طوفانالاقصی، بازگشت غرب آسیا به نظم دینی
•بخش آخر(#بازنشر به مناسبت سالگرد طوفان الأقصی)
سارا عاقلی
نبرد «نیروی مقاومت» با «نیروهای نیابتیِ آمریکا» حالا به ایستگاه پایانی یعنی قلب نظم مدرن در خاورمیانه (اسرائیل) رسیده است. از بین رفتن اسرائیل به معنای از بین رفتن نظم مدرن صدسالۀ این منطقه و بازگشت به نظم طبیعی و دینی غرب آسیاست. بر همین اساس، «طوفان الاقصی» از جنس جنگ جهانی اول است؛ از جنس جنگ هایی که تاریخ را ورق میزنند و نظمی دیگر را مستقر میکنند. بی راه نیست که اگر آن را به لحاظ بزرگی و تأثیرگذاری، جنگ جهانی سوم بنامیم. با این تفاوت که برعکس جنگ اول و دوم، این جنگ را غربِ مدرن برای توسعۀ سرزمینی راه نینداخته بلکه جریان مقاومت آن را برای بازگشت به خویشتن منطقه ای برپا کرده است. به همین خاطر شاهد مشارکت کل جبهۀ مقاومت در آن هستیم. «مقاومت» از فلسطین تا یمن و حزب الله لبنان، از سوریه تا ایران به «طوفان الاقصی» معتقد است و در آن مشارکت میکند چون آن را دروازۀ بازگشت تمام منطقه به خود واقعی میداند. این خود، چیزی در گذشته نیست، بلکه شالودۀ سیاسی منطقه است و ارادهای برای ساختن این خود در آینده.
نیروی مقاومت فعلی فقط با اسرائیل نمی جنگد، بلکه با کل فرایندی می جنگد که از اوت 1914 آغاز شد و خاورمیانۀ فعلی را بنیان نهاد و سلول سرطانی اسرائیل را در آن کاشت. «طوفان الاقصی» با جانشینی بریتانیا به جای عثمانی می جنگد، با تجزیۀ غرب آسیا، با قرارداد سایکس-پیکو بین انگلیس و فرانسه، با لشکرکشی «آلنبی» به دروازه های فلسطین، با بیانیۀ بالفور، با طرح مهاجرت هزاران یهودی، با ایدۀ دو دولتی و جاساز کردن صهیونیست ها در کنار فلسطینی ها، با آوارگی در سال 1948، با قراردادهای عادی سازی روابط با اسرائیل از کمپ دیوید تا معاملۀ قرن و با طرح «خاورمیانۀ بزرگ».
@Sourehmagazine
•بخش آخر(#بازنشر به مناسبت سالگرد طوفان الأقصی)
سارا عاقلی
نبرد «نیروی مقاومت» با «نیروهای نیابتیِ آمریکا» حالا به ایستگاه پایانی یعنی قلب نظم مدرن در خاورمیانه (اسرائیل) رسیده است. از بین رفتن اسرائیل به معنای از بین رفتن نظم مدرن صدسالۀ این منطقه و بازگشت به نظم طبیعی و دینی غرب آسیاست. بر همین اساس، «طوفان الاقصی» از جنس جنگ جهانی اول است؛ از جنس جنگ هایی که تاریخ را ورق میزنند و نظمی دیگر را مستقر میکنند. بی راه نیست که اگر آن را به لحاظ بزرگی و تأثیرگذاری، جنگ جهانی سوم بنامیم. با این تفاوت که برعکس جنگ اول و دوم، این جنگ را غربِ مدرن برای توسعۀ سرزمینی راه نینداخته بلکه جریان مقاومت آن را برای بازگشت به خویشتن منطقه ای برپا کرده است. به همین خاطر شاهد مشارکت کل جبهۀ مقاومت در آن هستیم. «مقاومت» از فلسطین تا یمن و حزب الله لبنان، از سوریه تا ایران به «طوفان الاقصی» معتقد است و در آن مشارکت میکند چون آن را دروازۀ بازگشت تمام منطقه به خود واقعی میداند. این خود، چیزی در گذشته نیست، بلکه شالودۀ سیاسی منطقه است و ارادهای برای ساختن این خود در آینده.
نیروی مقاومت فعلی فقط با اسرائیل نمی جنگد، بلکه با کل فرایندی می جنگد که از اوت 1914 آغاز شد و خاورمیانۀ فعلی را بنیان نهاد و سلول سرطانی اسرائیل را در آن کاشت. «طوفان الاقصی» با جانشینی بریتانیا به جای عثمانی می جنگد، با تجزیۀ غرب آسیا، با قرارداد سایکس-پیکو بین انگلیس و فرانسه، با لشکرکشی «آلنبی» به دروازه های فلسطین، با بیانیۀ بالفور، با طرح مهاجرت هزاران یهودی، با ایدۀ دو دولتی و جاساز کردن صهیونیست ها در کنار فلسطینی ها، با آوارگی در سال 1948، با قراردادهای عادی سازی روابط با اسرائیل از کمپ دیوید تا معاملۀ قرن و با طرح «خاورمیانۀ بزرگ».
@Sourehmagazine
۱۶:۰۰
۱۴:۱۴
ماهنامۀ سوره
دربارهٔ کتاب «پاییز آمد» نوشتهٔ گلستان جعفریان بانویی ایستاده در میدان محمدصالح سلطانی #بازنشر از پیششمارهٔ اول به مناسبت انتشار تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد» @Sourehmagazine
دربارۀ کتاب «پاییز آمد» بانویی ایستاده در میدان محمدصالح سلطانی
#بازنشر از پیششمارهٔ اول به مناسبت انتشار تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد»
این یک روایت کلیشهشکن است؛ روایتی که شبیهش را کمتر دیده، شنیده یا خواندهایم. قصه، قصۀ یک زنِ مجاهد است که سبک زندگیاش، آرزوی همۀ آنهایی است که دوست دارند برای باورهایشان کاری کنند. راوی «پاییز آمد» از آن دخترهایی بوده که عادت به خانهنشینبودن نداشتند و در روزهای نخستِ پس از پیروزی انقلاب، هر کاری برای کمک به قوامگرفتن نهال نوپای انقلاب اسلامی نیاز بود، انجام میدادند؛ از تقویت مبانی فکری با مطالعه و مباحثه گرفته تا آموزش نظامی به دختران و کمک به ادارۀ کمیتۀ انقلاب اسلامی در آن روزهای آشفته.
قهرمان «پاییز آمد» از نسل بانوانی است که انقلاب اسلامی آنها را به صحنه آورد و هیچوقت از صحنه خارج نکرد؛ بانوانی که میدانداری، همسرداری و مادری را کنار هم بلد بودند و در هیچکدام کم نمیگذاشتند. این قصه یکی از بیشمار قصههای شگفتانگیز زنان ایرانی در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب است؛ قصۀ زنی کنشگر و فعال که در جهان پیرامونش «مؤثر» است و بر تابلوی انقلاب اسلامی، اثر چشمنوازی از خود به یادگار گذاشته است.
«پاییز آمد» قصۀ زندگی خانم «فخرالسادات موسوی» است. همسر سردار شهید «احمد یوسفی» که سرپرست تبلیغات لشکر 17 علیبنابیطالب و مسئول مهندسی سپاه زنجان بوده و در سیسالگی به شهادت میرسد. اما خانم موسوی پیش از همسریِ یک سردار شهید، از فعالترین بانوان زنجانی در سالهای ملتهب اواخر دهۀ پنجاه و اوایل دهۀ شصت بوده. در واقع این کتاب نه فقط خاطرات یک همسر شهید که خاطرات یک بانوی فعال است؛ زنی ایستاده در میدان انقلاب.
کتاب گذشته از تمام جنبههای قهرمانانۀ زندگی خانم موسوی، یک عاشقانه است. ماجرای ازدواج خانم موسوی با سردار شهید احمد یوسفی، از آن ماجراهایی است که سخت میشود باور کرد در زندگی یک پاسدار اتفاق افتاده باشد! شیوۀ آشنایی، مراسم عقد و تشکیل زندگی این زوج آنقدر از معیارهای قدیمی و ملاکهای گذشتگان دور است که انگار نه متعلق به دهۀ شصت که داستانی از امروزِ ماست. فخرالسادات بانو و همسرش احمدآقا، زندگیکردن را خوب بلد بودند و این را میشود از عاشقانههای حسرتبرانگیزِ این دو نفر فهمید. کتاب پُر از لحظههای شیرینی است که از یک عشق عمیق برخاسته و نویسندۀ «پاییز آمد» آنها را نجیبانه روایت کرده.
مدتهاست روایت زندگی همسران شهدا در دستور کار راویان ادبیات پایداری قرار گرفته و تعداد کتابهایی که با محوریت خاطرات این زنان منتشر میشود، در حال افزایش است. اما «پاییز آمد» میان همۀ این کتابهای خاطرات، برجسته است و این برجستگی علاوه بر سوژۀ خاص، حاصل روایت خوشفرم خانم «گلستان جعفریان» است. قلم متواضع نویسنده، با لحنی یکدست و پرداختی همگون، قصۀ زندگی خانم فخرالسادات موسوی را با متانت و البته در حجمی معقول (دویست صفحه) به رشتۀ تحریر درآورده. «پاییز آمد» نه از آن کتابهای کلیشهایِ روایت جنگ است و نه از آن کتابهای پُرحجمِ خاطراتِ دفاع مقدسی. ما با یک کتاب خاطرۀ ساده و صمیمی طرفیم؛ طرحی از یک زندگی باشکوه.
@Sourehmagazine
#بازنشر از پیششمارهٔ اول به مناسبت انتشار تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد»
این یک روایت کلیشهشکن است؛ روایتی که شبیهش را کمتر دیده، شنیده یا خواندهایم. قصه، قصۀ یک زنِ مجاهد است که سبک زندگیاش، آرزوی همۀ آنهایی است که دوست دارند برای باورهایشان کاری کنند. راوی «پاییز آمد» از آن دخترهایی بوده که عادت به خانهنشینبودن نداشتند و در روزهای نخستِ پس از پیروزی انقلاب، هر کاری برای کمک به قوامگرفتن نهال نوپای انقلاب اسلامی نیاز بود، انجام میدادند؛ از تقویت مبانی فکری با مطالعه و مباحثه گرفته تا آموزش نظامی به دختران و کمک به ادارۀ کمیتۀ انقلاب اسلامی در آن روزهای آشفته.
قهرمان «پاییز آمد» از نسل بانوانی است که انقلاب اسلامی آنها را به صحنه آورد و هیچوقت از صحنه خارج نکرد؛ بانوانی که میدانداری، همسرداری و مادری را کنار هم بلد بودند و در هیچکدام کم نمیگذاشتند. این قصه یکی از بیشمار قصههای شگفتانگیز زنان ایرانی در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب است؛ قصۀ زنی کنشگر و فعال که در جهان پیرامونش «مؤثر» است و بر تابلوی انقلاب اسلامی، اثر چشمنوازی از خود به یادگار گذاشته است.
«پاییز آمد» قصۀ زندگی خانم «فخرالسادات موسوی» است. همسر سردار شهید «احمد یوسفی» که سرپرست تبلیغات لشکر 17 علیبنابیطالب و مسئول مهندسی سپاه زنجان بوده و در سیسالگی به شهادت میرسد. اما خانم موسوی پیش از همسریِ یک سردار شهید، از فعالترین بانوان زنجانی در سالهای ملتهب اواخر دهۀ پنجاه و اوایل دهۀ شصت بوده. در واقع این کتاب نه فقط خاطرات یک همسر شهید که خاطرات یک بانوی فعال است؛ زنی ایستاده در میدان انقلاب.
کتاب گذشته از تمام جنبههای قهرمانانۀ زندگی خانم موسوی، یک عاشقانه است. ماجرای ازدواج خانم موسوی با سردار شهید احمد یوسفی، از آن ماجراهایی است که سخت میشود باور کرد در زندگی یک پاسدار اتفاق افتاده باشد! شیوۀ آشنایی، مراسم عقد و تشکیل زندگی این زوج آنقدر از معیارهای قدیمی و ملاکهای گذشتگان دور است که انگار نه متعلق به دهۀ شصت که داستانی از امروزِ ماست. فخرالسادات بانو و همسرش احمدآقا، زندگیکردن را خوب بلد بودند و این را میشود از عاشقانههای حسرتبرانگیزِ این دو نفر فهمید. کتاب پُر از لحظههای شیرینی است که از یک عشق عمیق برخاسته و نویسندۀ «پاییز آمد» آنها را نجیبانه روایت کرده.
مدتهاست روایت زندگی همسران شهدا در دستور کار راویان ادبیات پایداری قرار گرفته و تعداد کتابهایی که با محوریت خاطرات این زنان منتشر میشود، در حال افزایش است. اما «پاییز آمد» میان همۀ این کتابهای خاطرات، برجسته است و این برجستگی علاوه بر سوژۀ خاص، حاصل روایت خوشفرم خانم «گلستان جعفریان» است. قلم متواضع نویسنده، با لحنی یکدست و پرداختی همگون، قصۀ زندگی خانم فخرالسادات موسوی را با متانت و البته در حجمی معقول (دویست صفحه) به رشتۀ تحریر درآورده. «پاییز آمد» نه از آن کتابهای کلیشهایِ روایت جنگ است و نه از آن کتابهای پُرحجمِ خاطراتِ دفاع مقدسی. ما با یک کتاب خاطرۀ ساده و صمیمی طرفیم؛ طرحی از یک زندگی باشکوه.
@Sourehmagazine
۱۴:۱۵
۵:۵۶
«بازنشر از شمارهٔ دهم به مناسبت انتشار تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد» نوشتهٔ گلستان جعفریان»
• (بخش دوم)
این دقیقاً آن نقاطی است که انسانیت و وجوه حقیقی مهدی آشکار میشود، اما همان چیزهایی است که مهدی نمیخواهد بگوید. مهدی میگوید من برای دین رفتم، همینقدر کلی. اما من نویسنده باید از این کلمات عبور کنم و نشان بدهم مهدی دقیقاً چطور مقاومت کرد و این انسان چه ابعادی در درون دارد که بیرونش اینطور مقاوم است. به او میگویم باید برای من بازکنی که چند بار در این محیط قرار گرفتی؟ چطور با خودت و غریزهات مقابله کردی؟ مبارزه کردی؟ من این آدمها را میگذارم در مقابل غریزۀشان، غریزه را بزرگ میکنم و آدمها را وادار میکنم که حتی اگر به آن فکر نکردند بروند و به آن فکر کنند و ببینند آن موقع چه حسی داشتند. آیا وضعیت باعث نمیشد به هم بریزند؟ یا شرایط برایشان فشارآور بشود؟ اگر اینطور بوده چطور به آن غلبه میکردند؟ اینها همه داستانهایی است که در اسارت، غریزۀ انسان در تقابل با تفکر انسان است.
تفکر تا چه حد میتواند به کمک غریزۀ انسان بیاید؟ اینها همه کلیدواژههای من است، چیزهایی است که به سختی بهشان رسیدم.من میگویم در ادبیات پایداری ما تفکر ژرفی خوابیده است که حتی گلستان جعفریانی که این بنایش است به ده درصش هم هنوز نرسیده. یکی از آسیبها همین است که اصلاً به سمت روایت تفکر نرفتهاند. نرفتند که این تفکر را منتقل کنند. ما هنوز با همان رویکرد عاطفی، اشکآلود و با همان رویکرد سطحی با ادبیات پایداری روبهرو هستیم. آن تفکری که من میگویم در آثار فالاچی هم نمیتوانید پیدا کنید. در ادبیات پایداری ما بسیار عمیق است و ما سراغش نرفتیم. اتفاقاً تبدیلش کردیم به کلیشه، از بین بردیمش.
در «پاییز آمد» روایتی دارم که احمد در چشم فخرالسادات نگاه نمیکند ولی کش موی او را میگیرد و میگوید نمیخواهم موهایت را ببندی! ببینید چه پارادوکسی، چه حجمی از انباشت انرژی پنهان اینجا هست. من اگر میروم سراغ جزئیات زندگی میخواهم این تفکر را باز کنم! احمد یوسفی روز شهادتش می رود انگور میخرد، پنیر میخرد، سفره را پهن میکند! کش موهای همسرش را میگیرد و میگوید نمیخواهم موهایت را ببندی. مینشیند با او بهترین صبحانهای که همیشه دوست داشت را میخورد ولی به صورت همسرش نگاه نمیکند. همسرش پشت در میایستد و منتظر است، میگوید احمد یکبار دیگر برگرد و به من نگاه کن! این زندگی معناگراست، این آن دیالوگی است که باید طرح کرد. این آن تصویری است که نشان میدهد زندگی کجای جنگ بود.
@sourehmagazine
• (بخش دوم)
این دقیقاً آن نقاطی است که انسانیت و وجوه حقیقی مهدی آشکار میشود، اما همان چیزهایی است که مهدی نمیخواهد بگوید. مهدی میگوید من برای دین رفتم، همینقدر کلی. اما من نویسنده باید از این کلمات عبور کنم و نشان بدهم مهدی دقیقاً چطور مقاومت کرد و این انسان چه ابعادی در درون دارد که بیرونش اینطور مقاوم است. به او میگویم باید برای من بازکنی که چند بار در این محیط قرار گرفتی؟ چطور با خودت و غریزهات مقابله کردی؟ مبارزه کردی؟ من این آدمها را میگذارم در مقابل غریزۀشان، غریزه را بزرگ میکنم و آدمها را وادار میکنم که حتی اگر به آن فکر نکردند بروند و به آن فکر کنند و ببینند آن موقع چه حسی داشتند. آیا وضعیت باعث نمیشد به هم بریزند؟ یا شرایط برایشان فشارآور بشود؟ اگر اینطور بوده چطور به آن غلبه میکردند؟ اینها همه داستانهایی است که در اسارت، غریزۀ انسان در تقابل با تفکر انسان است.
تفکر تا چه حد میتواند به کمک غریزۀ انسان بیاید؟ اینها همه کلیدواژههای من است، چیزهایی است که به سختی بهشان رسیدم.من میگویم در ادبیات پایداری ما تفکر ژرفی خوابیده است که حتی گلستان جعفریانی که این بنایش است به ده درصش هم هنوز نرسیده. یکی از آسیبها همین است که اصلاً به سمت روایت تفکر نرفتهاند. نرفتند که این تفکر را منتقل کنند. ما هنوز با همان رویکرد عاطفی، اشکآلود و با همان رویکرد سطحی با ادبیات پایداری روبهرو هستیم. آن تفکری که من میگویم در آثار فالاچی هم نمیتوانید پیدا کنید. در ادبیات پایداری ما بسیار عمیق است و ما سراغش نرفتیم. اتفاقاً تبدیلش کردیم به کلیشه، از بین بردیمش.
در «پاییز آمد» روایتی دارم که احمد در چشم فخرالسادات نگاه نمیکند ولی کش موی او را میگیرد و میگوید نمیخواهم موهایت را ببندی! ببینید چه پارادوکسی، چه حجمی از انباشت انرژی پنهان اینجا هست. من اگر میروم سراغ جزئیات زندگی میخواهم این تفکر را باز کنم! احمد یوسفی روز شهادتش می رود انگور میخرد، پنیر میخرد، سفره را پهن میکند! کش موهای همسرش را میگیرد و میگوید نمیخواهم موهایت را ببندی. مینشیند با او بهترین صبحانهای که همیشه دوست داشت را میخورد ولی به صورت همسرش نگاه نمیکند. همسرش پشت در میایستد و منتظر است، میگوید احمد یکبار دیگر برگرد و به من نگاه کن! این زندگی معناگراست، این آن دیالوگی است که باید طرح کرد. این آن تصویری است که نشان میدهد زندگی کجای جنگ بود.
@sourehmagazine
۵:۵۶
«بازنشر از شمارهٔ دهم به مناسبت انتشار تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد» نوشتهٔ گلستان جعفریان»
• (بخش سوم)
مسئله، درد بزرگی است که درون این آدمهاست. احمد یوسفی میداند اگر فخرالسادات را نگاه کند و بچهها را از خواب بیدار کند بچهها اذیت میکنند، بیتاب میشوند. من به عنوان نویسنده دارم میبینم که این دو آدم مدام در تلاشند برای همدیگر. زن تلاش میکند ذرهای برای هدف احمد مانع به وجود نیاورد و برعکس او هم در تلاش است ذرهای زحمت برای فخری نسازد. خیلی همه چیز تنگانگ است. من در پی خلق دیالوگ زندگی و جنگم! اگر این دیالوگهای زندگی و جنگ در کارهای من اینقدر درهم تنیده است، چون واقعاً اینطوری است، مثل یک کلاف است.
الان اگر به من بگویید «روزهای بیآینه» یا «پاییز آمد» را فقط از چشم ادبیات بهش نگاه نکن و تفکر پشتش را برایم باز کن من برای صفحه صفحهاش از نظر ایده و تفکر و فلسفه حرف میزنم. میگویم اینجا چرا این موضوع مطرح شده، چرا این داستان به این شکل آمده، چرا این دیالوگ اینجاست، چرا مثلاً وقتی «قامت» شهید شده و احمد میآید کنار بخاری نفتی و سر خودش را در کاپشنش پنهان میکند چرا به فخرالسادات نگاه نمیکند؟ چرا به نوازشهای زنانه او وقعی نمیگذارد؟ چرا نهایتاً احمد به فخرالسادات میگوید برایم بخوان؟ اینها دو تفکرند که با هم همپوشانی دارند.
یا مثلاً دربارۀ مهدی زینالدین؛ وقتی مخاطب شما میتواند تفکر او را بفهمد که شما در قالب ادبیات، در قالب سینما بتوانی آن را در بستر تعادل زندگی و جنگ منتقل کنی. زندگی و جنگ در این تفکر و در نشاندادن تعامل اینها با هم به تعادل میرسد. اینجا به هم میرسند. وقتی که من بگویم این زن صاحب تفکر است، این مرد صاحب تفکر است و حتی همسر زینالدین شکایت میکند و میگوید مهدی تو چرا بچه را نمیبوسی؟ چه تو این بچه را در آغوش بکشی و چه بهش محبت پدرانه بکنی یا نکنی من میدانم تو شهید میشوی! چرا این کار را میکنی؟ این دیالوگ اصلاً تکاندهنده است، مینشیند و اشک میریزد و به مهدی میگوید ما را از محبت خودت محروم نکن، فکر کردی من نمیدانستم که پارههای بدن تو را برای من میآورند که زن تو شدم؟ من اگر این دیالوگها را در کتابم میآورم میخواهم تفکر اینها را به خواننده منتقل کنم، نمیخواهم خوانندۀ من زار بزند ولی متأسفانه 80 درصد روایتنویسهای ما مینشینند رنجنامه مینویسند که مخاطب زار بزند. خیلی مخالفم با زار زدن. وقتی شما به نقطهای که زن زینالدین رسیده میرسی و میبینی با خنده میگوید کجا داری میروی؟ چه خبر است؟ هرچه بکنی من که میدانستم تو شهید میشوی، بیا زندگیات را بکن، بیا عاشقیات را بکن. بچهات را ببوس! باز اینجا تقابل و همراهی دو تفکر است؛ تفکر یک زن دیندار که در یک خانوادۀ روحانی رشد کرده و آمده با یک پاسدار ازدواج کرده. خودش میگوید آرم سپاه روی سینۀ بچهها برای ما تقدس داشت، ما رویش سجده میکردیم و یک مردی که صاحب تفکر دینی است. اصلاً شما این دوتا دیدگاه متفاوت را در کارها باز کردید؟
@sourehmagazine
• (بخش سوم)
مسئله، درد بزرگی است که درون این آدمهاست. احمد یوسفی میداند اگر فخرالسادات را نگاه کند و بچهها را از خواب بیدار کند بچهها اذیت میکنند، بیتاب میشوند. من به عنوان نویسنده دارم میبینم که این دو آدم مدام در تلاشند برای همدیگر. زن تلاش میکند ذرهای برای هدف احمد مانع به وجود نیاورد و برعکس او هم در تلاش است ذرهای زحمت برای فخری نسازد. خیلی همه چیز تنگانگ است. من در پی خلق دیالوگ زندگی و جنگم! اگر این دیالوگهای زندگی و جنگ در کارهای من اینقدر درهم تنیده است، چون واقعاً اینطوری است، مثل یک کلاف است.
الان اگر به من بگویید «روزهای بیآینه» یا «پاییز آمد» را فقط از چشم ادبیات بهش نگاه نکن و تفکر پشتش را برایم باز کن من برای صفحه صفحهاش از نظر ایده و تفکر و فلسفه حرف میزنم. میگویم اینجا چرا این موضوع مطرح شده، چرا این داستان به این شکل آمده، چرا این دیالوگ اینجاست، چرا مثلاً وقتی «قامت» شهید شده و احمد میآید کنار بخاری نفتی و سر خودش را در کاپشنش پنهان میکند چرا به فخرالسادات نگاه نمیکند؟ چرا به نوازشهای زنانه او وقعی نمیگذارد؟ چرا نهایتاً احمد به فخرالسادات میگوید برایم بخوان؟ اینها دو تفکرند که با هم همپوشانی دارند.
یا مثلاً دربارۀ مهدی زینالدین؛ وقتی مخاطب شما میتواند تفکر او را بفهمد که شما در قالب ادبیات، در قالب سینما بتوانی آن را در بستر تعادل زندگی و جنگ منتقل کنی. زندگی و جنگ در این تفکر و در نشاندادن تعامل اینها با هم به تعادل میرسد. اینجا به هم میرسند. وقتی که من بگویم این زن صاحب تفکر است، این مرد صاحب تفکر است و حتی همسر زینالدین شکایت میکند و میگوید مهدی تو چرا بچه را نمیبوسی؟ چه تو این بچه را در آغوش بکشی و چه بهش محبت پدرانه بکنی یا نکنی من میدانم تو شهید میشوی! چرا این کار را میکنی؟ این دیالوگ اصلاً تکاندهنده است، مینشیند و اشک میریزد و به مهدی میگوید ما را از محبت خودت محروم نکن، فکر کردی من نمیدانستم که پارههای بدن تو را برای من میآورند که زن تو شدم؟ من اگر این دیالوگها را در کتابم میآورم میخواهم تفکر اینها را به خواننده منتقل کنم، نمیخواهم خوانندۀ من زار بزند ولی متأسفانه 80 درصد روایتنویسهای ما مینشینند رنجنامه مینویسند که مخاطب زار بزند. خیلی مخالفم با زار زدن. وقتی شما به نقطهای که زن زینالدین رسیده میرسی و میبینی با خنده میگوید کجا داری میروی؟ چه خبر است؟ هرچه بکنی من که میدانستم تو شهید میشوی، بیا زندگیات را بکن، بیا عاشقیات را بکن. بچهات را ببوس! باز اینجا تقابل و همراهی دو تفکر است؛ تفکر یک زن دیندار که در یک خانوادۀ روحانی رشد کرده و آمده با یک پاسدار ازدواج کرده. خودش میگوید آرم سپاه روی سینۀ بچهها برای ما تقدس داشت، ما رویش سجده میکردیم و یک مردی که صاحب تفکر دینی است. اصلاً شما این دوتا دیدگاه متفاوت را در کارها باز کردید؟
@sourehmagazine
۵:۵۷
«بازنشر از شمارهٔ دهم به مناسبت انتشار تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد» نوشتهٔ گلستان جعفریان»
• (بخش آخر )
توی این شمارۀ سوره خواندم که اساتید جامعهشناسی میگویند الان برای اتفاقی مثل جنگ غزه ،جامعهشناسی می تواند چهکار کند؟ برای بچهای که میگوید یک چشمم کور شده، کمرم آسیب دیده، پدرم شهید شده، سیزده سالش است و بارها و بارها میگوید چرا من باید اینقدر درد بکشم؟ چرا باید این بلاها سرم بیاید؟ جامعهشناسی، ادبیات پایداری برای این مردم چه پاسخی دارد؟ اینجا من میگویم اگر شما در ادبیات پایداری فقط به حادثه بپردازی با جزئیات بیشمار نمیتوانی برای تاریخ و آیندگان پاسخ داشته باشی. شاید این مدل دو ماه، سه ماه، یکسال به شما جواب بدهد اما در آینده این بچهای که الان پدرش را از دست داده، کمرش آسیب دیده، چشمش را از دست داده و تبدیل میشود به یک جوان، یه یک نوجوان و تا هفتادسالگی عمر میکند، چه تصمیمی میگیرد؟ آیا میتوانید تفکرش را جوری بار بیاورید که برخلاف همان چیزی که هست بار نیاید؟ برخلاف تفکر پدرش بار نیاید؟ نرود پناهنده بشود مثلاً به کشور انگلستان؟ باز هم دوباره به حماس رأی بدهد؟ اینجاست که جامعهشناسی برای این موضوع تئوری ندارد! جامعهشناسی از همان نظم جهانی حرف میزند، از قوانین بینالملل حرف میزند. بله همهاش درست! ولی چه التزامی وجود دارد برای عمل به آن؟ در این جنگ چقدر به قوانین بینالملل عمل میشود؟ اینجاست که اگر برای روایت به سراغ حادثهنگاری بیشمار بروید نمیتوانید پاسخ درستی به خواننده و تاریخ بدهید.
من خیلی به این جملۀ قرآن اعتقاد دارم که "لقد خلقنا الانسان فی کبد..." ما انسان را در رنج آفریدیم. من دلم میخواهد یاد بدهم به آدمها که شما چه بروید همسرانتان را در بهترین جاهای دنیا بگذارید و با بهترین امکانات زندگی کنید، چه در همان دامنۀ آتشفشان باشید، شما باید مبارزه را بلد باشید. زندگی برای شما داستان رنج دارد، برای اینکه شما قرار است رشد کنید. رشدکردن دردناک است! یک مادر اگر به جواهری مثل نوزاد خودش دست پیدا میکند، نوزاد را میگذارند روی قلب او و او همۀ دردهای زایمان را فراموش میکند. در ازای آن نوزاد رنجهای بیشماری میکشید! یعنی شما در ازای هرچه در زندگی به دست میآورید رنجهای بیشماری بناست که بکشید.
پس شما باید مقاومت را بلد باشید، باید تفکر مقاومت را یاد بگیرید، حتی انسانی که در امنترین شرایط زندگی میکند اگر مبارزه را بلد نباشد مطمئناً دچار افسردگیهای شدید خواهد شد، مثل منیژه. خیلی از همسران شهدا به من گفتند «منیژه قهرمان نیست. پدرش و مادرش و همۀ بستگانش بودند، بهترین امکانات مالی را داشت ولی اینقدر نازکنارنجی است و افسرده میشود. ما اینهمه همسران شهدا داریم که در فقر مطلق زندگی میکنند. باز هم به روزگار منیژه نمیافتند!» بله! اتفاقاً روایت منیژه از این جهت ارزشمند است که شما باید تابآوری را یاد بگیرید. منیژه در آن شرایط کاملاً متعادلِ خانوادگی، بناست که رشد بکند، مقاومت را یاد بگیرد. برای همین با حسین لشکری ازدواج میکند. من میتوانم بگویم آن چیزی که به قول جامعهشناسها در گفتمان جامعهشناسی در علوم انسانی جا نمیگیرد در ادبیات پایداری جا میگیرد. ادبیات پایداری میتواند به شما تابآوری را در شرایط سخت یاد بدهد. میتواند بگوید به هر دلیلی در خانه زندانی شدید، چطور میتوانید آن شرایط را تاب بیاورید. ادبیات پایداری ملموس است، با زندگی مردم همراه است و ما نتوانستیم این موضوع را جا بیندازیم.
تعادل زندگی و جنگ در آثارم به نوع نگاه خود من به زندگی برمیگردد که شما به درستی اشاره کردید زنانی که روایتنویسی میکنند باید از یک صافی عبور داده میشدند که تو خودت تفکر دینی و میهنیات چیست؟ نگاهت به این آدمها چیست؟ هرکدام از اینها صاحب یک نوع نگرش، نگاه و گفتمان خاص است. آن چیزی که در خود من اصل است و این دو را به هم پیوند میدهد این سؤال است که یک انسان مذهبی در زندگیاش، چه در شرایط آرامش و چه در شرایط جنگ چطور مقاومت میکند. میگویم مذهبی چون خودم فرد مذهبی هستم. حتی من اینجا یک نگرش عرفانی هم دوست دارم. در روایتهایی که دو نفر صاحب تفکر دینیاند ما یک رگههایی از این عرفان میبینیم. یا در ادبیات بازداشتگاهی که فرد در مبارزه با غریزه و طبیعت است و هرآنچه فکر میکند حقش است را ندارد، این رگۀ عرفانی و گفتوگوی با پروردگار خیلی دیده میشود و برای من خیلی مهم است.
@sourehmagazine
• (بخش آخر )
توی این شمارۀ سوره خواندم که اساتید جامعهشناسی میگویند الان برای اتفاقی مثل جنگ غزه ،جامعهشناسی می تواند چهکار کند؟ برای بچهای که میگوید یک چشمم کور شده، کمرم آسیب دیده، پدرم شهید شده، سیزده سالش است و بارها و بارها میگوید چرا من باید اینقدر درد بکشم؟ چرا باید این بلاها سرم بیاید؟ جامعهشناسی، ادبیات پایداری برای این مردم چه پاسخی دارد؟ اینجا من میگویم اگر شما در ادبیات پایداری فقط به حادثه بپردازی با جزئیات بیشمار نمیتوانی برای تاریخ و آیندگان پاسخ داشته باشی. شاید این مدل دو ماه، سه ماه، یکسال به شما جواب بدهد اما در آینده این بچهای که الان پدرش را از دست داده، کمرش آسیب دیده، چشمش را از دست داده و تبدیل میشود به یک جوان، یه یک نوجوان و تا هفتادسالگی عمر میکند، چه تصمیمی میگیرد؟ آیا میتوانید تفکرش را جوری بار بیاورید که برخلاف همان چیزی که هست بار نیاید؟ برخلاف تفکر پدرش بار نیاید؟ نرود پناهنده بشود مثلاً به کشور انگلستان؟ باز هم دوباره به حماس رأی بدهد؟ اینجاست که جامعهشناسی برای این موضوع تئوری ندارد! جامعهشناسی از همان نظم جهانی حرف میزند، از قوانین بینالملل حرف میزند. بله همهاش درست! ولی چه التزامی وجود دارد برای عمل به آن؟ در این جنگ چقدر به قوانین بینالملل عمل میشود؟ اینجاست که اگر برای روایت به سراغ حادثهنگاری بیشمار بروید نمیتوانید پاسخ درستی به خواننده و تاریخ بدهید.
من خیلی به این جملۀ قرآن اعتقاد دارم که "لقد خلقنا الانسان فی کبد..." ما انسان را در رنج آفریدیم. من دلم میخواهد یاد بدهم به آدمها که شما چه بروید همسرانتان را در بهترین جاهای دنیا بگذارید و با بهترین امکانات زندگی کنید، چه در همان دامنۀ آتشفشان باشید، شما باید مبارزه را بلد باشید. زندگی برای شما داستان رنج دارد، برای اینکه شما قرار است رشد کنید. رشدکردن دردناک است! یک مادر اگر به جواهری مثل نوزاد خودش دست پیدا میکند، نوزاد را میگذارند روی قلب او و او همۀ دردهای زایمان را فراموش میکند. در ازای آن نوزاد رنجهای بیشماری میکشید! یعنی شما در ازای هرچه در زندگی به دست میآورید رنجهای بیشماری بناست که بکشید.
پس شما باید مقاومت را بلد باشید، باید تفکر مقاومت را یاد بگیرید، حتی انسانی که در امنترین شرایط زندگی میکند اگر مبارزه را بلد نباشد مطمئناً دچار افسردگیهای شدید خواهد شد، مثل منیژه. خیلی از همسران شهدا به من گفتند «منیژه قهرمان نیست. پدرش و مادرش و همۀ بستگانش بودند، بهترین امکانات مالی را داشت ولی اینقدر نازکنارنجی است و افسرده میشود. ما اینهمه همسران شهدا داریم که در فقر مطلق زندگی میکنند. باز هم به روزگار منیژه نمیافتند!» بله! اتفاقاً روایت منیژه از این جهت ارزشمند است که شما باید تابآوری را یاد بگیرید. منیژه در آن شرایط کاملاً متعادلِ خانوادگی، بناست که رشد بکند، مقاومت را یاد بگیرد. برای همین با حسین لشکری ازدواج میکند. من میتوانم بگویم آن چیزی که به قول جامعهشناسها در گفتمان جامعهشناسی در علوم انسانی جا نمیگیرد در ادبیات پایداری جا میگیرد. ادبیات پایداری میتواند به شما تابآوری را در شرایط سخت یاد بدهد. میتواند بگوید به هر دلیلی در خانه زندانی شدید، چطور میتوانید آن شرایط را تاب بیاورید. ادبیات پایداری ملموس است، با زندگی مردم همراه است و ما نتوانستیم این موضوع را جا بیندازیم.
تعادل زندگی و جنگ در آثارم به نوع نگاه خود من به زندگی برمیگردد که شما به درستی اشاره کردید زنانی که روایتنویسی میکنند باید از یک صافی عبور داده میشدند که تو خودت تفکر دینی و میهنیات چیست؟ نگاهت به این آدمها چیست؟ هرکدام از اینها صاحب یک نوع نگرش، نگاه و گفتمان خاص است. آن چیزی که در خود من اصل است و این دو را به هم پیوند میدهد این سؤال است که یک انسان مذهبی در زندگیاش، چه در شرایط آرامش و چه در شرایط جنگ چطور مقاومت میکند. میگویم مذهبی چون خودم فرد مذهبی هستم. حتی من اینجا یک نگرش عرفانی هم دوست دارم. در روایتهایی که دو نفر صاحب تفکر دینیاند ما یک رگههایی از این عرفان میبینیم. یا در ادبیات بازداشتگاهی که فرد در مبارزه با غریزه و طبیعت است و هرآنچه فکر میکند حقش است را ندارد، این رگۀ عرفانی و گفتوگوی با پروردگار خیلی دیده میشود و برای من خیلی مهم است.
@sourehmagazine
۵:۵۸
۱۷:۲۶
ماهنامۀ سوره
بشارت یحیی؛ سقوط عادیسازی پیشفروش شمارهٔ پانزدهموشانزدهم ماهنامه سوره آغاز شد. @Sourehmagazine
بشارت یحیی؛ سقوط عادیسازی پیشفروش شمارهٔ پانزدهموشانزدهم ماهنامهٔ سوره آغاز شد.
در این شماره میخوانید:
تبلیغات جنگ رسانه چگونه باید آرایش جنگی بگیرد؟ سید علی سیدان بشارت یحیی؛ سقوط عادیسازی طراح طوفان نگاهی به زندگی یحیی سنوار محسن فائضی
زیستجهان «مجاهد مسلمان فلسطینی» مقدمهای بر رمان «خار و میخک» نوشتهٔ یحیی سنوار هانیه کمری سکنا گزیدن در هنر و جهاد مؤخرهای بر رمان «خار و میخک» علیرضا سمیعی
زندگی بیستوچهار عیار روایتی از پویش جمعآوری طلا برای کمک به جبههٔ مقاومت سحر دانشور طوفان عقلانیت توحیدی فهمی از منطق پشتیبان عملیات طوفان الاقصی زهرا اسداللهی گفتار اسوهها نبرد جنود الرحمان و جنود الشیطان؛ جنگ هر روز ما متن جلسهای از سلسله دروس شهید سید حسن نصرالله با عنوان «السیر و السلوک فی خط الامام الخمینی» بعثت انسان مقاومت متن سخنرانی دبیرکل وقت حزبالله لبنان، «سید عباس موسوی»، در گردهمایی انتفاضهٔ فلسطین در لبنان همچنین در دیگر بخشهای مجله خواهید خواند؛ باید آرایش جنگی بگیریم گفتوگو با سید علی میرفتاح دربارهٔ واکنش هنرمندان به جنگ پرسش از وفاق میزگردی با حضور علیرضا شجاعی زند و عباس عبدی دربارهٔ گفتار «وفاق» مقاومت؛ فرمِ زندگی دربارهٔ ابوالحسن خواجویی، پیرمرد کرمانی و کتاب زندگینامهاش، «مقاومت» فردین آریش فلسطین؛ روزِ داوری گزارشی از مجلات فکریفرهنگی با نگاهی به واکنش مجلات نسبت به جنگ جبههٔ مقاومت و رژیم صهیونی محمدجواد نجفی سیاستزدایی از مدرسه جریانشناسی عوامل تأثیرگذار در تنظیم کتبِ درسی محسن خاکی طرحی برای زندگی؟! چرا کتب دینی مدرسه نمیتوانند تجربه و درکِ دینی را به دانشآموزان ارائه کنند؟ فاطمه رومنا تربیت سیاسی یعنی احساس توانایی و مسئولیت انسان انقلاب اسلامی در نقطهٔ شکل دادن به مناسبات ایستاده است محمدهادی محمودی وفاقِ گرگها چرا سیاستمداران جهان سلطه بر تقویت گنبد آهنین اسرائیل متفق هستند؟ نائومی کلاین؛ ترجمهٔ حسین ولدخانی برای پیشخرید شمارهٔ پانزدهموشانزدهم ماهنامهٔ سوره میتوانید به صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا، تلگرام و روبیکا پیام دهید.
@Sourehmagazine
در این شماره میخوانید:
تبلیغات جنگ رسانه چگونه باید آرایش جنگی بگیرد؟ سید علی سیدان بشارت یحیی؛ سقوط عادیسازی طراح طوفان نگاهی به زندگی یحیی سنوار محسن فائضی
زیستجهان «مجاهد مسلمان فلسطینی» مقدمهای بر رمان «خار و میخک» نوشتهٔ یحیی سنوار هانیه کمری سکنا گزیدن در هنر و جهاد مؤخرهای بر رمان «خار و میخک» علیرضا سمیعی
زندگی بیستوچهار عیار روایتی از پویش جمعآوری طلا برای کمک به جبههٔ مقاومت سحر دانشور طوفان عقلانیت توحیدی فهمی از منطق پشتیبان عملیات طوفان الاقصی زهرا اسداللهی گفتار اسوهها نبرد جنود الرحمان و جنود الشیطان؛ جنگ هر روز ما متن جلسهای از سلسله دروس شهید سید حسن نصرالله با عنوان «السیر و السلوک فی خط الامام الخمینی» بعثت انسان مقاومت متن سخنرانی دبیرکل وقت حزبالله لبنان، «سید عباس موسوی»، در گردهمایی انتفاضهٔ فلسطین در لبنان همچنین در دیگر بخشهای مجله خواهید خواند؛ باید آرایش جنگی بگیریم گفتوگو با سید علی میرفتاح دربارهٔ واکنش هنرمندان به جنگ پرسش از وفاق میزگردی با حضور علیرضا شجاعی زند و عباس عبدی دربارهٔ گفتار «وفاق» مقاومت؛ فرمِ زندگی دربارهٔ ابوالحسن خواجویی، پیرمرد کرمانی و کتاب زندگینامهاش، «مقاومت» فردین آریش فلسطین؛ روزِ داوری گزارشی از مجلات فکریفرهنگی با نگاهی به واکنش مجلات نسبت به جنگ جبههٔ مقاومت و رژیم صهیونی محمدجواد نجفی سیاستزدایی از مدرسه جریانشناسی عوامل تأثیرگذار در تنظیم کتبِ درسی محسن خاکی طرحی برای زندگی؟! چرا کتب دینی مدرسه نمیتوانند تجربه و درکِ دینی را به دانشآموزان ارائه کنند؟ فاطمه رومنا تربیت سیاسی یعنی احساس توانایی و مسئولیت انسان انقلاب اسلامی در نقطهٔ شکل دادن به مناسبات ایستاده است محمدهادی محمودی وفاقِ گرگها چرا سیاستمداران جهان سلطه بر تقویت گنبد آهنین اسرائیل متفق هستند؟ نائومی کلاین؛ ترجمهٔ حسین ولدخانی برای پیشخرید شمارهٔ پانزدهموشانزدهم ماهنامهٔ سوره میتوانید به صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا، تلگرام و روبیکا پیام دهید.
@Sourehmagazine
۱۷:۲۶
۱۷:۲۰
۱۶:۴۸
۱۶:۳۸
۱۱:۰۰
۱۸:۰۸
۱۸:۵۵
۱۷:۵۸
۶:۲۳
۸:۱۶
۱۷:۴۳
۱۷:۴۵