عکس پروفایل کلماتک

کلمات

۲۶۸عضو
سلام بچه ها ممنون میشم با نفس هاتون دعا کنید🪴🪴

۳:۳۴

thumnail

۱۶:۵۲

کله ی سحر، زبان روزه خودمان را می رساندیم خیابان کشور دوست. دو سه کوچه می‌رفتیم تا به گیت بازرسی برسیم. شاید هفت و هشت صبح بود. می نشستیم تو ظل آفتاب تا در حسینیه باز شود. محافظ نرده را کنار می زد . می‌دویدیم تا نفر اول باشیم که پا به حسینیه می گذاریم. که صف اول باشیم و بتوانیم آقا را ببینیم. که شاید آن روز چفیه به ما برسد. البته قبل از ما کبری خانم عین قرقی با قد دوتا می دوید می نشست ردیف اول. بعد دیگر همه غلاف‌ می کردند و پچ پچ می کردند امروز هم چفیه برای کبری خانم است‌. زن ها می خندیدند که خب این همه چفیه را می خواهد چکار پیرزن؟ یکی در می آمد که همه را رشته رشته می کند می دهد به کس و کارش. هیچ وقت چفیه به من نرسید. هر روز سجده ی آخر را فرادا‌ می کردم. سر از مهر بر می داشتم و می دویدم پشت میله می ایستادم.بعد جمعیت فشار می آورد. برای آقا دست تکان میدادم و آقا برایمان دست بلند می کردند و چفیه از دوش بر می‌داشتند و به محافظ میدادند و محافظ می آوردش سمت زن ها. آخرین بار هم همان سال هشتاد و نه بود که حسینیه بودم. کاش الان هم مثل آن وقت سبک بار میرفتم بیت. شاید توانستم دو خط بنویسم. این بیت رفتن هم شده قضیه ی چفیه و کبری خانم.
البته آنها که رفتند خوششان باشد.

۱۶:۵۲

بچه ها

۱۴:۴۶

سلام

۱۴:۴۶

بچه ها من این سیر ها رو تو رودروایسی خریدم😂 حالا بلد نیستم چطوری پاک کنم بیایین بگین لطفا چطور پاک کنم.

۱۴:۴۹

thumnail
ببین من این سیر ها را تو رودروایسی خریدم.از دستان زنی که صورتش را سرما و گرما سرخ و سبزه کرده بود.اصلا نمیدانم باید چکارشان کنم. شاید خشکشان‌ کردم و باهاشان‌ آش پختم‌. شاید ریختم لای پلو.برای دستان زنی بود که قدیس بود.
که شاید مریم یا آسیه بود‌. زن بود...
@salimeh_mehrjoo

۱۶:۳۳

دختر آقا مَلک شوهرش اهل نبود.خانه و زندگی را با دو بچه رها کرد و رفت. سر گردان در و خیابان شد. روش نمی شد برود خانه باباش‌.. برای خودش کار دست و پا کرد و انگار
احتیاج داشت خودش را پیدا کند. به
تنهایی نیاز داشت‌. باری دیدمش. هم را که بغل
کردیم شانه هاش‌ لرزید، من هم. بعد تر فهمیدم
برگشته سر خانه زندگی اش‌. خرده پاره های
خودش را جمع کرد. رفت به هوای بچه هاش‌.
دیگر آنی نبود که تا ته‌ خیار تلخ شود بار و بندیل
ببندد برود ویلون‌ شود. ایستاد و هنری یاد گرفت و آن هنر شد دست گیر زندگی اش‌.
زن ها معجزه اند‌.خاک را کیمیا می کنند.
#واقعی
@salimeh_mehrjoo

۱۸:۴۵

thumnail
عید شما مبارک🌱#استوری#ولادت
@salimeh_mehrjoo

۳:۴۹

thumnail
وقتی صحبت های عایده‌ سرور را شنیدم، غبطه خوردم.چقدر یک زن می تواند مثل آب روان باشد؟ می گفت یکی از پسرهایش‌ در دفاع از حرم شهید شده و دیگری همین روزها که ایران بوده خبر شهادتش را شنیده...
کتابی اخیرا از این بانو به اسم عایده رونمایی شده، باید خواندنی باشد.
@salimeh_mehrjoo

۳:۵۶

thumnail

۳:۵۸

معرفی کتاب👆👆

۳:۵۹

دورت بگردم! حالا حتما کنج خانه ای متروک تو جزیره ی مینو با درد دست به یقه ای. حالا سرما هست و لباس غواصیِ به تن چسبیده ات‌. نمیدانم چرا سر شبی دل آشوب شدم‌. یادت افتادم و گریه ام گرفت. به جخت‌ تو همین اینستا فهمیدم سالگرد کربلایی ۴ بود. تو هم آنجا بودی‌. حالا مردم فکر می‌کنند تو آن وقت شهید شدی. حتمی وقتی بفهمند آنجا جانباز شدی به عقلم شک می کنند‌.آخ که نبودم آن وقت پیشت باشم و زخم هایت را مرهم بگذارم. و تو هم آرام بهم بگویی‌ بهشتی می شوی سلیمه‌. من بهشتی شوم؟ برای خاراندن زخم هایی‌ که امانت را بریده بود؟یادت هست چقدر آن غده های کوفتی را می خاراندی؟ کاش می‌مردم و آنجور نمی دیدمت. ببخش بابا. نمی فهمم چه می نویسم. بغض چنبر زده تو گلویم‌. هی اشک می آید رو چشم هام و نمی توانم خوب بنویسم‌. خودت حتمی میدانی چه می خواهم بگویم.بقیه هم کپشن طولانی نمی خوانند.خیلی وقت است به آدم های رفته فکر می کنم. به این که کم کم همه چیزشان فراموش می شود. جسم، بوی تنشان و حجم صدایشان. بس است دیگر. تمامش کنم. برو دورت بگردم. @salimeh_mehrjoo

۲۱:۵۱

بازارسال شده از نخستین جایزه ملی پلک
thumnail
⛱#جشنواره_پلک
⚖️ ما قضاوت نمی‌کنیم🖌 روایت می‌کنیم ....
با ما همراه باشید...🍃

⭕جشنواره ناداستان پلک🔻 @pelkdastan

۱۴:۰۵

سلام بچه ها جونم خوبین؟ اگر درباره ی حجاب و پوشش اجتماعی حرف دارید و یا تجربه ی زیسته ای دارید فیلم بالا را ببینید و عضو کانال جشنواره بشید.🪴🪴

۱۴:۰۷

thumnail
من هنوز راز این داغداری‌ چند ساله را نفهمیدم. هنوز که هنوز است به یادت اشک میریزم. حرفی ندارم بگویم. فقط این صدایت تو گوشم زنگ می زند. آنجا که به ما حزب اللهی ها نهیب زدی که نگویید من و رفقای خودم! من و هم هیئتی های خودم! خوب از باند بازی ها و رفیق بازی ها خبر داشتی. اینجا هرکس به فکر خودش و هم تیمی های خودش است.
به قول محمود خان دولت آبادی خالق کلیدر(باری...ایران بار دیگر یکی ازفرزندان شایسته خود را با دریغ تمام، از دست داد.) تو به حق ترین فرزند این خاک بودی.
@salimeh_mehrjoo

۱۷:۱۶

اما خب‌. می خواهم چیزی برایت بگویم‌. من قبل
از این که شهید شوی‌ برای خودم روسری زرشکی
خریده بود‌م.توی عمرم آن رنگی نداشتم‌.ذوق
داشتم برایش‌. وقتی شهید شدی عزایت‌ نگذاشت
بپوشمش‌. اصلا هیچ وقت نگاهش هم نکردم آن بدشگون را.هیچی همین دیگر‌. همین...
#قاسم_سلیمانی
#شهید_قاسم_سلیمانی
@salimeh_mehrjoo

۲۲:۱۳