#لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۳۱بخش اول
همهچیز در یک لحظه اتفاق افتاد؛ مثل زلزله. دو هزار و چند جفت چشم و دست، آسیب دیدند. تا پیش از ماجرای پیجرها، مجروحیت و شهادت، اینجا جای تبریک داشت اما بعدش، دلِ آدمها برای این همه بچهحزباللهیِ مجروح، سوخت؛ برای اولینبار.بخشی از تشکیلات سری حزبالله سر ماجرای پیجرها لو رفت. آدمها توی کافه نشسته بودند که ناگهان انفجار...حزبالله در یک لحظه با چالشی جدی مواجه شد. تشکیلاتی که در نظر مردم معصوم بود، اشتباه نمیکرد و شکست نمیخورد، ناگهان شکننده جلوه کرد.واقعیت این است که جنگ جدید رسما از ماجرای پیجرها شروع شد و بعد، شهادت پشت شهادت: رضوان با کل تشکیلات فرماندهیش، فرمانده یگان هوایی، فرمانده پدافند، فرمانده استخبارات، فرمانده مخابرات و سیدحسن...همه بخشهای تشکیلات آدم از دست دادند. این شهادتهای پیدرپی، روی جامعه چه تاثیری گذاشت؟ منتقدان، منتقدتر شدند؛ دشمنان، طمعکارتر شدند اما این شهادتها، مردم را به معنیِ مثبتِ کلمه، تأدیب کرد؛ رشد داد؛ آنها را به همدلی واداشت. آدمهایی که قبلا سروکاری با حزبالله نداشتند، رفتند به کمک حزبالله.شاید کمتر کسی بداند که دلدادگانِ جبههالنصره، اینجا در لبنان، محلهای دارند. بعدِ ماجرای پیجرها، بیشترین آمار اهدای خون، مالِ همین محله بود.بیش از صد بیمارستان و بیش از هزار آمبولانس درگیر ماجرای پیجرها شدند.چهرهی مقتدرِ حزبالله اندکی آسیب دید و به جاش، چیزی تصویر شد که دل آدمها را میسوزاند؛ چهرهی تشکیلاتی که از پشت خنجر خورده؛ که ناجوانمردانه برای زمینگیر کردنش تلاش میکنند.حالا، اسرائیل -به جز سمیر جعجع- دشمنِ همه است. همه دلشان میخواهد حزبالله سیلیهای محکمتری بزند به اسرائیل.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا@targapپنجشنبه | ۱۰ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت ــــــــــــــــــــــــــــــ #راوینا | روایت مردم ایران@ravina_ir با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
بیروت، ایستاده در غبار - ۳۱بخش اول
همهچیز در یک لحظه اتفاق افتاد؛ مثل زلزله. دو هزار و چند جفت چشم و دست، آسیب دیدند. تا پیش از ماجرای پیجرها، مجروحیت و شهادت، اینجا جای تبریک داشت اما بعدش، دلِ آدمها برای این همه بچهحزباللهیِ مجروح، سوخت؛ برای اولینبار.بخشی از تشکیلات سری حزبالله سر ماجرای پیجرها لو رفت. آدمها توی کافه نشسته بودند که ناگهان انفجار...حزبالله در یک لحظه با چالشی جدی مواجه شد. تشکیلاتی که در نظر مردم معصوم بود، اشتباه نمیکرد و شکست نمیخورد، ناگهان شکننده جلوه کرد.واقعیت این است که جنگ جدید رسما از ماجرای پیجرها شروع شد و بعد، شهادت پشت شهادت: رضوان با کل تشکیلات فرماندهیش، فرمانده یگان هوایی، فرمانده پدافند، فرمانده استخبارات، فرمانده مخابرات و سیدحسن...همه بخشهای تشکیلات آدم از دست دادند. این شهادتهای پیدرپی، روی جامعه چه تاثیری گذاشت؟ منتقدان، منتقدتر شدند؛ دشمنان، طمعکارتر شدند اما این شهادتها، مردم را به معنیِ مثبتِ کلمه، تأدیب کرد؛ رشد داد؛ آنها را به همدلی واداشت. آدمهایی که قبلا سروکاری با حزبالله نداشتند، رفتند به کمک حزبالله.شاید کمتر کسی بداند که دلدادگانِ جبههالنصره، اینجا در لبنان، محلهای دارند. بعدِ ماجرای پیجرها، بیشترین آمار اهدای خون، مالِ همین محله بود.بیش از صد بیمارستان و بیش از هزار آمبولانس درگیر ماجرای پیجرها شدند.چهرهی مقتدرِ حزبالله اندکی آسیب دید و به جاش، چیزی تصویر شد که دل آدمها را میسوزاند؛ چهرهی تشکیلاتی که از پشت خنجر خورده؛ که ناجوانمردانه برای زمینگیر کردنش تلاش میکنند.حالا، اسرائیل -به جز سمیر جعجع- دشمنِ همه است. همه دلشان میخواهد حزبالله سیلیهای محکمتری بزند به اسرائیل.
ادامه دارد...
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا@targapپنجشنبه | ۱۰ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت ــــــــــــــــــــــــــــــ #راوینا | روایت مردم ایران@ravina_ir با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
۴:۵۵