#دیدار_رهبری_سیزده_آبان ۴
اینجا هر مهمان داستان خودش را دارد؛ دوست دارم با تکتکشان حرف بزنم، امّا سرعت عقربههای ساعت بالا است و تا حضور آقا زمان زیادی نمانده. مجبورم به گزینش سوژهها. بین جمعیّت، چند مدیرِ نمونه هم هستند امّا ترجیح میدهم بروم سراغ خانم فلّاح که با دانشآموزان مدالآورش ردیف جلو را به رنگ پرچم ایران درآورده. از چندوچون المپیک دانشآموزی میپرسم. غرق شوق و افتخار است. میگوید این اوّلین بار است که ایران، اینطور رسمی، با حضور دختران و پسران و در قالب یک کاروان صدودهنفری، راهی این مسابقات جهانی شده و توانسته در مجموع، بین ۷۲ کشور، پنجم شود. وقتی از شگفتآفرینی و مدالآوری دانشآموزان در برابر تیمهای انگلستان و برزیل و سایر کشورهای قدرتمند جهان حرف میزند، اشک شوق توی چشمهایش جمع میشود. میگوید «افتخار میکنیم که توی تیمهامون از روستاها و مناطق محروم هم دانشآموز داریم و تنها کشوری بودیم که تمام دخترامون باحجاب بودن». از لحظهی رژه و مدالآوری دختران ما میگوید که محجّبه بودنشان چقدر به چشم میآمده و از تشویق بیپایان تماشاچیان کشور میزبان، یعنی بحرین، برای این حضور نجیبانه. امّا در پس ذوقش، کمی هم گله دارد؛ میگوید «فقط رهبر انقلاب این بچّهها را تحویل گرفتند و به دیدار دعوت کردند، وگرنه اصلاً کسی به اینها توجّه ندارد؛ درحالیکه در تمام جهان، مدالآوران مسابقات دانشآموزی سرمایهی آن کشور برای المپیک اصلی هستند».
صحبتهای ما که تمام میشود، برنامه هم به طور رسمی با دکلمهی فاطمهزهرا خوشجهان در مورد فلسطین آغاز میشود. بعد از آنهم «گروه سرود مهرستان» میآیند و شعری با ردیف «آقا جون» میخوانند. راستش زیاد با شعرشان ارتباط نمیگیرم، امّا مهمتر از من بچّههای منتظر در حسینیّهاند که برایشان کف میزنند و جیغ و هورا میکشند. بعد از آن، «گروه نجمالثّاقب» میآیند تا با مهمانان، سرود را تمرین کنند و بعد دوباره گروه سرود بعدی.
امّا برنامهی بعدی برایم جالبتوجّهتر است: پسر نوجوانی میآید و با حماسهسرایی از شاهنامه، ماجرای خیر و شر را نقّالی میکند. اینکه اجرای این سنّت اصیل ایرانی در برنامههای حسینیّهی امام خمینی جا دارد، به اندازهی همان زورخانهی سیّاری که در دیدار با ورزشکاران، وسط حسینیّه ساختند، برایم دوستداشتنی و مهم است.
#روایت_دیدار
۱۴۰۳/۸/۱۳
@elaa_habib
اینجا هر مهمان داستان خودش را دارد؛ دوست دارم با تکتکشان حرف بزنم، امّا سرعت عقربههای ساعت بالا است و تا حضور آقا زمان زیادی نمانده. مجبورم به گزینش سوژهها. بین جمعیّت، چند مدیرِ نمونه هم هستند امّا ترجیح میدهم بروم سراغ خانم فلّاح که با دانشآموزان مدالآورش ردیف جلو را به رنگ پرچم ایران درآورده. از چندوچون المپیک دانشآموزی میپرسم. غرق شوق و افتخار است. میگوید این اوّلین بار است که ایران، اینطور رسمی، با حضور دختران و پسران و در قالب یک کاروان صدودهنفری، راهی این مسابقات جهانی شده و توانسته در مجموع، بین ۷۲ کشور، پنجم شود. وقتی از شگفتآفرینی و مدالآوری دانشآموزان در برابر تیمهای انگلستان و برزیل و سایر کشورهای قدرتمند جهان حرف میزند، اشک شوق توی چشمهایش جمع میشود. میگوید «افتخار میکنیم که توی تیمهامون از روستاها و مناطق محروم هم دانشآموز داریم و تنها کشوری بودیم که تمام دخترامون باحجاب بودن». از لحظهی رژه و مدالآوری دختران ما میگوید که محجّبه بودنشان چقدر به چشم میآمده و از تشویق بیپایان تماشاچیان کشور میزبان، یعنی بحرین، برای این حضور نجیبانه. امّا در پس ذوقش، کمی هم گله دارد؛ میگوید «فقط رهبر انقلاب این بچّهها را تحویل گرفتند و به دیدار دعوت کردند، وگرنه اصلاً کسی به اینها توجّه ندارد؛ درحالیکه در تمام جهان، مدالآوران مسابقات دانشآموزی سرمایهی آن کشور برای المپیک اصلی هستند».
صحبتهای ما که تمام میشود، برنامه هم به طور رسمی با دکلمهی فاطمهزهرا خوشجهان در مورد فلسطین آغاز میشود. بعد از آنهم «گروه سرود مهرستان» میآیند و شعری با ردیف «آقا جون» میخوانند. راستش زیاد با شعرشان ارتباط نمیگیرم، امّا مهمتر از من بچّههای منتظر در حسینیّهاند که برایشان کف میزنند و جیغ و هورا میکشند. بعد از آن، «گروه نجمالثّاقب» میآیند تا با مهمانان، سرود را تمرین کنند و بعد دوباره گروه سرود بعدی.
امّا برنامهی بعدی برایم جالبتوجّهتر است: پسر نوجوانی میآید و با حماسهسرایی از شاهنامه، ماجرای خیر و شر را نقّالی میکند. اینکه اجرای این سنّت اصیل ایرانی در برنامههای حسینیّهی امام خمینی جا دارد، به اندازهی همان زورخانهی سیّاری که در دیدار با ورزشکاران، وسط حسینیّه ساختند، برایم دوستداشتنی و مهم است.
#روایت_دیدار
۱۴۰۳/۸/۱۳
@elaa_habib
۹:۳۹
#دیدار_رهبری_سیزده_آبان ۵
ساعت ۱۰ و ۵ دقیقه، بالاخره پردهها کنار میرود و آقا وارد حسینیّه میشوند. خبری از شعار نیست؛ به جایش تا گوش میشنود، صدای جیغ از روی ذوق است! بعد از قرائت قرآن، انگار که جمعیّت حسینیّه کمی به خودش بیاید، شروع میکند به شعار دادن؛ از «اینهمه لشکر آمده» بگیر تا «خونی که در رگ ماست» و «حسینحسین شعار ماست». بچّههای لبنانی هم چند شعار عربی میدهند و نوبت به اجرای سرود میرسد. مثل همیشه، متن اصلی دست آقا است و چشمشان بین متن و بچّههای گروه سرود میچرخد.
ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه، آقای حسین طاهری میرود پشت میکروفون و مدح حماسیاش را شروع میکند. به نظرم چند دقیقه قبل، آقای محمّد رسولی را در بین مهمانان دیدم و این یعنی یکی از شاعران این شعر خوشمضمون که هر چند دقیقه یک بار کفوسوت از بچّهها دریافت میکند، اوست. یک نفر میگوید «مُدِ جدیده که دیگه شعار نمیدن؟» راستش من هم خیلی از این مدل ابراز احساسات خوشم نمیآید، امّا میگویم «اکثراً بچّهسال هستن؛ اصلاً معنا و مفهوم شعار رو نمیدونن»؛ بعد، با خودم فکر میکنم تا کجا ممکن است این نسل با نسلهای پیشین متفاوت باشد؟ آیا فقط در فرم یا حتّی در محتوا؟شعر تا آنجا جلو میرود که:از حزب خدا در دلشان وحشت و بیم است
سیّدحسنِ بعدیِ ما شیخ نعیم استاینجا بچّههای لبنانی هم به وجد میآیند که از قرار معلوم، آنها خیلی علاقهای به تغییر فرم از شعار به کفوسوت ندارند، امّا بعضیهایشان همراه میشوند. شعر جلو میرود تا آنجا که مدّاح میخوانَد:شمشیر به کف، آیهی فتحند دلیران
آمادهی صد وعدهی صادق شده ایرانچشمم به جمعیّت میافتد که این بار، طیّ یک حرکت هماهنگ، به جای علامت پیروزی، سه انگشتشان را بالا میآورند که یعنی «وعدهی صادق ۳»!
بعد از همهی این برنامهها، بالاخره مجری پشت جایگاه میرود و از قاری نوجوان دعوت میکند تا جلسه به طور رسمی آغاز شود. بعد از قاری، سه نفر بهنوبت حرف میزنند: یک پسر نوجوان کلاسیازدهمی، یک خانم دانشجوی نخبه و در آخر هم یک دانشجوی لبنانی. آقای فضلالله، دانشجوی لبنانی مقیم ایران، به جز یک بخش از سخنانش که با همتایان فارسیزباناش است، بقیّهی مدّت عربی حرف میزند. صلابت کلام سیّدحسن نصرالله را در صدایش دارد و به رغم روزگار پُرآشوب لبنان، از حمایتشان از فلسطین میگوید، از یکی بودن جبههی مقاومت و با تکرار آن سخنرانی معروف سیّدحسن نصرالله، نوای «ما ترکناک یا حسین» را در حسینیّه طنینانداز میکند. بچّههای لبنانی شعار میدهند.
#روایت_دیدار
۱۴۰۳/۸/۱۳
@elaa_habib
ساعت ۱۰ و ۵ دقیقه، بالاخره پردهها کنار میرود و آقا وارد حسینیّه میشوند. خبری از شعار نیست؛ به جایش تا گوش میشنود، صدای جیغ از روی ذوق است! بعد از قرائت قرآن، انگار که جمعیّت حسینیّه کمی به خودش بیاید، شروع میکند به شعار دادن؛ از «اینهمه لشکر آمده» بگیر تا «خونی که در رگ ماست» و «حسینحسین شعار ماست». بچّههای لبنانی هم چند شعار عربی میدهند و نوبت به اجرای سرود میرسد. مثل همیشه، متن اصلی دست آقا است و چشمشان بین متن و بچّههای گروه سرود میچرخد.
ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه، آقای حسین طاهری میرود پشت میکروفون و مدح حماسیاش را شروع میکند. به نظرم چند دقیقه قبل، آقای محمّد رسولی را در بین مهمانان دیدم و این یعنی یکی از شاعران این شعر خوشمضمون که هر چند دقیقه یک بار کفوسوت از بچّهها دریافت میکند، اوست. یک نفر میگوید «مُدِ جدیده که دیگه شعار نمیدن؟» راستش من هم خیلی از این مدل ابراز احساسات خوشم نمیآید، امّا میگویم «اکثراً بچّهسال هستن؛ اصلاً معنا و مفهوم شعار رو نمیدونن»؛ بعد، با خودم فکر میکنم تا کجا ممکن است این نسل با نسلهای پیشین متفاوت باشد؟ آیا فقط در فرم یا حتّی در محتوا؟شعر تا آنجا جلو میرود که:از حزب خدا در دلشان وحشت و بیم است
سیّدحسنِ بعدیِ ما شیخ نعیم استاینجا بچّههای لبنانی هم به وجد میآیند که از قرار معلوم، آنها خیلی علاقهای به تغییر فرم از شعار به کفوسوت ندارند، امّا بعضیهایشان همراه میشوند. شعر جلو میرود تا آنجا که مدّاح میخوانَد:شمشیر به کف، آیهی فتحند دلیران
آمادهی صد وعدهی صادق شده ایرانچشمم به جمعیّت میافتد که این بار، طیّ یک حرکت هماهنگ، به جای علامت پیروزی، سه انگشتشان را بالا میآورند که یعنی «وعدهی صادق ۳»!
بعد از همهی این برنامهها، بالاخره مجری پشت جایگاه میرود و از قاری نوجوان دعوت میکند تا جلسه به طور رسمی آغاز شود. بعد از قاری، سه نفر بهنوبت حرف میزنند: یک پسر نوجوان کلاسیازدهمی، یک خانم دانشجوی نخبه و در آخر هم یک دانشجوی لبنانی. آقای فضلالله، دانشجوی لبنانی مقیم ایران، به جز یک بخش از سخنانش که با همتایان فارسیزباناش است، بقیّهی مدّت عربی حرف میزند. صلابت کلام سیّدحسن نصرالله را در صدایش دارد و به رغم روزگار پُرآشوب لبنان، از حمایتشان از فلسطین میگوید، از یکی بودن جبههی مقاومت و با تکرار آن سخنرانی معروف سیّدحسن نصرالله، نوای «ما ترکناک یا حسین» را در حسینیّه طنینانداز میکند. بچّههای لبنانی شعار میدهند.
#روایت_دیدار
۱۴۰۳/۸/۱۳
@elaa_habib
۹:۴۲
#دیدار_رهبری_سیزده_آبان ۶
رأس ساعت ۱۱، آقا صحبتهایشان را آغاز میکنند.
صحبتها با پاسخ به مباحث مطروحه از طرف سخنرانان جوان آغاز میشود و رهبر انقلاب، یک بار دیگر، حرفهایشان در جمعهی نصر را بیان میکنند، امّا این بار با صراحت بیشتر: «مطمئنّاً حرکت کلّی ملّت ایران و مسئولین کشور در جهت مقابلهی با استکبار جهانی و دستگاه جنایتکار حاکم بر نظم جهانیِ امروز [است و] قطعاً و انصافاً هیچگونه کوتاهی نخواهند کرد؛ این را مطمئن باشید. بحث، بحث صرفاً انتقام نیست؛ بحث یک حرکت منطقی است، بحث مقابلهی منطبق با دین و اخلاق و شرع و قوانین بینالمللی است و ملّت ایران و مسئولین کشور در این جهت هیچگونه تعلّلی و کوتاهیای نخواهند کرد.»
دلم میخواهد این بخش از صحبتهای رهبر انقلاب را به تعداد همهی تحلیلگران سیاسی این روزها که به برکت فضای مجازی تریبون یافتهاند، پرینت بگیرم و نصبالعینشان کنم؛ امّا آقا نکتهی مهمّ دیگری را متذکّر میشوند که تمام حواسم را به خودش جلب میکند: «دریغ است که در این جمع انبوه شما جوانان عزیز، من یک نصیحت معنوی به شما عرض نکنم. توصیهی من توصیهی به «ذکر» و «شکر» است. راهی که ما میرویم راه کوتاهی نیست، راه آسانی هم نیست؛ راهی است که عمدهی مسئولیّت پیمایش این راه هم به عهدهی شما جوانها است. دنیای فردا مال شما است، کشورِ فردا مال شما است، نظمِ جهانی فردا به دست شما است؛ کارتان سنگین است.»
به چهرههای جوان نشسته در گوشهوکنار حسینیّه نگاه میکنم. احساس میکنم وزن کلمات برای شانههایشان سنگین است. کاش بدانند تحمّل این مسؤلیّتی که رهبر انقلاب روی دوششان گذاشته، چه ملزوماتی دارد! بعد، آقا توضیحاتی در باب «ذکر» و «شکر» میدهند و بالاخره نوبت میرسد به آن بخش از سخنان که از صبح منتظرش بودم: «این مناسبت، مناسبت بسیار مهمّی است؛ جا دارد که برای حفظ این مناسبت همهی تلاشهای فکری و عملی انجام بگیرد. اینکه در جمهوری اسلامی یک روز را به عنوان روز «مبارزهی با استکبار» معیّن کردهاند، برای این است که ملّت ایران از این تجربهی تاریخی غفلت نکند؛ وَالّا مبارزهی با استکبار که مال یک روز نیست؛ یک امر دائمی است.»
اینجا است که پای تسخیر لانهی جاسوسی را به صحبتهایشان باز میکنند: «یک عدّهای این تردید را در بین افکار عمومی مردم، بخصوص جوانها پخش میکنند که «دانشجویان ما چرا رفتند سفارت یک کشور را گرفتند؟ این یک کاری بود برخلاف مقرّرات بینالمللی.»؛ این حرف را دارند پخش میکنند. حقیقتی که عمداً آن را پنهان میکنند، این است که سفارت آمریکا در اوّل انقلاب و تا وقتی که به وسیلهی دانشجویان ما تسخیر شد، صرفاً یک محل تحرّک دیپلماتیک، بلکه محلّ تحرّک اطّلاعاتیِ صرف نبود... اینکه من تأکید میکنم که جوانها کتابها را بخوانند، اسناد را، مدارک را ببینند و از حقایق مطّلع بشوند، به خاطر این است.»
#روایت_دیدار
۱۴۰۳/۸/۱۳
@elaa_habib
رأس ساعت ۱۱، آقا صحبتهایشان را آغاز میکنند.
صحبتها با پاسخ به مباحث مطروحه از طرف سخنرانان جوان آغاز میشود و رهبر انقلاب، یک بار دیگر، حرفهایشان در جمعهی نصر را بیان میکنند، امّا این بار با صراحت بیشتر: «مطمئنّاً حرکت کلّی ملّت ایران و مسئولین کشور در جهت مقابلهی با استکبار جهانی و دستگاه جنایتکار حاکم بر نظم جهانیِ امروز [است و] قطعاً و انصافاً هیچگونه کوتاهی نخواهند کرد؛ این را مطمئن باشید. بحث، بحث صرفاً انتقام نیست؛ بحث یک حرکت منطقی است، بحث مقابلهی منطبق با دین و اخلاق و شرع و قوانین بینالمللی است و ملّت ایران و مسئولین کشور در این جهت هیچگونه تعلّلی و کوتاهیای نخواهند کرد.»
دلم میخواهد این بخش از صحبتهای رهبر انقلاب را به تعداد همهی تحلیلگران سیاسی این روزها که به برکت فضای مجازی تریبون یافتهاند، پرینت بگیرم و نصبالعینشان کنم؛ امّا آقا نکتهی مهمّ دیگری را متذکّر میشوند که تمام حواسم را به خودش جلب میکند: «دریغ است که در این جمع انبوه شما جوانان عزیز، من یک نصیحت معنوی به شما عرض نکنم. توصیهی من توصیهی به «ذکر» و «شکر» است. راهی که ما میرویم راه کوتاهی نیست، راه آسانی هم نیست؛ راهی است که عمدهی مسئولیّت پیمایش این راه هم به عهدهی شما جوانها است. دنیای فردا مال شما است، کشورِ فردا مال شما است، نظمِ جهانی فردا به دست شما است؛ کارتان سنگین است.»
به چهرههای جوان نشسته در گوشهوکنار حسینیّه نگاه میکنم. احساس میکنم وزن کلمات برای شانههایشان سنگین است. کاش بدانند تحمّل این مسؤلیّتی که رهبر انقلاب روی دوششان گذاشته، چه ملزوماتی دارد! بعد، آقا توضیحاتی در باب «ذکر» و «شکر» میدهند و بالاخره نوبت میرسد به آن بخش از سخنان که از صبح منتظرش بودم: «این مناسبت، مناسبت بسیار مهمّی است؛ جا دارد که برای حفظ این مناسبت همهی تلاشهای فکری و عملی انجام بگیرد. اینکه در جمهوری اسلامی یک روز را به عنوان روز «مبارزهی با استکبار» معیّن کردهاند، برای این است که ملّت ایران از این تجربهی تاریخی غفلت نکند؛ وَالّا مبارزهی با استکبار که مال یک روز نیست؛ یک امر دائمی است.»
اینجا است که پای تسخیر لانهی جاسوسی را به صحبتهایشان باز میکنند: «یک عدّهای این تردید را در بین افکار عمومی مردم، بخصوص جوانها پخش میکنند که «دانشجویان ما چرا رفتند سفارت یک کشور را گرفتند؟ این یک کاری بود برخلاف مقرّرات بینالمللی.»؛ این حرف را دارند پخش میکنند. حقیقتی که عمداً آن را پنهان میکنند، این است که سفارت آمریکا در اوّل انقلاب و تا وقتی که به وسیلهی دانشجویان ما تسخیر شد، صرفاً یک محل تحرّک دیپلماتیک، بلکه محلّ تحرّک اطّلاعاتیِ صرف نبود... اینکه من تأکید میکنم که جوانها کتابها را بخوانند، اسناد را، مدارک را ببینند و از حقایق مطّلع بشوند، به خاطر این است.»
#روایت_دیدار
۱۴۰۳/۸/۱۳
@elaa_habib
۹:۴۳
#دیدار_رهبری_سیزده_آبان #قسمت_پایانی
آقا سؤالوجوابی را مطرح میکنند که از صبح دنبال جوابش بین مهمانان این دیدار بودم: « مبارزهی ملّت ایران با استکبار آمریکایی ناشی از چیست؟ این یک سؤال است. جوابِ روشن و واضح و مستند این است که ناشی از سلطهگریِ ظالمانهی وقیحانهی دولتِ آمریکا بر ملّت عزیز ما و کشور ایران عزیز ما بود؛ مقابله به خاطر این بوده. سعیِ تاریخنویسانِ منحرفکنندهی حقایق این است که بگویند اختلاف بین ایران و آمریکا از روز سیزدهم آبان ۵۸ شروع شد؛ این دروغ است. آمریکاییها از اوّل انقلاب و از پیش از انقلاب و از سالها قبل از انقلاب با ملّت ایران درافتادند و هر چه توانستند علیه ملّت ایران تلاش کردند؛ حدّاقل از بیستوهشتم مرداد.»
آقا مباحث مهمّ تاریخی را مطرح میکنند و بار دیگر اهمّیّت حفظ حافظهی تاریخی مردم نسبت به جنایات آمریکاییها را متذکّر میشوند؛ امّا مگر میشود در این بین، امیدی برای آن مسؤلیّت سنگین پیش روی جوانان مطرح نشود؟ پس میگویند: «بعضیها تردید ایجاد میکنند: «آیا ممکن است با دستگاه مدرنِ پیشرفتهی مسلّطِ قویای مثل سیستم آمریکا و حکومت آمریکا مقابله کرد؟ میشود با آنها مبارزه کرد؟»؛ بله، ملّت ایران مبارزه کرد، و من به شما عرض میکنم ملّت ایران تا امروز قطعاً موفّق شده.»
جمعیّت سر از پا نمیشناسد و با لبخندهایی به وسعت آرامش کلام آقا، ابراز احساسات میکند. حالا نوبت ورود بحث به وقایع اتّفاقیّهی این روزها است. آقا، مثل همیشه، یادآوری میکنند که در پس ظلم همهی مستکبرین عالم، دست بازیگردان آمریکایی پیدا است: «آنچه در شبانهروز، در لبنان اتّفاق میافتد، آنچه در غزّه اتّفاق میافتد، ۵۰ هزار شهید در ظرف یک سال که اکثر اینها هم زنان و کودکان هستند، این چیز کمی است؟ آمریکاییها با ادّعای حقوق بشر، بیشرمانه از این جنایتها دارند پشتیبانی میکنند؛ نهفقط پشتیبانی، [بلکه] در این جنایتها شرکت میکنند. سلاح، سلاحِ آمریکایی است، نقشه، نقشهی آمریکایی است، تلاش بینالمللی آمریکایی است.»
امّا من توشهام از این دیدار را از این دو مبحث پایانی برمیدارم؛ جملاتی که دوست ندارم بعد از آن چیزی بگویم، تا عظمت و اهمّیّتش را فراموش نکنم:«شما جوانهای عزیز، دانشآموز، دانشجو، دختر و پسر، در سرتاسر کشور در این زمینه میتوانید نقش ایفا کنید؛ فکرها را تقویت کنید، دانشها را پیش ببرید؛ بدون علم، بدون تفکّر، بدون نقشهی راه نمیشود کار درست انجام داد. ما در بخشهای مختلف احتیاج به پیشرفت علمی داریم، احتیاج به پیشرفت فنّاوری داریم.»
«آنچه باید اتّفاق بیفتد، عبارت است از حرکت عمومی ملّتها در این راه. جوانهای ما با همتایان خودشان در کشورهای دیگر تماس داشته باشند؛ دانشآموزان ما با دانشآموزان کشورهای اسلامی در منطقه، دانشجویان ما با دانشجویان کشورهای اسلامی، کشورهای منطقه و حتّی فراتر از منطقه تماس داشته باشید. امروز امکانات تماس کم نیست؛ میتوانید ارتباط برقرار کنید؛ حقایق را برای آنها روشن کنید؛ آنچه را وظیفهی همهی جوانان دنیا است، همهی جوانان کشورها است، به آنها یادآوری کنید تا یک حرکت عمومی و عظیمی در دنیا علیه استکبار به وجود بیاید.»
۱۴۰۳/۸/۱۳
@elaa_habib
آقا سؤالوجوابی را مطرح میکنند که از صبح دنبال جوابش بین مهمانان این دیدار بودم: « مبارزهی ملّت ایران با استکبار آمریکایی ناشی از چیست؟ این یک سؤال است. جوابِ روشن و واضح و مستند این است که ناشی از سلطهگریِ ظالمانهی وقیحانهی دولتِ آمریکا بر ملّت عزیز ما و کشور ایران عزیز ما بود؛ مقابله به خاطر این بوده. سعیِ تاریخنویسانِ منحرفکنندهی حقایق این است که بگویند اختلاف بین ایران و آمریکا از روز سیزدهم آبان ۵۸ شروع شد؛ این دروغ است. آمریکاییها از اوّل انقلاب و از پیش از انقلاب و از سالها قبل از انقلاب با ملّت ایران درافتادند و هر چه توانستند علیه ملّت ایران تلاش کردند؛ حدّاقل از بیستوهشتم مرداد.»
آقا مباحث مهمّ تاریخی را مطرح میکنند و بار دیگر اهمّیّت حفظ حافظهی تاریخی مردم نسبت به جنایات آمریکاییها را متذکّر میشوند؛ امّا مگر میشود در این بین، امیدی برای آن مسؤلیّت سنگین پیش روی جوانان مطرح نشود؟ پس میگویند: «بعضیها تردید ایجاد میکنند: «آیا ممکن است با دستگاه مدرنِ پیشرفتهی مسلّطِ قویای مثل سیستم آمریکا و حکومت آمریکا مقابله کرد؟ میشود با آنها مبارزه کرد؟»؛ بله، ملّت ایران مبارزه کرد، و من به شما عرض میکنم ملّت ایران تا امروز قطعاً موفّق شده.»
جمعیّت سر از پا نمیشناسد و با لبخندهایی به وسعت آرامش کلام آقا، ابراز احساسات میکند. حالا نوبت ورود بحث به وقایع اتّفاقیّهی این روزها است. آقا، مثل همیشه، یادآوری میکنند که در پس ظلم همهی مستکبرین عالم، دست بازیگردان آمریکایی پیدا است: «آنچه در شبانهروز، در لبنان اتّفاق میافتد، آنچه در غزّه اتّفاق میافتد، ۵۰ هزار شهید در ظرف یک سال که اکثر اینها هم زنان و کودکان هستند، این چیز کمی است؟ آمریکاییها با ادّعای حقوق بشر، بیشرمانه از این جنایتها دارند پشتیبانی میکنند؛ نهفقط پشتیبانی، [بلکه] در این جنایتها شرکت میکنند. سلاح، سلاحِ آمریکایی است، نقشه، نقشهی آمریکایی است، تلاش بینالمللی آمریکایی است.»
امّا من توشهام از این دیدار را از این دو مبحث پایانی برمیدارم؛ جملاتی که دوست ندارم بعد از آن چیزی بگویم، تا عظمت و اهمّیّتش را فراموش نکنم:«شما جوانهای عزیز، دانشآموز، دانشجو، دختر و پسر، در سرتاسر کشور در این زمینه میتوانید نقش ایفا کنید؛ فکرها را تقویت کنید، دانشها را پیش ببرید؛ بدون علم، بدون تفکّر، بدون نقشهی راه نمیشود کار درست انجام داد. ما در بخشهای مختلف احتیاج به پیشرفت علمی داریم، احتیاج به پیشرفت فنّاوری داریم.»
«آنچه باید اتّفاق بیفتد، عبارت است از حرکت عمومی ملّتها در این راه. جوانهای ما با همتایان خودشان در کشورهای دیگر تماس داشته باشند؛ دانشآموزان ما با دانشآموزان کشورهای اسلامی در منطقه، دانشجویان ما با دانشجویان کشورهای اسلامی، کشورهای منطقه و حتّی فراتر از منطقه تماس داشته باشید. امروز امکانات تماس کم نیست؛ میتوانید ارتباط برقرار کنید؛ حقایق را برای آنها روشن کنید؛ آنچه را وظیفهی همهی جوانان دنیا است، همهی جوانان کشورها است، به آنها یادآوری کنید تا یک حرکت عمومی و عظیمی در دنیا علیه استکبار به وجود بیاید.»
۱۴۰۳/۸/۱۳
@elaa_habib
۹:۴۵
۲۲:۲۷
۹:۱۶
۲۱:۱۳
Ali Zand Vakili - Jadeh Shab [128].mp3
۰۴:۱۳-۳.۹۳ مگابایت
۱۷:۵۱
۱۰:۱۷
۲۳:۱۷
48_aqayi_tahdir_fath_ (1).mp3
۰۷:۰۵-۱.۲۲ مگابایت
۲۳:۱۹
بازارسال شده از دفتر مطالعات جنسیت و جامعه
۱۸:۲۵
بعد از تقریظ رهبری بر کتاب ایستگاه خیابان روزولت با عنوانهای جدیدی مخاطب افراد قرار میگیرم:
- خانومِ تقریظ روزولت ؟- خانومِ صاحب ایستگاه روزولت ؟- خانومِ آقای نویسندهی روزولت ؟
اما امروز تو مسجد یکی خیلی با هیجان بهم گفت:وااااای،شما خانوم آقای روزولتید؟!
۱۴۰۳/۹/۶
@elaa_habib
- خانومِ تقریظ روزولت ؟- خانومِ صاحب ایستگاه روزولت ؟- خانومِ آقای نویسندهی روزولت ؟
اما امروز تو مسجد یکی خیلی با هیجان بهم گفت:وااااای،شما خانوم آقای روزولتید؟!
۱۴۰۳/۹/۶
@elaa_habib
۱۵:۰۷
۱۲:۴۲
۱۳:۰۲
Hossein Taheri - Fatemeh Deldar Ali.mp3
۰۸:۰۵-۸.۵۴ مگابایت
۱۰:۲۵
با پوزخند گفت:بعضیام خوب خالی میبندنا، طرف تو پروفایلش نوشته "کتاب، یار اوقات دلتنگیم".میخواستم بگویم:حرف عجیبی نزده!اباعبدالله فرمودهاند که:روزگار پر از فتنهای بر مردم خواهد شد که جز به کتابهایشان انس و آرامش نگیرند . مثلا خود من از آن دسته آدمهایی هستم که نه تنها وقت خوشحالی و سر کیف بودن، بلکه وقتی دلتنگم، عصبانیم، کلافهام، غصه دارم، حرفهای آدمها خستهام میکنند و در حال بد غوطهور هستم هم، کتاب میخوانم.مثلا آن روز که یک مبلغ سنگینی خرید اینترنتی کردم و وسط انتقال وجه، اینترنتم قطع شد و از حسابم پول رفت و به سایت نرسید و این وسط معلوم نشد کجا گیر کرد، گوشی را خاموش کردم و رفتم "آخرین روز جنگ" خواندم.یا آن روزهای اول که لحظه به لحظه قلبم از نبود بابا فشرده میشد "تولستوی و مبل بنفش" نجاتم داد.باور نمیکرد اگر میگفتم وقتی لپتاپم وسط یک پروژهی مهم هنگ کرد و نوشتههایم پرید، درش را بستم و بلند شدم "برفاب" خواندم.و حتما اگر میگفتم در اوج مریضی که نای تکان خوردن نداشتم با کتاب "تبسم کلارا" به یمن و کابل و میانمار و ساحلعاج و... سفر کردم، رای به دیوانگیم میداد!حتی میخواستم بگویم: حالا که همه در فضای مجازی بالای منبر نشستهاند و تحلیل و پیشبینیهایشان را از فردای سوریه و فلسطین و لبنان مینویسند، من ترجیح میدهم اینترنت گوشی را خاموش کنم و توی سکوت خانه "الی..." بخوانم.درست است کتابها هم حرف و تحلیل و تخیل و خاطرات آدمها هستند اما لااقل نویسنده و راوی قبل از انتشارشان، به اندازهی کافی فرصت داشته که در مورد فواید و درستی انتشار آنها "فکر" کند.راستش فرقی ندارد کسی باور کند یا نه، واقعیت این است که بعضیها با کتاب زندگی میکنند. همانهایی که کتاب، یار اوقات دلتنگیشان است و من خوشحال میشوم اگر یکی از آنها باشم!اما به جای همهی اینها گفتم:روایت امیرالمومنینه که کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و سرانجام یکی از آنان نشود چه خوبه که تو این دنیای مملو از آدم بیخودیها، یکی دلش میخواد اهل فضل به نظر بیاد!
۱۴۰۳/۹/۱۸
@elaa_habib
۱۴۰۳/۹/۱۸
@elaa_habib
۱۵:۳۲
بازارسال شده از علیرضا پناهیان
۱۶:۱۷
۱۶:۲۴
۱۲:۳۶