعآوری کتب اسلامی و مستند، عجیب و قابل تحسین است. او غیر از جستجوهای اینترنتی، به صورت حضوري نیز در بزرگترین نمایشگاههای بینالمللی و کتابخانهها حضور یافته و با تهیه منابع، در حفظ میراث شیعه میکوشد و گاه در رسانهها نیز اعلام میکند که فلان منبع را هنوز نیافته است و هرکسی میتواند در این زمینه نیز کمک نماید.
شیخ حامد کاشانی، حرفهای تحقیقی و پژوهشی قابل توجهی میزند که حاصل سالها مطالعه است و از سوی دیگر، منبری توانمندی است که میتواند با بیانی شیوا، همان نکات را به عموم منتقل نماید. ولی او هیچگاه از محتوای پژوهشی و مستند به نفع منبر شورانگیز کوتاه نمیآید، تاکید دارد (و تصریح میکند) که خواب و مکاشفه و کرامت تعریف نکند (هر چند اصل این موارد را انکار هم نمیکند) و حتی گاهی پیش میآید که در بیان برخی مباحث پژوهشی در منبر به این مورد اشاره میکند که میدانم این محتوا، قدری سنگین است و چه بسا برای مخاطب عام مناسب نیست ولی میبایست بیان شود هر چند با این همه، باز هم مخاطب، به قدر وسع خود ارتباط میگیرد.
شیخ حامد کاشانی در منبرش، حساسیتهای خاصی دارد. در روضه، تنوعطلبی نمیکند، تاکید دارد که روضه تکراری بخواند (حتی این مورد را تصریح میکند) و هر بار در روضهاش هم میسوزد، هم میسوزاند و هم از عمق جان عرض ادب میکند. شیخ حامد کاشانی، در منبر و روضه بسیار مودب است! بارها گفته است که توانایی خواندن برخی روضهها را ندارد! در یک کلام، او منبر را بازی نمیکند، زندگی میکند!
اشاره و ابراز ارادت آقای کاشانی به برخی شخصیتها نظیر میرحامد حسین، سید حمیری، مرحوم غروی اصفهانی، علامه عسکری و ... بسیار درسآموز است. نام بردن از بزرگان، ضمن اینکه سطح دانشی مخاطب را ارتقا میدهد به الگوسازیهای صحیح نیز میانجامد و عقبهدار بودن مباحث را نیز روشن میکند.
فعال بودن تیم رسانهای، در اختیار گذاشتن منظم صوت، متن و گاه ویدئوی جلسات آقای کاشانی بسیار ارزشمند است. از سالها پیش میتوان محتوای جلسات ایشان را از طریق وبسایت و کانالشان به صورت منظم دریافت کرد که هم برای مخاطب عام و هم برای مخاطب خاص و پژوهشگر بسیار مغتنم است. بسته مستندات بسیاری از جلسات نیز در وبسایت و کانال ایشان منتشر میشود که بر ارزش کار میافزاید.
پ.ن: این نوشتار، نوعی عرض ادب عام، خدمت استاد کاشانی بود و گرنه بهره حقیر از ایشان، بسیار فراتر از این بوده است که بیانش را مجال و صلاح نیست.
#حامد_کاشانی------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
#حامد_کاشانی------------------احیاء _ یادداشتهای محمد نوروزی@noruzimohammad
۴:۳۹