کتاب های دکتر لشکربلوکی.pdf
۱.۰۶ مگابایت
در این راهنما نوشته شده هر کتاب شامل چه محتوایی است؟ به درد چه کسی می خورد؟ کدام کتاب مناسب هدیه است؟ مطالب کدام کتاب تخصصی است و کدام کتاب برای همگان جذاب و مفید باشد؟
لینک خرید و گاهی دانلود بخش هایی از کتاب ها به علاوه لینک دانلود رایگان دو کتاب
دسترسی به بقیه محتواهای صوتی و تصویری و نوشتاری از طریق لینک روبرو:https://lashkarbolouki.yek.link/
۱۲:۱۵
مجتبی لشکربلوکی
بگذارید با یک خاطره شروع کنم. کسی می گفت که در یکی از ماموریت های خارجی در تیم همراهان وزیر بودم. لیست همراهان وزیر در آن سفر کاملا معلوم بود. می گفت دیدم که یکی از معاونین وزیر که در لیست نبود هم سر و کله اش پیدا شد؛ ساعت ۲ شب پرواز از فرودگاه امام! نشسته بودیم در پاویون. تشریفات اداری انجام شد. همه رفتیم به سمت هواپیما. آن معاون ماند. برایم جای تعجب شد. از وزیر پرسیدم که چرا فلانی نیامد. گفت که پروتکل است که وقتی وزیر، کشور را ترک می کند، یکی از معاونین می آید تا آخر دقایق نزد وزیر باقی می ماند تا اخرین نکات و هماهنگی را انجام دهد تا زمانی که وزیر در ایران نیست بر اساس آخرین نکات همه چیز تدبیر شود.واقعا چه پروتکل احمقانه ای! در جهانی که شما در حین سفر و در اوج آسمان هم به اینترنت دسترسی داری! اصلا چه نیازی هست که یک معاون وزیر را نیمه شب به فرودگاه خارج از شهر بکشانی و او فردا خمار و خواب آلوده در مورد مهم ترین مقتضیات حوزه کاری خودش تصمیم گیری کند؟ با خودم فکر کردم که این پروتکل از اول احمقانه نبود. هیچ پروتکلی احمقانه نیست. ما آدم ها هستیم که احمق هستیم. پروتکل ها زمانی که بوجود می آیند بر اساس تجربه و خرد جمعی و تاریخی به این نتیجه می رسیم که این کار لازم است. در لحظه تولد دلیل منطقی دارند اما در گذر زمان که شرایط متفاوت می شود دیگر به آن پروتکل نیاز نیست ولی ما آن را حفظ می کنیم!این خاطره را بهانه می کنم و به رئیس جمهور جدید چند پیشنهاد ساده می دهم:
۱) سخنرانی نکنید!
ما از رئیس جمهور هیچ انتظاری نداریم که سخنرانی کند. اصلا چه نیازی هست که شما در روز کارگر، کارمند، معلم، روز قوه قضائیه و صدها روز دیگر سخنرانی کنید. به سخنرانی هفته دولت و نوروز و گزارش دهی فصلی کفایت کنید. اصلا چه نیازی هست که شما در رخدادهای مختلف سخنرانی کنید. هر سخنرانی شما میلیاردها تومان برای ما آب می خورد. اصلا اصلا مبالغه نمی کنم: هزینه های انتظامی و امنیتی (چک و خنثی)، هزینه فرصت مدیرانی که جهت ادب باید از دستگاه های خود بیایند و منظم بنشینند و به حرف های نه چندان کلیدی شما گوش کنند. هزینه استهلاک جاده و ماشین های دولتی، هزینه تیم اداری تجهیز فضا و ....ما از رئیس جمهور انتظار داریم پشت میزش بنشیند، تمرکز کند و چند تصمیم مهم بگیرد. همین! ما به سخنران نیاز نداریم! کشور ما نیازمند تصمیمات خردمندانه، جسورانه و حاصل اجماع است. شما باید تصمیم بگیرید. سخنرانی را به دیگران واگذار کنید.
۲) پروتکل های بی فایده تشریفاتی را ادامه ندهید !
مثلا همه فکر می کنند که رئیس جمهور وقتی می رود یک استانی، باید تیم استاندار، امام جمعه و نمایندگان مجلس باید به استقبال بیایند. یک دختر کوچک زیبا را هم هماهنگ می کنند که برای شما شعر بخواند. پیش خودتان حساب و کتاب کنید که همین تشریفات چقدر زمان و هزینه از جیب بیت المال خرج می کند. شجاع باشید و دستور بدهید تمام تشریفات استقبال را حذف کنند. مستقیم تشریف ببرید به جلسه تصمیم گیری و نه سخنرانی. ما مالیات و نفت نمی دهیم که برای شما تشریفات استقبال و بدرقه فراهم کنند.
۳) بیش فعال نباشید!
مملکت ما پر از مساله است. اما قرار نیست یک رئیس جمهور همه مسائل را حل کند. رئیس جمهور باید حداکثر ۵ مساله اصلی را از هزاران مساله انتخاب کند و آن را حل کند. اینکه شما راجع به همه چیز صحبت می کنید. راجع به همه چیز جلسه می گذارید. راجع به همه چیز اظهار نظر می کنید. راجع به همه چیز تصمیم می گیرید نشانه آن است که اولویت و ضداولویت (نااولویت) ندارید. مدیری که توانایی تشخیص اولویت ها را از مسایل فرعی تر و کم اهمیت ندارد، اولین شرط مدیریت و عقلانیت را نقض کرده است. می دانم که تحت فشار هستید که راجع به همه چیز واکنش نشان دهید ولی اگر در این مسیر بیفتید این راه انتها ندارد!
https://t.me/Dr_Lashkarbolouki
۱۲:۱۶
(تدوین سند راهبردی نسخه صفر)
از برنامه ریزی استراتژیک متنفرید! خوب حق دارید! تجربه تلخی از برنامه ریزی استراتژيک دارید؟ احتمالا مسیر درستی برای خلق استراتژی در پیش نگرفتهاید. این کارگاه مسیری کاربردی برای دنیای واقعی پیش روی شما قرار می دهد.
مدرس: دکتر مجتبی لشکربلوکیزمان: ۱۰، ۱۱، ۱۲ مرداد ۱۴۰۳اطلاعات بیشتر در این لینک:Postmba.org/Strategic-Planning
۱۷:۱۲
قیمت شما چند است؟.pdf
۴۱۵.۷۶ کیلوبایت
آیا عاشورا و کربلا برای انسان غیرمذهبی و مذهبی جهان معاصر حرفی برای گفتن دارد؟
با الهام از کتاب دکتر سِوند برینکمن، استاد روانشناسی دانشگاه آلبورگ دانمارک به نام ده ایده کهن برای زندگی در جهانی نو
۱۷:۲۱
چون در رسانه ها مطرح شد که بنده عضو و دبیر کمیته انتخاب وزیر صنعت، معدن، تجارت هستم، بدینوسیله تصریح می کنم به علت محدودیت ها و ملاحظات شخصی اکنون دیگر دبیر و عضو این کمیته نیستم.
با آرزوی بهترین ها برای کشورمان ایرانمجتبی لشکربلوکی
۱۱:۰۵
مجتبی لشکربلوکی
نمی دانم که آن روز را خواهم دید یا نه؟ شاید هم به عمر من قد ندهد. آرزو دارم روزی رئیس جمهور ایران یک بانوی باوقار با روسری بلند رنگی باشد که در عین حال که مدیر و مدبر است، مادر هم هست و سال ها بعد از آنکه مردان برای خانواده بزرگ ایران، پدری کرده اند برای ما مردم، مادری کند. چرا که نه؟ تا آنجا که شمرده ام تا کنون بیش از ۱۰۰ بانو، ریاست جمهوری، نخست وزیری و صدر اعظمی را در سراسر جهان تجربه کرده اند؛ مرکل در آلمان، حلیمه یعقوب در سنگاپور، مارگارت تاچر در انگلستان، عاطفه یحیی آغا در کوزوو، کرستی کالیولاید در استونی و .... از خود نامی نیک و میراثی ماندگار به جا گذاشته اند. چرا برای ما چنین چیزی رخ ندهد؟ در تاریخ معاصر اولین باری که یک بانو به بالاترین مقام سیاسی یک کشور بزرگ رسید، سال ۱۹۶۰ بود که بندارانایکه نخستوزیر سریلانکا شد. یعنی ۶۴ سال پیش! آخرین آن هم (در زمان نوشتن این جستار) کلودیا شاینباوم رئیسجمهور فعلی مکزیک است. پیش خودم می گویم اگر چنین چیزی برای ایران رخ دهد؛ قطعا برند ملی (National Brand) ما به ناگاه چندین و چند پله ارتقا خواهد یافت.
شاید خود شما و شاید فرزند دختر شما و شاید دختر خجالتی که امروز استخدامش کردید رئیس جمهور فرداهای ایران باشد. می گویید دختر خجالتی ممکن است که روزی رئیس جمهور شود؟ بله! داستان زندگی آنگلا مرکل صدر اعظم موفق آلمان را بخوانید. شاید همان دختر دانشجوی کم حرفی که جرات ندارد ایده های بزرگش را با شما مطرح کند وزیر فرهنگ یا وزیر مسکن یا وزیر اقتصاد نسل بعدی این سرزمین باشد. باور کنیم اگر نگاهمان را به بانوان و دختران عوض کنیم آنگاه استعدادها شکوفا خواهد شد. اعتماد به نفس فوران خواهد کرد و پتانسیل ها آزاد خواهد شد.
بانوان ما بیش از آنکه مشکل مهارت و دانش و تخصص و آگاهی داشته باشند با سقف شیشه ای ما مردان روبرو هستند. این سقف شیشه ای نه تنها خود را در تصمیمات و برخوردهای مان نشان داده که حتی در قانون اساسی ما هم نفوذ کرده است و در مورد رئیس جمهور گفته شده است که باید از رجال سیاسی باشد! چرا؟ چون این سقف شیشه ای در ذهن تاریخی این سرزمین حک شده است. کمترین مطالبه ما به عنوان یک شهروند توسعه خواه باید این باشد که در اولین فرصت که قانون اساسی بازنویسی می شود واژه رجال سیاسی را برای همیشه تغییر دهیم.
در پویایی شناسی سیستم ها مفهومی داریم به نام چرخه شوم! یعنی اینکه پارامتر الف منجر به پارامتر ب می شود. و پارامتر ب منجر به پارامتر ج می شود و همین طور آخرین پارامتر دوباره به پارامتر الف برمی گردد و آن را تقویت می کند. یک حلقه خود تقویت کننده شوم! بانوان ما در چرخه شومی که ما برایشان ساخته ایم گیر افتاده اند. به خاطر نگاه محدود ما (سقف شیشه ای)، فرصت تجربه ورزی در سطوح مدیریتی را از آنان دریغ می کنیم و آنگاه تعداد دختران و بانوانی که اعتماد به نفس مدیریتی و تجربه مثبت مدیریتی دارند خود به خود کم می شود و به همین دلیل فرصت و جسارت تجربه ورزی کمتری برای سطوح بالاتر خواهند داشت و مطالبه کمتری خواهند داشت برای بالا رفتن از نردبان قدرت و مدیریت و این داستان ادامه دارد.
امیدوارم زنده باشم و ببینم که ایران را به دست بانویی مهربان، خوش فکر، خوش گفتار و دوست داشتنی سپرده ایم. برای آن روز فقط آرزو نکنیم، تلاش کنیم و تغییر کنیم.
@Dr_Lashkarbolouki
۱۴:۰۳
[ مجتبی لشکربلوکی](https://t.me/Dr_Lashkarbolouki)
با دو تجربه/خاطره شروع می کنم:تجربه اول: زمانی که در دولت بودم، کسی از رفقای دور بعد از مدت ها مرا پیدا کرد و گفت که آقا نمی توانی کاری در حد کارمندی در دولت برایم جور کنی؟ از زیر زبانش کشیدم که چه شده که بعد از سالها کار کردن در بخش خصوصی می خواهد به دولت بیاید، گفت آقا جان! من هر کسی را می بینم که در [اسم سازمان را عمدا حذف کردم] کار می کند می بینم که بعد از مدتی خانه می خرد و ماشین آنچنانی. هدیه هایی که این ها در آن موقعیت دریافت می کنند به اندازه کل درآمد سال من است. وقتی از انگیزه شریف این بزرگوار آگاه شدم، مبهوت شدم.
تجربه دوم: در ماجرای انتخاب وزرا و معاونین و مدیران شرکت ها و هیات مدیره ها می دیدم که افراد چقدر این مساله برایشان مهم است، چقدر لابی می کنند، گاهی اوقات چقدر خود را کوچک می کنند که به قدرتی و میزی برسند. یکی از کسانی که در فرآیند انتخاب وزرا درگیر بود می گفت که ۱۱ هزار پیام در شبکه های اجتماعی دریافت کرده. یا شنیده ام که برخی چقدر تلاش می کنند که با هدیه و سکه و لطف صندلی خود را به هر قیمتی ولو به قیمت فروش شرافت شخصی و حتی به قیمت به خیانت به منافع ملی حفظ کنند.
ماجرای انتخاب وزرا در این دوره هم مجدد برایم این خاطره های تلخ را زنده کرد. از خودم پرسیدم که واقعا دلیل این اشتیاق چیست؟ بهترین روش آن را درون بینی یافتم. چون هر چیز بدی که در دیگران می بینم در من هم هست. بنابراین صادقانه از خودم پرسیدم چرا اینگونه برای مقام و مسوولیت بال بال می زنم. به پنج دلیل رسیدم:
۱) شهوت قدرت: اینکه پشت میز بنشینی و فرمان برانی و عزل و نصب کنی، لذت دارد. انکار نمی شود کرد. راننده شخصی، منشی و خدم و حشم فرمانبردار، اینکه حیات و ممات دیگران به یک امضای تو بستگی داشته باشد لذت دارد.
۲) کسب شهرت: بدیهی است که آدمی که مدیر می شود در رسانه ها قرار می گیرد و شناخته می شود و ...
۳) دستیابی به ثروت: دستیابی به میز یعنی امضاهای طلایی، یعنی اینکه با یک امضای خیلی ساده و کوچک می توانی تراکم بیشتری به یک سازنده تخصیص دهی یا تعرفه گمرکی را تغییر دهی یا تخفیف مالیاتی بدهی و همین می شود ۲۰۰ میلیارد تومان. خوب قاعدتا نباید به خاطر زحمتی میکشی ۱۰٪ ناقابل از ان را دریافت کنی؟ چرا که! از نظر برخی حلال تر از شیر مادر است!
۴) شوق خدمت: باید صادقانه بگویم کسانی را دیده ام که واقعا نه به خاطر پست و مقام، شهرت و ثروت بلکه واقعا از سر خلوص نیت و شوق خدمت دوست دارند که در موقعیتی باشند که بتوانند تاثیری بر بهبود زندگی مردم داشته باشند. به دوستی با آنان می بالم
۵) خودشکوفایی: آبراهام مزلو اندیشمند معروف مدلی چند سطحی در مورد نیازهای بشر دارد و آخرین سطح آن را خودشکوفایی می داند. و می گوید که گاهی پیشران رفتار ما نیاز به خودشکوفایی است نه امنیت، نه خوراک و نوشاک و پوشاک. برخی افراد نیز چنین هستند. فرض کنید ۲۲ سال تا مقطع دکترای جامعه شناسی یا اقتصاد درس خوانده اید، ۱۰ سال هم در مدارج مختلف کسب تجربه کرده اید و حالا دوست دارید که قبل از مردن، نقشی ماندگار از خود به جای بگذارید. آموخته های دانشگاهی و تجربی خود را بکار بگیرید و اگر چنین نکنید انگار کاری نکرده ای در این دنیا دارید و به خودتان بدهکارید.
@Dr_Lashkarbolouki
۹:۴۶
[ مجتبی لشکربلوکی](https://t.me/Dr_Lashkarbolouki)
در علم پزشکی پدیده ای هست به نام سارکوپنيا. به زبان ساده یعنی از دست رفتن و کاهش ماهیچهها. گفته می شود کمابیش انسانها بعد از ۴۰ سالگی سالانه حدود یک درصد از حجم ماهیچههایشان را از دست میدهند. با ضعف بافت ماهیچه ها ممکن است وزن شما تغییر نکند. حتی لاغر هم نشوید، اتفاقی که می افتد این است که نسبت عضله به چربی و استخوان کاهش پیدا می کند و شما تبدیل می شوید به پوست، چربی و استخوان و اندکی ماهیچه (عضله)! به همین خاطر افراد مسن مستعد زمینخوردن و شکستگی میشوند. حالا این چه ربطی دارد به دولت؟ توضیح می دهم. فقط قبلش را بگویم که منظورم از دولت، قوه مجریه نیست بلکه کل سازوکار اداره کشور یعنی کل نظام حکمرانی است. دولت ما نشانه های سارکوپنيا را دارد.
۱) مهاجرت نخبگان از ایران به خارج؛ فقط کافیست آمار مهاجرت پزشکان و پرستاران را امروز در گوگل سرچ کنید.
۲) عزیمت شایستگان از دولت به بخش خصوصی: فرض کنید نخبه ای مهاجرت نکند و بخواهد سالم زندگی کند. دو گزینه پیش رو دارد: با حقوق دولتی کار کند و در عین حال از رانت های دولتی استفاده نکند و در عین حال پاسخگوی ۱۶ نهاد نظارتی و امنیتی و بازرسی باشد در برابر گزینه دیگر که در بخش خصوصی کار کند و حقوق بالاتر دریافت کند و به هیچ نهادی هم پاسخ گو نباشد. شما کدام را انتخاب می کنید؟
۳) ممانعت از حضور نخبگان: حالا فرض کنید که نخبه ای مهاجرت از ایران و عزیمت از دولت را انتخاب نکند، با پدیده شوم تری مواجه می شود به نام ممانعت. یکی را به این خاطر که در خارج درس خوانده می بریم زیر ذره بین. دیگری چون هم حزبی و هم شهری ما نیست. سومی به این خاطر که ده سال پیش در اعتراضات شرکت داشته. چهارمی به این خاطر که فرزندش مقیم کشور دیگری است. پنجمی به این خاطر که رفتار همسرش به سلیقه ما نمی خورد و این داستان شوم ادامه دارد.
آن اندک عضله ای هم که باقی مانده درگیر بروکراسی های دست و پاگیر، مافیای قدرت، ائتلاف های توزیع منافع شده و عملا به سکوت و سکون و رکود کشیده شده.نگران آنم نظام حکمرانی آنقدر ناتوان شود که توان بهبود خودش را هم نداشته باشد و حتی نتواند نسل جدیدی از حکمرانان را پرورش دهد. همه دولت ها از چپ و راست با شعار جوان گرایی می آیند و آخرش یا دوباره در دام کهن سالاری می افتیم و یا در دام خام سالاری (جوانان قدکوتاه مدعی که یک شبه به مقامات می رسند)نظام حکمرانی ما پوست شده و استخوان و مقدار زیادی چربی. استخوان یعنی همین ساختاری که با سازمان های عریض و طویل درست کرده ایم. عزم وجود دارد. عضله وجود ندارد. نمی توانیم مساله حل کنیم. به همین خاطر نمی توانیم ناترازی ها را حل کنیم. ناترازی های آب، انرژی، بودجه و هفت هشت ناترازی دیگر که ریشه در چند ناترازی بزرگ تر دارند که یکی از بزرگ ترین آن ها این است: ناترازی بین ظرفیت حکمرانی (عضله) مورد نیاز و ظرفیت موجود نظام حکمرانی برای حل مسایل کشور.
تحلیل گرانی که هر روز بر طبل ناترازی ها می کوبند به این سوال جواب بدهند که دولت با چه ظرفیتی می خواهد این ناترازی ها را برطرف کند؟ این یک ناترازی نیست، یک ابرناترازی است. در زمان ضعف بروکراسی، باید رفت سراغ نتوکراسی؛ حکمرانی شبکه ای و ائتلاف های مسالهمحورِ موقت بخش مردمی با دولت برای حل مسایل ملی.
@Dr_Lashkarbolouki
۹:۱۷
دکتر مهراب صادقی نیا، متخصص جامعه شناسی فرهنگی مطلبی دارد که محل تامل است: به دنبال درگذشت همسر یکی از مراجع تقلید، پیامهای تسلیتی از طرف شخصیتهای مذهبی و سیاسی صادر شد. تعبیرهای متفاوتی در مورد ایشان به کار رفته؛
بانوی مکرمه، همسر گرامی
کریمه بیت مرجع عالیقدر
همسر مکرّمه
با این حال، در شماری از پیامهای تسلیت، از مفهوم «متعلقه» استفاده شده است. برای نمونه، امروز نیز چندین پیامک رسمی از طرف حوزه علمیه برای دعوت به مشارکت در آیین تدفین آن بانوی پرهیزکار منتشر شد که در آنها از کلمه «متعلّقه» که وجه مؤنث «متعلّق» است، استفاده شده بود. کلمهای که برای جهان امروز میتواند آزاردهنده باشد.
زبان پدیده فرهنگی پیچیدهای است. آینهایست که حیات فرهنگی ما را آشکار میکند و نظام ارزشیمان را برملا. ما در زبانمان زندگی میکنیم و شخصیت فرهنگی و نیز جهانمعنای ما در زیر زبانمان پنهان است. کلمهها نظام فکری ما هستند. کلمهها را باید جدی گرفت. (منبع: کانال تلگرامی دکتر مهراب صادقی نیا)
دو گونه می توان نگاه کرد:
یا فرض کنید یک نفر بگوید از این ستون به آن ستون فرجه و دیگری بگوید که آب از آب تکون نمی خوره! یا سگ زرد برادر شغاله یا در بر همین پاشنه می چرخه. این ها همه شان کلمات اند. اما دو گونه جهان ما را معنا می بخشند. دو گونه اقدام و کنش را برمی انگیزند. دو گونه انسان را می سازند. کلمات سمی، جوک های سمی، ضرب المثل های سمی حتی اگر بر خود ما تاثیر نگذارد (با این دلیل که اصلا این کلمات را بر اساس نظام فکری ام می گویم و نه برعکس) بر دیگران که تاثیر می گذارند. ما در قبال تک تک کلماتی که می گوییم و بر منش و کنش دیگران تاثیر می گذاریم مسوولیم. کلماتی که به کار می بریم بعد از مدتی تبدیل می شود به پیش فرض های ما.
البته می دانیم که رابطه ذهن و زبان بسیار پیچیده است و در این مورد در رشته ها و نظریه های روانزبانشناسی، نسبیگرایی زبانی و زبانشناسی شناختی، بحث و بررسی های زیادی در این زمینه مطرح است.
جمله معروفی هست از وینستون چرچیل که می گوید ما ساختمان ها را می سازیم و بعدش آن ها ما را. فکر می کنم این رابطه بین خیلی چیزها هست از جمله اینکه می توان گفت: ما کلمات را می سازیم و کلمات ما را. کلمات همراه با خود بار معنایی و ارزشی خاصی می آورند. به همین خاطر است که برخی کشورها، اسامی برخی مکان ها و برخی کلمات را تغییر داده اند چون حامل ارزش های قوم ستیزانه بوده است. کلمات را جدی بگیریم، چرا که چه ما آن ها را جدی بگیریم یا نه، آن ها ما را جدی می گیرند!آنقدری که کلمات آدم کشته اند، تفنگ ها نکشته اند.
@Dr_Lashkarbolouki
۱۰:۱۵
زمان دوره: 16، 17 و 18 آبان 1403مدرس دوره: دکتر مجتبی لشکربلوکی
۷:۴۳
عنوان سخنرانی: سوالات سختی که ایران باید به آن ها پاسخ بدهد! زمان: شنبه ۲۶ آبانماه ۱۴۰۳ ساعت برگزاری: ۱٠:٠٠ الی ۱۲:٠٠ محل برگزاری : مرکز پژوهشهای توسعه و آیندهنگری مدیر علمی نشست: علی آقامحمّدی ؛ عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام دیگر سخنران این نشست: دکتر محمّدحسین شریفزادگان ؛ استاد توسعه اقتصادی و برنامهریزی دانشگاه شهید بهشتی
حضور برای عموم آزاد است: خیابان استاد نجاتالهی (ویلا)، خیابان استاد جعفر شهری (سپند)، شماره ۱۶، سالن استاد حسین عظیمی مرکز پژوهشهای توسعه و آیندهنگریحضور آنلاین: تالار مجازی مرکز با این لینک: http://connect.mporg.ir/cdrf
۱۲:۳۹
[ مجتبی لشکربلوکی](https://t.me/Dr_Lashkarbolouki)
آیا به نظرتان می رسد ما این ظرفیت، این تحمل و این بلندنظری را داریم که مدیر عامل ایران خودرو یک آلمانی باشد، مدیر عامل همراه اول یک لبنانی باشد و مدیر عامل یکی از بانک های ما یک تایوانی؟ بلافاصله خواهیم گفت ما این همه استعداد مدیریتی در کشور داریم چرا دستمان را به سوی بیگانگان دراز کنیم؟ چرا برویم زیر دست اجنبی؟ مگه ما خودمان چه چیزی کم داریم!
حالا به این واقعیت ها توجه کنید: ساندار پیچای، مدیر عامل آلفابت (گوگل)، یک هندیالاصل است، کارلوس گُسِن، مدیر عامل سابق رنو، اصالتاً برزیلی-لبنانی بود. مارک جوزف کارنی، رئیس اسبق بانک مرکزی کانادا بود تا اینجایش خاص نیست ولی جالب اینجاست که ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۰ شد رئیس بانک مرکزی انگلستان! ایلان ماسک از آفریقای جنوبی آمده، دارد در آمریکا موشک هوا می کند! جنسن هوانگ در تایوان دنیا آمده اما در آنسوی دنیا دارد جهان را به عصر هوش مصنوعی می برد! نماد ژاپن چیست؟ سونی! مدیر عاملش برای مدت های طولانی یک آمریکایی بود! دارا خسروشاهی، مدیر عامل اوبر است با ۳۷ میلیارد دلار درآمد (مقایسه کنید با فروش سالانه نفت ایران)
سال هاست که ارتباط ما با جهان به سطحی اسفناک سقوط کرده. قبول ندارید؟ به چهار سوال جواب بدهیم، بعد شما و وجدان تان!از ۱۰۰۰ شرکت برتر جهان، کدامشان در ایران دفتر فعال دارند؟از ۱۰۰ دانشگاه برتر دنیا، چند درصدشان با دانشگاه های ایران برنامه مشترک دارند؟از ۱۰ شرکت برتر مشاوره جهان کدامشان در ایران فعالند؟سرمایه گذاری خارجی مستقیم (FDI) و در بازار سرمایه (FPI) ما نسبت به کشورهای عربستان و ترکیه چقدر است؟
دقت کنید که اصلا منظورم این نیست که سکان شرکت ها و سازمان هایمان را به دیگران بدهیم، بلکه تاکیدم روی همکاری و تعاملات بین المللی است. سپردن مدیریت یکی از صدها روش همکاری بین المللی است.
۱) قد ما بلند می شود. فرض کنید که کسی در یک روستای ۱۰۰ نفره به دنیا می آید و همانجا زندگی می کند و میمیرد. درکش از جهان و فرصت هایش چقدر است؟ کسی که با جهان در ارتباط است قدش بلند می شود چیزهایی را می بیند که امکان دیدن آن را قبلا نداشته
۲) می فهمیم که آدم های دیگر با دین و آیین متفاوت نیز به اندازه ما انسان هستند. به اندازه ما وجدان دارند، به اندازه ما به خانواده اهمیت می دهند، به اندازه ما برای عدالت دغدغه دارند. ما قطعا و حتما انسان تر خواهیم شد.
۳) ژن نوآوری ما تقویت می شود. دو تن از اساتید دانشگاه هاروارد و یک استاد دیگر این سوال برای شان مطرح شد که کارآفرینان نوآور با مدیران معمولی چه تفاوتی دارند؟ بررسی هایشان را در کتابی منتشر کردند به نام ژن نوآوری! آن ها متوجه شدند تفاوت در ۵ مهارت کلیدی است. یکی از آن ها شبکه سازی بود؛ ساختن ارتباطات اجتماعی و جستجوی فعالانه برای یادگیری از افراد با زمینههای متفاوت، تخصصهای متنوع و دیدگاههای مختلف. شبکه بزرگ تر و متنوع تر یعنی ایده های با کیفیت تر، دیدگاهی وسیع تر و خلاقیت بیشتر.
۴) همزمان تواضع و اعتماد به نفس ما بیشتر می شود. وقتی در ایران زندگی می کنيم، به عنوان یک نویسنده یا کارآفرین یا مربی باشگاه فوتبال، جامعه ای که خودم را با آنان مقایسه می کنم محدود است (حدود ۱٪ جمعیت جهان). ممکن است به درستی یا نادرستی خودم را بهترین بیابم. ولی به محضی که پایم را از ایران بیرون می گذارم می بینیم که ده ها نویسنده، کارآفرین و مربی بالاتر از من هستند. دیگر امکان ندارد که مغرور شوم. ارتباط با جهان، فروتنی و تواضع می آورد. همچنین وقتی با خارجی ها کار می کنیم، می فهمیم که ما به یک اندازه باهوشیم، آن ها آدم های عجیب و غریبی نیستند. برخی از ما به خاطر شبکه محدودمان به شدت در معرض «غرور جاهلانه» و برخی دیگر در معرض ضعف اعتماد به نفس هستیم.
تا رفع تحریم ها که نمی دانیم چه زمانی است، به هر طریقی که می توانیم باید تعاملات بین المللی خود را توسعه دهیم.
می توانید مرا به غریبه پرستی، خودباختگی و «مرغ همسایه غازپنداری» متهم کنید. اما پیش از آن از خودتان بپرسید که کدام یک از استدلال های بالا اشتباه است. خلاصه کلام اینکه ما باید یاد بگیریم که با غریبهها، بیگانگان، خارجیها و اجنبیها، کار کنیم. مدت هاست جهان، جهانی شده است و آنانکه بلد نیستند با جهان کار کنند ممکن است در نقشه های جفرافیا باقی بمانند اما در صفحات تاریخ حذف خواهند شد. با غریبه های بیشتر باید آشنا شد!
@Dr_Lashkarbolouki
۶:۰۹
به لطف خدا؛کتاب خلاصه خوشبختی به چاپ پانزدهم . (برای حال خوب و شاد بودن)کتاب استراتژی های یک حرفه ای به چاپ پنجم و ششم (برای اینکه سطح زندگی یا مسیر حرفه ای تان را تغییر دهید)و کتاب چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ به چاپ هشتم و نهم رسید.
تمام منافع هر سه کتاب برای امور فرهنگی و عام المنفعه صرف خواهد شد.کتاب های خوب دیگری هم در این جا برای سفارش وجود دارد مانند کوی نیکنامان یا کامی از نام.
می توانید اینجا سفارش اینترنتی بدهید و همانجا پرداخت کنید:https://shamsbook.com/برای سفارش مستقیم به نماینده انتشارات در تلگرام و احیانا دریافت از طریق پیک@NashrShamsشماره تماس۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴
۸:۳۴
[ مجتبی لشکربلوکی ](https://t.me/Dr_Lashkarbolouki)
اول ژوئن ۲۰۰۹ طبق معمول هواپیمای ایرباس از ریودو ژانیروی برزیل پرواز کرد به مقصد پاریس. پروازی که هیچگاه به پایان نرسید. این هواپیما در مسیر عبوری خود از اقیانوس اطلس، در نیمه های شب ناپدید شد. بالاخره اخبار منتشر شد که تمام ۲۲۸ سرنشین هواپیما کشته شدند. لاشه هواپیما تا مدت ها پیدا نشد بلکه بعد دو سال و پس از جستجوهای طولانی، در عمق ۳۹۰۰ متری اقیانوس پیدایش کردند و البته این مساله تبدیل شد به یک پرونده دادگاهی و ۱۴ سال طول کشید و ایرباس و ایرفرانس به قتل عمد متهم شدند. داستان چه بود؟ اختلال در حسگرها (سنسورها)ی دادههای سرعت. در طول پرواز سنسورهای اندازهگیری سرعت هواپیما، یخزدند. یخزدگی سنسورها باعث ارسال سیگنالهای اشتباه به سیستم کنترل هواپیما، اشتباهات در محاسبات سرعت و تنظیمات خودکار پرواز شد و این منجر شد به تصمیمات اشتباه خلبانان! و کشته شدن ۲۲۸ نفر! این مساله به ایران امروز ما چه ربطی دارد؟
همسایه روبرویی ما خانه اش را کوبیده و از نوساخته حالا می خواهد واحدهایش را بفروشد. شب ها چراغ های تمام طبقات رو روشن می کرد. چیزی حدود ۵ طبقه پر از نور! به گونه ای که ما شب ها برای خوابیدن از نور آن ها اذیت می شدیم! چرا اینکار را می کرد؟ دلیلش واضح است: قیمت برق که برای او محسوب می شود به اندازه یک پیتزای خانواده هم نیست! پس برایش می صرفد که کل محله را منور بفرمایند! به همین خاطر است که ثروتمندان ۲۳ تا ۲۹ برابر بیشتر از فقرا از یارانه انرژی استفاده می کنند!
دولت با نیت کاملا خیر تلاش می کند که نرخ تسهیلات بانکی را پایین نگه دارد (دست کاری در قیمت). چه اتفاقی رخ میدهد، تسهیلات بانکی حکم طلا را پیدا میکند. به همین خاطر است که وام چاقکنها (همان کارچاقکنهای تخصصی در بانکها) برای شما وام جور می کنند و سه درصد هم می گیرند و شرکت ها هم راضی هستند. چرا؟ چون در اقتصادی که تورمش ۴۵ درصد است شما هر وام با نرخ های جذاب اینچنینی بگیری در لحظه اخذ وام برنده ای. کسی به طنز می گفت: فقط کافیست کاغذهای بانک مرکزی (اسکناس) را تبدیل کنید به کاغذ توالت! و در انبار نگه دارید باز برنده اید! در مورد دارو خود من به راحتی دارو می خرم، نصفه و نیمه مصرف می کنم و اصلا نگران استفاده بهینه آن نیستم. چرا؟ چون قیمت به من می گوید که چنین رفتار کن. قیمت ها از کجا می آیند از دولت محترم!
اسراف نان، قاچاق دارو و اتلاف انرژی، زد و بند بانکی اموری نیستند که با توصیه اخلاقی و کمپینهای اجتماعی ریشه ای حل و فصل شوند. این پدیده ها حاصل همین سیگنالینگ غلط اند. ما مدت هاست که به جامعه (همان خلبانان) سیگنال غلط می دهیم و اکنون در آستانه سقوط هستیم. اگر این سیگنالینگ اصلاح نشود اجساد ما را باید از چند فرسنگی زیر دریا جمع کنند. ناترازی های آب و انرژی و بانکی و بودجه حاصل قیمت گذاری غلط دولتی است. کاش یک نفر پیدا شود به همه ما حالی کند که داداش داری اشتباه می زنی!
پس باید قیمت ها را آزاد کنیم آن هم یک شبه؟ قطعا نه! جامعه ای که به یک نظم ولو غلط خو کرده را نباید یک شبه درمان کرد. به آرامی به تدریج و هماهنگ. نه اینکه فقط قیمت انرژی (هزینه خانوار) تغییر کند اما دستمزدها (درآمد خانوار) نه. آیا مشکلات ما فقط قیمت گذاری غلط است؟ قطعا نه! نهادها و سیاست ها دو مقصر دیگرند که فعلا از آن ها می گذریم. دولت با دست کاری در قیمتها، بزرگترین اخلال گر اقتصادی است. بلدیم سلطان سکه را اعدام کنیم اما هیچ وقت سلطان سیگنالینگ غلط را اعدام نمی کنیم! چرا؟ چون بخش بزرگی از جامعه ما هنوز قبول دارد که دولت باید کاری کند. دولت باید قیمت گذاری کند. دولت باید بگیرد و ببندد. دولت مقصر نیست. همه ما مقصریم!
@Dr_Lashkarbolouki
۱۳:۳۰
تاریخ پر از است از سیاست گذاران و مدیرانی که احمق نیستند. اما در تصمیمات احمقانه گیر می کنند چرا؟ سه مثال را با هم مرور کنیم و سپس آن را ریشه شناسی کنیم:
آمریکا با وجود تلفات انسانی و هزینههای مالی سنگین، به مدت طولانی در جنگ ویتنام باقی ماند. سیاستمداران آمریکایی به دلیل پول هایی که خرج کرده بودند و سربازانی که از دست داده بودند و نگرانی از دست دادن اعتبار، از خروج سریع امتناع کردند. این جنگ تا 1975 ادامه یافت. در این بیست سال شش رئیسجمهور از دو حزب اصلی (دموکرات و جمهوریخواه) آمدند و رفتند.
تداوم پروژه هواپیمای کنکورد؛ دولتهای بریتانیا و فرانسه با وجود افزایش هزینهها و کاهش توجیه اقتصادی، به پروژه جت مافوق صوت کنکورد ادامه دادند، با اینکه می دانستند که این پروژه دیگر سودآور نیست. این پروژه به ضررهای مالی هنگفت منجر شد.
حضور شوروی در افغانستان؛ شوروی سابق به مدت یک دهه با وجود محکومیتهای بینالمللی و تلفات سنگین، حضور نظامی خود در افغانستان را حفظ کرد. در نتیجه این حضور بی فایده طولانیمدت، فشار اقتصادی و بیثباتی سیاسی در داخل شوروی شد.
آیا سیاست مداران همیشه زانویشان در گل تصمیمات احمقانه گیر می کند؟ خیر! یکی از بهترین نمونه ها تغییر سیاست بین المللی و اقتصادی در ویتنام است. اصلاحات در ویتنام یکی از نمونههای برجسته تاریخ معاصر است که نشان میدهد چگونه رهبران یک کشور میتوانند علیرغم از دست دادن اعتبار و متهم شدن به عقب نشینی و خیانت؛ تصمیم بگیرند.
اصلاحات در سیاست اقتصادی: پس از پایان جنگ با آمریکا، دولت کمونیستی ویتنام برنامهریزی متمرکز اقتصادی را با الهام از شوروی پیاده کرد (شامل دولتی سازی صنایع و توزیع دولتی کالاها). نتیجه این سیاستها رکود اقتصادی، کمبود مواد غذایی و افزایش فقر بود. سال ۱۹۸۶، دولت ویتنام برنامه نوسازی اقتصادی را معرفی کرد شامل آزادسازی اقتصادی و حمایت از بخش خصوصی. حزب کمونیست ویتنام بر ایدئولوژی مارکسیستی-لنینیستی تأکید داشت و این اصلاحات، نفی اصول بنیادین ایدئولوژیک حزب بود که سال ها تبلیغ و ترویج می شد. رهبران ویتنام با انتقادهای داخلی از سوی محافظهکاران حزب مواجه شدند که این تغییرات را خیانت به آرمانهای انقلاب میدانستند.در نهایت اصلاحات اقتصادی موفقیتآمیز بود و ویتنام به یکی از سریعترین اقتصادهای در حال رشد جهان تبدیل شد و البته حزب کمونیست ویتنام، علیرغم تغییر در سیاستهای اقتصادی، قدرت و اعتبار خود را حفظ کرد.
اصلاحات در سیاست بینالملل: پس از جنگ ویتنام و تهاجم به کامبوج در سال ۱۹۷۸، ویتنام تحریم و منزوی شد. اواخر دهه ۱۹۸۰، ویتنام تصمیم گرفت از کامبوج عقب نشینی کند و روابط خود را با همسایگان و جهان بهبود بدهد و تلاش کرد تا روابط دیپلماتیک خود را با غرب و آمریکا بازسازی کند و در نهایت در دهه ۱۹۹۰ به عادیسازی روابط با آمریکا رسید.تغییر سیاستهای بینالمللی میتوانست ضعف ویتنام در برابر فشارهای خارجی و عقب نشینی از مواضع و تصمیمات قبلی تلقی شود.
سه راهکار برای آنکه پایمان تا زانو در گل تصمیمات احمقانه گیر نکند:
@Dr_Lashkarbolouki
۷:۴۲
برگزار شد 
️سخنرانی: جایگاه حکمرانی در نظام مسائل ایران
️ سخنران: دکتر مجتبی لشکربلوکیهمایش ملی حکمرانی توسعهامکان ثبت نام رایگان
سایر سخنرانان:
دکتر قاسمی، مدیر عامل بانک پاسارگاد
دکتر غضنفری، رئیس صندوق توسعه ملی
دکتر فرشاد مومنی، اقتصاددان
دکتر قاسمی معاون سازمان برنامه
دکتر کتایون مصری، پژوهشگر مطالعات توسعه
دکتر مهدی حاتمیان، مدیر کل وزارت فاوا
ثبت نام رایگان با این لینک:https://evnd.co/KfQyX
ظرفیت سالن محدود است.تلفن دبیرخانه همایش: ۰۲۱۸۸۸۶۴۷۵۳زمان: سهشنبه همین هفته، ۲ بهمنماه، ساعت ۱۴ تا ۱۸خیابان ولی عصر(عج)، نبش جام جم، سازمان مدیریت صنعتی
سایر سخنرانان:
ثبت نام رایگان با این لینک:https://evnd.co/KfQyX
ظرفیت سالن محدود است.تلفن دبیرخانه همایش: ۰۲۱۸۸۸۶۴۷۵۳زمان: سهشنبه همین هفته، ۲ بهمنماه، ساعت ۱۴ تا ۱۸خیابان ولی عصر(عج)، نبش جام جم، سازمان مدیریت صنعتی
۱۴:۱۵
مجتبی لشکربلوکی
تاریخ پژوهی می گفت: در قدیم هر کدام از شاهزادگان، سرپرستی داشتند که لَلِه می گفتند و هر موقع، آن شاهزاده ها کاری بد می کردند لَلِه را می زدند! یعنی مثلا وقتی شاهزاده شلوارش را خیس می کرد، با شاهزاده کاری نداشتند، لَــلِه را می زدند! ( لینک) در کشورداری نیز چنین امری زیاد رخ می دهد.
چند مثال را با هم مرور کنیم:ریشه تورم به سیاستهای پولی، رشد نقدینگی، بدهیهای دولت و کاهش تولید برمی گردد (شاهزاده ها) چه کسانی متهم می شوند و کتک می خورند؟ سیاست مدار تورم را به گرانفروشی تقلیل می دهد و سپس با دلالان یا فروشندگان برخورد قضایی انجام میشود ( لَــلِه ها) درحالیکه مشکل اصلی در سیاستهای کلان اقتصادی است.مثال دوم: کاهش ارزش پول ملی ناشی از چاپ پول بیپشتوانه، تورم ساختاری، ناترازی تجاری و تحریم هاست (شاهزاده ها) کانال های تلگرامی، پلتفرم های رمزارزی و سفتهبازان ارز را عامل کاهش ارزش پول معرفی میکنند و به دنبال مهار بازار ارز از طریق دستگیری یا محدودیتهای قیمتی هستند (لَلِه ها).
مثال سوم از حوزه اجتماعی: کاهش ازدواج و فرزندآوری بیشتر به دلایل اقتصادی (گرانی مسکن، بیکاری، هزینههای زندگی) و تغییرات اجتماعی (استقلال مالی زنان، تغییر در سبک زندگی) برمی گردد. اما سیاست گذار به راه حل های فرهنگی و رسانه ای متمرکز است!
مثال چهارم: فرار مغزها نتیجه نبود افق مثبت از آینده کشور، نبود فرصتهای شغلی و امکان زندگی استاندارد است. برخی سیاستمداران مهاجرت نخبگان را به غرب گرایی و توطئه بیگانگان نسبت میدهند.
فساد دولتی ریشه در بزرگی دولت، قدرت بی حد و حصر دولت، حضور دولت در تمام شئون زندگی شهروندان و وجود امضاهای طلایی است ولی وقتی فسادی رخ می دهد بلافاصله آن را به چیزهای دیگری نسبت می دهیم به جای آنکه بخواهیم دولت را کوچک کنیم و از تصدی گری به سیاست گذاری و تنظیم گری کوچ دهیم. به مثال آخر خودتان فکر کنید: قاچاق دختران به خارج از کشور برای روسپیگری!
ذهن ما از پیچیدگی و ابهام گریزان و متنفر است. سیاستمداران اغلب مشکلات را به یک عامل ساده تقلیل میدهند تا راهحلی سریع و قابلفهم ارائه دهند. مثال متهم کردن اینترنت و شبکههای اجتماعی بهعنوان عامل افزایش طلاق، بدون در نظر گرفتن عوامل اقتصادی و اجتماعی دیگر! این سوگیری زمانی رخ میدهد که افراد برای درک یا توضیح یک موضوع پیچیده، از جزئیات مهم چشمپوشی کرده و به جای آن، به توضیحات سادهتر اما ناقص یا گمراهکننده تکیه میکنند. این خطای شناختی چهار نشانه مهم دارد:نادیده گرفتن پیچیدگی: عوامل متعدد و تعاملات پیچیده بین آنها را نادیده می گیریمتاکید بر عوامل آشکار و ساده: تمرکز بر عوامل سادهتر و قابلمشاهده به جای عوامل پنهان یا کمتر آشکاراستفاده از کلیشهها: استفاده از الگوهای ذهنی سادهشده برای تفسیر مسائل پیچیده (مثلا کار کار انگلیسی هاست)کاهش ابعاد مساله: تبدیل مسائل چندعلتی (با روابط علت معلولی حلقوی یا رفت و برگشتی) به مسائل تکعلتی یا خطی (روابط علت معلولی ساده و یک طرفه)
مجتبی لشکربلوکی در بله I تلگرام I اینستاگرام I لینکدین I تمام لینک ها در یک صفحه@Dr_Lashkarbolouki
۱۳:۴۰
وضعیت یک کشور یا یک منطقه از جهان ممکن است در یک سال یا یک دهه بهتر یا بدتر شده باشد، اما کل جهان در طول تاریخ گذشته و آینده چطور؟ وقتی به رسانه ها مراجعه می کنیم، چیزی جز جنگ، دیکتاتوری، زلزله، تروریسم و نابرابری و فقر و گرسنگی چیزی نمی بینیم. حالا اگر از منظر اعداد و ارقام نگاه کنیم اوضاع چگونه است؟ پروفسور استیون پینکر استاد دانشگاه هاروارد به این سوال جواب می دهد. او یکی از ۱۰۰ فرد برتر تأثیرگذار جهان در سال ۲۰۰۴ در مجله تایمز انتخاب شد و همچنین جزو ۱۰۰ روشنفکر برتر سال ۲۰۰۸ شد. می توانید سخنرانی او را در Ted در پلتفرم آپارات و همچنین خود تد نگاه کنید.
فقط قبل از نگاه کردن خود را برای تغییر عقیده تان آماده کنید. کتاب او که در همین زمینه است به نام روشنگری اکنون، توسط بیل گیتس ستایش شده است و آن را کتاب محبوب خود نامیده است.
ما شاید نتوانیم سرنوشت کل جهان را تغییر دهیم اما اگر بدانیم که مسیری که بشریت تا بدین جا آمده را علی رغم همه نقاط تاریک غیرقابل دفاع، همه زشتی ها و همه پسرفت ها، می توان یک پیشرفت دانست، می توانیم چراغ امید و انتظار را روشن نگاه داریم و یک استراتژی مشترک داشته باشیم: «بهبود جهان در چارچوب امکان در طول زمان».
شاید شاملو [شاعر و نویسنده معروف معاصر] سروده: «چراغی به دستام چراغی در برابرم.من به جنگِ سیاهی میروم......منبرمیخیزم!چراغی در دست، چراغی در دلام.»آن چراغی که می گفت همین چراغ امید و انتظار باشد. امیدی آمیخته با کنش و انتظاری همراه با اقدام چه اینکه خداوند در کتب آسمانی نیز آینده جهان و انسان را روشن دانسته و بشریت را بشارت داده به بهترین ها. شاید گاهی چراغی که در دست داریم به واسطه وزش تندباد حوادث خاموش شود اما اگر قدر چراغی که در دل داریم را بدانیم؛ می توانیم دوباره چراغ در دست مان را روشن کنیم و ادامه دهیم حتی اگر زخمی و خسته باشیم.
۱:۳۱
سال ها پیش استاد بازاریابی داشتیم، برای درک رفتار مصرف کننده مثال جالبی می زد؛ می گفت آدم ها بسته به موقعیت شان رفتارهای متمایزی دارند. مثلا مجردها یک جور زندگی می کنند، متاهل ها هم یک جور [مثال اینکه زمان خواب، سبک خوراک و پوشاک و سبک معاشرت اجتماعی، بودجه پس انداز، هزینه های مصرفی و سرمایه گذاری آدم های مجرد و متاهل با هم متفاوت است -توضیح از بنده است] بعد می گفت گروه دیگری هستند که نه متاهلند و نه مجرد! بلکه مردد هستند یعنی در حال گذار از تجرد به تاهل. این ها هم رفتارشان متفاوت است. پس سه گروه داریم: متاهل، مجرد، مردد!
راستش اوضاع کشور را که می بینم بارها و بارها یاد آن استاد عزیز؛ دکتر احمد روستا – جایگاهش در آغوش خداوند آرام- می افتم. چرا؟ راستش ما در ایران دست کم چهار گروه شده ایم:
خوب چه اشکالی دارد؟اول اینکه سهم شهروندان مردد نوع یک بسیار بسیار زیاده شده. بر اساس آخرین پژوهش پیمایشی که خواندم فقط ۱۶ درصد پاسخ دهندگان که از بین جمعیت جوان تحصیلکرده بودند به مهاجرت فکر نمی کنند. (فاضلی صلواتی پاییز ۱۴۰۳) این یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر بتوانیم نتایج این پژوهش را تعمیم دهیم از هر شش نفر ۵ نفر به مهاجرت فکر می کنند! حالا ممکن است الان اقدام نکنند، ولی فکر می کنند. ما با جامعه ای سروکار داریم که بخش بزرگی از مردم در تعلیق و در تردید زندگی می کند؛ یا خودش در تردید است یا فرزندش یا پدر و مادرش! ما با یک «جامعه مردد» روبرو هستیم. جامعه مردد یعنی جامعه ای که در همه زمینه ها در تردید است، جامعه مردد چه رفتاری دارد؟نه سرمایه گذاری بلند مدت می کند، نه کارآفرینی و نه فرزندآوریپشت میز می نشیند اما دلش جای دیگری استدر دلش آشوب است اگر بمانم آینده فرزندم چه می شود؟ و اگر بروم پدر و مادرم را چه کنم؟
جامعه مردد یعنی ما با مهاجرت نخبگان روبرو نیستیم با مهاجرت همگان روبرو هستیم، هر کسی می تواند یک مهاجر بالقوه باشد: کافیست در گروه های تلگرامی مهاجران ایرانی عضو شوید: دیگر محدود به پزشک و استاد دانشگاه نیست. بلکه کارآفرین، پرستار، لوله کش، تکنیسین، برنامه نویس، آرایشگر همه ترجیح داده اند در این سرزمین نمانند! با تمام علقه هایی که داشته اند و با تمام عشقی که به کوچه پس کوچه های این سرزمین داشته اند.
در گذشته جنگ ها سه بعد داشته اند: زمینی، دریایی و هوایی. به همین خاطر نیروهای سه گانه دریایی، زمینی و هوایی داشتیم. این روزها دست کم پنج جنگ دیگر هم اضافه شده: جنگ فضایی، جنگ اقتصادی، جنگ رسانه ای، جنگ سایبری و جنگ استعدادها. می خواهم در مورد آخری صحبت کنم. ای کاش عقلمان می رسید به اندازه خاک برای فسفر هم ارزش قایل بودیم. امروز اگر به ما بگویند که یک وجب از خاک ایران تصرف شده چه می کنیم؟ چرا به همان اندازه به تصرف مغزها حساس نیستیم؟ چرا خاک ناموسی است اما مغز و استعداد ناموسی نیست؟ چرا به اندازه تنب کوچک برای آدم هایی که می روند غیرتی نمی شویم؟
کشورهای دیگر در یک رقابت هوشمندانه بی امان برای جذب استعدادها عمل می کنند؛ ویزای استعدادهای جهانی بریتانیا، کارت آبی اتحادیه اروپا به ویژه آلمان، پاس شغلی سنگاپور، ویزای کارآفرینی هلند، ویزای طلایی امارات و ... این ها یعنی دنیا فهمیده که این استعدادهای فنی، مالی، مدیریتی، علمی هستند که آینده جهان را رقم می زنند و ما در خواب! خوابی عمیق!
شاید اگر صورت مساله را از مهاجرت به جنگ استعدادها (Talent War) تغییر دهیم آنگاه فرار و فرسایش سرمایه انسانی می تواند هم تراز تمامیت ارضی کشور برای سیاست مداران مطرح شود و شاید شورای عالی امنیت ملی به این فکر کند که ما هر روز مورد غارت کشورهای دیگریم و شاید در سایر سیاست های نظام بازاندیشی کند و شاید به این فکر کند که همانگونه که خالص حساب سرمایه توسط بانک مرکزی منتشر می شود، باید برای کشور خالص حساب سرمایه انسانی هم داشته باشیم. مهاجرت جنبه های مثبت فوق العاده دارد اما این پدیده دیگر نامش مهاجرت نیست! بزرگواران! ذخیره ژنتیکی ایران در حال نابودی و غارت است! به این فکر کنید مهم ترین دلیل تبدیل جامعه ایرانی به جامعه مردد چیست؟ برگردم به همان پیمایش؛ ۸۳٪ پاسخگویان در برابر گزاره «شیوه حکمرانی و مملکتداری هم راستا با واقعیات جامعه و خواست مردم است»؛ گزینه بسیار مخالفم و مخالفم را تیک زده اند! و در برابر گزاره «به آینده ایران خوشبین هستم» فقط ۱۲٪ گزینه موافقم و بسیار موافقم را تیک زده اند! آیا این نشانه ای برای تغییر اساسی در مسیر حکمرانی نیست؟
@Dr_Lashkarbolouki
۱۷:۵۴
رویاهای گمشده.pdf
۴۵۰.۳۸ کیلوبایت
چرا چشم اندازپردازی برای ایران دشوار و شکننده است؟
این روزها در برخی محافل حاکمیتی صحبت از تنظیم دوباره چشم انداز بیست ساله برای کشور است. در ارایه ای برای همایش هم آفرینی ایران آینده دلایل اینکه دستیابی به یک چشم انداز بیست ساله در ایران دشوار یا حتی ناممکن است، دغدغه ها و تجویزهای راهبردی را آورده ام.
به امید فرداهای بهتر برای ایران و ایرانیان @Dr_Lashkarbolouki
۱۶:۴۹