بازارسال شده از دورهمگرام؛ شبکهزنانروایتگر
#پانزدهمینجمعخوانیکتابدورهمگرام
کمی دیرتر
کتاب کمی دیرتر به قلم سیدمهدی شجاعی با یک اتفاق غیر منتظره شروع میشود. در جشن نیمه شعبان و در مجلسی که همه فریاد میزنند «آقا بیا» جوانی بلند فریاد میزند «آقا نیا» و این نقطهی آغازین داستان است.در کمی دیرتر با شخصیتهای آشنا میشویم که همه مدعی ظهورند اما هنگام عمل، گفتار و کردارشان متفاوت میشود. شاید یکی از آن شخصیتها خودِ ما باشیم. خودِ خودِ ما...
••••••••••________________________••••••••
کمی دیرترنویسنده: سیدمهدی شجاعی
هزینه ثبتنام: رایگان
زمان جمع خوانی ۱۵ اسفند الی ۲۷ اسفند
خوانش این کتاب بهانهایست تا در ماه مبارک رمضان قدری بیشتر فکر کنیم. به خودمان، به امام زمانمان و به ... شاید این یه نقطه آغاز باشد.
جهت شرکت در جمعخوانی به آیدی زیر در پیامرسان ایتا و بله پیام دهید:
@rdehghanpour
#جمع_خوانی_کتاب
اگر پسندیدی به "مجله" پیشنهاد بده تا بقیه هم ببینن!
دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی
با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
بله | اینستاگرام | ایتا | ایمیل 
کتاب کمی دیرتر به قلم سیدمهدی شجاعی با یک اتفاق غیر منتظره شروع میشود. در جشن نیمه شعبان و در مجلسی که همه فریاد میزنند «آقا بیا» جوانی بلند فریاد میزند «آقا نیا» و این نقطهی آغازین داستان است.در کمی دیرتر با شخصیتهای آشنا میشویم که همه مدعی ظهورند اما هنگام عمل، گفتار و کردارشان متفاوت میشود. شاید یکی از آن شخصیتها خودِ ما باشیم. خودِ خودِ ما...
••••••••••________________________••••••••
#جمع_خوانی_کتاب
۱۲:۴۰
خیلی بررسی کردیم تا در نهایت این کتاب رو برای ۱۵ امین جمع خوانیمون انتخاب کردیم. یه نویسنده کاربلد یه موضوع جذاب یه ایده خلاقانه واقعا دیگه چیزی کم نداره.از فردا شروعش میکنیم ...
۱۲:۴۲
سه روز از رمضان گذشت دعای سحرش را نخواندم دروغ چرا، توفیق جزخوانی قرآن را هم نداشتم. احیا شبانه و خلوت و ... اینها هم نبوده. نه که نخواسته باشم...نه! نشده! همان یکی دو دقیقه مناجات حاج منصور را شنیدهام از تلویزیون آن هم بین کارها.به همین راحتی ۴ روز از دستم رفت که رفت. دارم فکر میکنم به این ۲۶ روز باقیمانده که تا چشم بر هم بزنم چیزی از آن نمانده. راستش میترسم از شب های قدر امسال...و من مثل همیشه دست دراز میکنم به سمت او به سمت حسین ...به مصباح هدایت به سفینه نجات نمیدانم چرا اما فکر میکنم صدای مادرها را بیشتر میشنود...
پینوشت: عکس را در اربعین امسال بین انبوهی از جمعیت گرفتم. یادگار اربعین ۱۴۰۳
@elalhossein
پینوشت: عکس را در اربعین امسال بین انبوهی از جمعیت گرفتم. یادگار اربعین ۱۴۰۳
@elalhossein
۱۱:۱۹
۱۲:۱۲
بازارسال شده از راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
اعلام نتایج مسابقه روایتنویسی «ما و سَیِّد»
ــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۱:۳۴
بازارسال شده از راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
مسافر بیروت
تا شنید بابا راهی لبنان است نگرانی نقش بست توی چشمهای کوچکش و در کسری از ثانیه شبنم اشک جا خوش کرد روی مژههای نازکش...
ادامه روایت...
راحله دهقانپورشنبه | ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ | #تهران ــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۱:۳۵
توی همه شلوغی ها و بدو بدوهای آخر سال و در حالیکه روزه منو برده میرم تو آشپزخونه و سینک پر از آب رو میبینم. حسین میگه: چیزی نیست پلنگ صورتی داره توی قایق وسط رودخونه استراحت میکنه 


#پلنگخوشبخت

#پلنگخوشبخت
۹:۴۹
#یادداشت_های_یک_سرکنیز
یکی از واژه های کتاب عربی دانش آموزان دهمیام "بُحَیرة" است؛ یعنی دریاچه."دریاچه" خیلی کلمهی معمولیای است. قبول دارید؟!مثل بیست و چند کلمه دیگری که در واژهنامه آن درس آمده، میشود خواند و از کنارش رد شد...اما این "دریای کوچک" هر سال یک داستانی سرهم میکند تا ما را با خودش به خانهی کسی ببرد. برای همین، یک جور دیگری دوستش دارم. اصلا احترام میگذارم به خودش، قصهاش و از همه بیشتر وزنش!میگویم بچه ها "بُحَیر" بر وزن چی است؟مِنّ و مِن می کنند و کمی جوابهای پرت میدهند تا یکیشان داد بزند: فُعَیل!- آفرین! "بحر" چی میشد؟میگویند: دریا- سه حرف اصلی اش را میبری بر وزن فُعَیل میشود بُحیر یعنی دریاچه.جَبَل کوه است. تپه را میگویند؟؟ جُبَیل!نگاه کنید! وزن "فُعَیل"، کوچک میکند. به اصطلاح اسم مُصَغّر میسازد. رودخانهی کوچک میشود نُهَیر، شکوفهی کوچک میشود زُهَیر...حالا حسَن یعنی چی؟میگویند: زیبایی، خوبی!ببریدش بر وزن فُعَیل!یکهو صدای واااااایشان در کلاس میپیچد.یعنی دوزاری شان افتاده و از فهم ریشهی #یک_اسم_آشنا، کیف کردهاند.- یعنی چون برادر کوچکتر بوده؟!- یعنی زیباییِ کوچکتر!!شروع میکنند به حدس زدن برای دلیل این کوچک شدن. میگویم برعکس! زیبایی را کوچک نکنید! عظمت "حسن" را تماشا کنید!"حسین" را تصور کنید. با آنهمه مهربانی و بزرگیاش که عالم همه دیوانهی اوست!اگر آن همه شگفتی و دلبری که در وجود امام حسین است، تازه کوچک است در برابر برادرش، ببینید "حسن" چه میتواند باشد!!
سریع میروم سراغ کلمه بعدی. میگذارم "کلمه" خودش کم کم توی مغزشان دم بکشد. میدانم این وزنِ ساده حتی با این سه حرف فوقالعاده، نمیتواند معرفی جامعی از یک #امام بسازد. اما شاید یک روزی اگر در هیئتی، مجلسی، دستهای دلشان برای امام حسین رفت (که حتما میرود)، همین مهندسی معکوس از نامی مصغّر شده، کمی از مظلومیتِ برادر بزرگتر او کم کند...یک روزی...شاید...
تولد آن خوبیِ بزرگ، آن زیباییِ اعظم، کریمِ مظلومِ اهل بیت، امام حسن مجتبی -علیه السلام- مبارک!
#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
یکی از واژه های کتاب عربی دانش آموزان دهمیام "بُحَیرة" است؛ یعنی دریاچه."دریاچه" خیلی کلمهی معمولیای است. قبول دارید؟!مثل بیست و چند کلمه دیگری که در واژهنامه آن درس آمده، میشود خواند و از کنارش رد شد...اما این "دریای کوچک" هر سال یک داستانی سرهم میکند تا ما را با خودش به خانهی کسی ببرد. برای همین، یک جور دیگری دوستش دارم. اصلا احترام میگذارم به خودش، قصهاش و از همه بیشتر وزنش!میگویم بچه ها "بُحَیر" بر وزن چی است؟مِنّ و مِن می کنند و کمی جوابهای پرت میدهند تا یکیشان داد بزند: فُعَیل!- آفرین! "بحر" چی میشد؟میگویند: دریا- سه حرف اصلی اش را میبری بر وزن فُعَیل میشود بُحیر یعنی دریاچه.جَبَل کوه است. تپه را میگویند؟؟ جُبَیل!نگاه کنید! وزن "فُعَیل"، کوچک میکند. به اصطلاح اسم مُصَغّر میسازد. رودخانهی کوچک میشود نُهَیر، شکوفهی کوچک میشود زُهَیر...حالا حسَن یعنی چی؟میگویند: زیبایی، خوبی!ببریدش بر وزن فُعَیل!یکهو صدای واااااایشان در کلاس میپیچد.یعنی دوزاری شان افتاده و از فهم ریشهی #یک_اسم_آشنا، کیف کردهاند.- یعنی چون برادر کوچکتر بوده؟!- یعنی زیباییِ کوچکتر!!شروع میکنند به حدس زدن برای دلیل این کوچک شدن. میگویم برعکس! زیبایی را کوچک نکنید! عظمت "حسن" را تماشا کنید!"حسین" را تصور کنید. با آنهمه مهربانی و بزرگیاش که عالم همه دیوانهی اوست!اگر آن همه شگفتی و دلبری که در وجود امام حسین است، تازه کوچک است در برابر برادرش، ببینید "حسن" چه میتواند باشد!!
سریع میروم سراغ کلمه بعدی. میگذارم "کلمه" خودش کم کم توی مغزشان دم بکشد. میدانم این وزنِ ساده حتی با این سه حرف فوقالعاده، نمیتواند معرفی جامعی از یک #امام بسازد. اما شاید یک روزی اگر در هیئتی، مجلسی، دستهای دلشان برای امام حسین رفت (که حتما میرود)، همین مهندسی معکوس از نامی مصغّر شده، کمی از مظلومیتِ برادر بزرگتر او کم کند...یک روزی...شاید...
تولد آن خوبیِ بزرگ، آن زیباییِ اعظم، کریمِ مظلومِ اهل بیت، امام حسن مجتبی -علیه السلام- مبارک!
#وقتی_خانه_ما_بهشت_میشود
@vaghtikhanemabeheshtmishavad
۸:۵۵
تا کلید رو توی قفل در چرخوندم و وارد خونه شدم، این صحنه رو دیدم. چند دقیقهای بود که اذان رو داده بود. سفره افطار اما آماده بود. زینب چیده بودش روی میز. امشب مهمونِ روزه اولی خونه شدم. چشمم به نوشته روی پارچ آب افتاد و دلم رفت. روزهای که به یاد لبان تشنه ارباب افطار شد...🥹
۱۶:۵۹
دلم به وسعت تمام دنیا این روزها تنگ است. و راستش وقت اذان و موقع افطار تنگتر. خبرها یکی از پس از دیگری میآید و غم روی غم تلنبار میشود. اخبار سوریه، لبنان، یمن،غزه ...بعد فکر میکنم به حال و روزهای این روزهای افطار و سحرشان. راستی چطور روزهداری میکنند؟ عجب ماه رمضانی شده برایشان. عجب روزهایی! تلفیق جهاد با نفس و جهاد در میدان جنگ ... چه روزهای باشکوهی ! فکر میکنم در پس این روزهای سخت حتما گشایشی هست ... ان مع العسر یسری
دومین شب قدر در راه است. همان شب بزرگتر و عظیمتر از هزار ماه و به گمانم این بهترین فرصت است برای دعا.میشود، من باور دارم به دعا به تغییر تقدیر با دعا. مثلاً کاری کنیم تا خداوند در تقدیر بنویسد «فرج»بنویسد امسال ندای انا المهدی در جهان بپیچد بنویسد رنج مظلومین عالم تمام شود بنویسد امسال آن انتظار هزار و چند ساله تمام شود.میشود...من باور دارم ...
دومین شب قدر در راه است. همان شب بزرگتر و عظیمتر از هزار ماه و به گمانم این بهترین فرصت است برای دعا.میشود، من باور دارم به دعا به تغییر تقدیر با دعا. مثلاً کاری کنیم تا خداوند در تقدیر بنویسد «فرج»بنویسد امسال ندای انا المهدی در جهان بپیچد بنویسد رنج مظلومین عالم تمام شود بنویسد امسال آن انتظار هزار و چند ساله تمام شود.میشود...من باور دارم ...
۲۲:۳۸
بازارسال شده از دورهمگرام؛ شبکهزنانروایتگر
#روایت_بخوانیم 


کلید آینده
سر صحبت را باز میکند.از قدس میپرسد،از اسرائیل.حالا که خبر حملهی اسرائیل را شنیده دوست دارد بیشتر بداند. اسرائیل کجاست که هر روز دستانش به کشوری دراز است؟
برایش از ظلم میگویم؛ از ۷۶ سال تجاوز و خونریزی؛ از خون بر زمین ریختهی چندین هزار کودک؛ از همهی آزادگان عالم که صدایشان بلند شده برای دفاع از مظلوم؛ از کسانی میگویم که استوارتر از همیشه به دفاع از وعدهی خدا ایستادهاند؛ و از وعدهی پیروزی نهایی...
انگار که فکرش درگیرتر از قبل شدهباشد، میرود. دخترک ۹ساله من، حق دارد که نداند باید چه کار کرد!کمی بعد اما یادش میآید این روزها که تازگی تاج بندگی بر سر گذاشته، اولین و آخرین ابزارش چنگ زدن به ریسمانیست که هرگز پاره نخواهدشد.
جانمازش را که پهن میکند، کلیدی هم کنارش میگذارد. همان کلید قصهی مادربزرگهای فلسطینی، که امید دارند روزی دوباره با آن، درب خانههایشان را باز خواهندکرد .دستی روی کلید دست ساختهی خودش میکشد، خوب نگاهش میکند، میگذارد کنار مهرش و میایستد به نماز ...
#راحله_دهقانپور
به "مجله" پیشنهاد بدین تا بقیه هم ببینن!
دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظههای زندگی
با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
بله | اینستاگرام | ایتا | ایمیل 
کلید آینده
سر صحبت را باز میکند.از قدس میپرسد،از اسرائیل.حالا که خبر حملهی اسرائیل را شنیده دوست دارد بیشتر بداند. اسرائیل کجاست که هر روز دستانش به کشوری دراز است؟
برایش از ظلم میگویم؛ از ۷۶ سال تجاوز و خونریزی؛ از خون بر زمین ریختهی چندین هزار کودک؛ از همهی آزادگان عالم که صدایشان بلند شده برای دفاع از مظلوم؛ از کسانی میگویم که استوارتر از همیشه به دفاع از وعدهی خدا ایستادهاند؛ و از وعدهی پیروزی نهایی...
انگار که فکرش درگیرتر از قبل شدهباشد، میرود. دخترک ۹ساله من، حق دارد که نداند باید چه کار کرد!کمی بعد اما یادش میآید این روزها که تازگی تاج بندگی بر سر گذاشته، اولین و آخرین ابزارش چنگ زدن به ریسمانیست که هرگز پاره نخواهدشد.
جانمازش را که پهن میکند، کلیدی هم کنارش میگذارد. همان کلید قصهی مادربزرگهای فلسطینی، که امید دارند روزی دوباره با آن، درب خانههایشان را باز خواهندکرد .دستی روی کلید دست ساختهی خودش میکشد، خوب نگاهش میکند، میگذارد کنار مهرش و میایستد به نماز ...
۱:۵۰
اگر وارد کانال دورهمگرام بشید و پیام بالا رو لایک کنید و به مجله پیشنهاد بدید ممنونتون میشم. باعث میشید بیشتر خونده بشه 
۱:۵۲
به یاد مظلوم ترین و مقاوم ترین مردم دنیا باشیم. روز قدس روز دفاع از حق در برابر باطل، روز دفاع از مظلوم در برابر ظالم ...
۲:۰۶
بماند به یادگار از روز قدس ۱۴۰۴
#روزقدسپرشکوهوباعزت
#روزقدسپرشکوهوباعزت
۱۰:۲۵
۱۰:۲۷
بازارسال شده از دورهمگرام؛ شبکهزنانروایتگر
به امید دیدار
حرفی نداریمماتِ رفتنِ ماه خداییم. زود گذشت.
شبیه یک خوابکاش ما را ببخشی. قدر تو را ندانستیم. تو اما سخاوتمندانه خواب ما را عبادتنفس کشیدن ما را عبادتزنده بودن ما را عبادت نوشتی.
ما را سرِ سفرهی خدا بردی. از بهشت برایمان نور آوردی و به کام ما چشاندی. سحرها را نشانمان دادی. به ما فهماندی که گناه نکردن اصلا سخت نیست. به ما فهماندی که نور همین نزدیکی هاست.
و چقدر رفتن تو سخت است. چقدر دوری ات گریه دار است. به خدا میسپاریمت ای ماه خوب خدابه امید دیدار دوباره ات با اشک چشم پشت سرت آب میریزیم تا زود برگردی. یعنی سالِ بعد که روی ماهت را نشان میدهی من هم هستم؟اگر نبودم به خدا بگو که تو را بسیار دوست داشتم.
اگر نبودم سحرها یادم کن. و دم افطار نام من را هم ببر. خداحافظ ماهِ خوب خدا خداحافظ ماهِ تنفس در بهشتخداحافظ و به امیدِ دیدار....به آسمان که رسیدی از طرف ما روی خدا را ببوسخداحافظ
#سمیرا_چوبداری#خداحافظ_ماه_رمضان
منبع
به "مجله" پیشنهاد بدین تا بقیه هم ببینن!
دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظههای زندگی
با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
بله | اینستاگرام | ایتا | ایمیل 
حرفی نداریمماتِ رفتنِ ماه خداییم. زود گذشت.
شبیه یک خوابکاش ما را ببخشی. قدر تو را ندانستیم. تو اما سخاوتمندانه خواب ما را عبادتنفس کشیدن ما را عبادتزنده بودن ما را عبادت نوشتی.
ما را سرِ سفرهی خدا بردی. از بهشت برایمان نور آوردی و به کام ما چشاندی. سحرها را نشانمان دادی. به ما فهماندی که گناه نکردن اصلا سخت نیست. به ما فهماندی که نور همین نزدیکی هاست.
و چقدر رفتن تو سخت است. چقدر دوری ات گریه دار است. به خدا میسپاریمت ای ماه خوب خدابه امید دیدار دوباره ات با اشک چشم پشت سرت آب میریزیم تا زود برگردی. یعنی سالِ بعد که روی ماهت را نشان میدهی من هم هستم؟اگر نبودم به خدا بگو که تو را بسیار دوست داشتم.
اگر نبودم سحرها یادم کن. و دم افطار نام من را هم ببر. خداحافظ ماهِ خوب خدا خداحافظ ماهِ تنفس در بهشتخداحافظ و به امیدِ دیدار....به آسمان که رسیدی از طرف ما روی خدا را ببوسخداحافظ
۲۳:۰۰
نوروز ۱۴۰۴ 
#یزد#خانهپدری
#یزد#خانهپدری
۱۳:۵۳
یادمان نخواهد رفت این روزهااین روزها که جز دعا و اشک، دستمان از انجام هر کاری کوتاه بود...شما را به خدا ما را ببخشید
#غزه
#غزه
۱۰:۰۲
بازارسال شده از دورهمگرام؛ شبکهزنانروایتگر
راه حلهای غزهای
فکر میکنم صالح دندانهایش را قبل از هفت اکتبر ارتودنسی کرده. چون از وقتی یادم میآید او را توی شبکههای اجتماعی همین شکلی دیدم. آدم وقتی به آینده امید دارد برای دندانهای کج و معوجش فکری میکند. روز عید فطر در غزه که یک روز زودتر از عید ما بود بچههای فلسطینی لباسهای خوشکلشان را پوشیده بودند. هر قدر فارسی زبانها خودشان را برای تشریفات نوروز خفه میکنند، فلسطینیها برای عید فطر اهمیت قائلند. بگذریم. دختر بچهای دستبند بدلی گلدارش را از شب قبل پوشید و لباس عید را تنش کرد اما صبح توی بهشت چشم باز کرد. بماند که توی فضای مجازی چشممان مردم غزه را میبیند و گوشهایمان فریاد استغاثه را از گلدستههای مساجدشان میشنود و هیچ کاری از دستمان برنمیآید. غزه امروز برای حل مشکلات انسان راه حل دارد. راه حلهای غزهای. مردم غزه خوشبختند چون تا پای جان راست میگویند و برای زندگی میمیرند و جلوی اسرائیلیهای بیشرفِ بیوطن دودره بازی در نمیآورند. به قول کورش علیانی ما بدبختیم، اروپاییها از ما بدبخترند! ما از افسردگی میخواهیم خودمان را بکشیم وسط نعمت و آرامش، اما فلسطینیها برای زنده ماندن صادقانه میجنگند!راستش این حرفها را میزنم و فحشهای بعدش را به جان میخرم. موشکی که خرج مستضعفهای عالم نشود برای من و شما هم برکتی ندارد. چه بسا وبال هم باشد. چه بسا آهشان دامن زندگی ما را هم بگیرد. انقلاب اسلامی شخص نیست که اگر من به مخالفت فلان نفرِ سهلاندیش از شورای امنیت ملی با وعده صادق ۳ اعتراض کنم نظام تضعیف شود. ما با انتخابهایمان، با دغدغههایمان، با تصمیمهایمان، با مطالباتمان در سرنوشت مردم منطقه اثر گذار بودیم! این را سید حسن گفت.همانقدر که اگر لبنانیها در جبهههای جنگ جنوب خون ندهند نوبت به من و شما نخواهد رسید که لم بدهیم جلوی تلویزیون و پایتخت هفت را ببینیم. ما امروز بیشتر از همیشه به راه حلهای غزهای محتاجیم. به نترسیدن و مواجهه صادقانه با جنگ. آخرین رقیب اسرائیل در این میدان مبارزه تن به تن مائیم. دیر یا زود نوبتمان خواهد رسید. بماند که شبیه هر جمعی هستیم الا کسانی که آماده جنگند. دیروز جمعه صالح جعفراوی خبرنگار فلسطینی با آنهمه امیدی که داشت نوشت «تا ساعاتی دیگر غزه تمام خواهد شد. ما را فقط در بهشت خواهید یافت. بدرود ای ظالمترین امت که در تاریخ شناخته شدید.»
دوستان برای غزه هر کاری از دستتان بر میآید انجام بدهید. از تبیین گرفته تاکمک مالی. و اگر نه زبان تبیین دارید و نه پول حداقل دعا کنید، گریه کنید...وگرنه با سکوت و بیتفاوتی همه ما مشمول بدرود جملات آخر صالحیم. ظالمترین امت در تاریخ.
۱۳:۴۵
مینشینم یک گوشه دنج این فضای کوچک دلنشین. دقیقا وسط یکی از شلوغترین میدان های شهر. این هم برای خودش عجیب است اینکه بشود وسط شلوغی و هیاهو خلوت کنی و برای خودت یک پناه و مأمن پیدا کنی.راستش فکر میکردم صبحها آن هم صبح شنبه باید خلوت باشد، اما نه. هر چند ثانیه یک نفر آمد، سلامی داد، فاتحهای خواند و رفت. پسر جوانی با عجله آمد و با عجله هم رفت. به گمانم بین همه دلمشغولیهایش بین همه کارها یکهو دلش را کشانده بودند که بیاید.پشت سرش خانمی با یک شیشه کوچک به دست آمد. درب شیشه را باز کرد و سنگ ها را دانه دانه شست.حالا باد که از لای پنجرههای مشبک تو میزند عطر گلاب همه جا را پر میکند. پشت سرش یک خانم میانسال مانتویی که دستهای از موهایش از روسری بیرون زده داخل میشود با بغض دست میکشد روی سنگهای خیس، همان گلابی که حالا جا خوش کرده روی سنگ قبرها و بعد میکشد به دستهایش، از آرنج به پایین و بعد لبخند میزند و مینشیند گوشه ای و زل میزند بهشان و زیر لب چیزی میگوید.یکباره صدای بلند پیرمرد سکوت فضا را میشکند. با صوت چندین بار قل هو الله را میخواند و بعد میرود بالای سر هر کدامشان دو انگشتش را میکوبد به سنگشان و میرود ...
فکر میکنم به اینکه چقدر خوب که داریمتان چقدر خوب که پناه آدمهایید پناه تنهایی ها ...بین تمام شلوغی ها...
#شهید#شنبهپربرکت
فکر میکنم به اینکه چقدر خوب که داریمتان چقدر خوب که پناه آدمهایید پناه تنهایی ها ...بین تمام شلوغی ها...
#شهید#شنبهپربرکت
۷:۴۳