#۳۲۰) حکایت اژدها
مولانا در دفتر سوم مثنوی معنوی حکایت جالبی از مردی عراقی را نقل میکند. حکایت این است: مارگیری بود که در سرمای زمستان در صحرا اژدهایی دیده بود و پنداشته بود که مرده:مارگیر اندر زمستان شدیدمار میجست اژدهایی مرده دید
با خودش به شهر آورده بود تا معرکه کند و کلاس بگذارد که من به چه سختی او را شکار کردهام و پولی دربیاورد: کاژدهای مردهای آوردهامدر شکارش من جگرها خوردهام!
معرکه گرفت و عجب معرکهای شده بود. هزاران نفر جمعشدند تا اژدهای مرد مارگیر را ببینند:جمع آمد صد هزاران ژاژخاحلقه کرده پشت پا بر پشت پا
معرکه در حال برگزاری بود که آفتاب کمکم گرمتر شد. گرم شدن همان و بیدار شدن اژدها همان! اژدها نمرده بود بلکه از سرما خوابیده بود. اژدها بیدار شد و غرید. صدها نفر زیر دست و پا کشته شدند. مرد مارگیر گیج خود هم طعمه اژدها شد:اژدها یک لقمه کرد آن گیج راسهل باشد خونخوری حجیج را
مولانا این داستان را برای چند بیت آخرش نقل میکند. آنجا که با چرخشی عالی نفس آدمی را همان اژدهای داستان میگوید. نفسی که گاهی فکر میکنی به خواب فرورفته و کاری از او بر نمیآید، اما کافی است آفتاب به او بخورد. نفست اژدرهاست او کی مرده است؟از غم و بی آلتی افسرده است!
تجویز مولانا هم عالی است. او میگوید اژدهای نفس را باید در همان بیابان سرد بگذاری. اگر آن را با خود بکشی و زیر آفتاب بیاوری بیدار میشود و وقتی بیدار شود دیگر کاری نمیتوانی بکنی. آفتاب میتواند منظره زیبای شهوانی باشد، میتواند مال و منال فراوان باشد و میتواند جاه و مقام باشد.کرمک است آن اژدها از دست فقرپشهای گردد ز جاه و مال صقر!اژدها را دار در برف فراقهین مکش او را به خورشید عراق_
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
مولانا در دفتر سوم مثنوی معنوی حکایت جالبی از مردی عراقی را نقل میکند. حکایت این است: مارگیری بود که در سرمای زمستان در صحرا اژدهایی دیده بود و پنداشته بود که مرده:مارگیر اندر زمستان شدیدمار میجست اژدهایی مرده دید
با خودش به شهر آورده بود تا معرکه کند و کلاس بگذارد که من به چه سختی او را شکار کردهام و پولی دربیاورد: کاژدهای مردهای آوردهامدر شکارش من جگرها خوردهام!
معرکه گرفت و عجب معرکهای شده بود. هزاران نفر جمعشدند تا اژدهای مرد مارگیر را ببینند:جمع آمد صد هزاران ژاژخاحلقه کرده پشت پا بر پشت پا
معرکه در حال برگزاری بود که آفتاب کمکم گرمتر شد. گرم شدن همان و بیدار شدن اژدها همان! اژدها نمرده بود بلکه از سرما خوابیده بود. اژدها بیدار شد و غرید. صدها نفر زیر دست و پا کشته شدند. مرد مارگیر گیج خود هم طعمه اژدها شد:اژدها یک لقمه کرد آن گیج راسهل باشد خونخوری حجیج را
مولانا این داستان را برای چند بیت آخرش نقل میکند. آنجا که با چرخشی عالی نفس آدمی را همان اژدهای داستان میگوید. نفسی که گاهی فکر میکنی به خواب فرورفته و کاری از او بر نمیآید، اما کافی است آفتاب به او بخورد. نفست اژدرهاست او کی مرده است؟از غم و بی آلتی افسرده است!
تجویز مولانا هم عالی است. او میگوید اژدهای نفس را باید در همان بیابان سرد بگذاری. اگر آن را با خود بکشی و زیر آفتاب بیاوری بیدار میشود و وقتی بیدار شود دیگر کاری نمیتوانی بکنی. آفتاب میتواند منظره زیبای شهوانی باشد، میتواند مال و منال فراوان باشد و میتواند جاه و مقام باشد.کرمک است آن اژدها از دست فقرپشهای گردد ز جاه و مال صقر!اژدها را دار در برف فراقهین مکش او را به خورشید عراق_
۱۳:۳۸
#۳۲۱) خلافِ نفس
یک بیت از گلشن راز شبستری است که یک صور کلی را بیان میکند. از آن دو سه جملهای که با آنها میشود زندگی کرد. انگار عمل به همین تک بیت میتواند آدم را جابجا کند. در مراتب وجودی بالا ببرد. و البته عمل کردن به آن خیلی سخت است. بیت این است:
نمیدانم به هر جایی که هستی خلاف نفس کافر کن که رَستی
میگوید: نمیدانم در چه حالی هستی و چه جایگاهی در مراتب معرفت داری. هر جا که هستی توصیه همین است: هر چه نفست میگوید، خلافش را عمل کن تا آزاد شوی. مثلا میگوید الان باید بخوابی، بگو چند دقیقه دیگر میخوابم. میگوید هوس غذای خوب کردهام، بگو امشب نه. میگوید بین دو تا کار خوب، آنیکی که راحتتر است یا جلوهاش بهتر است را انجام بده؛ تو بگو آنیکی که سختتر است را انجام میدهم و الخ. _
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
یک بیت از گلشن راز شبستری است که یک صور کلی را بیان میکند. از آن دو سه جملهای که با آنها میشود زندگی کرد. انگار عمل به همین تک بیت میتواند آدم را جابجا کند. در مراتب وجودی بالا ببرد. و البته عمل کردن به آن خیلی سخت است. بیت این است:
نمیدانم به هر جایی که هستی خلاف نفس کافر کن که رَستی
میگوید: نمیدانم در چه حالی هستی و چه جایگاهی در مراتب معرفت داری. هر جا که هستی توصیه همین است: هر چه نفست میگوید، خلافش را عمل کن تا آزاد شوی. مثلا میگوید الان باید بخوابی، بگو چند دقیقه دیگر میخوابم. میگوید هوس غذای خوب کردهام، بگو امشب نه. میگوید بین دو تا کار خوب، آنیکی که راحتتر است یا جلوهاش بهتر است را انجام بده؛ تو بگو آنیکی که سختتر است را انجام میدهم و الخ. _
۱۹:۱۰
#۳۲۲) احترام در پیامرسان
میخواهید بیشترین تاثیر را بر بقیه بگذارید؟ به ایشان احترام بگذارید. این را من نمیگویم هم دین میگوید و هم تجربه. در مقابل آدمی که ادب دارد و احترام میگذارد، دست و دل تسلیم میشود. در دنیای اپلیکیشنها هم همین است. اپلیکیشنها از دو مسیر احترام میگذارند: «یا خلق ارزش شفاف میکنند» و یا «به وقت کاربر احترام میگذارند». شفافترین نوع خلق ارزش هم صرفهجویی در هزینههاست. مثلا اپلیکیشنهای تاکسی را ببینید: یک خلق ارزش شفاف و ارزشمند دارند.
پیامرسانها و شبکههای اجتماعی، ذاتا اپلیکیشنهای وقتگیری هستند. پتانسیل این را دارند که شما را ساعتها در خود درگیر کنند بدون اینکه چیز خاصی به شما اضافه کنند. اینجاست که یکی از مهمترین جلوههای احترام در این اپلیکیشنها، احترام به وقت کاربران است. امشب که در نسخه بتای بله دیدم که بچهها ویژگی «دنبال کردن موضوع گفتگو در گروه» را اضافه کردهاند گل از گلم شکفت. شاد شدم. چقدر این میتواند در صرفهجویی زمان به کاربران کمک کند. بارها در گروهها با این وضعیت مواجه میشویم که چند گفتگوی مجزا به صورت موازی در حال انجام است و تنها یکی از گفتگوها برای ما جذاب است. حالا با یک کلیک میشود تنها همان گفتگو را دنبال کرد. یک ویژگی جذاب برای صرفهجویی در زمان. چه عالی!
در شبکه اجتماعی، هر ثانیهای که در وقت کاربر صرفهجویی میشود به منزله احترام به وقت اوست و حتما در دنیا و آخرت مأجور است.
پینوشت: فرستههای #۱۸۲ ، #۲۰۰ و #۲۰۵ هم در مورد احترام است._
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
میخواهید بیشترین تاثیر را بر بقیه بگذارید؟ به ایشان احترام بگذارید. این را من نمیگویم هم دین میگوید و هم تجربه. در مقابل آدمی که ادب دارد و احترام میگذارد، دست و دل تسلیم میشود. در دنیای اپلیکیشنها هم همین است. اپلیکیشنها از دو مسیر احترام میگذارند: «یا خلق ارزش شفاف میکنند» و یا «به وقت کاربر احترام میگذارند». شفافترین نوع خلق ارزش هم صرفهجویی در هزینههاست. مثلا اپلیکیشنهای تاکسی را ببینید: یک خلق ارزش شفاف و ارزشمند دارند.
پیامرسانها و شبکههای اجتماعی، ذاتا اپلیکیشنهای وقتگیری هستند. پتانسیل این را دارند که شما را ساعتها در خود درگیر کنند بدون اینکه چیز خاصی به شما اضافه کنند. اینجاست که یکی از مهمترین جلوههای احترام در این اپلیکیشنها، احترام به وقت کاربران است. امشب که در نسخه بتای بله دیدم که بچهها ویژگی «دنبال کردن موضوع گفتگو در گروه» را اضافه کردهاند گل از گلم شکفت. شاد شدم. چقدر این میتواند در صرفهجویی زمان به کاربران کمک کند. بارها در گروهها با این وضعیت مواجه میشویم که چند گفتگوی مجزا به صورت موازی در حال انجام است و تنها یکی از گفتگوها برای ما جذاب است. حالا با یک کلیک میشود تنها همان گفتگو را دنبال کرد. یک ویژگی جذاب برای صرفهجویی در زمان. چه عالی!
در شبکه اجتماعی، هر ثانیهای که در وقت کاربر صرفهجویی میشود به منزله احترام به وقت اوست و حتما در دنیا و آخرت مأجور است.
پینوشت: فرستههای #۱۸۲ ، #۲۰۰ و #۲۰۵ هم در مورد احترام است._
۱۹:۴۰
#۳۲۳) عباس سلیمی
مصطفی گفت این قسمت محفل را ببین. پیشنهادهایش همیشه عالی است. همان شد که همان صبح فردا دیدمش. دیدم و چقدر خوب شد که دیدم. ۴۵ دقیقه پر از درس: درس تواضع و ادب، درس فصاحت و بلاغت در سخن، درس با احترام یاد کردن از دیگران، درسهای مهمی از توجه و احترام به اهل بیت (ع) و در آخر درسهایی از داستانسرایی. داستانهایی که هر کدام قادرند در دل تا همیشه بنشینند و اثر بگذارند.
اگر وقت کردید پیشنهاد میکنم این ۴۵ دقیقه را ببینید و پای درس استاد عباس سلیمی، کسی که عمرش را پای قرآن و در جلسات قرآن گذاشته، بنشینید._
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
مصطفی گفت این قسمت محفل را ببین. پیشنهادهایش همیشه عالی است. همان شد که همان صبح فردا دیدمش. دیدم و چقدر خوب شد که دیدم. ۴۵ دقیقه پر از درس: درس تواضع و ادب، درس فصاحت و بلاغت در سخن، درس با احترام یاد کردن از دیگران، درسهای مهمی از توجه و احترام به اهل بیت (ع) و در آخر درسهایی از داستانسرایی. داستانهایی که هر کدام قادرند در دل تا همیشه بنشینند و اثر بگذارند.
اگر وقت کردید پیشنهاد میکنم این ۴۵ دقیقه را ببینید و پای درس استاد عباس سلیمی، کسی که عمرش را پای قرآن و در جلسات قرآن گذاشته، بنشینید._
۲۳:۳۹
#۳۲۴) لذت کشف کانالهای کوچک
از دلخوشیهایم این است که کانالهای کوچک ولی پرمحتوا را پیدا کنم. مخصوصا که دوستان و آشنایانی که میشناسمشان دست به قلم بشوند و در آنها بنویسند.
یک چیز خیلی خوبی که کشف این قبیل کانالها دارد، خارج شدن جریان خواندنیهایم از روتینهاست. ماها معمولا در روز چیزهای روتینی میخوانیم. خبرهایی از خبرگزاریها یا خواندنیهایی از سایتها و نویسندگان مشهور با خوانندگان فراوان. اما خواندن کانالهای کوچک و خودمانی، حظ و بهره دیگری دارد. متوجه میشوی که هر فرد چقدر میتواند خوشذوق و باریکبین باشد.
این نوشتن عجب چیز خوبی است. میدانید با نوشتن میشود خیلی تاثیر گذاشت. اول از همه روی خودمان. نویسنده بیشترین اثر را روی خودش میگذارد و بعد روی دیگران. همین است که نوشتن را اینقدر موثر و مهم کرده.
القصه این روزها با خواندن کانال نکات قرآنی چیزها یاد میگیرم. سعید نکاتی از تفسیر معنوی آقای نیکاقبال را در آن مینویسد. نکاتی نغز و دلنشین دارد. پیشنهاد میکنم کانالش را دنبال کنید: @nokateghorani_
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
از دلخوشیهایم این است که کانالهای کوچک ولی پرمحتوا را پیدا کنم. مخصوصا که دوستان و آشنایانی که میشناسمشان دست به قلم بشوند و در آنها بنویسند.
یک چیز خیلی خوبی که کشف این قبیل کانالها دارد، خارج شدن جریان خواندنیهایم از روتینهاست. ماها معمولا در روز چیزهای روتینی میخوانیم. خبرهایی از خبرگزاریها یا خواندنیهایی از سایتها و نویسندگان مشهور با خوانندگان فراوان. اما خواندن کانالهای کوچک و خودمانی، حظ و بهره دیگری دارد. متوجه میشوی که هر فرد چقدر میتواند خوشذوق و باریکبین باشد.
این نوشتن عجب چیز خوبی است. میدانید با نوشتن میشود خیلی تاثیر گذاشت. اول از همه روی خودمان. نویسنده بیشترین اثر را روی خودش میگذارد و بعد روی دیگران. همین است که نوشتن را اینقدر موثر و مهم کرده.
القصه این روزها با خواندن کانال نکات قرآنی چیزها یاد میگیرم. سعید نکاتی از تفسیر معنوی آقای نیکاقبال را در آن مینویسد. نکاتی نغز و دلنشین دارد. پیشنهاد میکنم کانالش را دنبال کنید: @nokateghorani_
۱۶:۲۷
#۳۲۵) بر درِ بهشت
اواخر برنامه امشب محفل، یک روحانی آیاتی از سوره زمر را خواند و چه زیبا خواند. توصیف دستهای از مردم که بهشتیاند و حالا میخواهند وارد بهشت شوند. آنها مقابل درِ بهشت میرسند و ادامه ماجرا... . آیهها را چند بار دیگر دیده بودم ولی خب هیچ وقت توجه خوبی به آنها نداشتم. خواندنش آنقدر زیبا بود که دلم رفت. دیدم که بعضی از حاضران هم گریستند.
بعد از تلاوت زیبایش آقای قاسمیان شرحی دو دقیقهای بر این آیهها داد که آن هم فوقالعاده بود. نکته کلیدیاش این بود: دربهای بهشت و جهنم شبیه همین دربهای اتوماتیک دنیایی است. همین درهایی که وقتی نزدیکشان میشوی خودبهخود باز میشوند! عجب مثالی بود. یعنی لازم نیست که تو را بردارند و به بهشت و جهنم بیاندازند. با همین کارهایت، خودت داری به سمت یکی از این درها میروی! و خب وقتی به نزدیک در برسی، در باز میشود و تمام!
این آیهها را باید زندگی کرد. و چه خوب برنامهای است محفل که زیستن با این آیهها را یادمان میدهد. اینشبها برای هم دعا کنیم تا توفیق رسیدن به درِ بهشت را به همهمان بدهند._
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
اواخر برنامه امشب محفل، یک روحانی آیاتی از سوره زمر را خواند و چه زیبا خواند. توصیف دستهای از مردم که بهشتیاند و حالا میخواهند وارد بهشت شوند. آنها مقابل درِ بهشت میرسند و ادامه ماجرا... . آیهها را چند بار دیگر دیده بودم ولی خب هیچ وقت توجه خوبی به آنها نداشتم. خواندنش آنقدر زیبا بود که دلم رفت. دیدم که بعضی از حاضران هم گریستند.
بعد از تلاوت زیبایش آقای قاسمیان شرحی دو دقیقهای بر این آیهها داد که آن هم فوقالعاده بود. نکته کلیدیاش این بود: دربهای بهشت و جهنم شبیه همین دربهای اتوماتیک دنیایی است. همین درهایی که وقتی نزدیکشان میشوی خودبهخود باز میشوند! عجب مثالی بود. یعنی لازم نیست که تو را بردارند و به بهشت و جهنم بیاندازند. با همین کارهایت، خودت داری به سمت یکی از این درها میروی! و خب وقتی به نزدیک در برسی، در باز میشود و تمام!
این آیهها را باید زندگی کرد. و چه خوب برنامهای است محفل که زیستن با این آیهها را یادمان میدهد. اینشبها برای هم دعا کنیم تا توفیق رسیدن به درِ بهشت را به همهمان بدهند._
۲۲:۰۰
#۳۲۶) در نوروز هدفگذاری کنید!
خیلی میگویند و خیلی میشنوم که از شنبه شروع کردن یا از سال نو شروع کردن کار درستی نیست. باید از همان موقع که اراده میکنی شروع کنی و ... . حرف بدی هم نیست.
اما تجربه من این است که سال نو و روز نوروز اتفاقا پتانسیل خیلی زیادی برای تصمیم گرفتن دارد. برای شروع کردن کارهای بزرگ، برای برداشتن گامهای مهم.
سال پیش در نوروز، سه تصمیم گرفتم. به تجربه فهمیده بودم که نباید تعدادشان زیاد باشد. و فهمیده بودم که باید تا جایی که میشود کمّیشان کرد. اما نتوانستم دو تا را کمّی کنم. هدفی که برایم روشن و عدددار شده بود، کاملا محقق شد و در انجام آن دو دیگری هم تا اندازهای موفق بودم. انتهای سال خوشحال بودم.
امسال همان سه هدف پارسال را کمّی و عدددار کردم. سه هدف دیگر را هم اضافه کردم. به تحققشان امیدوارم. بسمالله مجریها و مرسها.__
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
خیلی میگویند و خیلی میشنوم که از شنبه شروع کردن یا از سال نو شروع کردن کار درستی نیست. باید از همان موقع که اراده میکنی شروع کنی و ... . حرف بدی هم نیست.
اما تجربه من این است که سال نو و روز نوروز اتفاقا پتانسیل خیلی زیادی برای تصمیم گرفتن دارد. برای شروع کردن کارهای بزرگ، برای برداشتن گامهای مهم.
سال پیش در نوروز، سه تصمیم گرفتم. به تجربه فهمیده بودم که نباید تعدادشان زیاد باشد. و فهمیده بودم که باید تا جایی که میشود کمّیشان کرد. اما نتوانستم دو تا را کمّی کنم. هدفی که برایم روشن و عدددار شده بود، کاملا محقق شد و در انجام آن دو دیگری هم تا اندازهای موفق بودم. انتهای سال خوشحال بودم.
امسال همان سه هدف پارسال را کمّی و عدددار کردم. سه هدف دیگر را هم اضافه کردم. به تحققشان امیدوارم. بسمالله مجریها و مرسها.__
۱۸:۲۰
#۳۲۷) گره زدن کارها به هم: بهترین راه برای عادتسازی
به تجربه به این رسیدهام که اگر بخواهم عادتی بسازم، خوب است که آن را به کاری که همالآن انجامش میدهم گره بزنم. گره زدن یعنی چه؟ دو مثال:
مثلا اگر میخواهید مطالعهتان بیشتر شود، یک راه خوب، گذاشتن کتاب در کنار رختخواب است. چرا؟ چون شما هر شب بیبروبرگرد میخوابید! میتوانید بگویید قبل از خواب چند صفحه کتاب میخوانم.
یا مثلا فرض کنید میخواهید مقید به خواندن دعاهای هر روز شوید. بهترین راهش این است که این کار را بعد از نماز صبح انجام دهید. چرا؟ چون یک کاری که ثبات پیدا کرده (نماز خواندن) را به کمک یک کاری که تازه میخواهید شروعش کنید (دعا خواندن) میآورید. به اصطلاح این دو کار را به هم گره میزنید.
در سال جدید از این تکنیک برای ساختن عادتهای خوب استفاده کنیم. عادتها با گره خوردن به هم قویتر میشوند.__
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
به تجربه به این رسیدهام که اگر بخواهم عادتی بسازم، خوب است که آن را به کاری که همالآن انجامش میدهم گره بزنم. گره زدن یعنی چه؟ دو مثال:
مثلا اگر میخواهید مطالعهتان بیشتر شود، یک راه خوب، گذاشتن کتاب در کنار رختخواب است. چرا؟ چون شما هر شب بیبروبرگرد میخوابید! میتوانید بگویید قبل از خواب چند صفحه کتاب میخوانم.
یا مثلا فرض کنید میخواهید مقید به خواندن دعاهای هر روز شوید. بهترین راهش این است که این کار را بعد از نماز صبح انجام دهید. چرا؟ چون یک کاری که ثبات پیدا کرده (نماز خواندن) را به کمک یک کاری که تازه میخواهید شروعش کنید (دعا خواندن) میآورید. به اصطلاح این دو کار را به هم گره میزنید.
در سال جدید از این تکنیک برای ساختن عادتهای خوب استفاده کنیم. عادتها با گره خوردن به هم قویتر میشوند.__
۲۱:۰۵
#۳۲۸) ابوالفضل بهرامپور
خیلی وقت پیش تفسیر یکجلدی مبین اثر استاد ابوالفضل بهرامپور را یکی از دوستان معرفی کرد. به نظرم از بهترین کتابهای قرآن موجود است. در کنار هر صفحه از قرآن و ترجمهاش، یک صفحه تفسیر را آورده. برخی از کلمات هر صفحه را هم در حاشیه ترجمه کرده.
از ارزندهترین ویژگیهای این کتاب که در قرآن دیگری ندیدهمش هم این است: ترجمه زیرنویسش کاملا هماهنگ با متن است. همانجایی که آیه تمام میشود، ترجمه زیرنویسش هم تمام میشود. یعنی مثل خیلی از قرآنها لازم نیست بگردی به دنبال ترجمه. بلکه با یک نگاه ترجمه را خواهی یافت. ترجمه هم سلیس و روان است.
به نظرم یک کار ماندگار و جذاب است. مخصوصا ترجمه متن و ترجمه کلماتش بسیار کاربردی است. _
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
خیلی وقت پیش تفسیر یکجلدی مبین اثر استاد ابوالفضل بهرامپور را یکی از دوستان معرفی کرد. به نظرم از بهترین کتابهای قرآن موجود است. در کنار هر صفحه از قرآن و ترجمهاش، یک صفحه تفسیر را آورده. برخی از کلمات هر صفحه را هم در حاشیه ترجمه کرده.
از ارزندهترین ویژگیهای این کتاب که در قرآن دیگری ندیدهمش هم این است: ترجمه زیرنویسش کاملا هماهنگ با متن است. همانجایی که آیه تمام میشود، ترجمه زیرنویسش هم تمام میشود. یعنی مثل خیلی از قرآنها لازم نیست بگردی به دنبال ترجمه. بلکه با یک نگاه ترجمه را خواهی یافت. ترجمه هم سلیس و روان است.
به نظرم یک کار ماندگار و جذاب است. مخصوصا ترجمه متن و ترجمه کلماتش بسیار کاربردی است. _
۱۹:۲۱
#۳۲۹) أَرْذَلِ الْعُمُر
صفحه اول سوره حج. در یک آیه طوفانی. خدا از ابتدای زندگی انسان - از نطفه - تا انتهای چرخه عمر را ذکر میکند. مرحله پایانی نام عجیبی دارد. مرحلهای که بعضیها به آن میرسند: أَرْذَلِ الْعُمُرِ. پستترین مرحلهی عمر. جایی که آدمی در پایینترین نقطه سراشیبی عمرش است و آنچه میداند را فراموش میکند.
از این مرحله وحشت دارم. بیخود نبود که خیلی از بزرگترهایمان دعایشان در حقمان این بود: الهی پیر شی ولی افتاده نشی. أَرْذَلِ الْعُمُرِ جایی است که آدمی محتاج اطرافیانش میشود. نوعی از وبال بر گردن دیگران. دیگران البته وظیفهشان تر و خشک کردن کسی است که روزگاری برایشان زحمتها کشیده، اما برای آن کسی که در بستر است -چه خود بداند و چه از یاد و هوش رفته باشد و نداند- این مرحله پستترین مرحله است.
خوش به حال شهیدان. با چه مرگ بالایی از دنیا میروند. آنها نه تنها به أَرْذَلِ الْعُمُرِ نمیرسند که در شریفترین حالت، دنیا را ترک میکنند._
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
صفحه اول سوره حج. در یک آیه طوفانی. خدا از ابتدای زندگی انسان - از نطفه - تا انتهای چرخه عمر را ذکر میکند. مرحله پایانی نام عجیبی دارد. مرحلهای که بعضیها به آن میرسند: أَرْذَلِ الْعُمُرِ. پستترین مرحلهی عمر. جایی که آدمی در پایینترین نقطه سراشیبی عمرش است و آنچه میداند را فراموش میکند.
از این مرحله وحشت دارم. بیخود نبود که خیلی از بزرگترهایمان دعایشان در حقمان این بود: الهی پیر شی ولی افتاده نشی. أَرْذَلِ الْعُمُرِ جایی است که آدمی محتاج اطرافیانش میشود. نوعی از وبال بر گردن دیگران. دیگران البته وظیفهشان تر و خشک کردن کسی است که روزگاری برایشان زحمتها کشیده، اما برای آن کسی که در بستر است -چه خود بداند و چه از یاد و هوش رفته باشد و نداند- این مرحله پستترین مرحله است.
خوش به حال شهیدان. با چه مرگ بالایی از دنیا میروند. آنها نه تنها به أَرْذَلِ الْعُمُرِ نمیرسند که در شریفترین حالت، دنیا را ترک میکنند._
۷:۱۰
#۳۳۰) شکست میخورم
پس هستم! در طول سال، هر ماه، هر هفته و حتی در یک روز بارها شکست میخورم. به اهدافی که گذاشتهام نمیرسم، قولهایی که به خودم دادهام را زیر پا میگذارم، اخلاق و کردارم آن نیست که باید باشد و به آنچه میدانم عامل نیستم. همه اینها جلوههایی از شکست است. شکست هم ناراحتی دارد. دلشکستگی دارد. گاهی ناامیدی هم دارد.
اما چند وقتی است بعد از هر شکست، بعد از هر عدم وفای به پیمانهای شخصی به خودم میگویم: همین که شکست میخوری یعنی هستی! یعنی بالاخره داری برای چیزی تلاش میکنی. همین نارضایتی از خودت یعنی پیش خودت، برای خودت شأنی قائلی. همین یعنی جای امیدواری هست، هنوز فرصت برای خوب شدن و پیروزی هست.
حالا از روزی که احساس شکست نکنم میترسم. شکستخوردن هم ارزشمند است. _
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
پس هستم! در طول سال، هر ماه، هر هفته و حتی در یک روز بارها شکست میخورم. به اهدافی که گذاشتهام نمیرسم، قولهایی که به خودم دادهام را زیر پا میگذارم، اخلاق و کردارم آن نیست که باید باشد و به آنچه میدانم عامل نیستم. همه اینها جلوههایی از شکست است. شکست هم ناراحتی دارد. دلشکستگی دارد. گاهی ناامیدی هم دارد.
اما چند وقتی است بعد از هر شکست، بعد از هر عدم وفای به پیمانهای شخصی به خودم میگویم: همین که شکست میخوری یعنی هستی! یعنی بالاخره داری برای چیزی تلاش میکنی. همین نارضایتی از خودت یعنی پیش خودت، برای خودت شأنی قائلی. همین یعنی جای امیدواری هست، هنوز فرصت برای خوب شدن و پیروزی هست.
حالا از روزی که احساس شکست نکنم میترسم. شکستخوردن هم ارزشمند است. _
۲۰:۱۱
#۳۳١) لا تَقِسْ
این حدیث را چند وقت پیش یکی از بچهها یادم داد. توی ذهنم ماند. جاهای مختلف به شوخی و جدی میگویمش. از امام صادق علیهالسلام است:
«لاتَقِسْ فَإِنَّ أَوَّلَ مَنْ قاسَ إِبْلِیسُقیاس مکن که نخستین قیاس کننده شیطان بود»
اولین گناه از همین قیاس کردن بود. جالب است که جا برای مقایسه کردن هم فراوان است: مقایسه در مال، مقام، زن و فرزند، درآمد، ماشین، خانه و ... . جلویش را گرفتن هم خیلی سخت است. هر چه میگویی نکن باز هم راهش را باز میکند. جلویش را باید گرفت. راهش را باید پیدا کنم._
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
این حدیث را چند وقت پیش یکی از بچهها یادم داد. توی ذهنم ماند. جاهای مختلف به شوخی و جدی میگویمش. از امام صادق علیهالسلام است:
«لاتَقِسْ فَإِنَّ أَوَّلَ مَنْ قاسَ إِبْلِیسُقیاس مکن که نخستین قیاس کننده شیطان بود»
اولین گناه از همین قیاس کردن بود. جالب است که جا برای مقایسه کردن هم فراوان است: مقایسه در مال، مقام، زن و فرزند، درآمد، ماشین، خانه و ... . جلویش را گرفتن هم خیلی سخت است. هر چه میگویی نکن باز هم راهش را باز میکند. جلویش را باید گرفت. راهش را باید پیدا کنم._
۱۹:۵۴

پاکت هدیه
امین نوشت
عید سعید فطر مبارک 

#۳۳۲) شیرینیِ قلهوالله
اقامهگوی مسجد محله بعد از نماز عشا گفت: «فردا بعد از نماز عید، کسانی که بهشون قلهوالله افتاده، شیرینیِ قلهوالله را میارن.»
یک رسم قدیمی در یزد و شاید در سایر شهرها: در همخوانی سی جز قرآن در ماه رمضان و در روز آخر، جز سیام را اینطور میخوانند: هر کسی یک سوره را میخواند. به ترتیب جلو میروند. کسی که خواندن سوره توحید قسمتش شود، خوشحال میشود و در روز عید شیرینی میآورد! یک شیرینی در قسمت مردانه و یک شیرینی در قسمت زنانه.
به این فکر میکردم که خوش به حال آنهایی که در این ماه بزرگ، شیرینی حتی یک سوره از قرآن را درک کردهاند. طوبی لهم و حسن مآب.
عیدتان مبارک
_
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
اقامهگوی مسجد محله بعد از نماز عشا گفت: «فردا بعد از نماز عید، کسانی که بهشون قلهوالله افتاده، شیرینیِ قلهوالله را میارن.»
یک رسم قدیمی در یزد و شاید در سایر شهرها: در همخوانی سی جز قرآن در ماه رمضان و در روز آخر، جز سیام را اینطور میخوانند: هر کسی یک سوره را میخواند. به ترتیب جلو میروند. کسی که خواندن سوره توحید قسمتش شود، خوشحال میشود و در روز عید شیرینی میآورد! یک شیرینی در قسمت مردانه و یک شیرینی در قسمت زنانه.
به این فکر میکردم که خوش به حال آنهایی که در این ماه بزرگ، شیرینی حتی یک سوره از قرآن را درک کردهاند. طوبی لهم و حسن مآب.
عیدتان مبارک
۱۹:۰۲
#۳۳۳) چند ثانیه درس استعمارگری
این چند ثانیه را ببینید. وزیر امنیت داخلی امریکا رو به دوربین، و در پسزمینه، زندانیانی که نگاه آنها هم به دوربین دوخته شده. خانم وزیر که به مهاجران غیرقانونی هشدار میدهد که اگر به امریکا بیایید شما را در اینجا زندانی میکنیم. کجا؟ در زندانی مخوف و امنیتی در السالوادور.
این چند ثانیه برای من اوج نگاه بالا به پایین یک استعمارگر را نشان میدهد. استعمارگری که عموما سیاستهای خودش باعث بدبختی مهاجران شده و حالا با همان مهاجران اینچنین سبعانه برخورد میکند. برخوردی که از گفتنش و حتی نشاندادنش در مقابل رسانهها ابایی ندارد. که مردانی لخت و بینوا را در مقابل دوربین و پشت میلهها نگه دارد تا وزیرش برای آنها خط و نشان بکشد. _
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
این چند ثانیه را ببینید. وزیر امنیت داخلی امریکا رو به دوربین، و در پسزمینه، زندانیانی که نگاه آنها هم به دوربین دوخته شده. خانم وزیر که به مهاجران غیرقانونی هشدار میدهد که اگر به امریکا بیایید شما را در اینجا زندانی میکنیم. کجا؟ در زندانی مخوف و امنیتی در السالوادور.
این چند ثانیه برای من اوج نگاه بالا به پایین یک استعمارگر را نشان میدهد. استعمارگری که عموما سیاستهای خودش باعث بدبختی مهاجران شده و حالا با همان مهاجران اینچنین سبعانه برخورد میکند. برخوردی که از گفتنش و حتی نشاندادنش در مقابل رسانهها ابایی ندارد. که مردانی لخت و بینوا را در مقابل دوربین و پشت میلهها نگه دارد تا وزیرش برای آنها خط و نشان بکشد. _
۸:۲۶
#۳۳۴) «کمالگرایی» نه، «کندذهنی در درک محدودیتها!»
این پیشنهاد یک آدم خوشذوق در توئیتر بود. به جای کمالگرایی بگوییم: «کندذهنی در درک محدودیتها.» چرا؟ چون اسم کمالگرایی خیلی شیک و زیباست. انگار نه انگار که اسم یک ناهنجاری و ضعف جدی است. همین اسم زیبا بعضی وقتها باعث میشود پشتش قایم شویم سعی نکنیم این رذیله را برطرف کنیم. و اسم پیشنهادیاش هم چه خوب بود «کندذهنی در درک محدودیتها»
کسی که متوجه نشود زمان و پول و انرژی و جوانی و سایر منابعش محدود هستند و قرار نیست بتواند همه را بهینه مصرف کند تا به نتیجه دلخواهش برسد کندذهن است و باید سعی کند بهتر فکر کند. مثلا کسی که برای راهاندازی کانال نوشتههایش امروز و فردا میکند چرا که فکر میکند باید بهترین مطالب جهان را در آنها سیاهه کند و فرهیختهای در سطح ویکتور هوگو را به جهان هستی معرفی کند و چون وقت و انرژی و البته توان کافی برای نوشتن چنین شاهکاری را ندارد کار را شروع نمیکند، باید بداند که درکی از محدودیتها ندارد. یا کسی که به امید گرفتن یک همسر همهچیزتمام دهها خواستگار را رد میکند یا هیچ کسی را نمیپسندد کندذهن است و الخ.
امین جان لطفا کندذهن نباش! کارها را به سامان برسان و بدان که انجام دادن کارها در سطح ۸۰ درصدی خیلی بهتر از بایگانی کردن کارهایی است که میخواستی ۱۰۰ درصد درست و تمیز انجامشان دهی و خب هیچ وقت انجامشان ندادی!_
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
این پیشنهاد یک آدم خوشذوق در توئیتر بود. به جای کمالگرایی بگوییم: «کندذهنی در درک محدودیتها.» چرا؟ چون اسم کمالگرایی خیلی شیک و زیباست. انگار نه انگار که اسم یک ناهنجاری و ضعف جدی است. همین اسم زیبا بعضی وقتها باعث میشود پشتش قایم شویم سعی نکنیم این رذیله را برطرف کنیم. و اسم پیشنهادیاش هم چه خوب بود «کندذهنی در درک محدودیتها»
کسی که متوجه نشود زمان و پول و انرژی و جوانی و سایر منابعش محدود هستند و قرار نیست بتواند همه را بهینه مصرف کند تا به نتیجه دلخواهش برسد کندذهن است و باید سعی کند بهتر فکر کند. مثلا کسی که برای راهاندازی کانال نوشتههایش امروز و فردا میکند چرا که فکر میکند باید بهترین مطالب جهان را در آنها سیاهه کند و فرهیختهای در سطح ویکتور هوگو را به جهان هستی معرفی کند و چون وقت و انرژی و البته توان کافی برای نوشتن چنین شاهکاری را ندارد کار را شروع نمیکند، باید بداند که درکی از محدودیتها ندارد. یا کسی که به امید گرفتن یک همسر همهچیزتمام دهها خواستگار را رد میکند یا هیچ کسی را نمیپسندد کندذهن است و الخ.
امین جان لطفا کندذهن نباش! کارها را به سامان برسان و بدان که انجام دادن کارها در سطح ۸۰ درصدی خیلی بهتر از بایگانی کردن کارهایی است که میخواستی ۱۰۰ درصد درست و تمیز انجامشان دهی و خب هیچ وقت انجامشان ندادی!_
۱۹:۱۶
#۳۳۵) سِر شدنِ ناجوانمردترین امت
در فیلم نشان میدهد که موذن در حال اذان و مامومین آماده به نمازند و بمب اسرائیلی همه را شهید میکند.
در فیلم نشان میدهد که بمبافکن اسرائیلی ساختمانی را بمباران میکند و پیکر شهدا چند ده متر بر فراز آسمان پرتاب میشود، حتی در ارتفاعی بالاتر از ساختمانهای بلند.
در فیلم نشان میدهد که مردی بدن بیجان - و بیسر- دخترش را بر سر دست گرفته و فریاد میزند.
مردی از غزه نوشته: «ما تا چند روز دیگر از روی زمین محو میشویم. در سرای باقی شما را میبینیم ای ناجوانمردترین امت.» لقب «ناجوانمردترین امت» حق ماست. حق ما ۲ میلیارد نفری که اسماً مسلمانیم و رسماً به درد جرز دیوار هم نمیخوریم.
خاک بر سر ما و رسانههایمان که نمیتوانند بمباران بیمارستانها و مهدکودکها را در بوق و کرنا کنند و نشان دهند و اف بر این دنیای کریه و مشمئزکننده که قتل مظلومانه بیشتر از ۵۰ هزار انسان را میبیند و سِر شده است. _
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
در فیلم نشان میدهد که موذن در حال اذان و مامومین آماده به نمازند و بمب اسرائیلی همه را شهید میکند.
در فیلم نشان میدهد که بمبافکن اسرائیلی ساختمانی را بمباران میکند و پیکر شهدا چند ده متر بر فراز آسمان پرتاب میشود، حتی در ارتفاعی بالاتر از ساختمانهای بلند.
در فیلم نشان میدهد که مردی بدن بیجان - و بیسر- دخترش را بر سر دست گرفته و فریاد میزند.
مردی از غزه نوشته: «ما تا چند روز دیگر از روی زمین محو میشویم. در سرای باقی شما را میبینیم ای ناجوانمردترین امت.» لقب «ناجوانمردترین امت» حق ماست. حق ما ۲ میلیارد نفری که اسماً مسلمانیم و رسماً به درد جرز دیوار هم نمیخوریم.
خاک بر سر ما و رسانههایمان که نمیتوانند بمباران بیمارستانها و مهدکودکها را در بوق و کرنا کنند و نشان دهند و اف بر این دنیای کریه و مشمئزکننده که قتل مظلومانه بیشتر از ۵۰ هزار انسان را میبیند و سِر شده است. _
۱۹:۰۱
#۳۳۶) ابتهال ابوسعد
در همایش سالانه مایکروسافت، دختر جوان مراکشی و کارمند شرکت از جا برخاست تا در مقابل مدیران هوش مصنوعی شرکت بایستد و فریاد بزند که چرا فناوریتان را برای کشتن ۵۰ هزار نفر از مردم بیگناه به کار میگیرید؟ برخاست و اعتراض کرد.
ابتهال ابوسعد، فارغالتحصیل هاروارد و کارمند مایکروسافت بود. بود چون که حالا نیست و البته کلیه صفحات مجازیاش هم از دسترس خارج شده. در واقع ابتهال، از اعتبار خوب و شغل عالی با حقوق بالای خودش گذشت تا از مظلوم دفاع کند. تا در مقابل مدیران شیکپوش، همانها که تیپهای کول و جوانانه دارند و آنقدر خوب حرف میزنند و موفقیت در کارنامه دارند که کعبه و آمال خیلیها شدهاند، بایستد و فریاد بزند که پادشاهتان لخت است. که دستهای لطیفتان به خون نه یک نفر که دهها هزار نفر آلوده است.
ابتهال آنچه دوست داشت را در راه خدا از دست داد و بیشک به خیر بزرگتر رسید. که این وعدهی خداست که لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ: هرگز به [حد اعلاى] نيكوكارى نخواهيد رسيد مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنید._
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
در همایش سالانه مایکروسافت، دختر جوان مراکشی و کارمند شرکت از جا برخاست تا در مقابل مدیران هوش مصنوعی شرکت بایستد و فریاد بزند که چرا فناوریتان را برای کشتن ۵۰ هزار نفر از مردم بیگناه به کار میگیرید؟ برخاست و اعتراض کرد.
ابتهال ابوسعد، فارغالتحصیل هاروارد و کارمند مایکروسافت بود. بود چون که حالا نیست و البته کلیه صفحات مجازیاش هم از دسترس خارج شده. در واقع ابتهال، از اعتبار خوب و شغل عالی با حقوق بالای خودش گذشت تا از مظلوم دفاع کند. تا در مقابل مدیران شیکپوش، همانها که تیپهای کول و جوانانه دارند و آنقدر خوب حرف میزنند و موفقیت در کارنامه دارند که کعبه و آمال خیلیها شدهاند، بایستد و فریاد بزند که پادشاهتان لخت است. که دستهای لطیفتان به خون نه یک نفر که دهها هزار نفر آلوده است.
ابتهال آنچه دوست داشت را در راه خدا از دست داد و بیشک به خیر بزرگتر رسید. که این وعدهی خداست که لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ: هرگز به [حد اعلاى] نيكوكارى نخواهيد رسيد مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنید._
۱۹:۰۳
#۳۳۷) نوشابه
پنج سال پیش بود. بهشت زهرا. مراسم ختم یکی از آشنایان. بعد از مراسم خاکسپاری به سمت یک تالار ساده در همان مجموعه بهشتزهرا راهنمایی شدیم. پشت میزهایی تنگ هم نشستیم. غذا را آوردند. چلو مرغ بود. مشغول شدیم و آنجا بود که کسی گفت: نوشابه هم هست یا همهش دوغ است؟ نوشابه هم بود، دادند و گرفت و ... .
باورم نشد. همین قضیه را کسی برایم تعریف کرده بود یا جایی خوانده بودم. اما اینکه خودم بر سر چنین صحنهای حاضر باشم را عجیب میدانستم. چه صحنهای؟ اینکه پس از مرگ کسی و تنها چند ساعت بعد از خاکسپاریاش، یکی از دغدغههای نزدیکانش، نوشابه سر سفره باشد! زندگی به طرز غمانگیز و عجیبی بعد او برای دیگران، مثل همان زندگیِ قبل از او بود!
استیو تولتز در کتاب هرچه باداباد جمله قشنگی دارد: «چه تعداد از تصمیمات مهم زندگیام را فقط به این خاطر گرفته بودم تا کسانی که متوجه حضورم نشده بودند، دربارهام بد فکر نکنند.» میخواستم جملهاش را اینطور بازنویسی کنم:«چه تعداد از تصمیمات مهم زندگیام را فقط به این خاطر گرفته بودم تا کسانی که در مراسم ختمم دغدغهشان نوشابهی سر سفره بود، دربارهام بد فکر نکنند.»_
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
پنج سال پیش بود. بهشت زهرا. مراسم ختم یکی از آشنایان. بعد از مراسم خاکسپاری به سمت یک تالار ساده در همان مجموعه بهشتزهرا راهنمایی شدیم. پشت میزهایی تنگ هم نشستیم. غذا را آوردند. چلو مرغ بود. مشغول شدیم و آنجا بود که کسی گفت: نوشابه هم هست یا همهش دوغ است؟ نوشابه هم بود، دادند و گرفت و ... .
باورم نشد. همین قضیه را کسی برایم تعریف کرده بود یا جایی خوانده بودم. اما اینکه خودم بر سر چنین صحنهای حاضر باشم را عجیب میدانستم. چه صحنهای؟ اینکه پس از مرگ کسی و تنها چند ساعت بعد از خاکسپاریاش، یکی از دغدغههای نزدیکانش، نوشابه سر سفره باشد! زندگی به طرز غمانگیز و عجیبی بعد او برای دیگران، مثل همان زندگیِ قبل از او بود!
استیو تولتز در کتاب هرچه باداباد جمله قشنگی دارد: «چه تعداد از تصمیمات مهم زندگیام را فقط به این خاطر گرفته بودم تا کسانی که متوجه حضورم نشده بودند، دربارهام بد فکر نکنند.» میخواستم جملهاش را اینطور بازنویسی کنم:«چه تعداد از تصمیمات مهم زندگیام را فقط به این خاطر گرفته بودم تا کسانی که در مراسم ختمم دغدغهشان نوشابهی سر سفره بود، دربارهام بد فکر نکنند.»_
۱۸:۱۱
#۳۳۸) اجازه ندهید جهان رویش را برگردانَد...
اگر در حال خواندن این متن هستید، یعنی کشته شدهام - احتمالاً هدف قرار گرفتهام - توسط نیروهای اشغالگر اسرائیل. وقتی این همه شروع شد، فقط ۲۱ سال داشتم - دانشجوی دانشگاه با رویاهایی مانند هر کس دیگر. در ۱۸ ماه گذشته، هر لحظه از زندگیام را وقف مردم و وحشتهایی کردم که در شمال غزه به وقوع پیوستند.
لحظهبهلحظه مستند کردم، مصمم بودم که حقیقتی را که میخواستند پنهان کنند، به جهان نشان دهم. روی سنگفرش خیابانها، در مدارس، در چهارراهها - هر جایی که میتوانستم، میخواستم. هر روز برای بقا جنگیدیم، ماهها گرسنگی کشیدیم، اما هرگز از کنار مردم دور نشدم.به خدا قسم، وظیفهام را بهعنوان یک روزنامهنگار انجام دادم، جانم را به خطر انداختم تا حقیقت را گزارش کنم، و حالا بالاخره در آرامش هستم. چیزی که در ۱۸ ماه گذشته آن را تجربه نکردم. همه این کارها را انجام دادم چون به آرمان فلسطین ایمان داشتیم. معتقدم که این سرزمین از آن ماست و بزرگترین افتخار زندگیم این بوده که در راه دفاع از آن و خدمت به مردمش جان بدهم.
حالا از شما میخواهم: صحبت درباره غزه را متوقف نکنید. اجازه ندهید که جهان رویش را برگرداند. به مبارزه ادامه دهید، به بازگو کردن داستانهای ما ادامه دهید - تا زمانی که فلسطین آزاد شود.حسام شابات، برای آخرین بار، از شمال غزه...............................
*حسام شابات*، خبرنگار جوان فلسطینی بود و این آخرین پیام اوست که توسط تیم او پس از شهید شدنش در صفحهش منتشر شد. چند روز پیش، رژیم او را مستقیم هدف گرفت و شهید کرد. او ۱۸ ماه از رنج مردمش نوشت. عکس گرفت. فیلم ارسال کرد. چه در صفحه مجازیاش و چه برای خبرگزاریهای مختلف. او با حداقل امکانات به دنیا نشان داد که یک رژیم جنایتکار چطور نسلکشی میکند. صفحه او اینجاست که هنوز توسط دوستدارانش بهروز میشود. حسام شابات ٢١٠ مین خبرنگاری است که رژیم به شهادت میرساند. در هرجای دنیا یک خبرنگار کشته شود صدا از نهادهای به اصطلاح حقوق بشر برمیخیزد. حقوق بشر! وه که چه طنز تلخی._
امیننوشت | @amin_neveshtble.ir/join/MjNkNjU2OW
اگر در حال خواندن این متن هستید، یعنی کشته شدهام - احتمالاً هدف قرار گرفتهام - توسط نیروهای اشغالگر اسرائیل. وقتی این همه شروع شد، فقط ۲۱ سال داشتم - دانشجوی دانشگاه با رویاهایی مانند هر کس دیگر. در ۱۸ ماه گذشته، هر لحظه از زندگیام را وقف مردم و وحشتهایی کردم که در شمال غزه به وقوع پیوستند.
لحظهبهلحظه مستند کردم، مصمم بودم که حقیقتی را که میخواستند پنهان کنند، به جهان نشان دهم. روی سنگفرش خیابانها، در مدارس، در چهارراهها - هر جایی که میتوانستم، میخواستم. هر روز برای بقا جنگیدیم، ماهها گرسنگی کشیدیم، اما هرگز از کنار مردم دور نشدم.به خدا قسم، وظیفهام را بهعنوان یک روزنامهنگار انجام دادم، جانم را به خطر انداختم تا حقیقت را گزارش کنم، و حالا بالاخره در آرامش هستم. چیزی که در ۱۸ ماه گذشته آن را تجربه نکردم. همه این کارها را انجام دادم چون به آرمان فلسطین ایمان داشتیم. معتقدم که این سرزمین از آن ماست و بزرگترین افتخار زندگیم این بوده که در راه دفاع از آن و خدمت به مردمش جان بدهم.
حالا از شما میخواهم: صحبت درباره غزه را متوقف نکنید. اجازه ندهید که جهان رویش را برگرداند. به مبارزه ادامه دهید، به بازگو کردن داستانهای ما ادامه دهید - تا زمانی که فلسطین آزاد شود.حسام شابات، برای آخرین بار، از شمال غزه...............................
*حسام شابات*، خبرنگار جوان فلسطینی بود و این آخرین پیام اوست که توسط تیم او پس از شهید شدنش در صفحهش منتشر شد. چند روز پیش، رژیم او را مستقیم هدف گرفت و شهید کرد. او ۱۸ ماه از رنج مردمش نوشت. عکس گرفت. فیلم ارسال کرد. چه در صفحه مجازیاش و چه برای خبرگزاریهای مختلف. او با حداقل امکانات به دنیا نشان داد که یک رژیم جنایتکار چطور نسلکشی میکند. صفحه او اینجاست که هنوز توسط دوستدارانش بهروز میشود. حسام شابات ٢١٠ مین خبرنگاری است که رژیم به شهادت میرساند. در هرجای دنیا یک خبرنگار کشته شود صدا از نهادهای به اصطلاح حقوق بشر برمیخیزد. حقوق بشر! وه که چه طنز تلخی._
۱۷:۲۴