بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۱۸:۳۱
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۱۵:۲۷
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۱۲:۰۹
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۱۲:۰۹
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۱۷:۵۴
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۱۰:۰۹
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۱۰:۰۹
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۱۰:۰۹
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۹:۰۹
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۹:۰۹
بازارسال شده از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
۹:۰۹
#شهاب_اسفندیاری
بزرگواری اخیراً مقالهای در جریدهی فرنگی دیپلماتیک نوشته و در پایان گفتهاند:«انتخاب پیش روی ایران، منطقه و قدرتهای جهانی واضح است: ادامه گذشته فاجعهبار، یا شجاعت برای ساختن آیندهای مشترک. زمان تغییر پارادایم فرا رسیده است.» یعنی ایشان فیالجمله کل عالم را به «تغییر پارادایم» امر فرمودهاند!
حالا فرض کنیم که «تغییر پارادایم» امر دستوری و تجویزی باشد، سؤالی که پیش میآید این است که راقم آن سطور خود را بر کدامین سکو و در کدامین جایگاه (Standpoint) فرض میکند که میتواند همزمان برای «ایران»، «منطقه» و «قدرتهای جهانی» یک نسخهی واحد تجویز بفرماید؟قاب قوسین او ادنی؟
صحنه بسیار روشن است: طرف مقابل آمده وسط مذاکره کشور شما را بمباران کرده. مردم شما، دانشمندان شما، فرماندهان شما را به خاک و خون کشیده است. خواستهی خود را هم صریح و واضح گفته: «تسلیم بیقید و شرط». حالا شما در جواب او میگویید «عزیزم! بیا با هم برویم یک پارادایم شیفت بدهیم»؟! خودتان از این سخنان به خنده نمیافتید؟ ما اكثر العبر و اقل الاعتبار.
سالها مملکت به بهانهی «رفع نگرانی غربیها» معطل شد. سالها اقتصاد کشور به امید سرمایهگذاری غربیها تعطیل شد. آخر مشخص شد که مسئله آنها اصلا هستهای نیست. مسئلهی آنها ایران است. با ایران مستقل و قوی مشکل دارند. تغییر رژیم مطلوب آنها یعنی حذف ایران قوی و مستقل. مدعیان «تغییر پارادایم» توضیح دهند که طرح آنها آیا نتیجهای جز این دارد؟
این سخنان را لطفا به معنی نفی دیپلماسی مصادره نکنید. از قضا نظریهپردازان جنگ هم گفتهاند که «جنگ همان دیپلماسی است. فقط با ابزار متفاوت». لذا فاتحان جنگهای تاریخ هم، برای تثبیت دستاوردها و ترسیم مرزها و معادلات جدید قدرت پس از پیروزی، «با دست پر» با طرف شکست خورده مذاکره کردهاند.
طبعاً کسانی که معتقدند ایران از جنگ ۱۲ روزه سربلند بیرون آمده مخالف دیپلماسی برای تثبیت دستاوردهای این پیروزی نیستند. مشکل این است که عدهای با فرض غلطِ «شکست در جنگ»، و با فرض ِ غلط اندر غلطِ «نادرست بودن سیاستهای هستهای و منطقهای» پیشاپیش پرچم تسلیم را بالا برده و میخواهند ایران سرافکنده و ذلیل وارد مذاکره شود. همانگونه که سال ۱۳۹۲ در تبلیغات انتخابات چنان روایتی پر عجز و لابه از فلاکت اوضاع مملکت ارائه کردند و آنگاه از موضع ضعف و خفت وارد مذاکره شدند و آن کلاه گشاد بر سرشان رفت.
اکنون که ملتهای آزادهی جهان پیروزی ایران در جنگ با دو قدرت اتمی را میستایند، برخی که گویی بر ناصیهشان باختگرایی و تسلیمطلبی نوشته شده، دوباره مشغول برشمردن «سیاستهای اشتباه گذشته» ایران شدهاند. اشتباهی هم اگر بوده کوتاهی دولتها در حمایت از جبههی مقاومت بوده. اشتباهی اگر بوده کوتاهی دولتها در حمایت از توسعهی صنعت موشکی بوده. اشتباهی اگر بوده خون به دل حاج قاسمها و حاجیزادهها کردن بوده. اشتباه تعطیلی آزمایشهای موشکی و برنامه فضایی و خانهنشین و آوارهکردن دانشمندان بوده. اشتباه دست و دل بازی در ارائهی اطلاعات هستهای و اطلاعات دانشمندان عزیز ما به آژانس انرژی اتمی بوده.
لذا اگر تغییر پارادایمی هم ممکن و ضروری باشد، عبور از آن پارادایم استعماری لازم است که سرمنشاء این اشتباهات مهلک و خطاهای راهبردی شد. اگر توبهای لازم باشد، توبهی اشخاصی لازم است که با تحلیلهای فریبندهی مشاورانی از اندیشکدههای غربی و مغزهای استعمارزده ایران را در موضع ضعف و آسیب قرار دادند.
تأسفآور و البته مضحک است که متهمان اصلی در این مقوله امروز در مقام مدعی و طلبکار و حتی منجی ظاهر شوند. کل اگر طبیب بودی سر دولت خود دوا نمودی. اگر با ابراز ضعف و تواضع در برابر «کدخدا» قرار بود چیزی عاید شود که همان زمان شده بود.ضعف الطالب و المطلوب.
#تغییر_پارادایم #ظریف#دیپلماسی
۹:۳۸
#محسن_دنیوی
#ظریف#دیپلماسی#فارین_پالیسی
۱۶:۰۴
#محسن_دنیوی
بخش اول
متن اخیر دکتر ظریف در نشریه سیاست خارجی، متنی آموزنده است. متنی که از زاویه نگاه یک سیاستمدار پیگیر و جدی درباره آیندههای احتمالی امیدبخش و نگرانکنندهٔ ایران، منطقه و جهان نوشته شده است.
آقای ظریف در این متن، بر ضرورت و مطلوبیت دفاع قدرتمند ایران از سرزمینش تاکید دارد و از آنچه در جنگ اخیر ۱۲ روزه رخ داده با افتخار سخن میگوید و اتفاقاً آن را نشانه قدرت و پیشرفت بومی و استقلال ملت ایران میداند.
اما مسئله اصلی متن این است که راهحل پایدار چیست؟ متن بیان میکند که این جنگ کوتاه گذشت؛ اما چگونه میتوان از جنگهای دامنهدار و فجایع بعدی و رشد افراطیگری(به ویژه افراطگرایی اسراییلی) جلوگیری کرد؟
نکته اول اینکه متن با لحاظ سیاستهای اعلامی و کلان جمهوری اسلامی نوشته شده است و از زاویه یک تحلیلگر آمریکایی یا اروپایی میتوان نقدهای متعددی به آن وارد دانست.فقط به عنوان یک نمونه در جایی از متن آمده است:«ایران طی دههها نقش قابلتوجهی در ثبات جهانی داشته است»
واقعا میشود ایران پس از انقلاب سال ۵۷ و مجموعه رفتارهایی که داشته است را اینگونه معنا کرد؟
آیا میشود از کنار جملات صریح رهبران و سیاستمداران ایرانی در زمانه جمهوری اسلامی درباره نظم استکباری جهان معاصر به ویژه در سالهای پس از جنگ دوم جهانی و تأسیس سازمان ملل گذشت؟
هر چند ایران در تاریخ خود هیچگاه عامل بینظمی نبوده و هیچگاه مشتاق جنگ و آشوب و تشویش نبوده است؛ اما درباره نظم ناعادلانه جهان فعلی و نحوه توزیع ظالمانه قدرت و ثروت و اطلاعات در آن سکوت نکرده و حداقل در نیمقرن گذشته از پرچمداران اعتراض به این وضع و نظم موجود بوده است.
و یا در موضوعی دیگر، آیا میشود رشد و افزایش فعالیتهای سیاسی نظامی ایران در منطقه برای ایجاد جبهه مقاومت و برنامه دفاعی نظامی امنیتی ایران به ویژه برنامه موشکی آن را نادیده گرفت و آن را صرفاً یک برنامه در چارچوب ملی دید؟ قطعا ایران برای دفاع از کیان خود و دیگر ملتهای مسلمان در این نیم قرن، تلاشهای صریحی داشته و بارها این سیاست را اعلام کرده است که از تمام کسانی که در جبهه مقاومت فعال بوده و به ویژه در برابر باند جنایتکار صهیونیسم مبارزه میکنند حمایت خواهد کرد.
اگر با خودمان منصف باشیم، پاسخ به این سوالات روشن است و باید بسیاری از شواهد را نادیده بگیریم که بتوانیم چنین خوانش و روایتی از ایران داشته باشیم تا جمله دکتر ظریف درست از آب در بیاید و تلاشهای ایران را بتوان در جهت ثبات جهانی معنا کرد. البته در ادامه متن، دکتر ظریف به سه طرح ابتکاری برای صلح از سوی ایران اشاره میکنند که مشخص میشود ایشان به استناد اینگونه طرحها، شاید بر این گزاره اصرار دارند که ایران برای ثبات جهانی تلاش کرده است.طرحهای مدنظر دکتر ظریف عبارتند از طرح صلح ارائه شده در دهه ۵۰ توسط رژیم پهلوی و دو ایده گفتگوی تمدنها در دولت آقای خاتمی و ایده برجام در دولت آقای روحانی؛ اما برای همگان واضح است که این طرحها بیرون از پارادایم غالب در انقلاب و جمهوری اسلامی بوده و هیچگاه به عنوان موضع رسمی و جدی و مستمر حاکمیت نبوده است!
ایران بیشک به دنبال حفظ ثبات در نظم فعلی جهان نبوده است و به درستی بر اساس این گزاره عمل کرده است که:فرم توزیع ظالمانه قدرت در جهان پس از تأسیس سازمان ملل و به ویژه پس از پایان جنگ سرد(۱۹۸۹) به گونهای بوده است که امکان ندارد ملتی بتواند به نحوی مستقل توسعه یابد و اگر ملتی قصد دارد به پیشرفت مستقل فکر کند باید طعم تلخ و رنج بیپایان درگیری و تقابل با آمریکا و حلقههای قدرت پیرامون آمریکا را بچشد و تحمل کند.
توسعه در جهان فعلی فقط و فقط در سایه پذیرش ولایت مطلقه ایالات متحده آمریکا و متحدانش امکانپذیر است و غیر از این باید به تبدیل شدن به کره شمالی و کوبا فکر کرد و یا مانند مصر و لیبی و عراق و افغانستان و ویتنام به مخروبه تبدیل شد.
حاکمیت همواره باور داشته که مقاومت در برابر زورگویان تنها راه چاره است و باقی طرحها و مذاکرات خارج از این چارچوب محکوم به شکست و سبب استحاله انقلاب ملت ایران توسط آمریکا است.
عجیبتر این است دکتر ظریف در ادامه همین بخش از متن خود، به مرور تاریخی عهدشکنیها و رفتارهای خصمانه در برابر طرحهای ابتکاری و مبتنی بر صلح ایران اشاره میکنند و لیستی از این موارد را به خوبی مطرح میکنند.
نقطه شکست اول متن آنجاست که آقای ظریف بیان میکند که نقطه تغییر برای ایران از درون آغاز میشود. اما میزانسنی که او در کلیت متن چیده است، رفتار ایران را در این دههها معقول و منطقی و در جستجوی تفاهم و ایستادگی پای حق خود نشان میدهد و ایران رفتارهایی نداشته است که نیاز به شیفت پارادایم داشته باشد.......
۱۶:۰۴
......
ادامه یادداشت در لینک زیر
https://esharat57.ir/2025/08/18/تضاد-سیاستمدار-خوشقلب-و-میدان-واقعیت/
#ظریف#دیپلماسی#فارین_پالیسی
@esharat_57
#ظریف#دیپلماسی#فارین_پالیسی
۱۶:۰۴
#محسن_دنیوی
روسیه از سال ۲۰۱۰ وارد چرخه تحریم شده و این چرخه در چند مرحله تشدید شده تا اینکه به امروز رسیده است.در سال ۲۰۱۴ یکبار این تغییر مقیاس به واسطه الحاق شبه جزیره کریمه رخ داد و در سال ۲۰۲۲ هم شاهد ناگهانیترین و بیشترین حجم تحریم علیه یک کشور در جهان معاصر بودیم.۱۴ هزار نفر از کشور روسیه تحت تحریم قرار گرفتند و به جهت تنوع و حجم تحریمها، تنها این کشور با وضعیت ایران قابل مقایسه است.
با این تفاوت که تحریمهای ایران در طول چهار دهه و به مرور افزایش یافت و تحریمهای روسیه یکباره اعمال شد.اما نه تصور مردم روسیه، نه تصور مردم ایران از وضعیت روسیه و نه تصور مردم جهان از وضعیت روسیه شبیه تصور آنها از وضعیت ایران نیست.
مردم و حاکمیت روسیه مانند مردم ایران و بخشی از حاکمیت ایران، هر روزه خود را تحت فشار حس نمیکنند و تنها راه خروج از وضعیت را مذاکره نمیدانند.اساساً روسها استراتژی جدی برای مذاکره نداشتهاند و راهخل خروج از تحریم را مذاکره نمیدانند و به همین جهت روی راهحلهای دیگر مثل عضویت فعالتر در بریکس و شانگهای، تغییر بلوک اقتصادی طرف مبادله، راهاندازی سیستم پرداخت داخلی به جای ویزا کارت و مستر کارت و جایگزینی دلار با ارزهای کشورهای طرفین مبادله سرمایهگذاری کردهاند.
روسها باور دارند که تحریم یک تصمیم غیرمنطقی و ظالمانه است و با طرف غیرمنطقی و ظالم نباید مذاکره کرد بلکه باید تحریمها را خنثی و بیاثر کرد.
حالا تصور کنید اگر رویکرد ایران در اقتصاد به مانند روسیه و چین در مسیر اقتدار و شکوفایی به نقطهای قابل اتکا رسیده بود، آیا الان نیاز بود تا این حد به راهحل مذاکره، آن هم در هر شرایطی و به هر قیمتی فکر کنیم؟
جنگ ۱۲ روزه نشان داد که میتوان در موضوعی که شاخصهای جهانی برای رقابت و مقایسه وجود دارد، به حدی از توانمندی رسید که چشم همگان به سرعت و قدرت پاسخگویی ایران خیره بماند و فشار ایران سبب شود که آغازکننده جنگ درخواست آتشبس بدهد!آیا جایگاه و شأن و منزلت ایران پس از جنگ اخیر در منطقه و جهان و حتی در چشم خود مردم ایران تغییر نکرد؟!تصور مردم ایران، منطقه و جهان از توان نظامی و دفاعی ایران الان چقدر تغییر کرده است؟چرا راه دور برویم، همین مسابقات جهانی کشتی نشان نداد که میشود بین به روز بودن و تلاش هر روزه و اتکای به توان درونی و موفق بودن در مقیاس جهانی جمع کرد؟ آیا به زعم کارشناسان فدراسیون جهانی، ما بهترین یا حداقل یکی از بهترینهای کمپهای کشتی جهان را نداریم؟ آیا در این شکی هست که ارزشهای پهلوانی و وطندوستی و معنویتخواهی در تیم و مادر فعلی مشهود و نمایان است؟آیا دیگر کسی میتواند معنویت و ارزشهای الهی انسانی مربی و کشتیگیران ایرانی را به سخره بگیرد؟ یا برعکس، برای بسیاری این سوال ایجاد شد که چگونه این افراد، هم ارزشهای الهی و ملی و انسانی را پاس میدارند و هم به موفقیتی شگفتانگیز در یک رقابت واقعی جهانی دست پیدا کردند؟!پس میشود...اگر میشود چرا در خلق ثروت و رشد اقتصادی و توسعه تجارت و رشد اشتغال و کارآفرینی نشود؟چرا در علم و فناوری و تحول آموزش و پرورش نشود؟چرا در خلق آثار هنری و رسانهای موفق با مخاطب منطقهای و جهانی نشود؟چرا انیمیشن و بازیهایی از ایران متولد نشوند که مخاطبان جهانی داشته باشند؟چرا رویدادهایی به محوریت ایران عزیز شکل نگیرد که در کنار اربعین، شکوه فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی این منطقه را به جهان معرفی نکند؟
اگر ما در چنین وضعیتی باشیم، آیا نیاز است تا این حد روی دکمه لق و بدکارکرد مذاکره فشار دهیم که خودمان را در چشم دیگران و به ویژه طرف مذاکره خوار و خفیف کنیم؟
همه اینها به معنای رد و نفی مذاکره نبود. مذاکره یک ابزار است ولی تنها ابزار نیست. مهمتر اینکه مذاکره هدف نیست، بلکه ابزاری است که ممکن است به دستیابی به هدف کمک کند. اگر ابزاری برای موقعیتی مناسب نباشد باید آن را در آن موقعیت کنار گذاشت و این مشکل ابزار نیست، بلکه به تصمیم ما برمیگردد...
#تحریم#ایران#روسیه#درونزایی#کشتی
۱۸:۴۴
#سینا_کلهر
۱. اخلاق نقد و خطر انگزنی برچسبزدن، اگرچه در کوتاهمدت خصم را ساکت میکند، اما در عرصهی اندیشه موجب جمود و عقبماندگی میشود. هرگاه گفتمانها از توان تولید معنا تهی شوند، به جای گفتوگو به شناسنامهسازی روی میآورند. گفتن اینکه «فلان فرد لیبرال است» یا «انحرافی میاندیشد»، نشانهی ضعف فکری است نه قوت آن. اندیشه زمانی زنده است که میان ایدهها داوری کند، نه میان ایدئولوژیها. هرگاه داوریهای اعتقادی جای تحلیلهای عقلانی را بگیرد، تفکر از نفس میافتد و دانش سیاسی به صحنهی ایمانهای کور بدل میشود. اخلاق نقد یعنی پرهیز از داوری دربارهی نیت و تمرکز بر معنای گفتار.
۲. از قانون تا معنا؛ بحران گفتمانسازی در مسئلهی حجاب در سالهای اخیر، دفاع از حجاب بیش از آنکه بر معنا و اقناع استوار باشد، بر قانون و اجبار تکیه کرده است. پاسخ غالب به پرسش «چرا باید حجاب رعایت شود؟» چنین است: «چون قانون کشور است.» این پاسخ هرچند از نظر حقوقی معتبر است، اما از نظر گفتمانی، نقطهی شکست معناست. در این منطق، ایمان به نظم حقوقی واگذار شده و قانون، جانشین معنا شده است. این وضعیت نتیجهی غفلت جریانهای فکری از بازتولید معناست؛ جریانی که بهجای بازسازی اقناع اجتماعی، وقت خود را صرف انگزنی و باطنخوانی میکند. چنین مسیری نه تنها حجاب را تضعیف میکند، بلکه توان فرهنگی دین را نیز کاهش میدهد.
۳. عقل مصلحتاندیش و تطور در روشهای حکمرانی دینیدر حکومت دینی، اجرای احکام الهی روشهای متنوعی دارد. تاریخ پس از انقلاب اسلامی دربارهی حجاب گواه همین عقلانیت است. از اسفند ۱۳۵۷ تا تصویب قانون در سال ۱۳۶۲، نظام اسلامی نزدیک به پنج سال بدون اتکا به ابزار قانونی، از راه اقناع فرهنگی پیش رفت. سپس در سال ۱۳۷۵ مجازات شلاق از قانون حذف و جریمهی نقدی جایگزین شد. این تغییرات، استحاله نیست، تطور است؛ انعطاف نظام برای اجرای بهتر یک حکم الهی. همانگونه که فقه پویا با زمانه اجتهاد میکند، حکمرانی دینی نیز برای تحقق همان ارزش، ابزار مؤثرتر را برمیگزیند. نشانهی عقلانیت نظام دینی همین قدرت اصلاح است.
۴. سیاستگذاری اجتماعی و منطق اثربخشی پیمایشهای رسمی و مطالعات اجتماعی نشان میدهد که سیاستهای الزامآور در حوزهی حجاب نتوانستهاند به اهداف خود برسند. هرچه فشار بیشتر شده، بیتفاوتی یا واکنش اجتماعی نیز افزایش یافته است. این تجربه جهانی است: هرجا سرمایهی اقناع کاهش یابد، هزینهی اجبار بالا میرود. عقل حکمرانی حکم میکند که در چنین موقعیتی بازنگری صورت گیرد. تعلیق یا اصلاح قانون نه عقبنشینی از دین، بلکه بازاندیشی در ابزار تحقق آن است. همانطور که طبیب برای حفظ جان بیمار، دوز دارو را تغییر میدهد، نظام دینی نیز برای حفظ روح حکم، شکل اجرای آن را تعدیل میکند.
۵. جامعه بهمثابهی سوژهی فهم و احساس جامعه تنها مجموعهای از مخاطبان نیست؛ صاحب فهم، احساس و حافظه است. در جامعهی ایران، دوگانگی و چندصدایی در باب حجاب واقعیتی انکارناپذیر است. در چنین شرایطی، انعطاف و تأمل حکومت در ابلاغ یا تغییر قانون نشانهی درک عمیق از همین واقعیت است. نظامی که به جای لجاجت، به فهم مردم گوش میسپارد، نه از هویت خود کاسته بلکه نسبت خود را با مردم ترمیم کرده است. این هوشمندی در حکمرانی دینی است: پیوند دادن ایمان با فهم مردم، تا قانون و ایمان در خدمت یکدیگر بمانند، نه در تعارض.
#حجاب#احکام_دین#سیاستگذاری_فرهنگی
۶:۰۳
#شهاب_اسفندیاری
اما در واکنش به این اقدام ضداخلاقی و ضدحجاب نباید از ادبیاتی استفاده کنیم که قربانی تجاوز را سرزنش کند. این که قربانی چه پوشش یا سبک زندگی داشته به هیچ عنوان توجیه کنندهی اقدام شنیع متجاوز نمیشود. هتک حرمت و تهمت به زنان شاغل در آن روزنامه به این بهانه هم خطای فاحش است.
توجیه مضحک سردبیر روزنامه در دفاع از انتشار این تصویر عذر بدتر از گناه و آشکار کنندهی آن ذهنیتی است که منجر به انتشار این تصویر شده. میگوید زن قربانی در این پرونده شاکی و مظلوم است و لذا استفاده از تصویر نمادین زن محجبه برای او اشکالی ندارد! فغان از ذهنهای استعمارزده!
در نگاه استعماری، زن محجبه اساسا قربانی است؛ اسیر در چارچوبِ محدودیتهای خانواده، فاقد عاملیت و تحت سلطهی سنت مردسالار. شرط آزادی و رهایی زن هم کشف حجاب است! بخشی از تبلیغات آمریکا در حمله به افغانستان با این بهانه بود که میخواهیم زنان را آزاد کنیم!
در واقع تحریف تصویر زنِ باحجاب در گفتمانهای سکولار و لیبرال و بازنمایی آن به مثابهی سوژهی مقهور و قربانیِ منفعل و ناتوان که اسیر فرهنگ و سنت جامعهی خود و نیازمند نجات توسط نیروهای بیرونی است، زمینه و مقدمهی تجاوز استعماری و اشغال سرزمین مادری است.
سالها در بخشی از ادبیات و سینمای ما تصویر زن باحجاب به عنوان زنی ناآگاه و سرکوب شده و تسلیم به تصویر کشیده شد و اینگونه «دیگریسازی» شد. این که سردبیر روزنامه با افتخار از این که برای زنِ قربانی از تصویر زنی محجبه استفاده کرده سخن میگوید ناشی از همین نگرش است.
فمینیستهای پسااستعماری نشان دادهاند که این دوگانهسازی جعلی است. چه بسیار زنان بیحجاب که اسیر ظلم و تبعیض و تعرض در ساختارهای مردسالار سکولار هستند. و چه بسیار زنان باحجاب که از مراتب عالی آزادی و استقلال و عاملیت برخوردارند.
تقلیل دادن زنان باحجاب به زنان قربانی بخشی از پروژهی تبلیغاتی استعماری برای سرکوب و تحقیر زنان مسلمان، حذف هرگونه مقاومت در برابر سلطهی سیاسی و نظامی غرب، و تسهیل عملیات یکدستسازی فرهنگی استعمار است. این که روزنامهی آخوند مکشفه همنوا با این رویکرد عمل کند تأسفآور است.
اگر متهم کردن زنان به بیعفتی صرفاً به دلیل نوع پوشش آنها، بیانگر نگاهی کلیشهای و غیراخلاقی است، استفاده از تصویر زن محجبه برای بازنمایی زنی قربانی هم دقیقاً نگاهی کلیشهای و غیراخلاقی است. این دستهی دوم هم برخلاف ادعاهای روشنفکرانه، عمیقاً کلیشهای و استعماری میاندیشند.
#حجاب#هم_میهن#استعمار
۱۴:۲۳
#فاطمه_رایگانی
«اگر بسوزیم: دههٔ اعتراضات تودهای و انقلابهای گمشده» کتابی است که وینسنت بوینز، روزنامهنگار آمریکایی، بنا بر شواهد میدانیاش، دربارهٔ اعتراضات داخلی در ده کشور، بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ نوشته است. پرسش او در این کتاب این است که چرا هیچکدام از این جنبشها، بهرغم انفجار اولیه، در نهایت به انقلاب تبدیل نشد و در بیشتر کشورها وضعی به مراتب بدتر از قبل را رقم زد. او میگوید همهٔ این جنبشها (از تونس و مصر تا هنگکونگ و برزیل) در ابتدا اعتراضات خیابانی بودند که نیروی اجتماعی چشمگیری در میدان داشتند، همه در پی مشکلات متعدد و البته متفاوت در هرکشور شکل گرفتند، اغلب توانستند دولتها را وادار به استعفا یا عقبنشینی کنند، اما درنهایت هیچکدام تفاوت پایدار و سازندهای متناسب با مطالباتشان ایجاد نکردند و برخلاف ادعای اولیه به انقلاب نرسیدند.بوینز پس از بررسی یک به یک این جنبشها و توضیح ریشهها، فرایند و نتیجهٔ هرکدام، به این سوال اینگونه پاسخ میدهد: این جنبشها دو شباهت بسیار مهم داشتند که موجب شد با وجود تفاوتهای تاریخی و اجتماعی بسیار، بر هم سرایت کنند: ۱.ساختار افقی و بدون رهبر و نقشه راه مشخص. ۲.هماهنگی در شبکههای اجتماعی که هم سازماندهی در داخل ايجاد کرد و هم با درمیان گذاشتن وقایع با دیگر کشورها آنها را نیز به اینگونه اعتراض دعوت کرد! البته از نظر کنشگران این جنبشها نداشتن رهبر و طرح سیاسیِ جایگزین نهتنها نقیصه محسوب نمیشد بلکه با صورتبندیهایی چون «افقیگرایی» دموکراتیک و «سیاست استقبالی» و … آن را تئوریزه و تجویز هم میکردند.
اما در واقع این جنبشها، در فقدان طرح سیاسی و رهبری پیشبرنده، در موفق ترین حالت فقط میتوانند تا براندازی پیش بروند و پس از پیمودن گام اول کسی نیست که تصمیم بعدی را بگیرد!
در چنین شرایطی چه میشود؟ کنشگران اولیه در نبود ایدههای ایجابی کنار میروند و کسی که سلاح و زور در دست داشته باشد خلاء سیاست را پر میکند و سرمايه اجتماعي به ميدان آمده را به نفع خود مصادره میکند. کشورها پس از پشت از سر گذاشتن این تجربه اغلب یا به دست نیروهای نظامی میافتند یا با دخالت شديد کشورهای رقيب مواجه میشوند.
البته که آن سوی این سخن، انکار واقعیتهای منجر شده به این جنبشها نیست. هیچکدام از این اعتراضات بر سر پوچ شکل نگرفت. برعکس اغلب درد واقعی پشت سر خودش داشت. مثل خودسوزی بوعزیزی، کارگر تونسی که فریادی از سر بیعدالتی و فقر ناشی از آن بود و توانست افرادی را که این بیعدالتی و فقر را حس میکردند همدل و همراه کند و اراده سیاسی آنها را به میدان بیاورد. اما کسی نبود این اراده سیاسی را در سطح بالاتر نمایندگی کند. فقدان نماینده در نهایت فقدان مسوولیت را رقم می زند و هیچکس پاسخگوی آنچه که در ادامه رخ میدهد نیست. اغلب دمندگان در خشم شکلگرفته در خیابانها پس از واقعه غیب میشوند و بدون این که مسوولیتی متوجه آنها باشد میدان را به «استبداد بیساختاری» واگذار میکنند. چنانچه سودان نیز تجربهای مشابه همين روند را از سر گذراند و امروز نتيجه جنبشش پیش روی دنیاست.
حال تصور کنید عدهای در این میان بدون بازخوانی این فرایند و بدون در نظر گرفتن نتیجه، چند آیکون مشابه را از جغرافيا و تاريخ یک کشور جدا کنند و با شباهتسازیهای نمادین آن را به جغرافيا و تاريخ دیگری عرضهکنند. نتیجه میشود دومینوی اعتراضات بیسر تودهای و درنهایت کشورهایی که از نظم پیشین خود را از دست دادهاند و در وضع بیصورتی هرچه دارند را به قدرتی به مراتب ناسازگارتر با مطالبات خود تحویل میدهند. همین خطر، بازخوانی تجربهٔ این کشورها را برای هر کسی که به تحولات سیاسی میاندیشد ضروری میکند.
#جنبشهای_اجتماعی#توده#سیاست_گذاری
۱۴:۲۶
۱۴:۵۳