کوچه، فقط راهی برای عبور نبود.جایی بود برای دیدن، شناختن، احوالپرسی، دانستنِ حالِ هم و آغازِ بعضی از عاشقانهها.گاهی آنقدر تنگ ساخته میشد که اگر کدورتی هم بین همسایهها بود، همان نزدیکیِ ناگزیر، آشتی میآورد.
با گسترش شهرها، کوچهها کمکم محو شدند؛ جایشان را خیابانهایی گرفت که انسانها در آن کمتر به هم نگاه میکنند.و با کوچهها، بخشی از گرمای روابط انسانی نیز در سکوت کمرنگ شد.
در این مجموعه، به کوچههایی بازمیگردم که تنها مسیر عبور نبودند،بلکه ردّ خاطره بودند؛ جایی میان بودن و ناپیدایی.
دیوارها ترک خوردهاند، درها خاموشاند و سایهها آهسته از دیوار بالا میروند.این قابها روایتگر لحظههایی هستند که در هیاهوی امروز نادیده میمانند،اما چیزی در آنها هست که نگاه را مکث میدهد:نوری محو در انتهای تاریکی، یا شاخهای پیچیده در آجر.
این عکسها ثبت حضورهایی بیصدا در بافتی فراموششدهاند—مکثی میان خاموشی و روشنایی.آنچه میبینید، بازنمایی صرفِ فضا نیست؛دعوتیست به شنیدن سکوتِ مکانها
بیانیه نمایشگاه عکس کوچه
عکاس سیده مریم موسوی از شیراز
#تمدن_نوین_اسلامی#معماری_شهرسازی_اسلامی#میراث_نامحسوس_شهر#رهش
@chetorzi
با گسترش شهرها، کوچهها کمکم محو شدند؛ جایشان را خیابانهایی گرفت که انسانها در آن کمتر به هم نگاه میکنند.و با کوچهها، بخشی از گرمای روابط انسانی نیز در سکوت کمرنگ شد.
در این مجموعه، به کوچههایی بازمیگردم که تنها مسیر عبور نبودند،بلکه ردّ خاطره بودند؛ جایی میان بودن و ناپیدایی.
دیوارها ترک خوردهاند، درها خاموشاند و سایهها آهسته از دیوار بالا میروند.این قابها روایتگر لحظههایی هستند که در هیاهوی امروز نادیده میمانند،اما چیزی در آنها هست که نگاه را مکث میدهد:نوری محو در انتهای تاریکی، یا شاخهای پیچیده در آجر.
این عکسها ثبت حضورهایی بیصدا در بافتی فراموششدهاند—مکثی میان خاموشی و روشنایی.آنچه میبینید، بازنمایی صرفِ فضا نیست؛دعوتیست به شنیدن سکوتِ مکانها
#تمدن_نوین_اسلامی#معماری_شهرسازی_اسلامی#میراث_نامحسوس_شهر#رهش
@chetorzi
۱۵:۵۴
چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان "حقالله" مطرح است. حجاب زن، حقی است الهی!عصمت زن، حق الله است.
۱۹:۵۲
بازارسال شده از نوسان
۶:۰۶
بازارسال شده از محسن قنبریان
نکتهٔ اصلی در قبال زنان، تقدّم «سیاست» - به معنای حقوقِ اساسی، نه تحلیلِ سیاسی و جناحبازی - بر «تربیت» است. برخلاف عدهای که میگویند اول تربیت کنیم بعد حق سیاسی بدهیم، امام (ره) به تبعیت از امیرالمؤمنین (ع) میگوید: «حق سیاسی را بده، بعد تربیت کن». «ورژن انقلاب اسلامی» نیز همین بود. امام (ره) از دوران پهلوی یک جامعهٔ عفیف تحویل نگرفت؛ جامعهای که جشن هنر و کازینوها را تجربه کرده بود. ایشان در مواجهه با چنین جامعهای، از یک «آلترناتیو» استفاده کرد و یک ماه پس از انقلاب فرمود: «زنها گمان نکنند که این مقامِ زن است که باید بزککرده بیرون برود با سرِ باز و لخت! این مقامِ زن نیست؛ این عروسکبازی است نه زن. زن باید شجاع باشد؛ زن باید در مقدّراتِ اساسیِ مملکت دخالت بکند. زن آدمساز است؛ زن مربّیِ انسان است.» یعنی امام «دخالتدادنِ زن در مقدّراتِ سیاسیاش را با بزککردنش طاق زد» و این اصلیترین عنصری بود که زن مسلمان را باحجاب کرد.
این راهبرد ریشه در سیرهٔ پیامبر (ص) دارد. آیهٔ دوازده سورهٔ ممتحنه، که مربوط به بیعت زنان است: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ... وَ لَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ»؛ بر مواردی چون پرهیز از شرک، فحشا، دزدی و سقط جنین تأکید دارد. مرحوم شیخ طوسی در «التبیان» این بیعت را مانند بیعت مردان در جنگ، یعنی یک «بیعت سیاسیِ مکرّر»*، میداند نه صرفاً پذیرش اسلام. در انتهای آیه، عبارت «لَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ» (در کار نیک از تو نافرمانی نکنند) آمده که مانند یک «...» است و پیامبر (ص) آن را *بر اساس تفاهمِ اجتماعی با موارد روز پُر میکرده است؛ مواردی مانند «شیوهٔ عزاداری» یا پرهیز از «تبرّج» و «خلوت با نامحرم». این راهبریِ فعالانهٔ جامعه است.
امروز ما با دو «دیگری» جدّی مواجهیم:
۱- جریان ارتجاعی: این جریان که از دورهٔ پس از پیامبر (ص) آغاز شد، نگاهی سختگیرانه به زن داشت. چنانکه روایات نشان میدهد برخی صحابه رویهای سختگیرانه در قبال زنان داشتند که با سیرهٔ پیامبر (ص) متفاوت بود؛ رویههایی که موجب «اجحاف در دین» و سختگیری بر زنان میشد. شهید مطهری (ره) میگوید این «روح» در جامعهٔ متشرّعین سرایت کرد تا جایی که «نام» زنانشان هم جزو «عورت» شد و کلماتی چون «ضعیفه» و «متعلّقه» رواج یافت. این خطّ فکری، اگرچه دیگر نمیتواند زن را به خانه بازگرداند، اما نمایی بسیار منفی از «حقوق زن» ارائه میدهد و با دیگر چهرههای دینی «همسو» تلقّی میشود.
۲- جریان تجدّدی: این جریان نیز با تعریف «نقشهای ساختگی (فیک)» برای زن در جامعهٔ مدرن، برای شخصیت معنوی او مخاطرهآمیز است.
راهحلّ اصلی در برابر این دو جریان، نه صرفاً «آگاهیبخشی»، بلکه «رعایت حقوق اساسی و تصحیح ساختارها» است. برای این امر، رعایت «تقدم رُتبی» ضروری است؛ قاعده این است: اول «بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» را بگو، بعد بگو «تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ» نکن. تا زمانی که مفاهمه و توازنِ صدایِ حق و تکلیف در قبالِ زنان صورت نگیرد، این قفلها باز نمیشود.
برای بازکردنِ این قفلها، باید به سراغ «ولایت طرفینی» رفت؛ وقتی رابطه قطع و بسته شده، نصیحت کارگر نیست (النَّصِيحَةُ خَشِنَةٌ). باید این حق برای زنان نیز فراهم باشد که حاکمان را نهی از منکر کنند. مثلاً زنی که قرار است بهخاطر بیحجابی جریمه شود، اگر سابقهٔ نهی از منکرِ یک مسئول را داشته باشد، در مجازاتش تخفیف داده شود. پیامِ این کار این است که رابطه «دوطرفه» است. این حرکت میتواند از این برساختِ غلط که «یک طبقه همیشه محکوماند و یک طبقه همیشه نهی میکنند»، عبور کرده و راه را باز نماید
۱۰:۳۹
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد.ماری در تله افتادو زن مزرعه دار را گزيد.از مرغ برايش سوپ درست کردند.گوسفند را برای عيادت کنندگان سر بريدند.گاو را برای مراسم ترحيم کشتندو در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه میکرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر میکرد!
/کلیله و دمنه
حکایت امروز جامعه اسلامی ماست
#نه_به_فردگرایی#سبک_زندگی#حکمت#اسلام_اجتماعی
@chetorzi
/کلیله و دمنه
حکایت امروز جامعه اسلامی ماست
#نه_به_فردگرایی#سبک_زندگی#حکمت#اسلام_اجتماعی
@chetorzi
۱۱:۱۱
بازارسال شده از نظر سوم
آیت الله عابدینی
یادتان باشد «از پدر و مادر باطل و مقدمات باطل، حق متولد نمیشود». به همین خاطر پیامبر اکرم (ص) حتی در اوج ضعف ظاهری در مکه، ذرهای مداهنه و مسامحه نکرد و از ابزار باطل برای رسیدن به حق بهره نبرد. میان «مدارا» که یعنی پیشروی تدریجی طبق نقشه برای رسیدن به هدف، و «مسامحه» که یعنی سستی و عقبنشینی از اصول، تفاوت قائل شوید.
#قواعد_جهاد_تبیین
۱۰:۵۷
بازارسال شده از فصلنامه اقلیما
مهدی تکلو، پژوهشگر مطالعات جنسیت
چادر سیاه زن ایرانی بیشتر از اینکه مصداقی برای مفهوم کلی لباس و پوشش باشد، جعبه سیاه کشف اسرار زن ایرانی است. اگر بتوان چادر را رمزگشایی کرد و در یک کار نشانهشناسانۀ تاریخی دلالتهای اکنونی او را نتیجه گرفت، میتوان صحنۀ نزاعی را که زن ایرانی در آن حاضر است صورتبندی کرد.چادر ریشهای ایرانی دارد اما در دو قرن اخیر، ما شاهد نوعی همنشینی فرهنگ ایرانی و سبک زندگی مسلمانی در کانون چادر هستیم. چادر در عهد صفوی و قاجار با اشکال و صورتهای مختلفی که دارد بیش از هر چیزی انتخاب خوبی برای پوشش زنانه است. زن ایرانی به مدد پوشش سرتاسری میتوانست با حفظ مستورگی گاهی استثنایی برای خروج از خانه را موجه و ممکن سازد. با آغاز مدرنیته تحمیلی و تقلیدی، چادر به عنوان یکی از اصلیترین مظاهر «واپسگرایی» شناسایی و صورتبندی شد. تجربۀ توتون و تنباکو و مشروطیت که حاکی از لحظاتی بود که زن ایرانی قدری توانسته بود از الگوی رایج مستوره و در حاشیۀ خود عبور کرده و خودی نشان دهد، به مدرنسازان توصیه میکرد برای تغییر قوارۀ جامعه به جامعۀ شبهاروپایی باید تغییر در زنان را جدی گرفت. در اینجا چادر یکی از اصلیترین موانع استحالۀ هویتی زنان بود.در جریان قانون کشف حجاب ۱۳۱۴ اگر چه با مطلق حجاب سنتی مبارزه شد اما حتی در آن دوره بهطور خاص با چادر ستیز شد و هم در دورۀ دوم پهلوی که قانون مذکور ملغی شد، طرد چادر همچنان در دستور کار قرار داشت و در این میانه چادر آماج انواع تهمتها، برچسبها، تمسخرها و تخریبها بود. پرسش مهمتر این است که چطور چادر دوام آورد؟ آیا ایدۀ «پوشیدگی بیشتر» در فرهنگ سنتی تا این اندازه قدرتمند بود که بتواند استحکام خود را در برابر این حجم مستمر از هجمهها حفظ کند؟ چرا زن ایرانی با طرف مقابلش که مخالف این نماد بود به یک تعادلی از پوشیدگی نرسید که هم تا حد خوبی تأمینکنندۀ حدود شرعی پوشش باشد و هم بتوان آن را در جهان مدرنیتۀ ایرانی هضم کرد؟ و پرسش اساسیتر این است که چطور چادر زن ایرانی عصبانیکننده و مورد نفرت و کینۀ باطن مردسالار غرب و غربگرایان است؟ اگر در یک پاسخ سطحی و ساده بگوئیم منشأ این غضب این است که حکومت اسلامی پیروز در ۱۳۵۷ مجدداً چادر را به زنان بقبولاند آنگاه باید پرسش کنیم چگونه یک حکومت تازهتأسیس توانسته یک عنصر کتکخورده را به این قدرت و وسعت احیا کند؟واقعیت این است که این چادر دیگر آن چادر نیست. زن ایرانی دست از چادر برنداشت اما همزمان از آن دست کشید. بهعبارت دیگر زن ایرانی بهمثابه سوژۀ انقلابی یک بار چادر را از غلاف جهان اسلام شرقی و سنتی بیرون آورد، به آن صیقل داد و سپس به چهرۀ تجددگرایی مردسالار کشید. چادر در جهان معنایی جدید زن ایرانی همچنان حجاب برتر است اما وجه برتربودگی آن دیگر در امکان مستورگی بیشتر قرار نگرفته است. ارزشهای جدید زن انقلابی در وضعیت جدید، ارادهورزی و حضور در ساحت مقومیت تاریخ بود. مستورگی منعطف انتخابی به او این امکان را میداد که چگونه با مدیریت فضا، قلمرو و بدن بتواند در مصاف یک تاریخ مردساخته بر ارادهورزی خود صحه بگذارد. و الا برای زنی که به میدانهای اساسی سرنوشت راه یافته بود، مستورگی قلمرویی فاقد ارزشمندی فینفسه به مثابه تکلیف بود. زن اسلامی جدید برای رعایت پوشش به دنیا نیامده بود و پوشش خود را به مثابه امکانی برای مدیریت نحوۀ مؤثر حضور میدید.اینجاست که رنگهای نسبتاً و کمابیش متنوع چادر از یک کثرت حداقلی به یک وحدت سیاه متمرکز منتقل میشود. باکی هم از این نبود که زن ایرانی با پناه گرفتن زیر چنین پارچۀ یکنواخت و سادهای، هویتی تودهوار و متحدالشکل پیدا کند که دیگر نتوان فردیتها و تشخصها را در آن جستجو کرد. طیب خاطر از این باب بود که زن ایرانی توانسته بود در یک نزاع چنددههای سکان هویت و ظاهر خود را دست بگیرد. در این صورت او هر گاه میخواست در چادر تا اندازهای که دلالتهای سیاسی و ایدئولوژیک آن تضعیف نمیشود تکثر ایجاد کند و چاشنی رنگ را در روسری و مانتو و آستین و چیزهای دیگر که از خلال محدودۀ چادر اذن حضور و نمایش پیدا میکردند به قیافه و قوارۀ خود بیفزایند. این پیروزی برای نیروهایی که مترصد تسخیرپذیری زن ایرانی بوده و هستند ناگوار است و خشمی در آنها میآفریند که کتمانش برایشان ساده نیست. تلاش میکنند قداست تاریخی چادر را لکهدار کنند و تلاش میکنند آن را در جهان متلون بازار جذب کنند.
eqlimamag.ir
۱۳:۵۴
خیلیها با مهرهای سیاه و شکسته در خانه مشکل دارند و نمیدانند با آنها باید چهکار کنند. تبدیل آنها به خاک تیمم یک گزینه است، اما آن هم حد و اندازهای دارد. برای همین، امروز میخواهیم یک پیشنهاد عالی برای این موضوع بدهیم: بازسازی مهرها در خانه که هم نیاز شما به خرید دوباره مهر را برطرف و هم شما را از دردسر مهرهای شکسته خلاص میکند. برای این منظور، فقط به یک دستگاه فلافلساز نیاز دارید که آن هم قیمتی ندارد. (نوع حرفهای آن ۲۵ هزار تومان است).مهرهای شکسته را جمع کنید. آنها را خوب بکوبید و از صافی یا الک ریز رد کنید. خاک حاصل را خیس کنید. سفتی آن باید شبیه خمیر اسباببازی بچهها باشد. مقداری از گل سفتشده را با فشار در دستگاه فلافلزن بریزید و با یک قاشق محکم فشار دهید تا جاهای خالی کامل پر شود. سطح خارجی مهر را با پشت قاشق خیس و صاف کنید. پلاستیکی را روی سطحی صاف پهن کنید و مهرها را روی آن بچینید تا خشک شوند.
برای اینکه مهرهایی شفاف، صاف و براق داشتهباشید، قدری خاک رس خشک را از یک پارچه توری عبور دهید تا گرد بسیار نرمی از آن باقی بماند. این گرد را با آب مخلوط کنید تا شبیه ماست شود. سطح بیرونی مهر ساختهشده را به این مخلوط آغشته کنید و بگذارید خشک شود. سپس آن را با سمبادهای نرم قدری بسایید تا روی آن صاف و شفاف شود.
*تلقی پلاستیکی به اندازه کف قالب دستگاه فلافلزن ببرید و کف آن قرار دهید تا مهرها به قالب نچسبند و بهراحتی از آن خارج شوند. هربار باید تلق را تمیز بشویید و دوباره استفاده کنید.
برای اینکه مهرهایی شفاف، صاف و براق داشتهباشید، قدری خاک رس خشک را از یک پارچه توری عبور دهید تا گرد بسیار نرمی از آن باقی بماند. این گرد را با آب مخلوط کنید تا شبیه ماست شود. سطح بیرونی مهر ساختهشده را به این مخلوط آغشته کنید و بگذارید خشک شود. سپس آن را با سمبادهای نرم قدری بسایید تا روی آن صاف و شفاف شود.
*تلقی پلاستیکی به اندازه کف قالب دستگاه فلافلزن ببرید و کف آن قرار دهید تا مهرها به قالب نچسبند و بهراحتی از آن خارج شوند. هربار باید تلق را تمیز بشویید و دوباره استفاده کنید.
۱۲:۲۰
بازارسال شده از انارستان
این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین
فضای مجازی
صفحه اصلی انارستان در تلوبیون
صفحه اصلی انارستان در آپارات
۱۹:۴۶
ـــــــــــــــــــــــ
۷:۰۷
بازارسال شده از کیهان آنلاین
فوق تخصص گوارش:
@Kayhan_online
۱۳:۱۳
۱۵:۳۲
۱۹:۱۵
بازارسال شده از برنامه تلویزیونی ثریا
۲:۱۸
بازارسال شده از كیف انگلیسی
شهید سید عباس موسوی وقتی دستش تنگ میشد، باقیمانده پولش را میداد به من که زندگی را تا سر ماه مدیریت کنم.یک روز دم غروب که آمد منزل، ته مانده پول را دادم به او که مقداری سبزی، سیبزمینی و نان تهیه کند تا افطاری آماده کنم.نزدیک غروب بود و هوا داشت تاریک میشد که سید عباس وارد شد. با عجله رفتم تا وسایل را از دستش بگیرم. اما به ناگاه با دستان خالی سید روبرو شدم.در همین حال پرسیدم: بازار بسته بود؟سید ابروانش را به علامت انکار بالا برد.گفتم: افطار جایی دعوتیم؟باز سید سرش را به نشانه انکار بالا برد.گفتم: حتماً پول ها را گم کردی؟گفت: نه اصلاً، آنها را تبدیل به ده برابر کردم. منظورش صدقه بود.گفتم: «در خانه هیچ چیز نداریم جز تکه ای نان خشک که باید با آن فتوش درست کنم.»سید خندید و گفت: امیرالمؤمنین ما را با فتوش و آویشن و آب مهمان کرده است. نظرت چیست؟ نمی خواهی امشب میهمان امیرالمؤمنین علی باشیم؟گفتم: چه چیزی بهتر از این.آماده کردن این غذا وقتی نمیخواست، در وقت اضافه هر دو مشغول دعا شدیم که ناگهان کسی در زد. سید رفت در را باز کند، اما من دلم هری ریخت. با خود گفتم نکند در این حال، نیازمندی باشد و چیزی بخواهد و یا مهمانی برای افطار آمده باشد.شنیدم که میگفت: سید لنگه دیگر در را هم باز کن. دو سینی یکی پر از غذا و دیگری پر از میوه. میوه ها و غذاهایی رنگارنگ و لذیذ.سید گفت: «امیرالمؤمنین نپسندید که ما را به کمتر از اینها مهمان کند.اشک هر دویمان سرازیر شد.کتاب هم قسم؛ زندگی ام یاسر، همسر شهید سیدعباس موسوی، صفحه ۱۵۱
۱۲:۴۴
یک بار هم چشمم به نامحرم نیفتاده است!
یک بار در محضر حاج آقا رحیم ارباب سخن از نظر کردن به نامحرم، و حفظ چشم پیش آمد فرمودند: تا به حال یک بار هم چشمم به نامحرم نیفتاده است! این سخن را وقتی میفرمودند که تقریباً هشتاد سال از سن مبارکشان میگذشت!
مجله حوزه، شماره ۸۸، آبانماه ۷۷، گفتگو با مرحوم آیت الله رمضانعلی املایی.
@h_khoban_ir
یک بار در محضر حاج آقا رحیم ارباب سخن از نظر کردن به نامحرم، و حفظ چشم پیش آمد فرمودند: تا به حال یک بار هم چشمم به نامحرم نیفتاده است! این سخن را وقتی میفرمودند که تقریباً هشتاد سال از سن مبارکشان میگذشت!
مجله حوزه، شماره ۸۸، آبانماه ۷۷، گفتگو با مرحوم آیت الله رمضانعلی املایی.
۸:۴۸
دیشب که فرمایشات حضرت آقا را میشنیدم، یک جملهاش مثل صاعقه بر دلم نشست: «از اسراف اجتناب کنید، همهمان…» همین یک جمله کافی بود تا بغض کنم. تا به خودم بیایم. تا بفهمم که گاهی جبهه، فقط خاکریز و میدان مین نیست… گاهی جبهه، آشپزخانهی خانهی من است.
چقدر ساده از کنار اسراف گذشته بودم… نانهایی که بیتوجه خشک میشدند، شیر آبی که تا دستم را میشستم، بیوقفه میچکید، چراغهایی که بیدلیل روشن میماندند، خوراکیهایی که با بیبرنامگی میخریدیم و بعد دور میریختیم… و حالا، با این تلنگر، فهمیدم که اسراف فقط یک عادت بد نیست؛ یک خطر است. خطری برای کشورم، برای آیندهی فرزندانم، برای برکت خانهام.
اسراف یعنی ناسپاسی. یعنی بیتوجهی به نعمتهایی که دیگران حسرتش را میخورند. یعنی زخمیکردن ریشههای اقتصاد خانواده و کشور. و در مقابل، صرفهجویی یعنی عقل. یعنی ادب در برابر نعمت.
من، به عنوان یک مادر، یک زن خانهدار، یک سرباز گمنام در خط مقدم اقتصاد خانواده، امروز با فرمان فرماندهام، تصمیم گرفتم که برخیزم. تصمیم گرفتم که خانهام را سنگر کنم. تصمیم گرفتم که به بچههایم یاد بدهم: برکت را باید حفظ کرد. نعمت را باید حرمت گذاشت. و صرفهجویی، یک سبک زندگی است. یک افتخار است.
از امروز، هر بار که شیر آب را میبندم، هر بار که نان مانده را به لقمهای گرم تبدیل میکنم، هر بار که چراغ اضافهای را خاموش میکنم، حس میکنم دارم به کشورم خدمت میکنم. دارم به فرمان فرماندهام لبیک میگویم. دارم آیندهی بچههایم را روشنتر میکنم.
و باور دارم: وقتی حضرت آقا چیزی را خطر میدانند، یعنی واقعاً خطر است. و وقتی به کاری فرمان میدهند، یعنی در آن خیر عظیمی نهفته است.
پس من، با افتخار، این مأموریت را پذیرفتم. از خانهام شروع میکنم… برای کشورم، برای خانوادهام، برای رضای خدا.
http://eitaa.com/Dr_khatibzadeh
چقدر ساده از کنار اسراف گذشته بودم… نانهایی که بیتوجه خشک میشدند، شیر آبی که تا دستم را میشستم، بیوقفه میچکید، چراغهایی که بیدلیل روشن میماندند، خوراکیهایی که با بیبرنامگی میخریدیم و بعد دور میریختیم… و حالا، با این تلنگر، فهمیدم که اسراف فقط یک عادت بد نیست؛ یک خطر است. خطری برای کشورم، برای آیندهی فرزندانم، برای برکت خانهام.
اسراف یعنی ناسپاسی. یعنی بیتوجهی به نعمتهایی که دیگران حسرتش را میخورند. یعنی زخمیکردن ریشههای اقتصاد خانواده و کشور. و در مقابل، صرفهجویی یعنی عقل. یعنی ادب در برابر نعمت.
من، به عنوان یک مادر، یک زن خانهدار، یک سرباز گمنام در خط مقدم اقتصاد خانواده، امروز با فرمان فرماندهام، تصمیم گرفتم که برخیزم. تصمیم گرفتم که خانهام را سنگر کنم. تصمیم گرفتم که به بچههایم یاد بدهم: برکت را باید حفظ کرد. نعمت را باید حرمت گذاشت. و صرفهجویی، یک سبک زندگی است. یک افتخار است.
از امروز، هر بار که شیر آب را میبندم، هر بار که نان مانده را به لقمهای گرم تبدیل میکنم، هر بار که چراغ اضافهای را خاموش میکنم، حس میکنم دارم به کشورم خدمت میکنم. دارم به فرمان فرماندهام لبیک میگویم. دارم آیندهی بچههایم را روشنتر میکنم.
و باور دارم: وقتی حضرت آقا چیزی را خطر میدانند، یعنی واقعاً خطر است. و وقتی به کاری فرمان میدهند، یعنی در آن خیر عظیمی نهفته است.
پس من، با افتخار، این مأموریت را پذیرفتم. از خانهام شروع میکنم… برای کشورم، برای خانوادهام، برای رضای خدا.
http://eitaa.com/Dr_khatibzadeh
۱۲:۱۷
بازارسال شده از آزمایشگاه علوم رفتاری و تغییرات اجتماعی
بسم الله
بلک فرایدی و ماجرای تغییر رفتار مردم در مواجهه با یک کمپین تبلیغاتی
چگونه یک کمپین تبلیغاتی و تجاری توانست منجر به کاهش مصرف زدگی مردم در ایام بلک فرایدی شود؟
سال 2011 یک مرکز تولید و فروش لباس برای اولین بار از یک شعاری استفاده کرد که منجر به شوک عمومی شده و نتایج قابل توجهی از حیث تغییر رفتار عمومی داشت .
سال 2011 و در اقتصاد مصرفمحور آمریکا و در ایام بلک فرایدی که همان روزی است که چند ویژگی دارد :خرید بدون فکرتخفیفهای اغراقشدهخرید تکانشیچرخه دورریزِ بیپایان
پوشاک پاتاگونیا در همین روز، وسط طوفانِ خرید، آگهی تمامصفحهای منتشر کرد با این جمله:این لباس را نخرید.همین یک جمله، تاریخ کمپین های مصرفی را عوض کرد.
*کمپین بر سه ستون شناختی ساخته شد:*
ستون 1 – شوک شناختی :برند به ضرر خودش پیام میدهد.ذهن مخاطب گیر میکند:«چرا یک برند میگوید نخر؟»این باعث میشود تصمیم خرید از حالت تکانشی به حالت تحلیلی تبدیل شود.
ستون 2 – بازتعریف فضیلتکمتر خریدن = فقر یا محرومیت نیست.کمتر خریدن = فضیلت اخلاقی و هویت اخلاقی فردی است.
ستون 3 – انتخابگری کمپین مردم را وادار به چیزی نکرد.فقط حس انتخاب آگاهانه را به آنها بازگرداند.
این سه اصل، قلب کمپین هستند.
ادامه دارد...
—•—•—•—•—•—•—•—•—•—
آزمایشگاه علوم رفتاری و تغییرات اجتماعی | دانشگاه باقرالعلوم(ع)
https://ble.ir/azmayeshraftary




سال 2011 یک مرکز تولید و فروش لباس برای اولین بار از یک شعاری استفاده کرد که منجر به شوک عمومی شده و نتایج قابل توجهی از حیث تغییر رفتار عمومی داشت .
ستون 1 – شوک شناختی :برند به ضرر خودش پیام میدهد.ذهن مخاطب گیر میکند:«چرا یک برند میگوید نخر؟»این باعث میشود تصمیم خرید از حالت تکانشی به حالت تحلیلی تبدیل شود.
ستون 2 – بازتعریف فضیلتکمتر خریدن = فقر یا محرومیت نیست.کمتر خریدن = فضیلت اخلاقی و هویت اخلاقی فردی است.
ستون 3 – انتخابگری کمپین مردم را وادار به چیزی نکرد.فقط حس انتخاب آگاهانه را به آنها بازگرداند.
این سه اصل، قلب کمپین هستند.
ادامه دارد...
—•—•—•—•—•—•—•—•—•—
۷:۳۶
بازارسال شده از آزمایشگاه علوم رفتاری و تغییرات اجتماعی
ادامه پست قبل:
اجرای عملیاتی کمپین چگونه بود؟ این کمپین فقط یک شعار نبود بلکه یک «سیستم» بود.
*مرحله اول – پیام شوکآور* روز بلک فرایدی در نیویورک تایمز تیتر می خورد که این لباس را نخرید.
زیر آن توضیح کاملاً علمی:
برای ساخت این کت 135 لیتر آب مصرف شده20 کیلوگرم CO2 تولید شده⅔ انرژی هدررفته استپس اگر لازم نیست، نخریداین اولین «ضدآگهیِ رسمی» یک برند بزرگ بود.
مرحله دوم – برنامه تعمیر رایگان شرکت پاتاگونیا گفت:«اگر لباس خراب شد، دور نریز ــــ بیا تعمیرش میکنیم.»
این کار:طول عمر لباس را زیاد کرد.وابستگی به خرید دوباره را کم کرد.حس مالکیت پایدار ایجاد کرد.
مرحله سوم – بازار رسمی دستدوماین اولین پلتفرم رسمی برندمحورِ فروش کالای دستدوم بود.
یعنی خود برند میگفت:«چرا نو بخری؟ دستدومش هنوز عالیه.»
مرحله چهارم – شفافیت محیطزیستیروی هر محصول نوشته میشد:چقدر آب مصرف شدهچقدر انرژیچقدر CO2
شفافیت = اعتماد.اعتماد = تغییر رفتار.
ادامه دارد...
—•—•—•—•—•—•—•—•—•—
آزمایشگاه علوم رفتاری و تغییرات اجتماعی | دانشگاه باقرالعلوم(ع)
https://ble.ir/azmayeshraftary




زیر آن توضیح کاملاً علمی:
برای ساخت این کت 135 لیتر آب مصرف شده20 کیلوگرم CO2 تولید شده⅔ انرژی هدررفته استپس اگر لازم نیست، نخریداین اولین «ضدآگهیِ رسمی» یک برند بزرگ بود.
این کار:طول عمر لباس را زیاد کرد.وابستگی به خرید دوباره را کم کرد.حس مالکیت پایدار ایجاد کرد.
یعنی خود برند میگفت:«چرا نو بخری؟ دستدومش هنوز عالیه.»
ادامه دارد...
—•—•—•—•—•—•—•—•—•—
۷:۳۶
۶:۳۶