بله | کانال اشعار آیینی حسینیه
عکس پروفایل اشعار آیینی حسینیها

اشعار آیینی حسینیه

۵۵۸عضو
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
ام البنین شدم که شوم یاور حسینگل پرورش دهم بشود پرپر حسینقصدم نبود اینکه شوم مادر حسینهستند دختران علی در بر حسین
هستند مثل فاطمه در باور حسین
شد شاملم دعای سحرهای فاطمهروشن شدم به نور قمرهای فاطمهتاج سر منند گهرهای فاطمهاولاد من کجا و پسرهای فاطمه
هستند هر چهار پسر نوکر حسین
شرمنده‌ام نشد سپر مجتبی شوندقسمت نبود زودتر از این فدا شوندحالا بناست راهی دشت بلا شوندحتی اگر که تک‌تک‌شان سرجدا شوند
جای گلایه نیست، فدای سر حسین
جریان گرفته‌اند کنار ابوتراباز آل هاشم‌اند نه قوم بنی کلاباصلاً نیاز نیست به ترس و به اضطرابعباس من شده به علمداری انتصاب
او هست یک تنه همه‌ی لشکر حسین
عهدی‌ست بین ام بنین و خدای خودغیر از رضای دوست نخواهم برای خودمن دل نبسته‌ام به دل بچه‌های خوداصلاً حسین و زینب و کلثوم، جای خود
عباس من فدای علی اصغر حسین::هرچند او دگر پسر خویش را ندیدغمگین نبود ازینکه اباالفضل شد شهیددق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید:بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب، علی اکبر حسین
کارش دگر نشستن در آفتاب شدآب زلال در نظر او مذاب شدشرمنده‌ی نگاه غریب رباب شداز اینکه هم قبیله‌ی شمر است، آب شد
رو می‌گرفت نزد دو تا خواهر حسین
undefined #علی_ذوالقدر
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#امام_زمان_عج_مناجات #حضرت_ام_البنین_س_مصائب
آهم چرا از سوز هجرت آتشین نیستقلبم چرا چون قبل از دوری غمین نیست
تو نیستی! من بی خیال بودن توبی عارم و از ننگ داغی بر جبین نیست
من را همیشه در بدی می‌بینی امادیگر شرار قهرت آقا در کمین نیست
حق می‌دهم از من، تو برداری نظر رامی‌دانم از لطف تو سهمم بیش از این نیست
انقدر که غیر از تو را با چشم دیدمچشمم دگر با گریه در روضه قرین نیست
دیگر ندارم انتظار دیدنت راتقدیر این آلوده‌دامن اینچنین نیست
تنها مسیری که نجات من در آن استجز کربلای روزهای اربعین نیست::روضه بخوانم! مادری جانسوز می‌گفتبعد از حسین ام البنین، ام البنین نیست
undefined #محمدعلی_بیابانی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
خوب بود این دم آخر پسرانت بودند!شرزه شیران جگردار جوانت بودند
این زمین‌گیر شدن، علت خونین بالی‌ستسر بالین تو جایِ پسرانت خالی‌ست
گفتن از بی کسی‌ات حال بکاء می‌خواهدمادر داغِ جوان دیده، عصا می‌خواهد
چه بگویم! که از این بغض، صدا می‌گیردچه کسی گوشه‌ی تابوت تو را می‌گیرد؟!
گفتنش نیز به جان، غصه و غم می‌ریزدمادر از مرگ پسر، زود به هم می‌ریزد
مادر! این لحظه‌ی آخر کمی از ماه بگواز قد و قامت آن دلبر دلخواه بگو
روضه‌ی مشک بخوان پشت سرت گریه کنیمیک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم
مادر! آنگونه بخوان که جگر عالم سوختپایِ این روضه شنیدم دلِ مروان هم سوخت
روضه‌ی مشک بخوان، روضه‌ی گودال نخوانهر چه خواندی فقط از معجر و خلخال نخوان!
خوب شد کرببلا را تو ندیدی مادرخنده‌ی حرمله‌ها را تو ندیدی مادر
خوب شد شام بلا را تو ندیدی مادرداخل طشت طلا را تو ندیدی مادر
کوهی از غم به سرِ شانه‌ی زینب دیدنددخترت را ملاء عام معذب دیدند
undefined #وحید_قاسمی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_ام_البنین_س_مدح
میان خاکیِ دنیا، پُر از خلد برین بودندر اوج آسمان‌ها ماندن اما در زمین بودن
زنی آبی‌تر از دریا، چراغ خانه‌ی مولاکه در طوفان و تاریکی، چنان بودن، چنین بودن
چه حس بی نظیری می‌شود در خانه‌ای سادهدمادم محرم راز امیرالمؤمنین بودن
بشر را ساحتی تازه به مفهوم ادب دادنمدام از فاطمه، از کودکانش شرمگین بودن
قمرهایش، پسرهایش، جوانمردان تاریخ‌اندشگفتا زن که در دنیا چنین مردآفرین بودن
زنی این‌گونه باید بود تا ام‌البنین گشتنخوشا ام‌البنین بودن، خوشا ام‌البنین بودن....
undefined #محمد_غفاری
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
ای امیرالمؤنین را یار، یا امّ البنین ای سَراپا پاکی و ایثار، یا امّ البنین
مکتب تو مهربانی، اسوه‌ی تو فاطمهداری از او همچنان آثار، یا امّ البنین
دامنت عبّاس‌پرور، همسرت مولا علیمرتضی خو، فاطمه رفتار، یا امّ البنین
بهر فرزندان زهرا بعد زهرا مادریاز تو آید ای علی را یار، یا امّ البنین
از تو بُرد عبّاس میراث وفا و عشق راتا که شد سقّا و پرچمدار، یا امّ البنین
بوده‌ای چون حضرت زهرا غریب شهر خویشغربت قبرت کند اقرار، یا امّ البنین
چار فرزند تو در صحرای سرخ کربلاچار شیر بیشۀ پیکار، یا امّ البنین
جعفر و عثمان و عونت اختر و، عبّاسْ ماهبین آل احمد مختار، یا امّ البنین
خویش را پیوسته می‌خواندی کنیز فاطمهدر حضور عترت اطهار، یا امّ البنین
چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسیندر زمین کربلا هر چار، یا امّ البنین
چار داغت بود بر دل، باز بود اشکت روانبر حسین آن رهبر احرار، یا امّ البنین
بود نامت فاطمه! دردا که همچون فاطمهگریه کردی روز و شب بسیار، یا امّ البنین
فاطمه از داغ پیغمبر، تو از داغ حسینسینه پُر از ناله‌های زار، یا امّ البنین
می‌کشیدی با سرِ انگشت، نقشِ چار قبرمی‌زدی آتش به دل صد بار، یا امّ البنین
گریه کن یا فاطمه در ماتم آن فاطمهکز عدو پیوسته دید آزار، یا امّ البنین
تو نخوردی سیلی از دشمن میان خانه‌اتتو ندیدی صَدْمه از مسمار، یا امّ البنین
دست تو سالم و لیکن بازوی زهرا شکستپیش چشم حیدر کرّار، یا امّ البنین
گریه کن ای مادر عبّاس بهر فاطمهای روان اشک تو بر رخسار، یا امّ البنین
چشم «میثم» در غم تو در عزای فاطمهگشته از خون جگر سرشار، یا امّ البنین
undefined #غلامرضا_سازگار
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

تقدیم به #مادران_شهدا
کی صبر چشمان صبورت سر می‌آید؟کی از پس لبخندت این غم برمی‌آید؟
با هر صدای کوبۀ در بعد سی‌ سالجان و دلت با شوق،‌ پشت در می‌آید
گفتی پس از صد سال هم من مطمئنمتنها چراغ خانه‌ام آخر می‌آید!
گفتی خودش دیشب به خوابم آمد و گفت«دارد زمان انتظارت سر می‌آید...»
سی سال پای قاب عکسی صبر کردناین عشق‌ها تنها به یک مادر می‌آید
صبح است؛ پشت گوشی از بخش تفحصگفتند دارد باز هم پیکر می‌آید
عصر است؛‌ در بخش شناسایی جوانیبا برگه‌ای و چشم‌هایی تر می‌آید
از سرو رعنای تو حالا بعد سی سالیک پیکر از قنداقه کوچک‌تر می‌آید
آه از صدای روضه‌خوان ظهر تشییع:«اکبر به میدان می‌رود اصغر می‌آید...»
بخش شهیدان حرم؛ فردای آن روزبا چشم‌ تر دارد زنی دیگر می‌آید...
undefined #سعید_تاج‌_محمدی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب #غزل_مثنوی
با قدومت آسمان می‌خواست آبی‌تر شودزیر پایت چون گلیم خانه پهناور شود
مثل باران محبت می‌چکیدی روی دشتتا مبادا بعد زهرا غنچه‌ای مضطر شود
بارها گفتی که من تنها کنیز خانه‌ام جای زهرا می‌شود آیا کسی مادر شود؟
زندگی آورده بودی با خودت تا باز همخانه‌ی حیدر پر از عطر خوشی دیگر شود
آمدی و شاخه‌ای لبخند در دست تو بودتا تبسم باز سهم خانه‌ی حیدر شود
در نگاه روشنت «قالوا بلی»ای تازه بوددر دلت عشق علی حال و هوایی تازه بود
دوختی چشمان خود را با ادب رو به زمینبا علی گفتی به من لطفاً بگو ام البنین
خانه‌ای سرشار لبخند و ادب می‌ساختیزیر پای اهل خانه آسمان انداختی
چار ماه از آسمان چادرت پیدا شدندماه‌هایی که شهید غربت دریا شدند
علقمه اوج طلوع عشق و ایثار تو بودچشم عالم روشن از ماه فداکار تو بود
زیر لب آرام گفتی مادری یعنی همینبچه‌هایم نذر لبخند امیرالمؤمنین
کربلا یک عمر آتش زد دل و جان تو راگریه کردند ابرها یک عمر چشمان تو را
خاک اشکت را شنید و خواست تا دریا شودتا مزار چار تا مهتاب تو پیدا شود
چون نسیمی بوسه بودی بر مزار لاله‌هاشعله بودی سوختی با روضه‌های کربلا
undefined #علی_گلی_حسین_آبادی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب #محاوره
خونه‌ی علی که اومد، رو خودش اسمی غیرِ اسمِ خادمه نذاشت خدا شاهده تا آخرین نفس کمِ بچه‌هایِ فاطمه نذاشت
مثل پروانه می‌چرخید دورشون مهربونیاشو ای کاش می‌دیدی ! وقتی که حسین بهش "مادر" می‌گفت اشک شادی توی چشماش می‌دیدی
شور زندگی آورد پا قدمش نورِ ماهی بود تو شب، رسیدنش ... خیلی بهتر شده حالِ مجتبی ! خیلی کمتر شده کابوس دیدنش !
وقت آب و جارو کردن، جلو در سکوتِ بغضِ صداش یادش می‌رفت تا که لبخندای زینبو می‌دید همه‌ی خستگیاش یادش می‌رفت
حُجره‌های کاگلیه خونه رو بهتر از قصرِ مجللی می‌دید خیلی از زهرا خجالت می‌کشید! خودشو تا کنارِ علی می‌دید
نوعروس بود، ولی از معرفتش با لباس نو مدینه پا نذاشت زودتر از حسین و زینب و حسن جلو بچه‌هاش یه بار غذا نذاشت !
به چهار تا پسرش سپرده بود که باشن غلام اولادِ علی به آب و آتیش می‌زد تا ببره ماجرایِ میخو از یادِ علی
به کنیزی راضی بود و دوس نداشت خانوم خونه‌ی مرتضاش کنن واسه خاطرِ دلِ حسن بودش که نمی‌ذاشت فاطمه صداش کنن
توی مسجد النبی تا می‌رسید مدح بی شمار مولا رو می‌گفت هر جایی که زنِ پا به ماه می‌دید لعن قاتلای زهرا رو می‌گفت
undefined #وحید_قاسمی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
شوق شبستان شعف، شور سحر مادرپیغمبر لبخندهای پشت در، مادر
دنیا به کام کودکانش بود از هر حیثآرامش این خانه بود از هر نظر مادر
تا اینکه حرف رفتن آمد، حرف تنهاییتا اینکه روزی کرد آهنگ سفر، مادر
حالا برای تو، پس از تو، جای تو، بی تو...وقتی نباشد هست حرفش بیشتر، مادر
باید کسی می‌آمد، از غم شعله بر می‌داشتمی‌شد برای بچه‌ها وقت خطر مادر
باید کسی می‌آمد و می‌شد هرآیینهبا چادر عهدی که بسته برکمر، مادر
آمد زنی اول کنار انداخت نامش رااز بس که دارد در فداکاری هنر، مادر
آمد بگـوید من کنیز خانه‌ی نورمهرچند دارد شوکت قرص قمر مادر
القصه او را بچه‌ها مادر صدا کردندمی دید نخل آرزو را بارور، مادر
مادر شد اما مادر غم‌های بی‌پایاناشک فراق، آه شرر، خون جگر، مادر
فرق پر از خون علی را بست با دستششد روضه‌خوان روضه‌ی راز پدر، مادر
طشت پر از خون گلوی مجتبی را برداز پیش چشم زینبش با چشم تر، مادر
پیش از شروع کربلا آنقدر غم آمدتا شد خلاصه در سکوتی مختصر مادر
بر عهد خود اما کماکان بود پابرجااز غصه‌ها می‌خورد سیلی هر قدر مادر
آمد بشیر، آمد سکوتش را برآشوبدمی‌خواست از آرام جان خود خبر، مادر
آخر خبر آمد که عمری روضه خوان باشداز نیزه تا سر، تا تنور و طشت‌ زر، مادر
آمد خبر تا بعد از این ام‌البنین باشدحتی بدون خنده‌های یک پسر، مادر
ما هر چه نامت را صدا کردیم بد کردیمدیگر نمی‌گویم به تو الا مگر مادر
undefined #سید_ابوالفضل_مبارز
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_عباس_ع_شهادت #حضرت_ام_البنین_س_مصائب
غم از دیار غم‌زده عزم سفر نداشتشد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
این سو درون خیمۀ سیراب از عطشخواهر ز حال و روز برادر خبر نداشت
عبّاس اگر چه دست کشید از دو دست خویشاز یاری حسینِ علی دست بر‌‌نداشت
او جسم خویش را سپر آب کرده بودجز مشک پاره‌پارۀ جانش سپر نداشت
درد و غمش تمامی از این بود که چرایک جان برای هدیه به او بیشتر نداشت...
او رفت و مادرش پس از آن روز خویش راامّ‌البنین نخواند که دیگر پسر نداشت
undefined #عباس_احمدی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
چگونه وصف کنم، فخر بانوان عرب رازنی که برده ابالفضل از او به ارث، ادب را
زنی ز قوم رشادت، ز خاندان شجاعتکه شرح داده عقیل از همین قبیل، نسب را
بنی کلاب، همان شرزه شیر کز دم شمشیربه بزم رزم، قفاخور کند سگان عرب را
زنی که بر تن عباس کرده بافه ی غیرتچنان که یاد علی کرد هر که دید سَلَب را
مهِ عشیره و عبدلله ست و جعفر و عثمانهماره چارقدِ ستر، آن عفیفه‌ی رب را
یگانه ای ست که بسته ز چارسوی حوادثچهار فرزندش، راهِ قوم جنگ طلب را
به شرح جنگ ابوفاضلش چه گویمت؟ این بسکه ذوالفقار علی واکند دومرتبه لب را
برید دشمن دون سر، از آن نخیل تناورکه مرگ را خوش می داشت، چون عرب که رطب را
بسوزم از غم ام البنین که شمع دو چشمشچنان گریست که نشناخت خود، نه صبح و نه شب را
نگفت جعفر و عباس...گفت وای حسینمبه درک او نرسیدم ز من مپرس سبب را
اگر چه او همه صبر و رضاست، شاکر از آنمکه چشم مادر غیرت ندید بزم طرب را
undefined #مسعود_یوسف_پور
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_ام_البنین_س_مدح
بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشتهچون که در نزد علی بسیار حرمت داشته
التفاتی کرده مولامان و با این التفاتبر سر آن مهربان بسیار منّت داشته
بی جهت ننشسته مهرش بر دل و جان علیفاطمه با فاطمه، قطعاً شباهت داشته
نام این بانو کنار نام زهرا می‌برندبس که این بانو به آن بانو ارادت داشته
صاحب این روح زهرایی‌شدن آسان نبودسال‌ها روی لبش کوثر تلاوت داشته
تا که بغض بچه‌ها با نام مادر نشکنداز همین هم‌نام بودن هم خجالت داشته
رنگ نخلستان گرفته چشم‌های عاشقشبس که با غم‌های مولایش رفاقت داشته
مادر عبّاس شد تا علقمه باور کندخون او در اصل عاشورا شراکت داشته
از مزار خاکی‌اش هم می‌توان فهمید کههر کسی شد فاطمه، سهمی ز غربت داشته
یا اباالفضلی بگو کز خانه‌ی امّ البنیندست خالی بر نگشته هر که حاجت داشته
undefined #ایوب_پرندآور
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#امام_حسین_ع_مناجات #زیارت_کربلا
هیچ از دنیا نمی‌خواهیم الا کربلا انتهای آرزوی ماست تنها کربلا
عاقبت در باب قبله رو به قبله می‌شویم اشهد ما یا حسین و مشهد ما کربلا
دانه‌های سبحه شد شش گوشه از بس گفته‌ام کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلا
گر بسوزد پیکرم در آتش عشق حرم خیزد از خاکسترم لا عشق الا کربلا
سرزمین‌های بهشتی پیش او چون رعیتند بین ملک آرزوها سلطنت با کربلا
ما که در دنیا به عشق کربلایش زیستیممی‌رویم انشاالله باز عقبا کربلا
چند فرسخ تا حرم را خاک تربت گفته‌اندخاک تو رفت از کجاها تا کجاها کربلا ::پاره‌های پیکری را نعل‌های تازه بردقتلگه تا کوفه شد انگار هرجا کربلا
undefined #موسی_علیمرادی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#امام_حسین_ع_مناجات #امام_حسین_ع_شهادت #زیارت_کربلا
مرغ دل پَر می‌زند پیوسته سوی کربلاگشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلاپیش‌تر از آنکه مادر شیر نوشانَد مراجام اشک و خون گرفتم از سبوی کربلاکعبه و سعی و صفا و مروه‌ی من کربلاستهر کجا باشم دلم باشد به سوی کربلاروز محشر چونکه سر از خاک بیرون آورممی‌کند چشمم به هرسو جستجوی کربلا
«بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلابر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
از فراق کربلا پیوسته دارم زمزمهترسم این هجران دهد آخر به عمرم خاتمهدوست دارم تا بگریم در کنار قتلگاهبشنوم در گوشه‌ی مقتل صدای فاطمهدوست دارم تا شود از گریه چشمم جام اشکبا سرشک دیده سقّایی کنم در علقمهدوست دارم مرقد شش‌گوشه، گیرم در بغلاشک ریزم بر رخ و باشم دعاگوی همه
«بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلابر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
من کجا از دلبرم یک لحظه دل برداشتم؟! پیش‌تر از خلقتِ دل مهرِ دلبر داشتمپیش‌تر از بودن چشمم هزاران موج اشکبهر گریه در غم آن جسم بی سر داشتمپیش‌تر از بردن نام پدر گفتم حسینمهر او را در دل از دامان مادر داشتمشیر مادر را ننوشیده، به چشمم سیل اشکبر گلوی تشنه‌ی شش‌ماهه اصغر داشتمپیش‌تر از نوجوانی سینه بر اکبر زدمپاره‌های دل بر آن صدپاره پیکر داشتممادرم می‌گفت: ای فرزند! من کام تو رااز ازل با خاک سرخ کربلا برداشتم
«بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلابر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
عضو عضو پیکرم پیوسته گوید یا حسینتا برات کربلایم را کند امضا حسینبا همین پرونده‌ی سنگین و این بارِ گناهمی‌خرد ما را در این دنیا و آن دنیا حسیناز سنین کودکی پوشیده‌ام رخت سیاهریختم اشک و زدم بر سینه، گفتم یا حسينمن که از روز ولادت کربلایی بوده‌امدوست دارم وقت مردن هم بمیرم با حسین
«بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلابر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
خاک را در قتلگه گِل کردم از اشک دو عینساختم مُهری و روی آن نوشتم یا حسیناشك من بر یوسف زهراست، دین و دِین منگریه کن ای دیده! نگذاری بمانم زیر دِینای اجل مهلت بده یک لحظه سقّایی کنمبا سرشک دیده بر سقّای مقطوع الیدیناز نفس‌های شب و عطر نسیم صبحگاهدر مدینه، در نجف، در کربلا، در کاظمین
«بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلابر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
زخم دل، زخم بدن، زخم جگر، زخم زبانآفتاب گرم و هُرم تشنگی، داغ جوانسنگ: مُهر و قتلگه: سجّاده؛ خون: آبِ وضوذکرْ بر لب، تیرْ بر دل، اشکْ بر صورت روانداد زیر خنجر قاتل نمازش را سلامگفت تسبیحات زهرا را به بالای سنانهر کجا پا می‌گذارم، هر طرف رو آورماز نسیم و از فضا و از زمین و آسمان
«بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلابر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
کربلا یا کربلا یا کربلا یا کربلادر فراقت مبتلایم مبتلایم مبتلاعاقبت با خون ثاراللّهیان تفسیر شدقصّه‌ی "ذبح عظیم" و آیه‌ی "قالوا بلى"آیه‌ی قرآن نیفتاد از لب خشک حسیناز کنار قتلگه تا دامن طشت طلاجان فدای کشته‌ای که با سر ببریده‌اشبر فراز نی چهل منزل به دشمن گفت، لاسال‌ها دیدم که در هر محفلی با سوزِ دلخوانده‌اند این بیت را با یکدگر اهل ولا
«تشنه‌ی آب فراتم ای اجل مهلت بدهتا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا»
«بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلابر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
undefined #غلامرضا_سازگار
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#امام_زمان_عج_مناجات
گر قسمتم شود که تماشا کنم تو راای نورِ دیده! جان و دل اهدا کنم تو را
این دیده نیست لایقِ دیدار روی توچشمی دگر بده که تماشا کنم تو را
تو در میانِ جمعی و من در تفکّرمکاندر کجا برآیم و پیدا کنم تو را
هر صبحِ جمعه ندبه‌کنان در دعای صبحاز کردگارِ خویش تمنا کنم تو را
"یابن الحسن" اگر چه نهانی ز چشمِ مندر عالم خیال هویدا کنم تو را
هم‌چون "مويدم" به تكاپو، مگر دمیای آفتابِ گم شده پيدا كنم تو را
undefinedمرحوم #سیدرضا_مؤید
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#امام_زمان_عج_مناجات
اگر به ديده‌ی ظاهر، نهانی از نظرمچو نورديده نشستی، درون چشم ترم
اگركه راه درازی‌ست، بين من با تومنم كـه در ره جُرم و گناه در سفرم
بيـا زلال محبت! دمی مرا دريابكه در شرار گناهان خويش شعله‌ورم
چگونه با تو بگويم، اسير نفس شدمكه شرم می‌چكد از ديدگان خون نگرم
بيا كه بال و پرم را گناه سوزانده‌ستدگر برای پريدن نمانده بال و پرم
دلم گرفته! كجایی؟ بيا اميد دلمز جمعه‌های بدون تو خون شده، جگرم
اگرچه فرصت عمرم كم است و فرصت نيستولی هنوز، به راه وصال منتظرم
تمام عمر دعای فرج به لب دارمبدان اميد كه فيضی از اين دعا ببرم
«وفایی‌ام» كه پُر از ظلمت است زندگی‌امبيا و نور بده بر من و شب و سحرم
undefined #سیدهاشم_وفایی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#امام_زمان_عج_مناجات
"به تمنای طلوع تو جهان چشم به راهبه امید قدمت کون و مکان چشم به راه"
هفته‌ها می‌رود و حرف دل ما این استچقدر ندبه کنان؟ دل نگران ؟ چشم به راه ؟
شهر یکپارچه از دوری تو می‌گریدهمه از مرد و زن و پیر و جوان چشم به راه
در نبودت همه چیز از جَرَیان افتاده‌ستکوه و دشت و چمن و رود روان، چشم به راه
آل یاسین و سمات و فرج و ندبه و عهدشیخ عباس و مفاتیح جنان، چشم به راه
غصه‌های دلش از موی سپیدش پیداستپدرم با دل خون، قد کمان، چشم به راه
تا به هنگام گذر بذل محبت بکنیاین گدا را سر راهت بنشان چشم به راه
جمعه‌ای با قدمت مهدیه را روشن کنکه نشستند همه منتظران چشم به راه
چشم بر رجعت فردای فرج دوخته‌اندمَحرَم و آذر و آهی و حسان چشم به راه
undefined #علیرضا_خاکساری
پ‌ن: استقبال غزلی از زکریا اخلاقی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#امام_زمان_عج_مناجات
با توأم ای دشت بی‌پایان! سوار ما چه شد؟ یکه تاز جاده‌های انتظار ما چه شد؟
آشنای «لا فتی الا علی» اینجا کجاست؟صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟
چارده قرن است، چل منزل عطش پیموده‌ایمالتیام زخم‌های بی‌شمار ما چه شد؟
چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکردروشنای دیدۀ امّیدوار ما چه شد؟
ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباددشت را گشتی بزن، بنگر سوار ما چه شد؟
باز ای موعود! بی‌تو جمعه‌ای دیگر گذشتکُشت مارا بی‌قراری! پس قرار ما چه شد؟
می‌نشینم تا ظهور سرخ مردی سبزپوشآن زمان دیگر نمی‌پرسم بهار ما چه شد؟
undefined #مهدی_جهاندار
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#امام_زمان_عج_مناجات
این هفته نیز جمعۀ ما بی شما گذشتآقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت!
این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنیبر من ولی عزیز دلم، قرن‌ها گذشت...
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شدجانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت
گفتند جمعه بوی تو می‌آورَد نسیماما نسیم آمد و سر در هوا گذشت
خورشید هم هوای مرا تازه‌تر نکرداو هفت دفعه آمد و بی‌اعتنا گذشت
عمرم به سر رسید و از این دستْ جمعه‌هاتکرار شد، نیامدی و عمر ما گذشت
undefined #ایوب_پرندآور
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶

#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت #امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
هر شب بر این مصیبت اعظم گریستیماین نم تسلی است بر این غم، گریستیم
بستر که جمع شد همه شمع عزا شدیمسفره که پهن شد، همه با هم گریستیم
بازوی غرق خون تو ما را اگر چه کشتبیش از همه برای قد خم گریستیم
تشییع تو اگر چه غریبانه بود مااندازه‌ی تمامی عالم گریستیم
زینب شبی به دست حسین تو آب دادخیلی برای ماه محرم گریستیم
جمعه غروب بود که گرم دعا شدیزهرا چقدر یاد همان دم گریستیم::مادر حلال کن که در این آخرالزمانبر بی کسی مهدی تو کم گریستیم
undefined #علی_سلطانی
undefined #اشعار_آیینی_حسینیه‌ | عضو شویدundefined@hosseinieh_net

۱۲:۱۶