بسم الله الرحمن الرحیم
«فصل یخبندان»
درختان خشک و عورند و شرر آذر زند بر جانشکسته استخوان سرما، زمین در حسرت باران
چونان سوزی است، صورتها به سرخی میزند پهلوو اهل رَشک با نخوت، به گرماگرم با بُهتان
و ابر کینه، همپیمانه با گرد و غبار جهلگلو را میفشارد تا بمیرد در خودش انسان
نه تنها شب، گرفته صورت خورشید با ظلمتستاره ریخته از آسمان چون برگ پاییزان
و بوف شوم پوشیده ردای حضرت سیمرغو هوهو میکند چون صوفیان حضرت جانان
عجب احوال تلخی دارد این پاییز وهمانگیزکه برده از دل عشاق هم سودای تابستان
رها شو تیر مانده در میان چلهی داوربیا تا دور هم گردآوری مردان سرگردان
بِدم ای هر دمت باد بهاری! ای دمت اعجاز!بِدم تا طی شود با یک نفس این فصل یخبندان
سجاد رستمعلی (تهمتن)
پ.ن:
۱. عور: برهنه۲. شرر: جرقه۳. آذر: آتش؛ همچنین ماه نهم۴. پهلو زدن: غلبه کردن۵. اهل: صاحب؛ همچنین دارای عادت ناپسند۶. رشک: حسادت؛ همچنین مرد خشنود از فاحشهگری زنش۷. نخوت: تکبر۸. گرماگرم: زمان شدت گرفتن امری۹. بهتان: زورگویی؛ همچنین تهمت۱۰. کینه: نفرت۱۱. همپیمانه: متحد۱۲. بوف: جغد۱۳. حضرت: جناب۱۴. هوهو: صدای مرغ شب؛ در اصل «هوَهوَ» به معنی اتحاد در ذات است.۱۵. صوفی: اهل سلوک، درویش۱۶. جانان: معشوق۱۷. سودا: هوس۱۸. تیر: گلوله، بهره و قسمت۱۹. چله: زهِ کمان۲۰. سرگردان: بلاتکلیف۲۱. دم: سخن۲۲. اعجاز: معجزه
️ بازنشر کلیه آثار مجاز است.
عزیزانتان را به یک جرعه شعر مهمان کنید!
#عاشقانه#انتظار#ما_را_دعا_کنید_به_دیدار_روی_دوست








پیوستن به کانال سرودههای سجاد رستمعلی (تهمتن)
«فصل یخبندان»
درختان خشک و عورند و شرر آذر زند بر جانشکسته استخوان سرما، زمین در حسرت باران
چونان سوزی است، صورتها به سرخی میزند پهلوو اهل رَشک با نخوت، به گرماگرم با بُهتان
و ابر کینه، همپیمانه با گرد و غبار جهلگلو را میفشارد تا بمیرد در خودش انسان
نه تنها شب، گرفته صورت خورشید با ظلمتستاره ریخته از آسمان چون برگ پاییزان
و بوف شوم پوشیده ردای حضرت سیمرغو هوهو میکند چون صوفیان حضرت جانان
عجب احوال تلخی دارد این پاییز وهمانگیزکه برده از دل عشاق هم سودای تابستان
رها شو تیر مانده در میان چلهی داوربیا تا دور هم گردآوری مردان سرگردان
بِدم ای هر دمت باد بهاری! ای دمت اعجاز!بِدم تا طی شود با یک نفس این فصل یخبندان
سجاد رستمعلی (تهمتن)
پ.ن:
۱. عور: برهنه۲. شرر: جرقه۳. آذر: آتش؛ همچنین ماه نهم۴. پهلو زدن: غلبه کردن۵. اهل: صاحب؛ همچنین دارای عادت ناپسند۶. رشک: حسادت؛ همچنین مرد خشنود از فاحشهگری زنش۷. نخوت: تکبر۸. گرماگرم: زمان شدت گرفتن امری۹. بهتان: زورگویی؛ همچنین تهمت۱۰. کینه: نفرت۱۱. همپیمانه: متحد۱۲. بوف: جغد۱۳. حضرت: جناب۱۴. هوهو: صدای مرغ شب؛ در اصل «هوَهوَ» به معنی اتحاد در ذات است.۱۵. صوفی: اهل سلوک، درویش۱۶. جانان: معشوق۱۷. سودا: هوس۱۸. تیر: گلوله، بهره و قسمت۱۹. چله: زهِ کمان۲۰. سرگردان: بلاتکلیف۲۱. دم: سخن۲۲. اعجاز: معجزه
#عاشقانه#انتظار#ما_را_دعا_کنید_به_دیدار_روی_دوست
۱۵:۴۳