چای روضه
خانم مسنی هستند که روضههای امامجواد را شرکت می کنند؛ از آنها که احتمالا سالها پيش (شاید بعد از انقلاب) به خارج از کشور مهاجرت کردهاند. با اینکه خانواده فضای متفاوتی دارند اما خودشان از همان اول اعتقادات را در حد مشخصی نگهداشتهاند و تازگیها هم گويا بیشتر علاقهمند هستند.از روی تقويم كاغذی روضه كه به ایشان داديم هميشه پيگيرند و اول از همه هم میآیند. ماه پيش نبودند. این دفعه كه رسيدند کمی بعد از آمدنشان دخترم از مدرسه رسيد و برایشان چای برد.یک مرتبه اشك توی چشمهایش جمع شد.ليوان را برداشت و بو كرد و گفت: وای! به به چايی روضه... چايی روضه یه چيز ديگهست. دلم خیلی تنگ شده بود.
پایگاه #لوزان؛ خانهی بهشتی نگار عاقلزاده
عکسها از پایگاههای #میدان_۹_دی #لوزان #قزوین
#صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم#آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
خانم مسنی هستند که روضههای امامجواد را شرکت می کنند؛ از آنها که احتمالا سالها پيش (شاید بعد از انقلاب) به خارج از کشور مهاجرت کردهاند. با اینکه خانواده فضای متفاوتی دارند اما خودشان از همان اول اعتقادات را در حد مشخصی نگهداشتهاند و تازگیها هم گويا بیشتر علاقهمند هستند.از روی تقويم كاغذی روضه كه به ایشان داديم هميشه پيگيرند و اول از همه هم میآیند. ماه پيش نبودند. این دفعه كه رسيدند کمی بعد از آمدنشان دخترم از مدرسه رسيد و برایشان چای برد.یک مرتبه اشك توی چشمهایش جمع شد.ليوان را برداشت و بو كرد و گفت: وای! به به چايی روضه... چايی روضه یه چيز ديگهست. دلم خیلی تنگ شده بود.
#صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم#آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۵:۴۴
خانهی امام جواد
سه تا از مهمانهایی که قبل شروع روضه رسیدند، خانه را اشتباهی رفته بودند. برای اینکه بقیه دچار اشتباه نشوند، یک برچسب زدیم دم آیفون.بعد رفتن مهمانها، فاطمه مربی مهد، این عکس را فرستاد و زیرش نوشت:خاله خیلی حس خوبی داشت اون برچسبِ دم آیفون؛ قشنگ حس میکردی اومدی خونهی خود امام جواد! :)
پایگاه #میدان_۹_دی؛ خانهی بهشتی محدثه خیراندیش
#صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم#آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
سه تا از مهمانهایی که قبل شروع روضه رسیدند، خانه را اشتباهی رفته بودند. برای اینکه بقیه دچار اشتباه نشوند، یک برچسب زدیم دم آیفون.بعد رفتن مهمانها، فاطمه مربی مهد، این عکس را فرستاد و زیرش نوشت:خاله خیلی حس خوبی داشت اون برچسبِ دم آیفون؛ قشنگ حس میکردی اومدی خونهی خود امام جواد! :)
#صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم#آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۱۳:۱۰
۱۳:۳۸
۱۳:۳۸
۱۳:۳۸
۱۳:۳۸
۱۳:۳۸
بادهای سرد مخالف
هیاهوی خانه آرام گرفته بود. چند دقیقهای از رفتن آخرین مهمانها میگذشت. پیراهن مشکیام را به چوب رخت آویزان کردم. زهرا آشپزخانه را مرتب کرده بود و معصومه آنقدر مانده بود تا خانه را جارو کند. استکان و نعلبکیها خیلی مرتب روی پارچه نمگیر ردیف شده بودند. گذاشتم پارچه سیاه روی دیوار هال بماند. یک ساعت مچی و یک عروسک کوچک روی میز جا مانده بود. عطر گلهای بابونه مشامم را پر کرد. گلدان شیشهای گلها را با احتیاط به بالکن بردم تا در خنکای شب سرحال شوند.سبدهای خالی را هول دادم توی تاریکی کابینت. نور چراغها را یکییکی کم کردم و خودم را روی مبل انداختم.تنها کاری که آن موقع شب توان انجامش را داشتم خواندن پیامهای گروههای مجازی بود.اول از همه گروه خادمین روضه امام جواد علیهالسلام را باز کردم. لابلای پیامهای تشکر و خداقوت، محدثه درخواست کرده بود از مهدکودک روضه هم برایشان عکس بفرستم و پرسیده بود آیا کسی خانواده شهیدی میشناسد که فردا به دیدارشان برویم؟...
و داستان ادامه دارد...
روایت آزاده رحیمی از خانهی بهشتی #میدان_۹_دی
عکسها از پایگاههای #چیتگر #قم #ساری #میدان_۹_دی #میدان_خراسان
#صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم#آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
هیاهوی خانه آرام گرفته بود. چند دقیقهای از رفتن آخرین مهمانها میگذشت. پیراهن مشکیام را به چوب رخت آویزان کردم. زهرا آشپزخانه را مرتب کرده بود و معصومه آنقدر مانده بود تا خانه را جارو کند. استکان و نعلبکیها خیلی مرتب روی پارچه نمگیر ردیف شده بودند. گذاشتم پارچه سیاه روی دیوار هال بماند. یک ساعت مچی و یک عروسک کوچک روی میز جا مانده بود. عطر گلهای بابونه مشامم را پر کرد. گلدان شیشهای گلها را با احتیاط به بالکن بردم تا در خنکای شب سرحال شوند.سبدهای خالی را هول دادم توی تاریکی کابینت. نور چراغها را یکییکی کم کردم و خودم را روی مبل انداختم.تنها کاری که آن موقع شب توان انجامش را داشتم خواندن پیامهای گروههای مجازی بود.اول از همه گروه خادمین روضه امام جواد علیهالسلام را باز کردم. لابلای پیامهای تشکر و خداقوت، محدثه درخواست کرده بود از مهدکودک روضه هم برایشان عکس بفرستم و پرسیده بود آیا کسی خانواده شهیدی میشناسد که فردا به دیدارشان برویم؟...
ادامهی روایت
و داستان ادامه دارد...
#صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم#آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۱۳:۳۸
وقتی خانه ما بهشت می شود
بادهای سرد مخالف هیاهوی خانه آرام گرفته بود. چند دقیقهای از رفتن آخرین مهمانها میگذشت. پیراهن مشکیام را به چوب رخت آویزان کردم. زهرا آشپزخانه را مرتب کرده بود و معصومه آنقدر مانده بود تا خانه را جارو کند. استکان و نعلبکیها خیلی مرتب روی پارچه نمگیر ردیف شده بودند. گذاشتم پارچه سیاه روی دیوار هال بماند. یک ساعت مچی و یک عروسک کوچک روی میز جا مانده بود. عطر گلهای بابونه مشامم را پر کرد. گلدان شیشهای گلها را با احتیاط به بالکن بردم تا در خنکای شب سرحال شوند. سبدهای خالی را هول دادم توی تاریکی کابینت. نور چراغها را یکییکی کم کردم و خودم را روی مبل انداختم. تنها کاری که آن موقع شب توان انجامش را داشتم خواندن پیامهای گروههای مجازی بود. اول از همه گروه خادمین روضه امام جواد علیهالسلام را باز کردم. لابلای پیامهای تشکر و خداقوت، محدثه درخواست کرده بود از مهدکودک روضه هم برایشان عکس بفرستم و پرسیده بود آیا کسی خانواده شهیدی میشناسد که فردا به دیدارشان برویم؟... و داستان ادامه دارد...
روایت آزاده رحیمی از خانهی بهشتی #میدان_۹_دی
عکسها از پایگاههای #چیتگر #قم #ساری #میدان_۹_دی #میدان_خراسان #صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم #آذر_۱۴۰۴ #وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.irادامهی روایت
ادامهی روایت گلهای زرد و مادر شهید را اینجا بخوانید!
۱۳:۴۰
سماقهای مقاوم، زنبوریهای جذاب
برای #فضاسازی این ماه گفته بودند از گلهای صحرایی و خشک استفاده کنیم، معلوم نبود کی به تهران برمیگردیم تا گلهای خشک را تهیه کنم. با مشورت خادم الجوادِ همراهم، راهی باغمان در قزوین شدیم شاید گل خشکی مناسب این مفهوم پیدا کنیم.شاخههای رنگارنگ سماق در فصل پاییز با سماقهای خشک روی آن توجهم را جلب کرد آنها را با خودم به تهران آوردم، درحالیکه فقط چهل ساعت برای برپایی روضه وقت داشتم و کلی کار انجام نشده...خانه پس از نوزده روز حسابی نیاز به غبار روبی داشت و وسایل سفر از دم در تا وسط آشپزخانه چیده شده بود.سه شنبه بعداز ظهر راهی بازار گل شدم.به بیشتر از چهل غرفه سر زدم، گل زنبوری نبود که نبود.یک غرفه به خاطر وجود گلهای خشک بیشتری که داشت توجهم را جلب کرد.وارد شدم، فروشنده خانم بود و یک همکار خانم هم داشت:ـ بفرمایید چی خدمتتون بیارم؟درحالیکه با چشمهایم گلها را برانداز می کردم گفتم: گل زنبوری زرد می خوام!- متاسفانه تمام کردیم؛ حالا اونا و... اینا هم خوبن...- نه فقط زنبوری زرد!- آخه زنبوریا گرونن، بیعانه بدید تا دو روز دیگه براتون میارم.- دو روز دیگه؟ نه من برای فردا میخوام!- خوب از این عروسهای سفید ببرید، براتون با اسپری زرد می کنم فردا آماده میشه...با خودم فکر کردم
فردا صبح باید برم دنبال کار چاپ و بعد هم تکمیل فضاسازی و... حتما امروز باید گل را بگیرم! گفتم:- اسپری زرد؟!! نه من گل زرد واقعی میخوام. (تو روضه امام جوادالائمه علیه السلام که نمیشه تقلبی کار کرد
)فروشنده با تعجب پرسید: چرا اینقدر سخت میگیرید؟- آخه...این گل برای مراسم روضه ما به مناسبت رحلت خانم ام البنینه، گلی که انتخاب میشه با مفهوم روضه ارتباط داره، باید معنا و مفهوم رو برسونه.خانم گلفروش که سرگرم مرتب کردن گلهایش بود و به صحبت ما هم گوش میداد، شگفت زده سرش را بلند کرد و گفت: عه! چه جالب! تاحالا به گلها از این زاویه نگاه نکرده بودم...لبخندی زدم و از غرفه خارج شدم.درحالیکه با خودم فکر می کردم در عصری که با آدمهای جورواجور به سختی میشود از امامت و مذهب سخن گفت، این مکالمه کوتاه چه راحت و شیرین رقم خورد! جذاب، مقاوم و مفید، با ته رنگی طلایی... این تصویری بود که میخواستیم توی این مجلس مقابل چشم مهمانهای امام جواد قرار بگیرد تا حضرت ام البنین را بهتر درک کنند. مطمئن بودم خودشان کمک میکنند گلهای زرد را پیدا کنم و کنار شاخههای سماق این تصویر را برای مهمانهایشان بسازم.چهارشنبه عصر همه چیز آماده شده بود!
پایگاه #چیتگر ؛ خانهی بهشتی معصومه هادیزاده
#صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم#آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
برای #فضاسازی این ماه گفته بودند از گلهای صحرایی و خشک استفاده کنیم، معلوم نبود کی به تهران برمیگردیم تا گلهای خشک را تهیه کنم. با مشورت خادم الجوادِ همراهم، راهی باغمان در قزوین شدیم شاید گل خشکی مناسب این مفهوم پیدا کنیم.شاخههای رنگارنگ سماق در فصل پاییز با سماقهای خشک روی آن توجهم را جلب کرد آنها را با خودم به تهران آوردم، درحالیکه فقط چهل ساعت برای برپایی روضه وقت داشتم و کلی کار انجام نشده...خانه پس از نوزده روز حسابی نیاز به غبار روبی داشت و وسایل سفر از دم در تا وسط آشپزخانه چیده شده بود.سه شنبه بعداز ظهر راهی بازار گل شدم.به بیشتر از چهل غرفه سر زدم، گل زنبوری نبود که نبود.یک غرفه به خاطر وجود گلهای خشک بیشتری که داشت توجهم را جلب کرد.وارد شدم، فروشنده خانم بود و یک همکار خانم هم داشت:ـ بفرمایید چی خدمتتون بیارم؟درحالیکه با چشمهایم گلها را برانداز می کردم گفتم: گل زنبوری زرد می خوام!- متاسفانه تمام کردیم؛ حالا اونا و... اینا هم خوبن...- نه فقط زنبوری زرد!- آخه زنبوریا گرونن، بیعانه بدید تا دو روز دیگه براتون میارم.- دو روز دیگه؟ نه من برای فردا میخوام!- خوب از این عروسهای سفید ببرید، براتون با اسپری زرد می کنم فردا آماده میشه...با خودم فکر کردم
#صد_قاصدک_از_عشق_تو_آواز_برآرند #نشست_صدوهجدهم#آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۲۰:۲۶
۲۰:۲۶
۲۱:۱۵
۲۱:۱۵
۲۱:۱۵
ما هروقت در روضه میخواهیم از مقاومت و استواری در شرایط سخت حرف بزنیم، گلهای خشک وارد صحنه میشوند! گلهای مقاوم صحرایی، که وقتی یک بار آب حیات را نوشیدند و با آن شکوفا شدند، دیگر حتی بدون آب، تا مدتها همانقدر زیبا و رنگارنگ میمانند...آبرو دار!استوار!بعضیهایشان یک جوری ظاهرشان را حفظ میکنند که انگار نه انگار همه وجودشان شده است عطش و دیگر هیچ آبی در ساقههایشان نیست... مثل گلهای زنبوری!فقط وقتی حسابی نزدیکشان بشویم، یا لمسشان کنیم، آن خشکی و رنجی که از بی آبی به برگها و گلها رسیدهاست را حس خواهیم کرد. آن شکنندگی که ناشی از فراق #آب_حیات است!
اولین بار #فرزانه_پزشکی بود که چشم ما را در روضه به این مفهوم باز کرد. میگفت شیعه شبیه گل زنبوری است!
وقتی حقیقت را نوشید، شکوفا میشود. آنوقت اگر سالهای سال دور از آب حیات بماند هم میتواند زیبایی خودش را حفظ کند. حتی اگر از درون، از عطش بسوزد!
امشب آمدم بگویم، همه این روضهها و کارها و برنامههای رنگارنگ، حفظ ظاهر است. میدانی که از دوریات حسابی شکننده شدهایم!بیا آقای ما!
اللهم عجل لولیک الفرج
#یادداشت_های_یک_سرکنیز #برای_صاحب_زمان ۱۷#فضاسازی #نشست_صدوهجدهم #آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
اولین بار #فرزانه_پزشکی بود که چشم ما را در روضه به این مفهوم باز کرد. میگفت شیعه شبیه گل زنبوری است!
وقتی حقیقت را نوشید، شکوفا میشود. آنوقت اگر سالهای سال دور از آب حیات بماند هم میتواند زیبایی خودش را حفظ کند. حتی اگر از درون، از عطش بسوزد!
امشب آمدم بگویم، همه این روضهها و کارها و برنامههای رنگارنگ، حفظ ظاهر است. میدانی که از دوریات حسابی شکننده شدهایم!بیا آقای ما!
#یادداشت_های_یک_سرکنیز #برای_صاحب_زمان ۱۷#فضاسازی #نشست_صدوهجدهم #آذر_۱۴۰۴#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۲۱:۱۵
♡ با تشکر از نوجوانان هنرمند: پریا رادفر و جانان قندهاری#یلدا #یک_دقیقه#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۱۹:۰۸
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
از امروزتا روز میلادشانچهل روز میشود.
با هم عهد ببندیمبه نیتِ تعجیل در فرج...و یک چله دعای عهد بخوانیمهر روز صبح، و اگر بین الطلوعین باشد چه بهتر!از امروز تا نیمهی شعبان
#برای_صاحب_زمان ۱۸#حرکت_جمعی_هیئت_ها#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
با هم عهد ببندیمبه نیتِ تعجیل در فرج...و یک چله دعای عهد بخوانیمهر روز صبح، و اگر بین الطلوعین باشد چه بهتر!از امروز تا نیمهی شعبان
#برای_صاحب_زمان ۱۸#حرکت_جمعی_هیئت_ها#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۴:۴۲
چهارشنبهها... مهمانخانه یا پناهگاه؟!
همهٔ این سالها، روز برگزاری روضه، چهارشنبهها بوده! نه اینکه فکر کنید از اول حواسمان به روز زیارتی امام رضا و امام جواد بودهها... نه! شاید فقط چون پنجشنبهها کلاس و کار کمتری داشتیم دیروزش را انتخاب کرده بودیم و در تمام این سالها هم به انتخابمان حسابی پایبند بودیم. البته به استثنای روز #ولادت و #شهادت حضرت #جوادالائمه. این مناسبت خاص همیشه روز روضه را در آن ماه تغییر میداد و ما هم کاملا تسلیم میشدیم. قرار گذاشته بودیم آن روز برای ما بچه های امام جواد، یک روز خاص باشد و بدون روضه نماند... حالا هر چند شنبه ای که میخواهد باشد!
سال قبل، به خاطر وضعیت ترافیکی تهران و ساعت تعطیلی مدارس و ماجراهای دیگر، خیلی جدی تصمیم گرفتیم به جابجایی زمان روضه فکر کنیم. کلی هم در موردش حرف زدیم و پیشنهادات را سبک و سنگین کردیم. اماوقتی رفتیم سراغ تقویم تا ایده را پیاده کنیم، همه چیز خیلی عجیب شد!
دیدیم دقیقا همین امسال که ما نمی خواهیم «روضه» چهارشنبهها باشد، شهادت و ولادت امام جواد به روز چهارشنبه خورده، حتی ولادت، دقیقا افتاده روی دومین چهارشنبه ماه!
فهمیدیم باید برگردیم سر جایمان و همین چهارشنبههای امام رضایی را با وجود ترافیک و کلاس و کار و دانشگاه و ... سفت بچسبیم و ول نکنیم.اصلا انگار همین از لابه لای کارها و برنامهها کندن و به روضه رسیدن شیرینیِ زندگیِ ما شده بود. همین تلاش برای خالی کردنِ آن چند ساعت در ماه. همین عشقی که با همه سختی ما را به تقویم روضه پایبند میکند و آن تقویم کوچک هم ما را مینشاند سر آن جملههای خاص از زیارت چهارشنبهها:
... اَنَا مَوْلیً لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَجَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فی یَوْمِکُمْ هذا وَهُوَ یَوْمُ الْأَرْبَعآءِ وَ مُسْتَجیرٌبِکُمْ فَاَضیفُونی وَ اَجیرُونی! ...
من به شما وابستهام
و به هرچیزی که رازآلود و پنهان، یا آشکار و برجسته از شما رسیده ایمان دارم.
میخواهم در این روز که روزتان است مهمان شما باشم.
در این روز که #چهارشنبه است میخواهم به شما پناه بیاورم...
من را مهمان کنید و به من پناه بدهید!
خلاصه که اگر دلتان یک مهمانی متفاوت میخواهد، یا از چیزی رنجیده و ترسیدهاید و دنبال پناهگاه میگردید، تقویم ۱۴۰۴ در آخرین فصل و آخرین نفسهایش، سالگرد تولد و تاسیس روضه را با سالگرد تولد صاحب روضه انداخته روی هم و با چاشنی فضیلت چهارشنبهها دارد صدایتان میکند...
پس لطفا#همین_چهارشنبه_بفرمایید_روضه
از ساعت ۱۵:۳۰
#پیشواز_صدونوزهمین_نشست_روضه #هجدهمین_ویژهبرنامه_حضرت_بابالمراد#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
همهٔ این سالها، روز برگزاری روضه، چهارشنبهها بوده! نه اینکه فکر کنید از اول حواسمان به روز زیارتی امام رضا و امام جواد بودهها... نه! شاید فقط چون پنجشنبهها کلاس و کار کمتری داشتیم دیروزش را انتخاب کرده بودیم و در تمام این سالها هم به انتخابمان حسابی پایبند بودیم. البته به استثنای روز #ولادت و #شهادت حضرت #جوادالائمه. این مناسبت خاص همیشه روز روضه را در آن ماه تغییر میداد و ما هم کاملا تسلیم میشدیم. قرار گذاشته بودیم آن روز برای ما بچه های امام جواد، یک روز خاص باشد و بدون روضه نماند... حالا هر چند شنبه ای که میخواهد باشد!
سال قبل، به خاطر وضعیت ترافیکی تهران و ساعت تعطیلی مدارس و ماجراهای دیگر، خیلی جدی تصمیم گرفتیم به جابجایی زمان روضه فکر کنیم. کلی هم در موردش حرف زدیم و پیشنهادات را سبک و سنگین کردیم. اماوقتی رفتیم سراغ تقویم تا ایده را پیاده کنیم، همه چیز خیلی عجیب شد!
دیدیم دقیقا همین امسال که ما نمی خواهیم «روضه» چهارشنبهها باشد، شهادت و ولادت امام جواد به روز چهارشنبه خورده، حتی ولادت، دقیقا افتاده روی دومین چهارشنبه ماه!
فهمیدیم باید برگردیم سر جایمان و همین چهارشنبههای امام رضایی را با وجود ترافیک و کلاس و کار و دانشگاه و ... سفت بچسبیم و ول نکنیم.اصلا انگار همین از لابه لای کارها و برنامهها کندن و به روضه رسیدن شیرینیِ زندگیِ ما شده بود. همین تلاش برای خالی کردنِ آن چند ساعت در ماه. همین عشقی که با همه سختی ما را به تقویم روضه پایبند میکند و آن تقویم کوچک هم ما را مینشاند سر آن جملههای خاص از زیارت چهارشنبهها:
... اَنَا مَوْلیً لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَجَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فی یَوْمِکُمْ هذا وَهُوَ یَوْمُ الْأَرْبَعآءِ وَ مُسْتَجیرٌبِکُمْ فَاَضیفُونی وَ اَجیرُونی! ...
من به شما وابستهام
و به هرچیزی که رازآلود و پنهان، یا آشکار و برجسته از شما رسیده ایمان دارم.
میخواهم در این روز که روزتان است مهمان شما باشم.
در این روز که #چهارشنبه است میخواهم به شما پناه بیاورم...
من را مهمان کنید و به من پناه بدهید!
پس لطفا#همین_چهارشنبه_بفرمایید_روضه
#پیشواز_صدونوزهمین_نشست_روضه #هجدهمین_ویژهبرنامه_حضرت_بابالمراد#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۱۳:۵۷
همراه و همآوا شدیم، پیوسته و پیدا شدیم
او نقطهی پرگار ماست، «ما» گِردِ «او» معنا شدیم



#صدونوزدهمین نشست فرهنگی-مذهبی «روضه» و #هجدهمین_ویژهبرنامه_حضرت_بابالمراد همزمان با سالروز ولادت حضرت جواد الائمه و دهمین سالگرد تاسیس روضه
زمان : چهارشنبه ، ۱۰ دی ۱۴۰۴ ، از ساعت ۳:۳۰ تا ۵:۳۰ عصر
مکان:
پایگاه مرکزی: خیابان شهید بهشتی، خیابان میرزای شیرازی شمالی، کوچه میرزاحسنی، پلاک ۲۸ واحد ۱
موقعیت روی نقشه:https://nshn.ir/sbvXdJ2xifm9



پایگاههای قاصدکی نشست دی ماه:
تهرانسر@h_hajatmand
میدان ۹ دی@armankhah313
جنت آباد@fatemehamidii
چیتگر@hadizade_saffari313
سیدخندان@beheshteseiedkhandan
دولت@azam_safaee
استادیوم آزادی@hashemi9090
میدان خراسان@heydarii_fateme
ساری@nazemi_n
قم@farezi
قزوین@mohad_chit
کرمان@doosti8
مشهد@fatemefartusi
لوزان@n_aghel
و ۱۱ پایگاه آزمایشی در تهران و سایر شهرها
همزمان با پخش مجازی از اسکای روم:https://www.skyroom.online/ch/bmtc_ir/eamamjavad
آپارات:https://www.aparat.com/Beheshterowze/live
لطفا قصد حضورتان در پایگاههای قاصدکی را در سایت بهشت روضه ثبت کنید، که چشم و دلمان روشن و آماده پذیرایی باشیم.
اگر روند اعلام حضور در سایت را نمیدانید
اگر مهمان پایگاه مرکزی هستید، حتما حتما پایین همین پیام این صورتک
را بگذارید!
#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
او نقطهی پرگار ماست، «ما» گِردِ «او» معنا شدیم
#صدونوزدهمین نشست فرهنگی-مذهبی «روضه» و #هجدهمین_ویژهبرنامه_حضرت_بابالمراد همزمان با سالروز ولادت حضرت جواد الائمه و دهمین سالگرد تاسیس روضه
پایگاههای قاصدکی نشست دی ماه:
این قسمت را بخوانید
#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۱۳:۵۴
هرکس از امام تصویری دارد!
اگرچه مبهم، اگرچه بدون چهره، اما یک شخصیتی با یک نوع پوشش خاص در ذهن ما هست که مثلا وقتی میگوییم «امام جواد» سلولهای مغزمان آن پشت مشتها آن را برای ما میسازند.ما آنقدر سریال مذهبی دیدهایم که تیپ رایج یک امام برای ذهنمان شامل عمامه و یک عبای چندلایه باشد که طبیعتا منش و وقار خاصی به شخص مورد نظر میدهد.اما تصویر «امام» دست کم برای خادمش، در طول سالها خیلی تغییر میکند.
امام ما که در هر محله چندین کاسب مورد اعتماد میشناسد، متخصص صوت و تصویر هماهنگ میکند، بسته اینترنت نامحدود میخرد، کلی گُل فروش و قناد و طراح آشنا دارد، مذاکره با همسرهایمان را بلد است، صاحبخانه خوب سراغ دارد، شفا دادن میداند، در رنگ و تم و حتی نوع کاغذ و پارچه نظر دارد و بهترینش را برایمان جور میکند...حتما پوششی دارد که به تنوع تخصص و فعالیتش بیاید...
امام ما حتما خوش پوش است، این را از سلیقهاش در خریدهای روضه که جور میشود و نمیشود میفهمیم.حتما به جزییات دقیق است.حتما دانشمند و اهل مطالعه منابع روز است...حتما فضای مجازی را میشناسدحتما تقویم سیاسی و فرهنگی کشور و جهان را دنبال میکند...امام ما رفته رفته در نگاهمان تغییر کرده.هر قدر که بیشتر با او زندگی کردیمو برای او کار کردیم. دیدیم در هر کاری فرسنگها جلوتر استو در برابرش مبهوت و متحير و البته دلگرم و وابسته شدیم...این است که وقتی امروز میخواهیم از امام زمان برای بچههای مدرسه حرف بزنیم، اولین کاری که میکنیم این است که بگوییم امام را، یک معتکف دائمی در کنار کعبه، یا سر سجاده در مسجد جمکران تصور نکنند. امام را در دل کار ببینند. وسط معرکه، وسط شلوغیهای بازار، در میدان جنگ، پشت پدافند، فعال، اثرگذار، مدیر و متخصص!
چه کسی میتواند اجزای آن تصویر ذهنی قدیمی و فرسوده از امام را در ذهن انسان امروز اصلاح کند؟فقط خودمانبه شرطی که با امام و برای او زندگی کرده باشیم و او را در همه عرصهها دیده باشیم...
آرمان ما در روضه امام جواد همین است:
پایگاههای بیشتر، خادمین بیشتر، زندگیهای پُر امام تر و نهایتا...
رسیدن به تصویری دقیقتر از کسی که عین کتاب خدا، معجزهی جاوید زندگی ماست!
شما هیچوقت امام را دیدهاید؟تصویرتان از او چقدر واضح است؟!
#یادداشت_های_یک_سرکنیز #پیشواز_صدونوزدهمین_نشست_روضه #ویژه_برنامه_حضرت_بابالمراد #وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
beheshterowze.ir
اگرچه مبهم، اگرچه بدون چهره، اما یک شخصیتی با یک نوع پوشش خاص در ذهن ما هست که مثلا وقتی میگوییم «امام جواد» سلولهای مغزمان آن پشت مشتها آن را برای ما میسازند.ما آنقدر سریال مذهبی دیدهایم که تیپ رایج یک امام برای ذهنمان شامل عمامه و یک عبای چندلایه باشد که طبیعتا منش و وقار خاصی به شخص مورد نظر میدهد.اما تصویر «امام» دست کم برای خادمش، در طول سالها خیلی تغییر میکند.
چه کسی میتواند اجزای آن تصویر ذهنی قدیمی و فرسوده از امام را در ذهن انسان امروز اصلاح کند؟فقط خودمانبه شرطی که با امام و برای او زندگی کرده باشیم و او را در همه عرصهها دیده باشیم...
آرمان ما در روضه امام جواد همین است:
پایگاههای بیشتر، خادمین بیشتر، زندگیهای پُر امام تر و نهایتا...
رسیدن به تصویری دقیقتر از کسی که عین کتاب خدا، معجزهی جاوید زندگی ماست!
شما هیچوقت امام را دیدهاید؟تصویرتان از او چقدر واضح است؟!
#یادداشت_های_یک_سرکنیز #پیشواز_صدونوزدهمین_نشست_روضه #ویژه_برنامه_حضرت_بابالمراد #وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
۹:۱۸