روایت مردم ایران نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب:@ravina_ad
#لبنان ملاقات با ابراهیم هادی در بیروت "بنت اختی"این را محمد، کافهدارِ محلهی فتحاللهِ بیروت برای معرفی فاطمه، گفت.داشتیم با محمد توی کوچهپسکوچههای محله راه میرفتیم که به مدرسه آوارگان رسیدیم.آنجا "بنت اختِ" محمد را دیدیم. کنار پدرش در اتاق مدیر مدرسه نشسته و یخدربهشت زردرنگی کنارش بود. تا ما را دید سریع چادرش را جمعوجور کرد و از اتاق بیرون آمد.چند دقیقه بعد، وقتی سلام نماز ظهرم را روی جانمازِ مدیرِ مدرسه دادم، محمد صفحه موبایل دخترخواهر چهارده سالهاش را روبرویم گرفت و من چهرهی نورانی ابراهیم هادی را دیدم؛ چندهزار کیلومتر دورتر از ایران.تعداد سوالاتی که توی ذهنم مرور کردم تا بعد از نماز عصر از فاطمه نوجوان بپرسم، زیاد شد.فاطمه هم دائم مداحیهای ایرانیِ توی گوشیاش را پخش میکرد تا مرا برای مصاحبه با خودش مشتاقتر کند.سوالاتم را شروع کردم:- کتاب خاطرات ابراهیم هادی رو خوندی؟- نعم (بله)- اسمش چیه اینجا؟- سلامٌ علی ابراهیم- چاپ شده اینجا؟- کثیر. خیلی کثیر.- از شهید ابراهیم هادی چه ویژگیش بیشتر برات جالب بود؟- حیاء- غیر از ابراهیم هادی با کدوم شهیدِ ایرانی آشنایی داری؟!- شهید ذوالفقاری پسرک فلافلفروش]، شهید چیتسازیان.