عکس پروفایل یزد قهرمانی

یزد قهرمان

۲,۰۴۴عضو
بازارسال شده از فیلمِ ما
thumnail
#فراخوان | طنزواره لانه عنکبوت
undefined«فیلم ما» پانزدهمین جشنواره فیلم عمار با توجه به حوادث اخیر پس از طوفان‌الاقصی و … و شکست هیمنه پوشالی استکبار در جبهه‌های مختلف مقاومت درصدد است جشنواره امسال «فیلم ما» را با موضوع «طنز و هجو استکبار و غرب زدگان» برگزار نماید.
undefinedمهلت ارسال آثار: ۳۰ آذر ماه ۱۴۰۳
undefinedراه‌‌های ارتباطی و ارسال آثار:
ویدئوی خودتون را در قالب فیلم کوتاه موبایلی در پیام رسان‌های شاد، روبیکا، ایتا و بله به شناسه @filmma15 ارسال فرمایید
undefinedشماره تماس: 09199890515
undefinedمطالعه کامل فراخوان:undefinedhttps://ammarfilm.ir/?p=35512
جشنواره مردمی فیلم عمار @filmema_fest

۱۱:۲۲

thumnail
undefinedعیار مقاومت قسمت هفدهم:
undefinedحلقه دلتنگundefined
چند روزی بود که در فکر گفتنش بودم. بعد از جلسه مصاحبه برای گفتن به یقین رسیدم:-امروز مصاحبه داشتم. یک خانم دهه هشتادی بود. تنها طلاش یک جفت گوشواره بود. می‌گفت شوهرش اول راضی نبوده به این‌کار ولی خانم قانعش کرده بود که حکم آقا فرضه و بر همه واجب.‌‌.. خیلی از خودم شرمنده شدم!- خوب که چی! تو که طلا نداری. طلاهات که همه رفت واسه قسط مسکن. تازه قسط بعدی هم تو راهه.حلقه داخل دستم را جابه جا کردم، خیلی وقت بود که توی دستم تنگی می‌کرد. قرار بود همراه با بقیه طلاها بشه بخشی از پول مسکن. زرگر آشنا بود، فهمید حلقه ازدواجه گذاشت کنار. -خانم حلقه ازدواجتون رو هم می‌خواید بفروشید؟!این روزها انگار تنگی حلقه بیشتر اذیتم می‌کرد. - میگن حلقه ازدواج را نباید برای خرج زندگی فروخت. دیدی که! زرگرم همینو گفت...نگاهش را به چرخش حلقه در دستانم دوخت. - پس راضی هستی دیگه...این حلقه دل‌تنگ بره!
undefinedنویسنده: خانم یاسمن خرمیان
#همدلی_طلا #اهدای_طلا#لبنان #حکم_جهاد @yazde_ghahraman

۱۴:۱۳

thumnail
undefinedعیار مقاومت قسمت هجدهم:
undefined️پویش بافتنیundefined
از جوانی عاشق بافتنی بودم. هر چه لباس و شلوار و کلاه و... بافتنی برای خودم یا فرزندانم میخواستم، خودم دست به کار می شدم و می بافتم. طرح و نقش های متفاوت، با سلیقه و با حوصله.چندسالی بود که به دلیل کار زیاد و کهولت سن دیگر دست هایم توان قبل را نداشتند، دکترها می‌گفتند تاندون کشیده شده. سبد بافتنیم هنوز هم گوشه اتاق بود. خیلی غصه‌ام می‌‌شد که دیگر نمی‌توانم برای بچه‌ها و نوه‌ها چیزی ببافم!
پیام پویش بافتنی برای بچه های لبنان را در یکی از گروه‌ها دیدم‌. در مسجد محل ما هم خانم‌ها جمع شدند تا برای بچه های لبنان بافتنی ببافند.- نمی‌تونم بافتنی کنم می‌رم شاید بتونم توی طرح و نقش و بافت به خانم‌های دیگه کمک کنم.وقتی به مسجد رفتم با دلهره میل های بافتنی را دست گرفتم و شروع کردم.حواسم نبود، یک لحظه به خودم آمدم دیدم دارم خیلی راحت و روان بافتنی می کنم بدون حتی کمترین درد دستی.حالا که یک هفته از پویش می گذرد توانستم چند کلاه و شال گردن و پاپوش و ژاکت برای لبنان ببافم، به چند نفر بافتنی یاد دادم. آن ها هم توانستند شالگردن و کلاه و... برای بچه های لبنان ببافند.
undefined نویسنده: خانم مریم اطهری زاده
#ایران_همدل #پویش_بافتنی#لبنان #حکم_جهاد @yazde_ghahraman

۱۰:۴۵

thumnail
undefinedعیار مقاومت قسمت نوزدهم:
undefinedنمازجمعه‌ نصرundefined
ساعت ۱۲شب بود.شوهرم گفت:-باید بریم تهران...باید بریم! -خب بریم. - پول هم کم داریم. چه کنیم؟! -حالا صرفه جویی می‌کنیم! هیچ‌خرجی نداریم که، سریع می‌ریم و برمی‌گردیم.
غسل شهادت کردیم؛ فکر می‌کردیم که می‌رویم و شهید می‌شویم.
 به رسم پدر شوهر، قبل از مسافرت قرآن باز کردیم. سوره کهف آمد که مضمونش این بود: به غار پناه جویید تا شامل رحمت شوید.ساعت۳صبح بود که حرکت کردیم. همسرم خوابش می‌آمد. من خیلی رانندگی دوست ندارم ولی این‌بار فرق می‌کرد، باید می‌رسیدیم. نشستم پشت فرمان و تخته گاز حرکت کردم.محمدحسین، محمدحسن و محمدعلی صندلی عقب خواب بودند. با سرعت۱۴۰ـ۱۵۰ می‌رفتم، فقط به عشق دیدار سیدعلی!
به حرم امام(ره) رسیدیم. مردم تا توی اتوبان پارک کرده بودند. در مترو، ترافیک آدم شده بود. فقط قطار بود که از جلویمان رد می شد. باید منتظر می‌ماندیم.
فکر می‌کردیم چقدر انقلابی هستیم! دیدیم نه بابا، همه‌جور آدمی اینجا هست، زیاد بودند خانم‌هایی که با بلوز، شلوار و اینها آمده بودند برای نماز نصر.
در ۳کیلومتری مصلی، حتی کوادکوپترهای تلویزیون هم، نمی‌توانستند از آنجا فیلم بگیرند. خودمان را که بین صف‌ جا دادیم، آقا بسم‌الله را گفتند.
undefinedراوی: خانم محمدزادهundefinedنویسنده: خانم فاطمه جبار زارع
#نماز_جمعه #نمازجمعه_تاریخ_ساز#نصر #نمازجمعه_نصر@yazde_ghahraman

۱۰:۴۶

thumnail
تک پوش ۱۰۰ میلیونی!
undefinedصحنه اول:تک پوش زیبای پهنی بود.فروشنده گفت: دیروز برام آوردن. هنوز آب نکردم اگر اینو بردارید مزد ساخت نداره. چشمم را گرفت. خیلی قشنگ بود! ولی مشخص بود که وزنش بالاست و گران درمیاید.-مدل‌های دیگه رو می‌تونم ببینم؟ این مدل... شوهرم نگاهی بهم کرد. انگار از برق چشمام فهمید که خوشم آمده و دارم مراعات می‌کنم.- زحمت شما همین را فاکتور کنید.خواستم مراعاتش را بکنم و نه بگویم، اصرار کرد که بردار و مشکلی نیست. حتی نگذاشت فاکتور را ببینم. خرید و همانجا دستم کرد.
undefinedصحنه دوم:قیمت تک پوش را که شنیدم در تصمیمم مردد شدم. فکر می‌کردم ۵۰ میلیون باشد ولی الان نزدیک ۱۰۰ میلیون قیمت کرده‌اند، نگو ۵۰ میلیون قیمت خرید بوده است. به یاد مستاجری خودم و طلبکارها و ۴ بچه و دختر دم بختم افتادم.در فکر و خیال بودم که فروشنده پرسید: می‌خواید ماشین بخرید؟ به چشمانش خیره شدم و اندکی سکوت کردم: نه ..! رهبر حکم جهاد داده..! کمک به جبهه‌ی مقاومت واجب شده...!می‌فرستم برای مردم غزه و لبنان..!
undefinedنویسنده: خانم فاطمه افخمی
#ایران_همدل #لبنان#همدلی_طلا @yazde_ghahraman

۱۲:۳۱

thumnail
undefined "به زبانِ سید"undefined️دوره فشرده آموزش مقدماتی مکالمه عربیundefined️تربیت و توانمندسازی کنشگر مقاومت و ارتباط‌گیری
undefined️ مدرس: سیدمحمود میرحسینی(مسئول اسبق دوره‌های کانون زبان خارجه دانشگاه امام صادق علیه‌السلام)
🟢 هزینه دوره حضوری ۴۴۰ هزار تومانundefined امکان شرکت مجازی و آفلاین
undefined ۸ جلسه آموزش مقدماتی مکالمه عربی، ۲ جلسه ضرورت کنشگری و ارتباط‌گیری، جریان شناسی سیاسی جهان اسلام، فیلم و محتوای مجازی جهت ارتباط مستمر با عربی، جزوه آموزشی، پرسش و پاسخ و ارتباط مستمر با اساتید در طول دوره
undefined زمان: سه‌هفته آموزشی، شروع از شنبه ۱۷ آذر‌ماه و پایان ۵ دی‌ماه، هر شنبه-دوشنبه-چهارشنبه عصر
undefined ثبت‌نام: پیام به آیدی @arabi_hyazd در ایتا یا شماره تماس ۰۹۳۶۸۷۶۳۵۲۴"#حسینیه_هنر_یزد
@yazde_ghahraman

۱۵:۴۵

thumnail
undefinedفروش ویژه کتاب #ابتکار_در_کارزار در مصلی آیت‌الله اعرافی (ره) شهرستان #میبد
undefinedاین کتاب روایت خلاقیت‌ها و ابتکارات یزدی‌ها در دفاع مقدس می‌باشد.
undefinedمیبدی‌های عزیز جهت تهیه کتاب، همزمان با نماز جمعه به غرفه کتاب جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی میبد واقع در مصلی آیت‌الله اعرافی (ره) شهرستان میبد مراجعه فرمایید.
@yazde_ghahraman

۱۱:۱۸

thumnail
undefined️ «سَلوی» به چاپ سوم رسید
undefined️روایت یک مهاجرت اجباری، از عراق تا ایران، خاطرات شفاهی سلوی فلسفی؛ مربی پرورشی دهه شصت
undefinedبخشی از کتاب:بعد از نوروز سال63 بود؛ یک روز تنها در دفتر مدرسه نشسته بودم که تلفن زنگ خورد؛ گوشی را برداشتم؛ صدایی مردانه از پشت خط گفت: «مدرسۀ 22بهمن؟»گفتم: «بله، بفرمایید.»ـ خلق قهرمان ایران مدرسۀ شما را بمب‌گذاری کرده و مدرسه تا یک ساعت دیگر منفجر می‌شود.ـ چی؟ کی؟ کجا؟ الو... الو…
undefined️قیمت: ۹۰ هزارتومانهمراه با ارسال رایگان در شهر یزد
undefined️جهت خرید کتاب: ارتباط از طریق تلفن 09137776932آدرس: یزد، بلوار شهیدصدوقی(ره)،قبل از کوچه موتوری سپاه، پاتوق کتاب ویزد، خیابان امام خمینی(ره)، انتهای کوچه۳۹،حسینیه هنر یزد
@yazde_ghahraman

۱۱:۱۸

thumnail
undefined️یادگار مادرundefined
گوشواره یادگاریِ مادربزرگ، تنها طلایی بود که مادر داشت. هر بار صحبت فروشش می‌شد می‌گفت:- نه..حیفه..یادگاریه...مادرم وصیت کرد که طلاهاش خرج حسینیه روستا بشه. پول این گوشواره رو دادم به حسینیه و یادگاری رو برداشتم.
خبر طلاهای عاقبت بخیر حسابی ذهنم را درگیر کرده بود. به همسرم گفتم:- راضی میشی طلاهام رو هدیه بدم به جبهه مقاومت؟با اما و اگر جوابم داد؛ متوجه نارضایتیش شدم اما نارضایتیش ذهن درگیرم را آرام نکرد.یادم به انگشتری افتاد که مادر برای هدیه‌ی زایمانم خریده بود. تنها طلایی بود که می‌توانستم اهدا کنم ولی:- مامان بگه انگشترت کو چی بگم؟ حتما ناراحت میشه!مادرم پایبند به رسم و رسوم است. من و خواهرم که مادر شدیم برای هر دومان انگشتر هدیه خرید. همان وقت گفتم:- مامان نیاز نبود انگشتر بدی با قسط سیسمونی و دست خالی!-کارتون نباشه! فعلا پولش را قرض کردم، بعدش داده میشه!
خانه‌ی پدری جمع بودیم. خواهرم انگشتر هدیه زایمانش را دور انگشتش می‌چرخاند.- آجی راستی!...مامان یه پیشنهاد داره! میگه انگشتر رو بدم برای مردم لبنان.به مادرم نگاه کردم!- مامان شما ناراحت نمیشی؟!- چرا ناراحت بشم! ...من مطمئن بودم گوشواره ‌های مادرم عاقبت بخیر میشن. پول انگشترهای شما از فروش همون گوشواره بود.
undefinedراوی: زهرا عسکریundefinedنویسنده: سمانه مرادی
#همدلی_طلا #لبنان
#قیام_عاطفی_زنان_ایران#روایت_مقاومت_زنان_ایرانی@yazde_ghahraman

۱۵:۵۴

thumnail
undefinedعیار مقاومت/قسمت بیست‌ و دوم:
undefined️دویست هزار تومنی تبرک!undefined
اتاق را بیرون ریختم. بین اتاق تکانی بودم که دویست هزار تومن پیدا کردم.- عه این پوله تبرکه. این همون کیفیه که برده بودم کربلا!خیلی خوشحال شدم! همیشه پس‌انداز داشتم ولی اینبار حسابم خالی بود و به پوچی خورده بودم. با این حال گفتم:- بیخیال این دویست تومن! فرض کن پیدا نکردی. بذار جمع شه برای روز مبادا!چند روز بعد روز مبادا رسید! ولیّ من حکم جهاد داده بود. جهادی که فرض بود. هیچ چیزی نداشتم الا همین دویست تومن! آن را برای کمک به لبنان گذاشتم و زیر لب گفتم: همین دویست هزار تومن باشه پس انداز! پس انداز آخرتم!
undefinedنویسنده: خانم زهرا عسکری
#ایران_همدل #لبنان
#قیام_عاطفی_زنان_ایران#روایت_مقاومت_زنان_ایرانی@yazde_ghahraman

۹:۴۷

thumnail
undefined مستند "همیجان" به بخش مسابقه جشنواره سینما حقیقت راه یافت
undefined️این اثر که توسط حسینیه هنر یزد و با مشارکت مدرسه اندیشه و هنر ماه تولید شده، مستندی است مطالبه‌گر پیرامون ماجرای مقاومت مردم روستای همیجان بهاباد در برابر واگذاری غیرکارشناسی معدن روستا
@yazde_ghahraman

۱۹:۰۳

thumnail
undefinedاکران مستند "همیجان" در هجدهمین جشنواره بین‌المللی سینما حقیقت
undefined️زمان: سه شنبه ۲۰ آذر، ساعت ۲۲undefined️مکان: تهران، پردیس سینمایی چارسو، سالن۳#حسینیه_هنر_یزد
@yazde_ghahraman

۱۹:۱۴

بازارسال شده از طنزیم
thumnail
undefinedباشگاه طنز انقلاب اسلامی برگزار می‌کند
دومین فراخوان سراسری کارتون و کاریکاتور «شکست ترمیم ناپذیر»
undefined با محوریت سخنان و کلیدواژه‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد حرکت مجاهدان فلسطینی در عملیات بزرگ طوفان‌الاقصی
undefined داوران:استاد مازیار بیژنیاستاد محمد علی رجبی
undefined جوایز:undefined نفر اول: 50 میلیون ریالundefined نفر دوم: 30 میلیون ریالundefined نفر سوم: 20 میلیون ریال
undefined مهلت ارسال آثار تا 1 دی ماه 1403
undefined برای شرکت در فراخوان و کسب اطلاعات بیشتر با شناسه @farakhan_cartoon در پیامرسان‌های بله، ایتا و تلگرام در ارتباط باشید.

۸:۰۵

thumnail
undefined️عیار مق/اومت/قسمت بیست‌و‌سوم
undefinedشما چرا شرمنده‌ای؟!
اینبار آدرس خیابان آیت الله شیخ محمدتقی بافقی بود.همین طور که جعبه سبز رنگی را تحویل می داد مرتب معذرت خواهی می کرد: « ببخشید، ارزشی ندارد، شرمنده برای هیچ به زحمت افتادید...»می خواستم برگردم و بگم: خانم برا چی شرمنده ای؟!!!تو که وظیفه خودت را انجام دادی.شرمنده اونایی باید باشند که وقتی کمک برای غزه جمع می کردیم، می گفتند: شیعیان نیازمند هستند شما به سنی ها کمک می کنید؟!برای شیعیان لبنان که درخواست کمک دادیم، گفتند مردم کشور خودمون گشنه هستند شما برای عرب ها کمک جمع می کنید؟!وقتی برای هموطنان کرمانی و سیستانی پویش همدلی برگزار کردیم، گفتند بافقی ها نیازمندند به کرمانی ها نمی رسد.و وقتی نهضت تهیه لوازم التحریر برای دانش آموزان بافق اجرا شد، گفتند: چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه!شرمنده اونایی باید باشند که برای همدردی نکردن با دیگران همیشه بهانه ای دارن.یاد اون اسیری افتادم که تا ساعتی قبل به قصد کشتن پیامبر(ص) به جنگ اومده بود، وقتی از حضرت زهرا(س) درخواست طعام کرد. حضرت غذای خودشون و امیرالمومنین(ع) و حسنین(ع) را بهش دادند.و نپرسیدند: دینت چیه؟ کجایی هستی؟
"روایت‌های مردمی شهرستان #بافق"
نویسنده: خانم مهدوی نژاد undefined
#ایران_همدل #همدلی_طلا
#روایت_مقاومت_زنان_ایرانی #قیام_عاطفی_زنان_ایران@yazde_ghahraman

۱۷:۰۹

thumnail

۸:۰۱

thumnail

۸:۰۱

thumnail
undefinedفروش ویژه کتاب ابتکار در کارزاردر مصلای آیت‌الله اعرافی میبد
undefinedارائه و فروش کتاب با تخفیف ویژه در مصلای آیت الله اعرافی (ره) محل برگزاری نمازجمعه شهرستان میبد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌۱۴۰۳/۹/۲۳‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@yazde_ghahraman

۸:۰۱

thumnail

۸:۰۱

thumnail

۸:۰۱

thumnail
undefinedعیار مقاومت قسمت ۲۴
از فروش گل‌سر تا طلا!همه برای مقاومت!
undefinedبه نیت قربة الی الله ساعت ۹ صبح پنجشنبه زدم بیرون به دنبال یه لقمه روایت حلال.دم در حوزه علمیه کاظمیه که رسیدم بدون این که سوالی بپرسم گفتند: خانم از در پشتی وارد بشید. همون مسجد حوزه.
شروع کار متبرک بود به روضه حضرت زهرا(س) . درآمد خانم‌ها همراه شده بود با اشک چشمشان برای روضه‌ی حضرت مادر.از یک طرف هم درصدی از درآمدشان که حاصل از فروش اجناسشان بود صرف جبهه‌ی مقاومت می‌شد .خوش به حالشان چه لقمه‌‌ی حلالی بود این نان!
پرچم زرد رنگ لبنان روی یک میز توجهم را جلب کرد: سرکه‌ها را خودتون درست کردید؟
بله، می‌خوام بفروشم که سودش رو بدم جبهه مقاومت!
در کنار سرکه‌‌ها، گل‌سرهایی هم بود. تا دستانم را به سمتش بردم، گفت: -این‌ها رو‌ دختر سیزده‌ساله‌ام درست کرده. اولین تجربه‌اش بوده. تو گوشی یاد گرفته که بتونه بفروشه و سودش رو بده برای مردم لبنان.
در گوشه‌ی‌ دیگری هم، جایگاهی اختصاص داده بودند برای هدایای طلایی بانوان.به خنده به مسئولش گفتم: کاش این ویترینتون پر بشه از طلا.‌در همان حین خانمی که می‌خورد دهه هفتادی باشد چیزی از کیفش درآورد. مسئول هدایای طلایی، پلاستیک را که باز کرد، جا خوردم؛ حدود ۱۵‌تا سکه پارسیان، سه‌تا گردنبند و سه‌تا گوشواره. سکوت کرده بود ولی نگاهش مطمئن بود.لبخندی زدم: خداروشکر ویترینتون پر شد!
undefinedهمدلی بانوان و دختران یزدی،undefinedمسجد مدینه‌العلم کاظمیه۱۴۰۳/۸/۲۴
نویسنده: خانم زهرا عبدشاهی undefined
#همدلی_طلا #ایران_همدل
#قیام_عاطفی_زنان_ایران#روایت_مقاومت_زنان_ایرانی
@yazde_ghahraman

۸:۰۲