روایت مردم ایران نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب:@ravina_ad
#سوریه برایت نامی سراغ ندارم - ۱۱اصلا به ما چه؟ هوای حسینیه سرد بود. خیلی از سوریها وسعشان نمیرسید مازوت بخرند برای فصل سرما. چه برسد به مهاجرین که جانشان را از معرکه برداشته و آمده بودند اینجا. بچه نفسش داشت خس خس میکرد. چشمهاش پف کرده بود و طفلکی جانش داشت در میآمد. معلوم نبود موهاش آخرینبار کی رنگ شانه دیده. حسینیه فاطمیه پر بود از این تیپ آدمها. مردم کف جامعه لبنان. حتی کفتر از مصلی. مادرِ بچه هشت ماهه حامله بود.اما شکم نداشت. یعنی اصلا پیدا نبود. بیاغراق چهارلاخ استخوان خشک بود که فوتش میکردی تِلِپی میافتاد.- لبنان که بودیم دکترها گفتند شاید بچهات به نه ماه نرسد. بماند که بعدش چپ و راست اسرائیل دیوانه، دیوار صوتی را میشکست و دل آدم هری میریخت. جنوب را که زدند مجبور به کوچ شدیم.با این حالم آن قدر پیاده راه رفتم که وسط راه فکر کردم همه چیز تمام است و دارم میمیرم. اینجا که رسیدیم رفتم دکتر. بچهام هنوز زنده است و دارد مقاومت میکند.دخترک را میگذارد روی پاش و تند تند تکانش میدهد.- ریه دخترم عفونت دارد. نمیتواند درست نفس بکشد.بیا دست بزن به سینهاش!یقه بچه را میدهد پایین. راست میگوید آتشی که نتانیاهو روشن کرده و هی تویش میدمد از زیر پوست بچه دارد میزند بیرون. دلم شور میزند! نکند بچه بمیرد... از پشت پنجره حیاط را نگاه میکنم. هوا دارد تاریک میشود. اجاق بچههای آشپزخانه امام رضا هنوز روشن است. طلبه جوانی که صبح با بچهها بازی میکرد پای قابلمه نشسته و دارد چیزی خورد میکند. بچههای نازحین توی دست و بال بچه محلهای امام رضا میچرخند و عین آدمهای گنده کمک میکنند. خودم را میرسانم توی حیاط و میروم پیش مشهدیها. بهشان میگویم که آن بالا بچهای هست که دارد از نفس تنگی میمیرد. مادرش باردار است و شرایط سختی دارد. بنده خدا روحانی جوان نگرانی من را که میبیند میگوید:- اونو که دیشب بردیم دکتر...چند دقیقه بعد انگار او هم دلش طاقت نمیآورد یکی از بچههای حزبالله را میفرستد بالا. مادر و بچه را میبرد بیمارستان!صدای خس خس سینه بچه توی سرم میپیچد. چشمهاش که پف کرده و موهاش که به هم تابیده. به بچهای که تا یک ماه دیگر قدم میگذارد توی این دنیا فکر میکنم... توی سرمای سوریه. به اینکه هزینههای سازش از مقاومت خیلی بیشتر است... به حاج قاسم که نذاشت آب توی دل ایرانی جماعت تکان بخورد. به مصطفی صدرزاده و محمدحسین محمدخانی و کلی آدم دیگر که جان دادند که زیرساختهای تهران نابود نشود! به اینکه اگر شهدایمان پای آن زخم زبان ها که مدافعان حرم برای پول جنگیدند میگفتند «اصلا به ما چه» و کوتاه میآمدند الان اسرائیل روزانه برای شکستن دیوار صوتی توی تهران و اصفهان و شیراز پول خرج میکرد و کسی فرصت نداشت فیلم تعیین جنسیت بچهاش را توی مجازی وایرال کند...به این فکر میکنم که ما چقدر مدیونیم و حواسمان نیست... طیبه فرید | راوی اعزامی راوینا به #سوریه@tayebefaridسهشنبه | ۱۵ آبان ۱۴۰۳ | #فارس#شیراز ــــــــــــــــــــــــــــــ#راوینا | روایت مردم ایران@ravina_ir با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا