عکس پروفایل مدرسه عهد؛ دوره آموزشی تشکیلاتی مؤسسه علم و سیاست اشراقم

مدرسه عهد؛ دوره آموزشی تشکیلاتی مؤسسه علم و سیاست اشراق

۳۷۷عضو
undefined◇◇◇استواری ِ فلسفه است که آن را به راه بدل می‌کند، طوری‌که هر فیلسوف مدعی‌ست که دارد به‌نحوی ضروری مسئله انسان را پیگیری می‌کند. این چگونه مسئله‌ای‌ست که پیگیریِ آن، هم فلسفه را برپا می‌دارد و هم امتدادِ پیوسته فلسفه از فیلسوفی به فیلسوفِ دیگر را ناممکن می‌کند؟در پاسخ باید گفت بحران ِ خود ِ مسئله این وضع را ایجاد کرده است. اینکه انسان به جهت تناهی خود، فاصله‌ای اساسی و پرنشدنی با جهان دارد.درنتیجه آنچه انسان با آن روبه‌روست، جهانی پراکنده و تاریک و بی‌نام‌ونشان است. و چه‌بسا همین تاریکیِ نامنتظره نام جهان بر خود گرفته است. به همین جهت، جهان بدواً برای انسان نامأنوس است و راهی بدان ندارد.در این صورت انسان چگونه می‌تواند بودن را تاب آورد و مؤانستی با جهان داشته باشد؟از سرِ کشف و فهم این بحران و جستجوی وحدت در پسِ این پریشانی است که #راه به دست می‌آید و #عهد بنا می‌شود. و این عهد‌ها هستند که دوره‌های تاریخی زندگی ِ بشر را متعیّن می‌کنند.
#ماجرای_فکر_غربی#تراژدی_انسانundefined @ahdschool_ir

۱۸:۳۰

undefined◇◇◇واکنش فیلسوف به این فاصله‌ی اساسی و فقدانِ پرنشدنی، کشف مفهومی به‌نام ِ جوهر است. به‌واسطه‌ی طرح جوهر است که امکان نام‌گذاری به دست می‌آید؛ یعنی حالا این مفهوم است که فاصله انسان از حقیقت را طی می‌کند. جوهر، صورتی مفهومی از رابطه‌ ما با چیزهاست که در تلاش فیلسوف به‌دست می‌آید.با این کشف نظام‌های فلسفی به‌وجود می‌آیند و جهان صورتی استوار، منظم و معقول پیدا می‌کند. این بزرگترین تفاوت فلسفه با تراژدی است که در فلسفه به‌واسطه‌ی طرح جوهر، امکان تحرّک و طی‌کردنِ فاصله انسان و جهان پیگیری می‌شود.فیلسوف با بازگشتِ هرباره‌ی خود به بحران ذاتی انسان، درست به نقطه‌ای برمی‌گردد که محل تولد سخن است. "مسیر" با بازگشت به این نقطه است که هر بار از نو می‌جوشد و این‌چنین راهی برای ادامه‌ی انسان باز می‌کند.
#ماجرای_فکر_غربی#تراژدی_انسانundefined @ahdschool_ir

۲۰:۰۰

مدرسه عهد؛ دوره آموزشی تشکیلاتی مؤسسه علم و سیاست اشراق
undefined زمان‌بندی دوره آموزشی-تشکیلاتی عهد undefined بخش اول دوره: undefined هفته اول (افتتاحیه): پنجشنبه 29 آذر undefined هفته دوم: پنجشنبه 6 دی undefined هفته سوم: پنجشنبه 13 دی (امتحانات دانشگاه و تعطیلات بین دو ترم) بخش دوم دوره: undefined هفته چهارم: پنجشنبه 18 بهمن undefined هفته پنجم: پنجشنبه 25 بهمن undefined هفته ششم: پنجشنبه 2 اسفند undefined هفته هفتم: پنجشنبه 9 اسفند undefined هفته هشتم: پنجشنبه 16 اسفند (تعطیلات عید نوروز) بخش سوم: undefined هفته نهم: پنجشنبه 21 فروردین undefined هفته دهم: پنجشنبه 28 فروردین undefined هفته یازدهم: پنجشنبه 11 اردیبهشت undefined هفته دوازدهم: پنجشنبه 18 اردیبهشت undefined هفته سیزدهم: پنجشنبه 25 اردیبهشت undefined هفته چهاردهم: پنجشنبه 1 خرداد undefined هفته پانزدهم: پنجشنبه 8 خرداد undefined کانال عهد در پیام‌رسان بله و تلگرام: @ahdschool_ir
undefined فردا دوره عهد برگزار نمی‌شود؛هفته نهم عهد، 21 فروردین برگزار خواهد شد.

۱۳:۵۲

کلاس #ماجرای_فکر_غربیجلسه سوم: #افلاطون_و_آغاز_فلسفه با ارائه‌ی استاد #شهرستانی
undefined<img style=" />undefinedروایتی از جلسه سومundefined◇◇◇
افلاطون، مؤسس بنایی است که همه فیلسوفان در آن سکونت می‌کنند. او کسی است که فلسفه را بنیاد می‌گذارد؛ یعنی طرحی در می‌افکند که عالَم، عقل و انسان را سامان می‌دهد. اما فیلسوف، اگرچه راهِ خود را فروتنانه از درک فقدان دانایی آغاز می‌کند، سودای او دانستنِ همه‌چیز است؛ یعنی «دانستن» آن‌طور که از خداوند بر‌می‌آید! از این رو به تعبیری می‌توان گفت که فیلسوف سودای تشبّه به الوهیت دارد! پس اگرچه مبدأ فلسفه ندانستن است اما غایتِ آن دانستنی از جنس دانستنِ الهی است. اما دقیقاً از همین جهت که فیلسوف مادامی که از بدنِ خود فارغ نشده، به چنین معرفت حقیقی‌ای دست نمی‌یابد، فلسفه شوق به مرگ است. افلاطون صریحاً اعلام کرده است که فلسفه، مشقِ مرگ است. چنین، اشتیاقی برای فرا رفتن از آنچه هست، همواره اهالیِ فلسفه را در مفارغتی از سَیَلان و تحرک جریانِ زندگی قرار می‌دهد؛ تا بتواند به‌مدد فاصله‌ای که از چیزها می‌گیرد به درک و دریافت جدیدی از مسائل برسد تاحدی که بتواند با طرحی تازه، زندگی را از نو تأسیس کند. و این همان فطرت ثانی است که در هر دوره (یونان، اسلامی، قرون وسطی، مدرن) در تاریخ فلسفه صورتی متفاوت پیدا می‌کند. به همین ترتیب، در فلسفه افلاطون، دانستن درواقع آزادشدن از مرتبه‌ای و راه‌یافتن به مرتبه‌ای دیگر از هستی است. به‌عبارتی، مراتبِ معرفت مابه‌ازاءِ وجودشناختی دارد و فلسفه برای فیلسوف، در اینجا صرفاً یک کار ذهنی نیست بلکه سلوک است؛ او همزمان با طیِ مراحل معرفت، مراتب وجود را هم دارد طی می‌کند!
undefined @ahdschool_ir

۱۷:۰۷

undefined◇◇◇معرفت حقیقی از نظر افلاطون دو قوس صعودی و نزولی دارد. این سیر در محاوراتِ افلاطون فرم دیالکتیکی پیدا می‌کند که یکبار در بعضی آثار همچون جمهوری از جزء به کل می‌رود و یکبار هم در اثری مانند سوفیست، مفهوم کلی به اجزاء آن تجزیه و تقسیم می‌شود. طبق درکی که افلاطون از فلسفه دارد، فلسفه حاویِ این هردو وجه است. فیلسوف، اگرچه در وجه نخست از جزء به کل می‌رود و از ندانستن شروع می‌کند اما در وجه دوم به‌عنوان کسی که از غار بیرون رفته و با جهانِ حقایق ملاقات کرده حالا به غار برمی‌گردد و بنابراین، این بار از دانستن شروع می‌کند؛ تا جایی‌که در رساله سوفیست مثل یک شکارچیِ قهار آن‌چنان هر مفهومی را تقسیم می‌کند تا بتواند به‌واسطه‌ی تقسیم و تعریف، جای سوفیست را مشخص کند. در چنین مقامی، فیلسوف اگرچه جویای قدرت نیست اما نیروی هولناکی که در تقسیم و نظم‌دهی وجود دارد، قدرت تولید می‌کند. پس، چنین نیست که فلسفه صرفاً جویای دانشی محض باشد، بلکه قطعاً در همان لحظه، طرحی برای قدرت دارد، تا جایی که می‌توان گفت اساساً سیاست در کلیت ِ آن، موضوع ِ کار «فیلسوف» است و نه کسی دیگر.
#ماجرای_فکر_غربی#افلاطون_و_آغاز_فلسفهundefined @ahdschool_ir

۱۷:۴۲

undefined◇◇◇مسئله درونی فلسفه افلاطون، این است که در میانه‌ی نزاع بنیادینی که موضع پارمنیدس با هراکلیتوس دارد، بتواند وحدت و کثرت را همز‌مان درک کند. پارمنیدس اعلام داشته که تغییری در عالم وجود ندارد؛ نه چیزی از عدم به وجود می‌رود و نه چیزی از وجود به عدم می‌آید. و از طرفی هراکلیتوس معتقد بوده که این عالم همه صیرورت و تغییر است. فیلسوف اما، کسی نیست که هیچ یک از این دو جهت را نفی کند. او نمی‌تواند دست از جستجوی حقیقت ِ وحدانی بردارد و از طرفی مگر می‌‌توان چشم بر صیرورت و تکثر جهان بست و پریشانی ِ آن را انکار کرد؟ او باید بتواند توضیحی درباره این وضع ارائه کند و اگر نتواند، جای وجود و عدم گم می‌شود. افلاطون، ‌به‌عنوان مؤسس فلسفه، بالضرورت با این مسئله درگیر است. او در نقطه تأسیس ایستاده است و تأسیسِ فلسفه توسط او با یک حرکت خطیر ممکن می‌شود؛ اینکه او از مرزبندی ِ سرسختانه‌ی پارمنیدس پایش را بیرون می‌گذارد.
#ماجرای_فکر_غربی#افلاطون_و_آغاز_فلسفهundefined @ahdschool_ir

۱۸:۱۸

undefined◇◇◇پارمنیدس هشدار داده بود که برای آن که درگیر کثرت و صیرورت جهان نشوید هرگز نپذیرید که لاوجود، وجود شود و وجود، لاوجود! اما افلاطون مخصوصاً در رساله‌ی سوفیست، که از مهم‌ترین آثار اوست، برای آن که توضیح دهد سوفسطایی چطور "دروغ" می‌گوید، باید از چیستی ِ دروغ سؤال بپرسد. اما مگر می‌توان از چیستیِ چیزی پرسید که هم نیست، چراکه دروغ است و هم هست چرا که می‌توان درباره آن سخن گفت!سؤال این است که مگر می‌شود اصلاً درباره‌ی عدم حرف زد؟کار بزرگ افلاطون همین است که این‌چنین از مرزبندی پارمنیدس تخطی می‌کند و از قلمروی امن وجود پا بیرون می‌گذارد و فلسفه را آن‌گونه که بتوان به #نیستی اندیشید، طرح می‌کند. این‌چنین حالا او با درک مشکک و مرتبه‌مندی که از وجود دارد امکان پیدا می‌کند که از خلال فرم دیالکتیکیِ محاورات خود به قلمرویی از معرفت التفات داشته باشد که واسطه‌ی جهان معقول و جهان محسوس است. جهانِ سایه‌ها نزد فیلسوف، جهانِ نمودهاست و نمود، از آن‌جهت که هست، حقیقت را آشکار می‌کند اما از آن جهت که حقیقت نیست آن را می‌پوشاند. فیلسوف کیست؟ کسی که میان مستوری و نامستوریِ جهان در تردد است.
#ماجرای_فکر_غربی#افلاطون_و_آغاز_فلسفهundefined @ahdschool_ir

۱۹:۰۴

#بازنشر
سلسله‌نشست‌هایی درباب "آزمایش فکری" از سوی گروه مطالعات علم و فناوری شورای بررسی متون در حال برگزاری است. آزمایش فکری، بنا به طرح جدیدی که ارنست ماخ - فیزیکدانِ برجسته قرن نوزدهم و یکی از پیشگامان اصلی نظریه نسبیت - از تجربه ارائه می‌کند، امتداد نظرورزیِ انسان برای انطباق اندیشه با واقعیت است و از این جهت، از حیث روش‌شناختی اهمیت بالایی دارد. ماخ کسی است که مسئله روش را به‌نحو اساسی و با اشراف نسبت به پیش‌زمینه‌ی کلاسیک آن دارد پیگیری می‌کند و این به‌هیچ‌وجه تصادفی نیست که این مواجهه در ادامه برای تحوّلی شگرف در فیزیک راه باز کرده‌است.چرا آزمایش فکری از آن جهت که به‌مثابه امتدادِ تجربه‌ی واقعیت در کار ماخ مورد توجه قرار می‌گیرد، اهمیت دارد؟ چطور مسئله‌ی روش می‌تواند انقدر مهم باشد؟
توجه و ارجاع ما به این مطلب در کانال عهد، ربطِ مسئله روش به کار مؤسس فلسفه، یعنی افلاطون، است. پیش‌تر درباره افلاطون سخن گفته‌ایم. در نشست دوم از این سلسله‌نشست‌، درباره ارتباط اساسی مسئله روش با کار افلاطون توضیح داده می‌شود. می‌توانید به صوت جلسه رجوع کنید:https://t.me/shorayemoton/111
undefined @shmotonundefined @ahdschool_ir

۶:۰۲

اولین‌بار این افلاطون بود که با دیالکتیک، "روش" را طرح کرد. او می‌خواست بین واقعیت و حقیقت پل بزند. این پل دیالکتیک بود. افلاطون از خوریسموس (χωρισμος) سخن می‌گوید؛ یعنی آن دره پرنشدنی که میان واقعیت و حقیقت وجود دارد و حالا چطور قرار است پر شود؟ انسان می‌خواهد خوریسموس را طی کند اما چگونه؟ ما عموماً گمان‌ می‌کنیم جهان و انسان از یکدیگر جدا هستند و دنبال راهی می‌گردیم که این دو را به یکدیگر برسانیم تا شناخت حاصل شود. حال‌آنکه باید گفت اگر انسان نبود هیچ گسستی میان حقیقت و واقعیت قابل‌تصور نبود. جهل انسان است که شکافی پرنشدنی میان دو جهان برقرار می‌کند. این انسان است که می‌گوید "نمی‌دانم" و سپس می‌گوید: "می‌خواهم بدانم". توجه به جایگاه انسان به‌عنوان موجودی که شکاف ِ دو جهان با وجود اوست که برقرار می‌شود، یک نتیجه‌ی وجودشناسانه‌ی بسیار مهم دارد؛ و آن این است که انسان بخشی از اساسِ جهان است. بنابراین، پلی که او بین واقعیت و حقیقت بزند، اگر نامش را #روش بگذاریم، دلالت‌های اونتولوژیک (وجودشناسانه) پیدا می‌کند.اگر اینطور به مسئله نگاه کنیم دیگر چنین نخواهد بود که علم در یک طرف موجود باشد و جهل در طرفی دیگر، مساوق با عدم باشد! بلکه دقیقاً همان کسی که امکانی برای جهل دارد، امکانی برای علم پیدا می‌کند. چنین نیست که جهل، عدم باشد و علم چیزی که آن بیرون وجود دارد و باید آن به دست آورد! بلکه باید گفت که اساساً علم یک فعالیت است.با این اوصاف، اگر می‌گوییم در افلاطون مراتب موجود‌شناسی با مراتب علم تناظر دارد، از این جهت است که خوریسموس درست همزمان با اینکه درباره‌ی انسان است، درباره‌ی ساختار جهان هم هست. با این‌ حساب، #روش درواقع طرحی وجودشناسانه برای فعالیتِ آگاهی است و نه حکمی که صرفاً در قلمروی دانش مطرح گشته باشد. از این رو، آزمایشِ فکری وقتی به‌عنوان به‌عنوان امتداد ِ تجربه‌ی جهان طرح شده باشد، اهمیت سرنوشت‌سازی در کار محقق پیدا می‌کند.
#بازنشرروایتی از نشست دوم از سلسله‌نشست‌های #آزمایش‌های_فکری
undefined @ahdschool_ir

۶:۰۴

"با بی‌وطنی چه کار باید کرد؟ با جهانِ حادثه‌ها -با حادثه‌ی جهان- چه باید کرد؟ آیا آدمی پای برخاستن از این زمینِ گمشده را دارد؟ بی‌زمینیِ انسان هراندازه وضعی است که با آن "مواجه" می‌شود، توصیفی از "وجه" انسان نیز هست! تا آنجا که هرچه در باب جهانِ حادثه‌ها گفته شود، به‌راستی وصفی از رخدادِ انسان است. وصفی از وجهِ گمشده‌ی انسان. هر اندازه نمی‌دانیم در این جهان-ناوطن به‌کدام حادثه تکیه باید کرد، همان اندازه و چه بسا پیش از آن نمی‌دانیم وجه بودن ما چیست. ما در آینه خود را نمی‌شناسیم. جهان آیینه‌ی این وجه ناپیداست؛ و اگر غریب است و بی‌بنیاد، این غریبگی و سستی از آنِ ما است. آن‌ بی‌بنیادی‌ پای ما است. ماییم که با این پای‌ها هر خاکی را از اعتبار انداخته‌ایم. این پای‌های غریب نه‌تنها نمی‌ایستند بلکه ایستادن را به تلاطم انداخته‌اند. ایستادن را چونان محالی که باید رخ دهد به ورطه‌ی رنج انداخته‌اند. این پای‌های غریب حادثه‌ی انسان است. حادثه‌‌ی جهان است. یگانه حادثه انسان است."
undefined<img style=" />undefinedقسمتی از متنِ "وطنِ آینه‌های شکسته"undefinedفصل‌نامه‌ی بابل، شماره‌ی ششم و هفتم
#بازنشر
undefined@ahdschool_ir

۱۱:۱۵

بازارسال شده از سیمافکر
thumbnail
سال حادثه‌ها
۱۴۰۳
سال نو مبارک!
undefinedسیمافکر؛ ویدئورسانه فرهنگ و سیاست ایران @simafekr_com

۱۲:۴۹

thumbnail
#عهد را به میثاق، پیمان و قرار معنا کرده‌اند. در رساندنِ این معنا فعل‌هایی به کمکِ کلمات آمده‌اند؛ مثلِ بستن، شکستن، گذاشتن و پررنگ‌تر از همه: نگه‌داشتن. عهد، پیشاپیش موجود نیست و پس از ایجاد، خود به خود به راهش ادامه نمی‌دهد! عهد نگه‌داشتنی‌ست و اگر مراقبت نشود از دست می‌رود؛ می‌شکند!در وضعِ طبیعیِ امور، چیزها #نگه‌داشتنی نیستند. حتی لزوماً بر سر جای خود قراری ندارند. گاهی خیال می‌کنیم اشیاء و رخدادها بر سر جای خود محکم ایستاده‌اند! حال‌آنکه آن‌ها بی‌قرار اند، ناپایدار اند، و چه بسا که سرگردان و حتی بی‌معنا باشند. سقوط ِ یک شهاب‌سنگ از آسمان به‌خودیِ خود چه معنایی دارد؟ چرخه‌ی مرگ و زندگیِ میلیون‌ها جان‌دار ریز و درشتی که به زمین تعلق دارند هیچ معنایی دارد؟وضع ِ طبیعی ِ زمین و زمان چنان نیست که عهدی در کار آید، آن‌چنان‌که چیزها در معیتِ یک‌دیگر آن‌قَدَر ربطی به هم پیدا کنند که بودن‌شان معنا‌دار شود. به‌عبارتی هیچ ربطی آن‌قدر ضروری نیست که دلالتی حقیقی داشته باشد!
#عهد اما پی‌گیری‌ست. نوشته‌اند که عهد "نگه‌داری و مراعاتِ پی‌در پیِ شیء است". یعنی عهد آن‌جاست که چیزها "پِی" دارند یا بهتر بگوییم: پِی گرفته می‌شوند. این‌ پی‌گیری، یک امتدادِ بی‌روح از قراری که با خود گذاشته‌ایم نیست. این قراری‌ست که ادامه‌دادنِ آن، همان زنده‌نگه‌داشتن‌اش است. امتدادی که عهد را عهد می‌کند، در خودش #تازگی دارد. یک ادامه‌دادنِ خالی نیست؛ عهد باید "زنده" نگه داشته شود! باید طراوتِ آن حفظ شود تا عهد بماند!شاید هم‌نوا با همین خصوصیت است که در تعریفِ دیگرِ این کلمه گفته‌اند:
باران؛ سپس بارانی دیگر که تَریِ آن تا تَریِ بارانِ اول رسد.
undefined<img style=" />undefinedمحدثه شاه‌حسینی
undefined️@ahdschool_ir

۱۷:۲۸

کلاس #ماجرای_فکر_غربیجلسه چهارم: #طرح_حقیقت_در_فلسفه_نوافلاطونیبا ارائه‌ی آقای دکتر #سفیدخوش
undefined<img style=" />undefinedروایتی از جلسه چهارم
undefined◇◇◇
فلسفه تلاش می‌کند جهان را به یاریِ خرد توضیح دهد. تا پیش از آن هم چنین تلاشی صورت می‌گرفت اما نه بواسطه‌ی خرد، بلکه به‌کمکِ نیروی خیال. ما این دو نیرو را برای توضیح خود و جهان‌مان داریم؛ دو نیرو که با هم تنش دارند و هرکدام به شیوه‌ی خود مسئولیت توضیح بنیادین جهان را بر عهده می‌گیرند. فلسفه و علم، که سیستماتیک و عقلانی‌‌اند، ساخته و پرداخته‌ی خرد اند. خرد، با جهانِ بی‌ثبات بیگانه است؛ از عهده‌ی فهم امر متغیر بر نمی‌آید و از این رو، به موضوع خود ثبات می‌بخشد تا بتواند جهان را در وحدتِ آن پیگیری کند. پس، جوهر را طرح می‌کند. جوهر از ریشه substant است؛ به معنای چیزی ایستا که در زیر قرار دارد. عَرَض اما، عارض می‌شود. ماندنی نیست. متغیر است. افلاطون کسی بود که به‌عنوانِ جمع‌کننده‌ی سنت‌های پیش از خودش، تلاش کرد به سیستمی گسترده برای توضیح جهان دست یابد. بواسطه‌ی افلاطون و ارسطو، کاخِ فلسفه بنا شد و پس از آن، هر فیلسوفی باید یک‌بار درباره نسبت خودش با این دو و تفاوت‌های بارزی که باهم دارند، تعیین تکلیف کند. از این جهت هر فیلسوفی برای تعیین موضع خود، اولاً باید تعیین کند که چه نسبتی میان فلسفه و خیال می‌خواهد برقرار کند. و ثانیاً باید درمورد تصور حقیقت به‌مثابه امر Transcendent یا متعالی موضع‌گیری کند؛ چقدر قرار است حقیقت را امری مطلقاً ثابت یا واحد در نظر بگیرد؟ چقدر قرار است با پیگیری یک موضع درون‌ماندگار (Immanence در تقابل با Transcendent) وجه متغیر و متکثر جهان را در درون فلسفه خود راه بدهد؟
undefined @ahdschool_ir

۸:۵۴

undefined◇◇◇
در سده سوم میلادی جریانی در فلسفه موسوم به نوافلاطونیان، در مقامِ پاسخی به این دوگانه طرح گشته است. افلوطین، به‌عنوان شخصیتی برجسته در سرآغاز این جریان قرار دارد. او اگرچه در سبک نوشتار خود از فرم افلاطونی فاصله می‌گیرد و به ارسطو نزدیک می‌شود، اما در لایه‌های عمیق‌تر به افلاطون نزدیک‌تر است. در توضیح کار او می‌توان گفت که نیروی خیال را -به‌ این معنا که امکانی برای خلاقیت در تعاریف متافیزیکی باز کند- در متافیزیک به کار انداخته است. همان‌طور که افلاطون با اشاره به شکاف ِ پرنشدنی میان جهان حقایق و جهان سایه‌ها، دوپارگیِ جهان‌ها را طرح کرده بود، افلوطین نیز با طرح این دوگانگی، عالم حقایق را از تغییرات و کثرات عالم طبیعت منزه می‌کند.
در فلسفه‌ی نوافلاطونی، تنش و تناقضِ برخاسته از این دوپارگیِ بنیادین، با طرح سلسله مراتب وجود ظاهراً پشت سر گذاشته می‌شود، حال‌آنکه با بی‌پاسخ‌گذاشتنِ اصل مسئله، بار دیگر جهان ِ محسوس را به‌عنوان قلمروی پست‌تر، آلوده به تکثر و شرّ باقی می‌گذارد. فیلسوفان ِ اسلامی در توضیح نسبتِ خود با ارسطو و افلاطون به همان اندازه که از خوانش نوافلاطونی تاثیر پذیرفته‌اند، از مواجهه‌ای اساسی با تنش حاضر در این دوپارگیِ بنیادین باز مانده‌ و آن را نااندیشیده باقی گذاشته‌اند.
#ماجرای_فکر_غربی#طرح_حقیقت_در_فلسفه_نوافلاطونی
undefined @ahdschool_ir

۹:۴۱

thumbnail
undefined️پیشنهاد اساتید عهد برای مطالعه در تعطیلات
پیشنهاد اول؛ به‌قلمِ دکتر #تقی‌زادهundefinedپیرمرد و دریاداستانی ساده و دلپذیر است و حکایت می‌کند از شیوه‌ای که در جهان ما حماسه معتبر است؛ کسی که بی‌محابا پیگیر بخت خویش است، همان کس حماسه می‌آفریند. پیرمرد و دریا، بی‌تردید یکی از مهمترین رمان‌های آمریکاست و بیان گویای آن روحی است که در آمریکا شکل گرفته و زندگی انسان از هنر، بازار و سیاست را متحول کرده است.اگر پیرمرد و دریا را می‌خوانید، به این پرسش‌ها بیندیشید: این پیرمرد به چه امیدی دل به دریا زده است؟ برای او دریا و ماهی صیدشده چیست؟ و سرانجام کار پیرمرد چگونه رقم خورده است؟
همچنین در رمان‌های آمریکایی همواره به عنصر مرکزی دریا توجه داشته باشید!
undefined@ahdschool_ir

۱۱:۲۲

thumbnail
توئی آن که میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون
فلک و زمین به اراده ات شده بی‌سکون شده با سکون
به کتابِ علمِ تو مندرج بود آن چه کانَ و ما یکون
توئی آن مصوّر ما خلق که من الظواهر و البطون
بود این عوالم کن فکان، اثر فعال تو یا علی
◇شاعر: مرحوم فؤاد کرمانی◇نقاشی: حسن‌ روح‌الأمین
ایام شهادت مولی الموحّدین، حضرت علی (علیه‌السلام) تسلیت باد.undefined
undefined️@ahdschool_ir

۱۶:۵۴

thumbnail
undefined️پیشنهاد اساتید عهد برای مطالعه در تعطیلات
پیشنهاد دوم؛ به‌قلمِ دکتر #شفاهundefinedستاره‌باز
کتاب «ستاره‌باز» اثر رومن گاری نویسنده‌ی یهودیِ فرانسوی است که ابتدا در سال 1961 در لندن و سپس در سال 1966 در فرانسه منتشر شد و اولین جلد از یک مجموعه‌ی کمدی آمریکایی را تشکیل می‌دهد که در سال 1965 با رمان «خداحافظ گری کوپر» تکمیل شد.وقایع کتاب در یک کشور خیالیِ آمریکای لاتین اتفاق می‌افتد و ظهورِ قدرتمندانه‌ی ژنرال آلمایو را توصیف می‌کند که برای رسیدن به هدفش از هیچ عملی فروگذار نمی‌کند. او دشمن سرسخت آمریکا است و آن را شیطانی می‌داند. این رمان در سال 1960 در بولیوی نوشته شد، جایی که نویسنده در آن زمان به عنوان افسر دیپلماتیک مشغول به کار بود (گری سِمَت کنسولگری را در سفارت فرانسه داشت).داستان با ورود یک کشیش مشهور آمریکایی و گروهی از آکروبات‌ها به یکی از کشورهای آمریکای جنوبی آغاز می‌شود. پس از آن، شورشی در جمهوری نوپایی که اخیراً توسط کودتا سرنگون شده بود، آغاز می‌شود. آلمایوی دیکتاتور، به دلایلی که فقط خودش می‌داند، تصمیم می‌گیرد کاروان بازدیدکنندگان از جمله مادر و همراهانش را تیرباران کند. داستان به‌نوعی جست‌و‌جوی خویشتن توسط کشیش آمریکایی است. کتاب آشکارا اشاراتی به فاوست گوته دارد.این رمانی است در مورد روح آمریکا و ناتوانی دشمنان آمریکا در شناخت آن. آخرین جمله‌ی این رمان چنین است: «و صدای ویولون یک یهودی غمگین به گوش می‌رسید».
undefined️@ahdschool_ir

۱۴:۴۷

مدرسه عهد؛ دوره آموزشی تشکیلاتی مؤسسه علم و سیاست اشراق
undefined undefined️پیشنهاد اساتید عهد برای مطالعه در تعطیلات پیشنهاد دوم؛ به‌قلمِ دکتر #شفاه undefinedستاره‌باز کتاب «ستاره‌باز» اثر رومن گاری نویسنده‌ی یهودیِ فرانسوی است که ابتدا در سال 1961 در لندن و سپس در سال 1966 در فرانسه منتشر شد و اولین جلد از یک مجموعه‌ی کمدی آمریکایی را تشکیل می‌دهد که در سال 1965 با رمان «خداحافظ گری کوپر» تکمیل شد. وقایع کتاب در یک کشور خیالیِ آمریکای لاتین اتفاق می‌افتد و ظهورِ قدرتمندانه‌ی ژنرال آلمایو را توصیف می‌کند که برای رسیدن به هدفش از هیچ عملی فروگذار نمی‌کند. او دشمن سرسخت آمریکا است و آن را شیطانی می‌داند. این رمان در سال 1960 در بولیوی نوشته شد، جایی که نویسنده در آن زمان به عنوان افسر دیپلماتیک مشغول به کار بود (گری سِمَت کنسولگری را در سفارت فرانسه داشت). داستان با ورود یک کشیش مشهور آمریکایی و گروهی از آکروبات‌ها به یکی از کشورهای آمریکای جنوبی آغاز می‌شود. پس از آن، شورشی در جمهوری نوپایی که اخیراً توسط کودتا سرنگون شده بود، آغاز می‌شود. آلمایوی دیکتاتور، به دلایلی که فقط خودش می‌داند، تصمیم می‌گیرد کاروان بازدیدکنندگان از جمله مادر و همراهانش را تیرباران کند. داستان به‌نوعی جست‌و‌جوی خویشتن توسط کشیش آمریکایی است. کتاب آشکارا اشاراتی به فاوست گوته دارد. این رمانی است در مورد روح آمریکا و ناتوانی دشمنان آمریکا در شناخت آن. آخرین جمله‌ی این رمان چنین است: «و صدای ویولون یک یهودی غمگین به گوش می‌رسید». undefined️@ahdschool_ir
رومن گاری (با نام اصلی رومن کاتسف) کارگردان و نویسنده‌ای اصالتاً روس است که در ۱۴ سالگی به‌طور غیرقانونی به نیس فرانسه می‌رود و در جنگ جهانی دوم خلبان هواپیماهای جنگی در ارتش آزاد فرانسه می‌شود و بعد از جنگ به‌عنوان دیپلمات در دستگاه وزارت خارجه فرانسه خدمت می‌کند.رومن گاری تنها نویسنده‌ای است که برخلاف قوانین دوبار جایزه ادبی گنکور فرانسه را برده است. او عاشق آمریکا است و چه بسا آن‌ را سرزمین موعود می‌داند. تصویر او از آمریکا آموزنده و تأمل‌برانگیز است و این تصویر دست کم در دو رمان «خداحافظ گری کوپر» و «ستاره‌باز» قابل پیگیری است.
undefined️@ahdschool_ir

۱۵:۰۰

thumbnail
اگر #عهدی در کار نباشد، چیزها در بی‌سرانجامی ِ خود رها می‌شوند. بی‌سرانجامی، هر آغازی را بی‌معنا می‌کند. آغاز کجاست؟ آغاز، شروعی برای کنار هم آمدنِ چیزها نیست. یک دستگاه تولید انبوه، آغازی لازم ندارد! چطور لازم باشد که برای تکررِ بی‌روح چیزهایی که پیوند خاصی باهم ندارند، آغازی در نظر گرفت؟ بی‌سرانجامی، آغاز را بی‌معنا می‌کند. آغاز، آن‌جاست که طرحی از سرانجام افکنده می‌شود. آغاز، بلایی سرِ #زمان می‌آورد! زمان چیست؟ آیا گذشتنِ آن از پیِ آن است؟ لحظه‌ی قبلی چه ارتباطی به لحظه‌ی بعدی دارد؟ روز بعدی، هفته‌ی بعدی، سالِ بعدی. سالِ بعدی چه ارتباطی به سالِ قبلی دارد؟ ممکن است زمانی بیاید که لحظه‌ی بعدی امتدادی بی‌معنا از لحظه قبلی نباشد و بلکه در عین تازگی، ادامه‌ای برای آن باشد؟ با وجودِ این ادامه است که آن‌چنان پیوستگی‌ای به دست می‌آید که زمان اساساً قابل‌اشاره می‌شود! زمان، آن‌جا هویتی حقیقی پیدا می‌کند که صرفاً آغوشی برای تکثر ِ چیزها نباشد، بلکه آغاز و انجامی داشته باشد. چگونه می‌تواند آغاز و انجامی داشته باشد؟زمان آنگاه آغاز و انجام می‌یابد که #عهدی در کار آید! تصادفی نیست اگر می‌گویند عهد "بسته می‌شود" یا "نگه‌ داشته می‌شود". بستن و نگه‌داشتن چگونه کاری است؟
عهد بسته می‌شود و نگه‌داشتنی‌ست و به‌محضِ رهاشدن، آغاز از آغاز بودنِ خود انصراف می‌دهد! در بی‌معنایی فرو می‌رود! تا جایی که کم‌کم آغاز‌کردن بی‌معنا می‌شود. این‌چنین تازگیِ چیزها از بین می‌رود!
چگونه وقتی که لحظه‌ها هم #تازگی ندارند از آن حیث که آغازی برای کاری نیستند و هم #ماجرا ندارند از این نظر که ادامه‌ای برای پیگیری ِ داستانِ لحظه‌های قبل نیستند، انسان زمان را تاب بیاورد؟ وقتی عهد به سستی می‌رود، انسان نسبت حقیقی ِ خود را با زمان و زمانه‌ از دست می‌دهد. هم تازگیِ لحظه را از دست می‌دهد، هم ماجرای آن را. به عبارتی، بی‌سرنوشت می‌شود.
undefined️@ahdschool_ir

۱۹:۳۷

thumbnail
undefined️پیشنهاد اساتید عهد برای مطالعه در تعطیلات
پیشنهاد سوم؛ به‌قلمِ دکتر #متولیundefined«ترجمان الاشواق» اثر محیی‌الدین ابن‌عربی
ابن‌عربی چنان‌که خود گفته، در مکه و در مجلس درس شیخ مکین‌الدین ابوشجاع اصفهانی، دختر شیخ به نام «نظام» را ملاقات می‌کند. زیبایی «نظام» سخت در شیخ اثر کرده و دلباختۀ او شده و این دلباختگی، الهام‌بخش او در سرودن اشعاری عاشقانه شده است. او مجموعۀ این اشعار را با عنوان «ترجمان الاشواق» تدوین کرده است.
ابن‌عربی که از ۳۸سالگی عاشق نظام شده و تا پنجاه‌سالگی به تدوین این اشعار مشغول بوده، معشوقه‌اش را این‌گونه وصف می‌کند:
نَظَمَتْ نِظامَ الشّمْل فَهی نِظامُناعَرَبیّةٌ عَجمآءُ تُلْهِی العارِفا
ترجمۀ فارسی بیت: «نظم نو در جهان ماست نظام / ناظم داستان ماست نظام نسبش پارسی‌زبان تازی / هر چه عارف، طفیل این بشرند»
ابن‌عربی در این اثر به‌وضوح و بدون هیچ پوشیدگی، در وصف شمایل آن دختر اشعاری سروده است. یک نمونه از این ابیات چنین است:
به چشمی می‌کُشد وانگه به حرفی زنده می‌داردلبش آن می‌کند با ما که آذر با دم عیسیدو ساق ترد سیمینش تغزل‌های تورات‌اندکه خود بر خلق می‌خوانم بلندآواز چون موسی
ابن‌عربی به‌خاطر همین ابیات عاشقانه، با اتهامات و انتقادات سختی مواجه شد. برخی فقیهانِ شهر بر او خرده گرفتند که در این کتاب، نظر او به زیبایی‌های ظاهری و شهوانی است. از این‌رو، ابن‌عربی به خواهش دوستش، بدر بن‌عبداللّه حبشی، به شرح عرفانی کتاب پرداخت و آن را «ذخائرالاعلاق» نامید.
می‌دانیم که ابن‌عربی بزرگ‌ترین شخصیت عرفان نظری در تاریخ جهان اسلام است و امام خمینی همواره ارادت ویژه‌ای به او داشت (حتی بیش از جناب ملاصدرا)؛ تا آن‌جا که برای دعوت گورباچوف به اسلام، شخصیت و آثار ابن‌عربی را معرفی کرد.
پرسش اینجاست که چگونه سالک عارف، در مرحله‌ای از سلوک خود، گرفتار چنین عشق دشواری می‌شود و ظاهراً چنین عشقی شرط عبور از نفسانیات و زهد اوست. او اگرچه تفسیر عرفانی اشعارش را می‌نویسد، اما روشن است که دچار عشقی زمینی بوده است.ما چنین تجربه‌ای را در عارفان بزرگی چون حافظ و سعدی داریم و همواره این پرسش مطرح بوده که چگونه عشق زمینی، که مملو از شهوات و تعلقات دنیوی است، راهی نافذ به عرفان و شناخت حق می‌شود.برای پیگیری این پرسش، ذهن و دل خود را از مشهورات ملال‌آور و مرسومی که به دنبال توجیه مسئله هستند، رها کنید. در دعوت به زندگی و تعلقات، چه سرّی نهفته است که راهی به نقیض خود دارد؟اگر عمری بود، در ترم دوم «عهد»، دربارۀ عشق تحقیق خواهیم کرد.
پیشنهاد می‌کنم کتاب صوتی این اثر را که توسط انتشارات مولی به صورت منظوم ترجمه شده است:https://taaghche.com/audiobook/130562/ترجمان-الاشواق
undefined@ahdschool_ir

۲۱:۱۷