آدم میترسه تنگ بلوری که دستشه، اگه دهن وا کنه، بشکنه… میترسه پلک بزنه، ساعت ۱۲ ضربه بزنه، بفهمه جشن تموم شده، حالا افتاده بیرون بازی…
میترسم بگم خراب شهمیترسم بگم ریا شهولی میگمچون خودش میدونه چرا میگم…
میترسم بگم خراب شهمیترسم بگم ریا شهولی میگمچون خودش میدونه چرا میگم…
۱۳:۵۹
توی کل اون ۱۲ روز، به یه شکل عجیبغریبی، تو در و دیوار خونه آیات قرآن رو میدیدم!!!انگار مثلاً حافظ قرآن باشم، هرچی بشه، یهو یه آیه بیاد جلوی چشمم، توی گوشم، تاااا میام بترسم، کلمههای خدا برسه محکم دل منو بگیره آرومم کنه.انگار هرچی آیه از اول زندگیم تا اون موقع خونده بودم مدام و مدام در سرم پخش میشد.
نمیتونم درست وصفش کنم.یه نسیمی بود که وزید…لطفی بود به انسانی بیلیاقت و ناقابل…
انگار خدا یه لحظه لای در رو باز کرده باشه نشون داده باشه کسی که با قرآن انس داره چطور بتنریزی جونش مستحکم میشه…
نمیتونم درست وصفش کنم.یه نسیمی بود که وزید…لطفی بود به انسانی بیلیاقت و ناقابل…
انگار خدا یه لحظه لای در رو باز کرده باشه نشون داده باشه کسی که با قرآن انس داره چطور بتنریزی جونش مستحکم میشه…
۱۴:۰۰
مگه من و تو یه فنچ چار پنج شیشساله نبودیم که آیتالکرسی رو حفظ کردیم که بابامون جلوی مهمونا بگه بعله بچهٔ منم قربونش برم قرآن حفظ کرده، بخون باباجونو ما سرمونو بندازیم پایین تندتندتند عین طوطی بخونیم؟
مگه هربار امتحان داشتیم، اضطراب داشتیم، کنکور داشتیم، عقدمون بود، مریض داشتیم، مسافر داشتیم، عین همون کوچولوییامون تندتند آیتالکرسی نخوندیم فوت کنیم؟بگو بهم.خوندیم یا نه؟
مگه هربار امتحان داشتیم، اضطراب داشتیم، کنکور داشتیم، عقدمون بود، مریض داشتیم، مسافر داشتیم، عین همون کوچولوییامون تندتند آیتالکرسی نخوندیم فوت کنیم؟بگو بهم.خوندیم یا نه؟
۱۴:۰۰
اما چقدر شکافتیمش، پرده رو زدیم کنار، در صندوق رو وا کردیم، دست بردیم به عمق آب؟ ها؟
چندبار واقعنی زندگیش کردیم؟
نگاهش کن:اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ
خدا فقط یکیه. همون خدایی که زندهست. نگهدارندهست. خوابش نمیبره. چرتش نمیگیره.
بخون همسایهم.بخون با من.
خدا فقط یکیه. همون خدایی که زندهست. نگهدارندهست. خوابش نمیبره. چرتش نمیگیره.
چندبار واقعنی زندگیش کردیم؟
نگاهش کن:اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ
خدا فقط یکیه. همون خدایی که زندهست. نگهدارندهست. خوابش نمیبره. چرتش نمیگیره.
بخون همسایهم.بخون با من.
خدا فقط یکیه. همون خدایی که زندهست. نگهدارندهست. خوابش نمیبره. چرتش نمیگیره.
۱۴:۰۰
تا کوچ
اما چقدر شکافتیمش، پرده رو زدیم کنار، در صندوق رو وا کردیم، دست بردیم به عمق آب؟ ها؟ چندبار واقعنی زندگیش کردیم؟ نگاهش کن: اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ خدا فقط یکیه. همون خدایی که زندهست. نگهدارندهست. خوابش نمیبره. چرتش نمیگیره. بخون همسایهم. بخون با من. خدا فقط یکیه. همون خدایی که زندهست. نگهدارندهست. خوابش نمیبره. چرتش نمیگیره.
میشه بگی خدا، همون خدای زندهٔ نگهدارندهستو بعد دلهره داشته باشی که وای اگه موشک بزنن چی؟
ترس غریزی حفظ جان رو نمیگم. غریزهٔ بقا رو نمیگم. تو باهوشی میفهمی چی میگم.
ترس غریزی حفظ جان رو نمیگم. غریزهٔ بقا رو نمیگم. تو باهوشی میفهمی چی میگم.
۱۴:۰۰
خدا میگه من هستم، من همون خدای حیّ قیّومم. منم که نگه داشتهمت. منم که چشم ازت برنمیدارم. منم که کنار تختت خوابم نمیبره. منم که به امون مردم رهات نمیکنم که چرتی بزنم چشمام گرم شه.
خدا میگه من حیّ قیّومم. میفهمی؟من همیشه هستم.دل قوی دار.
خدا میگه من حیّ قیّومم. میفهمی؟من همیشه هستم.دل قوی دار.
۱۴:۰۰
لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
روزیت رو از کی میخوای؟ کم میاری فهرست مخاطبین گوشیتو به امید چی بالا و پایین میکنی؟هرررررچی تو این عالمه مال منه.کلید همهٔ گنجا دست منه.واسطههامو به رسمیت بشناس، اما قصه رو زیر سر اونا نبین. از من بخواه.من رو قبول داشته باش.بدون که میتونمو دارم.
روزیت رو از کی میخوای؟ کم میاری فهرست مخاطبین گوشیتو به امید چی بالا و پایین میکنی؟هرررررچی تو این عالمه مال منه.کلید همهٔ گنجا دست منه.واسطههامو به رسمیت بشناس، اما قصه رو زیر سر اونا نبین. از من بخواه.من رو قبول داشته باش.بدون که میتونمو دارم.
۱۴:۰۱
این حرفا به دهن من زیادیه همساده…من تا آخر عمر باید اینا رو برای خودم دم بگیرم شاید شاید فرجی شد آدم شدم…
برای خودم میگم…تو که کارت درسته منو دعا کن
برای خودم میگم…تو که کارت درسته منو دعا کن
۱۴:۰۱
تا کوچ
این برگه بود.
من هدیهمو از محمدمهدی گرفتم.هیچوقت تکخور نبودم.تو هم شریک.
۱۴:۰۱
هر صبح که بیدار میشم، این قاب جلوی چشممه.
محمدمهدی بار امانت آزادی فلسطین و لبنان رو، بار آزادی جهان رو گذاشت روی شونهٔ من و تو و رفت…
محمدمهدی بار امانت آزادی فلسطین و لبنان رو، بار آزادی جهان رو گذاشت روی شونهٔ من و تو و رفت…
۱۴:۰۲
تا کوچ
و من از کجا فهمیدم؟ از این پوستر که خواهرش فرستاد…
و خواهرش احتمالاً خبر نداره آیهٔ بالای پوستر رو ما در این چند سال اخیر، چقدر زندگی کردیم، چقدر گریه کردیم…
با رخت سیاه چه تهمتنهایی رو به آغوش گرم و منتظر قطعهٔ شهدا سپردیمو دونهدونهٔ اونا که «ینتظر» بودن، به خیل «من قضی نحبه»ها پیوستن…
با رخت سیاه چه تهمتنهایی رو به آغوش گرم و منتظر قطعهٔ شهدا سپردیمو دونهدونهٔ اونا که «ینتظر» بودن، به خیل «من قضی نحبه»ها پیوستن…
۱۴:۰۲
من در لبنان فهمیدم چقدر مؤمنین، جهانوطنن…چقدر مؤمنین همه اهل یه سرزمینن…
۱۴:۰۲
از اسفند تا امروز، هربار که چشمم به هدیهٔ محمدمهدی افتاد، حس نکردم شهیدی در لبنان، که حس کردم برادری در ایران، در همین تهران، برام هدیه فرستاده…
هروقت خدا توفیق داد منم براش هدیه فرستادم، همونجور که خودش خواسته بود، سه تا آیتالکرسی.
هروقت خدا توفیق داد منم براش هدیه فرستادم، همونجور که خودش خواسته بود، سه تا آیتالکرسی.
۱۴:۰۳
حدیث داریم که آیتالکرسی، گنج عرش خداستو هرکس در تنهایی خودش آیتالکرسی بخونه، ترسش از بین میره و خدا بهش کمک میکنه… :)
۱۴:۰۳
خواهرم! برادرم!هربار از شهدا نوشتم گفتم به خدا قسم احدی بدون دعوت، روزیش نمیشه از این نورچشمیها بخونه.
من هیچم. هیچم و چیزی کم.من هیچکارهم
اما تو برو ببین چرا الان اینجایی و از محمدمهدی رمیتی خوندی وقتی فاطمیه نزدیکه…
من هیچم. هیچم و چیزی کم.من هیچکارهم
اما تو برو ببین چرا الان اینجایی و از محمدمهدی رمیتی خوندی وقتی فاطمیه نزدیکه…
۱۴:۰۳
و خاکسارانه ازت دعوت میکنمیک سال، هرروز، برای محمدمهدی سه تا آیتالکرسی بخونی
و یقین بدونی محاله محاله محاله تو براش هدیه بفرستی و اون ظرفت رو خالی پس بده…
هم برای محمدمهدیهم کسانی که اون عاشقانه دوستشون داشت و خودش رو فدایی و مریدشون میدیدیعنی حضرت زهرا، حضرت صاحب الزمان و بعد، ادامه دهندگان راه این حضرات، یعنی امام خمینی، آقای سیدعلیآقای خامنهای و سیدحسن نصرالله، شهید سیدحسن نصرالله… (بردم اتاقش و لباسش و نوشتههاشو نشونت دادم که نگی پرستو حرفای خودت رو گذاشتی توی دهنش… خودت دیدی زندگی محمدمهدی وقف این اسمها بود…)
و یقین بدونی محاله محاله محاله تو براش هدیه بفرستی و اون ظرفت رو خالی پس بده…
هم برای محمدمهدیهم کسانی که اون عاشقانه دوستشون داشت و خودش رو فدایی و مریدشون میدیدیعنی حضرت زهرا، حضرت صاحب الزمان و بعد، ادامه دهندگان راه این حضرات، یعنی امام خمینی، آقای سیدعلیآقای خامنهای و سیدحسن نصرالله، شهید سیدحسن نصرالله… (بردم اتاقش و لباسش و نوشتههاشو نشونت دادم که نگی پرستو حرفای خودت رو گذاشتی توی دهنش… خودت دیدی زندگی محمدمهدی وقف این اسمها بود…)
۱۴:۰۳
و منت به سر من بذاریبه خدا بگیبه حرمت کلمههایی که نذر شهدا شد، این پرستوی علیعسگرنجاد رو به راه بیار و عاقبتبهخیر کن و از دست خودش نجاتش بده…
۱۴:۰۴
هدیه به روح بلند حاجحسنآقای طهرانیمقدمو شهید محمدمهدی رمیتی که دوست داشت مثل حاجحسن، مهندس موشکی بشه و اسرائیل رو از روی زمین محو کنهفاتحه و سه آیتالکرسی.
از این به بعد، جمعهها، محمدمهدی هم شریک دعای سمات ما، قبول؟
از این به بعد، جمعهها، محمدمهدی هم شریک دعای سمات ما، قبول؟
۱۴:۰۴
همین.ببخشید وقتتونو گرفتم.مخلصالتماس دعا.
۱۴:۰۴
هاراستیتهش یه پیام بازرگانی هم بذارم از همون خانوممعلمه که تبلیغ ازش قبول میکنم:)) اسمش پرستو علیعسگرنجاده! بقیه میگن معلم بدی نیست. من متأسفانه از نزدیک، از خیلی نزدیک میشناسمش! :) یه ۱۴، ۱۵سالی هست با زبان مشغولهو اگرچه این حرفا قوارهٔ دهنش نیستن، اما آرزوشه شیعیان حضرت صاحب قوی بشن، مسلح بشن به زبان برای رشد ساحتهای مختلف وجودیشون و جهاد تبیین...
القصه یه قصهٔ بانمکی پیش اومد که منتهی به این شد که یه فرصت مجدد تقدیم حضورتون بشه:تا ساعت ۲۴ فرداشب، جاموندههای کارگاههای مکالمه و کارگاههای گرامرم میتونن ثبت نام کنن.قیمت کارگاه راهنمای تقویت مکالمه؟ ۵۰۰قیمت گرامرها؟ هرکدوم ۱۲۰۰محدودیت زمانی؟ ندارن. همیشه در دسترستون خواهند موند.کجا؟ آفلاین در تلگرام و بله.ثبت نام و اطلاعات بیشتر؟پیام به ادمین @s_j1295
القصه یه قصهٔ بانمکی پیش اومد که منتهی به این شد که یه فرصت مجدد تقدیم حضورتون بشه:تا ساعت ۲۴ فرداشب، جاموندههای کارگاههای مکالمه و کارگاههای گرامرم میتونن ثبت نام کنن.قیمت کارگاه راهنمای تقویت مکالمه؟ ۵۰۰قیمت گرامرها؟ هرکدوم ۱۲۰۰محدودیت زمانی؟ ندارن. همیشه در دسترستون خواهند موند.کجا؟ آفلاین در تلگرام و بله.ثبت نام و اطلاعات بیشتر؟پیام به ادمین @s_j1295
۱۴:۱۱