مستند "آقای معلم"
در این مستند کوتاه، سیر منظم فعالیت های گسترده ی شهید عالی مقام، دکتر محمد جواد باهنر را مشاهده میکنیم؛ فردی که در شرایط قبل از انقلاب، وقتی روحانیت و تعلیمات اسلامی در مدارس کمرنگ شده و تنها محتوای اموزشی مد نظر پهلوی در مدارس، ترویج افکار میهن دوستی و شاه پرستی است، وارد دستگاه آموزش و پرورش پهلوی می شود چراکه معتقد است تغییر یک کشور با تغییر افکار افراد جامعه ممکن است و غالب این امر با فعالیت در آموزش و پرورش قابل تحقق است.
شهید دکتر محمد جواد باهنر ، موسس تألیف کتب درسی با رویکرد اسلامی در زمان قبل از انقلاب است و پایه گذار امور تربیتی به همکاری شهید رجایی در زمان بعد از انقلاب.
پس از انتخاب شهید رجایی به عنوان رئیس جمهور، شهیدباهنر، در سمت نخست وزیری به ادامه ی سازندگی می پردازد.این شهید در هر سمتی، از تریبون چند هزار نفری آموزش و پرورش غافل نمی شود و سرانجام در حادثه ی بمب گذاری دفتر نخست وزیری به درجه رفیع شهادت نائل می شود.
لینک مشاهده ی مستند "آقای معلم " telewebion.com/episode/2521184
#سینمای_تعلیموتربیت#سینما_مدرسه_است@Nazammabahes
در این مستند کوتاه، سیر منظم فعالیت های گسترده ی شهید عالی مقام، دکتر محمد جواد باهنر را مشاهده میکنیم؛ فردی که در شرایط قبل از انقلاب، وقتی روحانیت و تعلیمات اسلامی در مدارس کمرنگ شده و تنها محتوای اموزشی مد نظر پهلوی در مدارس، ترویج افکار میهن دوستی و شاه پرستی است، وارد دستگاه آموزش و پرورش پهلوی می شود چراکه معتقد است تغییر یک کشور با تغییر افکار افراد جامعه ممکن است و غالب این امر با فعالیت در آموزش و پرورش قابل تحقق است.
شهید دکتر محمد جواد باهنر ، موسس تألیف کتب درسی با رویکرد اسلامی در زمان قبل از انقلاب است و پایه گذار امور تربیتی به همکاری شهید رجایی در زمان بعد از انقلاب.
پس از انتخاب شهید رجایی به عنوان رئیس جمهور، شهیدباهنر، در سمت نخست وزیری به ادامه ی سازندگی می پردازد.این شهید در هر سمتی، از تریبون چند هزار نفری آموزش و پرورش غافل نمی شود و سرانجام در حادثه ی بمب گذاری دفتر نخست وزیری به درجه رفیع شهادت نائل می شود.
لینک مشاهده ی مستند "آقای معلم " telewebion.com/episode/2521184
#سینمای_تعلیموتربیت#سینما_مدرسه_است@Nazammabahes
۱۳:۴۸
آموزش در دام آزمون
دکتر رضا امیدی در کانال سیاست گذاری اجتماعی نوشت:
در سالهای اخیر نزدیک به ۱.۵ میلیون نفر در آزمون ورودی دانشگاه شرکت میکنند. اما در بالاترین برآوردها، کنکور مسئلۀ ۲۰-۱۰ درصد این دانشآموزان است. برای بسیاری از دانشآموزان، ثبتنام در کنکور به جزیی از فرایند فارغالتحصیلی از دبیرستان تبدیل شده است وگرنه شواهد مختلف حتی در کلانشهرها حکایت از آن دارد که بیشتر دانشآموزان سال آخر متوسطه اساساً درگیر کنکور نیستند. بهرغم این، آموزشوپرورش سرنوشت تمام ۱۶.۵ میلیون دانشآموز کشور را به کنکور گره زده، در تمام مقاطع و پایههای تحصیلی «آزمون» اصالت بیشتری از «آموزش» یافته است. آموزشوپرورش باید بداند که کنکور ربطی به این وزارتخانه ندارد و نباید مدام سیاستهای خود را با آن منطبق میکند. میبینیم که در سالهای اخیر تحت عنوان «تأثیر معدل» و «تأثیر سوابق تحصیلی» آزمون کنکور در قالب امتحانات نهایی به کل مقطع متوسطۀ دوم هم کشیده شده است. هم کنکور و هم آزمونهای نهایی چند سالۀ اخیر موجب شده تا برخی درسهایی که ضرایب پایینتری دارند و اتفاقاً با اهداف عمومی آموزش مرتبطاند عملاً از چرخۀ آموزش حذف شوند.
آزمون بهعنوان ابزاری برای ارزیابی میزان یادگیری دانشآموزان هرچند در دورهای تنها ابزار بود و در نظامهای آموزشی رسوخ یافته بود، اما امروزه الگوهای متفاوتی برای ارزیابی سطح یادگیری وجود دارد. برای مثال در تحولات این حوزه از آزمونهای مبتنیبر «سؤال و پاسخهای مشابه» به «سؤال و پاسخهای متفاوت» گذر شده است. یا امروزه در برخی نظامهای آموزشی از «آزمونهای بازِ زماندار، نه محدود به جلسۀ امتحان» استفاده میشود. حتی در ارزیابی خود آزمون از «بررسی جمعی پاسخها در گروه همسالان» استفاده میشود چراکه «یادگیری بهمثابه یک تمرین جمعی» دانسته میشود. این یک گزارۀ غالب است که فیلسوفانی چون والزر و سندل بر آن تأکید دارند: آموزش موهبتی جمعی است که «موهبتبودن» آن در «جمعیبودن» آن است.
در این شیوههای جدید معلم بهعنوان بازیگرِ تغییر، نقش تسهیلگر در جریان یادگیری جمعی دانشآموزان را ایفا میکند و در این راستا خود روابط کاری بین معلمان نیز دیگرگون میشود و معلمان از طریق ارزیابی یکدیگر به ارتقای مهارتهای خود کمک میکنند. آموزش یک ماهیت جمعی پیدا میکند و معلم در ترسیم مسیر یادگیری دانشآموز به او کمک میکند. امروزه تنوع منابع سرشار از اطلاعات و دانش فرصتی را در اختیار نظامهای آموزشی قرار داده تا تواناییهای تحلیلی و تجربی و چگونگی استفاده از منابع را یاد دهند. بهعبارتی، هدف آموزش کمک به دانشآموزان برای ارتقای خلاقیت، تخیل، نقد، و روش علمی انجام کارها است، اما آموزش مبتنیبر آزمون این فرصتها را در طول فرآیند یادگیری سلب میکند.
آموزشوپرورش میتواند بهعنوان پایلوت در مناطق آموزشی که تراکم دانشآموزی پایینتری دارند بهتدریج آزمون را کاهش دهد. برای مثال در مقطع متوسطۀ اول که ۱۴ عنوان درسی دارد، نیازی نیست که دانشآموزان همۀ ۱۴ درس را آزمون دهند. میتوان یک هفته پیش از آزمون ۴-۵ درس اجباری و ۲-۳ درس را با انتخاب دانشآموزان برای آزمون اعلام کرد. میتوان برخی درسها را چه در مقطع متوسطۀ اول و چه در مقطع متوسطۀ دوم با هم ادغام کرد، بدون اینکه از ساعات آموزشی کاست. امروزه در برخی کشورها توصیه میشود که حتی نیازی نیست همۀ دانشآموزان در آزمونها شرکت کنند و میتوان با روشهای علمی نمونهای از کل دانشآموزان مناطق را در درسهایی مشخص مورد ارزیابی قرار داد. مهم این است که نظام آموزشی، آموزش باکیفیت را برای همگان تأمین کند یعنی کیفیت آموزشی و عدالت آموزشی را مدنظر داشته باشد. از این طریق، بهجای ارزیابی دانشآموزان این نظام آموزشی است که ارزیابی میشود. به تعبیر ساموئل آبرامز؛ از پژوهشگران و سیاستگذاران آموزشی در دانشگاه کلمبیا، ما باید راههایی برای بازگشت از «آزمون» به «آموزش» بیابیم. @Nezammabahes
دکتر رضا امیدی در کانال سیاست گذاری اجتماعی نوشت:
در سالهای اخیر نزدیک به ۱.۵ میلیون نفر در آزمون ورودی دانشگاه شرکت میکنند. اما در بالاترین برآوردها، کنکور مسئلۀ ۲۰-۱۰ درصد این دانشآموزان است. برای بسیاری از دانشآموزان، ثبتنام در کنکور به جزیی از فرایند فارغالتحصیلی از دبیرستان تبدیل شده است وگرنه شواهد مختلف حتی در کلانشهرها حکایت از آن دارد که بیشتر دانشآموزان سال آخر متوسطه اساساً درگیر کنکور نیستند. بهرغم این، آموزشوپرورش سرنوشت تمام ۱۶.۵ میلیون دانشآموز کشور را به کنکور گره زده، در تمام مقاطع و پایههای تحصیلی «آزمون» اصالت بیشتری از «آموزش» یافته است. آموزشوپرورش باید بداند که کنکور ربطی به این وزارتخانه ندارد و نباید مدام سیاستهای خود را با آن منطبق میکند. میبینیم که در سالهای اخیر تحت عنوان «تأثیر معدل» و «تأثیر سوابق تحصیلی» آزمون کنکور در قالب امتحانات نهایی به کل مقطع متوسطۀ دوم هم کشیده شده است. هم کنکور و هم آزمونهای نهایی چند سالۀ اخیر موجب شده تا برخی درسهایی که ضرایب پایینتری دارند و اتفاقاً با اهداف عمومی آموزش مرتبطاند عملاً از چرخۀ آموزش حذف شوند.
آزمون بهعنوان ابزاری برای ارزیابی میزان یادگیری دانشآموزان هرچند در دورهای تنها ابزار بود و در نظامهای آموزشی رسوخ یافته بود، اما امروزه الگوهای متفاوتی برای ارزیابی سطح یادگیری وجود دارد. برای مثال در تحولات این حوزه از آزمونهای مبتنیبر «سؤال و پاسخهای مشابه» به «سؤال و پاسخهای متفاوت» گذر شده است. یا امروزه در برخی نظامهای آموزشی از «آزمونهای بازِ زماندار، نه محدود به جلسۀ امتحان» استفاده میشود. حتی در ارزیابی خود آزمون از «بررسی جمعی پاسخها در گروه همسالان» استفاده میشود چراکه «یادگیری بهمثابه یک تمرین جمعی» دانسته میشود. این یک گزارۀ غالب است که فیلسوفانی چون والزر و سندل بر آن تأکید دارند: آموزش موهبتی جمعی است که «موهبتبودن» آن در «جمعیبودن» آن است.
در این شیوههای جدید معلم بهعنوان بازیگرِ تغییر، نقش تسهیلگر در جریان یادگیری جمعی دانشآموزان را ایفا میکند و در این راستا خود روابط کاری بین معلمان نیز دیگرگون میشود و معلمان از طریق ارزیابی یکدیگر به ارتقای مهارتهای خود کمک میکنند. آموزش یک ماهیت جمعی پیدا میکند و معلم در ترسیم مسیر یادگیری دانشآموز به او کمک میکند. امروزه تنوع منابع سرشار از اطلاعات و دانش فرصتی را در اختیار نظامهای آموزشی قرار داده تا تواناییهای تحلیلی و تجربی و چگونگی استفاده از منابع را یاد دهند. بهعبارتی، هدف آموزش کمک به دانشآموزان برای ارتقای خلاقیت، تخیل، نقد، و روش علمی انجام کارها است، اما آموزش مبتنیبر آزمون این فرصتها را در طول فرآیند یادگیری سلب میکند.
آموزشوپرورش میتواند بهعنوان پایلوت در مناطق آموزشی که تراکم دانشآموزی پایینتری دارند بهتدریج آزمون را کاهش دهد. برای مثال در مقطع متوسطۀ اول که ۱۴ عنوان درسی دارد، نیازی نیست که دانشآموزان همۀ ۱۴ درس را آزمون دهند. میتوان یک هفته پیش از آزمون ۴-۵ درس اجباری و ۲-۳ درس را با انتخاب دانشآموزان برای آزمون اعلام کرد. میتوان برخی درسها را چه در مقطع متوسطۀ اول و چه در مقطع متوسطۀ دوم با هم ادغام کرد، بدون اینکه از ساعات آموزشی کاست. امروزه در برخی کشورها توصیه میشود که حتی نیازی نیست همۀ دانشآموزان در آزمونها شرکت کنند و میتوان با روشهای علمی نمونهای از کل دانشآموزان مناطق را در درسهایی مشخص مورد ارزیابی قرار داد. مهم این است که نظام آموزشی، آموزش باکیفیت را برای همگان تأمین کند یعنی کیفیت آموزشی و عدالت آموزشی را مدنظر داشته باشد. از این طریق، بهجای ارزیابی دانشآموزان این نظام آموزشی است که ارزیابی میشود. به تعبیر ساموئل آبرامز؛ از پژوهشگران و سیاستگذاران آموزشی در دانشگاه کلمبیا، ما باید راههایی برای بازگشت از «آزمون» به «آموزش» بیابیم. @Nezammabahes
۱۰:۱۰
۹:۲۳
۱۷:۴۲
۱۹:۱۴
۷:۳۶
۹:۱۴
۶:۵۱
۱۳:۴۱
به مناسبت هفته ملی کودک؛ به بهانه سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک
دکتر مجتبی همتی فر در کانال شفاجو نوشت:
۱- در حقوق و نهادهای حقوقی بینالمللی و به تبع آن ایران، «کودکی» مرز بزرگسالی است و از همین رو ملاک کودکانگاری را ۱۸ سالگی در نظر گرفتهاند. گویی کودک کسی است که تکالیف بزرگسالانه ندارد و در عین حال آزادی بزرگسالان را . از این رو مرز +۱۸ توأمان دو نکته را متذکر میشود: ۱- مثل یک بزرگسال تکلیف قانونی داری و باید در قبال آن پاسخگو باشی؛ ۲- آزاد هستی که رفتارهای «بزرگسالی» را بدون محدودیت انتخاب کنی [البته در فرهنگ غربی که با عبور از ۱۸ سالگی، چراغ قرمز آزادی جنسی و مشروبات و مخدرات و ... سبز میشود]. در همین راستا است که در ردهبندی سنی محصولات چندرسانهای، حد سنی زیر ۱۸ سال نه به معنای غیراخلاقی بودن و عدم مشروعیت تربیتی و اخلاقی، بلکه به معنای محدودیت سنی کودکانه است؛ لذا با ورود به حد بزرگسالی، این محدودیتها هم برداشته میشود؛ به دنیای آزاد بزرگسالی خوش آمدید!۲- هفته ملی کودک آیینی است در توجه دادن به اهمیت کودکان و کودکی. هر چند اصل آن تقلیدی است و در امتداد غفلت تاریخی غرب از کودک و کودکی. منتها امروز این موضوع فراگیر شده است و بهانهای است که بزرگترها یادشان بیاید که «کودکی هم مهم است».برای ما کودکی دوره ایجاد زیرسازها و اساسهای شخصیتی و هویتی است، هر چند تربیت در این دوره تمام نمیشود. به تعبیری اهمیت کودکی در مقابل بیاهمیتی نوجوانی نباید فهم شود؛ «نوجوانی خوب» حاصل «کودکی خوب» است. پس به همه دورهها باید توجه کرد، به کودکی کمی بیشتر.۳- در کشور ما، تربیت پیش از مدرسه سالهای سال مورد غفلت بود و توجه به آن غالباً به «پیشدبستانی» و آماده شدن برای مدرسه محدود میشد. به عبارتی به جای نگرش اصیل به «تربیت اوان کودکی» و اقتضائات خاص آن، آن را طفیلی دوره دبستان میدانستند و از همین رو چونان ضمیمه دوره ابتدایی و بخشی از آن و با همان قواعد و سبک مدیریت و راهبری میگردید. تمرکز بر انضباط و فعالیتهای قلم و کاغذی و الفبا و علوممحور باعث غفلت از روح «بازیمحوری» و «آزادی سرورگونه» این دوره رشدی - تربیتی شده بود.۴- در اسناد تحولی آموزش و پرورش و به ویژه سیاستهای کلی که رهبری برای تحول در نظام آموزشی کشور ابلاغ کردند، با رویکردی جدید، توجه به «اوان کودکی» به عنوان یک مرحله مهم از تحولآفرینی تربیتی مورد توجه قرار گرفت. گرچه بیتفاوتی قریب به ده ساله نسبت به این موضوع جای تأسف دارد، اما با تذکر و تأکید مجدد رهبری در سال ۱۳۹۹، اهمیت اوان کودکی و این مرحله از رشد و تربیت مورد توجه قرار گرفت. حاصل اینکه «سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک» در اواخر سال ۱۳۹۹ تأسیس شد و اکنون یکی از نهادهای نوپا و البته راهبردی نظام تعلیم و تربیت کشور است.۵- گرچه سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک نوپاست و در اول مسیر تکوین فعالیت خود قرار دارد، منتها با تلاش تیم و خانواده بزرگ همکاران ستادی و مردمی، توانسته نشان دهد که شکلگیریاش چه خلأهای مهمی را پر میکند و در عین حال، پرچم اوان کودکی را بلند کند که ضمن اصلاح و تکمیل انگاره «پیشدبستانی» به اوان کودکی، «تربیت اوان کودکی» با مختصات خاصش معنا یابد و انگارههای رایج به این دوره سنی را تغییر دهد.۶- قاعدتاً دنیای کودکی بعد از شکلگیری سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک، متفاوت از قبل آن است. چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید. «اوان کودکی» و معنای متولی خودش را دارد؛ نباید آن را تقلیل داد و به «پیشدبستانی» و «پیشامدرسه» فروکاسته شود. هفته ملی کودک فرصت ویژهای برای یادآوری و تأکید این پیام و رویکرد است. با هم تکرار کنیم...
@Nezammabahes
دکتر مجتبی همتی فر در کانال شفاجو نوشت:
۱- در حقوق و نهادهای حقوقی بینالمللی و به تبع آن ایران، «کودکی» مرز بزرگسالی است و از همین رو ملاک کودکانگاری را ۱۸ سالگی در نظر گرفتهاند. گویی کودک کسی است که تکالیف بزرگسالانه ندارد و در عین حال آزادی بزرگسالان را . از این رو مرز +۱۸ توأمان دو نکته را متذکر میشود: ۱- مثل یک بزرگسال تکلیف قانونی داری و باید در قبال آن پاسخگو باشی؛ ۲- آزاد هستی که رفتارهای «بزرگسالی» را بدون محدودیت انتخاب کنی [البته در فرهنگ غربی که با عبور از ۱۸ سالگی، چراغ قرمز آزادی جنسی و مشروبات و مخدرات و ... سبز میشود]. در همین راستا است که در ردهبندی سنی محصولات چندرسانهای، حد سنی زیر ۱۸ سال نه به معنای غیراخلاقی بودن و عدم مشروعیت تربیتی و اخلاقی، بلکه به معنای محدودیت سنی کودکانه است؛ لذا با ورود به حد بزرگسالی، این محدودیتها هم برداشته میشود؛ به دنیای آزاد بزرگسالی خوش آمدید!۲- هفته ملی کودک آیینی است در توجه دادن به اهمیت کودکان و کودکی. هر چند اصل آن تقلیدی است و در امتداد غفلت تاریخی غرب از کودک و کودکی. منتها امروز این موضوع فراگیر شده است و بهانهای است که بزرگترها یادشان بیاید که «کودکی هم مهم است».برای ما کودکی دوره ایجاد زیرسازها و اساسهای شخصیتی و هویتی است، هر چند تربیت در این دوره تمام نمیشود. به تعبیری اهمیت کودکی در مقابل بیاهمیتی نوجوانی نباید فهم شود؛ «نوجوانی خوب» حاصل «کودکی خوب» است. پس به همه دورهها باید توجه کرد، به کودکی کمی بیشتر.۳- در کشور ما، تربیت پیش از مدرسه سالهای سال مورد غفلت بود و توجه به آن غالباً به «پیشدبستانی» و آماده شدن برای مدرسه محدود میشد. به عبارتی به جای نگرش اصیل به «تربیت اوان کودکی» و اقتضائات خاص آن، آن را طفیلی دوره دبستان میدانستند و از همین رو چونان ضمیمه دوره ابتدایی و بخشی از آن و با همان قواعد و سبک مدیریت و راهبری میگردید. تمرکز بر انضباط و فعالیتهای قلم و کاغذی و الفبا و علوممحور باعث غفلت از روح «بازیمحوری» و «آزادی سرورگونه» این دوره رشدی - تربیتی شده بود.۴- در اسناد تحولی آموزش و پرورش و به ویژه سیاستهای کلی که رهبری برای تحول در نظام آموزشی کشور ابلاغ کردند، با رویکردی جدید، توجه به «اوان کودکی» به عنوان یک مرحله مهم از تحولآفرینی تربیتی مورد توجه قرار گرفت. گرچه بیتفاوتی قریب به ده ساله نسبت به این موضوع جای تأسف دارد، اما با تذکر و تأکید مجدد رهبری در سال ۱۳۹۹، اهمیت اوان کودکی و این مرحله از رشد و تربیت مورد توجه قرار گرفت. حاصل اینکه «سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک» در اواخر سال ۱۳۹۹ تأسیس شد و اکنون یکی از نهادهای نوپا و البته راهبردی نظام تعلیم و تربیت کشور است.۵- گرچه سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک نوپاست و در اول مسیر تکوین فعالیت خود قرار دارد، منتها با تلاش تیم و خانواده بزرگ همکاران ستادی و مردمی، توانسته نشان دهد که شکلگیریاش چه خلأهای مهمی را پر میکند و در عین حال، پرچم اوان کودکی را بلند کند که ضمن اصلاح و تکمیل انگاره «پیشدبستانی» به اوان کودکی، «تربیت اوان کودکی» با مختصات خاصش معنا یابد و انگارههای رایج به این دوره سنی را تغییر دهد.۶- قاعدتاً دنیای کودکی بعد از شکلگیری سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک، متفاوت از قبل آن است. چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید. «اوان کودکی» و معنای متولی خودش را دارد؛ نباید آن را تقلیل داد و به «پیشدبستانی» و «پیشامدرسه» فروکاسته شود. هفته ملی کودک فرصت ویژهای برای یادآوری و تأکید این پیام و رویکرد است. با هم تکرار کنیم...
@Nezammabahes
۴:۱۳
۴:۲۶
۱۹:۰۸
بازارسال شده از ایران فردا ؛رسانه مرکز بسیج فرهنگیان
آغاز مشق همدلی معلمان و دانشآموزان ایرانیدر حمایت از کودکان و دانشآموزان فلسطین و لبنان
کمک مالی جهت خرید لوازم تحریر و اسباببازی برای کودکان محور مقاومت
توزیع در کمپهای آوارگان، از طریق مدرسه ایرانی مستقر در سوریه و لبنان
گروه جهادی معلمان جهادی
کمک مالی جهت خرید لوازم تحریر و اسباببازی برای کودکان محور مقاومت
توزیع در کمپهای آوارگان، از طریق مدرسه ایرانی مستقر در سوریه و لبنان
گروه جهادی معلمان جهادی
۲۲۴,۰۰۰,۰۰۰ ریال
از ۵۰۰,۰۰۰,۰۰۰ ریال
۴۴%
تامین شده
مهلت تمام شد
جزئیات
۲۰:۱۹
بازارسال شده از تداوم نظام مباحث
۸:۵۳
۱۴:۱۷
۱۴:۳۰
بازارسال شده از پایگاه خبری تشکیلاتی بُعثنا
1_15248571968.pdf
۷۱۱.۷۵ کیلوبایت
#بخوانید | نقدنامهای بر افزایش سقف سنی ورود به دانشگاه فرهنگیان به ۳۰ سال
️در این نقدنامه به تحلیل و بررسی دلایل مخالف تغییر سقف سنی ورود به دانشگاه فرهنگیان پرداخته شده است. همچنین به دیدگاه موافقان این تصمیم نیز پرداخته شده است. آیا این تصمیم میتواند تاثیرات منفی بر کیفیت آموزش و تربیت معلمان داشته باشد؟ با خواندن این نقد نامه، نظرات مختلف و ابعاد مختلف این تغییر را بررسی کنید.
نگارنده: حدیث خسروبیگی، معاونت #سیاستورزی دانشگاه فرهنگیان #حضرت_زینب_کبری_مرکزی
تاریخ انتشار: پاییز ۱۴۰۳
معاونت #سیاستورزی مرکز بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
@boesna_news
️در این نقدنامه به تحلیل و بررسی دلایل مخالف تغییر سقف سنی ورود به دانشگاه فرهنگیان پرداخته شده است. همچنین به دیدگاه موافقان این تصمیم نیز پرداخته شده است. آیا این تصمیم میتواند تاثیرات منفی بر کیفیت آموزش و تربیت معلمان داشته باشد؟ با خواندن این نقد نامه، نظرات مختلف و ابعاد مختلف این تغییر را بررسی کنید.
نگارنده: حدیث خسروبیگی، معاونت #سیاستورزی دانشگاه فرهنگیان #حضرت_زینب_کبری_مرکزی
تاریخ انتشار: پاییز ۱۴۰۳
معاونت #سیاستورزی مرکز بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
@boesna_news
۸:۰۶
توجهحلقه مطالعاتی کتاب《قدرت آموزش در نبرد با نابرابری》عضو می پذیرد.
در معرفی این کتاب میخوانیم:“نابرابری” یک انتخاب سیاسی است، نه یک امر اجتنابناپذیر! امروزه این اتفاق نظر وجود دارد که انواع نابرابریها قابل اجتناباند و میتوان گامهای مؤثری برای کاهش آنها بر داشت. در این میان “آموزش” میتواند با هموارسازی زمین بازی به رفع شکافهای فزاینده کمک کند؛ ولی در اکثر کشورهای جهان و از جمله ایران، نه تنها چنین نبوده بلکه به عاملی برای تشدید نابرابری نیز تبدیل شده است.کتاب حاضر که ترجمۀ گزارش۲۰۱۹مؤسسۀ آکسفام است، با نگاهی به جامعۀ ایران، از سه زاویه به این موضوع میپردازد: وضعیت کنونی نابرابری در آموزش عمومی چگونه است؟ چرا باید به دنبال آموزش برابر و باکیفیت بود؟ و برای تحقق آن چه باید کرد؟
مطالعه این کتاب بصورت مجازی و زیر نظر حجت الاسلام والمسلمین #خاکی معلم و پژوهشگر اقتصاد و تعلیم و تربیت صورت میگیرد.
🟠جهت شرکت در حلقه مطالعاتی رزومه و مشخصات خود(نام و نام خانوادگی،شهر محل زندگی،تاریخ تولد،مدرک تحصیلی،زمینه مطالعاتی و کتب مطالعه شده مرتبط،سابقه کار تشکیلاتی و حضور در دوره ها ) را به آیدی @mz_20279 در پیامرسان بله ارسال فرمایید.
️ظرفیت محدود است.
قرارگاه عدالت و اقتصاد بسیج فرهنگیان وزارت آموزش و پرورش
@Nezammabahes
در معرفی این کتاب میخوانیم:“نابرابری” یک انتخاب سیاسی است، نه یک امر اجتنابناپذیر! امروزه این اتفاق نظر وجود دارد که انواع نابرابریها قابل اجتناباند و میتوان گامهای مؤثری برای کاهش آنها بر داشت. در این میان “آموزش” میتواند با هموارسازی زمین بازی به رفع شکافهای فزاینده کمک کند؛ ولی در اکثر کشورهای جهان و از جمله ایران، نه تنها چنین نبوده بلکه به عاملی برای تشدید نابرابری نیز تبدیل شده است.کتاب حاضر که ترجمۀ گزارش۲۰۱۹مؤسسۀ آکسفام است، با نگاهی به جامعۀ ایران، از سه زاویه به این موضوع میپردازد: وضعیت کنونی نابرابری در آموزش عمومی چگونه است؟ چرا باید به دنبال آموزش برابر و باکیفیت بود؟ و برای تحقق آن چه باید کرد؟
مطالعه این کتاب بصورت مجازی و زیر نظر حجت الاسلام والمسلمین #خاکی معلم و پژوهشگر اقتصاد و تعلیم و تربیت صورت میگیرد.
🟠جهت شرکت در حلقه مطالعاتی رزومه و مشخصات خود(نام و نام خانوادگی،شهر محل زندگی،تاریخ تولد،مدرک تحصیلی،زمینه مطالعاتی و کتب مطالعه شده مرتبط،سابقه کار تشکیلاتی و حضور در دوره ها ) را به آیدی @mz_20279 در پیامرسان بله ارسال فرمایید.
️ظرفیت محدود است.
قرارگاه عدالت و اقتصاد بسیج فرهنگیان وزارت آموزش و پرورش
@Nezammabahes
۷:۲۲
۱۲:۳۴
تحلیلهای «نسلی» چیزی شبیه طالعبینیاند
هر جا حرفی دربارۀ جوانان و مسائل مربوط به آنها پیش بیاید، خیلی زود پای تحلیلهایی وسط میآید که اساس استدلالشان «اختلاف نسلها» است. هم بزرگترهایی که خودشان را متعلق به «نسل»های گذشته میدانند، هم جوانترهایی که عضو نسل جدیدند، برای توضیحات تفاوتهایشان با همدیگر سراغ این مفهوم میروند. اما واقعاً نسل چیست؟ آیا میشود مجموعۀ پروپیمانی از ویژگیها را به دستۀ بزرگی از آدمها چسباند، صرفاً به خاطر اینکه سال تولدشان به هم نزدیک بوده است؟
مفهوم نسل، تا قرن نوزدهم، در ساختار خویشاوندی تعریف میشد: والدین و خواهران و برادرانشان «نسل قدیم» را تشکیل میدادند و فرزندان آنها «نسل جدید» را. در طول قرن نوزدهم این مفهوم به کلِ ساختار اجتماعی تعمیم داده شد و در این عقیدۀ تازه آدمهایی که در یک بازۀ سیساله به دنیا میآمدند متعلق به یک نسل دانسته میشدند.
این تعریف مشکلات بسیاری داشت. معلوم نبود چه سالی باید نقطۀ شروع یک نسل قرار بگیرد و مشخص نبود چرا کسی که در سالِ آخر یک دورۀ سیساله به دنیا میآید، باید خصوصیات نسل قبلی را داشته باشد و کسی که یک سال پس از او به دنیا میآید، متعلق به نسل بعدی باشد. با همۀ این مشکلات، نسل مفهومی را در اختیار متفکران گذاشت که از طریق آن میتوانستند دربارۀ یکی از معماییترین پدیدههای اجتماعی صحبت کنند: تغییرات فرهنگی. چرا فرهنگ دائماً در حال تغییر است؟ شاید دلیلش این باشد که نسلی میرود و نسل دیگری جایش را میگیرد.
تا پیش از سال ۱۹۴۵، بیشتر افرادی که به نظریهپردازی پیرامون نسلهای مختلف مشغول بودند از سبکهای ادبی و هنری و گرایشهای غالب فکری در هر نسل صحبت میکردند، مثلاً تغییر از رمانتیسیسم به واقعگرایی، یا از لیبرالیسم به محافظهگرایی. گاهی هم یک واقعه مبنای ساختن یک نسل میشود، مثل جنگ ویتنام، یازده سپتامبر یا کووید.
امروزه، به دلایلی ناشناخته، معمولاً نسلها را بازههای پانزده ساله در نظر میگیرند و طوری دربارۀ آنها حرف میزنند که انگار هر نسل دیاناِی متفاوتی با دیگر نسلها دارد. ما سرخوشانه از تفاوتهای بنیادین دهه شصتیها با دهۀ هفتادیها حرف میزنیم و به این مسئله توجه نمیکنیم که تفاوت میان دهۀ شصتی و دهۀ هفتادی، تقریباً، همانقدر بامعناست که تفاوت بین متولدین برج اسد و سُنبله معنادار است. بابی دافی، نویسندۀ کتاب افسانۀ نسلها، میگوید نسلها بیفایده نیستند، اما باید آنها را در کنار دو عامل دیگر دید: رویدادهای تاریخی و اثرات چرخۀ زندگی.
یافتۀ کلی دافی این است که گروههای سنی مختلف، خیلی بیشتر از آن چیزی که در بحث از نسلها گفته میشود، به هم شبیهاند. از طرف دیگر، خیلی از اختلاف نظرها، بیش از اینکه به سن ربط داشته باشند، به شرایط اقتصادی، گرایش سیاسی، طبقه، نژاد یا جنسیت ربط دارند. تفاوتهایی که جوانان در دل آنها رشد میکنند.
لویی مناند، مورخ اجتماعی چیرهدست، میگوید مفهوم نسل، بیش از هرجا، برای توضیح فرهنگ جوانان استفاده میشود، اما «فرهنگ جوانان» را چه کسی خلق میکند؟ مسنترها. عاملیت جوانان در این حد است که میتوانند بین گوشدادن یا ندادن به یک موسیقی خاص، پوشیدن یا نپوشیدن لباسی خاص، یا شرکتکردن یا نکردن در تظاهرات یکی را انتخاب کنند. و گزینههایی که پیش روی آنها وجود دارد، هیچوقت ساختۀ خود آنها نیست. این اتفاق همانقدر که دربارۀ انقلاب جنسی در دهۀ شصت صادق است، دربارۀ «فرهنگ اینترنتی» نسل ایکس هم صادق است.
مناند میگوید ناکامی در شناخت نحوۀ شکلگیریِ تاروپودِ جامعه سبب شده است که به تحلیلهای نسلی متوسل شویم.
ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/x95009
@Nezammabahes
هر جا حرفی دربارۀ جوانان و مسائل مربوط به آنها پیش بیاید، خیلی زود پای تحلیلهایی وسط میآید که اساس استدلالشان «اختلاف نسلها» است. هم بزرگترهایی که خودشان را متعلق به «نسل»های گذشته میدانند، هم جوانترهایی که عضو نسل جدیدند، برای توضیحات تفاوتهایشان با همدیگر سراغ این مفهوم میروند. اما واقعاً نسل چیست؟ آیا میشود مجموعۀ پروپیمانی از ویژگیها را به دستۀ بزرگی از آدمها چسباند، صرفاً به خاطر اینکه سال تولدشان به هم نزدیک بوده است؟
مفهوم نسل، تا قرن نوزدهم، در ساختار خویشاوندی تعریف میشد: والدین و خواهران و برادرانشان «نسل قدیم» را تشکیل میدادند و فرزندان آنها «نسل جدید» را. در طول قرن نوزدهم این مفهوم به کلِ ساختار اجتماعی تعمیم داده شد و در این عقیدۀ تازه آدمهایی که در یک بازۀ سیساله به دنیا میآمدند متعلق به یک نسل دانسته میشدند.
این تعریف مشکلات بسیاری داشت. معلوم نبود چه سالی باید نقطۀ شروع یک نسل قرار بگیرد و مشخص نبود چرا کسی که در سالِ آخر یک دورۀ سیساله به دنیا میآید، باید خصوصیات نسل قبلی را داشته باشد و کسی که یک سال پس از او به دنیا میآید، متعلق به نسل بعدی باشد. با همۀ این مشکلات، نسل مفهومی را در اختیار متفکران گذاشت که از طریق آن میتوانستند دربارۀ یکی از معماییترین پدیدههای اجتماعی صحبت کنند: تغییرات فرهنگی. چرا فرهنگ دائماً در حال تغییر است؟ شاید دلیلش این باشد که نسلی میرود و نسل دیگری جایش را میگیرد.
تا پیش از سال ۱۹۴۵، بیشتر افرادی که به نظریهپردازی پیرامون نسلهای مختلف مشغول بودند از سبکهای ادبی و هنری و گرایشهای غالب فکری در هر نسل صحبت میکردند، مثلاً تغییر از رمانتیسیسم به واقعگرایی، یا از لیبرالیسم به محافظهگرایی. گاهی هم یک واقعه مبنای ساختن یک نسل میشود، مثل جنگ ویتنام، یازده سپتامبر یا کووید.
امروزه، به دلایلی ناشناخته، معمولاً نسلها را بازههای پانزده ساله در نظر میگیرند و طوری دربارۀ آنها حرف میزنند که انگار هر نسل دیاناِی متفاوتی با دیگر نسلها دارد. ما سرخوشانه از تفاوتهای بنیادین دهه شصتیها با دهۀ هفتادیها حرف میزنیم و به این مسئله توجه نمیکنیم که تفاوت میان دهۀ شصتی و دهۀ هفتادی، تقریباً، همانقدر بامعناست که تفاوت بین متولدین برج اسد و سُنبله معنادار است. بابی دافی، نویسندۀ کتاب افسانۀ نسلها، میگوید نسلها بیفایده نیستند، اما باید آنها را در کنار دو عامل دیگر دید: رویدادهای تاریخی و اثرات چرخۀ زندگی.
یافتۀ کلی دافی این است که گروههای سنی مختلف، خیلی بیشتر از آن چیزی که در بحث از نسلها گفته میشود، به هم شبیهاند. از طرف دیگر، خیلی از اختلاف نظرها، بیش از اینکه به سن ربط داشته باشند، به شرایط اقتصادی، گرایش سیاسی، طبقه، نژاد یا جنسیت ربط دارند. تفاوتهایی که جوانان در دل آنها رشد میکنند.
لویی مناند، مورخ اجتماعی چیرهدست، میگوید مفهوم نسل، بیش از هرجا، برای توضیح فرهنگ جوانان استفاده میشود، اما «فرهنگ جوانان» را چه کسی خلق میکند؟ مسنترها. عاملیت جوانان در این حد است که میتوانند بین گوشدادن یا ندادن به یک موسیقی خاص، پوشیدن یا نپوشیدن لباسی خاص، یا شرکتکردن یا نکردن در تظاهرات یکی را انتخاب کنند. و گزینههایی که پیش روی آنها وجود دارد، هیچوقت ساختۀ خود آنها نیست. این اتفاق همانقدر که دربارۀ انقلاب جنسی در دهۀ شصت صادق است، دربارۀ «فرهنگ اینترنتی» نسل ایکس هم صادق است.
مناند میگوید ناکامی در شناخت نحوۀ شکلگیریِ تاروپودِ جامعه سبب شده است که به تحلیلهای نسلی متوسل شویم.
ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/x95009
@Nezammabahes
۴:۲۷