عکس پروفایل حج‌خوانی و حج‌دانیح

حج‌خوانی و حج‌دانی

۵۱۶عضو
بازارسال شده از به فتح *حاء* و تشدید *جیم*
جمعه ۱۴ مهرماه ۹۶ من پدرم رو از دست دادم و این شروع ماجرا بود... شروع تلخی برای اتفاق بزرگ زندگیِ من! و البته که "إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ تَسلِیماً لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ"
اینجاشو خلاصه! میگم. بعد از فوت پدر مبلغی پول به دست مامان رسید و بعد از اینکه مامان کمی شرایطش بهتر شد بحث استطاعت من رو برای حج مطرح کرد.رفته بودیم قم زیارت، مامان گفت بریم دفتر پاسخگویی به سوالات شرعی، توضیح داد چی شده و پرسیدیم که من مستطیع هستم یا نه؟ جواب این بود: "بخاطر قانون عربستان که خانوما یا باید متاهل باشن یا اگه مجردن با یه محرم حضور پیدا کنن، من با وجود استطاعت مالی، مستطیع طریقی نیستم..."و... دیگه فراموش کردم چون شرایطشو نداشتم تاااا رسیدیم به ذی الحجه سال ۱۴۰۲، وقتی که مهتاب دوستم مشرف شد و کانالی زد و از اونجا خاطراتشو نوشت.من هوایی شده بودم. دلم بدجوری میخواست که تجربه ش کنم و اینکه مهتاب تو عرفات نوشته بود که چه خوبه که آدم تو جوونی تجربه ش کنه بیشتر تشنه ترم میکرد.وقتی برای مامان هم گفتم گفت تو هم دیگه چون ازدواج کردی میتونی بری و باید میرفتی! و خب جفتمون تا قبلش انقدر درگیر ازدواج من و سر و سامون گرفتن زندگی جدید متاهلی بودیم یادمون رفته بود.
گذشت تا ثبت نام حج برای سال ۱۴۰۳ شروع شد.
اونروزی که مامان بهم گفت پولت آماده اس و میتونی ثبت نام کنی، نمیدونستم چجوری حالا باید به محمد بگم که خب باید برم سفر حج و یه ماه باید تنهات بذارم و برم...
اومدم خونه و هنوز لباسمو در نیاورده رفتم تو اتاق تا به محمد خبرو بدم. خیلی ذوق داشتم. بهتره بگم خیییییییلیییییییییییundefined ذوق داشتم. یه حالی بودم. بالاخره گفتم (این که چیا گفتم و چطوری مطرحش کردم دیگه نگم اینجا) و برخلاف تصورم محمد با وجود سختیش خیلی خوب استقبال کرد که خب الحمدلله بخاطرش.
مامان که گفته بود پول آماده اس، از مهتاب پرسیده بودم که از کی و چجوری و... فیش بگیرم‌. و بعد مهتاب اددم کرد تو یه گروه که اکثرا بچه های مدرسه قرآن دانشگاه توش بودن، حاجیای سابق و حاجی های آینده. پیام مهتاب تو گروه این بود: "صل علی محمد حاجی جدید خوش آمد!"
و این جذاب ترین ادد شدن تو گروهی بود که تا الان تو زندگیم تجربه ش کردمundefined
پ.ن: خیلی خلاصه بود نه؟!undefined

۱۴:۲۳

بازارسال شده از سفرنامه یک واجب الحج
هنوز کلی از کارهایم ماندهویراست جدید وصیتنامه ام را بنویسمبرای ناهار فردا ساندویچ درست کنمیک متن ۶هزار کلمه ای را تمام کنمپاورپوینت کلاس نقد فیلمی که بلافاصله بعد از سفر دارم سروسامان بدهممحتویات چمدان را نهایی کنمسخنرانی های اقای کاشانی را برای گوش دادن در بوسنی انتخاب کنم

۱۴:۲۴

بازارسال شده از تنها در خانه 🙂🕋 الوحید فی البیت / خاطرات حج ۱۴۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم میخواهم خود را پیدا کنم، من گمشده ام.نمیدانم دقیقا دارد چه اتفاقی می‌افتد.امروز یک پیام تنظیم کردم و از دوستان و اساتید و آشنایان طلب حلالیت کردماین شاید اولین حرکتی بود که برایم راهی شدن به سوی مکه را از یک امر ذهنی، کمی عینی تر کرد.از آبان ماه که در گیر و دار خرید فیش حج بودم تا نیمه شعبان که کاروان را با کیفیت عجیبی انتخاب کردم و اتفاقات دیگری که به مرور انجام شدند، هیچ کدام خیلی به چشمم نیاوردند که راهی هستم. ولی امروز این حالت تغییر کرد. حال کسی را دارم که در یک ترمینال خالی تنها ایستاده و منتظر تنها قطاری است که قرار است به ایستگاه برسد و او را به راهی ببرد که در سپیده‌ی فجر ردّش گم می‌شود. به سمت مقصدی که نیست. حتی اگر هم باشد، در انتهای ریل‌های قطار نیست.تکلیفم با خیلی چیزها روشن نیست. احساس‌های متناقضی دارم. احساس میکنم توشه‌ای نیاز ندارم. حتی این تن را برای بردن اضافه می‌بینم، اما توشه جمع می‌کنم. احساس میکنم برای زیارت خدا باید سفری به درون سینه‌ام کنم، اما به فرودگاه میروم. احساس میکنم که خواندن و شنیدن و کسب آمادگی نیاز ندارم و این سفر خودش یک سفر اکتشافی به سمت بزرگترین پاسخ هستی است، اما چند ساعتی صوت و چندین ورقی کتاب خوانده ام.کمی دلهره در دلم حاضر و غایب می‌شود. فعلا سعی میکنم با بی توجهی درمانش کنم.از عید در قم و مشهد و کربلا و نجف و سامرا و کاظمین به همه‌ی ضریح‌ها گفته‌ام که راهی ام. از همه خواستم که خوبی برایم مقدر کنند. از ۵۰ درصد ضریح‌ها خیالم راحت است، نگران ۵۰ درصد خودم هستم.نمیدانم از این سفر چه می‌خواهم. نمیدانم خوبش چیست و بدش چیست. البته اینها برایم معنای بدی ندارد. من با تمام وجودم به شکل یک علامت سوال به سمت تنها جواب می‌روم. از اینکه پاسخ می‌گیرم خیالم راحت است. دلهره ام از این است که پس از لحظه‌ی تلاقی علامت سوال با تنها جواب، چه حالتی برای علامت سوال پیش می‌آید؟ چه بر سرش می‌آید؟ علامت سوالها وقتی جواب پیدا میشود، بی معنی می‌شوند؟ از کارکرد می‌افتند؟ اضافه می‌شوند؟ دلهره ام این است. نمیدانم این علامت سوال چه چیزی در انتظارش هست. آنسوی مرز دانستن چیست؟

۱۴:۲۶

اتمام معرفی فعلاundefinedundefinedundefined

۱۴:۵۳

thumbnail
تازه بعد چند روز سفر پیاده از جده و مریض شدن همسفر علویه خانم، باید بروند سعدیه و محرم شوند و بیایند مکه.ولی عسکر یا همان پلیس توصیه می کند نروند .این است که محرم نشده مجبورند مکه بیایند و بعد می روند برای میقات و در راه سر علویه خانم می شکند و غش می کند و .....اما بعد که می رسند مکه میفهمد آنها که هم زمان با ایشان سعدیه رفته اند، غارت شده اند و سه تا کشته داده اند و الان بی پول و بدبخت به مکه رسیده اند‌.خدا را شکر می کند و حکمت آن اذیتها را می فهمد.نتیجه اخلاقیاز شرطه ها عصبانی نشوید. اینقدر حاجی در این راه غارت شده و کشته شده، حالا شرطه یه اخمی بکند چه اهمیتی دارد ؟دعایشان کنیم خدا باز هم بهترشان کند

۶:۵۹

thumbnail
با این همه سختی، علویه خانم فقط در یک جمله آرام می گیرد:مسجدالحرام.وچون دیر رسیده اند‌ باید تندی بروند منا.نتیجه اخلاقیخداوکیلی نروید مکه و بیایید بگویید خیلی سخت بود، خیلیundefinedundefinedسخت به احوال علویه خانم می گویندیک سوال:شما بلدید آن آخر که میگوید« محمل عایشه یا پیامبر بار کردند » یعنی چه؟یه جور نماد کاروان بوده یا چی؟

۷:۰۲

thumbnail
علویه خانم دیگر از گرما و غریبی و مریضی همسفرش بی طاقت شده، اعمال را هم مقدم می دارند و بعد از سنگ اول برمی گردند مکه و کامل می کنند‌. و دوباره منا

۴:۰۷

thumbnail
عید غدیر هم می روند حرم حضرت خدیجه و حرم حضرت ابوطالب و آمنه خانم و...همانجا که ما حالا می گوییم قبرستان ابوطالب و صافش کرده اند

۴:۰۷

thumbnail
حرم خدیجه خانم و حضرت ابوطالب و عبدالمطلب و آمنه خانم و...که علویه خانم دید و ما ندیدیممن هم عید غدیر آنجا بودم ، شما عید غدیر کجایید به سلامتی؟

۴:۰۷

در حال حاضر نمایش این پیام پشتیبانی نمی‌شود.

thumbnail
علویه خانم و کاروان با مکه وداع می کنند و سر راه چاهی که امام حسن کنده اند، را زیارت می کنند و از مکه خارج می شوند.و بالاخره خانم همسفر به رحمت خدا می رود.حالا ببینید چگونه است حال علویه خانم که باید همسفرش را غسل و کفن کند و با خود جنازه را ببرند تا برسند به جایی که به خاکش بسپرند.می نویسدیا اعمال من خیلی قبول است یا اصلا قبول نیست...بیچاره خودم...

۱۵:۲۱

thumbnail
بالاخره در مدینه و کنار بیت الاحزان خانم را دفن می کنند،علویه خانم هنوز با شرایط کنار نیامده اند‌.بعدتر که راهی نجف می شوند و کمی آرام تر می گیرند، می گویند که اگر این اتفاقات نیفتاده بود انصافا سفر جذابی بود و تعریفی ها داشت.ما هم از اینجا دیگر با حاجیه خانم علویه سادات خداحافظی می کنیم.گرچه می دانیم چندماه بعد مهمان زنان حرم شاه می شوند و کلی نقل های جالب از ناصرالدین شاه و تهران قاجار دارند.undefinedundefinedundefinedگاهی فکر می کنم سادات بودن علویه خانم مرا عازم کرد، این اولین سفرنامه حجی بود که دو سه سال پیش خواندم و به این نتیجه رسیدم که مردم چقدر مسلمان بوده اند ومن ....

۱۸:۳۲

thumbnail
این هم وداعشان که دیگر دلتان آرام باشد.ولی کتاب خواندنی است، توصیه اش می کنم

۱۸:۳۵

thumbnail
هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاکگَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
مرا امیدِ وِصالِ تو زنده می‌داردو گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک
دومین نشست حضوری و مجازی حج‌دانی و حج‌خوانی را مهمان کتاب «سفر به قبله» استاد بهبودی خواهیم بود ومیزبان استاد انسیه برومندپور، قرآن پژوه عزیز با موضوع «برائت در قرآن و حج»
زمان:دوشنبه ۸ اردیبهشت ، ساعت ۱۲.۳۰ الی ۱۳.۳۰
مکان:چهارراه ولیعصر، خ. برادران مظفر شمالی، نرسیده به بزرگمهر، بن بست مهربان، مرکز مشارکت‌های فرهنگی هنری شهرداری
نشانی مجازی https://room.gharar.ir/b48cc786-a77a-412d-94a5-9d4e726ab4eb
@haj_khani

۱۴:۱۵

ممنون میشم اگر برنامه حضور دارید علامت صحیح استundefined مرحمت کنید جهت اطلاع بیشتر .

۱۴:۴۳

۱ـکتاب سفر به قبله همان است که رهبر درباب آن نوشتند: کتاب مرا باز در شور و حال حسرت‌آلود زیارت خانه‌ی خدا و حرم رسول‌الله(ص) فرو برد. شور و حال و اشتیاقی که دیگر امیدی هم با آن نیست. تا به یاد دارم -از سالهای دور جوانی- هرگز دل خود را از آتش این اشتیاق، رها نیافته‌ام. اما حتی در دوران سیاه اختناق که هر روحانی بامعرفت و بیمعرفتی، با رغبت و یا حتی از سر سیری، آسان می‌توانست در خط حج قرار بگیرد .. و من نمی‌توانستم! یا بهتر بگویم: هیچ حمله‌دار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، نمی‌توانست و جرأت نمی‌کرد نام مرا در فهرست حاجی‌های خود -چه رسد به عنوان روحانی کاروان- بگذارد. بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از امید زیارت کعبه و بوسه زدن بر جای پای پیامبر(ص) در مکه و مدینه، خالی نمانده بود .. و این امید، اگرچه با حج ده روزه‌ی سال 58 که به فضل شهید محلاتی قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزنده‌تر و مشتعل‌تر شد .. در سالهای ریاست جمهوری چشم امید به پس از آن دوران دوخته بودم .. اما امروز ..؟ شور و اشتیاقی بی‌سکون و امیدی تقریبا فرو مرده .. تنها تسلا به خواندن اینگونه سفرنامه‌ها یا شنیدن آنها است که خود بازافزاینده‌ی شوق نیز هست.این کتاب، شیرین، موجز، با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زیارت قبول؛ عزیز نویسنده!زیارت قبول70/12/10»

۹:۱۱

۲-هدایت الله بهبودی از نویسنده های تاریخ معاصر است،از انقلاب تا جنگ تا آدم ها بسیار نوشته با این شعار که «به این نتیجه رسیده‌ام که هیچ چیزی بهتر از واقعیت نیست و هیچ چیز بهتر از حقیقت، انسان را رها نمی‌کند. »اینجا کتابهایش فهرست شدهhttps://bookroom.ir/products/author-هدایت-الله-بهبودیو خودش الف لام خمینی اش را دوست تر می دارد.

۱۳:۴۱

۳-چرا برائت؟چگونه برائت؟دلمان برای غزه می سوخت، حرف امام و پیام های رهبری و هشدارهای سازمان حج.
حرف زدیم، ایده هایمان را سهیم شدیم، ریز و واریز کردیم و ناگهان یادمان افتاد نظر خدا را نمی دانیم،همان که اول از همه ایده برائت را داد و در حج گفت و خلاصه بر گشتیم به سرچشمه.دکتر برومندپور سالهاست با قرآن مأنوس است و دکتری تفسیر دارد و وقتی جستجویش کنید می بینید که همه سوالها را از قرآن می پرسد.فردا مهمان جاری کلام اوییم ان شاالله.

۱۳:۴۶

حج‌خوانی و حج‌دانی
undefined هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا امیدِ وِصالِ تو زنده می‌دارد و گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک دومین نشست حضوری و مجازی حج‌دانی و حج‌خوانی را مهمان کتاب «سفر به قبله» استاد بهبودی خواهیم بود و میزبان استاد انسیه برومندپور، قرآن پژوه عزیز با موضوع «برائت در قرآن و حج» زمان: دوشنبه ۸ اردیبهشت ، ساعت ۱۲.۳۰ الی ۱۳.۳۰ مکان: چهارراه ولیعصر، خ. برادران مظفر شمالی، نرسیده به بزرگمهر، بن بست مهربان، مرکز مشارکت‌های فرهنگی هنری شهرداری نشانی مجازی https://room.gharar.ir/b48cc786-a77a-412d-94a5-9d4e726ab4eb @haj_khani
امروز منتظر شماییم ان شاالله.

۴:۱۶

اندک اندک جمع مستان می رسد..‌

۹:۰۷