عکس پروفایل راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷ر

راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷

۲,۱۳۲عضو
عکس پروفایل راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷ر
۲.۱هزار عضو

راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷

روایت‌ مردم ایران undefined
نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب:@ravina_ad

thumnail
undefined #لبنان
شرمندگی
ربع ساعت قبل، سیدحسین داشت برای‌مان می‌گفت که به ایران اعتماد دارد و اگر ایران جواب نمی‌دهد حتما مصلحتی هست و مطمئن است که سیدالقائد و سیدحسن بهتر از ما می‌دانند شرایط منطقه چگونه است. هنوز در کف اعتمادش به ایران بودم که بهمان اطلاع داد ایران حمله صاروخیه (موشکی) را شروع کرده. باور نکردم. فکر کردم حمله موشکی حزب‌الله شدید بوده یا از موشک‌های جدیدی استفاده کرده و این‌ها خیال کرده‌اند ایران حمله کرده. حتی وقتی سیدحسین حین رانندگی صفحهٔ گوشی‌اش را سمتمان گرفت و کلمه «صواریخ الایرانی» را نشان‌مان داد باز هم مطمئن نشدم. به یک صفحهٔ واتساپ استناد می‌کرد و خبرهای واتساپ را فقط شوهرعمه‌ها برای بقیه می‌فرستند.
به بهانهٔ خرید رصید (سیم‌کارت) ازش خواستم نیسان دوکابینهٔ مشکی‌اش را جایی نگه دارد و پا پشت کفش‌هایم انداختم و دویدم سمت مغازهٔ موبایل‌فروشی. تلویزیون داشت به‌صورت زنده برخورد موشک‌ها را نشان می‌داد و من دنبال کلمه ایران توی صفحه می‌گشتم. مرد جوان فروشنده وقتی روی پاسپورتمان کلمه ایران را دید، با چشم برق‌زده کانال‌ها را برای‌مان عوض کرد و من تا سومین یا چهارمین کانال که العربیه بود و موضع‌گیری‌های ضدایرانی‌اش را به‌خاطر داشتم را ندیدم، مطمئن نشدم که ایران حمله‌اش را آغاز کرده. از آن به بعد مثل بچه‌ها با برخورد هر موشک بالا و پایین می‌پریدم و مشت‌هایم را بالا می‌آوردم.
راستش را بخواهید وقتی گذرنامه‌مان مهر ورود به لبنان خورد، علاوه‌بر خوشحالی شرمنده هم بودم‌. از این بابت که برای انتقام ترور هنیه، آن‌قدر لفتش دادیم که نوبت به سیدحسن رسید و ما هنوز جوابی برای هیچ‌کدام نداده‌ بودیم.این را امروز راننده سنی تویوتای قراضه‌ای که قرار بود ما را به وزارت اعلام لبنان برساند، هم به رویمان آورد. گفت: حمله ایران «زین ولکن قلیل.» (خوب بود ولی کم)می‌گفت: «ایران باید مستمر بزند، طوری‌که اسراییل جرئت حمله مجدد نداشته باشد.» از شهادت سید عمیقا ناراحت بود و می‌گفت: «ایران تأخرت» و اگر ایران تاخیر نداشت الان آن مرد «مدبر» پیش ما بود.
هرچه برایش توضیح می‌دادیم که ایران پشتیبان محور مقاومت است و موشک‌هایی که از یمن و لبنان و سوریه و عراق شلیک می‌شود هم از ایران است افاقه نکرد. می‌گفت «هذا حرب بالنیابه و لیست شریفه»حتی وقتی به رویش آوردیم که در این‌مدت سران کشورهای عربی و حتی ارتش لبنان هم کاری نکرده‌اند، جوری حق‌به‌جانب جوابمان را داد که انگار در کل جهان اسلام از کسی جز ایران انتظار ورود به جنگ ندارد: «ارتش ما نیروی هوایی ندارد. ولی شما هشتاد میلیونید چرا اسراییل شش میلیونی را با موشک‌هایتان نمی‌زنید؟»
این تقریبا تنها موضع نسبتا انتقادی این روزهای مردمی بود که سر بحث را باهاشان باز کردم وگرنه همان شب ورود به لبنان تا سیدحسین به رفقایش معرفی‌‌ام کرد که ایرانی هستم، باسرعت آمدند سمتم و در آغوش کشیدم و سرم را بوسیدند و ما رایگان رساندنمان به محل اسکان.
توی راه هم برایم از فضاسازی روزهای قبل رسانه‌ها گفتند که ایران سیدحسن را فروخته و در همین چندساعت بعد از حمله ایران جُکی در جوابشان ساخته شده که «آمریکا، اسراییل را فروخته.»
روی گوشی موبایلش فیلم خندهٔ سردار حاجی‌زاده را نشانم داد که بین مردم لبنان تِرِند شده. در این دو روز ابراز علاقه‌های دیگری را هم دیدم، مثل آن مرد میانسال شلوارک‌پوش لبنانی که تا جواب «نَعم» از سوال «ایرانی؟»‌اش گرفت، انگشتان دست راستش را مثل پرتاب و به هدف خوردن موشک حرکت داد و بلافاصله گفت: «ایرانی علی راسی»
خوشحال‌کننده‌ترین و در عین حالم پُربغض‌ترین جواب را ولی پسر جوان عضو حزب‌الله بهمان داد که دیشب با موتور پاکشتی‌اش در محلهٔ ضاحیه می‌گشت، گفت: «شهادت سیدحسن کمرمان را شکست ولی حمله ایران باعث شد کمر راست کنیم.»احساس عجیبی بود. اشک با احساس متضاد غم و شادی توی چشمم پِر خورد.
محمدحسین عظیمی | راوی اعزامی راوینا@ravayat_namehپنج‌شنبه | ۱۲ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت ــــــــــــــــــــــــــــــundefined #راوینا | روایت مردم ایران@ravina_irundefined با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:undefined بلـه | ایتــا | اینستا

۱:۴۸