بله | کانال هوالحکیم🌷محمّدحسین صالحی
عکس پروفایل هوالحکیم🌷محمّدحسین صالحیه

هوالحکیم🌷محمّدحسین صالحی

۱۹۸عضو
undefined "من نقطه‌ی زیرِ باء هستم": امام علی (ع) سلسله‌مراتب تمرکز علم از کل عالم تا قرآن، حمد، بسم‌الله و نقطه زیر "باء" را تبیین می‌کنند.undefinedتفسير الصراط المستقيم، ج‏ ۳، ص ۱۱۸
قائل: امام علی (علیه السلام)---undefined «إِنَّ كُلَّ مَا فِي الْعَالَمِ فِي الْقُرْآنِ، وَ كُلَّ مَا فِي الْقُرْآنِ بِأَجْمَعِهِ فِي فَاتِحَةِ الْكِتَابِ، وَ كُلَّ مَا فِي الْفَاتِحَةِ فِي الْبَسْمَلَةِ، وَ كُلَّ مَا فِي الْبَسْمَلَةِ فِي الْبَاءِ، وَ أَنَا النُّقْطَةُ تَحْتَ الْبَاءِ.»undefined «تمام آنچه در عالم است در قرآن است، و تمام آنچه در قرآن است در سوره حمد [فاتحة الکتاب] است، و آنچه در سوره حمد است در "بسم الله الرحمن الرحیم" جمع شده است، و آنچه در "بسم الله الرحمن الرحیم" است در "باء" آن است، و من نقطه زیرِ "باء" هستم.»
undefinedundefinedمهمترین نکات حدیث:undefined سلسله مراتب تجمیع علوم: این روایت، یک سیر نزولی از کل به جزء را برای معارف الهی ترسیم می‌کند؛ از تمام عالم هستی به قرآن، سپس به سوره حمد، سپس به "بسم الله"، سپس به حرف "باء" و در نهایت به نقطه زیر آن. «إِنَّ كُلَّ مَا فِي الْعَالَمِ فِي الْقُرْآنِ...» .
undefined جایگاه "باء" بسم‌الله: حرف "باء" در ابتدای "بسم الله" نقطه آغاز قرآن و شروع هر امری با نام خداست. این حرف، نماد ظهور و تجلی است؛ یعنی تمام کثرات عالم با "بسم الله" ظهور یافته‌اند و اصل این ظهور در حرف "باء" نهفته است.
undefined امام علی (ع)؛ اصل و حقیقت قرآن: نقطه، اصل و منشأ پیدایش هر حرفی است. وقتی امام (علیه السلام) خود را «النُّقْطَةُ تَحْتَ الْبَاءِ» معرفی می‌کنند، یعنی ایشان اصل و حقیقتِ باطنیِ قرآن و سرچشمه تمام علومی هستند که از آن نشأت گرفته است. ایشان همان "قرآن ناطق" و دروازه شهر علم نبوی هستند.
undefined ولایت، باطن توحید و نبوت: این بیان عرفانی عمیق، نشان می‌دهد که ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از توحید (که در "بسم الله" تجلی دارد) و نبوت (که در قرآن متجلی است) جدا نیست، بلکه باطن و حقیقت جاری در آنهاست. هر آنچه در عالم به نام خدا آغاز می‌شود و ظهور می‌یابد، از کانال ولایت ایشان عبور می‌کند.
undefined

۲۱:۳۵

بسم اللهundefinedتمام مراتب وجودی از حاکمیت «بسم الله الرحمن الرحیم» نشأت می‌گیرد.
undefined https://ble.ir/sania_ashar/3729433576145401982/1762751630984
undefinedundefined در متن وجود «بسم الله الرحمن الرحیم» حاکم است. اما در قوس نزول یافتن به عالم مادی، متناسب با هر عالم نازل‌تر، حد وجود هم به ما عارض شده است، تا رسیده است به تعلقات دنیا، حال ما برای رؤیت وجود حق، باید از حد وجود منقطع شده، و رحمت الهی را در وجود مطلقش ببینیم.آن‌وقت می‌بینیم که «بسم الله الرحمن الرحیم» حاکم در وجود ماست. در متن صحنه هستی «بسم الله الرحمن الرحیم» جاری‌ست.
وقتی خودمان را از حدود و تعلقات و عدم‌ها و نیستی‌ها، خباثت‌ها، نجاست‌ها، رجاست‌‌ها، از همه کدورات و پلیدی‌ها، از این‌ها دل بشوییم. آن‌وقت رحمت واسعه الهی از حقیقت «بسم الله الرحمن الرحیم» در صحنه هستی مشهودمان می‌شود.
چطور دل بشوییم از حدود؟ با «بسم الله الواحد القهار».
قوس نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» است.قوس صعود، «بسم الله الواحد القهار» است، که تحت او انقطاع و کندن از هر غیر و حد و نقص و عدم محقق شدنی‌ست.
خداوند می‌فرماید: «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمىٰ» (انفال ١۷)، این شهود وحیانی پیامبر اکرم است که از خدای سبحان می‌یابد. پیامبر نمیگه تیر را این دست زد. میگه خدا زد. ولکن الله رمیٰ. وقتی وجود من و بدنم و این دست رو خداوند بخشیده (با بسم الله الرحمن الرحیم)، حد وجودی‌شان را هم خداوند با «بسم الله الواحد القهار» پاک کرده و کنار زده، ولذا دست خدا در شهود پیامبر آشکاره. وقتی وجودِ دست از خداست، دیدنِ حدّ دست رو هم که با تجلی «واحد قهار» کنار زده، حالا می‌بینه وجودش که مال خدا بود حدشم که پاک شده، پس تماما دست خدا و تیر انداختن خدا (رمیُ الله) در صحنه است.
با اینکه بظاهر دست تیر رو انداخته ولی میگه کی تیرو انداخت؟ خدا. چون حقیقت وجود رو با «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌بینه، و حدش رو با «بسم الله الواحد القهار» کنار زده و پاک کرده و نمی‌بینه. دیگه حد آشکار نیست، پس وقتی دست که بظاهر حد داره تیر زد، میگه کی زد؟ خدا زد. دست مقیده، خدا مطلقه، قید رو با واحد قهار، با قهر الهی کنار زد، پاک کرد، وقتی قیود رو از ادراک درونیش، از توجهش، با حقیقت «بسم الله الواحد القهار» کنار زد، حقیقت مطلق وجود برایش آشکار میشه.
مؤمن تو دنیا توأمان با «بسم الله الرحمن الرحیم» و «بسم الله الواحد القهار» دم و بازدم، قبض و بسط، و ایجاد و اِفنا دارد.با رحمت و حمد الهی، حیات و بسط وجود و دیدار یار، توحید را می‌بیند، و با احدیت و تسبیح الهی ممات و قبض حدود و تطهیر از اغیار، شرک را می‌زداید.
با «الله اکبر» با «لا اله الا الله»، با «ملک یوم الدین» با «اقرار و شهادت» با نماز و روزه، با همه این‌ها دارد توأمان حشر با «بسم الله الرحمن الرحیم» و «بسم الله الواحد القهار» می‌یابد و اقرار می‌کند خدایا فقط تو حاکمی، فقط تو مالکی، فقط تو غنی هستی، فقط تو حی و قیوم و علیّ و عظیم هستی، حمد فقط ازآن توست.
خدایا، همه مال توییم (انا لله)، و همه به سوی تو میاییم (و انا الیه راجعون). همه قدرت‌ها ازآن توست، «انّ القوة لله جمیعا»، همه عزت‌ها ازآن توست، «ان العزة لله جمیعا»، «فلله العزة جمیعا»، همه شفاعت‌ها از آن توست، «لله الشفاعة جمیعا»، همه چیز مال توست، «لَهُ كُلُّ شَيْءٍ» ، ملک و ملکوت در دست توست، «تبارک الذی بیده الملک»، «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شئ». هیچ برگی از درخت نمیفته مگر به علم و اراده تو، «وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»، تماماً در همه‌چیز و همه‌جا دست خدا رو می‌بینه. هر غیری رو هم از استقلال در تأثیر نفی می‌کنه. آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. هیچ غیری در عالم چه در نفوس چه در اجتماع، هیچ غیری رو موثر در تدبیر و کارگردانی و کارفرمایی جهان نمی‌بینه. بلکه تماما دست قدرت خدا غالبه، «ید الله فوق ایدیهم»، و امر خدا غالبه، «وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمْرِهِ»، و دائماً خدا و رسولانش غالب غیر مغلوب و قویّ و عزیز و نفوذ ناپذیرند، «كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِيٓ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ».
این نگاه که مؤمن در دنیا هر دو توجه «بسم الله الرحمن الرحیم» و «بسم الله الواحد القهار» درش آمیخته شده. قوس صعود و نزولش توأمان حاضره، اینطور صعودش کامل شده و بهشتی میشه.
اما کافر تو دنیا از مرتبه‌ی ظهور مادیِ «بسم الله الرحمن الرحیم» بهره‌منده (یعنی از وجود و بسط وجود)، و نعمت‌ها را در عالم ماده استفاده می‌کنه، ولی حد وجود رو در ادراکش پاک و تطهیر نمی‌کنه. «بسم الله الواحد القهار» مناسب مراتب ظاهری و باطنی در نفسش تجلی پیدا نمی‌کنه.

۲۱:۵۶

چون انتخاب طبق امر الهی نمی‌کنه، لذا تو دنیا با انس واردش نمیشه، ولی بالاخره که باید واردش بشه. بله در برزخ و قیامت «بسم الله الواحد القهار» براش اقامه میشه. میشه جهنمش. که احساس میکنه خودش رو که متحد با حدود و تعلقات شده تحت حاکمیت واحد قهار داره ازدست میده. آن حقیقت حدود رو میکَنَد و این چون خودش را به حدود و تعلقات چسبانده احساس عذاب و فشار و کوبیده شدن می‌کند.
undefined یاحق

۲۱:۵۶

undefined

۱۱:۴۵

بسم الله#حدیثundefined قرآن، ضیافت‌نامه و طعامِ سفره‌ی پهن ضیافت الهی برای همه انسان‌ها، و ادبستان خداست برای تربیت ما:
undefinedاَلْقُرْآنُ مَأْدُبَةُ اللهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْundefined«قرآن، مَأْدُبَةُ الله، ضیافت‌نامه و سفره پهن الهی و ادبستانِ خداست [که نامتناهی‌ست]، پس هرقدر می‌توانید از این ضیافت‌نامه‌ی بی‌انتها بیاموزید»
undefined به‌همراه نکاتی #سلوکی در انتها از مرحوم #علامه_حسن_زاده آملیundefinedundefined حدیث اول: پاداش‌های بی‌شمار تلاوت قرآن: از کفاره گناهان تا هم‌نشینی با انبیاء در بهشتی وصف‌ناپذیر
جامع الاحادیثhttps://hadith.inoor.ir/fa/hadith/278819بحار الأنوار، ج ۸۹، ص ۱۷
قائل: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)---جع، [جامع الأخبار]، قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه و آله):undefined در کتاب جامع الاخبار آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
undefined يَا سَلْمَانُ عَلَيْكَ بِقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ سِتْرٌ فِي النَّارِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْعَذَابِ وَ يُكْتَبُ لِمَنْ يَقْرَؤُهُ بِكُلِّ آيَةٍ ثَوَابُ مِائَةِ شَهِيدٍundefined «ای سلمان، بر تو باد به خواندن قرآن، که همانا خواندنش کفاره گناهان، و پرده‌ای در برابر آتش، و امانی از عذاب است. و برای کسی که آن را می‌خواند، به هر آیه، ثواب صد شهید نوشته می‌شود».
undefinedوَ يُعْطَى بِكُلِّ سُورَةٍ ثَوَابَ نَبِيٍّ وَ يَنْزِلُ عَلَى صَاحِبِهِ الرَّحْمَةُ وَ يَسْتَغْفِرُ لَهُ الْمَلاَئِكَةُ وَ اشْتَاقَتْ إِلَيْهِ الْجَنَّةُ وَ رَضِيَ عَنْهُ الْمَوْلَى.undefinedو به [پاداش] هر سوره [که آن را می‌خواند]، ثواب پیامبری عطا می‌گردد و بر صاحبش رحمت نازل می‌شود و فرشتگان برایش طلب آمرزش می‌کنند و بهشت مشتاق او می‌شود و مولا از او راضی می‌گردد.»
undefined وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ نَظَرَ اللهُ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَةِ وَ أَعْطَاهُ بِكُلِّ آيَةٍ أَلْفَ حُورٍ وَ أَعْطَاهُ بِكُلِّ حَرْفٍ نُوراً عَلَى الصِّرَاطِundefined «و همانا مؤمن هنگامی که قرآن می‌خواند، خداوند با رحمت به او می‌نگرد و به هر آیه، هزار حوری به او عطا می‌کند و به هر حرف، نوری بر صراط به او می‌بخشد.
undefinedفَإِذَا خَتَمَ الْقُرْآنَ أَعْطَاهُ اللهُ ثَوَابَ ثَلاَثِمِائَةٍ وَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ نَبِيّاً بَلَّغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَ كَأَنَّمَا قَرَأَ كُلَّ كِتَابٍ أَنْزَلَ اللهُ عَلَى أَنْبِيَائِهِ وَ حَرَّمَ اللهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ وَ لاَ يَقُومُ مِنْ مَقَامِهِ حَتَّى يَغْفِرَ اللهُ لَهُ وَ لِأَبَوَيْهِ.undefinedپس چون قرآن را ختم کند، خداوند ثواب سیصد و سیزده پیامبری که رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کردند به او می‌دهد و گویی تمام کتاب‌هایی را که خدا بر پیامبرانش نازل کرده، خوانده است و خداوند بدنش را بر آتش حرام می‌کند و از جای خود برنمی‌خیزد مگر آنکه خداوند او و والدینش را بیامرزد.»
undefined وَ أَعْطَاهُ اللهُ بِكُلِّ سُورَةٍ فِي الْقُرْآنِ مَدِينَةً فِي الْجَنَّةِ الْفِرْدَوْسِ كُلُّ مَدِينَةٍ مِنْ دُرَّةٍ خَضْرَاءَ فِي جَوْفِ كُلِّ مَدِينَةٍ أَلْفُ دَارٍ فِي كُلِّ دَارٍ مِائَةُ أَلْفِ حُجْرَةٍ فِي كُلِّ حُجْرَةٍ مِائَةُ أَلْفِ بَيْتٍ مِنْ نُورٍ عَلَى كُلِّ بَيْتٍ مِائَةُ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الرَّحْمَةِ.undefined «و خداوند به هر سوره‌ای در قرآن، شهری در بهشت فردوس به او عطا می‌کند که هر شهر از مرواریدی سبز است. در دل هر شهر، هزار خانه است و در هر خانه، صد هزار اتاق. در هر اتاق، صد هزار خانه از نور است و بر هر خانه، صد هزار در از رحمت.»
undefined عَلَى كُلِّ بَابٍ مِائَةُ أَلْفِ بَوَّابٍ بِيَدِ كُلِّ بَوَّابٍ هَدِيَّةٌ مِنْ لَوْنٍ آخَرَ وَ عَلَى رَأْسِ كُلِّ بَوَّابٍ مِنْدِيلٌ مِنْ إِسْتَبْرَقٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا.undefined «بر هر در، صد هزار دربان است که در دست هر دربان، هدیه‌ای به رنگی دیگر است و بر سر هر دربان، دستمالی از استبرق که از دنیا و آنچه در آن است بهتر است.»
undefined وَ فِي كُلِّ بَيْتٍ مِائَةُ دُكَّانٍ مِنَ الْعَنْبَرِ سَعَةُ كُلِّ دُكَّانٍ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ فَوْقَ كُلِّ دُكَّانٍ مِائَةُ أَلْفِ سَرِيرٍ وَ عَلَى كُلِّ سَرِيرٍ مِائَةُ أَلْفِ فِرَاشٍ مِنَ الْفِرَاشِ إِلَى الْفِرَاشِ أَلْفُ ذِرَاعٍ.undefined «و در هر خانه، صد سکو از عنبر است که وسعت هر سکو به اندازه فاصله مشرق تا مغرب است. و بالای هر سکو، صد هزار تخت است و بر هر تخت، صد هزار بستر که فاصله هر بستر تا بستر دیگر هزار ذراع است.»

۱۱:۴۵

undefined وَ فَوْقَ كُلِّ فِرَاشٍ حَوْرَاءُ عَيْنَاءُ اسْتِدَارَةُ عَجِيزَتِهَا أَلْفُ ذِرَاعٍ وَ عَلَيْهَا مِائَةُ أَلْفِ حُلَّةٍ يُرَى مُخُّ سَاقَيْهَا مِنْ وَرَاءِ تِلْكَ الْحُلَلِ وَ عَلَى رَأْسِهَا تَاجٌ مِنَ الْعَنْبَرِ مُكَلَّلٌ بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ.undefined «و بالای هر بستر، حوریه‌ای درشت‌چشم است که دور کمرش هزار ذراع است و بر تنش صد هزار جامه است که مغز ساق پایش از پشت آن جامه‌ها دیده می‌شود. و بر سرش تاجی از عنبر، آراسته به مروارید و یاقوت است.»
undefined وَ عَلَى رَأْسِهَا سِتُّونَ أَلْفَ ذُؤَابَةٍ مِنَ الْمِسْكِ وَ الْغَالِيَةِ وَ فِي أُذُنَيْهَا قُرْطَانِ وَ شَنْفَانِ وَ فِي عُنُقِهَا أَلْفُ قِلاَدَةٍ مِنَ الْجَوْهَرِ بَيْنَ كُلِّ قِلاَدَةٍ أَلْفُ ذِرَاعٍ.undefined «و بر سرش شصت هزار گیسوی بافته از مشک و غالیه است و در گوش‌هایش دو نوع گوشواره است و در گردنش هزار گردنبند از گوهر که فاصله هر گردنبند هزار ذراع است.»
undefined وَ بَيْنَ يَدَيْ كُلِّ حَوْرَاءَ أَلْفُ خَادِمٍ بِيَدِ كُلِّ خَادِمٍ كَأْسٌ مِنْ ذَهَبٍ فِي كُلِّ كَأْسٍ مِائَةُ أَلْفِ لَوْنٍ مِنَ الشَّرَابِ لاَ يُشْبِهُ بَعْضُهُ بَعْضاً فِي كُلِّ بَيْتٍ أَلْفُ مَائِدَةٍ وَ عَلَى كُلِّ مَائِدَةٍ أَلْفُ قَصْعَةٍ وَ فِي كُلِّ قَصْعَةٍ مِائَةُ أَلْفِ لَوْنٍ مِنَ الطَّعَامِ لاَ يُشْبِهُ بَعْضُهُ بَعْضاً يَجِدُ وَلِيُّ اللهِ مِنْ كُلِّ لَوْنٍ مِائَةَ لَذَّةٍ.undefined «و در مقابل هر حوریه، هزار خدمتکار است که در دست هر خدمتکار جامی از طلاست و در هر جام صد هزار نوع نوشیدنی است که هیچ‌کدام به دیگری شبیه نیست. در هر خانه، هزار سفره است و بر هر سفره، هزار کاسه و در هر کاسه، صد هزار نوع غذا که هیچ‌یک به دیگری شبیه نیست و ولیّ خدا از هر نوع آن، صد لذت می‌یابد.»
undefined يَا سَلْمَانُ الْمُؤْمِنُ إِذَا قَرَأَ الْقُرْآنَ فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ أَبْوَابَ الرَّحْمَةِ وَ خَلَقَ اللهُ بِكُلِّ حَرْفٍ يَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ مَلَكاً يُسَبِّحُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.undefined «ای سلمان، مؤمن هنگامی که قرآن می‌خواند، خداوند درهای رحمت را بر او می‌گشاید و به هر حرفی که از دهانش خارج می‌شود، فرشته‌ای می‌آفریند که تا روز قیامت برای او تسبیح می‌گوید.»
undefined وَ إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بَعْدَ تَعَلُّمِ الْعِلْمِ أَحَبَّ إِلَى اللهِ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَ إِنَّ أَكْرَمَ الْعِبَادِ إِلَى اللهِ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ الْعُلَمَاءُ ثُمَّ حَمَلَةُ الْقُرْآنِ يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا يَخْرُجُ الْأَنْبِيَاءُ وَ يُحْشَرُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَمُرُّونَ عَلَى الصِّرَاطِ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَأْخُذُونَ ثَوَابَ الْأَنْبِيَاءِundefined «و همانا پس از آموختن علم، چیزی نزد خدا محبوب‌تر از خواندن قرآن نیست. و گرامی‌ترین بندگان نزد خدا پس از پیامبران، علما و سپس حاملان قرآن هستند. آنان از دنیا خارج می‌شوند همان‌گونه که پیامبران خارج می‌شوند، و از قبورشان با پیامبران محشور می‌گردند، و از صراط با پیامبران عبور می‌کنند و پاداش پیامبران را می‌گیرند».
undefinedفَطُوبَى لِطَالِبِ الْعِلْمِ وَ حَامِلِ الْقُرْآنِ مِمَّا لَهُمْ عِنْدَ اللهِ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ الشَّرَفِ.undefined«پس خوشا به حال طالب علم و حامل قرآن، به خاطر کرامت و شرفی که نزد خدا دارند.»
undefined وَ قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه و آله) فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَى سَائِرِ الْكَلاَمِ كَفَضْلِ اللهِ عَلَى خَلْقِهِundefined «و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: برتری قرآن بر سایر سخنان، مانند برتری خدا بر مخلوقاتش است.
undefinedوَ قَالَ (صلى الله عليه و آله): الْقُرْآنُ غِنًى لاَ غِنَى دُونَهُ وَ لاَ فَقْرَ بَعْدَهُundefinedو حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: قرآن ثروتی است که بالاتر از آن ثروتی نیست و پس از آن فقری وجود ندارد.
undefinedوَ قَالَ (صلى الله عليه و آله) الْقُرْآنُ مَأْدُبَةُ اللهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللهِ وَ هُوَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُundefinedو فرمود (صلی الله علیه و آله): قرآن، ضیافت‌نامه (طعام سفره‌ی ضیافت الهی و ادبستانِ) خداست، پس تا می‌توانید از این ضیافت‌نامه بیاموزید. همانا این قرآن، ریسمان خدا و نور آشکار و شفای سودمند است.
undefinedفَاقْرَءُوهُ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْجُرُكُمْ عَلَى تِلاَوَتِهِ بِكُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ أَمَا إِنِّي لاَ أَقُولُ الم حَرْفٌ وَاحِدٌ وَ لَكِنْ أَلِفٌ وَ لاَمٌ وَ مِيمٌ ثَلاَثُونَ حَسَنَةً.undefinedپس قرآن را بخوانید که خداوند عزّ و جلّ بر تلاوت آن به هر حرف، ده حسنه به شما پاداش می‌دهد. آگاه باشید که من نمی‌گویم "الم" یک حرف است، بلکه "الف" و "لام" و "میم" [سه حرف است و] سی حسنه دارد.»

۱۱:۴۵

undefined وَ قَالَ (صلی الله علیه و آله): الْقُرْآنُ أَفْضَلُ كُلِّ شَيْءٍ دُونَ اللهِ فَمَنْ وَقَّرَ الْقُرْآنَ فَقَدْ وَقَّرَ اللهَ وَ مَنْ لَمْ يُوَقِّرِ الْقُرْآنَ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَةِ اللهِ وَ حُرْمَةُ الْقُرْآنِ عَلَى اللهِ كَحُرْمَةِ الْوَالِدِ عَلَى وُلْدِهِundefined «و ایشان (رسول خدا صلی الله علیه و آله) فرمود: قرآن برتر از هر چیزی غیر از خداست. پس هر کس قرآن را بزرگ شمارد، خدا را بزرگ شمرده و هر کس قرآن را بزرگ نشمارد، حرمت خدا را سبک شمرده است. و حرمت قرآن بر خدا، مانند حرمت پدر بر فرزندش است.
undefinedوَ قَالَ (صلی الله علیه و آله): حَمَلَةُ الْقُرْآنِ هُمُ الْمَحْفُوفُونَ بِرَحْمَةِ اللهِ الْمَلْبُوسُونَ نُورَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا حَمَلَةَ الْقُرْآنِ تَحَبَّبُوا إِلَى اللهِ بِتَوْقِيرِ كِتَابِهِ يَزِدْكُمْ حُبّاً وَ يُحَبِّبْكُمْ إِلَى خَلْقِهِ»undefinedو نیز ایشان (رسول الله صلی الله علیه و آله) فرمود: حاملان قرآن، در رحمت خدا پیچیده شده و نور خداوند عزّ و جلّ را بر تن دارند. ای حاملان قرآن، با بزرگداشت کتاب خدا، خود را محبوب خدا کنید تا محبتش را به شما بیفزاید و شما را محبوب مخلوقاتش گرداند.
undefined«يُدْفَعُ عَنْ مُسْتَمِعِ الْقُرْآنِ شَرُّ الدُّنْيَا وَ يُدْفَعُ عَنْ تَالِي الْقُرْآنِ بَلْوَى الْآخِرَةِ وَ الْمُسْتَمِعُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللهِ خَيْرٌ مِنْ ثَبِيرٍ ذَهَباً وَ لَتَالِي آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللهِ خَيْرٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ إِلَى تُخُومِ السُّفْلَى.undefinedاز شنونده قرآن، شر دنیا دفع می‌شود و از تلاوت‌کننده قرآن، بلای آخرت. و شنیدن یک آیه از کتاب خدا بهتر از [کوه] ثبیر از طلاست، و خواندن یک آیه از کتاب خدا بهتر از [تمام] آنچه از زیر عرش تا اعماق زمین است.»
undefined وَ قَالَ (عليه السلام) إِنْ أَرَدْتُمْ عَيْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاءَ يَوْمَ الْحَسْرَةِ وَ الظِّلَلَ يَوْمَ الْحَرُورِ وَ الْهُدَى يَوْمَ الضَّلاَلَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ كَلاَمُ الرَّحْمَنِ وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ رُجْحَانٌ فِي الْمِيزَانِ.undefined «و ایشان (عليه السلام) فرمود: اگر زندگی سعادتمندان، و مرگ شهیدان، و نجات در روز حسرت، و سایه در روز سوزان، و هدایت در روز گمراهی را می‌خواهید، پس قرآن را فرا گیرید (و در آن بیندیشید)، که همانا آن کلام [خدای] رحمان، و پناهی از شیطان، و سنگینی در ترازوی اعمال است.»
undefinedundefined حدیث دوم: شهادت قرآن در قیامت: پاداش قاری قرآن و والدین او در گروی ولایت امیرالمؤمنین (عليه السلام)
جامع الاحادیثhttps://hadith.inoor.ir/fa/hadith/279353بحار الأنوار، ج ۸۹، ص ۲۶۷
قائل: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به نقل از امام حسن عسکری (علیه السلام)---م، [تفسير الإمام عليه السلام]، قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه و آله):undefined در تفسیر منسوب به امام عسکری (عليه السلام) آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
undefined الْقُرْآنُ مَأْدُبَةُ اللهِ فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَةِ اللهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ إِنَّهُ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ تَعَلَّمُوهُ فَإِنَّ اللهَ يُشَرِّفُكُمْ بِتَعَلُّمِهِundefined «قرآن، ضیافت‌نامه (طعام سفره‌ی ضیافت الهی و ادبستانِ) خداست، پس تا می‌توانید از این ضیافت‌نامه بیاموزید. همانا آن نور آشکار و شفای سودمند است. آن را بیاموزید که خدا شما را با آموختنش شرافت می‌بخشد.
undefinedتَعَلَّمُوا سُورَةَ الْبَقَرَةِ وَ آلَ عِمْرَانَ فَإِنَّ أَخْذَهُمَا بَرَكَةٌ وَ تَرْكَهُمَا حَسْرَةٌ وَ لاَ يَسْتَطِيعُهُمَا الْبَطَلَةُ يَعْنِي السَّحَرَةَ.undefinedسوره بقره و آل عمران را بیاموزید که همانا فراگیری آن دو برکت است و ترکشان حسرت، و ساحران توانایی [مقابله با] آن دو را ندارند.»
undefined وَ إِنَّهُمَا لَيَجِيئَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَأَنَّهُمَا غَمَامَتَانِ أَوْ عَبَاءَتَانِ أَوْ فِرْقَانِ مِنْ طَيْرٍ صَوَافَّ يُحَاجَّانِ عَنْ صَاحِبِهِمَا وَ يُحَاجُّهُمَا رَبُّ الْعِزَّةِ يَقُولاَنِ يَا رَبَّ الْأَرْبَابِ إِنَّ عَبْدَكَ هَذَا أَقْرَأَنَا وَ أَظْمَأَنَا نَهَارَهُ وَ أَسْهَرَنَا لَيْلَهُ وَ أَنْصَبَنَا بَدَنَهُ.undefined «و همانا آن دو [سوره] در روز قیامت می‌آیند، گویی دو ابر یا دو سایبان یا دو دسته پرنده صف‌کشیده‌اند و از طرف همراهشان (قاری خود) حجت می‌آورند و پروردگار عزت با آن دو گفتگو می‌کند. آن دو می‌گویند: "ای پروردگار پروردگاران، همانا این بنده‌ات ما را قرائت کرد و روزش را [برای روزه] تشنه ماند و شبش را [برای عبادت] بیدار ماند و بدنش را به رنج افکند."»

۱۱:۴۵

undefined فَيَقُولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا أَيُّهَا الْقُرْآنُ فَكَيْفَ كَانَ تَسْلِيمُهُ لِمَا أَنْزَلْتُهُ فِيكَ مِنْ تَفْضِيلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَخِي مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ.undefined «پس خداوند عزّ و جلّ می‌فرماید: "ای قرآن، تسلیم و پذیرش او در برابر آنچه در تو از برتری علی بن ابی‌طالب، برادر محمد رسول خدا، نازل کردم، چگونه بود؟"»
undefined يَقُولاَنِ يَا رَبَّ الْأَرْبَابِ وَ إِلَهَ الْآلِهَةِ وَالاَهُ وَ وَالَى وَلِيَّهُ وَ عَادَى أَعْدَاءَهُ إِذَا قَدَرَ جَهَرَ وَ إِذَا عَجَزَ اتَّقَى وَ اسْتَتَرَ.undefined «آن دو می‌گویند: "ای پروردگار پروردگاران و معبود معبودان، او با علی دوستی کرد و با دوست او دوست بود و با دشمنانش دشمنی ورزید. هرگاه توان داشت [این عقیده را] آشکار می‌کرد و هرگاه ناتوان بود، تقیه می‌کرد و پنهان می‌داشت."»
undefined يَقُولُ اللهُ تَعَالَى: «فَقَدْ عَمِلَ إِذاً بِكُمَا كَمَا أَمَرْتُهُ وَ عَظَّمَ مِنْ حَقِّكُمَا مَا أَعْظَمْتُهُ يَا عَلِيُّ أَ مَا تَسْتَمِعُ شَهَادَةَ الْقُرْآنِ لِوَلِيِّكَ هَذَا؟»،undefined «خداوند متعال می‌فرماید: "پس او طبق آنچه فرمانش دادم به شما عمل کرده و حق شما را آنچنان که بزرگ داشتم، بزرگ شمرده است. ای علی، آیا شهادت قرآن را برای این دوستدارت نمی‌شنوی؟"
undefinedفَيَقُولُ عَلِيٌّ: بَلَى يَا رَبِّ فَيَقْتَرِحُ لَهُ مَا تُرِيدُ فَيَقْتَرِحُ لَهُ مَا يُرِيدُهُ عَلِيٌّ (عليه السلام) مِنْ أَمَانِيِّ هَذَا الْقَارِي أَضْعَافَ الْمُضَاعَفَاتِ مَا لاَ يَعْلَمُهُ إِلاَّ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُقَالُ قَدْ أَعْطَيْتُهُ مَا اقْتَرَحْتَ يَا عَلِيُّ.undefinedپس علی می‌گوید: "آری، ای پروردگارم." پس [خداوند می‌فرماید:] "آنچه برای او می‌خواهی، پیشنهاد کن." و علی (عليه السلام) برای آن قاری، آرزوهایی چندین و چند برابر، که جز خداوند عزّ و جلّ کسی آن را نمی‌داند، پیشنهاد می‌کند. پس گفته می‌شود: "ای علی، آنچه پیشنهاد کردی به او عطا کردم."»
undefined قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه و آله) وَ إِنَّ وَالِدَيِ الْقَارِي لَيُتَوَّجَانِ بِتَاجِ الْكَرَامَةِ يُضِيءُ نُورُهُ مِنْ مَسِيرَةِ عَشَرَةِ آلاَفِ سَنَةٍ وَ يُكْسَيَانِ حُلَّةً لاَ يَقُومُ لِأَقَلِّ سِلْكٍ مِنْهَا مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مَا فِي الدُّنْيَا بِمَا يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ مِنْ خَيْرَاتِهَا ثُمَّ يُعْطَى هَذَا الْقَارِي الْمُلْكَ بِيَمِينِهِ فِي كِتَابٍ وَ الْخُلْدَ بِشِمَالِهِ فِي كِتَابٍundefined «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: و همانا بر سر والدینِ قاری قرآن، تاج کرامتی نهاده می‌شود که نورش از مسافت ده هزار سال می‌درخشد و جامه‌ای بر آنان پوشانده می‌شود که کمترین رشته آن، صدهزار برابر تمام دنیا با همه خیراتش ارزش دارد. سپس به این قاری، پادشاهی در نامه‌ای به دست راستش و جاودانگی در نامه‌ای به دست چپش داده می‌شود.
undefinedيَقْرَأُ مِنْ كِتَابِهِ بِيَمِينِهِ: «قَدْ جُعِلْتَ مِنْ أَفَاضِلِ مُلُوكِ الْجِنَانِ وَ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَ عَلِيٍّ خَيْرِ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمَا سَادَةِ الْأَتْقِيَاءِ»،undefinedاز نامه‌ای که در دست راست دارد می‌خواند: "تو از برترین پادشاهان بهشت و از همنشینان محمد (سرور پیامبران) و علی (بهترین اوصیاء) و امامان پس از آن دو (سروران پرهیزکاران) قرار داده شدی."
undefinedوَ يَقْرَأُ مِنْ كِتَابِهِ بِشِمَالِهِ: «قَدْ أَمِنْتَ الزَّوَالَ وَ الاِنْتِقَالَ عَنْ هَذَا الْمُلْكِ وَ أُعِذْتَ مِنَ الْمَوْتِ وَ الْأَسْقَامِ وَ كُفِيتَ الْأَمْرَاضَ وَ الْأَعْلاَلَ وَ جُنِّبْتَ حَسَدَ الْحَاسِدِينَ وَ كَيْدَ الْكَائِدِينَ».undefinedو از نامه‌ای که در دست چپ دارد می‌خواند: "تو از زوال و انتقال از این پادشاهی در امان شدی و از مرگ و بیماری‌ها پناه داده شدی و از امراض و ناتوانی‌ها کفایت شدی و از حسد حسودان و مکر مکاران دور داشته شدی."»
undefined ثُمَّ يُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ وَ مَنْزِلُكَ عِنْدَ آخِرِ آيَةٍ تَقْرَؤُهَا فَإِذَا نَظَرَ وَالِدَاهُ إِلَى حِلْيَتِهِمَا وَ تَاجَيْهِمَا قَالاَ رَبَّنَا أَنَّى لَنَا هَذَا الشَّرَفُ وَ لَمْ تَبْلُغْهُ أَعْمَالُنَا فَقَالَ لَهُمَا إِكْرَامُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا لَكُمَا بِتَعْلِيمِكُمَا وَلَدَكُمَا الْقُرْآنَ.undefined «سپس به او گفته می‌شود: "بخوان و بالا برو، و جایگاه تو نزد آخرین آیه‌ای است که می‌خوانی." پس چون والدینش به زیورها و تاج‌های خود می‌نگرند، می‌گویند: "پروردگارا، این شرافت از کجا برای ماست، در حالی که اعمال ما به این حد نمی‌رسد؟" پس به آن دو گفته می‌شود: "این، گرامی‌داشت خداوند عزّ و جلّ برای شماست، به خاطر آموختن قرآن به فرزندتان."»
undefined

۱۱:۴۵

undefined حدیث سوم: قرآن، ضیافت‌نامه الهی و هشدار درباره خانه‌ها [و باطن‌های] خالی از قرآن
جامع الاحادیثhttps://hadith.inoor.ir/fa/hadith/479968أمالي المرتضی (غرر الفوائد و درر القلائد)، ج ۱، ص ۳۵۴
قائل: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)---نافع عن أبي إسحاق الهجري عن أبي الأحوص، عن عبد الله بن مسعود عن النبي (صلى الله عليه و آله) أنه قال:undefined از عبدالله بن مسعود روایت شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
undefined «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللهِ، فَتَعَلَّمُوا مَأْدَبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ؛ وَ إِنَّ أَصْفَرَ الْبُيُوتِ لَجَوْفٌ أَصْفَرُ مِنْ كِتَابِ اللهِ تَعَالَى».undefined «همانا این قرآن، ضیافت‌نامه (طعام سفره‌ی ضیافت الهی و ادبستانِ) خداست، پس تا می‌توانید از ضیافت‌نامه او بیاموزید؛ و همانا خالی‌ترین خانه‌ها، باطنی است که از کتاب خدای تعالی خالی باشد.»undefinedundefinedundefined
undefinedمهمترین نکات احادیث:
undefined این مجموعه روایات، با محوریت تعبیر شگرف (الْقُرْآنُ مَأْدُبَةُ اللهِ)، ابعاد مختلف عظمت قرآن و برکات انس با آن را آشکار می‌سازند.
undefined قرآن به مثابه ضیافت‌نامه (طعام سفره‌ی ضیافت الهی و ادبستانِ خدا): #علامه_حسن_زاده آملی (ره) در شرح این حدیث، به دو معنای لطیف برای «مأدبة» اشاره می‌کنند. معنای اول، «سفره و طعام مهمانی» است. قرآن سفره رحمت رحیمیه الهی است که برای همگان گسترده شده و هیچ‌کس از کنار آن با دست خالی برنمی‌خیزد. طعام این سفره، غذای روح انسان است که با آن به اخلاق الهی آراسته می‌شود. (هزار و یک کلمه، ج۳، ص۴۷، ذیل کلمه ۳۰۵؛ هزار و یک نکته، ص۵۴۹، ذیل نکته ۷۱۶)
undefined معنای دوم «مأدبة»، «ادب و دستور» است. قرآن، ادبستان الهی برای تربیت و «راست و درست به بار آوردن» انسان است. ادب به معنای «نگاهداشت حدّ هر چیز» است و قرآن به انسان می‌آموزد تا حد انسانی خود را حفظ کند، چنانکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي». (هزار و یک کلمه، ج۳، ص۴۵۹، ذیل کلمه ۳۵۰)
undefined قرآن سفرۀ رحمت رحيميۀ الهيه است كه فقط‍‌ براى انسان گسترده شده است. طعام اين سفره غذاى انسان است كه به ارتزاق آن متخلق به اخلاق ربوبى مى‌گردد، و متصف به صفات ملكوتى مى‌شود و مدينۀ فاضله تحصيل مى‌كند. و هيچ كس از كنار اين سفره بى بهره بر نمى‌خيزد.(انسان و قرآن، ص۳۷)
undefined القرآن مأدبة الله. اين دستور العمل الهى ادب آموز و ادب كننده است، انسان را در حد انسانيش نگاه مى‌دارد، او را از اعوجاج و انحراف حفظ‍‌ مى‌كند، نمى‌گذارد كه به سوى ديوى و ددى برود، او را به فعليتش و كمال انسانيش مى‌كشاند و مى‌رساند، «إِنَّ‌ هذَا الْقُرْآنَ‌ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ‌ أَقْوَمُ‌» (اسراء ۹)، كسى كه به آداب قرآن انسان ساز متأدب نباشد، انسان نيست، هر چند، عامه هر حيوان مستوى القامه را انسان مى‌پندارند. (انسان و قرآن، ص۵۰)
undefined قرآن معراج معارف است. هر كس از اين دستور استوار الهى، از اين منطق وحى، از اين «مأدبة الله» به هر اندازه بهره برده است و درجات قرآن شده است به همان اندازه انسان است و به همان اندازه بهشتى، و بلكه خودش بهشت است. در روز قيامت به او مى‌گويند: «إقرا و ارقَ». undefinedدرجات [قرآن] اشاره به صعود انسان دارد. انسان كه بالا مى‌رود درجات را مى‌پيمايد. خداوند سبحان انسان را كه در قرآن بالا مى‌برد درجات تعبير مى‌كند: وَ الَّذِينَ‌ أُوتُوا الْعِلْمَ‌ دَرَجاتٍ‌ (مجادله ١٢)، هُمْ‌ دَرَجاتٌ‌ عِنْدَ اللّهِ‌ (آل عمران ١۶۴)، فَأُولئِكَ‌ لَهُمُ‌ الدَّرَجاتُ‌ اَلْعُلى‌ (طه ۷۶).(انسان و قرآن، ص۹۶)undefinedundefined هدف ضیافت: تعلیم و تربیت: به فرموده علامه، غرض از ارسال رسل و انزال کتب دو اصل اصیل تعلیم و تربیت است تا انسان به تزکیه نفس و حکمت دست یابد. انسان باید به فعلیت رساندن دو قوۀ نظری و عملی خود را هدف قرار دهد که مانند دو بال برای پرواز به اوج قرب ربوبی هستند. (هزار و یک نکته، ص۵۴۹، ذیل نکته ۷۱۶)
undefined کتابی نامتناهی برای انسانی نامتناهی: از آنجا که خداوند (سبحانه) نامتناهی است، کتاب او نیز دارای مراتب و معانی نامتناهی است. این «مأدبه نامتناهی» برای انسانی آماده شده که او نیز در کمال‌یابی حدّ و مرزی ندارد و نامتناهی‌ست، و به تعبیر حکما، دارای مقام «فوق تجرّد» است.undefined همان‌گونه که امام علی (عليه السلام) فرمود: «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ اَلْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ»، (حکمت ۲۰۵ نهج البلاغه)، «هر ظرفی با آنچه در آن می‌نهند فضایش تنگ‌تر می‌شود، مگر ظرف علم [در حقیقتِ نفس انسان] که با آن [دریافت علوم بیشتر] دائما وسعت [و گسترش در ظرفیتش] می‌یابد».

۱۱:۴۵

undefined(هزار و یک کلمه، ج۵، ص۳۶۱، ذیل کلمه ۴۹۹ ، در بخشی از آن می‌فرمایند: قد تقرّر فى صدر هذه الوجيزة أنّ‌ كلّ‌ اثر يحاكى شأن مؤثّره، و حيث إنّ‌ اللّه (سبحانه) غير متناه كانت مدارج آيات كتابه القرآن الكريم و معارجها أيضا غير متناهية؛ و القرآن مأدبة اللّه، ... و هذه المأدبة غير المتناهية معدّة للإنسان الذى له مقام فوق التجرّد؛ أى لا يقف فى حدّ، فتبصّر ثم اقرأ و ارقه، و راجع كتابنا الإنسان و القرآن فى شرح أمثال هذه المسائل.)
undefined پاداش‌های عظیم، طعام‌های سفره الهی: پاداش‌های وصف‌ناپذیر و شگفت‌انگیزی که در حدیث اول برای قاری قرآن ذکر شده (از ثواب شهید تا قصرهای بهشتی)، در حقیقت همان طعام‌های گوناگون این ضیافت‌نامه الهی هستند که هر کس به قدر اشتها و همت خود از آن بهره‌مند می‌شود.
undefined شرط بهره‌مندی از ضیافت: ولایت: حدیث دوم، شرط اصلی پذیرش در این مهمانی و بهره‌مندی واقعی از آن را آشکار می‌کند. قبولی تمام زحمات قاری قرآن، در گرو «تسلیم» او در برابر ولایت و فضیلت امیرالمؤمنین (عليه السلام) است. این، همان «ادب مع الله» است که بدون آن، حضور بر سر این سفره، سودی نخواهد داشت.
undefined برکت متعدی: پاداش والدین: یکی از زیباترین جلوه‌های کرم در این ضیافت الهی، پاداش والدین قاری قرآن است. آنان به سبب تعلیم قرآن به فرزندشان، به مقامی دست می‌یابند که با اعمال خودشان هرگز به آن نمی‌رسیدند. این امر، اهمیت تربیت قرآنی فرزندان را به عنوان یک سرمایه‌گذاری ابدی نشان می‌دهد.
undefined هشدار نهایی: خانه‌های خالی: حدیث سوم با هشداری تکان‌دهنده پایان می‌یابد: «إِنَّ أَصْفَرَ الْبُيُوتِ لَجَوْفٌ أَصْفَرُ مِنْ كِتَابِ اللهِ». خالی‌ترین و بی‌ارزش‌ترین خانه‌ها، نه خانه‌های خالی از اثاث، بلکه قلب‌ها و باطن‌های خالی از قرآن است. این تعبیر، فقر معنوی و پوچی زندگی بدون انس با کلام الهی را به تصویر می‌کشد. (هزار و یک کلمه، ج۱، ص۴۱۲، ذیل کلمه ۱۷۸)
undefined خداوند سبحان فرمود: «إِنّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ‌ قَوْلاً ثَقِيلاً» (مزمل، ۶)، اين قول ثقيل قرآن عظيم است. اين كلام الهى قول ثقيلى است كه «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ‌ عَلى‌ جَبَلٍ‌ لَرَأَيْتَهُ‌ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ‌ خَشْيَةِ‌ اللّهِ‌» (حشر ۲۲) ولكن انسان آن را حمل كرده است.
undefinedاين قول ثقيل همان «مأدبة الله» است كه ما را دعوت بدان فرموده اند. اين همان سفرۀ پر بركت الهى است كه ما را به سوى آن خوانده اند. اگر اين لياقت را نداشته بوديم كه در كنار اين سفره بياييم و از غذاهاى روحانى آن بهره برداريم و نيروى روحى بگيريم و رشد عقلى تحصيل نماييم و استكمال وجودى پيدا كنيم يعنى به اخلاق ملكوتى متخلق شويم و به اوصاف الهى متصف گرديم، ما را بدان دعوت نمى‌فرمودند و اين سفره را براى ما مهيا نمى‌كردند. آرى، اين كتاب براى ما نازل شده است و اين سفره خوراك من و شماست.
undefinedيك آيه براى يك شخص روزنه اى است، همان آيه براى شخص ديگر دروازه اى است، و براى ديگرى جهانى، و براى ديگرى جهانهايى، تا بينش و قابليت و قوۀ هاضمۀ كسانى كه در كنار اين سفره نشسته‌اند چه اندازه باشد. سفره پهن است و قابليت و استعداد هم به انسان داده اند كه اسباب جمع دارى و شما را دعوت هم فرموده اند، و دست رد به سينه كسى نمى‌زنند، و كبر و ناز و حاجب و دربان هم در اين درگاه نيست، بلكه ناز شما را هم مى‌كشند، و به قول كمال اصفهانى:
برضيافت خانه فيض نوالت منع نيستدر گشاده‌‌ست و صلا در داده، خوان انداخته
اين ضيافت خانه خدا نوالش همواره وقف عام است خوان انداخته است و صلا هم در داده اند. چه كسى از روى صدق گفت آمدم و به مقصد نرسيد؟ بمجاز اين سخن نمى‌گويمبحقيقت نگفته‌اى «الله»(انسان و قرآن، ص١۰۰ و ١۰١)undefined@Salehi786

۱۱:۴۵

undefined

۱۲:۱۲

شهبازم و شکار جهان نیست در خورمناگه بود که از کف ایام برپرم
چون می‌توان ز دست شهان طعمه یافتناز دست روزگار چرا غصه می‌خورم؟
بر فرق کاینات چرا پا نمی‌نهم؟آخر نه خاک پای عزیز پیمبرم؟
آن کاملی که رتبتش از غایت کمالگوید: منم که عین کمال است منظرم
نورم که از ظهور من اشیا وجود یافتظاهر تراست هر نفس انفاس اظهرم
اوصاف لایزال ز من آشکار شد
بنگر به من که آینهٔ ذات انورم

روشن‌تر است دم به دم انوار کاینات
از نور بی‌نهایت روح منورم

روشن‌تر از وجود تجلی ذات حق
بنموده آنچه بود و بود جمله یکسرم

عالم بسوزد از سبحات جلال من
از روی لطف اگر به جهان باز ننگرم

روشن‌تر از وجود شود ظلمت عدمگر پردهٔ جمال خود از هم فرو درم
آن دم که بود مدت غیبم شهود یافتبنمود آنچه بود و بود جمله یکسرم
پیش از وجود خلق به هفتصد هزار سالشد علم آخرین و نخستین مقررم
بر لوح ممکنات قلم آنچه ثبت کردحرفی بود همه ز حواشی دفترم
معنی حرف عالم و سرّ صفات حق
شد منکشف ز پرتو انوار جوهرم

فی‌الجمله ورد جملهٔ اشیاست ذات من
بل اسم اعظمم، نه که بل اسم مصدرم

زانجا که اسم عین مسماست می‌دهند
هر لحظه خلعت دگر و تاج دیگرم

سلطان منم که از سر میدان بدین صفتگوی مراد از خم چوگان همی برم
هر نور کاشکار شد از مشرق شهودعین من است جمله و زان نیز برترم
چون بنگرم در آینه عکس جمال خویش
گردد همه جهان به حقیقت مصورم

خورشید آسمان ظهورم، عجب مدار
ذرات کائنات اگر گشت مظهرم

حق را ندید آنکه رخ خوب من ندید
باری نظاره کن رخ انوار گسترم

انوار انبیا همه آثار روی منانفاس اولیا ز نسیم مطهرم
ارواح قدس جمله نمودار معنیماشباه انس جمله نگه‌دار پیکرم
بحر محیط رشحه‌ای از فیض فایضمنور بسیط لمعه‌ای از نور ازهرم
از من کمال یافت نبوت که خاتممبر من تمام گشت ولایت که سَروَرَم
عالی‌ترین معارج ارواح کاملاننازک‌ترین مدارج والای منبرم
undefinedبحر ظهور و بحر بطونِ قِدَم بهم
undefinedدر من ببین که مجمعِ بحرینِ اکبرم

undefinedموسی و خضر در طلب مجمعی چنین
undefinedلب‌تشنه‌اند بر لب دریای اَخضَرَم

undefinedجسمِ رُخَم به صورتِ آدم پدید شد
undefinedدرحالْ، سجده کرد فرشته برابرم

undefinedکشتیِ نوح از نظر من نجات یافت
undefinedنارِ خلیل سوخت هم از تاب آذرم

undefinedعیسی که مرده زنده همی کرد از نَفَس
undefinedبود آن نَفَس هم از نَفَس روح پرورم

undefinedامروز هر که سلطنت و جاه من بدید
undefinedبیند چو آفتاب عیان روز محشرم

undefinedبر تخت اختیار نشسته به عزّ و ناز
undefinedگشته همه مراد ز دولت، میسرم

undefinedبر درگه خلافتِ من صف زده رسل
undefinedدر سایهٔ لوایِ من آسوده لشکرم

undefinedهم واصفان شرعم و هم حاملان عرش
undefinedجمله به یک زبان شده آنجا ثناگرم

undefinedدر بحر بی‌نهایت اوصاف مصطفی
undefinedگفتم که آشنا کنم و غوطه‌ای خورم

هم در شب فروز ازل آیدم به کفهم گوهر حیات ابد زو برآورم
نارفته در میانه که موجیم در ربودوافکند در میانه لی و گوهرم
می‌خواهم این زمان که برآرم دمی از آنلیکن نمی‌توان، که گشت آب از سرم
یک قطره نیست ز دریای نعت اووصفی که گشته ظاهر ازین گفتهٔ ترم
سر صفات ظاهر بی‌منتهای اوپیدا نمی‌کنم، که ندارند باورم
از من که می‌برد بر آن رحمت خدای؟آن کوست سوی جمله کمالات رهبرم
آنجا که اوست کیست که پیغام من برد؟یا عرضه دارد این سخنان مبترم
هم لطف او مگر نظری سوی من کندگیرد عنایتش ز کرم باز در برم
گوید قبول او که: عراقی از آن ماست
احسان او آند ز شفاعت توانگرم

بخشد نواله‌ای ز سر خوان خاص خودو آبی دهد به کاس خود از حوض کوثرم

undefinedفخرالدین عراقی, دیوان اشعار, قصیده ١۶، در نعت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)undefined ganjoor.net/eraghi/divane/ghasidee/sh16undefinedundefinedدر دایره‌ی وجود، بی‌گفت و شنود
undefinedانسان خط شد میانِ قوسین نمود

undefinedخطی واجب شمرد، و خطی ممکن
undefinedاو چون زمیان رفت، همان بود که بود

undefinedاندر سرای لم یزل باشد ابد عین ازل
undefinedسر در هم آرد دایره، از پیش برخیزد عدم

undefined

۵:۴۳

undefined انسان مظهر جامع خداوند متعال است، نه فقط شرقی و ملکوتی روحانی، و نه فقط غربی و مُلکی و جسمانی؛
undefined
undefinedآئینه خواست یار که بیند جمال خویش
undefinedمرآتِ رویِ دوست تمامیِ جهان شد
undefinedمهر جمالش ارچه ز ذرات ظاهر است
undefinedلیکن تمام حُسن به‌ انسان عیان شد
undefined
undefined«و هو معکم» زین معیت حق چه خواست
undefinedیعنی واجب را ز ممکن جلوه‌هاست
undefined
undefinedاز کمال قدرتش بین بی شکی
undefinedکو در عالم می‌نماید در یکی

undefinedدر وجهِ «آدم» آینه اسماء کند
undefinedعکسِ خود در صورتش پیدا کند

undefinedدر دو گز قالب نماید او عیان
undefinedهرچه هست و بود و باشد در جهان
(جامع الکلیات مسائل عرفان شیعی، ص١٢٣ الی ١٢٨)undefinedundefinedمتن کامل بخشی از شعرهای فوق در اشعار دیوان اسیری لاهیجی، با کمی تفاوت:
undefinedحسن تو جلوه کرد و به‌عالم عیان شد
undefinedدر جلوه‌ی جمال تو روی‌ات نهان شد

آراست یار جلوه‌ی نام و نشان به‌خودناگه فکند رخت و دگر بی نشان شد
undefinedآئینه خواست یار که بیند جمال خویش
undefinedمرآت حسن دوست تمامی جهان شد

undefinedمهر جمالش ارچه ز ذرات ظاهر است
undefinedلیکن تمام حسن به‌ انسان عیان شد

پیش از ظهور بود منزه ز جسم و جانظاهر چو گشت عین همه جسم و جان شد
معشوق و عاشق آینه‌ی عشق بوده اندجز عشق نیست این که هم این و هم آن شد
در بزم وصل دوست اسیری چو راه یافتدر مُلکِ عشق بین که چه صاحب قِران شد
undefined دیوان «اسیری لاهیجی»، غزل ۲۰۱undefined ganjoor.net/asiri/divan/ghazal/sh201
undefinedundefinedundefined
undefined تو به معنی جان جمله عالمی
undefinedهر دو عالم خود تویی بنگر دمی

لوح محفوظ است در معنی دلتهر چه می جویی شود زو حاصلت
undefinedدر حقیقت خود تویی امّ الکتاب
undefinedهم ز خود آیات حق را بازیاب

undefinedصورت نقش الهی خود تویی
undefinedعارفِ «اشیاء کما هی» خود تویی

undefinedتو به معنی برتری از انس و جان
undefinedهر چه بینی خود تویی نیکو بدان

undefinedانتخاب نسخه‌ی عالم تویی
undefinedسرشناس عَلَّمَ الآدم تویی

undefined از کمال قدرتش بین بی شکی
undefined کو دو عالم را نماید در یکی
نقش آدم را رقم نوعی زندکو دو عالم را از او پنهان کند
undefinedدر سه گز قالب نماید او عیان
undefinedهر چه بود و هر چه باشد در جهان

بحر عمّان آمده در کوزه ایکرده عالم از درش دریوزه ای
undefinedهست انسان برزخ نور و ظلم
undefinedمطلعُ الفجرش از این گفتند هم

undefinedبرزخ جامع خطِ موهوم اوستundefinedچون نماید وهم تو معلوم اوست
undefinedآنچه مطلوب جهان شد در جهانundefinedهم تو داری بازجو از خود نشان
undefined«من عرف» زان گفت شاه اولیاء
undefinedعارف خودشو که بشناسی خدا

undefinedدانش آفاق از انفس بخوان
undefinedتاکه گردی عارف اسراردان

undefinedگر همی خواهی که گردی حق شناس
undefinedخویش را بشناس نه از راه قیاس

undefinedبل ز راه کشف و تحقیق و یقین
undefinedعارف خود شو که حق‌دانیست این

گر به سِرّ خود بیابی تو رهیهم ز خود، هم از خدا، تو آگهی
undefinedهم مَلَک هم نُه فَلَک بشناختی
undefinedچون به کنه خویشتن ره یافتی

undefinedچون بدانی تو «کما هی» خویش را
undefinedعلمِ عالم حاصل آید مر تو را

کی شود این سِرّ تو را علم الیقینتا نگردی «محو حق» ای نازنین
چون به عشق دوست باشی جان‌فشانپر ز خود بینی همه کون و مکان
شد مقید روح تو در حبس تنکی توانی کرد فهم این سخن
تا نگردی بی‌خبر از خود تمامکی خبر یابی ز حق ای نیکنام
گر بقا خواهی فنا شو کاین فناچون به معنی بنگری باشد بقا
گر به کنه خود تو را باشد رهیاز خدا و خلق بی شک آگهی
آنکه سبحانی همی گفت آن زماناین معانی گشته بود او را عیان
هم از این رو گفت آن بحر صفا«نیست اندر جُبّه ام غیر خدا»
آن «انا الحق» کشف این معنی نمودگر به صورت پیش تو دعوی نمود
«لیس فی الدارین» آنکو گفته استدُرّ این معنی چه نیکو سُفته است
هر کس این معنی به نوعی باز گفتگر نهان و گر عیان این راز گفت
هر که این ره را به پایان برده استهم از این معنی بیانی کرده است
گر همی خواهی که یابی زو نشانسَر بنه بر خاک پایِ کاملان
گر به امر پیر رفتی این طریقمست گردی عاقبت هم زین رحیق
چون نماند از تویی با تو اثربی‌گمان یابی از این معنی خبر
undefinedundefined دیوان «اسیری لاهیجی»، اسرار الشهود، بخش ۲۶ - در جامعیت انسان و تطابق میان آفاق و انفس به مقتضای «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»، و طریق معرفت نفس و خدا بحکم: «من عرف نفسه فقد عرفه ربه».undefined ganjoor.net/asiri/asrarolshohood/sh26تو به معنی جان جمله عالمیundefined shernoosh.ir/poem/you-mean-john-the-sentence-of-the-universe/OQP3ir/
undefined

۵:۴۵

thumbnail
الله نــورُ السموات والأرض

۵:۵۲

بسم الله undefined الله #نور السماوات و الأرض (النور۳۵)
undefined نوری که آسمان و زمین از او پیدا گشته است و اینها آیات ظهور آن نور شده اند.
undefined و هم او که به نورش پیداشده، با همان تجلّىِ نورى به حجاب رفته و پرده به چهره ی خویش کشیده است!!
undefined نور که از بس پیداست، پنهان مینمایدundefined
undefinedبا گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهانهر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان
زد خنده که: من به عکس خوبان جهاندر پرده عیان باشم و بی پرده نهان
(ابوسعید ابوالخیر، رباعی۵۲۱)undefinedحجاب روی تو هم، روی توست در همه حالنهانی از همه عالم، ز بس که پیدایی
به هر چه می‌نگرم صورت تو می‌بینمازین میان همه در چشم من تو می‌آیی
عراقی از پی تو دربه در همی گرددتو خود مقیم میان دلش هویدایی
(دیوان عراقی، غزل۲۹۶)undefinedundefinedدیوان شمس مغربی، غزلهای ۶۷، ۷۵ و ۷۶، ترجیع بند ۱ و ۲، و رباعی۱۹undefined
undefinedگرچه پيداست رخ دوست چو خورشيد ولى‏هم ز پيدائى خود باز نهان مى‏گردد
آنكه او معتكف جان و دل مغربى است‏مغربى در طلبش گِرد جهان مى‏گرددundefinedهم پرده برانداخت ز رخ كرد تجلى‏هم پرده خود گشت و پس پرده نهان شد
اى مغربى آن يار كه بى‏نام‏ونشان بوداز پرده برون آمد و با نام و نشان شدundefinedبى‏پرتو رخسار تو پيدا نتوان شدبى‏مهر تو چون ذره هويدا نتوان شدundefinedاى تو مخفى شده ز پيدائى‏وى نهان گشته از هويدائى‏
هيچ سوئى نه‏اى و هر سوئى‏هيچ جائى نه‏اى و هر جائى‏
تاب ديدار تو ندارد كس‏گرچه برقع ز روى نگشائى‏undefinedرخساره ی جان ‏فزاى جانان‏از پرتوی خويش در نقاب است‏
پنهانى آفتاب دايم‏از فرطِ ظهور آفتاب است‏undefinedاى گشته عيان روى تو از جام جهان‏پيدا شده از نام خوشت نام جهان‏
پيداى جهان تويى و پنهان جهان‏آغاز جهان تويى و انجام جهان‏undefined https://t.me/elaahy/38

۵:۵۳

بسم الله#حدیثundefined نور محمّد و علی، نور لاهوتیّت الهی‌ست، که بدأ و ختم همه هستی، و همه‌ی تجلیّاتِ الهی بر عارفان و سالکان، و ظهور مخلوقات خداوند در جهان از او و به اوست.
undefined
undefined هُوَ نُورُ لاَهُوتِيَّتِهِ اَلَّذِي بَدَأَ مِنْهُ
undefinedنَفَخَ فِيهِمَا بِنَفْسِهِ لِنَفْسِهِ
undefined جَعَلَ أَحَدَهُمَا نَفْسَهُ، وَ اَلْآخَرَ رُوحَهُ
قال الرضا ع: «يُحَذِّرُكُمُ الله نَفْسَهُ » عَلِيٌّ خَوَّفَهُم بِهِ ( [لینک)، قال السجاد ع: «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً » خَصَّهُ الله تعالی بمحمد ( لینک) ]
undefinedظَاهِرُهُمَا بَشَرِيَّةٌ، وَ بَاطِنُهُمَا لاَهُوتِيَّةٌ
undefinedظَهَرَ لِلْخَلْقِ عَلَى هَيَاكِلِ اَلنَّاسُوتِيَّةِ، حَتَّى يُطِيقُوا رُؤْيَتَهُمَا
undefinedبِهِمَا فَتَحَ اَللَّهُ بَدْءَ اَلْخَلْقِ، وَ بِهِمَا يَخْتِمُ اَلْمُلْكَ وَ اَلْمَقَادِيرَ
undefinedأَقَامَهُمْ مَقَامَ نَفْسِهِ ... بِهِمْ وَ مِنْهُمْ عَرَّفَ عِبَادَهُ نَفْسَهُ
undefinedجامع الأحادیث https://hadith.inoor.ir/hadith/409242
شناسه حدیث : ۴۰۹۲۴۲نشانی : البرهان في تفسير القرآن ج ۴، ص ۱۹۲معصوم : امام کاظم (علیه السلام)
undefinedو عنه (الشيخ أبو جعفر الطوسي) : عن الشيخ أبي محمد الفضل بن شاذان، بإسناده عن جابر بن يزيد الجعفي، عن الإمام العالم موسى بن جعفر الكاظم (علیه السلام)، قال:. undefined« إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه) مِنْ نُورٍ اِخْتَرَعَهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلاَلِهِ،
undefinedوَ هُوَ نُورُ لاَهُوتِيَّتِهِ اَلَّذِي بَدَأَ مِنْهُ،
وَ تَجَلَّى لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) فِي طُورِ سَينَاءَ، فَمَا اِستَقَرَّ لَهُ، وَ لاَ أَطَاقَ مُوسَى لِرُؤْيَتِهِ وَ لاَ ثَبَتَ لَهُ، حَتَّى خَرَّ صَعِقاً مَغْشِيّاً عَلَيْهِ، وَ كَانَ ذَلِكَ اَلنُّورُ نُورَ مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه)،
.undefinedفَلَمَّا أَرَادَ أَن يَخْلُقَ مُحَمَّداً (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه) مِنْهُ، قَسَّمَ ذَلِكَ اَلنُّورَ شَطْرَيْنِ: فَخَلَقَ مِنَ اَلشَّطْرِ اَلْأَوَّلِ مُحَمَّداً (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه)، وَ مِنَ اَلشَّطْرِ اَلْآخَرِ عَلِيَّ بنَ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام)،.undefinedوَ لَمْ يَخْلُق مِنْ ذَلِكَ اَلنُّورِ غَيْرَهُمَا، خَلَقَهُمَا بِيَدِهِ، وَ نَفَخَ فِيهِمَا بِنَفسِهِ لِنَفسِهِ، وَ صَوَّرَهُمَا عَلَى صُورَتِهِمَا، و جَعَلَهُمَا أُمَنَاءَ لَهُ، وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ، و خُلَفَاءَ عَلَى خَلِيقَتِهِ، وَ عَيْناً لَهُ عَلَيْهِم، وَ لِسَاناً لَهُ إِلَيْهِم..undefinedقَدِ اِسْتَوْدَعَ فِيهِمَا عِلمَهُ، وَ عَلَّمَهُمَا اَلْبَيَانَ، وَ اِسْتَطْلَعَهُمَا عَلَى غَيْبِهِ،undefined وَ جَعَلَ أَحَدَهُمَا نَفْسَهُ، وَ اَلْآخَرَ رُوحَهُ ، لاَ يَقُومُ وَاحِدٌ بِغَيْرِ صَاحِبِهِ،undefined ظَاهِرُهُمَا بَشَرِيَّةٌ، وَ بَاطِنُهُمَا لاَهُوتِيَّةٌ ، ظَهَرَ لِلْخَلقِ عَلَى هَيَاكِلِ النَّاسُوتِيَّةِ، حَتَّى يُطِيقُوا رُؤْيَتَهُمَا، و هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى: «وَ لَلَبَسْنٰا عَلَيْهِم مٰا يَلْبِسُونَ» (انعام،٩).undefinedفَهُمَا مَقَامَا رَبِّ اَلْعَالَمِينَ، وَ حِجَابَا خَالِقِ اَلْخَلاَئِقِ أَجْمَعِينَ، بِهِمَا فَتَحَ اللهُ بَدءَ الْخَلْقِ، وَ بِهِمَا يَختِمُ الْمُلْكَ و الْمَقَادِيرَ.undefinedثُمَّ اِقْتَبَسَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه) فَاطِمَةَ اِبْنَتَهُ، كَمَا اِقْتَبَسَ نُورَ عَلِيٍّ مِنْ نُورِهِ، وَ اِقْتَبَسَ مِنْ نُورِ فَاطِمَةَ وَ عَلِيٍّ اَلْحَسَنَ وَ الْحُسَينَ (علیهمُ السلام)، كَاقتِبَاسِ اَلْمَصَابِيحِ،.undefinedهُمْ خُلِقُوا مِنَ الْأَنْوَارِ، وَ اُنْتُقِلُوا مِن ظَهرٍ إِلَى ظَهرٍ، وَ مِن صُلْبٍ إِلَى صُلْبٍ، وَ مِن رَحِمٍ إِلَى رَحِمٍ، فِي الطَّبَقَةِ الْعُلْيَا، مِنَ غَيْرِ نَجَاسَةٍ، بَلْ نَقْلاً بَعْدَ نَقْلِ لاَ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ، وَ لاَ نُطْفَةٍ جَشِرَةٍ كَسَائِرِ خَلْقِهِ، بَلْ أَنْوَارٍ، اُنْتُقِلُوا مِن أَصْلاَبِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ،
undefinedلِأَنَّهُمْ صَفْوَةُ الصَّفْوَةِ، اِصْطَفَاهُمْ لِنَفسِهِ، وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ، وَ بُلَغَاءَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ،undefined أَقَامَهُمْ مَقَامَ نَفْسِهِ ، لِأَنَّهُ لاَ يُرَى، وَ لاَ يُدْرَكُ، وَ لاَ تَعْرَفُ كَيْفِيَّتُهُ، وَ لاَ إِنِّيَّتُهُ، فَهَؤُلاَءِ النَّاطِقُونَ الْمُبَلِّغُونَ عَنْهُ، الْمُتَصَرِّفُونَ فِي أَمرِهِ وَ نَهيِهِ، فَبِهِم يَظهَرُ قُدْرَتُهُ، وَ مِنهُم تُرَى آيَاتُهُ وَ مُعجِزَاتُهُ،.undefined وَ بِهِمْ وَ مِنْهُمْ عَرَّفَ عِبَادَهُ نَفْسَهُ ، وَ بِهِم يُطَاعُ أَمْرُهُ، و لَوْلاَهُم مَا عُرِفَ اَللَّهَ، وَ لاَ يُدْرَى كَيْفَ يُعْبَدُ اَلرَّحْمَنُ، فَاللّٰهُ يُجْرِي أَمْرَهُ كَيْفَ يَشَاءُ، فِيمَا يَشَاءُ «لاٰ يُسْئَلُ عَمّٰا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ» (انبیاء،٢٣).undefined@Salehi786

۱۱:۳۲

اه_با_علامه_حسن_زاده_آملی_.mp3

۰۸:۱۱-۵.۹۷ مگابایت
undefined کانال نجم الدين آملی
#صوت undefinedخاطره دهم: کهنه رِندِ باده‌نوشundefined تابستان سال ۱۳۷۶
undefined متن کامل خاطره
undefinedundefined کانال «نجم الدین آملی»
undefined @Najm_Amoli

۲۲:۳۳

بسم الله#ذکر_صالحین#خاطرات_سلوکیundefinedخاطره دهم: کهنه رِندِ باده‌نوش (پایان تابستان ۱۳۷۶)(از مجموعه خاطرات یکی از اساتید قرآنی، حاج مرتضی کاوه، از ارتباطات‌شان با مرحوم نجم الدین #علامه_حسن_زاده آملی) undefined صوت خاطره:undefined https://t.me/Najm_Amoli/64undefinedundefined در رؤیا از جام مولا جرعه‌نوش، و طلوعِ شعرِ «کهنه رِندِ باده‌نوش»
بسم الله الرحمن الرحیم
undefined تسکین فراق با نوای مولاناروزهای پایانی تابستان ۷۶ بود. چند روز دیگر باید برمی‌گشتیم آمل، روستای خودمان. تمام غم و غصه عالم به جانم افتاد. اصلاً دوست نداشتم روز شب شود و شب، روز گردد تا آن زمان کوتاه که باقی مانده بود، از دست نرود. لکن چه می‌شد کرد؟خاطر خودم را با ابیات مولانا (روحی فداه) تسکین می‌دادم که در مثنوی چنین دارد (در همان دفتر اول، ابیات اولش):
دَر غَمِ ما، روزها بیگاه شُدروزها با سوزها هَمراه شُد
روزها گَر رَفت گو، رو باک نیستتو بِمان، اِی آنکِه چون تو پاک نیست
هَر کِه جُز ماهی، زِ آبَش سیر شُدهَر کِه بی روزیست، روزَش دیر شُد
دَر نَیابَد حالِ پُختِه، هیچ خامپَس سُخَن کوتاه بایَد، وَالسَّلام
هرکه را جامه ز عشقی چاک شُداو ز حرص و جمله‌عیبی پاک شُد
شاد باش اِی عِشقِ خوش سَودایِ مااِی طَبیبِ جُملِه عِلَّت‌هایِ ما
اِی دَوایِ نَخوَت و ناموسِ مااِی تو اَفلاطون و جالینوسِ ما
جِسمِ خاک، اَز عِشق بَر اَفلاک شُدکوه دَر رَقص آمَد و، چالاک شُد
با لبِ دمسازِ خود گر جفتمیهمچو نِیْ، من گفتنی‌ها گفتمی
هر که او از هم‌زبانی شد جدابی‌زبان شد، گرچه دارد صد نوا
چون که گُل رفت و، گلستان درگذشتنشنوی زان پس، ز بلبل سَرگذشت
جمله معشوق است و عاشق پَرده‌ایزنده معشوق است و عاشق مرده‌ای
مَن چِگونِه هوش دارَم پیش و پَسچون نَباشَد نورِ یارَم پیش و پَس
خلوتم را با این ابیات مولانا که انگار مختص من و حال من سروده بود، سر می‌کردم. گاهی با آه و گریه، گاهی با شادی و خنده. ای من فدای مولانا! بعضی از سروده‌هایش، آن سروده‌های نوری‌اش، سبب وجد و انبساط خاطرم می‌شد، و بعضی از آن هم به جانم آتش می‌افروخت.
undefined شربتی گوارا در عالم رؤیاعلی‌کل‌حال، کمتر شبی می‌گذشت که خواب آقاجان را نبینم. در شبی که خیلی بی‌تاب شده بودم (گرچه دو سه روزی بیشتر نبود که از ایرا برگشته بودم)، خواب خوشی دیدم که شرح آن مفصل است. همین مقدار که آقاجان را دیدم که یک لیوان شربت خنک به من دادند؛ به قدری گوارا و لذت‌بخش بود که در عمرم هرگز چنین شربتی نخورده بودم، تا به حال نیز نخورده‌ام.صبح آن روز خیلی سرحال و بشاش بودم. چندین بار خوابی که دیده بودم را در درونم مرور می‌کردم. ناگاه چنین گفتم:
کُهنِه رِندِ باده‌نوشَم، باده اَز سَر بُرده هوشَمخُمرِه‌ای دارَم بِه دوشَم، هَر کِه خواهَد می‌فُروشَم
قَطرِه‌ای زان رام گَردَد، هَر کِه گویَد مَن چَموشَملَب بِبَستَم بَر سُخَن مَن، «آه و هو» باشَد سُروشَم
نایِ حَق را مَن شِنیدَم، نیمه‌شَب مَن دَر خُروشَمنَجمِ دین تَزویر نَدارَد، خِرقِه‌ی بی‌رَنگ روپوشَم
این ابیات را به زبان حال آقاجان گفته بودم. یادداشت نمودم.
undefined «این الف‌بچه چه می‌گوید؟!»وعده آخر از تابستان آن سال که محضرشان در منزل مشرف شدم، بعد از دقایقی که آن حالات اولیه نشست‌مان گذشت، عرض کردم: «ابیاتی یادداشت نمودم، اجازه می‌فرمایید تقدیم کنم؟»فرمودند: «چرا که نه! خوشحال می‌شوم. اگر مثل دفعه قبل نازم کنی که بیشتر خوشحال می‌شوم.»ای جان من فدای مولایم...
دفتر یادداشت کوچکی که به همراه داشتم گشودم. شروع کردم به خواندن. تا گفتم:«کُهنِه رِندِ باده‌نوشَم، باده اَز سَر بُرده هوشَم...»با یک حالت تعجب مرا نگاه کردند. هیچ نفرمودند. هر بیتی که می‌خواندم حیرت و تعجب‌شان بیشتر می‌شد تا اینکه رسیدم به بیت آخر:«نَجمِ دین تَزویر نَدارَد، خِرقِه‌ی بی‌رَنگ روپوشَم.»
فرمودند: «چی شد؟ دوباره بگو! "نجم دین تزویر ندارد"؟»عرض کردم: «بله آقا جان. خب این چند بیت را از زبان شما سرودم.»به یک‌باره زدند زیر خنده و فرمودند: «خب زودتر بگو! من به خودم می‌گویم خدایا این الف‌بچه چه می‌گوید؟! "کهنه رِندِ باده‌نوشم"؟! اینکه هنوز دهنش بوی شیر می‌دهد، کهنه‌رند کجا بود! خب پس زبان حال ما را گفتی، از من گفتی. دوباره با همون ژستی که گرفته بودی بخوان تا گوش کنم. اول بار ذهنم درگیر خودت بود.»
مجدداً با یک ذوق و شوقی برای ایشان خواندم. خیلی خوششان آمد. دلیل سرودن این ابیات که آن خواب بود را برای آقاجان تعریف کردم. قدری در مورد مِی و خُمره و مرشد و مرید مطالبی فرمودند. از حالات شبانه خودشان نیز فرمایشاتی داشتند که خیلی عجیب بود و تأکید نمودند جایی بیان ننمایم؛ لذا از بیانش معذورم.

۲۲:۳۳

اینکه چگونه و با چه حالی بعد از نماز از محضر مولایم مرخص شدم، خود شرحی دگر دارد. همین قدر که:«آتشِ رُخسارِ گُل، خِرمَنِ پَروانِه سوخت...»
«...وَكَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا».(نساء، ۱۴۷).undefinedundefined کانال «نجم الدین آملی» undefined @Najm_Amoli

۲۲:۳۳

undefined انسان مظهر جامع خداوند متعال است، نه فقط شرقی و ملکوتی روحانی، و نه فقط غربی و مُلکی و جسمانی؛
undefined
undefinedآئینه خواست یار که بیند جمال خویش
undefinedمرآتِ رویِ دوست تمامیِ جهان شد
undefinedمهر جمالش ارچه ز ذرات ظاهر است
undefinedلیکن تمام حُسن به‌ انسان عیان شد
undefined
undefined«و هو معکم» زین معیت حق چه خواست
undefinedیعنی واجب را ز ممکن جلوه‌هاست
undefined
undefinedاز کمال قدرتش بین بی شکی
undefinedکو در عالم می‌نماید در یکی

undefinedدر وجهِ «آدم» آینه اسماء کند
undefinedعکسِ خود در صورتش پیدا کند

undefinedدر دو گز قالب نماید او عیان
undefinedهرچه هست و بود و باشد در جهان
(جامع الکلیات مسائل عرفان شیعی، ص١٢٣ الی ١٢٨)undefinedundefinedمتن کامل بخشی از شعرهای فوق در اشعار دیوان اسیری لاهیجی، با کمی تفاوت:
undefinedحسن تو جلوه کرد و به‌عالم عیان شد
undefinedدر جلوه‌ی جمال تو روی‌ات نهان شد

آراست یار جلوه‌ی نام و نشان به‌خودناگه فکند رخت و دگر بی نشان شد
undefinedآئینه خواست یار که بیند جمال خویش
undefinedمرآت حسن دوست تمامی جهان شد

undefinedمهر جمالش ارچه ز ذرات ظاهر است
undefinedلیکن تمام حسن به‌ انسان عیان شد

پیش از ظهور بود منزه ز جسم و جانظاهر چو گشت عین همه جسم و جان شد
معشوق و عاشق آینه‌ی عشق بوده اندجز عشق نیست این که هم این و هم آن شد
در بزم وصل دوست اسیری چو راه یافتدر مُلکِ عشق بین که چه صاحب قِران شد
undefined دیوان «اسیری لاهیجی»، غزل ۲۰۱undefined ganjoor.net/asiri/divan/ghazal/sh201
undefinedundefinedundefined
undefined تو به معنی جان جمله عالمی
undefinedهر دو عالم خود تویی بنگر دمی

لوح محفوظ است در معنی دلتهر چه می جویی شود زو حاصلت
undefinedدر حقیقت خود تویی امّ الکتاب
undefinedهم ز خود آیات حق را بازیاب

undefinedصورت نقش الهی خود تویی
undefinedعارفِ «اشیاء کما هی» خود تویی

undefinedتو به معنی برتری از انس و جان
undefinedهر چه بینی خود تویی نیکو بدان

undefinedانتخاب نسخه‌ی عالم تویی
undefinedسرشناس عَلَّمَ الآدم تویی

undefined از کمال قدرتش بین بی شکی
undefined کو دو عالم را نماید در یکی
نقش آدم را رقم نوعی زندکو دو عالم را از او پنهان کند
undefinedدر سه گز قالب نماید او عیان
undefinedهر چه بود و هر چه باشد در جهان

بحر عمّان آمده در کوزه ایکرده عالم از درش دریوزه ای
undefinedهست انسان برزخ نور و ظلم
undefinedمطلعُ الفجرش از این گفتند هم

undefinedبرزخ جامع خطِ موهوم اوستundefinedچون نماید وهم تو معلوم اوست
undefinedآنچه مطلوب جهان شد در جهانundefinedهم تو داری بازجو از خود نشان
undefined«من عرف» زان گفت شاه اولیاء
undefinedعارف خودشو که بشناسی خدا

undefinedدانش آفاق از انفس بخوان
undefinedتاکه گردی عارف اسراردان

undefinedگر همی خواهی که گردی حق شناس
undefinedخویش را بشناس نه از راه قیاس

undefinedبل ز راه کشف و تحقیق و یقین
undefinedعارف خود شو که حق‌دانیست این

گر به سِرّ خود بیابی تو رهیهم ز خود، هم از خدا، تو آگهی
undefinedهم مَلَک هم نُه فَلَک بشناختی
undefinedچون به کنه خویشتن ره یافتی

undefinedچون بدانی تو «کما هی» خویش را
undefinedعلمِ عالم حاصل آید مر تو را

کی شود این سِرّ تو را علم الیقینتا نگردی «محو حق» ای نازنین
چون به عشق دوست باشی جان‌فشانپر ز خود بینی همه کون و مکان
شد مقید روح تو در حبس تنکی توانی کرد فهم این سخن
تا نگردی بی‌خبر از خود تمامکی خبر یابی ز حق ای نیکنام
گر بقا خواهی فنا شو کاین فناچون به معنی بنگری باشد بقا
گر به کنه خود تو را باشد رهیاز خدا و خلق بی شک آگهی
آنکه سبحانی همی گفت آن زماناین معانی گشته بود او را عیان
هم از این رو گفت آن بحر صفا«نیست اندر جُبّه ام غیر خدا»
آن «انا الحق» کشف این معنی نمودگر به صورت پیش تو دعوی نمود
«لیس فی الدارین» آنکو گفته استدُرّ این معنی چه نیکو سُفته است
هر کس این معنی به نوعی باز گفتگر نهان و گر عیان این راز گفت
هر که این ره را به پایان برده استهم از این معنی بیانی کرده است
گر همی خواهی که یابی زو نشانسَر بنه بر خاک پایِ کاملان
گر به امر پیر رفتی این طریقمست گردی عاقبت هم زین رحیق
چون نماند از تویی با تو اثربی‌گمان یابی از این معنی خبر
undefinedundefined دیوان «اسیری لاهیجی»، اسرار الشهود، بخش ۲۶ - در جامعیت انسان و تطابق میان آفاق و انفس به مقتضای «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»، و طریق معرفت نفس و خدا بحکم: «من عرف نفسه فقد عرفه ربه».undefined ganjoor.net/asiri/asrarolshohood/sh26تو به معنی جان جمله عالمیundefined shernoosh.ir/poem/you-mean-john-the-sentence-of-the-universe/OQP3ir/
undefined

۱۴:۵۹