عکس پروفایل راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷ر

راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷

۲,۰۷۱عضو
عکس پروفایل راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷ر
۲.۱هزار عضو

راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷

روایت‌ مردم ایران undefined
نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب:@ravina_ad

undefined #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۳۵بخش اول
ایستاده در غبار ...
اگر خودش نگفته بود تُپُل است من جسارت نمی‌کردم که از این صفت برای توصیفش استفاده کنم. اما دمِ غروبی، یک مردِ تُپُل با تی‌شرت صورتی توی تاریک‌روشنِ یکی از خیابان‌های الحمراء منتظرم بود. پشت تلفن گفت نماز خوانده‌ای؟ گفتم دارند اذان می‌گویند، بروم مسجد؟ با تاکید گفت نه؛ این‌جا نه! بعد که آمد دنبالم، مثل گنگسترها من را برد خانه‌اش. یک سجاده پهن کرد و گفت بخوان، بدو!وسط نماز هم درست وقتی داشتم با دهانِ باز، فتحه‌ی روی نونِ نَعبُدُ را تلفظ می‌کردم، سه چهار بار اسپریِ اُدکلن را روی سر و صورتم فشار داد و نصف نمازم صرف فکر کردن به این شد که الان این الکل، جزو مسکرات بود یا نه؟ به هر حال وقتم خوش شد.بعدِ نماز هراسان آمد سر سجاده که بدو! قرار است اتفاقات بدی بیفتد؛ باید برویم. رفتیم یک کوچه پایین‌تر، توی یک کافه نشستیم. دو تا قهوه‌ی تلخ سفارش داد. بعدا به هرکس گفتم با دکتر قرار داشتم، برای این که او را به یاد بیاورند، می‌گفتند:"همون تپله که خیلی شوخه؟!"دکتر اهل جنوب است؛ روستای مرکبا. نشانی می‌دهد:"همون‌جایی که چند روز پیش چند تا تانک مرکاوای نسل چهار رو زدیم؛ آر.پی.جی، رنگ این تانک رو هم نمی‌پرونه ها!"دکترِ ۴۲ ساله، متخصص سرطان است و حالا توی بیروت مطب دارد. از دانشگاهی توی ایران فارغ‌التحصیل شده و نشانیِ چند تا پزشک را می‌دهد که اگر توانستم ببینمشان، سلامش را برسانم. خانه‌اش توی ضاحیه بوده و از سه روز قبلِ شهادت سید، مجبور شده رختش را بکشد جای دیگری.
ادامه دارد...
محسن حسن‌زاده | راوی اعزامی راوینا@targapشنبه | ۱۲ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت ــــــــــــــــــــــــــــــundefined #راوینا | روایت مردم ایران@ravina_irundefined با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:undefined بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا

۱۱:۲۰