عکس پروفایل هرمسه

هرمس

۱۹۶عضو
آیا محمد فاضلی ها جامعه شناس اند؟
undefinedمیثم مهدیار
undefined️اینجا در مقام قضاوت درباره اینکه آیا دانشگاه شهید بهشتی به خاطر "بی نظمی اداری و آموزشی" محمد فاضلی با او قطع همکاری کرده یا به خاطر "دلایل سیاسی" نیستم و تعجب می کنم دوستان فاضلی بدون اطلاع از اصل ماجرا چنین قاطعانه حکم می دهند.
undefined️ اینجا می‌خواهم درباره این بحث کنم که چرا اساسا امثال فاضلی را دیگر نمی توان اساسا در سلک جامعه شناسان دانست. اعتقاد به «اصالت جامعه» و اینکه «جامعه گوهر متمایز و مستقلی از فرد فرد و جمع جبری اعضای جامعه دارد» شرط ضروری برای تفکر جامعه شناختی است. اما مهمترین مخالفان باور به اصالت و هویت مستقل جامعه، اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد بوده‌اند. هایک به عنوان مهمترین اقتصاددان لیبرال معتقد بود که جامعه اصالتی ندارد و از همین رو عدالت اجتماعی را سراب می‌دانست. آنها در نهایت جامعه را به مکانیسم‌های بازار ( عرضه-تقاضا) تقلیل می دادند.
undefined️#محمد_فاضلی هم در سالهای اخیر به پیروی از اقتصاددانان اقتصاد بازار به شدت طرفدار «مکانیسم بازار» و «دولت زدایی» شده است. در همین باره او بارها مخاطبان خود را به خواندن و توجه کردن به منویات #مسعود_نیلی بازارگرا فراخوانده است. او سال۹۷ کمپینی با مشارکت دیگر بازار گراها راه اندازی کرد که در آن آزاد سازی قیمت حامل های انرژی را راه حل مشکلات اقتصادی می دانستند. بر اساس گزارش های موجود او همچنین در جلسات کارشناسی مرکز بررسی های استراتژیک درباره گران شدن بنزین از این تصمیم حمایت کرد و تبعات اجتماعی آن را ناچیز بر شمرد. اوکه در مرکز بررسی های استراتژیک مشغول به کار بود بارها دولتمردان را به گرفتن «تصمیمات سخت» از این جنس تشویق و ترغیب کرده است. در حوزه آب نیز فاضلی شکل دادن به "بازار آب" را یکی از مهمترین راهبردهای خود برای مواجهه با بحران آب توصیه می کند. اخیرا نیز فاضلی در یک برنامه اینترنتی مجددا وفق نگاه اقتصاددانان نئولیبرال ایرانی "ارزان بودن انرژی" را از دلایل اصلی بحران محیط زیست در ایران بیان کرد. با این توصیف‌ها یک معتقد به کالایی سازی آب و حامل های انرژی و الهام پذیری از نئولیبرال ها چگونه می تواند به اصالت جامعه معتقد باشد و جامعه شناس باقی بماند؟
undefined️البته اگر فرصتی پیش آمد نشان خواهم‌داد که فاضلی پوزیتویست از ابتدا هم درک درستی از جامعه شناسی و محیط زیست و توسعه پایدار نداشته و از همین رو امثال عیسی کلانتری توانستند در پوشش رسانه ای و آکادمیک امثال فاضلی پروژه های هزاران میلیاردی در حوزه آب به جیب بزنند...
https://www.instagram.com/p/CZASdmLojMG/?utm_medium=copy_link

۱۹:۵۹

جامعه‌شناسی گرفتار تقلیل گرایی پروژه‌زدگی و سیاست‌زدگی
میثم مهدیار، دانش‌آموخته علوم اجتماعی در گفتگو با «فرهیختگان»:undefinedمحسن رنانی سال‌ها نگاه انتقادی به آموزش‌وپرورش داشت و مدام تکرار می‌کرد که آموزش‌وپرورش ما سوژه‌های افسرده، منفعل، غیرگفت‌وگویی و... بار می‌آورد. همین فرد ناگهان در پاییز ۱۴۰۱ خط تحلیلش عوض می‌شود. ناگهان معتقد می‌شود که همین نوجوان‌هایی که فحاشی می‌کنند و ماموران نیروی انتظامی را لینچ می‌کنند و یا حجاب از سر بر می دارند و... اینها اساسا ناب‌ترین و اصیل‌ترین آگاهی را در کل تاریخ معاصر ایران دارند. به‌قول رنانی اصلا اینها نسل صفر توسعه‌اند، یعنی همه نسل‌هایی که تا قبل از این نوجوان‌ها وجود داشته‌اند درک یا امکانی برای توسعه نداشته‌اند و فهم و رفتارشان پیشاتوسعه‌ای بوده و اینها تازه نسل صفرند. البته آقای رنانی توضیح نمی‌دهد که ظرف چندماه چطور آن نسل افسرده، منفعل و... تبدیل به نسلی خودآگاه شده است. آیا مثلا اینستاگرام باعث چنین آگاهی‌‌ای شده است یا اینترنشنال یا دیگر فیک‌نیوزها؟
undefinedما درمورد وقایع اخیر چند دسته تحلیل داریم یکی تحلیل امنیتی است که تمام اتفاقات را معطوف به رقابت‌های بین‌المللی و رقابت‌های سیاسی داخلی و امنیتی می‌داند. این رویکرد به‌خصوص در نهاد‌های امنیتی و شبه‌امنیتی ما نیز طرفداران زیادی دارد و از واژه‌هایی چون جنگ ترکیبی و جنگ رسانه‌ای و... زیاد استفاده می‌کنند.
undefinedدسته تحلیل عمده مساله تحلیل سیاسی است. عمده گفتار تحلیل سیاسی این است که فروبستگی و انسدادی سیاسی در کشور ایجاد شده است که گروه‌های سیاسی مختلف با تکثر‌های مختلف این امکان را که بیایند و حرف‌شان را بزنند، ندارند. در این طیف سیاسی‌اندیش، افراد مختلفی حضور دارند و از گرایش‌های نظری مختلف دیده می‌شوند. اینها مساله اصلی را انسداد سیاسی می‌دانند و بازشدن فضای سیاسی و اجازه دادن به فعالیت احزاب و اجازه دادن به فعالیت‌های کارگری و تشکل‌ها و اصناف و سندیکاها را راه‌حل عبور از انسداد سیاسی می‌دانند.
undefinedما با جامعه‌ای درحال توده شدن روبه‌رو هستیم و من مهم‌ترین چهارچوبی که برای تحلیل این شرایط اخذ می‌کنم جامعه توده‌وار است. چون نشانه‌هایی که از این اتفاقات کنار هم وجود دارد یادآور آن چیزی است که در ادبیات جامعه توده‌وار به آن اشاره شده است. مثلا رفتار‌های خشونت‌بار و رفتار‌های خشونت‌آمیز، خصیصه جنبش‌های توده‌ای است؛ چراکه انسان توده به دنبال یک زندگی معمولی است. مهم‌ترین تمنای یک جنبش توده‌ای و رفتار‌های توده‌ای یک زندگی معمولی است که نمی‌خواهد فراتر از آن چیزی که هست به چیزی دست پیدا کند. همین که هست را می‌خواهد و از این رو هر چیزی که به آن فشار می‌آورد را کنار می‌زند. از این رو جامعه توده هرگونه نخبگی را به حاشیه می‌زند و آن لیدر‌های جامعه توده‌ای ضد نخبگان هستند. در اتفاقات اخیر چه کسانی جلودار هستند؟ سلبریتی‌ها و رسانه‌ای‌ها و توییترباز‌ها و ورزشکاران.
undefinedاین رفتار‌ها من را به یاد چهارچوب‌های تحلیلی و مفهومی جامعه توده‌وار می‌اندازد و از این جهت نمی‌توانم این را جنبشی زنانه یا آزادیخواه و توسعه‌گرا ببینم. بلکه جنبشی توده‌ای می‌دانم که خیلی راحت می‌توان با رسانه به آن جهت داد. البته این جنبش بسیار خطرناک است و اگر به فرض محال بتواند توفیقی به دست بیاورد برای جامعه ایرانی بسیار خطرناک و واگرایانه و خشونت‌طلب است و با هر کسی که بخواهد فارغ از معمولی بودن و تمنیات معمولی رفتار کند برخورد می‌کند. وایرال شدن آن ترانه «برای» و آن گفتار نشان می‌دهد که ما با جنبشی توده‌وار مواجه هستیم.
http://fdn.ir/79367@FarhikhteganOnline

۱۲:۵۲

undefinedچگونه می‌توان در اقتصاد چپ‌گرا و عدالت‌خواه و در فرهنگ راست‌گرا و لیبرال بود؟!
undefined️ایده اصلی سوسیالیست‌ها و بعدا مارکس در اقتصاد طرح نوعی «جامعه‌گرایی» در اقتصاد بود. مارکس معتقد بود که محصول کار آدمی صرفا ثمره تلاش‌های خود فرد نیست بلکه کلیت جامعه در تولید این محصول و بنابراین در ارزش افزوده حاصل بر آن سهیمند. پس او به دنبال الغا مالکیت خصوصی افتاد تا همه در منافع حاصل از تولید کالاها و خدمات سهمی برابر داشته باشند. مارکس خود، فرهنگ و عاملیت‌های فرهنگی را روبنای اقتصاد می‌دانست و از این جهت به فرهنگ روزمره «نگاهی انتقادی» داشت. در واقع جامعه گرایی مارکس در اقتصاد تا فرهنگ هم تداوم داشت. بعد از مارکس مساله فرهنگ در جریان چپ از مارکسیسم‌ ساختاری و فرهنگی تا مکتب انتقادی بازهم تا حد زیادی روبنا دیده می‌شد. مثلا ساختارهای بازتولید فرهنگی همچون مدرسه نقش اساسی در تولید فرهنگ توده داشتند و فرهنگ عامه مسحور صنعت فرهنگ و رسانه‌های جمعی‌ای فرض می‌شدند که همگی تحت تاثیر طبقات حاکم و جریان سرمایه بودند. در واقع تا اینجا نیز این تداوم جامعه گرایی از اقتصاد تا فرهنگ در جریان چپ به وضوح دیده می‌شود.
من اما هرچقدر تلاش کردم تا متوجه شوم در دهه‌های اخیر چه اتفاقاتی افتاده که این تداوم نظری از اقتصاد تا فرهنگ از بین رفته و مثلا چپ‌های جدید نگاه انتقادی به فرهنگ عامه را کم رنگ کرده اند و نوعی «فردگرایی» لیبرالی را در حوزه‌های فرهنگی از جمله زنان و جنسیت دنبال کرده اند؟! دانشوران چپ جدید این چالش مفصل بندی اقتصاد و فرهنگ را چگونه توجیه می‌کنند؟! چرا وقتی به بحث محیط زیست می‌رسند دوباره نوعی جامعه‌گرایی را دنبال می‌کنند و مثلا از توسعه پایدار دفاع می‌کنند؟ آیا کسی می‌تواند کمک کند؟
undefinedپ.ن: ویرایش سوم کتاب انسان‌شناسی یاریگری مرتضی فرهادی از معدود جامعه گرایان راسخ ایرانی توسط انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر، ارتباطات منتشر شد.
https://www.instagram.com/p/CsOmFwcO7vZ/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

۱۴:۵۱

جامعه بازار، جامعه‌ای غارتگر
undefined#میثم_مهدیار
یکی از جامعه‌شناسان طرفدار بازار آزاد از خرید جنس تقلبی از بازار و به تبع آن آسیبی که به خودرواش خورده گلایه کرده و در آخر هم زبان طعن به حاکمیت گشوده. (برگه دوم)اما به بازار آزادی‌هایی همچون آقای فاضلی که گرفتار چنین فریب‌هایی در "بازار آزاد" می‌شوند باید توصیه کنیم کتاب "جامعه غارتگر: فریب در بازار آمریکایی" پل بلومبرگ که سال‌ها قبل توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده را حتما مرور کنند. تحقیقات تجربی ۱۵ساله بلومبرگ و شاگردانش نشان می‌دهد که همبستگی ارگانیک ناشی از تقسیم کار تخصصی آنچنان که بازار آزادی‌های کلاسیک و به تبع آن‌ها دورکیم متقدم تصور می‌کرند نمی‌تواند مسئولیت اخلاقی و سیاسی متناسب را رشد دهد. در واقع صرف پیگیری نفع فردی در بازار "تقسیم کار تخصصی"، به "خیر جمعی" منتهی نمی‌شود.
undefined️دورکیم البته بعدا در "ماهیت حقوق و اخلاق" دیدگاه‌های قبلیش درباره نقد "همبستگی مکانیکی" سنتی و تاکید بر تقسیم‌کار مدرن و جایگزینی اخلاق صنفی ومدنی با اخلاق و ارزش‌های سنتی در جامعه مدرن را تصحیح‌کرد. این برداشت دورکیم نشان دهنده تغییر موضع او از تز دکتری‌اش "تقسیم کار" بود که آن را به نوعی می‌توان توجیه جامعه شناختی "بازار آزاد" آدام اسمیت و دیگران دانست. او در موضع جدید که بعد از انتشار جامعه شناسی دینش - صور بنیادین حیات دینی- تقویت شده بود خواهان حفظ ارزش‌های اخلاقی مشترک، برای حفظ خیر مشترک و آگاهی جمعی در تجربه مدرن بود.
دورکیم متاخر تأکید می‌کند که ارزش‌ها و آگاهی‌های جمعیِ سنتی که قبلا با وصف همبستگی ارگانیکی آن‌ها را به نوعی بی ارج کرده بود همیشه ضرورت دارند، تا فردگرایی را با مسؤولیت سیاسی و اخلاقی پیوند دهند. یعنی صرف تقسیم‌کار تخصصی لیبرال، برای پیوند فرد و جامعه کافی نیست و حتی در جوامع مدرن هم، اشتراک و اتحاد در ارزش‌ها که سرمایه دنیای قدیم بود می‌تواند سازمان‌های اجتماعی جدید را حفظ‌کند. از نظر دورکیم سنت نقش مهمی در جهان جدید و مشروعیت آن شده است.undefined️ البته روشن است که چرا این چرخش دورکیم خیلی مورد توجه جامعه‌شناسان "ضد سنت" ایرانی قرار نگرفت و صرفا همان دوگانه "همبستگی مکانیکی/ همبستگی ارگانیکی" دورکیم متقدم را تکرار کرده و می‌کنند و حتی اخیرا همچون فاضلی‌ها به توجیه کننده رسانه‌ای سیاست های بازار آزاد همچون بازار آب و حذف یارانه‌های حمایتی و... تبدیل شده‌اند.
https://www.instagram.com/p/CurmJ5Eozwj/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

۱۴:۵۲

thumnail

۱۴:۵۲

thumnail

۱۴:۵۲

thumnail
فربه‌گی کلیشه‌ها در تحلیل مناسک و اجتماعات آیینیhttps://www.instagram.com/p/Cu4F0kgIfMz/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

۴:۵۱

فربه‌گی کلیشه‌ها در تحلیل مناسک و اجتماعات آیینی
undefinedمیثم مهدیار
1- از پربسامدترین و از این جهت مبتذل‌ترین کلیشه‌هایی که در سال‌های اخیر در میدان جامعه‌شناسی ایرانی ساخته و پرداخته شده دوگانه‌هایی چون «حکومتی- دولتی-رسمی/غیرحکومتی- غیردولتی- غیر رسمی» بخصوص در تحلیل حوزه‌های فرهنگی و هنری است. از این جهت مبتذل که با گذشت زمان بدون آن‌که عمق و بسط نظری خاصی پیدا کند صرفا در قالب‌‌های توئیت‌وار تکرار و مناقشه برانگیز شده‌اند. شواهد امر نیز حاکیست به دلیل همین عمق نیافتن بحث، مصرف‌کنندگان مدام این کلیشه اغلب به تبعات و تناقضات نظری کاربست آن برای خود بی‌توجهند. اگرچه در واکنش به این دوگانه سازی بارها این پرسش را طرح کرده‌ام که بالاخره «منظور از حکومت (‌دولت/state) در این دوگانه چیست؟ آیا این دوگانه را از منظر «جامعه شناسی دولت» طرح می‌کنند یا صرفا درقالب یک رتوریک سیاسی روزمره آن را مصرف می‌کنند؟ یا مثلا آیا منظور از دولتی شدن وجه طبقاتی دولت است؟‌ اگر هست آیا دولت در ایران وجهی طبقاتی دارد؟ یا وجه بروکراتیک دولت منظور است؟‌ و اگر هست آیا آن‌گونه که وبر و دیگر جامعه شناسان سیاسی مدرن طرح می‌کنند دولت در ایران نیز واجد خصیصه‌های بروکراتیک اروپامدارانه است؟ و...» اما متاسفانه پاسخی دریافت نکرده‌ام تا بتوان بحث را پیش برد. با این همه به نظر می‌رسد این دوگانه حاکمتی-غیرحاکمیتی توسط سه رویکرد نظری خاص بازتولید می‌شود: 2- رویکردی که تحت تاثیر رویکردهای شرق شناسانه به تاریخ ایران، تضادی دائمی میان «دولت و ملت» را در جامعه‌شناسی تاریخی ایران بازشناسی می کند. مثالواره مشهور آن همایون کاتوزیان است که تحت تاثیر ایده «شیوه تولید آسیایی» مارکس و انگلس و ذیل پارادایم «استبداد ایرانی» چنین تضادی را جوهر جامعه شناسی سیاسی ایران و به تبع آن جامعه شناسی توسعه، فرهنگی، اقتصادی و معرفتی آن معرفی می‌کند. بر اساس این ایده به واسطه آن‌که ایران اقلیمی «خشک و پراکنده» بوده از این رو برخلاف تاریخ اروپای غربی، شکل‌گیری طبقات اجتماعی میانجی دولت و ملت اساسا ممتنع بوده و به جای یک حرکت تکاملی و رو به پیشرفت با یک جامعه کلنگی واجد حرکت‌های دوری تکراری «استبداد-انقلاب-استبداد» مواجه بوده‌ و هستیم که در آن حکومت‌ها «فعال مایشا» و عوام هم منقاد و منفعل و فاقد سوژگی خاصی بوده اند. این ایده شرق‌شناسانه اگرچه فربه‌ترین چتر گفتمانی جامعه‌شناسی دانشگاهی ایران در طی عمر حدود ۸۰ساله خود بوده و جریان‌های راست و (با تعجب بسیار)‌ چپ دانشگاهی در ایران خود را ذیل آن تعریف کرده‌اند اما با پژوهش‌های تاریخی که یکی دو دهه اخیر در حوزه تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران صورت گرفته کاربست آن برای تحلیل تاریخ ایران به چالش کشیده شده است. در حوزه فلسفه سیاسی کسانی چون جواد طباطبایی و موسی نجفی و در حوزه علوم اجتماعی پژوهشگرانی چون مرتضی فرهادی، جواد صفی نژاد، مهدی طالب در نسل‌های قدیمی‌تر و جواد نظری مقدم، علی جنادله و... در نسل‌های جدیدتر در پژوهش‌های تاریخی و میدانی شان تلاش‌های بیش و کمی برای نابسنده نشان‌دادن چنان چارچوب مفهومی صرف کرده‌ و نشان داده‌اند اگرچه تاریخ ایران به شکل اروپای غربی فاقد یک طبقه اقتصادی میانجی حکومت‌ها و مردم بوده است اما نهادها و ساخت‌های تاریخی بسیاری در تاریخ ایران قابل شناسایی اند که چنان میانجی‌گری را به طرق مختلف نمایندگی و «تداوم فرهنگی ایران» در طی حدود سه‌هزاره اخیر را ممکن کرده‌اند. از این دیدگاه نهاد دین، خاندان‌های دیوانی و دبیری، بنه‌ها و واره ها در کشاورزی و دامداری، اصحاب فتوت، کلانتر‌ها، زبان و ادبیات کلاسیک و... در نقش میانجی و تعادل بخش پیوند حکومت‌ها و دولت‌های مختلف با عوام، عمل کرده و همچنین تداوم فرهنگی ایران را تضمین کرده‌اند و از این جهت، تضاد ادعایی وجه صوابی برای تحلیل اجتماعی در ایران ندارد.
3- دومین رویکردی که احتمالا چنین دوگانه سازی کلیشه‌ای را موجه کرده گفتمان «بازار آزاد» است که در آن دولت نباید عاملیتی برای صیانت و مراقبت از جامعه به خرج دهد. دولت نه تنها باید جامعه را در مقابل هجمه رقابت بازاری بی دفاع رها سازد که حتی نسبت به هجمه و تاثیرات و تبعات سیاست‌های توسعه‌ای خودش بر فرهنگ و جامعه هم مسئولیتی ندارد. مثلا اگر دولت در سیاست‌های توسعه‌ای خودش ساخت‌ها، نهادها و فضاهای اجتماعی سنتی و تاریخی که شکل دهنده و پیوند دهنده جماعت‌های محلی بوده اند را تخریب و تضعیف کند حق ندارد با وضع سیاست‌ها و اقداماتی چنان آثار و تبعاتی را جبران کند. در واقع در تناقضی آشکار رویکرد بازاری معتقد است «دولت مدرن» حق تاثیر بر و تخریب بوم و تاریخ و فرهنگ تاریخی و سنت را دارد ولی حق سیاست‌های جبرانی را ندارد. ص۱

۴:۵۴

ص۲ در حاشیه بحث بد نیست این ملاحظه را اینجا دوباره تکرار کنم که یکی از گرفتاری‌ها و یا بهتر بگوئیم طنزهای روزگار ماست که مثلا روزنامه نگار، هنرمند، فعال حزبی، جامعه شناس یا دیگر اصناف عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی ما که این چند دهه بدون حمایت دولتی داخلی و یا بین المللی اساسا امکان سرپاماندن نداشته‌اند، طرفدار دو آتشه بازار آزاد هم باشند. همانطور که قبلا درباره امثال محمد فاضلی گفته‌ام از آن عجیب تر اینکه کسی، از وجه هستی شناختی معتقد به «هستی جامعه» و از وجه معرفت شناختی معتقد به «جامعه شناسی» باشد ولی خود را به سمپات بازار آزادی‌هایی تنزل دهد که اساسا برای «جامعه» هستی قائل نیستند!
4- سومین رویکردی که به نظر می‌رسد علاقه وافری به تکرار این کلیشه دارد کسانی‌اند که خود را در چارچوب مطالعات پسامدرن و یا مطالعات فرهنگی چپ لیبرال تعریف می‌کنند. از این نظر این دوگانه، دولت نباید به نفع یک ایده و یا جریان وارد رقابت‌های هویتی شود و در مقابل، سیاست‌‌های هویتی خرده فرهنگ‌های متکثر را فارغ از اینکه منشا و منبع شان کجاست و چه تاثیراتی برای جامعه و فرهنگ دارند، بدون ارزش‌گذاری، تضمین‌کند. مهمترین مشکل چنین رویکردی انقطاعش از واقعیت اجتماعی جهانی معاصر است. در واقع مهمترین ضعف این مطالبه‌ آنست که گرفتار یک «ملی گرایی روش شناختی» مفرط است و ایران را نه در یک نقشه جهانی بلکه صرفا در مرزهای سیاسی‌اش محدود می‌پندارد. این یعنی به شکل عجیبی این همه بردارهای فشار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی که در این چند دهه گذشته از سوی نظم و دولت جهانی لیبرال سرمایه‌داری برای تغییر فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران بسیج شده‌ را به شکل واضحی نادیده می‌گیرد. و در حالیکه برای خرده هویت‌های بی تناسب و بی ریشه در تاریخ و فرهنگ این بوم امکان مقاومت قائل می‌شود اما برای نظام سیاسی و فرهنگی مستقر هیچ امکانی برای مقاومت و مقابله قائل نیست. در واقع این رویکرد صرفا با تغییر سطح «واحد تحلیل» از ملی به فراملی بحرانی می‌شود و از همین جهت فاقد بسندگی لازم برای کاربست و تکرار چنان دوگانه‌ای است.
https://www.instagram.com/p/Cu4F0kgIfMz/?igshid=MzRlODBiNWFlZA== ادامه دارد...

۴:۵۴

سوژه نئولیبرال چگونه هگل زمانه شد؟
(بحثی در مضرات جامعه شناسی زیگزاگی)
undefinedمیثم مهدیار
undefined️حوادث پاییز ۱۴۰۱ حجم زیادی از ادبیات آکادمیک علوم اجتماعی را به خود معطوف کرد و با تقریب مناسبی می‌توان اذعان کرد که همه رویکردهای مختلف فعال در علوم اجتماعی ایران تحلیل‌های خرد و کلانی را نسبت به آن تولید کردند و از این جهت آن را می‌توان آن را «آزمایشگاه علوم اجتماعی» ایرانی در نظر گرفت. به واقع این فربهی تولیدات راه را برای فراتحلیل خود این تحلیل‌ها هموار می‌کند.
undefined️در یک فراتحلیل اجمالی از ادبیات تولید شده در این بازه هم می‌توان دریافت که علوم انسانی و اجتماعی در ایران از فقدان «سنت‌مندی» رنج می‌برد. سنت‌مندی علمی به زبان ساده به چارچوب واضح، مشخص و مستمری ارجاع دارد که قلمرو حرکت نظری پژوهشگر را در انتخاب موضوعات پژوهشی و نحوه پردازش آن‌ها سامان می‌دهد و تاملات و تجربیات علمی و پژوهشی او را انباشت کرده و زمینه نیل به یک "پژوهشگر مولف" را فراهم می‌کند. از این جهت مثلا کسی که در یک سنت علمی انتقادی هویت می‌یابد به راحتی نمی‌تواند عناوینی همچون «آسیب شناسی فرهنگی و اجتماعی» را برگزیند چرا که این دو، رویکردهای متفاوتی اند و تشریح مساله‌هاشان و خروجی‌های مورد انتظارشان با یکدیگر تفاوت اساسی دارد. همچنین سنت‌مندی علمی و پژوهشی در شکل جمعی‌اش آن‌چیزی است که به آن «مکتب علمی» می‌گوییم.
undefined️ این فقدان سنت‌مندی به دلایل مختلف همچون دلایل نظری (‌فقدان برنامه پژوهشی و عمق نظری) و یا چرخش‌های مکرر بر اثر درگیری در پروژه‌های کارفرمایی اداری، اقتصادی و سیاسی دولتی و غیر دولتی روی می‌دهد.بد نیست عطف به رویدادهای ۱۴۰۱ نمونه‌هایی از این چرخش‌ها را مرور کنیم:
۱- بخشی از جریان چپ انتقادی در سال‌های اخیر با بررسی تاثیرات اشکال سرمایه‌داری متاخر در حوزه فرهنگ و سبک زندگی از مفهوم « سوژه نئولیبرال» برای توضیح رفتارهای توده‌وار نوجوانان و جوانان استفاده کرده‌است. به عنوان مثال مثال‌واره اصلی این جریان، دکتر اباذری، در یک سخنرانی معروف سوژه نئولیبرال را سوژه‌ای «سیاست زدوده، خوش‌گذران، لذت‌طلب، منفعت‌طلب، نفع‌جوی فردگرا، بی تاریخ و ... دانسته بود. همچنین رشد سلبریتیزم در اثر سیطره رسانه‌های اجتماعی جدید و تاثیر سلبریتی‌ها بر ناهنجاری‌های فردی و جمعی از موضوعات اصلی نقد این جریان بوده است اما در ماجراهای ۱۴۰۱ این جریان با تغییر چارچوب نظری قبلی خود با چرخشی آشکار به مشروعیت بخشی به همان سوژه‌های نئولیبرالی ‌می‌پرداختند گویی آن سوژه‌ها بدون تغییری در ساختار کلان اقتصادی به چنان خودآگاهی نابی دست یافته‌اند که نه با جمعیت‌های به قول ارتگایی گاست «میان مایه توده‌وار و خشونت طلب» بل با هگل‌های زمانه مواجهیم.
۲- دسته دیگر از این چرخش‌گران جامعه شناسانی بودند که در یک دهه اخیر با علم کردن بحث آسیب‌های اجتماعی توانسته بودند پروژه‌های کلانی را از نهادهای حاکمیتی دریافت کرده و البته بدون تولید ادبیات نظری قابل توجهی کارهای پراکنده‌ای را به خروجی برسانند. این دسته نیز در پاییز و زمستان ۱۴۰۱ با چرخش از چارچوب‌های کارکردی آسیب‌شناسانه‌ قبلی‌شان به مشروعیت بخشی تمنیات، الگوها و رفتارهای سیاسی و فرهنگی همان سوژه‌های به زعم خودشان معلولِ «آسیب دیده» مشغول شدند. ۳- دسته دیگر نیز مثلا نهادگرایانی (همچون محسن رنانی و...)‌ بودند که سال‌ها درباره کژکارکردهای نهادهای آموزشی و تربیتی رسمی و غیر رسمی در ایران داد سخن می‌دادند ولی ناگهان چنان تصویر آرمانی و امید بخش و خوش بینانه از همان خروجی‌های نا‌امید کننده قبلی ارائه می‌کردند گویی از مهرماه ۱۴۰۱یکباره درب‌های آسمان باز شده و سوژه‌های مورد نظر این دسته از نهادگرایان از آسمان نازل شده‌اند.
مثالوراه‌های این چرخش‌های زیگزاگی البته به این موارد محدود نمی‌شوند منتهی این پرسش را پیش می‌کشد که این چرخش‌ها را چگونه می‌توان تبیین کرد؟ آیا این چرخش‌ها صرفا بازتاب سیاست‌زدگی یا پروژه‌زدگی این دسته از جامعه شناسان است و یا فراتر از آن ماجرا به ساختار نهادی آموزش و پژوهش علوم اجتماعی در ایران باز می‌گردد؟‌ از آن مهمتر اینکه چنین وضعیتی را چگونه می‌توان اصلاح کرد؟ چگونه می‌توان گروه‌های آموزشی و پژوهشی هویت مند و چارچوب مند داشت؟‌ چگونه می‌توان بین پروژه‌های کارفرمایی و برنامه‌ پژوهشی جمع کرد؟‌
https://www.instagram.com/p/CxDsXm3IZNv/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

۲:۲۶

بازارسال شده از پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
thumnail
undefined آیین اختتامیه شانزدهمین جشنواره بین‌المللی پژوهش فرهنگی، ۳۰ دی ۱۴۰۲ برگزار می‌شود
با حضور:undefinedدکتر اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامیundefinedبرگزیدگان داخلی و خارجیundefinedپژوهشگران حوزه فرهنگ و هنر
undefinedدر این مراسم پژوهش‌های فرهنگی برگزیده در دو بخش داخلی و خارجی در محورهای فرهنگ، هنر، رسانه و ارتباطات، پژوهش‌های دینی و اسلامی و فناوری‌های جدید و آینده‌پژوهی فرهنگی معرفی خواهند شد.
undefined«جایزه عماد افروغ» نیز به آثار برتر در حوزه نقد و سیاستگذاری فرهنگی اهدا خواهد شد.
undefinedجایزه ویژه «پژوهش برتر در زمینه نظام ارتباطات و اطلاع‌رسانی قوه مجریه» نیز از سوی شورای اطلاع‌رسانی دولت به پژوهش برتر در این زمینه اعطا خواهد شد.
undefined در آیین اختتامیه شانزدهمین جشنواره بین‌المللی پژوهش فرهنگی، پیشکسوت پژوهش فرهنگی کشور نیز معرفی خواهد شد.
undefined از همه پژوهشگران و علاقه‌مندان به پژوهش‌های فرهنگی برای حضور در این مراسم دعوت می‌شود.
@ricac_ac_ir

۸:۲۳

بازارسال شده از شهر اندیش
thumnail
undefinedundefinedundefinedundefined
چطور اخلاق در کلان‌شهر تحت فشار قرار می‌گیرد؟
undefinedمیثم مهدیار، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در نشست شهراندیش که به همت دبیرخانه هیئت اندیشه‌ورز شهرداری تهران برگزار شد «شکست اخلاق در کلان‌شهر» را بررسی کرد و گفت:
undefinedاخلاق یعنی فراروی از خود و درنظرگرفتن دیگری؛ اخلاق در نسبت بین دو فرد یا بیشتر اتفاق می‌افتد. می‌خواهیم در این طرح مسئله بررسی کنیم که چطور اخلاق در کلانشهر تحت فشار قرار می‌گیرد؟
undefinedهر چقدر ما به سمت الگوهای جمع‌گرایانه می‌رویم، قاعدتاً به ابعاد بنیادین اخلاق نزدیک‌تر می‌شویم؛ یعنی درواقع آن نگاه اخلاقی، بیشتر مسئله‌‌مند می‌شود و بیشتر محل توجه قرار می‌گیرد. هر چند این جمع‌گرایی می‌تواند نهادهای خرد اجتماعی یا نهادهای کلان اجتماعی باشد.
undefinedمسئله جمع‌گرایی، تضادی با مفهوم کلان‌شهر دارد؛ یعنی با این تفسیری که من دارم، هر چقدر کلان‌شهری قوی‌تر و پیشرفته‌تر باشد، امکان شکل‌گیری جماعت‌ها یا جماعت‌واره‌ها کم‌تر خواهد بود و اساساً ذات کلان‌شهر، افراد را به سمت انفراد و انزوا می‌برد.
undefinedشما وقتی به روستا یا شهر کوچک می‌روید، افراد را می‌شناسید. شهر کوچک است و تعداد افرادی که می‌شناسید بیشتر است و می‌توانید ارتباط عمیق‌تری بگیرید، می‌دانید فردی که با او در ارتباط هستید، چه کسی‌ست، پدرش چه کسی بوده است، خانواده‌اش چه کسانی هستند، چه‌کار می‌کند و چه اخلاقیاتی دارد؛ ولی در کلان‌شهر، ما هیچ شناخت عمیقی از افراد نداریم و در واقع، فقدان شناخت، امکان ارتباط عمیق را هم سلب کرده است و احساسات و ارتباطات زودگذر و لحظه‌ای در بلندمدت باعث شکل‌گیری یک ساختار روان‌شناختی در افراد می‌شود و آن یک نوع دل‌زدگی را از کلان‌شهر ایجاد می‌کند.
undefinedوقتی مشکلی برایم پیش آید، به‌عنوان مثال بیماری باشد که نتوانم کاری انجام دهیم و در واقع در انجام امور روزمره هم دچار مسئله بشویم، دیگران به کمک ما می‌آیند. من وقتی که در محلی هستم که بقیه من را می‌شناسند، خودم را تحت یک کنترل اجتماعی بیشتری می‌دانم و هر کاری انجام نمی‌دهم و مقداری مراقبت می‌کنم؛ چون احساس می‌کنم چشم‌هایی من را کنترل می‌کنند. وقتی در محلی رفت‌وآمد می‌کنم و افراد را می‌شناسم، با آن‌ها وارد بحث می‌شوم؛ ولی طوری آگاهم که باید چگونه حرف بزنم و خیلی از استرس‌ها و خیلی از ناراحتی‌های درونی را بیرون بریزم. این باعث می‌شود که بخشی از آن فشار روانی که از کلان‌شهر به من وارد می‌شود را کنترل کنم و وقتی کسی را نشناسم، این‌ها جمع می‌شود.
undefinedمسئله این است که چگونه باید با آن مواجه شد و سرعت کلان‌شهر را کنترل کرد؟ چیزی که در واقع ایده‌های مختلفی دارد. من می‌خواهم روی یکی از مهم‌ترین ایده‌ها دست بگذارم و آن مسئله، محله گرایی‌ست.
undefinedمحله جایی بین دو گانه خانواده و کلان‌شهر است و سعی می‌کند تعادل ایجاد کند. خانواده، محل سکون و آرامش است، محل روابط پایدار و بلندمدت است. اتفاقی که افتاده این است که ما بلدوزر گذاشتیم زیر محلات و خانواده را در مسیر سیلاب کلان‌شهری رها کردیم. آسیب‌های خانوادگی و طلاق بیشتر می‌شود. شما نباید این‌ها را بی‌مراقبت رها کنید.
undefinedمحله و شکل‌گیری محلات در واقع می‌تواند به اخلاقی‌تر شدن شهر کمک کند و محله هم کارهای مختلفی دارد.
undefinedروح محله در همین گفت‌وگوهای محلی‌ست که متأسفانه در طرح‌های توسعه شهری، دائماً از بین می‌روند؛ چون خانه‌ها دارند به نفع ماشین‌ها کوچک می‌شوند، ما کوچه‌ها را بزرگ‌تر می‌کنیم و توجه نمی‌کنیم که داریم خانه‌ها را کوچک می‌کنیم.
undefinedمهم‌ترین چالش کلان‌شهر در واقع زائل شدن اخلاق و حرکت به سمت انفراد و انزواست. مکاتب سیاسی لیبرالیسم فردگرایی را مشروع می‌دانند، ولی سنت و تاریخ ما جمع‌گرایانه است. ما نماز جماعت داریم؛ ما نماز جمعه داریم، حج و روضه داریم. روضه که تکی نیست؛ روضه، جمعی‌ست. عمده ساختار‌های اجتماعی و فرهنگی ما جمع‌گرایانه بوده است. سنت ما یک سنت جمع‌گراست؛ ایرانی‌ها از جهت ارزش‌های خانوادگی در رده‌های بالای جهانی هستند، ارزش‌های خانواده در صدر ارزش‌های جامعه ایرانی، محبت اهل‌بیت و هیئت، هنوز در صدر کنش‌های فرهنگی‌ست. پس مهم‌ترین راهبرد برای حداقل جلوگیری از انحلال اخلاق عمومی این است که ما بتوانیم ساختار‌هایی را در شهر ایجاد یا تقویت کنیم یا جلوی ازبین‌رفتن آن را بگیریم؛ این ساختارها، ساختارهایی هستند که به جمع‌گرایی ما با ساختار محله کمک می‌کنند و قابلیت تقویت حس محله‌ای را دارد.
‌‌‏‏undefined بله || تلگرام || اینستاگرام || آپارات

۱۱:۱۹

thumnail
undefinedعلل تقدیر از مرتضی فرهادی پدر تعاون ایران
در خبرها داشتیم امروز در جشنواره معرفی تعاونی‌های برتر با حضور رئیس‌جمهور از آقای مرتضی فرهادی پدر پژوهش‌های فرهنگی و تعاون در ایران تجلیل شد.
در اینباره با آقای میثم مهدیار - جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفتگو می‌کنیم.
@meidari

۱۶:۴۳

بازارسال شده از آقای پرزیدنت
thumnail
undefined دوره صنعت برفراز سُنت; آشنایی با آرا و افکار جامعه شناس شهیر،مرتضی فرهادی
undefined با تدریس: دکتر میثم مهدیار (پژوهشگر و استاد دانشگاه)
undefinedundefined تاریخ و زمان:دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از نهم مهرماه به‌مدت چهارجلسه از ساعت ۱۸ الی ۲۰
undefined مکان:خیابان شانزده آذر، نبش پورسینا، حسینیه هنر
undefined هزینه‌دوره: ~~۲۸۰ هزار تومان~~ تخفیف ویژه ثبت‌نام زود هنگام ۱۴۰ هزارتومان
🟢 ۵۰ هزار تومان تخفیف ویژه استوری کردن دوره و منشن کردن صفحه مدرسه‌راه
undefined تخفیف ویژه ثبت‌نام گروهی (سه‌نفر به بالا)
undefined️ توجه: پلن های تخفیفی به طور همزمان قابل استفاده نیستند.
نحوه ثبت‌نام: به صورت حضوری و مجازی
جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره دوره و ثبت‌نام به وب‌سایت مدرسه راه مراجعه نمایید.
undefined @Madrese_Rah

۱۵:۴۶

«ملی‌گرایی روش‌شناختی» اصلی‌ترین معضله جامعه شناسی در ایران
undefined میثم مهدیار
1- مرحوم دکترغلامعباس توسلی از جامعه‌شناسان نسل دوم که از موسسان انجمن جامعه‌شناسی ایران نیز بود در کتاب خاطراتش بارها تاکید کرده مهمترین مشکل جامعه شناسی در ایران عدم ارتباطش با انجمن‌ها و جامعه شناسان خارجی و «بین المللی نشدن» است. شاید با همین تلقی دعوت از جامعه شناسان مشهور جهانی چون هابرماس (‌اوایل دهه هشتاد) ، والرشتاین (در اوایل دهه نود) و یا برونو لاتور ( اواسط دهه نود)‌ برای سفر و حضور در ایران وجهه همت برخی از مراکز و انجمن‌های جامعه‌شناسی بوده است. اما آیا صرف این ارتباط گیری باعث رشد جامعه شناسی در ایران می‌شود؟ 2- از امانوئل والرشتاین که اوایل دهه نود به ایران دعوت شد به عنوان «نظریه پرداز نظام‌های جهانی» یاد‌ می‌شود. لبِّ نظریه والرشتاین (‌درگذشته در ۲۰۱۹) اینست که تبیین تحولات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در کشورها صرفا منوط به متغییرهای درونی و ملی‌شان نیست بلکه بسیاری از این تحولات بواسطه موقعیت‌شان در تقسیم‌کار تاریخی در نظام جهانی رخ می‌دهد. او معتقد بود در این تقسیم کار وظیفه کشورهای پایین‌دست ( حاشیه‌ای یا به قول معروف «جنوب») صرفا تامین مواد اولیه و نیروی کار برای کشورهای فرادست ( هسته، ‌متروپل یا اصطلاحا «شمال») و واردات کالا و فناوری‌ (‌با ارزش‌افزوده‌های بسیار بالا)‌ از آن‌هاست. این تقسیم کار ناعادلانه به تثبیت و بازتولید موقعیت‌های نابرابر این کشورها در «نظام جهانی» منجر می‌شود... در واقع این گزاره که تحولات در سطح کشورها را نمی‌توان صرفا با متغییرهای داخلی‌شان تبیین کرد بلکه نقش مولفه‌ها و بردارهای «فراملی» را نیز باید به صورت جدی در تبیین‌ها لحاظ کرد مهمترین ارزش افزوده والرشتاین برای جامعه‌شناسی معاصر بخصوص کشورهای فرودست بوده است.در این چارچوب تحلیلی وضعیت کشوری مانند ایران که در پیش از انقلاب در تقسیم کار جهانی در عداد کشورهای جنوب نگه داشته شده بود و فراتر از آن در چهاردهه پس از انقلاب کانون پیکان‌های تهاجمی جنگ و تحریم و فشار بوده است بغرنج‌تر خواهد بود.3- با این اوصاف اگرچه والرشتاین آمد و رفت و برای او مجالس تشویق و تمجید هم برگزار شد اما گویا بصیرت‌‌های او هیچگاه در گفتمان غالب جامعه‌شناسی ایران جذب نشده و معضله «ملی گرایی روش شناختی» هنوز چالش اصلی گفتمان جامعه‌شناسی هژمون و متعارف در ایران امروز است. هنوز دولت ملی و اراده و کارکردهای او مهمترین متغییر در تحلیل‌های جامعه‌شناسان ایرانی است. [ نه تنها مهمترین متغییر که گویا تنها متغییر موجود و گویا جامعه شناسی به نوع خاصی از جامعه شناسی سیاسی تقلیل یافته که در آن مرکز همه تحلیل‌ها نظام مستقر است]4- «ملی گرایی روش شناختی» یعنی نادیده گرفتن بردارهای بیرونی که از خارج از مرزهای ملی و خارج از اراده دولت مستقر برای ایجاد تغییرات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در ایران اعمال می‌شود؛ یعنی نادیده گرفتن نقش چهاردهه تحریم اقتصادی و فشار سیاسی و امنیتی و جنگ خانمان‌سوز و نیز هزینه‌های میلیارد دلاری فرهنگی و رسانه‌ای سالانه در جهت ایجاد «تغییرات فرهنگی و اجتماعی در ایران» و صرفا تاکید بر مولفه‌های فروملی.5- اگرچه به عنوان مثال در میان جامعه‌شناسان غیر ایرانی پژوهشگری چون «جان فوران» در کتاب «مقاومت‌های شکننده» تلاش کرده‌‌ هر دو این متغییرهای فراملی و فروملی را همزمان در یک مدل منطقی تاریخی برای تبیین وقوع انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ مدنظر قرار دهد و از این جهت الگوی بدیع و جذابی پدید آورده اما حتی این الگو هم در کاربست متغییرهای فراملی برای تبیین شرایط فرهنگی و اجتماعی پساانقلابی توسط جامعه‌شناسان ایرانی موثر نیفتاده و هنوز نه اثر مکتوب در خوری از این جهت تولید شده و نه حتی در گفتارهای روزمره آن‌ها در رسانه‌ها چنین توجهاتی بروز می‌یابد و گویا در بر همان پاشنه ملی گرایی روش شناختی پیشا والرشتاینی می چرخد. در واقع دعوت از والرشتاین در ابتدای دهه نود خورشیدی و عکس گرفتن با او نشان می‌دهد که موضوع، حداقل، بیگانگی جامعه شناسان ایرانی با نظرگاه والرشتاین نبوده و نیست و احتمالا باید دنبال دلالت‌های غیرنظری برای چنین بی‌توجهی گشت. 6- معضله «ملی گرایی روش شناختی» بر صفحه بسیاری از ارزیابی‌های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی از وضعیت چهاردهه اخیر جامعه ایرانی ترک می‌اندازد و آن‌ها را به علت یک‌سویه نگری و بی توجهی به واقعیت‌ها بی اعتبار می‌کند. در یک‌ نگاه سخت‌گیرانه تر در ظل این معضله هنوز جامعه‌شناسی «دوران پسا انقلابی ایران» متولد نشده است.
https://www.instagram.com/p/C_dm_b0o8A-/?igsh=Z281M2UwdW01ZXh6

۱۴:۳۱

thumnail
undefined با حکم رئیس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات؛سرپرست معاونت پژوهشی پژوهشگاه منصوب شد
https://www.ricac.ac.ir/news/5307
undefinedمهدی شقاقی دارای دكترای علم اطلاعات و دانش‌شناسی (گرایش مدیریت اطلاعات) از دانشگاه تهران و استادیار گروه علم اطلاعات و دانش‎‌‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی است.
undefinedپ.ن ۱: نزدیک به ۳ سال معاون پژوهشی پژوهشگاه بودم که امروز به پایان رسید. فعالیت در پژوهشگاه اگرچه انرژی بسیاری از حقیر گرفت اما تجربیات گرانبهایی نیز برایم به ارمغان آورد و انشالله در روزهای آتی قدری درباره این تجربیات علمی و اداری خواهم نوشت.
undefined از استادم دکتر قاسم زائری ریاست وقت پژوهشگاه بابت اعتمادش به اینجانب و پیگیری ها و حمایت های مجدانه‌اش برای تحول و ارتقای علمی و اداری در پژوهشگاه سپاسگزارم. روش، منش و جدیت ایشان در کار برایم الهام بخش بود.
undefinedدر این ۲ماه اخیر از آقای دکتر محسن جوادی ریاست جدید پژوهشگاه که استاد پیشکسوت در رشته فلسفه اخلاق اند و متخلق به اخلاق حسنه انسانی و اسلامی اند نیز آموختم. برای آقای دکتر شقاقی معاون جدید پژوهشی که شخصیتی اهل علمند نیز آرزوی توفیق دارم.
برای همکاران گرامی و زحمتکشی هم که به سبب افزایش کمّی فعالیت های پژوهشگاه در عین محدودیت‌های مالی و اداری که از سال ۱۴۰۱ گریبانگیر پژوهشگاه شد، دچار زحمت شدند از خداوند طلب اجر می‌کنم و حلالیت می‌طلبم. برای آن دسته از همکارانی هم که در فرایند ارتقا و تحول پژوهشگاه بی‌تاب بودند از باریتعالی طلب همت دارم.
undefinedپ.ن۲:اگرچه از زمستان سال گذشته درخواست واگذاری پست و پیگیری دغدغه‌های پژوهشی‌ام را داشتم ولی به صلاحدید ریاست وقت به کار ادامه دادم. امید که توانسته باشم در این مدت دو سال و اندی، با توجه به امکان‌ها و محدودیت‌هایی که پژوهشگاه داشت قدمی برای پیوند ارگانیک بیشتر میان پژوهشگاه و نظام سیاستگذاری و مدیریت فرهنگی کشور برداشته باشم و از بیت‌المال تیز در مقابل کژکاری‌ها صیانت کرده باشم. امیدوارم این مسیرِ پیوندِ پژوهشگاه با ماموریت‌های اصلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی [ که فلسفه وجودی پژوهشگاه بوده و در ادوار مختلف نسبت به آن کم‌توجهی هایی صورت گرفته بود] بیش از پیش تداوم یابد. میثم مهدیار

۱۵:۳۱

undefined تعارض منافع موتور تولید فساد و نابرابری در ایران(به بهانه تصویب تشکیل ستاد سلامت شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در فرهنگستان علوم پزشکی)
#میثم_مهدیارundefinedتا وقتی مساله تعارض منافع در کشور حل نشود دم زدن از مبارزه با و رفع فساد و تبعیض بی‌حاصل و خلاصه بی‌مایه فتیر است. دهه‌هاست که از آموزش پرورش تا قوه قضاییه تا راهنمایی رانندگی تا وزارت صمت تا.... بخش‌های مختلف به شدت درگیر تعارض منافع و در نتیجه زمینه ساز فساد و نابرابری‌اند: مسئولان آموزش و پرورش دولتی که خود مدارس غیرانتفاعی دایر کرده‌اند؛ شهرداری، راهنمایی رانندگی و قوه قضاییه‌ای که از تخلف مردم در قالب جریمه منتفع‌اند؛ مدیران وزارت صمتی که سهامدار شرکت‌های خصوصی ارز ترجیحی بگیرند؛ مدیران وزارت مسکنی که خود سهامدار شرکت های ساختمانی اند و...
یکی از اصلی‌ترین تجلیات تعارض منافع در حکمرانی، نظام سلامت ماست که باید آن را ماحصل تفوق صنف پزشکان بر سیاستگذاری سلامت در کشور (‌از کمیسیون بهداشت مجلس تا فرهنگستان علوم پزشکی) و مدیریت اجرایی نظام سلامت ( وزارت بهداشت) دانست. این تفوق باعث شده که نظام سلامت ما از پیشگیری محوری و مقوله سلامت اجتماعی و فرهنگی به سمت درمان محوری سوق پیدا کند و فسادی چندلایه در این حوزه شکل بگیرد. مثلا:۱. علیرغم اینکه از زمان دولت احمدی نژاد زیرساخت‌های اجرای نظام ارجاع و پزشک خانواده فراهم شده اما هربار وزرای مربوطه از اجرای آن سر باز می‌زنند. ۲. سالهاست که زیرساخت‌های فنی پرونده الکترونیک سلامت فراهم است و در حالیکه ۴ وزیر قبلی قول‌داده بودند که آن را به شکل نهایی اجرا کنند اما هنوز این مساله به سرانجام نرسیده است.۳. جالب است بدانید تنها در ایران و یکی دو کشور دیگر در جهان سیاستگذاری و مدیریت آموزش پزشکی و پیراپزشکی آن نیز به عهده خود پزشکان است و به بهانه‌های مختلف با محدود کردن ورودی آن بازار خود را گرم نگه می‌دارند. ۴. در هیچ کشور به اصطلاح توسعه یافته یا در حال توسعه‌ ای مدیریت نظام سلامت بر عهده پزشکان گذاشته نمی‌ شود چرا که مساله سلامت شامل ابعاد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است و مثلا پزشک متخصص چشم و یا قلب هیچ تخصصی در این حوزه‌ها ندارد. ۵. مهمترین وجه این تعارض منافع اینست که از زمان دولت یازدهم و با واگذاری مدیریت بیمه سلامت از تامین اجتماعی به وزارت بهداشت، اینک سالهاست این وزارتخانه خود هم خدمات ارائه می‌دهد، هم خود از طریق بیمه این خدمت می‌خرد و البته نظارت بر این فرایند هم به عهده خودش و صنف پزشکان است.
۶. تنها یکی از کژکاردهای چنین تعارض منافعی این بود که کمتر از حدود۳۰درصد از چندین هزارمیلیارد تومانی که در طرح تحول سلامت از منابع هدفمندی یارانه‌ها ( بخوانید حق مردم) به نظام سلامت تزریق شد به مردم عادی و زیرساخت‌های نظام سلامت رسید و بقیه به جیب پزشکان متخصصی سرازیر شد که درآمد‌های میلیاردی و زیرمیزی‌های میلیونی آن‌ها زبانزد عام و خاص‌ است.۷. حالا یک پزشک در مسند ریاست جمهوری نشسته و رئیس سابق صنف نظام پزشکی وزیر بهداشت اوست. نتیجه اینکه وزیر محترم بهداشت و درمان ( بهتر است بگوییم وزیر درمان) در شورایعالی انقلاب فرهنگی در تلاش برای لغو مصوبه سه سال قبل شورای عالی انقلاب فرهنگی (در رابطه با متناسب سازی ظرفیت پزشکی با نیازهای جامعه) و کاهش مجدد سهمیه پذیرش و جذب پزشکی است. همچنین ایشان موفق شد با انتقال تصمیم سازی (شما بخوانید تصمیم‌ گیری‌) های شورای‌ عالی انقلاب فرهنگی به صنف پزشکان (با پوشش استقرار ستاد سلامت شورا در فرهنگستان علوم پزشکی که متاسفانه اعضای آن همه پزشک و پیراپزشکند) یک میخ دیگر بر تابوت اصلاح نظام سلامت بکوبد و تنها نهاد موثر در سیاستگذاری سلامت و آموزش پزشکی که ملک طلق صنف پزشکان نبود نیز توسط آنان فتح شد.
#پزشکیان#تعارض_منافع#ستاد_سلامت
@esharat_57

۶:۲۰

thumnail
undefined اتحاد نیلی‌ها-فاضلی‌ها (بازارگرایان افراطی) ایران را به کدام سو هل می‌دهد
#میثم_مهدیار
متن یادداشت:https://t.me/esharat_57/53

#ناترازی#بلایای_طبیعی#خصوصی_سازی #بازارگرایان_افراطی
@esharat_57

۱۸:۰۴

undefined اتحاد نیلی‌ها-فاضلی‌ها (بازارگرایان افراطی) ایران را به کدام سو هل می‌دهد
#میثم_مهدیارundefinedآمریکا یکی از آسیب پذیر‌ترین کشورها در مقابل بلایا و بحران‌های طبیعی بوده و هست. به گزارش آمار فقط در سال ۲۰۲۴، ۳۹درصد بر آمار کارتن خواب‌های آمریکایی افزوده شده که بخش عمده آن ناشی از ناتوانی دولت در مهار بلایای طبیعی و بی توجهی به تبعات اجتماعی و اقتصادی بلایای طبیعی بوده است. آتش سوزی‌های اخیر در کالیفرنیا و ناتوانی دولت در اطفای حریق و انتشار صحنه‌هایی از تلاش برای خاموش کردن آتش با انتقال آب با کیف‌های زنانه دیگر زمینه بحث بر سر دلایل این ناتوانی ها و نسبت آن با سیستم نئولیبرالی اقتصاد آمریکا را فراهم کرده است. با شروع آتش سوزی در کالیفرنیا و مشکل قطع شدن ناگهانی آب مورد نیاز، حالا نگاه‌ها به سمت زوج میلیاردر (‌خانواده رزنیک) ‌چرخیده که مالک اصلی ذخیره‌گاه آب در این ایالتند و از در اختیار قراردادن آب به نیروهای امدادی و دولت طفره رفته‌اند. این البته اولین بار نیست که پای بحث تبعات خصوصی سازی منابع طبیعی در بلایای طبیعی باز آمریکا باز می‌شود. مایکل سندل فیلسوف سیاسی جامعه‌گرای آمریکایی در ابتدای کتاب «عدالت: کار درست کدام است؟» با اشاره به آسیب دیدن مردم عادی از افزایش قیمت‌های سرسام آور بعد از توفان چارلی درباره این بحث می کند که در بحران ها و بلایای طبیعی و غیر طبیعی آن «کار آفرین‌های نایس» چطور به سوداگران جان و مال مردم تبدیل می‌شود. خیلی قبل‌تر هم نائومی کلاین در کتاب «دکترین شوک» و مفهوم «سرمایه داری فاجعه» خود توضیح داده بود که شرایط بحرانی – مانند بلایای طبیعی، جنگ‌ها، یا بحران‌های اقتصادی – زمینه مساعدی برای دولت‌ها و شرکت‌های کاپیتالیستی برای بهره برداری از استیصال مردم و پیشبرد سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی نئولیبرالی است؛ سیاست‌هایی که در شرایط عادی با مقاومت شدید مردم مواجه می‌شوداما در لحظات بحرانی به دلیل شوک ناگهانی توانایی مقاومت خود را از دست می‌دهند و زمینه برای اعمال تغییرات اساسی فراهم می‌شود.به هر ترتیب این بلایای طبیعی حداقل کارکردی که می‌تواند برای مای ایرانی داشته باشد مقاومت در برابر وسوسه‌های امثال غنی‌نژاد، نیلی و فاضلی برای بازاری کردن همه چیز در کشور است. محمد فاضلی از چندسال قبل در اتحاد با بازارگرایان افراطی مهمترین راهبرد مقابله با بحران‌ آب در کشور را شکل گیری «بازار آب» عنوان می‌کند و همراه و همگام با امثال غنی ‌نژاد و نیلی و مشایخی و دیگر لیدرهای بازارگرایی افراطی بر حل مساله ناترازی انرژی در کشور صرفا از طریق راهکارهای قیمتی تاکید می‌کند. همین یکماه پیش روزنامه دنیای اقتصاد (‌ارگان رسمی بازارگرایان) پیشنهاد بازارسازی برای «هوای پاک» را هم مطرح کرده بود. حالا البته از اقتصاددانان بازارگرا انتظاری بیش از این نیست چرا که این گرایش‌ها از تربیت شدگان در مکتب‌ پوزیتویسم اقتصادی که اقتصاد را از یک دانش اجتماعی به یک دانش ریاضیک و فرمولی تقلیل داده‌اند طبیعی است اما مساله اصلی میل تعداد زیادی از جامعه‌شناسان ایرانی به سمت سیاست‌های بازارگرایانه و دولت زدایانه با عناوین مختلف است. در واقع سوال اصلی اینست که چرا این جامعه شناسان درسال‌های اخیر برخلاف غرض اصلی جامعه‌شناسی ( دفاع از امر اجتماعی)‌ به سمت دولت زدایی، بازارگرایی، راهکارهای قیمتی و در یک کلام تقلیل جامعه به مکانیسم‌های عرضه و تقاضای فرد محورانه میل پیدا کرده‌اند. آیا این مساله یک انتخاب شخصی و سیاسی است و یا با ریشه‌های معرفتی شکل گیری علوم انسانی و اجتماعی در ایران ربط پیدا می‌کند؟ بعدتر در این باره خواهم نوشت.#ناترازی#بلایای_طبیعی#خصوصی_سازی #بازارگرایان_افراطی
@esharat_57

۱۸:۰۴