تأثیر حیوانانگاری انسان در غرب، بر معماری و شهرسازی
هویت اصل اساسی انسان:
یک عامل مهم و تأثیرگذار در معماری، نحوه تعریف ما از انسان و هویت اوست. بسته به اینکه چه تعریفی از انسان را مبنا قرار دهیم طراحی فضای معماری متفاوت خواهد شد. در معماری سعی بر این است که فضا به شکل متناسب به نیازهای انسان پاسخ دهد و منطبق بر ویژگیهای رفتاری او باشد. با توجه به این موضوع، تعریفهای متفاوت از انسان باعث شکلگیری معیارهای متفاوت و شیوههای متمایز برای خلق فضا میشوند.
حال باید این سؤال را پرسید که انسانی که معماری برای او شکل میگیرد کیست؟
در فرهنگ قرآن از انسان به عنوان حی متأله یاد میشود، که حی جنس و تأله فصل انسان است. بر مبنای این تعریف انسان موجود زندهی الهی (خداخواه) است، یعنی روح انسان جنبه اصلی وجود اوست و بدن جنبه فرعی او را تشکیل میدهد و حیات انسان نیز به واسطه این روح تأمین میشود.
اما در فرهنگ غرب، بین تعاریف مختلفی که از انسان وجود دارد یک اصل مشترک دیده میشود، و آن تأکید بر حیوان بودن انسان است!!
این حیوانانگاری باعث فروکاست انسان به بدن و توجه صرف به جنبه مادی و جسمانی او شده است. در مورد این انحراف رهبر انقلاب این مطلب را بیان کردهاند که:
«بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههائی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است»و به جامعه علمی کشور نسبت به پیامدهای منفی این نگاه غلط هشدار دادهاند.
بر همین مبنا و در نظر گرفتن اینکه این تلقی به حوزه معماری نیز راه یافته و آن را تحت تأثیر قرار داده، باید به این سؤال پاسخ داد که:
پیامدهای منفی این مسئله چگونه در معماری نمود یافته است؟
با مبنا قراردادن هویت انسان به عنوان نوعی حیوان و نگاه مادی به حیات آن میبینیم که برخی معماران درحوزه طراحی به سمت الگوگیری از آناتومی بدن انسان متمایل شدهاند، اما غفلت از جنبه روحی انسان باعث شده که این الگوگیری از نگاه زیباییشناسانه و کارکردگرایانه صرف فراتر رود و به سمت خلق آثاری مبتنی بر شهوت و بازنمایی انگارههای جنسی در معماری سوق پیدا کند. این نوع معماری با تحریک شهوت انسان به قصد لذت علاوه بر اینکه باعث سقوط بیشتر انسان در ورطه حیوانیت میشود، باعث ایجاد مشکلات اجتماعی همچون احساس ناامنی در کودکان و زنان، دامنزدن به تخیلات جنسی و از بین بردن عفت عمومی جامعه نیز شده است.
متن کامل این مقاله را در این لینک بخوانید:
https://memarihejri.ir/856/تأثیر-حیوانانگاری-انسان-در-غرب-بر-مع/
" /> محمد سلیمی
معماری هجری@MemariHejri_ir
هویت اصل اساسی انسان:
یک عامل مهم و تأثیرگذار در معماری، نحوه تعریف ما از انسان و هویت اوست. بسته به اینکه چه تعریفی از انسان را مبنا قرار دهیم طراحی فضای معماری متفاوت خواهد شد. در معماری سعی بر این است که فضا به شکل متناسب به نیازهای انسان پاسخ دهد و منطبق بر ویژگیهای رفتاری او باشد. با توجه به این موضوع، تعریفهای متفاوت از انسان باعث شکلگیری معیارهای متفاوت و شیوههای متمایز برای خلق فضا میشوند.
حال باید این سؤال را پرسید که انسانی که معماری برای او شکل میگیرد کیست؟
در فرهنگ قرآن از انسان به عنوان حی متأله یاد میشود، که حی جنس و تأله فصل انسان است. بر مبنای این تعریف انسان موجود زندهی الهی (خداخواه) است، یعنی روح انسان جنبه اصلی وجود اوست و بدن جنبه فرعی او را تشکیل میدهد و حیات انسان نیز به واسطه این روح تأمین میشود.
اما در فرهنگ غرب، بین تعاریف مختلفی که از انسان وجود دارد یک اصل مشترک دیده میشود، و آن تأکید بر حیوان بودن انسان است!!
این حیوانانگاری باعث فروکاست انسان به بدن و توجه صرف به جنبه مادی و جسمانی او شده است. در مورد این انحراف رهبر انقلاب این مطلب را بیان کردهاند که:
«بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههائی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است»و به جامعه علمی کشور نسبت به پیامدهای منفی این نگاه غلط هشدار دادهاند.
بر همین مبنا و در نظر گرفتن اینکه این تلقی به حوزه معماری نیز راه یافته و آن را تحت تأثیر قرار داده، باید به این سؤال پاسخ داد که:
پیامدهای منفی این مسئله چگونه در معماری نمود یافته است؟
با مبنا قراردادن هویت انسان به عنوان نوعی حیوان و نگاه مادی به حیات آن میبینیم که برخی معماران درحوزه طراحی به سمت الگوگیری از آناتومی بدن انسان متمایل شدهاند، اما غفلت از جنبه روحی انسان باعث شده که این الگوگیری از نگاه زیباییشناسانه و کارکردگرایانه صرف فراتر رود و به سمت خلق آثاری مبتنی بر شهوت و بازنمایی انگارههای جنسی در معماری سوق پیدا کند. این نوع معماری با تحریک شهوت انسان به قصد لذت علاوه بر اینکه باعث سقوط بیشتر انسان در ورطه حیوانیت میشود، باعث ایجاد مشکلات اجتماعی همچون احساس ناامنی در کودکان و زنان، دامنزدن به تخیلات جنسی و از بین بردن عفت عمومی جامعه نیز شده است.
متن کامل این مقاله را در این لینک بخوانید:
https://memarihejri.ir/856/تأثیر-حیوانانگاری-انسان-در-غرب-بر-مع/
" /> محمد سلیمی
معماری هجری@MemariHejri_ir
۱۴:۱۸
۱۶:۰۹
بن گویر در اورشلیم:
ما به اینجا آمده ایم تا ماجرای تخریب معبد را یادآوری کنیم، اما باید صادقانه بگوییم: پیشرفت بزرگی در حکومت وجود دارد - سیاست ما اجازه دادن به دعا است. ما باید در این جنگ پیروز شویم. ما باید پیروز شویم و به کنفرانس های دوحه یا قاهره نرویم و حماس را شکست دهیم، آن را به زانو در آوریم این پیام ما است.
" /> استراتژی یهود یک استراتژی بلند مدت است که در پی تمدنسازی در شهر اورشلیم میباشد.غایت این برنامهٔ تمدنی ساختن معبد سلیمان در بیت المقدس است.
نزدیک ۳۰۰۰ سال قبل یهود توانست به این غایت تمدنی سرزمین محور برسد. اما به گفته تاریخ و تورات عهد عتیق، آنقدر ستم کرد و کفر ورزید و گناهان عجیب و غریب انجام داد، که حتی قوم سدوم همجنسباز از یهودیها کمتر گناه میکردند!!عاقبت هم این قومالظالمین به دست بخت النصر از اورشلیم بیرون شده و به اسیری برده شدند.
از آن زمان به بعد یهودیان با دراماتیزه کردن این ماجرا توسط افسانههای گوناگون، میخواهند هرطور که شده باز به اورشلیم بازگشته، آنجا را پایتخت کرده و معبد سلیمان را دوباره بنا نمایند تا خدا را عبادت کنند!!سه مرحله اول موفق بوده و مرحلهٔ چهارم باقی مانده. بن گویر در این ویدیو به همان اشاره مینماید.
عجیب است یهودیان از پس ظلمهای خود عذاب و سرگردان و اسیر شدند، اما همچنان میخواهند با ظلم بنای معبد سلیمان را بگذارند.
اما قطعا خدا نمیگذارد چون خودش بیرونشان کرده.
هبالاپور
معماری هجری@MemariHejri_ir
ما به اینجا آمده ایم تا ماجرای تخریب معبد را یادآوری کنیم، اما باید صادقانه بگوییم: پیشرفت بزرگی در حکومت وجود دارد - سیاست ما اجازه دادن به دعا است. ما باید در این جنگ پیروز شویم. ما باید پیروز شویم و به کنفرانس های دوحه یا قاهره نرویم و حماس را شکست دهیم، آن را به زانو در آوریم این پیام ما است.
" /> استراتژی یهود یک استراتژی بلند مدت است که در پی تمدنسازی در شهر اورشلیم میباشد.غایت این برنامهٔ تمدنی ساختن معبد سلیمان در بیت المقدس است.
نزدیک ۳۰۰۰ سال قبل یهود توانست به این غایت تمدنی سرزمین محور برسد. اما به گفته تاریخ و تورات عهد عتیق، آنقدر ستم کرد و کفر ورزید و گناهان عجیب و غریب انجام داد، که حتی قوم سدوم همجنسباز از یهودیها کمتر گناه میکردند!!عاقبت هم این قومالظالمین به دست بخت النصر از اورشلیم بیرون شده و به اسیری برده شدند.
از آن زمان به بعد یهودیان با دراماتیزه کردن این ماجرا توسط افسانههای گوناگون، میخواهند هرطور که شده باز به اورشلیم بازگشته، آنجا را پایتخت کرده و معبد سلیمان را دوباره بنا نمایند تا خدا را عبادت کنند!!سه مرحله اول موفق بوده و مرحلهٔ چهارم باقی مانده. بن گویر در این ویدیو به همان اشاره مینماید.
عجیب است یهودیان از پس ظلمهای خود عذاب و سرگردان و اسیر شدند، اما همچنان میخواهند با ظلم بنای معبد سلیمان را بگذارند.
اما قطعا خدا نمیگذارد چون خودش بیرونشان کرده.
هبالاپور
معماری هجری@MemariHejri_ir
۱۶:۰۹
۱۹:۱۱
شهر نار و شهر نور
تصمیم جناب پزشکیان برای معرفی نامزد وزارت راه و شهرسازی، که رویکردش در تضاد با نگرش توحیدی و اسلامی است، و از سوی دیگر، اقبال دوستان به مبحث «نار و نور»، ما را بر آن داشت تا نقد و تبیین کوتاهی در این زمینه ارائه دهیم. در یادداشتهای قبل اشاره شد که دو جبهه وجود دارد: جبهه نار و جبهه نور. و همچنین دو سبک معماری و شهرسازی وجود دارد: معماری و شهرسازی نار؛ و معماری و شهرسازی نور.
مبنای پرومتئوس در افسانههای یونان باستان به همه علوم مدرن غرب تسری یافته و این امر در تاروپود علوم مدرن نهفته است. بسیاری از شهرها و بناهای غربی از همان ابتدا با محوریت فساد و فحشا پدید آمدهاند و در دوران اخیر منتج به یک معماری مضطرب وحشی شدهاند که آیتی از آتش جهنمی است که در قلب و فؤاد فلاسفه و تئوریسینهای غربی وجود داشته است.
خانههای بسیار کوچک و قوطیکبریتی مدرن -که استادان لیبرال ایران نیز آن را تبلیغ میکنند- آیت همان ضیق صدر فلاسفه است که در آتش جهنم به صورت «مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ» ظهور مییابد. از همین ضیق بودن خانهها مفاسد فراوانی برمیخیزد و بخشی از عذابهای وزرای مسکن لیبرال، وزر و وبال همین مفاسد خواهد بود زیرا آنها نیز در گناه این افراد شریکاند.
در دنیا، این بناها اساساً بر لبه نار هستند أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ. مدیران این بناها نیز در قیامت مَأْوَاهُمُ النَّارُ. و سپس در آتش جهنم فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ. اگرچه معماری جنسی و شهوانی، نمود اخصّ معماری نار محسوب میشود اما عموم معماری و شهرسازی مدرن که موجب اضطراب و تشویش و نه تسکین انسان میشود، مشمول قواعد پارادایم نار هستند.
اما در جامعه هجری و با مبانی فکری نور، بسیاری از شهرهای تمدن اسلامی با محوریت زیارت پدید آمدهاند ازقبیل مکه، کربلا، مشهدالرضا، قم، بیتالمقدس و ... . و ازسوی دیگر طبق مبانی دینی، ما مأمور به دار واسعه و خانههای وسیع و همراه با درخت شدهایم نه خانههای چوبکبریتی. دار واسعه موجب شرح صدر و افزایش سعه و قدر در افراد میشود.
بعنوان مثال پیادهروی اربعین، یک مدل شهرسازی خاص ارایه میدهد که در آن زیارت محوریت دارد و مسیرها و جادههای منتهی به کربلا نیز با همین دغدغه ایجاد شدهاند. در این مدل شهرسازی، صیرورت افراد به سمت امام است و مسأله اساسی این مسیر هجرت به سمت اوست. لذا بیوت و مساکن و منازلی هم که در مسیرها احداث میشوند فقط با هدف خدمترسانی به زوار امام تأسیس میگردند.
چند رویکرد قرآنی به معماری وجود دارد ازقبیل رویکرد معمارمحور؛ رویکرد مقیممحور؛ و رویکرد اساسمحور. در پارادایم نور، معمار و مقیم و اساس بنا، همگی از نور هستند. اولیای الهی مسکنشان نور است زیرا فرمود «سکنوا فی نورک». نور الهی در خانههای آنهاست: «مثل نوره... فی بیوت اذن الله». خطمشیگذاری آنها نیز از نور است: «نورا تمشون به».
نمونه معماری و هنر نار، مجسمههایی نظیر مجسمه آزادی در آمریکاست که منظورش آزادی آتش هوا و هوس غربی است و نمونه معماری نور، کعبه است که به تعبیر قرآن، کعبه بیت عتیق است یعنی خانه آزاد. و ابراهیم نبی، پدر معماری موحدانه است. قرآن کریم ما را مأمور نموده که واجعلوا بیوتکم قبلۀ. یعنی خانههای خود را قبله قرار دهید. یکی از برداشتهای مستفاد از این آیه این است که همانگونه که کعبه بیت عتیق است و از هرگونه پیرایه شرک آزاد است، ما مؤمنان نیز مأموریم که خانههایمان از لوث و غل و زنجیرهای شرک و الحاد آزاد باشد و عتق از نار یا آزادی از آتش جهنم در تاروپود بیت ما محسوس باشد.
اندیشکده تثبیت| امیر حسینی @tasbit1444
تصمیم جناب پزشکیان برای معرفی نامزد وزارت راه و شهرسازی، که رویکردش در تضاد با نگرش توحیدی و اسلامی است، و از سوی دیگر، اقبال دوستان به مبحث «نار و نور»، ما را بر آن داشت تا نقد و تبیین کوتاهی در این زمینه ارائه دهیم. در یادداشتهای قبل اشاره شد که دو جبهه وجود دارد: جبهه نار و جبهه نور. و همچنین دو سبک معماری و شهرسازی وجود دارد: معماری و شهرسازی نار؛ و معماری و شهرسازی نور.
مبنای پرومتئوس در افسانههای یونان باستان به همه علوم مدرن غرب تسری یافته و این امر در تاروپود علوم مدرن نهفته است. بسیاری از شهرها و بناهای غربی از همان ابتدا با محوریت فساد و فحشا پدید آمدهاند و در دوران اخیر منتج به یک معماری مضطرب وحشی شدهاند که آیتی از آتش جهنمی است که در قلب و فؤاد فلاسفه و تئوریسینهای غربی وجود داشته است.
خانههای بسیار کوچک و قوطیکبریتی مدرن -که استادان لیبرال ایران نیز آن را تبلیغ میکنند- آیت همان ضیق صدر فلاسفه است که در آتش جهنم به صورت «مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ» ظهور مییابد. از همین ضیق بودن خانهها مفاسد فراوانی برمیخیزد و بخشی از عذابهای وزرای مسکن لیبرال، وزر و وبال همین مفاسد خواهد بود زیرا آنها نیز در گناه این افراد شریکاند.
در دنیا، این بناها اساساً بر لبه نار هستند أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ. مدیران این بناها نیز در قیامت مَأْوَاهُمُ النَّارُ. و سپس در آتش جهنم فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ. اگرچه معماری جنسی و شهوانی، نمود اخصّ معماری نار محسوب میشود اما عموم معماری و شهرسازی مدرن که موجب اضطراب و تشویش و نه تسکین انسان میشود، مشمول قواعد پارادایم نار هستند.
اما در جامعه هجری و با مبانی فکری نور، بسیاری از شهرهای تمدن اسلامی با محوریت زیارت پدید آمدهاند ازقبیل مکه، کربلا، مشهدالرضا، قم، بیتالمقدس و ... . و ازسوی دیگر طبق مبانی دینی، ما مأمور به دار واسعه و خانههای وسیع و همراه با درخت شدهایم نه خانههای چوبکبریتی. دار واسعه موجب شرح صدر و افزایش سعه و قدر در افراد میشود.
بعنوان مثال پیادهروی اربعین، یک مدل شهرسازی خاص ارایه میدهد که در آن زیارت محوریت دارد و مسیرها و جادههای منتهی به کربلا نیز با همین دغدغه ایجاد شدهاند. در این مدل شهرسازی، صیرورت افراد به سمت امام است و مسأله اساسی این مسیر هجرت به سمت اوست. لذا بیوت و مساکن و منازلی هم که در مسیرها احداث میشوند فقط با هدف خدمترسانی به زوار امام تأسیس میگردند.
چند رویکرد قرآنی به معماری وجود دارد ازقبیل رویکرد معمارمحور؛ رویکرد مقیممحور؛ و رویکرد اساسمحور. در پارادایم نور، معمار و مقیم و اساس بنا، همگی از نور هستند. اولیای الهی مسکنشان نور است زیرا فرمود «سکنوا فی نورک». نور الهی در خانههای آنهاست: «مثل نوره... فی بیوت اذن الله». خطمشیگذاری آنها نیز از نور است: «نورا تمشون به».
نمونه معماری و هنر نار، مجسمههایی نظیر مجسمه آزادی در آمریکاست که منظورش آزادی آتش هوا و هوس غربی است و نمونه معماری نور، کعبه است که به تعبیر قرآن، کعبه بیت عتیق است یعنی خانه آزاد. و ابراهیم نبی، پدر معماری موحدانه است. قرآن کریم ما را مأمور نموده که واجعلوا بیوتکم قبلۀ. یعنی خانههای خود را قبله قرار دهید. یکی از برداشتهای مستفاد از این آیه این است که همانگونه که کعبه بیت عتیق است و از هرگونه پیرایه شرک آزاد است، ما مؤمنان نیز مأموریم که خانههایمان از لوث و غل و زنجیرهای شرک و الحاد آزاد باشد و عتق از نار یا آزادی از آتش جهنم در تاروپود بیت ما محسوس باشد.
اندیشکده تثبیت| امیر حسینی @tasbit1444
۶:۰۸
۱۶:۵۰
۱۹:۰۱
توحید؛ اصلی الزامآور در معماری اسلامی
معماری توحیدی، گونهای از معماری یا سبکی از معماری اسلامی نیست، بلکه ماهیت اصلی و بنیادین و تعریفکنندهی معماری اسلامی است. در حقیقت، اصل توحید در معماری اسلامی امری تفضیلی یا رُجحانی نیست، بلکه اصلی مبنایی و کاملا الزامآور و تعیینکننده است.رهبر انقلاب در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن الزامآور بودن توحید را اینگونه شرح میدهند:«تعهدی که توحید به یک جامعهی موحد میدهد، شامل مهمترین، کلیترین، بزرگترین، اولیترین و اساسیترین مسائل یک جامعه است... در یک کلمه، قیافه و اندام جامعهی توحیدی، با قیافه و اندام جامعهی غیرتوحیدی متفاوت است... نظم اجتماعی و سیستم اجتماعی و شکل اجتماعی جامعهی توحیدی، یک چیزی است به کلی مغایر و مباین و احیانا متعارض و متضاد با جامعهی غیرتوحیدی... ما توحید را به صورت یک قطعنامهای که دارای موادی هست عرض میکنیم و مواد این قطعنامه را یکییکی بیان میکنیم. همانطوری که بعد از مذاکرات گوناگون بین دو گروه، دو جبهه، دو فرد، قراردادهای لازمالاجرا به صورت قطعنامهای صادر میشود؛ موحدین عالم هم از طرف پروردگارشان، از طرف خدای توحید ملزم هستند که این قطعنامه را مورد عمل و اجرا قرار بدهند. به عنوان نخستین مادهی این ‹قطعنامهی توحیدی› انسانها حق ندارند هیچکس و هیچچیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند.»
معماری هجری@MemariHejri_ir
معماری توحیدی، گونهای از معماری یا سبکی از معماری اسلامی نیست، بلکه ماهیت اصلی و بنیادین و تعریفکنندهی معماری اسلامی است. در حقیقت، اصل توحید در معماری اسلامی امری تفضیلی یا رُجحانی نیست، بلکه اصلی مبنایی و کاملا الزامآور و تعیینکننده است.رهبر انقلاب در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن الزامآور بودن توحید را اینگونه شرح میدهند:«تعهدی که توحید به یک جامعهی موحد میدهد، شامل مهمترین، کلیترین، بزرگترین، اولیترین و اساسیترین مسائل یک جامعه است... در یک کلمه، قیافه و اندام جامعهی توحیدی، با قیافه و اندام جامعهی غیرتوحیدی متفاوت است... نظم اجتماعی و سیستم اجتماعی و شکل اجتماعی جامعهی توحیدی، یک چیزی است به کلی مغایر و مباین و احیانا متعارض و متضاد با جامعهی غیرتوحیدی... ما توحید را به صورت یک قطعنامهای که دارای موادی هست عرض میکنیم و مواد این قطعنامه را یکییکی بیان میکنیم. همانطوری که بعد از مذاکرات گوناگون بین دو گروه، دو جبهه، دو فرد، قراردادهای لازمالاجرا به صورت قطعنامهای صادر میشود؛ موحدین عالم هم از طرف پروردگارشان، از طرف خدای توحید ملزم هستند که این قطعنامه را مورد عمل و اجرا قرار بدهند. به عنوان نخستین مادهی این ‹قطعنامهی توحیدی› انسانها حق ندارند هیچکس و هیچچیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند.»
معماری هجری@MemariHejri_ir
۱۸:۴۰
۸:۴۸
۱۱:۳۵
۱۹:۳۲
۱۹:۳۲
۱۹:۳۲
نام مکانها در هر شهر بهمثابه شناسنامه آن شهر و یکی از ابزارهای مهم در مهندسی فرهنگی و معماری اجتماعی است. مجموعه این نامها از نام خیابانها گرفته تا اماکن عمومی همگی بیانگر هویت کلان هر شهر هستند؛ بنابراین نام مکان نقش مهمی در هویتبخشی به مکانها و افراد ساکن در آن ایفا میکند. این نامگذاری در واقع نوعی تبلیغات محیطی برای عابرین است و اثری دیرپا و بلندمدت دارد. در کشور ما یکی از مهمترین عناصر هویتبخش که باید با اقدامات متعدد نام و یاد آنان حفظ شود و شهر و روستاها به رنگ آنان درآید شهدای انقلاب اسلامی از ابتدای انقلاب تا امروز هستند. به تعبیر رهبر انقلاب «چه افتخاری برای یک شهر و کوچهها و خیابانهای آن بالاتر از اینکه نام یک شهید بزرگ و فداکار بر روی آن باشد. شهر باید به نام شهیدان مزیّن باشد و شوراهای شهر نیز بدانند که شهر با نام چه کسانی مفتخر میشود.» ۲۴ مهر ۱۴۰۰
یکی از مسائل شهرهای امروز ما نداشتن هویت برخی مناطق و معابر شهری از این حیث است. جایی که برخی از معابر با عدد و یا اسمهای خنثی نامگذاری میشوند.
البته نام شهید بر روی معابر محلات، قدم ابتدایی در هویتبخشی به آنها است و نیاز به فعالیتها و رویدادهای دیگری است تا مانع این شویم که اهالی آن معبر و محله و کسانی که از آن عبور میکنند پس از مدتی صرفاً نامی از آن را بدانند بدون اینکه متوجه باشند این شهید کیست و چرا نامش روی این معبر است.
معماری هجری@MemariHejri_ir
یکی از مسائل شهرهای امروز ما نداشتن هویت برخی مناطق و معابر شهری از این حیث است. جایی که برخی از معابر با عدد و یا اسمهای خنثی نامگذاری میشوند.
البته نام شهید بر روی معابر محلات، قدم ابتدایی در هویتبخشی به آنها است و نیاز به فعالیتها و رویدادهای دیگری است تا مانع این شویم که اهالی آن معبر و محله و کسانی که از آن عبور میکنند پس از مدتی صرفاً نامی از آن را بدانند بدون اینکه متوجه باشند این شهید کیست و چرا نامش روی این معبر است.
معماری هجری@MemariHejri_ir
۱۹:۳۲
معمار معاصر ایرانی، انگیزهها و توسلها
معماری ایرانی امروز مملو از چالشهای ریز و درشت و سنگین است. در واقع معماری اصلا وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد بسیار کم بوده و در بناهای خاص مورد استفاده قرار میگیرد.متاسفانه امروزه معماری به یک پدیدهٔ لاکچری مبدل شده که به قیمت گزاف خرید و فروش میشود و همهٔ افراد جامعه امکان استفاده از آن را ندارند. توجه شود که منظور از معماری کنار هم چیدن اجباری و بی هدف فضاهایی که مذبوح و معلول پارکینگهای فرمایشی شهرداری هستند؛ *نیست*.
در بسیاری از مواقع که بنا برای طراحی به یک کارشناس معماری سپرده میشود، در واقع کارفرما علاوه بر پول، به معمار این فرصت را میدهد که انگیزههای بعضاً کم ارزش خودش را برطرف کند.
یکی از تاثیر گذارترین این انگیزهها، در سیمای شهرها و در زندگی افراد جامعه تمجید شدن و بردن کاپ قهرمانی در یک یا چند مسابقهٔ معماریست. برای این قهرمانی، کار معمار باید دیده شود تا وی بتواند توسط پروژه خود، حتی برای مدت کوتاهی در انظار ظاهر شده و به یک #سلبریتی مبدل گردد.سپس او به عنوان مدیر طرح در قاموس یک کارگردان سینمایی ظاهر شود. لذا سعی میکند هر چند سال یکبار یک کار جایزهای داشته باشد، تشویقها را از آن خود کند و پروژههایی را از این طریق جذب نماید.
در جهان و البته ایران، اغلب معماران آرزومندند به این مرحله برسند. اما این در قاموس جهانی برای ایرانیان به ندرت ممکن میشود چرا که معماران معاصر ایرانی نه تنها خود نظریه پرداز نیستند، بلکه به نظریات و فلسفهٔ معماری مدرن و غربی حتی تسلط هم ندارند. و این به جز در برخی معماران شاخص، در بقیه عمومیت دارد.
آنها حتی اگر سیر معماری معماران مشهور و سلبریتیها را مطالعه کنند، اغلب به فلسفهٔ پشت آنها توجهی نداشته و تنها فیزیک ساختمان را میشناسند و نه راز پدیدار شدن آن را.
به همین دلیل است که وقتی سعی میکنند ساختمان خوب مدرن شبیه به همان ساختمانی که فلان سلبریتی معماری غربی در یک نقطهٔ جهان ساخته است طراحی کنند؛ درست همانند یک کارگردان ایرانی که میخواهد یک فیلم غربی خوب بسازد اما از فلسفه سینما بیخبر است و زیست در این فلسفه را نه تجربه کرده و نه میفهمد و نهایتا میتواند یک فیلم بسیار ضعیف سیاسی برای گرفتن جایزهٔ "کن" بسازد، و درست مانند کسی که زبان آلمانی نمیداند اما میخواهد یک مقاله یا کتاب به زبان آلمانی بنویسد،موفقیت چشمگیری نخواهد داشت چرا که هرآنچه میسازد یک کپی بی اصل و نصب است و اگر جایزهٔ داخلی هم بگیرد، به هر حال ساختمان تاثیر گذاری از نظر اجتماعی و فرهنگی نساخته است (که البته دغدغهٔ او هم نبوده است) و به زودی این ساختمان که صرفا در قاموس یک مدلِ عکاسی معماری ظاهر شده نیز همچون همقطاران خود فراموش میشود.
کارفرما هم خیلی زود و پیش از یک سال متوجه میشود که معماری بنا، علی رغم هزینه گزافی که کرده، به سختی راحتیاش را تامین میکند.
نکته قابل توجه اینجاست که اگر بخواهی این معماران را متوجه فلسفهای که پشت خطوط اندازه و ساختمان آنهاست بکنی، حاضر نیستند بدانند و به ندرت باور میکنند که در قعر چاه دانش دست و پا میزنند.
مثلا اگر مسئلهٔ «پورن اتوپیا» یا همان «هوسشهر» را برایشان بگویی، اغلب قریب به اتفاقشان نمیپذیرند. بلکه جهان را وامدار معمارانی میدانند که این هوسشهر را تجسم بخشیدهاند. آنها حتی اگر بدانند نیز با بیتفاوتی خاصی نسبت به سرنوشت انسانهایی که فضای زیستشان توسط همین معماران طراحی گردیده است؛ انگیزههای کم ارزش خود را پیگیری میکنند.
#مرکانتیلیسم#معماری
" /> ه.بالاپور
ایتا و تلگرام@Maalekalmolk
معماری ایرانی امروز مملو از چالشهای ریز و درشت و سنگین است. در واقع معماری اصلا وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد بسیار کم بوده و در بناهای خاص مورد استفاده قرار میگیرد.متاسفانه امروزه معماری به یک پدیدهٔ لاکچری مبدل شده که به قیمت گزاف خرید و فروش میشود و همهٔ افراد جامعه امکان استفاده از آن را ندارند. توجه شود که منظور از معماری کنار هم چیدن اجباری و بی هدف فضاهایی که مذبوح و معلول پارکینگهای فرمایشی شهرداری هستند؛ *نیست*.
در بسیاری از مواقع که بنا برای طراحی به یک کارشناس معماری سپرده میشود، در واقع کارفرما علاوه بر پول، به معمار این فرصت را میدهد که انگیزههای بعضاً کم ارزش خودش را برطرف کند.
یکی از تاثیر گذارترین این انگیزهها، در سیمای شهرها و در زندگی افراد جامعه تمجید شدن و بردن کاپ قهرمانی در یک یا چند مسابقهٔ معماریست. برای این قهرمانی، کار معمار باید دیده شود تا وی بتواند توسط پروژه خود، حتی برای مدت کوتاهی در انظار ظاهر شده و به یک #سلبریتی مبدل گردد.سپس او به عنوان مدیر طرح در قاموس یک کارگردان سینمایی ظاهر شود. لذا سعی میکند هر چند سال یکبار یک کار جایزهای داشته باشد، تشویقها را از آن خود کند و پروژههایی را از این طریق جذب نماید.
در جهان و البته ایران، اغلب معماران آرزومندند به این مرحله برسند. اما این در قاموس جهانی برای ایرانیان به ندرت ممکن میشود چرا که معماران معاصر ایرانی نه تنها خود نظریه پرداز نیستند، بلکه به نظریات و فلسفهٔ معماری مدرن و غربی حتی تسلط هم ندارند. و این به جز در برخی معماران شاخص، در بقیه عمومیت دارد.
آنها حتی اگر سیر معماری معماران مشهور و سلبریتیها را مطالعه کنند، اغلب به فلسفهٔ پشت آنها توجهی نداشته و تنها فیزیک ساختمان را میشناسند و نه راز پدیدار شدن آن را.
به همین دلیل است که وقتی سعی میکنند ساختمان خوب مدرن شبیه به همان ساختمانی که فلان سلبریتی معماری غربی در یک نقطهٔ جهان ساخته است طراحی کنند؛ درست همانند یک کارگردان ایرانی که میخواهد یک فیلم غربی خوب بسازد اما از فلسفه سینما بیخبر است و زیست در این فلسفه را نه تجربه کرده و نه میفهمد و نهایتا میتواند یک فیلم بسیار ضعیف سیاسی برای گرفتن جایزهٔ "کن" بسازد، و درست مانند کسی که زبان آلمانی نمیداند اما میخواهد یک مقاله یا کتاب به زبان آلمانی بنویسد،موفقیت چشمگیری نخواهد داشت چرا که هرآنچه میسازد یک کپی بی اصل و نصب است و اگر جایزهٔ داخلی هم بگیرد، به هر حال ساختمان تاثیر گذاری از نظر اجتماعی و فرهنگی نساخته است (که البته دغدغهٔ او هم نبوده است) و به زودی این ساختمان که صرفا در قاموس یک مدلِ عکاسی معماری ظاهر شده نیز همچون همقطاران خود فراموش میشود.
کارفرما هم خیلی زود و پیش از یک سال متوجه میشود که معماری بنا، علی رغم هزینه گزافی که کرده، به سختی راحتیاش را تامین میکند.
نکته قابل توجه اینجاست که اگر بخواهی این معماران را متوجه فلسفهای که پشت خطوط اندازه و ساختمان آنهاست بکنی، حاضر نیستند بدانند و به ندرت باور میکنند که در قعر چاه دانش دست و پا میزنند.
مثلا اگر مسئلهٔ «پورن اتوپیا» یا همان «هوسشهر» را برایشان بگویی، اغلب قریب به اتفاقشان نمیپذیرند. بلکه جهان را وامدار معمارانی میدانند که این هوسشهر را تجسم بخشیدهاند. آنها حتی اگر بدانند نیز با بیتفاوتی خاصی نسبت به سرنوشت انسانهایی که فضای زیستشان توسط همین معماران طراحی گردیده است؛ انگیزههای کم ارزش خود را پیگیری میکنند.
#مرکانتیلیسم#معماری
" /> ه.بالاپور
ایتا و تلگرام@Maalekalmolk
۹:۳۲
طرح جامع معماری با ابتناء بر قرآن
یکی از روشهای مرسوم عرضهی موضوعات به اسلام، ارجاع آن موضوع به برخی روایات و آیات است. عمدتا در این الگو تلاش میشود مؤیداتی از منابع دینی برای اثبات آن موضوع گرفته شود. اما این اقتباس، طرح جامع و کاملی از آن حوزه به دست نمیدهد و نیز امکان انحراف و تلقی اشتباه در آن بالاست. در حوزهی هنر و دانش معماری هم، آن چه موسوم به معماری اسلامی است، عمدتا اقتباسهایی از روایات است که طرح جامعی را پی نمیریزند. این مساله هنگامی بغرنجتر میشود که سواد عمومی و حتی تخصصی دربارهی توحید در جامعه بالا نیست و بسیاری از ابعاد و مقولات آن باز نشدهاند. «اگر چه به بچهها میآموزند خدا یکی است و دو نیست، اما غالبا موحدین از شناخت وجهههای گوناگون توحید تا سنین نزدیک به رحلت از این جهان هم چیزی درست نمیدانند.» [۱] طبعاً این ضعف در معرفت توحیدی، آسیب جدی به جامعهسازی و نظامسازی توحیدی از جمله در حوزهی معماری و شهرسازی وارد آورده است. معرفت توحیدی را از قرآن باید آغاز کرد. ویژگی اصلی ممشای فکری رهبر معظم انقلاب این است که ابتناء اندیشهی ایشان بر قرآن است. چرا که به تعبیر ایشان قرآن کریم «سند قاطع و تردیدناپذیر اسلام» است. بنابراین نظریهپردازی در هر حوزهای باید ابتدائا بر پایهی قرآن کریم باشد تا ‹اصل وثاقت› رعایت شود. «در استنباط و فهم اصول اسلامی، مدارک و متون اساسی دین، اصل و منبع باید باشند، نه سلیقهها و نظرهای شخصی. قرآن کاملترین و موثقترین سندی است که میتوان به آن متکی شد.»[۲] برای تبیین توحیدی معماری لازم است مبانی نظری را بر پایهی اندیشهی قرآنی دربارهی توحید قرار داد.ویژگی دوم مورد تاکید امام خامنهای در ابتناء نظریهپردازی بر اساس قرآن کریم، ‹اصل جامعنگری› است. «مسائل فکری اسلام، به صورت پیوسته و به عنوان اجزاء یک واحد، مورد مطالعه قرار گیرند. هر یک به لحاظ آن که جزئی از مجموعهی دین و عنصری از این مرکّب و استوانهای در این بنای استوار است و با دیگر اجزاء و عناصر، همآهنگ و مرتبط است بررسی شود تا در مجموع، شناخت این اصول، ‹طرح کلی و همهجانبهای از دین› به صورت یک ایدئولوژی کامل و بیابهام و دارای ابعادی متناسب با زندگی چند بعدی انسان استنتاج شود.»[۳]در نگاه ایشان ویژگی سوم ابتناء اندیشه بر قرآن کریم ‹اصل انسجام› است. «طرح اسلام به صورت مسلکی اجتماعی و دارای اصولی منسجم و یک آهنگ و ناظر به زندگی جمعی انسانها، یکی از فوریترین ضرورتهای تفکر مذهبی است.»[۴] توحید و منطق توحیدی انسجام و یک آهنگی را در طرح جامع اسلام به دست میدهد. چرا که کل اسلام با مرکزیت قرآن کریم، مبنی بر یک منطق، یعنی منطق توحیدی است.
[۱] [۲] [۳] [۴]: کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، سلسه جلسات استاد سیدعلی خامنهای، رمضان المبارک ۱۳۵۳ شمسی
معماری هجری@MemariHejri_ir
یکی از روشهای مرسوم عرضهی موضوعات به اسلام، ارجاع آن موضوع به برخی روایات و آیات است. عمدتا در این الگو تلاش میشود مؤیداتی از منابع دینی برای اثبات آن موضوع گرفته شود. اما این اقتباس، طرح جامع و کاملی از آن حوزه به دست نمیدهد و نیز امکان انحراف و تلقی اشتباه در آن بالاست. در حوزهی هنر و دانش معماری هم، آن چه موسوم به معماری اسلامی است، عمدتا اقتباسهایی از روایات است که طرح جامعی را پی نمیریزند. این مساله هنگامی بغرنجتر میشود که سواد عمومی و حتی تخصصی دربارهی توحید در جامعه بالا نیست و بسیاری از ابعاد و مقولات آن باز نشدهاند. «اگر چه به بچهها میآموزند خدا یکی است و دو نیست، اما غالبا موحدین از شناخت وجهههای گوناگون توحید تا سنین نزدیک به رحلت از این جهان هم چیزی درست نمیدانند.» [۱] طبعاً این ضعف در معرفت توحیدی، آسیب جدی به جامعهسازی و نظامسازی توحیدی از جمله در حوزهی معماری و شهرسازی وارد آورده است. معرفت توحیدی را از قرآن باید آغاز کرد. ویژگی اصلی ممشای فکری رهبر معظم انقلاب این است که ابتناء اندیشهی ایشان بر قرآن است. چرا که به تعبیر ایشان قرآن کریم «سند قاطع و تردیدناپذیر اسلام» است. بنابراین نظریهپردازی در هر حوزهای باید ابتدائا بر پایهی قرآن کریم باشد تا ‹اصل وثاقت› رعایت شود. «در استنباط و فهم اصول اسلامی، مدارک و متون اساسی دین، اصل و منبع باید باشند، نه سلیقهها و نظرهای شخصی. قرآن کاملترین و موثقترین سندی است که میتوان به آن متکی شد.»[۲] برای تبیین توحیدی معماری لازم است مبانی نظری را بر پایهی اندیشهی قرآنی دربارهی توحید قرار داد.ویژگی دوم مورد تاکید امام خامنهای در ابتناء نظریهپردازی بر اساس قرآن کریم، ‹اصل جامعنگری› است. «مسائل فکری اسلام، به صورت پیوسته و به عنوان اجزاء یک واحد، مورد مطالعه قرار گیرند. هر یک به لحاظ آن که جزئی از مجموعهی دین و عنصری از این مرکّب و استوانهای در این بنای استوار است و با دیگر اجزاء و عناصر، همآهنگ و مرتبط است بررسی شود تا در مجموع، شناخت این اصول، ‹طرح کلی و همهجانبهای از دین› به صورت یک ایدئولوژی کامل و بیابهام و دارای ابعادی متناسب با زندگی چند بعدی انسان استنتاج شود.»[۳]در نگاه ایشان ویژگی سوم ابتناء اندیشه بر قرآن کریم ‹اصل انسجام› است. «طرح اسلام به صورت مسلکی اجتماعی و دارای اصولی منسجم و یک آهنگ و ناظر به زندگی جمعی انسانها، یکی از فوریترین ضرورتهای تفکر مذهبی است.»[۴] توحید و منطق توحیدی انسجام و یک آهنگی را در طرح جامع اسلام به دست میدهد. چرا که کل اسلام با مرکزیت قرآن کریم، مبنی بر یک منطق، یعنی منطق توحیدی است.
[۱] [۲] [۳] [۴]: کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، سلسه جلسات استاد سیدعلی خامنهای، رمضان المبارک ۱۳۵۳ شمسی
معماری هجری@MemariHejri_ir
۱۷:۴۹
مبانی غیرتوحیدی در دانش معماری
معماری به عنوان یک هنر و دانش در زمرهی علوم انسانی قرار دارد. در زمینهی هنر و دانش معماری، اگر چه فرهنگ اسلامی و ایرانی ما بسیار عمیق و عریق است، اما ورود علوم جدید از غرب در دویست سال گذشته، این حوزه را تحت تاثیر جدی خود قرار داده است. دیدگاه رهبر معظم انقلاب دربارهی علوم انسانی دیدگاه قاطع و روشنی است؛ ایشان در ۲۹ مهر ۱۳۸۹ در دیدار با طلاب، فضلا و استادان حوزه علمیهی قم به ‹ذات مسموم› علوم انسانی غربی تاکید نمودند:«این که بنده دربارهی علوم انسانی در دانشگاهها و خطر این دانشهای ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاهها هم به مسئولان - به خاطر همین است. این علوم انسانیای که امروز رائج است، محتواهایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است؛ متکی بر جهانبینی دیگری است؛ حرف دیگری دارد، هدف دیگری دارد.»امام خامنهای در ۱۳۹۳/۴/۱۱ در دیدار با استادان دانشگاهها به صورت صریحتر و شفافتر اشکال وارد بر ذات و ماهیت علوم انسانی را روشن فرمودند:«حرف این است که مبنای علوم انسانی غربی، مبنای غیر الهی است، مبنای مادّی است، مبنای غیر توحیدی است؛ این با مبانی اسلامی سازگار نیست، با مبانی دینی سازگار نیست. علوم انسانی آن وقتی صحیح و مفید و تربیتکنندهی صحیح انسان خواهد بود و به فرد و جامعه نفع خواهد رساند که بر اساس تفکّر الهی و جهانبینی الهی باشد؛ این امروز در دانشهای علوم انسانی در وضع کنونی وجود ندارد.»
در حقیقت اشکال ذاتی و ماهیتی وارد بر علوم انسانی به صورت عام و دانش معماری به صورت خاص، مبنای غیرتوحیدی آن است. مبنای غیرتوحیدی مبنی بر جهانبینی مادی است. هنگامی که انسان قائل به این باشد که هستی همان خلق خداست و خدا تنها خالق تمام هستی است، که پس از خلق، ربوبیت آن را نیز بر عهده دارد و همهی عالم تحت قدرت، تدبیر و تقدیر او و به سوی او صیرورت دارند، و عالم را در چنان ‹هندسه الهی› ببیند، طبعاً تمام حرکات و اعمال خود را در این نظام توحیدی تعریف میکند. معماری نیز از این قاعده مستثنی نیست. معماری توحیدی یعنی معمار خود را و طرح و نقشهی خود را جزئی و بخشی از نقشه خدا و هندسه الهی ببیند؛ چون همهی عالم از جمله عالم انسانی را در چهارچوب خلق او و ذیل تدبیر و تقدیر و مشیت او میبیند. پس طرح او باید در طرح کلی خدا بنشیند. اما آن چه در غرب و روند مدرنیته تعریف شد، جهتی کاملا معارض با این حقیقت بود.
معماری هجری@MemariHejri_ir
معماری به عنوان یک هنر و دانش در زمرهی علوم انسانی قرار دارد. در زمینهی هنر و دانش معماری، اگر چه فرهنگ اسلامی و ایرانی ما بسیار عمیق و عریق است، اما ورود علوم جدید از غرب در دویست سال گذشته، این حوزه را تحت تاثیر جدی خود قرار داده است. دیدگاه رهبر معظم انقلاب دربارهی علوم انسانی دیدگاه قاطع و روشنی است؛ ایشان در ۲۹ مهر ۱۳۸۹ در دیدار با طلاب، فضلا و استادان حوزه علمیهی قم به ‹ذات مسموم› علوم انسانی غربی تاکید نمودند:«این که بنده دربارهی علوم انسانی در دانشگاهها و خطر این دانشهای ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاهها هم به مسئولان - به خاطر همین است. این علوم انسانیای که امروز رائج است، محتواهایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است؛ متکی بر جهانبینی دیگری است؛ حرف دیگری دارد، هدف دیگری دارد.»امام خامنهای در ۱۳۹۳/۴/۱۱ در دیدار با استادان دانشگاهها به صورت صریحتر و شفافتر اشکال وارد بر ذات و ماهیت علوم انسانی را روشن فرمودند:«حرف این است که مبنای علوم انسانی غربی، مبنای غیر الهی است، مبنای مادّی است، مبنای غیر توحیدی است؛ این با مبانی اسلامی سازگار نیست، با مبانی دینی سازگار نیست. علوم انسانی آن وقتی صحیح و مفید و تربیتکنندهی صحیح انسان خواهد بود و به فرد و جامعه نفع خواهد رساند که بر اساس تفکّر الهی و جهانبینی الهی باشد؛ این امروز در دانشهای علوم انسانی در وضع کنونی وجود ندارد.»
در حقیقت اشکال ذاتی و ماهیتی وارد بر علوم انسانی به صورت عام و دانش معماری به صورت خاص، مبنای غیرتوحیدی آن است. مبنای غیرتوحیدی مبنی بر جهانبینی مادی است. هنگامی که انسان قائل به این باشد که هستی همان خلق خداست و خدا تنها خالق تمام هستی است، که پس از خلق، ربوبیت آن را نیز بر عهده دارد و همهی عالم تحت قدرت، تدبیر و تقدیر او و به سوی او صیرورت دارند، و عالم را در چنان ‹هندسه الهی› ببیند، طبعاً تمام حرکات و اعمال خود را در این نظام توحیدی تعریف میکند. معماری نیز از این قاعده مستثنی نیست. معماری توحیدی یعنی معمار خود را و طرح و نقشهی خود را جزئی و بخشی از نقشه خدا و هندسه الهی ببیند؛ چون همهی عالم از جمله عالم انسانی را در چهارچوب خلق او و ذیل تدبیر و تقدیر و مشیت او میبیند. پس طرح او باید در طرح کلی خدا بنشیند. اما آن چه در غرب و روند مدرنیته تعریف شد، جهتی کاملا معارض با این حقیقت بود.
معماری هجری@MemariHejri_ir
۹:۳۷
توحید در خلق؛ معماری توحیدی علیه معماری امانیستی
توحید به عنوان نخستین و بنیادیترین اصل اسلام، نخست خود را در جهانبینی اسلام بروز میدهد.«جهانبینی یعنی برداشت و تلقی یک انسان، مکتب یا مسلک و آئین از جهان. اسلام یک جهانبینی دارد. اسلام معتقد است همهی این مجموعهای که نامش جهان است، از بالا تا پایین، از موجودات ناچیز و حقیر تا موجودات بزرگ و چشمگیر؛ از پستترین جاندار یا بیجان، تا شریفترین و پرقدرتترین موجودات جاندار و دارای خرد یعنی انسان، همه و همه، همه جای این عالم، بنده، برده و آفریده و وابستهی به یک قدرت بسیار عظیم است... آن قدرت بالاتر اسمش خداست، الله است. پس جهان یک حقیقتی است که به خودی خود استقلال ندارد. خودش را خودش به وجود نیاورده؛ از داخل و از درون نجوشیده؛ بلکه دست قدرتمندی این پدیدههای گوناگون را آفریده و به وجود آورده است.» [۱]بشر طغیانگر اما این تلقی و جهانبینی توحیدی را برنتافته و به ویژه بشر غربی از دورهی رنسانس به این سو، به شکلی سازمانیافته و جریانی، علیه جهانبینی الهی طغیان کرده است. از حیث هستیشناختی، بشر غربی و مدرن در کفرکیشی و پاگانیسم خود، انسان را در کانون هستی قرار داد و پارادایم امانیسم را شکل داد. «عصر رنسانس، عصر شکستن هر نوع قید و بندی بود. مردم به همین اندازه قانع نبودند که هر قید و مانعی را که بر سر راه ترقی آنهاست از میان بردارند و برای وصول به منظور خوش مقید به هیچ سنت و اصلی نباشند، بلکه میخواستند حتی قیود سنن ملی و مذهبی و آداب عمومی و فضائل اخلاقی را نیز در هم بشکنند؛ در نتیجه منکر تمام اصول اخلاقی شدند. در طول رنسانس، بشر محور همه چیز قرار گرفت. رنسانس مظهر جدیترین تلاشهای هنرمندان برای تفسیر عالم بر اساس معیار بشر بود. اندیشمندان رنسانس بر این باور بودند که تمام خلقت، حول محور انسان و آینهی اوست و طبیعت میتواند تحت اختیار بشر قرار بگیرد. هنر ابزار حاکمیت انسان بود که در آن پدیدههای ظاهری میتوانست بر اساس قواعد و نسبتهای بشری تفسیر گردد، مورد بررسی قرار گیرد و نشان داده شود.» [۲] معماری دورهی رنسانس دقیقا همین ویژگیها را داشت؛ مظهری تمامعیار از هندسهی بشری به جای هندسهی الهی. آن چنان که معماران و مجسمهسازانی چون دوناتلو، میکل آنژ و داوینچی در آن دوران به تمایلات امانیستی و تخیلات هوسورزانه تعیّن میدادند. حتی کلیسا به عنوان یک محیط عبادی را هم آلوده به مظاهر امانیستی نمودند. این فعالیتها، جرقههای نخستین رنسانس در اروپا را از (فلورانس) ایتالیا شکل دادند و تا به امروز استمرار دارد. «در دوران رنسانس هنرمند به معنای واقعی خالق اثر شد. در این دوره بود که هنرمند به وسیلهی اثر هنری قابل شناسایی گردید. در این زمان هنرمند به جای تقلید از طبیعت، مطابق اصول آفریدهی ذهن خود به شناخت آن میپردازد و این شناخت باعث آفرینش اثر هنری میشود.»[۳] اما در معماری توحیدی، معمار حق ندارد هر آن چه به ذهن او میرسد را به تعیّن درآورد، بلکه باید با هندسهی الهی هماهنگ باشد. در معماری توحیدی، معمار باور دارد که بشر در مرکز عالم نیست، بلکه خدا در مرکز عالم است و او در دامنهی خلق الهی عمل میکند؛ همهی هستی خلق اوست و او تنها خالق هستی است. خالق آگاه و حکیمی که ‹ خلق بالحق › انجام داده است؛ همهی خلق خدا بر اساس حق بوده است. خلق خدا بر اساس طرح و نقشه و کاملا حکیمانه است؛ نظمی فطری و همهگیر بین اجزاء عالم برقرار است. پس معمار حق ندارد صُنع و سازهای خلاف نقشه و طرح خدا در خلق حکیمانهاش طرح بزند.«توحید یعنی جهان دارای یک آفریننده و سازنده، و به تعبیری، دارای یک روح پاک و لطیف است... یعنی هنگامی که یک مسلمان، از دیدگاه اسلام به این عالم نگاه میکند، این عالم را یک موجود مستقلی نمیبیند، بلکه یک موجودی میبیند وابسته به یک قدرت بالاتر.» [۴] توحید شاکلهی کلی نقشه خدا و هندسه الهی است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب همانطور که فرمود: «نظام اسلامی مبنی بر نقشه خدا و هندسه الهی است» علاوه بر نظام اسلامی، معماری اسلامی هم مبنی بر نقشه خدا و هندسه الهی است. طرح و نقشهی معمار توحیدی وابسته و منوط است به طرح و نقشهی خدا. او در معماری خود مستقل نیست. معمار موحّد بر اساس هندسه الهی، مهندسی میکند.
[۱] طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، صص ۱۸۴ و ۱۸۵.[۲] امیر بانیمسعود، تاریخ معماری غرب، نشر خاک، ۱۳۸۵.[۳] امیر بانیمسعود، تاریخ معماری غرب، نشر خاک، ۱۳۸۵.[۴] طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، صص ۱۸۶ و ۱۸۷.
معماری هجری@MemariHejri_ir
توحید به عنوان نخستین و بنیادیترین اصل اسلام، نخست خود را در جهانبینی اسلام بروز میدهد.«جهانبینی یعنی برداشت و تلقی یک انسان، مکتب یا مسلک و آئین از جهان. اسلام یک جهانبینی دارد. اسلام معتقد است همهی این مجموعهای که نامش جهان است، از بالا تا پایین، از موجودات ناچیز و حقیر تا موجودات بزرگ و چشمگیر؛ از پستترین جاندار یا بیجان، تا شریفترین و پرقدرتترین موجودات جاندار و دارای خرد یعنی انسان، همه و همه، همه جای این عالم، بنده، برده و آفریده و وابستهی به یک قدرت بسیار عظیم است... آن قدرت بالاتر اسمش خداست، الله است. پس جهان یک حقیقتی است که به خودی خود استقلال ندارد. خودش را خودش به وجود نیاورده؛ از داخل و از درون نجوشیده؛ بلکه دست قدرتمندی این پدیدههای گوناگون را آفریده و به وجود آورده است.» [۱]بشر طغیانگر اما این تلقی و جهانبینی توحیدی را برنتافته و به ویژه بشر غربی از دورهی رنسانس به این سو، به شکلی سازمانیافته و جریانی، علیه جهانبینی الهی طغیان کرده است. از حیث هستیشناختی، بشر غربی و مدرن در کفرکیشی و پاگانیسم خود، انسان را در کانون هستی قرار داد و پارادایم امانیسم را شکل داد. «عصر رنسانس، عصر شکستن هر نوع قید و بندی بود. مردم به همین اندازه قانع نبودند که هر قید و مانعی را که بر سر راه ترقی آنهاست از میان بردارند و برای وصول به منظور خوش مقید به هیچ سنت و اصلی نباشند، بلکه میخواستند حتی قیود سنن ملی و مذهبی و آداب عمومی و فضائل اخلاقی را نیز در هم بشکنند؛ در نتیجه منکر تمام اصول اخلاقی شدند. در طول رنسانس، بشر محور همه چیز قرار گرفت. رنسانس مظهر جدیترین تلاشهای هنرمندان برای تفسیر عالم بر اساس معیار بشر بود. اندیشمندان رنسانس بر این باور بودند که تمام خلقت، حول محور انسان و آینهی اوست و طبیعت میتواند تحت اختیار بشر قرار بگیرد. هنر ابزار حاکمیت انسان بود که در آن پدیدههای ظاهری میتوانست بر اساس قواعد و نسبتهای بشری تفسیر گردد، مورد بررسی قرار گیرد و نشان داده شود.» [۲] معماری دورهی رنسانس دقیقا همین ویژگیها را داشت؛ مظهری تمامعیار از هندسهی بشری به جای هندسهی الهی. آن چنان که معماران و مجسمهسازانی چون دوناتلو، میکل آنژ و داوینچی در آن دوران به تمایلات امانیستی و تخیلات هوسورزانه تعیّن میدادند. حتی کلیسا به عنوان یک محیط عبادی را هم آلوده به مظاهر امانیستی نمودند. این فعالیتها، جرقههای نخستین رنسانس در اروپا را از (فلورانس) ایتالیا شکل دادند و تا به امروز استمرار دارد. «در دوران رنسانس هنرمند به معنای واقعی خالق اثر شد. در این دوره بود که هنرمند به وسیلهی اثر هنری قابل شناسایی گردید. در این زمان هنرمند به جای تقلید از طبیعت، مطابق اصول آفریدهی ذهن خود به شناخت آن میپردازد و این شناخت باعث آفرینش اثر هنری میشود.»[۳] اما در معماری توحیدی، معمار حق ندارد هر آن چه به ذهن او میرسد را به تعیّن درآورد، بلکه باید با هندسهی الهی هماهنگ باشد. در معماری توحیدی، معمار باور دارد که بشر در مرکز عالم نیست، بلکه خدا در مرکز عالم است و او در دامنهی خلق الهی عمل میکند؛ همهی هستی خلق اوست و او تنها خالق هستی است. خالق آگاه و حکیمی که ‹ خلق بالحق › انجام داده است؛ همهی خلق خدا بر اساس حق بوده است. خلق خدا بر اساس طرح و نقشه و کاملا حکیمانه است؛ نظمی فطری و همهگیر بین اجزاء عالم برقرار است. پس معمار حق ندارد صُنع و سازهای خلاف نقشه و طرح خدا در خلق حکیمانهاش طرح بزند.«توحید یعنی جهان دارای یک آفریننده و سازنده، و به تعبیری، دارای یک روح پاک و لطیف است... یعنی هنگامی که یک مسلمان، از دیدگاه اسلام به این عالم نگاه میکند، این عالم را یک موجود مستقلی نمیبیند، بلکه یک موجودی میبیند وابسته به یک قدرت بالاتر.» [۴] توحید شاکلهی کلی نقشه خدا و هندسه الهی است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب همانطور که فرمود: «نظام اسلامی مبنی بر نقشه خدا و هندسه الهی است» علاوه بر نظام اسلامی، معماری اسلامی هم مبنی بر نقشه خدا و هندسه الهی است. طرح و نقشهی معمار توحیدی وابسته و منوط است به طرح و نقشهی خدا. او در معماری خود مستقل نیست. معمار موحّد بر اساس هندسه الهی، مهندسی میکند.
[۱] طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، صص ۱۸۴ و ۱۸۵.[۲] امیر بانیمسعود، تاریخ معماری غرب، نشر خاک، ۱۳۸۵.[۳] امیر بانیمسعود، تاریخ معماری غرب، نشر خاک، ۱۳۸۵.[۴] طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، صص ۱۸۶ و ۱۸۷.
معماری هجری@MemariHejri_ir
۵:۲۵
توحید در جعل؛ معماری توحیدی به مثابه یک سلوک توحیدی
خدایی که آسمانها و زمین و آن چه در آنهاست را خلق کرده، سامانهی پیچیدهای از کارکردهای مختلف را برای اجزاء و عناصر آنها ‹جعل› کرده است: ‹ الّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأرضَ فِراشاً وَ السّمَاءَ بِنَاءً وَ أنزَلَ مِنَ السّمَاءِ مَاءً فَأخرَجَ بِهِ مِنَ الثّمَراتِ رِزقاً لَكُم فَلَا تَجعَلُوا لِلّهِ أندَاداً وَ أنتُم تَعلَمُونَ › (سوره بقره آیه ۲۲) اما در نسبت با جعلی که خدا صورت داده، بشر هم امکان جعل دارد؛ ‹ فَلَا تَجعَلُوا لِلّهِ أندَاداً › بشر حق ندارد برای الله، شریک و ندّ جعل کند. شرک در جعل و جعل إله برای الله، عذاب شدید در پی دارد: ‹ الّذِي جَعَلَ مَعَ اللّهِ إِلهًا ءَاخَرَ فَألقِيَاهُ فِي العَذَابِ الشّدِيدِ › (سوره ق، آیه ۲۶)
شرک میتواند ابعاد پیچیدهتر و لایهبندیهای متنوعی داشته باشد. سلوک توحیدی در انسان موحّد آن است که جلیترین شرکها در سطوح رفتاری و اعتقادی، تا خفیترین شرکها در عمق وجود وی کاویده و اصلاح شوند. منطق در ذهن، فکر و اندیشه، در عمیقترین لایههای وجودی انسان قرار دارد. شرک میتواند در منطق انسان لانه گزیند و زیربنای معرفت او را غیرتوحیدی کند. منطق توحیدی، فکر و اندیشهی انسان را در عمیقترین لایههای وجودی او با توحید پالایش میکند. بشر با ساخت انواع دستگاههای منطقی، توحید را مخدوش کرده است. مبانی غیرتوحیدی علوم انسانی به تعبیر رهبر معظم انقلاب ناظر به همین منطق غیرتوحیدی است.
منطق توحیدی در ‹ لا إله إلا الله › این است که انسان موحّد، هر إلهی غیر از الله را نفی میکند. این قاعده در تمام اعمال و رفتار و علائق و اعتقادات او مبنا است. حال اگر انسان این قاعده را در منطق ذهن و قلب خود مورد توجه قرار ندهد، در عوض، هر قاعدهی دیگری را از جانب خود و بر اساس علم خود جعل کند، غفلت از منطق توحیدی و در غلتیدن به وادی منطقهای غیرتوحیدی است. بشر با فروکاست منطق و مبانی حوزههای مختلف از جمله معماری به ساحت ماده، دامنهی گستردهای از انواع دستگاههای منطقی غیرتوحیدی را جعل کرده است. یکی از این نمونهها در معماری، کاری است که ویتروویوس در ۲۰۰۰ سال پیش انجام داده است. مشهور آن است که قدیمیترین سند مبانی نظری معماری به او نسبت داده شده است. بررسی کار او اثبات میکند که چگونه عدم توجه به جهانبینی و هستیشناسی توحیدی ذیل انگارهای مادی منجر به منطق غیر توحیدی میشود که حسب ظاهر صحیح است اما در باطن به کنار زدن منطق توحیدی در لایههای عمیقتر معرفت انسان نیل مییابد. نکته حائز اهمیت آن است که بر پایهی منطق اولیهای که از ویتروویوس نشأت گرفته، دهها منطق دیگر در مبانی نظری معماری توسعه یافتهاند.
ادامه دارد...
معماری هجری@MemariHejri_ir
خدایی که آسمانها و زمین و آن چه در آنهاست را خلق کرده، سامانهی پیچیدهای از کارکردهای مختلف را برای اجزاء و عناصر آنها ‹جعل› کرده است: ‹ الّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأرضَ فِراشاً وَ السّمَاءَ بِنَاءً وَ أنزَلَ مِنَ السّمَاءِ مَاءً فَأخرَجَ بِهِ مِنَ الثّمَراتِ رِزقاً لَكُم فَلَا تَجعَلُوا لِلّهِ أندَاداً وَ أنتُم تَعلَمُونَ › (سوره بقره آیه ۲۲) اما در نسبت با جعلی که خدا صورت داده، بشر هم امکان جعل دارد؛ ‹ فَلَا تَجعَلُوا لِلّهِ أندَاداً › بشر حق ندارد برای الله، شریک و ندّ جعل کند. شرک در جعل و جعل إله برای الله، عذاب شدید در پی دارد: ‹ الّذِي جَعَلَ مَعَ اللّهِ إِلهًا ءَاخَرَ فَألقِيَاهُ فِي العَذَابِ الشّدِيدِ › (سوره ق، آیه ۲۶)
شرک میتواند ابعاد پیچیدهتر و لایهبندیهای متنوعی داشته باشد. سلوک توحیدی در انسان موحّد آن است که جلیترین شرکها در سطوح رفتاری و اعتقادی، تا خفیترین شرکها در عمق وجود وی کاویده و اصلاح شوند. منطق در ذهن، فکر و اندیشه، در عمیقترین لایههای وجودی انسان قرار دارد. شرک میتواند در منطق انسان لانه گزیند و زیربنای معرفت او را غیرتوحیدی کند. منطق توحیدی، فکر و اندیشهی انسان را در عمیقترین لایههای وجودی او با توحید پالایش میکند. بشر با ساخت انواع دستگاههای منطقی، توحید را مخدوش کرده است. مبانی غیرتوحیدی علوم انسانی به تعبیر رهبر معظم انقلاب ناظر به همین منطق غیرتوحیدی است.
منطق توحیدی در ‹ لا إله إلا الله › این است که انسان موحّد، هر إلهی غیر از الله را نفی میکند. این قاعده در تمام اعمال و رفتار و علائق و اعتقادات او مبنا است. حال اگر انسان این قاعده را در منطق ذهن و قلب خود مورد توجه قرار ندهد، در عوض، هر قاعدهی دیگری را از جانب خود و بر اساس علم خود جعل کند، غفلت از منطق توحیدی و در غلتیدن به وادی منطقهای غیرتوحیدی است. بشر با فروکاست منطق و مبانی حوزههای مختلف از جمله معماری به ساحت ماده، دامنهی گستردهای از انواع دستگاههای منطقی غیرتوحیدی را جعل کرده است. یکی از این نمونهها در معماری، کاری است که ویتروویوس در ۲۰۰۰ سال پیش انجام داده است. مشهور آن است که قدیمیترین سند مبانی نظری معماری به او نسبت داده شده است. بررسی کار او اثبات میکند که چگونه عدم توجه به جهانبینی و هستیشناسی توحیدی ذیل انگارهای مادی منجر به منطق غیر توحیدی میشود که حسب ظاهر صحیح است اما در باطن به کنار زدن منطق توحیدی در لایههای عمیقتر معرفت انسان نیل مییابد. نکته حائز اهمیت آن است که بر پایهی منطق اولیهای که از ویتروویوس نشأت گرفته، دهها منطق دیگر در مبانی نظری معماری توسعه یافتهاند.
ادامه دارد...
معماری هجری@MemariHejri_ir
۱۸:۲۱
۴:۳۵