بازارسال شده از کتابخانههای عمومی استان فارس
۱۴:۰۷
۱۸:۲۶
۱۸:۴۳
۱۹:۰۲
بازارسال شده از اداره کتابخانههای عمومی شیراز
۱۹:۱۲
بازارسال شده از نهاد کتابخانههای عمومی کشور
۱۴:۰۸
بازارسال شده از کتابخانه شهید آیتالله دستغیب شیراز
۱۴:۰۸
۱۴:۱۰
۱۸:۱۰
#شعرتا چهره آن یگانه دیدم
تا چهره آن یگانه دیدم دل در غم بیکرانه دیدمگفتی فرداست روز بازار بازار تو را بهانه دیدمدل را چو انار ترش و شیرین خون بسته و دانه دانه دیدمزهر عالم همه عسل شد تا شهد تو در میانه دیدمجان را چو وثاق و جای زنبور از شهد تو خانه خانه دیدمبر آتشم و هنوز در عشق زان دوزخ یک زبانه دیدمشطرنج که صد هزار خانهست از جمله آن دو خانه دیدمیک خانه پر از خمار دیدم یک خانه می مغانه دیدمچون عشق چنین دو روی دارد سرگشتگی زمانه دیدموانگه زین سر به سوی آن سر دزدیده ره و دهانه دیدمزان ره خرد دقیقه بین را اندیشه ابلهانه دیدماو بر سر گنج بینشانی سرگشته که من نشانه دیدماو زیر پر همای دولت گوید که به خواب لانه دیدمجانی که ز غم ز پا درآمد در عالم دل روانه دیدمجانی که فسانه داند این را او را همگی فسانه دیدمنالنده و بیخبر ز نالش چون بربط و چون چغانه دیدمبس شانه مکن که طره عشق بیرون ز حدود شانه دیدمصد شب بر او ترانه گویی روزت گوید تو را ندیدمهر درد که آن دوا ندارد سوی دل خود دوانه دیدم
#مولانا
تا چهره آن یگانه دیدم دل در غم بیکرانه دیدمگفتی فرداست روز بازار بازار تو را بهانه دیدمدل را چو انار ترش و شیرین خون بسته و دانه دانه دیدمزهر عالم همه عسل شد تا شهد تو در میانه دیدمجان را چو وثاق و جای زنبور از شهد تو خانه خانه دیدمبر آتشم و هنوز در عشق زان دوزخ یک زبانه دیدمشطرنج که صد هزار خانهست از جمله آن دو خانه دیدمیک خانه پر از خمار دیدم یک خانه می مغانه دیدمچون عشق چنین دو روی دارد سرگشتگی زمانه دیدموانگه زین سر به سوی آن سر دزدیده ره و دهانه دیدمزان ره خرد دقیقه بین را اندیشه ابلهانه دیدماو بر سر گنج بینشانی سرگشته که من نشانه دیدماو زیر پر همای دولت گوید که به خواب لانه دیدمجانی که ز غم ز پا درآمد در عالم دل روانه دیدمجانی که فسانه داند این را او را همگی فسانه دیدمنالنده و بیخبر ز نالش چون بربط و چون چغانه دیدمبس شانه مکن که طره عشق بیرون ز حدود شانه دیدمصد شب بر او ترانه گویی روزت گوید تو را ندیدمهر درد که آن دوا ندارد سوی دل خود دوانه دیدم
#مولانا
۱۹:۰۹
۶:۲۴
۹:۵۹
۱۶:۱۸
۱۶:۳۰
۱۷:۴۵
۴:۲۴
#معرفی_کتاب
کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی٬ یکى از بهترین نمونههاى ادبیات کارگرى است. این کتاب در مورد روایت عشق یک مادر به فرزندش است و بازگو کننده تلاش مادری برای رسیدن به خوشبختی برای خود٬ فرزند و مردمش است.
#مادر " /> #ماکسیم_گورکی
کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی٬ یکى از بهترین نمونههاى ادبیات کارگرى است. این کتاب در مورد روایت عشق یک مادر به فرزندش است و بازگو کننده تلاش مادری برای رسیدن به خوشبختی برای خود٬ فرزند و مردمش است.
#مادر " /> #ماکسیم_گورکی
۶:۵۶
۱۰:۳۸
#تیکه_کتاب"هروقت افسرگی به سراغم میآید، شروع به تمیز کردن خانه میکنم. حتی اگر دویا سه صبح باشد. ظرفها را میشویم، اجاق را گردگیری میکنم، زمین را جارو میکشم، دستمال ظرفها را در سفید کننده میاندازم، کشوهای میزم را منظم میکنم و هر لباسی راکه جلوی چشم باشد، اتو میکشم. آنقدر این کار رامی کنم تا خسته شوم، بعد چیزی مینوشم و میخوابم. صبح که بیدار میشوم ووقتی جورابهایم را میپوشم، حتی یادم نمیآید شب قبل به چه فکر میکردم. همه ما اینطور هستیم. برای همین هرکداممان باید شیوهٔ مبارزه خود را با آن پیدا کنیم."
#کجا_ممکن_است_پیدایش_کنم" /> #هاروکی_موراکامی
#کجا_ممکن_است_پیدایش_کنم" /> #هاروکی_موراکامی
۱۰:۴۳