عکس پروفایل ۵۷ هرتز۵

۵۷ هرتز

۳,۸۹۱عضو
thumnail
undefined سازمان، بعد از اینکه خونه‌‌‏های تیمی‏ش رفت زیر ضربه و فهمیدن که نفوذی دارن، مدل مبارزه‏‌ش رو عوض کرد و مأموریت همه‌‏شون تعریف شد توی یک کلمه: «آقاعبدالله!»
undefined انتشار قسمت سوم، امشب ۱۸ اسفند، ساعت ۲۱
undefined@PodCast_57hertz

۹:۵۴

4_6005737458161946853.mp3

۰۹:۳۷-۲۲.۴۸ مگابایت
undefined مارپیچ خون - قسمت سوم
خونه تیمی توی خیابون بهار، که داخل یه کوچه فرعی دنج و خلوت بود، بعد از ضربه سنگینی که در حمله به ضابطی زده بودیم، تخلیه شده بود و سازمان می‏دونست لو نرفته و تبدیل شد به خونه اصلی شکنجه!
undefined️ +۱۷
نویسنده: یاشار عبدالحسین‌زادهگوینده: احمد هاشمی
undefined@PodCast_57hertz

۱۸:۲۰

4_6010412023257502198.mp3

۱۱:۵۷-۱۶.۸۸ مگابایت
undefined حاوی محتوای دلخراش
مارپیچ خون - قسمت چهارم
وقتی وارد خونه شدن و در و دیوار رو دیدن که با موکت، پارچه‏های ضخیم، و ورق‏های پلاستیکی پوشونده شده که صدا بیرون نره، شَکّشون به اينكه ما کمیته‏ای نباشیم بیشتر شد. اما تیر خلاص وقتی زده شد که عکس مسعود رجوی رو روی دیوار دیدن!
undefined️ +۲۱
نویسنده: یاشار عبدالحسین‌زادهگوینده: احمد هاشمی
undefined@PodCast_57hertz

۱۸:۲۳

thumnail
undefined صدای مسعود قربانی از تو حموم اومد که منو صدا می‏کرد. دوباره برگشتم سمت حموم و دیدم محسن به هوش اومده. مسعود یه ظرف آب جوش داد دستم!
undefined انتشار قسمت پنجم، امشب ۲۲ اسفند، ساعت ۲۱
undefined @PodCast_57hertz

۱۴:۰۷

4_6017299935324542022.mp3

۱۲:۰۵-۲۸.۱۹ مگابایت
undefined حاوی محتوای دلخراش
مارپیچ خون - قسمت پنجم
از فضای شکنجه حموم، که به خاطر آب جوش و دمای زیاد اتو گرم شده بود، عرق کرده بودم و ترجیح دادم بیام بیرون و دوباره برم کمک جواد برای شکنجة طالب. وقتي رفتم تو اتاق، با صحنة عجیبی روبه‏رو شدم.
undefined️ +۲۱
نویسنده: یاشار عبدالحسین‌زادهگوینده: احمد هاشمی
undefined@PodCast_57hertz

۱۷:۴۰

مارپیچ خون 06.mp3

۸.۱۹ مگابایت
مارپیچ خون - قسمت ششم
خانواده عباس، مثل خانواده ما، وضعیت مالی خوبی نداشتند. یکی از خواهراشم به خاطر مشکل قلبی باید عمل می‏شد، اما چندان پولی تو دست و بال نداشتن. اینا رو می‏چیدم کنار هم، اما آخرش می‏زدم تو دهن خودم و همه اون عملیات‏ها و بی‏کله‏بازیای عباس می‏ا‏ومد تو ذهنم و خجالت می‏کشیدم. عباس و همکاری با منافقین؟ غیرممکنه.
undefined️ +۱۷
نویسنده: یاشار عبدالحسین‌زادهگوینده: احمد هاشمی
undefined@PodCast_57hertz

۱۳:۲۴

thumnail
undefined هم‏زمان شدن همة این اتفاقا با مراسم ازدواجم حسابی به همم ریخته بود. از یه طرف به فكر برگزاری مراسم عروسي بودم و آب و جارو زدن خونة‏ ننه‏م که قرار بود عروسی توش بگیریم و از یه طرف غم عباس و مصیبت‏هایی که دومینویی داشت رو سرم آوار می‏شد.روز‏ موعود فرارسید
undefined انتشار قسمت هفتم، امشب ۲۶ اسفند، ساعت ۲۱
undefined@PodCast_57hertz

۱۳:۲۴

4_6030382835204889552.mp3

۱۱:۱۷-۱۰.۹۵ مگابایت
مارپیچ خون - قسمت هفتم
لیلا برعکس بقیه روزا که حسابی وقتی به من می‏رسید سرزبون داشت، انگار چیزی‏ش شده بود و صدا ازش درنمی‏اومد. با کلی اصرار و ناز خریدن، بالاخره خانوم زبون باز کرد و گفت: «اصغر، یه چیزی هست نمی‏دونم بهت بگم یا نه ... ولی اگه نگم، می‏ترسم بعداً که بفهمی خیلی ناراحت بشی. می‏دونی که دوست ندارم آب تو دلت تکون بخوره.»
undefined️ +۱۷
نویسنده: یاشار عبدالحسین‌زادهگوینده: احمد هاشمی
undefined@PodCast_57hertz

۱۹:۵۸

thumnail
undefined عاقد همین‌‏طور که داشت خطبه رو می‏خوند، لابه‏لای جمعیت، چشمم خورد به یه آدم با شلوار شیش‏جیب، با کاپشن خلبانی و یه کلاه مشکی که تا ابروها کشیده بود پایین. چقدر شبیه عباس بود. چشمام زوم شد رو صورت و هیکلش.
undefined انتشار آخرین قسمت، امشب ۲۸ اسفند، ساعت ۲۱
undefined@PodCast_57hertz

۱۰:۵۱

4_6034866566313545781.mp3

۰۸:۳۳-۸.۳۷ مگابایت
undefined مارپیچ خون - قسمت پایانی
عاقد همین‌‏طور که داشت خطبه رو می‏خوند، لابه‌‏لای جمعیت، چشمم خورد به یه آدم با شلوار شیش‌‏جیب، با کاپشن خلبانی و یه کلاه مشکی که تا ابروها کشیده بود پایین. چقدر شبیه عباس بود. چشمام زوم شد رو صورت و هیکلش.
undefined️ +۱۷
نویسنده: یاشار عبدالحسین‌زادهگوینده: احمد هاشمی
undefined@PodCast_57hertz

۱۷:۳۵

بازارسال شده از تبیان
thumnail
undefined #استوری_تبیان به مناسبت آغاز سال ۱۴۰۳
🪻 یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ
undefined سال نو بر تمامی هموطنان عزیز مبارک باد
@TebyanOnline

۳:۵۳

4_5807570789565732723.mp3

۱۱:۵۴-۱۸.۴۱ مگابایت
undefined پیر روضه‌خوان
undefined هر سال محرم، شب حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام که میرسد، یاد تو می‌افتم شیخ. یاد تو که در ۴۰ سال زندگی با «بانو خانم» بچه‌ات نشد اما طوری روضه ‌علی‌اکبر میخواندی که انگار هفت جوانت را کفن کرده‌ای.
undefined پ.ن: اگر هر جایی با این صدا دلتان به یاد مصیبت آل‌الله لرزید؛ فاتحه‌ای هم نثار روح خادم‌الحسین؛ شیخ علی‌مراد کنید که فاتحه خوانی نداشت.
نویسنده: نگین روزبهانیگویندگان: شیرین سپهراد و مهدی طهماسبی
undefined@PodCast_57hertz

۱۸:۴۸

4_5809744618543125501.mp3

۱۲:۱۳-۱۸.۸۷ مگابایت
undefined عصر روز نهم…
سرزمین نینوا در محرم سال ۶۱ هجری حادثه‌ها به چشم خود دید...شاهد جوانمردی‌ها و نامردی‌های بسیاری بود...دیار حزن و حماسه در سینه خود گنجینه‌ای دارد سرشار از لحظات کامیابی فرزند آدم و از فرش به عرش رسیدنش...و پر است از روایت‌های هولناک از سقوط ناگهانی‌ بشر از بلندای آسمان آن هم به بهایی ناچیز...
اما در این گنجینه حکایت شکوهمندی از نهمین روز محرم ثبت شده که سراسر تصویر زیبایی از وفاداری و ادب است!برای شنیدن این روایت چشمانتان را ببندید و راهی ارض کربلا شوید....هرکه دارد هوس کرب‌و‌بلا بسم‌الله...
نویسنده: فاطمه ذاکریگوینده: داود حیدری
undefined@PodCast_57hertz

۱۸:۴۳

thumnail
undefined️ صدای ضربه دوازدهم!
روایت آنچه بر سیدالشهدا علیه‌السلام در روز عاشورا گذشت از زبان بادی سرگردان در صحرای کربلا
undefined@PodCast_57hertz

۱۴:۳۹

4_5814367455052567849.mp3

۳۰:۲۰-۲۹.۵۹ مگابایت
undefined️ صدای ضربه دوازدهم!
undefinedکران تا کران لشکری قرمزپوش که سرنیزه‌هایشان مثل آینه بعد از برخورد با آفتاب چشمک میزدند در صحرا پهن شده بودند. همه لشکر مثل کعبه در اطراف یک نفر گرد آمده بودند. خودم را به مرکز جمعیت رساندم تا ببینم ماجرا از چه قرار است. از پشت مردی را دیدم سوار بر اسب که به پهلوی سمت راست خم شده و در حال افتادن است. وسط کمرش حفره خون‌آلودی ایجاد شده بود ...
undefinedروایت آنچه بر سیدالشهدا علیه‌السلام در روز عاشورا گذشت از زبان بادی سرگردان در صحرای کربلا
نویسنده: یاشار عبدالحسین‌زاده گوینده: داود حیدری
undefined@PodCast_57hertz

۱۴:۴۰

4_5818774645549045578.mp3

۱۱:۵۱-۱۳.۳۸ مگابایت
undefined تنها میان روضه‌ها…
داشتم فکر می‌کردم دیروز همین موقع کجا بودم والان کجا دارم قدم می‌زنم! مثل شبگردها و خواب‌زده‌ها در خیالات خودم بودم و سرخوش! یک لحظه هم چشم از گنبد نمی‌خواستم بردارم! همین هم کار دستم داد! یکهو با یک فشار عجیب لبخند از سرِ شوقِ روی لب‌هایم خشکید…

نویسنده: عطیه ذاکریگوینده: فضه‌سادات حسینی
undefined@PodCast_57hertz

۱۹:۴۳

4_5881846815816422564.mp3

۰۸:۴۱-۱۱.۱ مگابایت
undefined عزیزخانوم!
دیگر همه باور کردند که دایی محمد آمدنی نیست، برایش اشک ریختند و رفتند سراغ زندگی‌شان… فقط عزیز خانوم همچنان منتظر بود …
یک قصه برای تمام مادرانی که هرگز دست از انتظار نکشیدند…
نویسنده: نگین روزبهانیگوینده: فضه‌السادات حسینی
undefined@PodCast_57hertz

۱۹:۵۶

بازارسال شده از ایران همدل
thumnail
گلریزان ۴ میلیاردی کاربران بله
پویش کاربران بله برای جمع‌آوری ۴ میلیارد تومان کمک به مردم فلسطین و لبنان
۴۰,۰۱۱,۵۰۰,۰۰۰ ریال
از ۴۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ ریال
۱۰۰%
تامین شده
مهلت تمام شد
جزئیات

۹:۱۴

thumnail
«سوگنامه چوبی»
در این پادکست روایتی عمیق و دردآور می‌شنوید؛ روایتی از غم‌ها و مظلومیتی که تلخی روزهای سخت شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را بازگو می‌کند. قصه‌ای از زبان شاهدی خاموش، اما آکنده از اندوه.
undefined@PodCast_57hertz

۱۲:۵۸

سوگنامه چوبی.mp3

۲۷:۲۳-۲۵.۳۹ مگابایت
undefined️ «سوگنامه چوبی»
در این اثر صوتی، روایتی متفاوت از زبان درِ چوبی خانه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را می‌شنوید که گوشه‌ای از غم‌ها و مظلومیت ایشان را به تصویر می‌کشد.
درب خانه‌ای که شاهد ماجرای شهادت بانوی دو عالم بوده، قصه‌ای تلخ و جانکاه، از زبان شاهدی خاموش
نویسنده: یاشار عبدالحسین‌زاده گوینده: داود حیدری
undefined@PodCast_57hertz

۱۲:۵۹