عکس پروفایل راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷ر

راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷

۲,۱۳۳عضو
عکس پروفایل راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷ر
۲.۱هزار عضو

راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷

روایت‌ مردم ایران undefined
نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب:@ravina_ad

thumnail
undefined #سوریه
برایت نامی سراغ ندارم - ۱۰جای خالی یک‌نفر
از پشتِ سر هم می‌شناختمشان، عینِ بندری‌های خودمان چادر می‌پوشند. روی دست و شانه‌شان پیچ و تابش می‌دهند. حالا نه دقیقا عین همان. توی دوست داشتن امام حسین آدم‌های صادقی‌اند. راوی می‌گفت سال‌ها به شکمشان سخت می‌گیرند و پس‌انداز می‌کنند. کلی مانده به اربعین از دورترین نقاط پاکستان راه می‌افتند و اگر از گرسنگی نمی‌رند و اتوبوسشان چپ نکند و دست آخر زیر چک و لگد افسرهای پاکستانی زنده بمانند و تا مرز ایران برسند حس و حالشان دیدنی‌ست. می‌گفت هوای ایران که می‌خورد توی سر و صورت آفتاب سوخته‌شان سیم خاردارهای مرز را می‌بوسند. خودشان را می‌اندازند روی خاک و...چقدر پای خاطرات اربعین رفتنشان نظرم درباره اربعین رفتن خودمان عوض شد. ما را با سلام و صلوات و احترام از زیر قرآن ردمان می‌کردند، بزرگترها پشت سرمان آب می‌ریختند و ذکر می‌گفتند. ما هم می‌نشستیم توی ماشین راحت خودمان و راه می‌افتادیم سمت مرز. آن وقت پاکستانی‌ها چی؟!...دو سه شب پیش بعد از مصاحبه باجانبازهای حادثه پیجر پناه بردم به حرم. آقا این جوان‌های لبنانی خیلی عجیب محکمند. عوام می‌گفتند داستان پیجرها، جنگ باورها بود... اما آدم‌هائی که ما دیدیم از پیش از خلقت حضرت آدم جمجمه‌شان را به خدا سپرده بودند. اسم جنگ باور که می‌آمد می‌خندیدند.آن شب غرق ایمان پیجری‌ها بودم که تا پا گذاشتم توی صحن حضرت زینب با آن طرز نشستن پاکستانی‌ها دور ضریح، تمام خاطرات ریمدان و مرز میرجاوه راوی‌ها آمد پیش چشمم. یکی‌شان چنگ انداخته بود توی مشبک‌ها و ول کن نبود. های های گریه می‌کرد و روضه می‌خواند. صدایش آن‌قدر سوز و حال داشت که با اینکه نمی‌فهمیدم روضه چی را می‌خواند اشکم در آمد. همان جا پشت سرشان نشستم. بهشان حسودیم می‌شد. توی دوست داشتن از ما جلو زده بودند... عین فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها که توی فدا کردن زندگی و جان و مال...همه داشتند پای روضه نامفهوم پاکستانی‌ها اشک می‌ریختند. نازحین لبنانی، زن‌های عراقی، خادم‌های افغانستانی، سوری‌ها...انگار دنیای شیعه‌های توی حرم رسیده بود به فراز بعد ما ملئت ظلما و جورا...جای یک‌نفر بدجوری خالی بود.
طیبه فرید | راوی اعزامی راوینا@tayebefaridجمعه | ۱۸ آبان ۱۴۰۳ | #سوریه #دمشق ــــــــــــــــــــــــــــــundefined #راوینا | روایت مردم ایران@ravina_irundefined با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:undefined بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا

۱۲:۴۰