عکس پروفایل دیدار روی ماه 🌙د

دیدار روی ماه 🌙

۳۹۴عضو
عکس پروفایل دیدار روی ماه 🌙د
۳۹۴ عضو

دیدار روی ماه 🌙

قصه های توفیق دیدار بچه های هیئت انصارالقائم (عج) با خانواده معظم شهدا ...
ارتباط با ادمین کانال :@llmdll

۲۵ اسفند ۱۴۰۲

thumnail
undefined مراسم بزرگداشت و رونمایی از یادمان شهید آرمان علی‌وردی و تغییر نام مجموعه ورزشی اکباتان به نام شهید آرمان علی‌وردی
undefined با حضور خانواده شهید و عموم دلدادگان شهید آرمان
undefined جمعه ۲۵ اسفندماه | ساعت ۱۵:۳۰
undefined تهران، شهرک اکباتان

#آرمان_عزیز #یک_ایران_آرمان#شهید_آرمان_علی_وردی --------------undefined کانال رسمی شهید آرمان علی‌وردی@shahid_armanaliverdy (ایتا)

۱۰:۰۹

۲۹ اسفند ۱۴۰۲

thumnail
undefinedundefinedرمضان، شهر عشق و عرفان استرمضان، بحر فیض و احسان استرمضان، ماه عترت و قرآن گاه تجدید عهد و پیمان استماه رمضان مبارکundefinedundefined
࿐჻ᭂ⸙undefinedundefinedundefined⸙჻ᭂ࿐
undefinedتو ڪہ باشی  چه صفایی دارد  ؛یک فنجان چایundefined️ با طعم خدا ...
࿐჻ᭂ⸙undefinedundefinedundefined⸙჻ᭂ࿐
undefinedدر سفـره‌ی ما ...رونق اگر نیست ، صفا هستآنجا که صفا هست یقین نور خدا هست
undefined#اللهم_ارزقنا_الشهادةundefinedundefined#التماس_شفاعتundefinedundefined#رمضان_الڪریم_المبارڪ#ماه_بهار_قرآن📿#لحظات_سبزافطار_التماس_دعا🤲
undefined#شهید_مدافع_امنیت#شهید_آرمان_علی_وردی🕊

۱۱:۵۳

thumnail
undefinedundefinedundefinedundefined
undefined#تقویم سال ۱۴۰۳ شهید مدافع امنیت آرمان علی وردی
undefinedنوروزمان را مَدیون شُهـدا هستیـمundefined
undefinedیادمان نرود کنار هفت‌سین‌مانیاد شهیدان را...
undefinedهمیشہ با تو بهار وهـمیشہ بی تو خزانundefinedحڪایت من و undefinedتقویم هـای دیواری !
undefinedسال نو مبارکundefined
undefinedیا مقلّب القلوب و الابصار undefinedیا مدبّر اللّیل و النّهارundefinedیا محوّل الحول و الاحوال undefinedحوّل حالنا الی احسن الحال
undefined#هرروزتان_نوروز#نوروزتون_پیروز🌸
undefined #عید_نوروز بر شیفتگان و محبین #اهل بیت علیهم السلام و خانواده های محترم شهدا گرامی و مبارک باد.undefined
     undefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefinedundefined
undefined#نوروز_شهداییundefined
undefined#شهید_مدافع_امنیت#شهید_آرمان_علی_وردی🕊

۱۱:۵۳

۳ فروردین

thumnail
#اطلاعیه دهمین سالگرد شهید علی خلیلیundefined جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵undefined بهشت زهرا، قطعه ۲۴آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۳:۰۴

۸ فروردین

thumnail

۸:۵۷

۱۱ فروردین

#خاطرات_شهید
undefinedدر سال ۱۳۶۱ بود که من با شهید نصر اصفهانی آشنا شدم و آن زمان او هنوز بصورت رسمی وارد نیروی زمینی ارتش نشده بودند.
undefinedدر همان سال با شهید نصر اصفهانی عقد ازدواج بستم و بعد از آن با همفکری یکدیگر به این نتیجه رسیدیم که او در ارتش جمهوری اسلامی ایران خدمت کند. این پیشنهاد را دوستان شهید بویژه شهید صیاد شیرازی به ایشان دادند.
undefinedو محمد در حالی که خدمت سربازی را تمام کرده بود، به تشویق شهید صیاد شیرازی وارد دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش شدند. و ما سالیان بسیار سختی را گذراندیم. او در طول دوره دانشجویی هم بارها به منطقه اعزام می شد.
undefinedسال ۱۳۶۳ محمد جعفر افسرشده بود و من مادر، و او برای همیشه به جبهه رفت. او از روحیه و شهامت فوق العاده ای برخودار بود. در عین اینکه شجاعانه در مقابل دشمن می ایستاد، قلب رئوفی در محبت ورزیدن به دوستان و همرزمانش داشت.
undefinedدر آن دوران سخت و دلهره آور او به جنگ می رفت و ماهها در منطقه بود و ما تنها از طریق نامه در ارتباط بودیم.
undefinedخدا می داند هر نامه ای که از طرف او بدستم می رسید،انگار که دوباره متولد شده باشم. در عملیات مرصاد در یک نبرد تن به تن در منطقه مریوان به شدت مجروح شده بود.
undefinedترکشی داشت که تا لحظه شهادت در بدنش مانده بود و دائم در گردش بود حتی بگونه ای بود که از کمر درد توان بلند شدن و نشستن را نداشتند و خیلی برایش مشکل ساز شده بود که پزشکان ترجیح داده بودند به خارج برای مداوا بروند اگر در ایران درمان می شد احتمال قطع نخاع وجود داشت. اما مهمترین موضوع این بود که همسر مجروح من شیمیایی شده بود و این رنج مضاعفی برایش بود.
undefinedآن ترکش ها درد و رنجی که داشت باعث شده بود که پزشکان به شیمیایی شدن ایشان توجه نکنند. از طرفی علایم خاص و مشهودی هم بر روی بدن وجود نداشت. در حدود سه الی چهار سال قبل از شهادت، علایم درونی ظاهر شد و روز به روز بیشتر وخیم تر می شد.
undefinedاو چندین مرتبه تحت عمل جراحی قرار گرفت و متاسفانه بهبودی حاصل نمی شد. در روزهای آخر جسمشان نحیف شده بود و داروها دیگر تاثیر نمی گذاشت.
undefinedشیمی درمانی دیگر جواب نمی داد و پزشکان اعلام کردند که ایشان را به منزل ببرید. متاسفانه داروها دیگر جواب نمی دهند.
undefinedبه روایت همسربزرگوارشهید
undefinedفرماندهٔ تیپ ۱ لشگر ۷۷ پیاده ثامن الائمه
#شهید_محمدجعفر_نصراصفهانی✨
●ولادت : ۱۳۳۹/۶/۱۰ اصفهان●شهادت : ۱۳۷۵/۸/۱۹ بیمارستان ۵۰۲ ارتش
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۱۳:۲۱

۱۲ فروردین

thumnail
شدت اشتیاق و انتظار امیر المومنین ع برای شهادت undefined#شهید_مرتضی_مطهری✨آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۲:۳۰

۱۳ فروردین

thumnail
#شهید_محمدرضا_زاهدی✨آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۲۱:۵۰

۱۶ فروردین

بازارسال شده از کانال خبری معراج شهدا
thumnail
undefinedدعوتید به معراج شهدای تهران undefinedزیارت پیکرهای مطهر شهدای راه قدس :
undefined سردار محمدرضا زاهدی undefinedسردار محمد هادی حاجی رحیمی undefinedسردار حسین امان اللهی undefinedعلی آقا بابایی undefinedسید مهدی جلادتی undefinedسید عباس صالحی روزبهانی undefinedمحسن صداقت
undefinedپنجشنبه ۱۶ فروردین از ساعت ۱۲ undefined(معراج شهدای تهران) انتهای خیابان بهشت، کوچه معراج

undefinedاینجامعراج‌شهداستundefined@tafahoseshohada

۶:۱۶

۱۷ فروردین

thumnail
لحظاتی از وداع مادر #شهید_سید_مهدی_جلادتی✨ undefined نوش جونت مادر اون شیری ک خوردی 🥺آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۱:۱۴

thumnail
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو میروی به سلامت سلام ما برسان undefinedundefinedundefined
وداع با شهدای راه قدس : شهید سردار محمدرضا زاهدیundefined شهید سردار محمد هادی حاجی رحیمیundefined شهید سردار حسین امان اللهیundefined شهید علی آقا باباییundefined شهید سید مهدی جلادتیundefined شهید سید عباس صالحی روزبهانیundefined شهید محسن صداقتundefined
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۱:۲۳

thumnail
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»؛ (کسى که صداى انسانى را بشنود که فریاد مى زند: اى مسلمانان به دادم برسید و کمکم کنید، کسى که این فریاد را بشنود و پاسخ نگوید، مسلمان نیست).
شهید مرتضی مطهریundefined
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۱:۲۹

۲۱ فروردین

#خاطرات_شهید ●دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند، علت را پرسیدم ، گفتند : "وقت نماز است " همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نماز اول وقت بخوانیم.خلبان گفت : "این منطقه زیاد امن نیست اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم " شهید صیاد گفتند :"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم ..● " خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست.با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : "بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "
#شهید_علی_صیاد_شیرازی✨#سالروز_شهادت
●شهادت: ۱۳۷۸/۱/۲۱ - تهران توسط گروهک صهیونیستی منافقین
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۱۰:۴۳

Default Gift Icon

پاکت هدیه

عکس پروفایل دیدار روی ماه 🌙د

دیدار روی ماه 🌙

عید سعید فطر مبارک undefinedundefined

۲۳ فروردین

thumnail
undefinedبرای شناسایی رفته بودیم به شرق بصره؛ کانال ماهی. چند متر مانده به سنگر عراقی‌ها، دیدمش. گفتم: جای شما این‌جا نیست. این‌جا، جای تیرانداز است، نه فرمانده لشکر...undefinedگفت: مگر من با بقیه‌ی بچه‌های لشکر چه فرقی دارم که‌ پشت آن‌ها باشم؟ هیچ فرقی بین من و سایر نیروهای لشکر نیست.1:20 AM undefinedشهید حاج قاسم سلیمانیundefined
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۲۱:۵۰

۲۵ فروردین

thumnail
undefinedدیدار با خانواده شهید بزرگوار شهرام ساکن سعادت undefined 🟣لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر به آیدی زیرپیام بدهید .
#عمومی@llmdll#دیدار_بیستم
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined : https://ble.ir/didar_mah

۲۰:۴۶

thumnail
خیبر خیبر یا صهیون جیش محمد قادمون؛ لبیک یا علی لبیک یا علی!#شهید_حسن_تهرانی_مقدم✨
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۲۰:۵۳

۲۸ فروردین

thumnail
undefinedمعرفی شهید شهرام ساکن سعادت undefined undefinedنام پدر : سیف علیundefinedولادت : ۱۳۴۵/۵/۷undefinedشهادت : ۱۳۶۶/۴/۴undefinedمحل شهادت: ماووتundefinedمزار : امام زاده علی اکبر چیذر
#معرفی_شهدا#دیدار_بیستم#شهید_شهرام_ساکن_سعادت undefined
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۱۹:۱۲

۳۰ فروردین

thumnail
#دلنوشته بسم الله الرحمن الرحیم
توفیق بود ، قطعا از سعادت من بود..دیروز ریحانه پیام داد گفت فردا هستی بریم دیدار؟!پیامشو که دیدم واقعا شُک شدم ،پرسیدم دیدار با آقا؟..گفت نه با مادر شهید ،گفت میخواستیم بریم که یاد تو افتادم..دیدم چه سعادتی بالاتر از دست بوسی مادر شهید..قطعا روزیِ من بوده.خلاصه تایم دوم کلاس فارماکولوژی رو با نگار پیچوندیمو حرکت کردیم، خیلی نزدیک دانشگاه بود ولی ما بازم دیر رسیدیم..با کلی استرس با نگار که آیا من خوبم ،ماسک بزنم یا نه و... زنگ درو زدیم؛ دوتا از بچه‌ها باحاج خانم درو باز کردن...از حاج خانم نگم، انگار یه فرشته میدیدم که واقعا توصیفشون سخته..از مهربونیشون، از خوش صحبتیشون، از خوش سیماییشون، از کودوم بگم آخه..بچه ها با حاج خانم و حاج خانم با بچه ها یه‌جوری تو همون چند دقیقه که ما دیر کرده بودیم اُخت شده بودن که من فکر کردم این دومین جلسه‌ی دیداره، ولی فهمیدم نه..واقعا مثل دختراشون بودیم،احساس کردم رفتم خونه‌ی مامان جون خودم..یکی ظرف میزاشت،یکی چای میریخت،یکی شیرینی تعارف میکرد،البته ناگفته نماند که اون وسط دوتا وروجک شیطونم بودن که فضا رو حسابی شبیه خونه‌های مادربزرگا کرده بودن ..خلاصه که بعد از کلی شلوغ کاری و برو وبیا ،بلاخره نشستیم پای حرفای حاج خانم؛ گفتیم مامان جان از اولِ اولش برامون تعریف کنید، دوست داریم همشو بشنویم..حاج خانم شروع کرد به تعریف کردن:《من سه تا پسر داشتم شهیدم وسطی بود،از همون اول فرق داشت، یه عالم دیگه‌ای داشت، به داییش رفته بود، برادر خدابیامرزم خیلی مرد بود،خیلی معتقد بود،منم خیلی ازش حساب میبردم..هرجا کج میرفتم یا از روی جوونی اشتباهی میکردم باهام سرسنگین میشد، ازم دلگیر میشد..منم سریع پشیمون میشدم..شهرام(شهید) رو که باردار بودم اصلا فرق کردم ، دیگه چادر سر میکردم، تو خونه جوراب کلفت میپوشیدم، وقتی به دنیا اومد که دیگه هیچی..۵سال بعد پسر آخرم آقا مهدی هم به دنیا اومد..من روی درس این بچه ها خیلی حساس بودم، شده معلم خصوصی میگرفتم تا درسشونو بخونن.. ۱۶ سالش بود که گفت من میخوام برم جبهه گفتم نه من نمیزارم، بچه رو چه به این کارا، بشین سر درس و مشقت..نمیزاشتم، نمیخواستم بره ؛ یک روز که فکر میکردم مدرسه ست تا عصر نیومد، نگران شدم، تا شب هم نیومد.. فهمیدم رفته جبهه،خیلی نگران بودم ،همش دلم آشوب بود ،یک روز زنگ زد گفتم بچه رفتی اونجا چرا ،توروخدا برگرد، دارم سکته میکنم، برگرد سر درست ،همه میگن میخواسته از درس فرار کنه که رفته جبهه..این حرفو که شنید خیلی بهش برخورد، گفت من حلال نمیکنم کسیو که این حرفو پشت من بزنه؛خلاصه که نیومد، خیلی استرس کشیدم، کلی درد و مرض درد و مرض گرفتم از اون موقع؛ بلاخره برگشت..فرستادمش مدرسه ، براش معلم گرفتم تا درسای عقب موندرو جبران کنه..هی میگفت جبهه ولی من نمیزاشتم ، دیگه حواسم بود که فرار نکنه باز..دیگه دانشجو بود، ۲۱ سالش بود ..یک روز زمستونی رفت دانشگاه ولی دوباره برنگشت، شب رفتم مغازه پیش حاج آقا،مهدی هم اونجا بود گفتم این پسر نیومده خونه برو دنبالش نکنه تو برفا خورده باشه زمین دست و پاهاش شکسته باشه، برو بیمارستانارو بگرد.. مهدی گفت مامان آروم باش تا یچیزو بهت بگم ،شهرام رفته جبهه..حالم بد شد، چشمام سیاهی رفت ،کیفم از دستم افتاد به دیوار تکیه دادم..گفتم میگذرم ازش نمیگذرم ،گفته بودم نره،از توام نمیگذرم که به من نگفتی..چند روز بعد زنگ زد ،گفت برمیگردم..برگشت؛ ۶ماه بعد جنازش برگشت..undefinedداغ سختی بود، بی تابی میکردم ،مادرم بهم گفت ناشکری نکن دوتا پسر دیگه هم داری،حواست به اونا باشه..به مهدی خیلی وابسته بودم، تو محل سرشناس بود، معتمد بود، همه میشناختنش، دوستش داشتن.. سه سال بود که ازدواج کرده بود ، یک روز توی خیابون ایست قلبی کرد..داغون تر شدم ،فقط بی تابی میکردم میگفتم خدایا کاش اینو دیگه نمیگرفتی ازم..ورشکست شدیم، اما دیگه ناشکری نمیکردم،راضی به رضای خدا ،من دوتا پسرمو دادم ، مال که دیگه چیزی نیست..》همه عاشق حاج خانم شده بودیم، چشم از دهنش نمیگرفتیم..چقدر ماه بود، چقدر با محبت بود، بی اغراق فرشته بود..دوست نداشتیم پاشیم ولی دو ساعت شده بود ..عکس دسته جمعیمونو با حاج خانم و عکس آقا شهرام گرفتیم و با کلی آب و تاب خداحافظی کردیم..حاج خانم کلی برامون دعای خیر کرد،که دیگه داشت گریم میگرفت ..حاج خانم تا وقتی ما سوار ماشینا بشیم و بریم ،پشت پنجره وایستاده بود و مارو نگاه میکرد..:)و باز هم یقین دارم که این یک توفیق بود..
و پایان.."خاطره ای از دیدار با مادر شهید والا مقام شهرام ساکن سعادت"
#شهید_شهرام_ساکن_سعادت✨#دیدار_بیستم #گزارش_تصویری#مادر_شهید
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۹:۱۳

۱۲ اردیبهشت

thumnail
#خاطرات_شـهید
●خانواده شهید مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه الغبیری بود.همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول ص دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند .همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید●به جهاد مغنیه..جهاد فقط گفت:  طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!●وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای تسلیت آمده بودند!!...طرح جهاد، شهادت بود.
undefinedراوی:مادربزرگ شهید
#شهید_جهاد_مغنیه✨#سالروز_ولادت ۱۲/۲/۱۳۷۰آدرس کانال دیدار روی ماه undefined :https://ble.ir/didar_mah

۱۲:۴۱