عکس پروفایل ✨ســاکـن قـلـ💙ـب آبــی✨

✨ســاکـن قـلـ💙ـب آبــی✨

۹۹عضو
سلامتی اونی که تو عصبانیت خواست آرومت كنه
هرچی از دهنت درومد بهش گفتی
آخرش فقط گفت: بهتری؟
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫َ* undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined *#aylar

۴:۵۴

فقط یه چند وقتـ نبودما...
اخه در این حد اسکی...
از اسمه چنل،تکست ها، بیـو‌،پروفایل و حتی هشتکـه خودمـ...
واقعا انقد ناتوانید در این حد؟؟!که نمیتونید خودتون یه تکست بنویسید و...؟!
در این حد واقعااا؟undefinedundefined
خوبه همیشه زیر همه تکستا نوشتم بدونـه هشتکـ حـرامه حـــرام اما انگـار نه انگـار...undefinedundefined
منـ بـارها گفتـم من از تقلید بدمـ میاد چون من باید تکـ باشم خاص باشم متفاوت باشم برا همینم هر چی برا چنلمه زمان براش گذاشتم و ساخته ی ذهنه خودمه و دلم نمیخواد که کسی اسکی برهـ....
یـه رفیــقی دارمـ همیشه وقتی میخواستم کار اشتبـاهی بکنـم بهـم میگفت خودتو دل خودتـ و همین مانعی میشد برا جلوگیری از اشتباهاتـمـ...undefinedundefined
الانم من به شما میگم اینبـار خودتونو دلِ خودتونـ...undefinedundefined
پـ.ن:حرفم به کسایی هست که اسکی رفتن واقعا دیگه نتونستم دراین حد صبور باشم بازمـ ببخشید تند حرفـ زدمـ ممنون از کسایی که اینطوری دل نمیشکننundefinedundefined
#modir

۹:۲۶

اولین باری که برفـ دیدمـ تقریبا شش یا هفتـ سالم بود.. از سر سادگی و مهربونی سریع دویدمووو یه پلاستیکـ از مامانم گرفتمو برفارو چپوندمـ توی پلاستیکـِ که ببرمـ برای خواهرامـ..undefinedundefinedundefined
قبل از اینکه برسم خونه،برفا آب شدنو ریختمـ بیرونـ و وقتی رفتم خونه در عالم کودکانه گفتـم: اوردما ولی زیاد دووم نیاورد طفلکیـ...undefinedundefined
و همه از این حرف من کلی خندیدن و منم ریز لبخند اومد به لبای آویـزونمـundefinedundefined
بیایید یکم به مهربونیای کودکیتون فکـر کنید شاید یکم به خودتون اومدید...undefinedundefined
#دختـرکـ.آبی.نوشتـ
#واقعیتـ.شیرین.مـنundefinedundefined
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫 undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۰:۲۰

من دلم واسه وقتایی تنگ شده ک وقتی میخاستم برم جایی زنگ میزدی واسم خط نشون میکشیدیundefinedundefined
تهش ک میگفتی فهمیدی تازه به خودم میومدم undefined
میگفتم: نundefined
توام اعصبی میشدی داد میزدی بعد قطع میکردی دوباره زنگ میزدیundefined
همیشه فک میکردی هواسم پرت یکی دیگه بود
یا هواسم جای دیگundefined
ولی هیچ وقت باور نکردی ک من فقط رو صدات تمرکز میکردم ن حرفاتundefined
من رو نفسات قفلی میزدمundefined
روصدای کلفت و دورگتundefined
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫َ* undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined
*#aylar

۱۸:۴۵

شده وقتی باهاش حرف میزنی گوشیو بزاری رو قلبت و لبخند بزنی؟!undefined#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫َ* undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined *#aylar

۲۲:۰۰

اینروزا عاشقی شده یه بازیخسم آقایِ قاضی:)undefined#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫َ* undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined *#aylar

۲۲:۰۰

یادمه یه باروسط دعوا داد زدگفت: انقد اخلاقت مزخرفه که هیچ کسی روجزمن نداریاحمق بود دیگه نمیفهمید انقد دوسش دارم که نیازبه دیگران ندارم#aylar

۲۲:۴۹

دلبــرمـ...undefined
از امروز یکـ قرن بیشتر دوستت دارمـ..undefinedundefined
#سـال.نـو.مبــارکـundefinedundefined
#دختـرکـ.آبی.نوشتـ*‌
*#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامهundefined
undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۳:۴۸

یکـ سال دیگم گذشتـ...
بزرگتر شدمـ...
با روزایی که با خنـده شروع شدو...
شبایی که با گـریه تمامـ شد..
خداحافظ شـونزده سالگـی...undefinedundefined
#تــولدت.مبــارکـ.مـنundefined
#ورود.بـه.هفـدهـ.سالگـیundefinedundefined
#دختـرکـ.آبی.نوشتـ*‌
*#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامهundefined
undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۷:۰۱

+دوست داری برگردی بگذشته؟!undefinedundefined
_نهundefined
+چرا خب؟
_چون اون موقع تو هنوز نیومده بودیundefinedundefined
#دختـرکـ.آبی.نوشتـ*‌
*#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامهundefined
undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۹:۵۳

مثلا چشاتُ باز کنی ببینی زل زده بهت بگه بههه خانوم خوابالوم...undefinedundefined
بعد یه بوسه رو اون چشما بزنه و بگه: چقدر دلم برای چشم های خوشگلت تنگ شده بوداundefinedundefined
#صبح‌آبیتون‌بخیر💙😁
#دختـرکـ.آبی.نوشتـ
*#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامهundefined
undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۴:۲۶

اقای شکلات فرووش وقتی میخندید قدرتِ اینو داشتم که برا خندهاش بمیرمundefinedundefined
#دختـرکـ.آبی.نوشتـ
*#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامهundefined
undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۴:۳۰

سلام سلامundefinedاین بار اومدم که پرانرژی شروع کنمممundefinedundefinedو ببخشید برای مدت زیادی که نبودمممنون که درک میکنید مهربونا🥰دارمتون دوستundefinedundefined#modir#دخترک‌آبی

۱۶:۳۱

✨ســاکـن قـلـ💙ـب آبــی✨
سلام سلامundefined این بار اومدم که پرانرژی شروع کنمممundefinedundefined و ببخشید برای مدت زیادی که نبودم ممنون که درک میکنید مهربونا🥰 دارمتون دوستundefinedundefined #modir #دخترک‌آبی
راستی ایدیمم از این به بعد اینطوریِ...#Girl.blueeundefined

۱۶:۳۵

دوست دارم بعد از خدا من اولین نفری باشم که عاشقتهundefined🪐
#Girl.bluee‌نوشتundefined
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫 undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۶:۳۹

ولی خودمونیما اقای شکلات فروش
چقد پشت خنده های شهر غم گرفتهundefinedundefined
#Girl.bluee‌نوشتundefined
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫 undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۶:۴۰

با بغض لباس مشکی هامو پوشیدم و روسریه مشکیمو از رو تخت برداشتم و رو به رو آینه ی قدیی اتاقمان ایستادم که پشت سرم در آینه دیدمش بدون هیچ حرفی شروع به بافتن موهایم کرد با لبخند به سمتش برگشتم و خیره در چشمان شکلاتیِ یارم شدم بهش گفتم:امیر جان تو نرفتی؟!
با لبخند ملتمسانه ای ادامه دادم:
من که میدونستم تنهام نمیذاری، به چشمانم خیره شد و با دستش گونه ام را نوازش کرد بهش خیره شدم گفتم :مگه نه عشق من؟
و باز هم از آن جوابی نشنیدم، و با لبخند شیرینش، شونه هایم را گرفت و رویم را برگرداند و به بافتن موهایم ادامه داد تمام که شد روسریم را آرام از دستم بیرون اورد و روی موهای مشکیِ بلندم انداخت گیره ی آبی کاربنی که خودش اخرین بار برایم خریده بود را در دستانم گذاشت و بلاخره صحبت کرد من که مدتهاست بیتاب صدایش بودم مجذوب صدای جذاب همسرم شدم و هیچ یک از حرف هایش را نمیفهمیدم آرام دست هایم را بالا اوردم تا به گونه های مردانه اش که حاصل از ریش های بلندش مانند پارچه ی مخمل قهوه ای رنگ شده بود بکشم که یک آن همه چیز پنهان شد. سریع برگشتم و به آینه خیره شدم اما انجا هم نبود، به خودم نگاه کردم هیج تغییری نکرده بودم هنوزم موهایم باز به روی شانه هایم ریخته بود و هیچکدام از آن اتفاق ها نیوفتاده بود.
با صدای در به خودم امدم،ژاله بود خواهرم،با لبخندی که مملو از بغض در چشمانش بود گفت: شهرزاد آماده ای؟با لبخندی به معنای تایید سَرَم را تکان دادم، چند قدم بهم نزدیک شدو گفت:زودباش خواهر قشنگم همه بهشت زهرا منتظرنا و آروم سرشو انداخت پایینو با ناراحتی ادامه داد: خانواده امیرم گفتن که میخوان عروسشونو،یادگار پسرشونو ببینند..

#Girl.bluee‌نوشتundefined
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫 undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۶:۴۱

رفتم رو به آینه ایستادم، در چشمان دخترک هم پراز تو بود و اثری از من نبود(:undefined
#Girl.bluee‌نوشتundefined
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫 undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۶:۴۷

یه تئوری هس که میگن:
آدمایی که همیشه دستاشونو تو هم قفل میکنن ینی دلتنگ دستایی هستن که الان ندارنشون،حتی کسایی بودن که دلتنگ دستایی که نگرفتن بودنundefinedundefined
#Girl.bluee‌نوشتundefined
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫 undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۶:۵۰

_اصا میدونی چیه؟!
کسی که میخواد برات بمیره که دوست نداره، اونی دوست داره که برات زندگی میکنه(:♡
#Girl.bluee‌نوشتundefined
#کپی_‌بدون_هشتک_نویسندها_حرامه🚫 undefinedســاکـن قـلـundefinedـب آبـیundefined

۱۶:۵۱