عکس پروفایل صبح منتظرص

صبح منتظر

۲۳۳عضو
undefined از شهید تا سلبریتی undefined
او که با جانش صداقتش را پیش چشم مان می گذارد، آرمانش را به دیوار آینده می کوبد، و خودش می رود تا حرف و عملش زنده بماند. شهید، راکد شدنی نیست. می رود که حتی خودش هم جلوه ی حقیقت را سَد نکند... و ما یک هفته را به نامش می زنیم که برایش سنگ تمام بگذاریم؛ هفته ی دفاع مقدس. نوبت ما می رسد که آیینگی کنیم و واسطه شویم برای اتصال به شهید.
سالها می گذرد، و حرفهایی که رنگ و بوی آن تقدس را دارد، هنوز باید طوری گفته شود که یک وقت "شهیدش" زیاد نشود و یک وقت توی ذوق کسی نزند. اگر هنر امروز، واقعا به درستی آیینگی کرده ، حالا دیگر چرا نباید بتوانیم به سراغ خود شهید برویم؟ مگر هدف، دیدن شهید و اتصال به شهید و آرمان هایش نبوده؟ پس چرا همچنان باید چیزی درست کنیم به اسم سلبریتی و او را محور کنیم؟ شهید لقمه ی گلوگیر است؟ نمی شود از واسطه ها عبور کرد و به خود او رسید؟! حرف بر سر لزومِ فرم و شکل و خلاقیت و...نیست، اینها جوهره ی هنر هستند. حرف بر سر این است که قرار نبود این واسطه ها خودشان تبدیل به مقصد شوند. مگر هدف رسیدن به آرمان شهید نبود، پس چرا هنوز باید سلبریتی از شهید بگوید تا شهید را باور کنیم؟
وقتی شهرت طلبی به رسمیت شناخته شود و "شهرت طلب" که غرق عطش دیده شدن است، طبیعی و بی نقص به نظر آید، این شهید است که واسطه ای می شود برای دیده شدنِ سلبریتی. چه ظالمانه است این وارونگی... این ظلم با هزار ادای دین و احترام به شهید از طرف سلبریتی ها پاک نمی شود.فقط حواس خودمان را از یک سانسور محترمانه پرت کرده ایم. آنها که سدّ راهِ دیده شدن خودِ شهید شده اند، چه بخواهند چه نخواهند، احترام شان به شهید هم بیش از آنکه شهید را بنمایاند خودشان را برجسته می کند. شهید نیازی به احترام ما ندارد، جان داده که آرمانش زنده بماند. چطور می شود آرمانش غریب باشد و خودش محترم؟ اگر آرمانی نداشت، دیگر چه نیازی بود که جانش را فدا کند؟
جاذبه ی آن چند اثر سینمایی ارزشمند، از عظمت شهید است. پس چرا بیرون از دنیای فیلم ها، باز سلبریتی باید برجسته تر از خود شهید باشد تا بتواند بعد از پایان تیتراژ فیلم، به راهی مقابل راه شهید برود؟ این تکریم شهید نیست. استفاده از شهید برای برجسته سازی سلبریتی است. سلبریتی کنار نمی رود تا راه و رسم و سلوک شهید ، بیشتر و بیشتر دیده شود. ذات سلبریتی، شهرت طلبی است. این سوء استفاده و این سانسور ظالمانه ، خیلی وقت ها دیده نمی شود، چون روکشی از احترام به شهید، روی آن کشیده اند. احترام حقیقی، اتصال آن آرمان ها به امروز است، نه خشکاندن شهید در گذشته.
نگاه شهید هنوز به این شهرها است؛ به ما و عزم هایمان. شهید، هنرمندانه برای معشوق جان داده، حالا هنرمندِ امروز چه چیزی را شهادت می دهد؟ شهرت را ؟ رکود را؟ یا آرمان را؟
#آرمان#شهید#هنر#سلبریتی
@sobhemontazer

۱۷:۳۸

undefined راه چمران ها undefined
undefined گفتاری از شهید مصطفی چمران:
«من می خواهم امیدوار باشم که سیطره ی ظلم و ستم اسرائیل و استعمار برای همیشه نابود گردد.من آمده ام که جان خود را فدا کنم تا رسالت مقدس اسلام پیروز شود و این ظلمت کفر و جهل و فساد برای همیشه ریشه کن گردد...من ضجه ی دردآلود معذبین و زنجیریانم که در شکنجه گاه های ستمگران و استثمارگران در طول تاریخ نابود شده اند.من ناله ی دلخراش آن یتیمان دل شکسته ام که در نیمه های شب از فرط خستگی بیدار می شوند و دست محبتی وجود ندارد که برای نوازش آنها را لمس کند.از سیاهی و تنهایی می ترسند و آغوش گرمی نیست که آنها را پناه دهد.من آهِ صبحگاهم که از سینه ی پرسوز بیوه زنان سرچشمه می گیرم و همراه نسیم سحر در جستجوی قلب ها و وجدان های بیدار به هرسو می دوم، آنقدر که خسته می شوم و از پای می افتم و ناامید و مایوس به قطره اشکی مبدل می شوم و به صورت شبنمی در دامان برگی سقوط می کنم.من آرزوی آن زنده دلانم که هوای عدل و عدالت دارند و از این دنیای پرستم گریزانم و به امید روزی دل بسته ام که با ظهور مهدی(عج) عدل و عدالت بر خطه ی وجود دامن بگسترد و ظلم و ستم از این عالم ریشه کن گردد...
من نیامده ام که شکوه کنم ؛ مردمی که 1400 سال درد و رنج تحمل کرده اند، باز هم با جان خود همه ی مشکلات را تحمل می کنند.»
#چمران#آرمان#مقاومت
https://ble.ir/sobhemontazer

۱۷:۲۲

thumnail
undefined از حنجره تا قلب undefined
وارد کتابفروشی شدم. بلندگوهای فروشگاه آهنگ "مرگ بر آمریکا" از حامد زمانی را پخش می کرد. روی یکی از قفسه ها، کتابی به نام "زیبایی وحشت" خودنمایی می کرد؛ یک کتابِ به اصطلاح "رنگ آمیزیِ بزرگسالان" بود.از سر کنجکاوی چند صفحه اش را ورق زدم؛ موجودات عجیب الخلقه ای که از خیال پریشان طراح شان، روی کاغذ نقش بسته بودند، چشم در چشمت می خندند و از وحشت انگیز بودنِ خودشان لذت می برند. این انسان که از تولید و نمایش وحشت لذت می برد، قطعا برای لذت بیشتر، وحشت بیشتر را هم توجیه می کند. آنها که بر خلاف جهاد مقدس و آزادی بخش، فقط برای خونریزی و وحشت یا برای قدرتِ بیشتر، به جنگ رو می آورند، امتداد همین لذت طلبی غریزه محورِ منحرف شده هستند؛ غریزه ی مصرف کننده ای که سیر نمی شود.
همه اینها باز هم جدید نیستند. اما اینکه همزمان با مرگ بر آمریکا گفتن، فروشگاه مشهوری که داعیه اسلام و انقلاب دارد، می تواند اینطور بی تفاوت، مروج آن فرهنگ غریزه محور باشد، هیچ جور قابل هضم نیست. انگار فروشگاه دارد سر آدم فریاد می زند که : "ببین باید بپذیری که بعضی چیزهای متناقض را هر روز ببینی. اگر از گلویت پایین نمی رود هم یک طوری تحملش کن." و انگار ادامه می دهد که : "ببین باید بپذیری که ما همزمان که با آمریکا سر چپاول گری هایش مشکل داریم، ولی سر فرهنگی که انسان چپاول گر می سازد هیچ مشکلی نداریم."... شاید ناشر محترم با همان عبارت"بزرگسال" که بالای کتاب نوشته شده، خیال خودش را راحت کرده و وجدانش را به خواب فرستاده. انگار نه انگار که عمروعاص و معاویه و شمر و یزید و... همه" بزرگسال" بودند. و انگار نه انگار که کودکان معصوم، قربانی توحش همین بزرگسالانی می شوند که از "وحشت" لذت می برند و آن را برای قدرت بیشتر تجویز می کنند.
سایه ی سنگین سیاست بر فرهنگ یعنی وضعیت همین فروشگاه؛ سیاست و سیاست مدار غربی را نقد کنیم و همزمان سبک زندگیِ تولید کننده همان سیاست و سیاستمدار را ترویج کنیم. این یعنی تقلیل یک نبرد تمدنی به یک نبرد صرفا سیاسی.نبرد انقلاب اسلامی با غرب، نبرد خدا محوری با غریزه محوری است؛ نبرد عشق با منیّت؛ نه یک نبرد "صرفا" سیاسی. نبردِ "صرفا" سیاسی، روح ندارد، آرمان خواه نیست، خدامحور نیست، معادمحور نیست. نمی شود همزمان مرگ بر آمریکا و زنده باد آمریکا را با هم گفت. نبرد با ارزشهای آمریکایی، وقتی قابل تداوم است که بتوانیم از روح غریزه محور آمریکایی در عرصه سبک زندگی هم برائت بجوییم.
صدای مرگ بر آمریکای حامد زمانی، چند دقیقه بعد قطع شد. ولی خود آمریکا همچنان با خیال راحت وسط فروشگاه جولان می‌داد.آن کتاب فقط یکی از فریادهای آمریکا در آن فروشگاه بود. برای آمریکا بهترین گزینه همین است که حنجره ، مرگش را فریاد بزند و قلب، "زنده باد" را در زندگی روزمره تکرار کند. آمریکا با آن حنجره ی بدون قلب هیچ مشکلی ندارد. این طلبِ مرگِ کابوس های خشنِ پرزرق و برق و رومانتیزه شده ی آمریکایی، از قلب هایی پاک شعله کشیده و به نسل ما رسیده است. این قلب باید زنده بماند تا آن حنجره و دست هم راستگو و استوار بماند.
#آرمان#انقلاب_اسلامی#سبک_زندگی#هوای_تنفس
https://ble.ir/sobhemontazer

۱۸:۴۰

thumnail

۱۸:۴۰

thumnail

۱۸:۴۰

thumnail
undefined فقط شبیهِ واقعیت undefined
تحریف و اغراق، مستأجر واقعیت هستند؛ از آن مستأجرهایی که جای صاحب خانه را هم می گیرند؛ با واقعیت شروع می کنند ، اما در میان راه به واقعیت خیانت می کنند. روحیه ای که با اغراق و تحریف مأنوس شده، درست میان واقعیت های زندگی روزمره نفس می کشد و نَفَس واقعیت را می‌گیرد. تحریف، واقعیت را قربانی می کند و همان موقع، لباس استدلال به تن می کند تا واقعی و مُستَدل جلوه کند.نمونه های زندگی روزمره، به خوبی می توانند نقاطی را که تحریف و اغراق هدف می گیرد واضح سازند.
یک نفر درباره "مملکت" و درباره "حزب اللهی ها" صحبتی می‌کند و - فارغ از اینکه مقصودش از اصطلاح "حزب اللهی" دقیقا چه بوده- خوراک تحریف و اغراق را برای بعضی مدعیان عدالت فراهم می‌کند. آنها هم به هیچ وجه چنین فرصتی را از دست نمی‌دهند. می‌فرمایند: این تفکر که "مملکت برای حزب اللهی هااست"، تجربه ی حکمرانیِ چند دهه ی این کشور بوده است...
احتمالا منظور ایشان، وضعیت اسف بارِ علوم انسانی در دانشگاه ها است. منظورشان وضعیت مراکز تفریحی است که ارزش های خانواده های مذهبی را لگد مال می کند. منظورشان پاساژ های لاکچری تهران است، یا شاید منظورشان مافیای مد و لباسِ ضد اسلامی است. منظور برادر عدالت خواه از "چهار دهه تجربه ی حکمرانی" ، سینمای ایران است که سالهااست، در عوضِ چند تصویر درستی که از حزب اللهی ها ارائه داده، صدها برابر، دین و دین دار را به باد سخره گرفته. اصلا منظورشان همین رسانه ی ملی است. اگر مدعی واقعیت هستند بگویند حزب اللهی ها چه در مقام مخاطب، چه به عنوان تولید کننده، چقدر در آثار این رسانه سهیم بوده اند؟ اصلا بیایند از شهدا بگویند که حزب اللهی بودند و رفتن به جبهه ها را هم به انحصار خود درآوردند. ارزش های دینی در این کشور، آنقدر دیرپا و عمیق بوده اند که باز هم زنده بمانند و محور زندگیِ اکثریت مردم ایران باشند. این هیچ ربطی به آن انحصار گرایی وهمی ندارد.
"حزب اللهی"، یک تفکر و یک سبک زندگی است. مشخصه های حزب اللهی، در چند تیپ محدود خلاصه نمی شود و بخش اعظم جامعه ی ایرانی را کم و بیش در بر می‌گیرد. اگر به حق و باطل معتقدیم، حق و باطل شاخصه دارد.طبیعی است که یک حزب اللهی هم از ارزش هایش دفاع کند و هرجا که مسئولیتی داشته برای ترویج ارزش های دینی تلاش کند. اما حزب اللهی حقیقی، امکانات و خدمات اجتماعی را در انحصار خودش نخواسته و نمی خواهد. رانت های سیاسی موجود در کشور نیاز به کشف ندارد. اما اولا "تفکر‌ِ" حزب اللهی با رانت میانه ای ندارد، ثانیا عرصه های مدیریتی کشور، در بسیاری مصادیق، عملا در دست حزب اللهی ها نبوده، ثالثا خروجیِ سیاست گذاری های کشور، انحصارِ امکانات اجتماعی برای حزب اللهی ها نبوده است. نمی شود چند حزب اللهی نمای رانت خوار را به عنوان وضعیت غالب حکمرانی این چند دهه معرفی کرد. چرا باید حزب اللهی، هم محروم بماند، هم ناسزا بشنود؟ و بعد هم اسمش را بگذارند انحصار طلب. نتیجه این روایت، چه چیزی است جز گسترش بدبینی و تخریبِ "مفهومِ" حزب اللهی.
صحبت بر سر یک روحیه بود، نه صرفا نقد یک یادداشت. وقتی حتی "واقعیت" هم می تواند بازیچه ی این روحیه شود، پس دیگر داشتنِ "دغدغه ی واقعیت" هم آنقدر ها نشانه ی قابل اطمینانی بر حقانیت نیست. بی عدالتی وقتی شروع شد که صداقت از دست رفت...
#واقعیت#صداقت#عدالت
https://ble.ir/sobhemontazer

۱۸:۴۶

undefined حریم فاطمه(س) undefined
همین چند روز پیش بود. درست همان گوشه، کنار آن هیأت ایستاده بودی. اشک هایت سرازیر شده بود؛ بی روضه، بی بهانه... شنیدم که گفتی :"الان فهمیدم فاطمیه شروع شده." تمام ماجرا همین بود. وقتی حرف فاطمه آمده بود، دیگر عالم و آدم برایت مهم نبودند. فقط فاطمه مهم بود؛ فاطمه ای که نگاهت می‌کرد. از حس حضور فاطمه خودت را پوشانده بودی، چیزی پیدا کرده بودی و روی سرت کشیده بودی؛ همین قدر آماده برای هر لحظه شبیه فاطمه بودن؛ تو همین قدر ازلی به فاطمه دل داده ای. خرده لفاظی های شبه علمیِ حرّافان شهر، همین قدر زود رنگ می بازد.
حرّاف های بی رمق شهر ما می‌گویند تو لج باز هستی و روسری ات از لجاجت دور گردنت افتاده بوده. حرف آنها را باور کنیم یا اشک چشم هایت را؟ من به چشم دیدم که تو منتظر فاطمه بودی. آدم با مادرش لج نمی‌کند. ساکتان شهر ما جلوی این لشگر فراموشی، سکوت می‌کنند و هم تو را کوچک می کنند، هم فاطمه را. حساب تو از آنها جداست. دین فاطمه با مرام آنها که تماشاچیِ غارت حیا هستند، فرق می کند. فاطمه(س) ظلم را توجیه نمی کند. حضرت مادر، میان میدان آگاهی می ایستد، نه گوشه محفل توجیه و رخوت. فاطمه مثل آن حرّاف ها، تو را میان کاسبان شهوت رها نمی کند.
فقط مدتی فراموش کرده بودی که عضو سپاه فاطمه، خوراک نگاه های دوره گرد نیست. دوره گرد، زبانش خوب می چرخد؛ مثل چشمانش، مثل قدم هایش که خیلی زود از تو عبور می کند. نگاه های گیرایش را داری، ولی دیگر خودت محبوب اش نیستی. دوره گرد، کالا می خواهد، دوره گرد رفتنی است. تو راضی نباش که نگاه پسران شهر، دوره گرد شود. این شهوتِ همه جایی، مرگِ عشق است. تو شریک تبدیل شدن پسران پاک شهر به ماشین جنسی نباش. فاطمه(س) بعد از فاطمیه هنوز همین جااست. مادر، میان این میدان ایستاده...
مادر، ما را ببخشید... آن اشک ها نشان می‌دهد که اگر زبان ها برای گفتن از حیا لکنت نداشت، فراموشی هم راهی به این شهر نداشت، و همه شهر دورِ حیای شما "متحد" می شد. آنکه انس دختران شهر با شما را به تنگنای یک دهه ی فاطمیه محدود می کند، شریک همانی است که در کوچه راهتان را بست... مادر، برای زنده ماندن عشق دعا کنید. برای صداقتِ عزم ها، برای مرگ فراموشی، برای اشک چشم ها دعا کنید.
#حریم_فاطمه#حیا#حجاب
ble.ir/sobhemontazer

۱۲:۲۰

thumnail
undefined سکوتِ هنر undefined
وارد مرحله‌ی جدیدی از برگزاری رویدادهای فرهنگی شده‌ایم. به این فکر می‌کردم که معنا و هدف این رویداد چه می‌تواند باشد:
undefinedطراحی فشنِ نظامی برای رزمندگان فلسطینیundefinedطراحی فشن فلسطینی(که معلوم نیست چیست) برای مردم ایرانundefinedبرگزاری نمایشگاه مد و لباس با مشارکت مردم غزهundefinedنشستن و حرف زدن درباره‌ی نسبت مد و لباس با بمبارانundefinedنشستن و حرف زدن درباره...
اولین جواب، احتمالا این است: هدف این رویداد کمک به "مقاومت" و "مردم مظلوم فلسطین" است. هدف خوبی است اما مشکل اینجااست که آنچه مردم فلسطین نیاز دارند کاملا واضح و روشن است. مردم فلسطین روایت گری و روشنگریِ رسانه ای، حمایت میدانی و کمک های سیاسی نیاز دارند. در عرصه ی افکار عمومی، آنچه آرمان فلسطین را زنده نگاه می‌دارد در قالب آثار هنری روایت گر، بازنشر اخبار و حضور خود مردم در خیابان ها در حال رقم خوردن است.آن آثار، هرقدر روایت گر واقعیت و تبیین‌گر آرمان مقاومت هستند، بر وجدان ها تاثیر گذاشته‌اند. آن کسانی هم که هنوز درباره ی حقیقت این نبرد حق و باطل دچار تردید هستند، تبیین عینی و دقیق می‌خواهند، نه نقش و طرحی بر روی لباس‌ها.
وقتی هدف‌گذاری دشمن در حوزه لباس، از بین بردن حجاب اسلامی است، مقاومت واقعی در این حوزه، تمرکز بر تبیین مولفه های پوشش اسلامی و دفاع از خودِ حریم حجاب است. خروجی رویداد "مداومت"، کدام گره ی شناختی مخاطب را پیرامون مساله حجاب حل می‌کند؟ و کدام مساله ی بازار مافیایی پوشاک را به چالش می‌کشد؟ و چه تاثیری در تقویت روح ظلم ستیزی مردم فلسطین دارد؟ نمادِ چفیه و پرچم و... بدون تبیین، چه اقناع و جذبی را رقم می‌زنند؟ آیا هدف، مواجهه ای مصرفی با فرهنگ پوشش است؟ مگر این نوع مواجهه ، ادامه ی همان مدگرایی با منطق غربی آن نیست؟ این نوع مواجهه با "لباس"، نه کمک مهمی به فلسطین می‌کند نه کمک چندانی به ترویج پوشش عفیفانه.
پرواضح است که تقریبا هیچ فعالیتی "مطلقا" بدون تاثیر نیست. شکی نیست که نمادها "هم" می توانند مهم و تاثیر گذار باشند. اما صحبت بر سر تقدم و تأخر و اولویت بندی است. صحبت بر سر این است که کنش گری تبیینی، رها شده و فعالیت های نمادین جای تبیین را گرفته‌اند. نمادها پس از تبیین و در کنار آن، در زندگی روزمره ی مردم تکرار می‌شوند و پیام خود را بازتولید می‌کنند، نه پیش از تبیین. این تکرار نمادها مهم است، اگر خط شکن و بن بست شکن باشد. بدون پاسخ به گره های شناختی و گرایشی، صرفا با نمادگرایی در هنر چقدر می‌توان غفلت‌ها را زدود؟ زیر این آتش هجمه، حق تبیین را به‌جا آورده ایم؟

#هنر#تبیین#پرتره_ایسم
ble.ir/sobhemontazer

۲۰:۲۹

undefined نظریه‌ی لج‌بازی undefined
وقتی نظریه‌پردازی را به دست توهم بسپاری، سوزن دست می‌گیرد و همه چیز را به همه چیز می‌دوزد. تا بخواهی به این فکر کنی که اینها را چطور به هم دوخته، ده قواره نظریه‌ی دیگر را هم سوزن کاری کرده؛ نظریه‌هایی برای نشستن و انفعال؛ "نظریه‌های سکوت"... یک نمونه‌اش همین تحلیل چند وقت پیشِ بزرگواران است‌‌؛ می‌گویند: "آنها که از ترورِ کرمان در سالگرد شهادت حاج قاسم خوشحال شدند، آنها که توهین کردند، آنها که نیش و کنایه زدند، همه از لج حکومت بوده. پس! ملامت‌شان نکنید. پس! وحدت را به هم نزنید." یعنی منظورشان این است که از سر لج بازی، نه تنها می‌شود ارزش ها را رها کرد بلکه حتی می‌توان شرافت را هم فراموش کرد. بلکه از سرِ لج، حتی می‌توان شهید مظلوم را هم دست انداخت که:"می‌خواستی برای شربت خوردن کرمان نروی"... توجیه های شاخ دار را طوری مزه دار می‌کنند که تَن شبه روشنفکرهای قدیم هم در گور می‌لرزد.
انگیزه های روانشناختی افراد به جای خود باید بررسی شود. ولی توجیه کردن ظلم، گره زدن همه چیز به لجاجت، کودکانه جلوه دادنِ لجاجت های ظالم... اینها همه یعنی بستن راه مقابله با ظلم. بزرگوارانِ نظریه پرداز نظرشان چیست که بگوییم آن که اختلاس می کند را هم رها کنند، چون احتمالا محصول سیاست گذاری مسئولین قبلی است؟ یا بگویند دزد ها را آزاد کنند که تا هر زمان لجاجت شان تمام شد و عقده های بچگی‌شان فروکش کرد، غارت کنند، اگر هم تمام نشد ادامه دهند،‌ یا بگویند هنجار و اخلاق و عفت و حجاب و ... را هم رها کنیم که لج بازی ها بیشتر طغیان نکند. اصلا بگویند همه چیز تقصیر حضرت آدم ابوالبشر(ع) است و تمام. اصلا بگویند مظلوم با اختیار و اراده اش، صبوری کند و رنج را تحمل کند تا ظالم ها که همه بی اراده شده اند اذیت نشوند...
با این دست فرمان دیگر کدام ظلم را می‌شود محکوم کرد؟ چه ظلم کلامی باشد، چه ظلم رفتاری. این یعنی تئوریزه کردن بی تفاوتی اجتماعی. اگر اینطور باشد، دیگر همه‌ی ظلم‌ها را می‌شود توجیه کرد. حتی ظالم‌های درجه یک هم می‌توانند خودشان را لج بازِ حوادث گذ‌شته جا بزنند. دیگر چه کسی می‌تواند محکوم شان کند؟ این ابتذال شِبه علمی کجا تمام می‌شود؟
undefined علی جعفری
#نظریه_سکوت#عدالت#هرج_و_مرج
@sobhemontazer

۹:۳۷

undefined نظریه‌ی سکوت (۱) undefined
غارت زمانی اتفاق می‌افتد که دیده‌بان ها باور می‌کنند که خطری در کار نیست. دیده‌بان ها و تریبون های تحریف، پر سر و صدا، برای توجیه غارت، نظریه‌ی سکوت می‌سازند. صحبت به هیچ وجه بر سر دشمنان دین نیست. در این مجموعه یادداشت، مجموعه‌ای از تحلیل‌های انحرافی را نقد می کنم، که همزمان با آتش دشمن علیه حیا، با ظاهری "کاملا" معقول و دینی، راه حیا زدایی را هموار می‌کنند...
undefined قدم اول: سانسور سخنِ فرمانده
چهاردهم فروردین ماه ۱۴۰۲، رهبر انقلاب گفتند خیلی از کسانی که حجاب را رعایت نمی‌کنند هم اهل تدین هستند؛ و در همان جلسه تاکید کردند که بی حجابی "حرام شرعی و سیاسی" است. اما بعضی تریبون های مذهبی موضوع را اینطور روایت کردند که: طبق گفته رهبری، گسترش بی حجابی با "حفظِ" معنویت و تدین جامعه منافاتی ندارد و "همه‌ی" بی حجاب ها هم بسیار مومن هستند و لذا پرداختن به حجاب اولویت ندارد... یعنی نص قرآن را با تحریف سخنان رهبر، سانسور کردند.
چند ماه گذشت، بیانات رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر در نوزدهم دی ماه امسال، باز هم این روایت سازی دستکاری شده را نقض کرد. رهبری دوباره از "تدین و تشرع" به عنوان اصلی ترین نقطه ی هدف دشمن گفتند، و بلافاصله به مساله حجاب اشاره و تاکید کردند که : "مسئله‌ی حجاب و این قضایای حجاب را با این چشم نگاه کنید. مسئله صرفاً این نیست که حالا قضیّه‌ی حجاب را یک عدّه‌ای نمی‌دانند یا ملاحظه نمی‌کنند؛ نه، یک عدّه‌ای انگیزه دارند ــ البتّه عدّه‌ی کمی ــ برای مخالفت و معارضه". درست چند روز قبل از آن هم رهبری از این گفتند که حجاب برای مقابله با لغزشگاه بزرگ جنسی، "باید" رعایت شود.
 رهبر از خانواده می‌گویند که برای مردم، فوق العاده مقدس است و می تواند الهام بخشِ حفظ حریم حیا در خیابان باشد. رهبر از جهل ها می‌گویند که "باید" برطرف شود، اما تریبون های تحریف از ناشنوا شدن مردم می‌گویند. رهبر از ایمان مردم به عنوان زمینه مساعد برای "جهل زدایی" می‌گویند، این تریبون ها می‌گویند: امکان تبیین حجاب وجود ندارد. رهبری از لغزشگاه بودن فضای جنسی برای ایمان می‌گویند، اما این تریبون ها می‌گویند: "چون رهبری گفته اند مردم مومن اند، پس پافشاری بر حجاب دیگر ضرورتی ندارد." رهبر همزمان از چند اولویت می گویند؛ از جنگ اقتصاد، از جنگ علیه حیا، از جنگ علیه وحدت، اما این تریبون ها بحث به راه می‌اندازند که: " اولویت اصلی از نگاه رهبر چیست"... فرمانده را با تفسیر به رای سخنان خود فرمانده، به حاشیه می‌رانند.
دشمن هر روز آتش روایتش را روی سر شهر می ریزد که بی حجابی را "حق فردی" و "موضوع بی ضرر" نشان دهد و التزام به حجاب را یک تحمیل سیاسی بازنمایی کند. تمام تنش های اجتماعی دقیقا از باورپذیرشدنِ این روایت سازی ها شروع می‌شود. اما تریبون های تحریف چه می کنند؟ با هزار و یک رویدادِ بی خاصیت و حاشیه ای "هیچ" مشکلی ندارند، ولی دقیقا زمان مقابله با آتش روایت دشمن علیه حجاب، ناگهان نطقشان باز می شود که: "همه چیز که حجاب نیست. ما باید به اولویت ها توجه کنیم".
نیت ها را خدا می داند، اما "رفتارشان" را آفت زده. راستی که عاقبت مرزهای خاک مان چه می شد، اگر به جای شهدا، به دست این تریبون‌ها سپرده شده بود.
ادامه دارد...
undefined علی جعفری
#نظریه#نظریه_سکوت#حجاب
@sobhemontazer

۲۱:۰۶

undefined نظریه سکوت‌ (۲) undefined
undefined حجاب-اقتصاد
فن بیان عالی، زبان بدن خوب، صدای گیرا، بانک کلمات بی حساب، سوابق پر و پیمان؛ جنس شان جور است، جز یک قلم؛ شهامت ایستادنِ زیر آتش هجمه... طوری در چشمان آدم زل می‌زنند که جدیت نگاه‌شان، ابتذال تحلیل شان را بپوشاند تا کسی نپرسد: قرار بود از بالای آن تریبون، خط شکن و روشنگر باشید یا اینکه پشت تریبون پناه بگیرید؟ دوگانه ی دروغِ حجاب-اقتصاد، آنقدر از این تریبونها تکرار شده که در ذهن بخشی از جامعه شبیه وحی منزل به نظر می‌رسد...
می‌پرسیم چرا باید مقابل ظلم به حیای جامعه سکوت کرد؟ پشت تریبون شان لبخند می‌زنند و می‌گویند: "معلوم است، به خاطر مصلحت، به خاطر ناکارآمدی و مشکلات اقتصادیِ کشور"... تریبون دار محترم! برای شما، آن نوجوان مظلوم که از این وضعیت، تحت فشار جنسی لِه می شود هم معلوم هست یا نه؟ خانواده‌ی نگران او برای شما معلوم هستند‌ یا نه؟ آنها مشکل اقتصادی ندارند؟ پس چرا باید ظلم اضافه‌ای را هم به دوش بکشند؟ هم نگران امنیت اقتصادشان باشند هم نگران امنیت روحی بچه هایشان و هم نگران هزینه های ناشی از تبعات بحران جنسی؟ اینها مردم نیستند؟ آیا جامعه ارث شمااست که هر تکه‌اش را خواستید سانسور کنید و باقی‌اش را "مردم" بنامید؟ فقط برای کسی که پر سر و صداتر باشد گوش دارید؟ دوگانه و تقابلِ کاذبِ "حجاب - اقتصاد" که شما درست کرده‌اید همین قدر پوک و بی مغز است. پسر و دخترمان قربانی تریبون های یخ زده‌ی شما هستند. ظلم به حیای جامعه و تجاوز به حریم خانواده کوچک است؟ یا شهامت های شما آب رفته؟
جهل های بخشی از جامعه نسبت به جایگاه حجاب، فقط "ضرورت" و "امکان" تبیین را بیشتر نشان می‌دهد، پس دیگر سکوت‌ شما چه معنایی دارد؟ کسی که از سر جهل وارد این فضا شده باشد قطعا بعد از تبیینِ قاطع و مستدل، با اقلیت بی حیا "همراه" و "هم شکل" نخواهد ماند. اما به نقطه ای رسیده‌ایم که حتی بعضی کسانی که با تبرج شدید در شهر تردد می‌کنند هم مقابل هر اعتراضی چهره ی حق به جانب می‌گیرند. این حس اقتدار از کجا آمده؟ جریان ضدحیا، روی لذت عمومی ساختنِ دخترمان، رنگ و لعاب رمانتیک می‌کشد و انحراف را شیوع می دهد، چون بعضی تریبون‌های مدعی حق، زبان تبیین ندارند‌.
شهید جان داد تا معبری برای غارت باز نشود؛ به خاک افتاد که حجت تمام شود؛ که تماشای غارت، عادت نشود. نیت‌ها را خدا می‌داند، ولی راستی که مرد میدان، روز جنگ شناخته می‌شود.
undefined علی جعفری
#نظریه#نظریه_سکوت#حجاب#خواص
@sobhemontazer

۱۰:۲۵

undefined نظریه سکوت (۳) undefined
undefined شیوع و تثبیت
دو خطای فاحش پیرامون مساله‌ی حجاب، که برخی چهره‌های شناخته شده‌ی‌‌ مذهبی تکرار می‌کنند:
undefined️‌ ۱- سانسورِ "سِرایت": یک وجه مهم موضوع حجاب، توجه به سرایت‌پذیری‌ِ شدید مساله ی جنسی است. برخی تریبون‌های مدعی دین و عدالت، به راحتی، این "سرایت مداوم" را نادیده می‌گیرند و طوری سخن می‌گویند که انگار شیوعی در جریان نیست. چطور می‌شود این "ابتلای اجباری" نوجوان هایمان را نادیده بگیریم؟‌ بُروز یک ناهنجاری، مجوزی می‌‌شود که آنها که مبتلا نشده اند را هم رها کنیم؟ این بی‌تفاوتی و روزمرگی، اگر ظلم نیست چه نام دارد؟
undefined۲- گذشته محوری: برخی تریبون های رخوت‌زده، بروز یافتن بی حجابی‌ها را به معنای تثبیت آن فرض کرده‌اند و با ژست علمی، صرفا از ریشه‌های آن در "گذشته" می‌گویند، در حالی که اساسا شخصیت نوجوان‌ ما همین امروز در حال شکل گیری است.‌ معنا و تصویر حجاب، همین امروز برای او در حال روایت شدن است. شخصیت نوجوان، امروز در حال شنیدن این معناها برای تعیین هویت خود است. علت‌ها کاملا در جریان هستند و مساله را شکل می‌دهند. پس تثبیت شده فرض کردن مساله، یعنی ایجاد انفعال. سرمایه فرهنگی و تعلقات دینی کشور، همچنان پر است از ظرفیت‌های تبیین ضرورت حجاب‌ برای‌ نسل‌های مختلف. جریان ضدحیا ،"حق امنیت جنسی" را هزاران بار، حجاب اجباری می‌نامد و "شهوت اجباری" را هزاران بار پوشش اختیاری می‌خواند تا جای آزادی و تحمیل را عوض کند و بی حجابی را حق شخصی نشان دهد. تنش‌های اجتماعی، نتیجه باورپذیر شدن همین دروغ پرتکرار است. وقتی دشمنِ حیا، امروز را می‌سازد، تریبون‌های رخوت، مدام از گذشته‌ها می‌گویند؛ گذشته هایی که خودشان هم در آن حضور داشتند، و آن زمان هم باز از "گذشته ها" می‌گفتند.
ما هنوز روزهای کرونا را به یاد داریم.در دوره‌ی کرونا نقطه‌ی اول، تاکید قاطع بر مضر بودن و مسری بودن کرونا بود تا مسأله از دایره‌ی "حق شخصی" خارج شود. نه کسی شیوع را نادیده می‌گرفت، نه کسی مقابله با مسأله را معطل "گذشته‌ها" نگاه می‌داشت. به عینه دیدیم که شیوع بیشتر کرونا، فقط ضرورت اقدام را بیشتر نشان‌ می‌داد. آیا واقعا مرگ معنویت و حیا، کوچک تر از مرگ جسم هااست که این تریبون‌ها اینطور شده‌اند و از این شیوع و ابتلا نمی‌گویند؟ آن تریبونی که توجیه می‌تراشد، چه‌ جوابی دارد؟
undefined علی جعفری

#نظریه_سکوت#حجاب#خواص
@sobhemontazer

۸:۲۱

undefined نیازِ لحظه undefined
در تحلیل‌های رایج اجتماعی،‌ مفاهیمی مانند "اقدام کوتاه مدت" و "اقدام بلند مدت" را بارها شنیده‌ایم. این نوع تقسیم بندی گرچه بخشی از واقعیت را ترسیم می‌کند اما برای تحلیل دقیق ظرفیت‌ها و پویایی های اجتماعی ناکارآمد است. اما رهبر انقلاب در تحلیل‌هایشان بارها بر یک مفهوم مهم دیگر تاکید کرده‌اند: "نیاز لحظه". ایشان در توضیح مفهوم نیاز لحظه، به ماجرای توابین و عدم درک بزنگاهِ عاشورا و جاماندن آنها از حضرت امام حسین(ع) اشاره می‌کنند. مفهوم "نیاز لحظه"، از یک ظرفیت فعال حکایت‌ می‌کند؛ از یک بزنگاه که بسته به انتخاب ما، تحولات اساسیِ مثبت یا منفی را رقم می‌زند؛ منجر به فتح می‌شود یا منجر به فاجعه. نیاز لحظه یعنی، یک حرکت به هنگام تا "شروعِ" یک گشایش مهم فاصله داریم، و در عین حال، یک تعلل و سستی ما، به یک خسارت‌ بزرگ منجر می‌شود... "نیاز و ظرفیت لحظه"، همین قدر بینابینی است.
نیاز لحظه موضوعاتی را نشان می‌دهد که دست دشمن به آنها نرسیده ولی‌ دقیقا همانها را هدف گرفته است و تلاش می‌کند ما را از پافشاری و مقاومت درباره‌ی آنها منصرف کند. فاجعه یا فتح به انتخاب ما در آن بزنگاه برمی‌گردد.‌ این بزنگاه دقیقا همان نقطه‌ای است که بسیاری تریبون‌های مذهبی به بهانه‌ی "کار عمیق و اساسی"، آن را نادیده می‌گیرند، در حالی که دقیقا در همان زمان، یک ظرفیت عظیم و عمیق برای کنش‌گری فراهم است که بلااستفاده مانده است. ظاهر شبه علمی و معقول بسیاری از تحلیل‌های ناقص، در پنهان کردن همین نیاز و ظرفیت لحظه است.
بسیاری نخبگان فرهنگی و کنشگران رسانه‌ای، درست در لحظه‌ی بروز تنش ها و اختلافات مهم، دو نوع مواجهه دارند: در مواجهه‌ی اول، با عدم درک بزنگاه، موضوع مورد هجمه را موضوعی تمام شده تحلیل می‌کنند و به جای دیدن ظرفیت‌های فعلی، صرفا به ریشه‌یابی های کلی گویانه پیرامون آن مساله می‌پردازند، یا طوری اظهار نظر می کنند که گویا آن مسأله کاملا بی ‌زمان است و هیچ فوریتی برای اقدام مطرح نیست. در مواجهه‌ی دوم، اساسا اهمیت موضوعِ مورد هجمه را انکار می‌کنند تا اینطور به نظر آید که از دست رفتن آن، خسارتی جدی به بار نمی‌آورد.
نیاز لحظه، نقطه‌ای است که توجه به آن، مثل باتلاق، دشمن را در خودش می‌کشد، و ندیدن آن، دقیقا همین وضعیت را برای ما رقم خواهد زد. می‌توان ارزشمندیِ بسیاری از تریبون‌های خواص را با شاخصِ "درک نیاز لحظه"، ارزیابی کرد.
undefined علی جعفری
#نیاز_لحظه#نخبگان#خواص
@sobhemontazer

۱۸:۳۰

undefined نظریه سکوت (۴) undefined
undefined جبهه‌ی غرب - جبهه‌ی جنوب
برخی دوگانه‌‌ها، نوعی تقابل را بین‌ دو موضوع رقم می‌زنند. این دوگانه‌ها این ذهنیت را ایجاد می‌کنند که پرداختن به یک موضوع، مانع پرداختن به موضوع دیگر شده است و یا تاثیری منفی بر آن گذاشته است.
درست در زمان هجمه‌ی همه جانبه به حیا، عده‌ای دوگانه‌ی حجاب-اقتصاد را در ذهن‌ها برجسته می‌کنند. سوال این است که چرا درباره بقیه‌ی موضوعات غیر اقتصادی، تقریبا هیچ دوگانه‌ای با اقتصاد ساخته نمی‌شود؟ مثلا چرا همین دوگانه‌ی ساختگی را درباره‌ی عرصه‌ی نظامی مطرح نمی کنند و آنجا یادشان نمی‌افتد که بر اولویت اقتصاد تأکید کنند. آیا اگر این تحلیلگران، در دهه شصت در جبهه‌‌های جنگ بودند، مثلا به بهانه‌ی اولویت جبهه‌های جنوب، علیه جبهه‌ی غرب کشور، دوگانه می‌ساختند؟ آیا دوگانه‌ها باید بین مسائل اصلی تقابل‌سازی کنند؟
در حال حاضر اساسا چند نفر در حال کنشگری فرهنگی مستمر برای حجاب هستند؟ آیا همین مقدار هم تریبون داران محترم را آزار می‌دهد که مرتباً دوگانه‌ی کاذبِ حجاب-اقتصاد درست می‌کنند؟ چرا طوری وانمود می‌کنند که پرداختن به حجاب آنقدر زیاد شده که باید نسبت به اولویت اقتصاد در مقابل پرداختن به حجاب هشدار داد؟ چرا مردمی که دغدغه دارند را به سکوت اجباری می‌کشانند؟ مرد میدان، کاستی‌های میدانِ زیر آتش را پر می‌کند یا دوگانه‌ی کاذب درست می‌کند؟ کاستی این میدان‌، تبیینِ مستدل حق است و تقبیح ظلمی که به حیا می‌شود‌.
صحبت از نیتها نیست، صحبت از عملکردهااست. آیا باز کردن راه دشمن، شاخ و دم دارد؟ مسأله‌ی میدان کاملا واضح است؛ دشمن عزم کرده دختر شیعه را برهنه کند و خانواده را غارت کند. دشمن، راه خلوتِ بی مانع می‌خواهد، و تریبونهایی این راه را برایش باز می‌کنند.
پ ن: در قسمت دومِ نظریه سکوت‌ ، دوگانه‌ی حجاب-اقتصاد را از منظری دیگر نقد کردم. این دوگانه بیش از همه، قشر ضعیف جامعه را تحت فشار قرار می‌دهد.
undefined علی جعفری
#نظریه_سکوت#حجاب#خواص
https://ble.ir/sobhemontazerhttps://eitaa.com/sobhemontazer

۵:۰۶

undefined مالک‌ها undefined
«مالک اشتر، امام را نمی‌گرفت که بایست تا اندامت را ببینم، می‌رفت تا رنج علی را کم کند و سنگینیِ [بارِ] علی را بردارد، حتی اگر فرسنگ‌ها از او دور شود و سال‌ها او را نبیند، که آن‌ها در جدایی‌شان باهمند و جمعند، ولی دیگران در جمعشان هم از علی جدایند.»
«مالک‌ها هستند که عشقشان شکل گرفته و حرکت شده، و معّلیٰ‌ها هستند که عشقشان تبدیل شده و به تسلیم رسیده، و آن درختان تنومند تشیّع هستند که آن باغبان‌ها را دلشاد می‌کردند... که از نسیم سبک تر و رام‌تر بودند؛ در حالی که طوفان‌ها را هم به بازی می‌گرفتند و کوه‌ها را هم بیستون می‌ساختند.»
undefined استاد صفایی حائری. کتاب "تو می‌آیی"
#ظهور#انتظار
https://ble.ir/sobhemontazerhttps://eitaa.com/sobhemontazer

۱۹:۵۷

#دردِ_قلم
چشم در چشم
سرت را از درد فشار می‌دهی، از فکر غربت زن فلسطینی، از اینکه درد تمام نمی‌شود...
تلویزیون روشن می شود ، نظرات مردم پخش می‌شود: خیلی ممنون از زحماتتون، فقط میشه لطفاً سریال "..." رو هم مجدد پخش کنین؟ از دفعه قبل که پخش کردین چندسال گذشته، من و شوهرم خیلی دوستش داشتیم... راست می‌گوید، چندسال گذشته، چندسال قبل هم غزه اسیر بود، حالا هم اسیر است. چند سال قبل یک طفل معصوم بود، حالا‌ قد کشیده، یک دختر معصوم شده، زیر چکمه‌ی صهیون. راست می‌گوید، تلویزیون نه‌ فقط یک قسمتش، که بیشترش باید ویدیو کلوپ باشد، تا دلمان تنگ نشود برای چشمان خیره قاسم، که چشمان هیز صهیون را درمی‌آورد. تلویزیون باید از بامشادها پر باشد تا یک وقت کسی هوای قاسم سلیمانی شدن به سرش نزند. بانک سرگرمی، بی دردی می‌کارد و یخ زدگی درو می‌کند، که حتی وسط درد غزه هم یادمان نمی‌رود سریال طنزمان را درخواست کنیم، پخش نکرد هم‌ مهم نیست، هزار تا ویدیو کلوپ آنلاین داریم. بانک سرگرمی، کلی کار مهم، کلی سریال طنز دارد که نود بار پخش شده اند و نود بار دیگر هم "باید" پخش شوند. بانک سرگرمی حاضر است چند بار دیگر، "بازمانده" را هم پخش کند که وجدان مان هم آرام بگیرد.
خدا کند اگر اینجا قاسم نمی‌شویم، آنجا دیگر بسوزیم و آب شویم و خدا ببخشد. خدا کند اگر امروز اینقدر جان سخت شده ایم و از این درد نمی‌میریم، فردا روزی با دختر غزه چشم در چشم نشویم، خدا کند ما را از درب پشتی به جهنم ببرند تا قبل رفتن، با دختران فاطمه(س) چشم در چشم نشویم. خدا کند پسر غزه حافظه اش را چند روزی از دست بدهد و چیزی نپرسد. خدا کند دنیا چند روز دهانش را ببندد، چند روز تکان نخورد، چند روز ویدیو کلوپ ها ساکت شوند چند روز مدعیان ساکتِ دین لال شوند و از این نگویند که: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، تا یادمان برود هنوز عده ای می‌گویند: نه غزه نه لبنان...
خدا کند قبل از اجابت همه ی این دعاها مهدی(عج) آمده باشد؛ با قاسم هایی که هنوز هستند، و قاسم هایی که رفتند؛ قاسم هایی که میان خون دل غزه، کنسرت عیدانه و رمضانی و سریال درخواستی حالشان را خوب نمی‌کند‌‌ و اشکشان را کم نمی‌کند.
#فلسطین#ظهور
https://ble.ir/sobhemontazerhttps://eitaa.com/sobhemontazer

۱۱:۵۵

undefined تقوای تحلیل undefined
در کثرت ادعاها و تحلیل ها، دغدغه‌ی پیدا کردن تفاوت درست از غلط، گاهی به سردرگمی و سرگیجه می‌انجامد، و گاهی سر از تعصب در می‌آورد. صداقت را چطور باید پیدا کرد؟ وقتی حتی درستیِ نیّت هم تضمین کننده‌ی صادقانه بودن محتوای یک تحلیل نیست، پس چه باید کرد که تحلیل‌ها، آغشته به تحریف نگردند؟ اینجا شاید مفهوم "تقوای تحلیل"، راهگشا باشد‌‌. تقوای تحلیل، یعنی رسیدن به یک تصویر همه جانبه از مسأله، که دور از تحریف باشد؛ یعنی رسیدن به نقطه‌ای که بتوانیم همزمان، دورنما و کلیات یک مساله را در کنار جزییات آن مسأله در جای‌‌ خودشان ببینیم.
برای تحقق تقوای‌ تحلیل، در مرحله‌ی اول باید ریشه‌ی اصلی مسأله‌ مشخص گردد. تمام زیر شاخه ها حول یک ریشه شکل گرفته‌اند. یک انتخاب اشتباه در تشخیص این ریشه، تمام شاکله‌ی تحلیل را به بیراهه می‌کشد. هر جزئی از مسأله که مهم باشد یا بیشتر در چشم باشد، لزوما ریشه‌ی مسأله نیست. ریشه‌ی اصلی باید مبتنی بر دلایل قطعی تعیین شود. بسیاری از تحلیل‌ها زمانی به تحریف کشیده می‌شوند که توجه به یک وجه از مسأله، موجب پنهان ماندن ریشه‌ی اصلی مسأله گردد. پس از شناسایی ریشه اصلی، باید سایر جزییاتی که با تقدم و تاخر، حولِ آن ریشه قرار گرفته‌اند را دید، وگرنه یک کلاژ غیر واقعی از مساله شکل می گیرد که به هر جزئی، هر مقدار که خواسته وزن داده است. نتیجه‌ی فقدان تقوای تحلیل، رسیدن به تصویری از مسأله است که اجزای آن کاملا سلیقه‌ای کنار هم چیده شده‌اند، نه آنطور که دقیقا هستند؛ یعنی فقط سایه‌ای از واقعیت که خود واقعیت را تحریف کرده است. ‌پس تقوای تحلیل، به صبر و توقف نیاز دارد، به چرخیدن دور مسأله و به عوض کردن زاویه دید احتیاج دارد، تقوای تحلیل به این نیاز دارد که ابتدا خودمان از یک تحلیل که فقط شبیه واقعیت است لذت نبریم.
پلتفرم‌هایی مانند اینستاگرام را‌ از این منظر بررسی کنیم‌. در اینستاگرام باید انبوهی از خرده اطلاعات پراکنده وجود دارند، که عمدتا به جای مباحثه و جامع نگری و رسیدن به تحلیل دقیق، به انباشته شدن و فربه‌شدن می‌انجامند. در چنین فضایی، درست بودن یک موضع‌گیری را سلبریتی ها و میکرو سلبریتی ها تعیین می‌کنند نه قوت استدلال‌ها. در اینستاگرام "معمولا" آنهایی در صدر هستند که زودتر و بیشتر می‌توانند یک تصویر گزینشی و دستکاری شده -ولی باورپذیر- از واقعیت را به جای واقعیت اصلی بنشانند. البته فضایی مثل اینستاگرام قطعا شیوه‌ی اندیشیدن و تحلیل را تعیین نمی‌کند، ولی مجرایی برای شیوعِ اَشکالی از تحلیل است.
می‌توان یکبار فعالیت کنشگران فرهنگی را از این منظر بررسی کرد تا ببینیم کدام یک مبتلا به همین کلاژ سلیقه‌ای و دستکاری‌شده از واقعیت هستند.
undefined علی جعفری

#تقوای_تحلیل
https://ble.ir/sobhemontazerhttps://eitaa.com/sobhemontazer

۱۷:۳۹

thumnail
undefined سرزمین آرزوها undefined
وقتی قرار است مسوولیت پیشبرد گفتمان انقلاب اسلامی در سطح کلان و راهبردی، بر دوش یک شخصیت باشد، یک عهد مهم و ضروری، تجلی یافتن آن گفتمان در رفتار و کلام خود آن شخصیت است. شناخت عمق گفتمانی یک شخصیت، در مرحله‌ی اول نیازمند این است که تمام این گفتمان، در قالب رفتار خود شخصیت، ساده سازی گردد تا مخاطب، به واسطه‌ی لمس آن شخصیت، آن گفتمان را نیز درک کند و آن را مرتبط با آرزوها و رویاهای خود ببیند. در اینجا مدیریت تصویر شخصیت، دیگر نه یک برساخته‌ی کاذب رسانه ای، بلکه مرحله ای از عینیت بخشی به یک گفتمان حقیقی است؛ یعنی نشان دادن ارتباط یک گفتکان، با آرزوهای اصیل یک جامعه.
آنچه به صورت فشرده در ذهن مخاطب تداعی می‌گردد، در مرحله اول، تصویری است که از خود شخصیت به خاطر می‌سپارد، تصویری که لازم است برای مخاطب، معرف آرزوهای به دست آمده و آرزوهای از دست رفته‌ی خودش باشد، وگرنه انبوهی از برنامه ها و زحمات آن شخصیت، مانند وصله‌ای سنگین فقط بر ذهن مخاطب سنگینی می‌کنند و مخاطب احساس می‌کند که این شخصیت، صرفا شخصیتی بلندپرواز ولی بی ارتباط با آرزوهای او است. تمامی صبرهای یک شخصیت ، تمام خروش های او، تمام غضب‌ها و لبخندهای او، تمام خطابه‌ها و نقدها و شعارهای او، همگی باید رنگ و بوی آرزوهایی مشخص را داشته باشند تا اتصال آنها با مردم رقم بخورد.
این اتصال گفتمان به آرزو، نه در دام کلی گویی های انتزاعی می‌افتد و نه اسیر سطحی سازی و تقلیل های عوام فریبانه می‌شود. این فرآوری گفتمان در قالبی ملموس، حلقه‌ی مفقوده فعالیت های رسانه‌ای جبهه انقلاب است‌.
undefined علی جعفری
#انتخابات#گفتمان#آرزو
Https://Ble.ir/sobhemontazer

۱۰:۱۲

undefined تبیین کوفه، تبیین شام undefined
کاروان اسرایی که پس از عاشورا به کوفه برده شدند همان بزرگوارانی بودند که در اسارت، به شام نیز برده شدند، اما زبان و بیان آنها مقابل کوفیان، با سخن آنها مقابل مردم عادی اهل شام تفاوت‌هایی جدی داشت. زنده نگاه داشتن عاشورا یعنی زنده نگاه داشتن همین جامعیت و تنوع رفتاری اولیای خدا در شرایط مختلف در مقابل گروه های مختلف؛ جامعیتی با هدف زنده نگاه داشتن "حریم‌ها". رحمت واسعه بودن امام حسین(ع) بسیار فراتر از محدود شدن در یک شیوه‌ی رفتاری ثابت است.
یک نمونه‌ی مهم‌ که این تنوعِ شیوه‌ی رفتاری اولیای خدا را نشان می‌دهد، خطبه‌ی حضرت زینب(س) در هنگام ورود به کوفه، پس از اسارت است. بخش هایی از خطبه را ببینیم:
«چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است، خود را به خشم خدا گرفتار نموده و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است. وای بر شما‌ای مردم کوفه! آیا می‌دانید چه جگری از رسول خدا دریده‌اید؟ چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشانده‌اید؟! چه خونی از آن حضرت بر زمین ریخته‌اید؟! و چه حرمتی از او شکسته‌اید؟! شما این جنایت فجیع را بی‌پرده و آشکار به انجام رسانید.»
سرتاسر خطبه مملو از عتاب و سرزنش و تندی با کوفیان است، چون کوفیان چشم در چشم اهل بیت پیامبر، آنها را به خاک و خون کشیده بودند در حالی که آنها را می شناختند و مدیون محبت آنان بودند. "شناختن" و باز "لگدمال کردن"، درد بزرگی است. انسان کوفی، "حریم" را لگدمال کرده بود. امروز بی توجهی به ارزش‌های امام که حتی گاهی در روز روشن تا مقابل مجلس عزای ایشان می‌آید- فارغ از اینکه انگیزه آن چیست- همان بی حرمتیِ در عین شناخت است. مسأله، مسأله‌ی گسترش بی توجهی به محضریت خدااست. وقتی محضریت خدا نادیده گرفته شود، روح خودمحوری و تنازع به سرعت بر تمام شئون اجتماع سایه می‌اندازد و روح حق گرایی را لگدمال می‌کند. به همین خاطر یکی از راهبردهای مهم تربیتی اولیای خدا، نکوهش و جلوگیری از شکسته شدن "حریم‌ها" است.
وقتی زنده ماندن عاشورا ثمره‌ی‌ قیام زینبی است، امتداد نگاه عاشورایی نیز تنها با نگاه جامع به تمام کنش‌های تبیینیِ زینب کبری(س) امکان‌پذیر است. اولیای خدا از راهبردهای مختلف، متناسب با "ضرورت ها" استفاده می‌نمودند، اما محور ثابت تمام این کنش‌ها، جلوگیری از انحطاط مردم و هتک حریم‌های اخلاق و شریعت است؛ گاهی با سرزنش، گاهی با محبت، گاهی با تغافل، گاهی با امر و نهی، و گاهی با ترکیبی از همه‌ی این روش‌ها. جهاد برای ظهور، جامعیتی زینب‌گونه می‌خواهد.
undefined علی جعفری
#تربیت#انتظار#محضریّت
Https://Ble.ir/sobhemontazer

۲۰:۳۳

thumnail
undefined رسانه‌ی عهد undefined
حسرت نهفته‌ی این تصویر چیست؟ چرا هر بار نگاه می‌کنیم آه حسرت می‌کشیم. چرا آرزوی بازگشتن زمان را داریم؟ این حسرت فقط حسرت از دست‌دادن یک شخصیت است؟ یا حسرت نادیده گرفتن یک عهد؟
این قاب‌ها در حالت عادی، نهایتا چند دقیقه‌ای از یک بخش خبری می‌شوند، بدون هیچ پرداخت هنرمندانه‌ای؛ بدون هیچ عهدی و هیچ قراری. صبح رسانه‌های ما با صبح قهرمان‌ها چه شباهتی دارد؟ رسانه‌ی ما عمدتا صبح را با تصویر کوه و دشت، با مرور اخبار و با جاذبه‌های سرگرمی شروع می‌کند؛ یعنی با فراغت ذهنی، نه با تعهد قلبی .‌..ما به وقت آشکار شدن حماسه، قهرمان‌ها را تشویق می کنیم، ولی صبح را با خیال اینکه چقدر شبیه آن‌ها شویم و چقدر پای قرار با آن‌ها بمانیم شروع نمی‌کنیم، صبح رسانه‌ی ما شروع یک جریان تجدید عهد نیست. صحبت به هیچ وجه بر سر پر شدن کمّی رسانه ها از تصویر قهرمانان نیست، مساله این است که اتمسفر رسانه‌ای و "طراحی" سیر برنامه های ما بر مبنای "حراست از عهد ها از صبح تا شام"، شکل نگرفته است، رسانه‌ی ما رسانه‌‌ی "عهد محور" نیست.
حالا وقتی آن قاب‌ها را بعد از اینکه "دیر" می‌شود می‌بینیم، شاید در عمق وجدانمان احساس می‌کنیم که این قاب‌ها بیش‌ از این‌ها ارزش داشتند، ولی ما آن‌ها را به بخش خبری فرستادیم... دست کم در عالم رویا تصورش زیبا است که همین فردا رسانه‌ی ما، رسانه‌ی عهد باشد در زمانِ بودنِ مردان میدان، نه رسانه‌ی حسرت، بعد از رفتن آن‌ها. حماسه‌ها صبح و شب از راه می‌رسند، ما و رسانه هایمان کجای رسیدن به عهد مردان خدا هستیم؟
undefined علی جعفری
#عهد#انتظار
Https://ble.ir/sobhemontazer

۱۹:۳۰